انیمیشن سینمایی

بررسی و تحلیل Spirit: Stallion of the Cimarron 2002 (اسپریت، اسب سیمارون)

درس مقاومت و آزادگی با چاشنی توجیه حملات سفیدپوستان به سرخپوستان

انیمیشن «اسپریت» به داستان اسبی می‌پردازد که در زمان استقرار اروپائیان در آمریکا، توسط سربازان آمریکایی اسیر می‌شود و پس از ماجراهایی، خود را نجات می‌دهد. کارتون «اسپریت» حاوی نکاتی است که در ادامه بیان می‌شود.

توجه: این نقد، داستان را لو می‌دهد.

واژه Spirit به معنای جرأت و روح و روان و اسم اسب قهرمان انیمیشن و Cimarron نام رودی در آمریکا است. «اسپریت: اسب سیمارون» یک انیمیشن خوش ساخت و سرگرم‌کننده است و مخاطب را به راحتی با خود همراه می‌سازد. انیمیشن، اسبِ قهرمانِ خود را از بدو تولّدش به مخاطب معرّفی کرده و رشد و نمو و به دست‌گرفتن رهبری گلّه توسّط او را نشان می‌دهد. در طول انیمیشن شاهد هستیم که «اسپریت» چگونه به بهترین وجه در طول داستان از گلّه خود حفاظت می‌کند و مدام آنان را از خطر دور می‌سازد. اسبی که زیبایی ظاهری، قدرت، سرعت و هوشش به سرعت، بیننده را به خود جذب می‌کند.

با این حال، کنجکاوی زیاد او برایش ایجاد دردسر می‌کند و وقتی که چشمش به عدّه‌ای از سربازان غربی می‌افتد به آنان نزدیک می‌شود. سربازان به دنبال او می‌افتند و پس از زد و خورد و تعقیب و گریز، بالأخره او را به دام می‌اندازند و به پایگاه نظامی خود می‌برند و سعی می‌کنند او را رام کنند اما این اسب به شدت در برابر رام‌شدن و سواری‌دادن مقاومت می‌کند آنقدر که حتّی پس از سه روز گرسنه و تشنه‌ماندن، فرمانده اردوگاه نیز نمی‌تواند او را رام کند. اسپریت، بالاخره با یک اسیر سرخپوست از قبیله «لاکوتا» موفق می‌شود از آنجا فرار کند و این بار، اسیر سرخپوستان می‌شود و در مسیر با یک مادیان متعلّق به سرخپوست آشنا می‌شود. جوان سرخپوست نیز از عهده رام‌کردن «اسپریت» برنمی‌آید و او را آزاد می‌کند ولی بر اثر حمله نظامیان به قبیله باز هم دستگیر می‌شود و این بار برای کار در راه‌آهن او را به خدمت می‌گیرند. «اسپریت» با فهمیدن اینکه مسیر راه‌آهن به سمت محل زندگی گله‌اش است از کار سر باز می‌زند و ضمن خراب‌کردن راه‌آهن با کمک جوان سرخپوست از آنجا می‌گریزد. هر چند سربازان و فرمانده پایگاه، دوباره به دنبال او می‌آیند ولی پس از فرارهای مکرّر سرخپوست و «اسپریت» -که حالا به نجات‌دهنده‌اش سواری می‌دهد- از خیر گرفتن او و سرخپوست می‌گذرند.

تمام این تعقیب و گریزها به علاوه داستانی که به صورت مختصر به آن اشاره شد به اندازه کافی هیجان‌انگیز و زیبا و گاه بامزه هست و مخاطب، روحیه خستگی‌ناپذیر اسپریت را برای نجات خود و گلّه‌اش تحسین می‌کند. روحیه قهرمانانه‌ای که تا رسیدن به هدف، هیچ گاه از حرکت باز نمی‌ایستد و به مخاطب آموزش می‌دهد که نباید از دستیابی به اهداف خویش ناامید شوند و البته نباید چیزهایی را که شناختی از آن ندارند از روی کنجکاوی امتحان کنند تا مبادا دچار پیامدهای خطرناک آن شوند.

نکته مهمی که نباید از آن غفلت شود، سکوت معنادار انیمیشن نسبت به چرایی حضور اروپایی‌ها در سرزمین سرخپوست‌ها و غصب سرزمین ایشان است. علاوه بر آن، اشاره‌ای هم به ظلم و ستم سفیدپوستان نسبت به سرخپوستان نمی‌شود. انیمیشن از سکوت هم فراتر می‌رود و ماجرا را کاملا برعکس گزارش می‌دهد و حمله سفیدپوستان به قبایل سرخپوست را کاملا مشروع جلوه می‌دهد. زمانی که «اسپریت» گرفتار سربازان در اردوگاه شد، یک سرخپوست جوان به نام «آب باریکه» را دستگیر می‌کنند و گزارش می‌دهند که او را در کنار واگن‌های آذوقه پیدا کردند. یعنی آن سرخپوست یک دزد است و می‌خواسته آذوقه‌های لشکر را به سرقت ببرد و سزای دزد هم معلوم است که چیست: تنبیه او و قبیله‌اش که بعد از فرارش به او پناه داده‌اند. علاوه بر مسأله دزدی، گزارش دیگری داده می‌شود مبنی بر اینکه سرخپوستان به راه‌آهن شمالی نزدیک شده و قصد خرابکاری در آن ناحیه را هم دارند و اینگونه حمله سفیدپوستان به لاکوتایی‌ها در انیمیشن، توجیه می‌شود. مخاطبِ کودک نیز در انیمیشن چیزی از ظلم و ستم سفیدپوستان ندیده و فقط دزدی و کارشکنی سرخپوستان را دیده و طبعا حق را به غاصبان اروپایی می‌دهد. با این همه در انتهای انیمشن، پس از پرش «آب باریکه» با «اسپریت» از یک درّه عمیق با اینکه فرمانده گردان و سربازانش می‌توانند آنان را با تیر بزنند با بزرگ‌منشی و بخشش! اجازه آزادی و فرار کامل را به سرخپوست و اسبش می‌دهند که اوج مهربانی غاصبان سرزمین سرخپوستان را به مخاطبان مخابره می‌کند! جالب‌ اینکه هنگام دستگیری «اسپریت» در بار اوّل در ضمن موسیقی متن به مخاطب گوشزد می‌شود که: «تا درباره چیزی ندانی، نمی‌توانی درباره‌اش زود قضاوت کنی.» و این احتمالا یعنی نباید زود قضاوت کنیم که ارتشی که او را دستگیر کرده‌اند، ستمگر و ظالم هستند؛ چون بعدا در انیمیشن می‌فهمیم که قصد این لشکر، تنها آبادانی قاره آمریکا بوده و بس!

همه اینها در حالی است که شمار کشته‌های سرخپوستان تا چند ده میلیون نفر برآورد می‌شود. برای این کشتار وسیع -که در تاریخ، بی سابقه شمرده شده است- شیوه‌های مختلفی به کار گرفته شد. کشتار مستقیم در جنگ، از بین بردن غذای سرخپوستان، شیوع‌دادن وبا و طاعون در میان آنان و فروش سرخپوستان به عنوان برده و کوچ‌دادنشان بدون اینکه حدّاقل حقوق انسانی را برای آنان قائل باشند از این موارد است. آنگلوساکسون‌ها به این اکتفا نکردند و با آموزش فرهنگ خود به کودکان سرخپوست، سعی کردند آنان به طور کلّی، گذشته خویش را هم فراموش کنند. این جنایات در حالی رقم خورد که بومیان قارّه آمریکا، افرادی خونگرم بودند و در ابتدا از سفیدپوستان پذیرایی کردند و دانسته‌های خویش را به آنان تعلیم دادند. بر خلاف تصوّر مشهور، بعضی از آنان دارای خانه‌های مجلّل بودند و در چادر زندگی نمی‌کردند. (ر.ک: قاره آمریکا چگونه اشغال شد و چه سرنوشتی برای بومیان رقم خورد؟)

برای دریافت ابعاد گسترده‌تر این فاجعه، ر.ک: مقاله اینترنتی: «طولانی‌ترین نسل‌کشی آمریکایی‌ها» و مقاله اینترنتی: «محققان درباره آمار و ارقام کشتار بومیان آمریکا چه می‌گویند؟».

انیمیشن روی قبیله «لاکوتا» تأکید کرده است؛ به همین جهت اجمالا درباره سران این قبیله سخن می‌گوییم. سرخپوستان با وجود اینکه مورد حمله ناجوانمردانه سفیدپوستان قرار گرفته بودند با هدایت رهبران قبایل به مقابله با متجاوزان پرداختند. «ابر سرخ» رئیس قبیله «لاکوتا» و از جمله کسانی بود که در مقابل سفیدپوستان ایستادگی کرد و با حملات ایذایی آنان را متوقف کرد. آنقدر که در نهایت، پیمان صلحی بین او و انگلوساکسون‌ها منعقد شد و پایگاه‌های نظامی آنان از منطقه مورد توافق جمع شد. او به جهت دفاع شرافتمندانه از حقوق بومیان آمریکا، مورد احترام بسیاری از سفیدپوستان قرار داشت. «اسب دیوانه» نیز رهبر جنگی قبیله لاکوتا بود و در کنار «ابر سرخ» به جنگ با سفیدپوستان پرداخت و در بعضی از جنگ‌ها، آنان را شکست داد تا اینکه بالأخره در «نبراسکا» -که فرمانده گردان در انیمیشن به آن اشاره می‌کند- اسیر قدرت آتش برتر انگلوساکسون‌ها شده و تسلیم شد و پس از چند ماه کشته شد. او در بستر مرگ گفت: «من با سفیدپوستان دشمنی نداشتم… ما فقط به دنبال صلح و آرامش بودیم.» با توجّه به نقش پررنگ قبیله «لاکوتا» در مبارزه با سفیدپوستان متجاوز، تلاش انیمیشن برای تخریب آنان، معنی می‌یابد. شاید تأکید بر رام‌کردن اسب وحشی در انیمیشن اشاره‌ای هم به «اسب دیوانه» داشته باشد به این معنی که آنگلوساکسون‌ها می‌خواستند جلوی وحشی‌گری و غارتگری سرخپوستانی مثل اسب دیوانه را بگیرند. فرمانده پایگاه می‌گوید: «هر اسبی می‌تونه رام بشه». آیا تأکید انیمیشن بر وحشی‌بودن اسب و لزوم رام‌کردن آن در حقیقت به معنی سر جای خود نشاندن اقوام سرخپوست به هدف مقابله با تجاوزگری، وحشی‌گری و مقاومت آنان در مقابل تمدّن (راه آهن و شهرسازی) و برقراری صلح و امنیت! است؟

دفاع سرخپوستان محدود به قبیله «لاکوتا» نبود و بسیاری از قبایل و رهبران قبایل دیگر هم از حیثیت خود دفاع کردند. «گاو نشسته» رئیس قبیله «هانک پاپا» و «جرونیمو» رهبر قبیله «آپاچی» از جمله این رهبران و قبایل بودند. «جرونیمو» درباره علّت مقاومتش می‌گوید: «من در دشت‌هایی به دنیا آمدم که باد، آزادانه در آن می‌وزید… جایی که هیچ حصار و پرچینی نبود.» (ر.ک: ژنرال، سرگذشت بزرگترین فرماندهان نظامی تاریخ، دایرة المعارف مصوّر، ص261-256.)

در نتیجه انیمیشن «اسپریت، اسب سیمارون» به مخاطبان خود درس مقاومت و آزادگی می‌دهد و در عین حال، سعی می‌کند حملات وحشیانه سفیدپوستان به بومیان آمریکا را توجیه کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *