فیلم سینماییفیلم و سریال

نقد و رمزگشایی فیلم سینمایی Antichrist 2009 (ضد مسیح)

ظهور و سقوط فن تریر

در Antichrist پس از همه آن ادعاها و بالانس زدن ها و حرکات آکروباتیک با مدیوم سینما (در فیلم هایی مانند “داگویل” و “ماندرلای”) و به اصطلاح تئوری پردازی های هنری جناب لارس فن تریر ، فیلمساز پرمدعای دانمارکی که زمانی با “دگما 95” گفته بود که دوربین هیچکاک را گرفته و آن را به دست تارکوفسکی سپرده! و سینمای جدیدی از درون این دو سینماگر متضاد بیرون کشیده است، کف گیر کارگردان پرسر و صدای ما نیز به ته دیگ خورد و این بار با فیلمی تهوع آور و شنیع ، سعی در تقلید دست چندم از فیلمسازان امروز ژانر ترسناک مانند سام ریمی(در آثاری مانند “مرده شیطانی” و همین اخیرا “من را در جهنم بینداز!” )،باب زامبی(در فیلم “کلبه هزار جسد”) و کریستوفر باوا(در سه گانه “شیطان”) و کپی کردن از آثاری مثل سری فیلم های “اره” ، “کشتار اره برقی تگزاس”، “پیچ عوضی” و …نموده است.
اگرچه تقریبا به آثاری از این دست و صحنه هایی همچون تکه تکه کردن آدم ها و دست و گردن بریدن و آدم خواری و دل و روده بیرون آوردن در آنها ، عادت کرده ایم ولی باید اعتراف نمایم که برخی از صحنه های فیلم” Antichrist” را از شدت شناعت و اشمئزاز مفرط نتوانستم تحمل کنم ، رویم را از تلویزیون برگرداندم و به برخی به به و چه چه کردن ها لعنت فرستادم که چگونه بعضی فیلمسازان را به ورطه هلاکت می اندازد. اعتراف می کنم که وقتی فیلم “اروپا” را در یازدهمین جشنواره فیلم فجر در سینما آزادی به تماشا نشستم ، حیرت کرده بودم از ساختار عجیب و غریب فیلم با آن استفاده از عنصر رنگ در تصاویر سیاه و سفید و نگاه تازه اش به آلمان پس از جنگ که جنایات متفقین را در کنار بازماندگان هیتلری به رخ می کشید. هنوز آن نمای نفس گیر آخر فیلم که قهرمان داستان در حال غرق شدن است و این غرق شدن را لحظه به لحظه تا پس از مرگ روایت می کند ، در ذهنم باقی است.

Antichrist (ضد مسیح) آی نقد
Antichrist (ضد مسیح) آی نقد

فیلم ” شکستن امواج” اگرچه به قوت و تاثیر گذاری “اروپا” نبود و کمی تا قسمتی دچار شبه روشنفکر زدگی شده بود( شاید براثر تحسین هایی که نثار “اروپا” شد) و بعضا برداشت های ناصواب و انحرافی از مسئله معجزه ارائه می کرد اما هنوز به نظر می رسید کارگردانش تا سقوط فاصله دارد ولو اینکه در سراشیبی افتاده باشد و فیلم ” رقصنده در تاریکی” با بازی و آوازهای بیورک ( خواننده معروف) موضوعی انسانی و سانتیمانتال داشت ، با ساختاری تکان دهنده که تلاش یک مادر در حال کور شدن را برای نجات فرزندش از بیماری مشابه را تا اقدام به دزدی و قتل به تصویر می کشید. سکانس پایانی فیلم اگرچه از قصل آخر “فیلم کوتاهی درباره قتل”ساخته کریستف کیسلوفسکی کپی شده بود اما به هر حال تاثیر خود را بر احساسات مخاطب می گذارد.
“داگویل” آغاز روشنفکر زدگی فن تریر بود. ساختاری تئاتری و پر دیالوگ در زمانی حدود 3 ساعت ، فیلم را ( اگرچه با موضوعی قابل توجه) به یکی از کسالت بارترین و زجر کش ترین آثار سینمایی اوایل قرن بیست و یکم تبدیل کرد. نمی دانم چرا وقتی برخی فیلمسازان به درجه ای از اعتبار می رسند ، به خود این حق را می دهند تا هر اراجیف و تجربه غیر سینمایی را به نام سبکی نوین در سینما به خورد مخاطبانشان بدهند و سیه بخت مخاطبان و هوادارانی که همچنان چشم و گوش بسته ، در هر صورت برای فیلمساز مورد علاقه شان دست می زنند ولو اینکه هیچ از آنچه برپرده رفته درک نکنند ولی به هر حال حرف هایی می بافندوخزعبلاتی سرهم می کنند تا برای اثر غیر قابل درک سینماگرشان، فلسفه و توجیه بتراشند. (نمونه اش در سینمای خودی ، همین جناب کیارستمی است که براثر تشویق های مفرط طرفدارانش ، اینک با امثال ” راهها” و “5” ، همه را سرکار گذاشته و به ریش همه می خندد،خصوصا آنهایی که برای هر پلان بی ربط و الابختکی ،توجیه و تفسیر می تراشند!)

Antichrist (ضد مسیح) آی نقد
Antichrist (ضد مسیح) آی نقد

گفته شد فیلم بعدی فن تریر یعنی “ماندرلای” ، قسمت دوم از یک تریلوژی عظیم است. “ماندرلای” نیز با همان ساختار تئاتری و پرگو جلوی دوربین و روی پرده سینماها رفت با این تفاوت که حجم دیالوگ هایش حتی از فیلم “داگویل” نیز بیشتر بود ! خیلی بیشتر!!
نمی دانم می توان ساخته فن تریر در سال 2006 به نام ” رییس همه چیز” که یک کمدی مدرن و سبک بود را بخش سوم از تریلوژی ذکر شده دانست یا خیر؟!!! چون آن فیلم نه به لحاظ محتوی و نه از جهت ساختار هیچگونه شباهتی به “داگویل” و “ماندرلای” نداشت. فیلم از یک ساختار آشفته و سردگم برخوردار بود که بازهم فن تریر نامش را “تجربه ای نو” در عالم سینما گذاشت! ( گویا فن تریر دیگر فکر اینجایش را نکرده بود که آن ماجراهای طولانی و خسته کننده “داگویل” را تا چه مقدار می تواند کش بدهد . انگار خودش نیز کلافه شده بود!!) در حالی که سالها بود آن تئوری هایی مثل ” دگما 95″ ریشش درآمده و بی خاصیت بودن خود را نشان داده بود. ( جالب ابنکه هنوز پس از گذشت نزدیک به یک قرن ، تجارب درخشان امثال دیوید وارک گریفیث و کارل تئودور درایر و گئورک ویلهلم پابست و اورسن ولز در خاطره سینما دوستان باقی مانده ولی “دگما 95” به همان بی پایگی که آمده بود حتی از خاطره ها هم رخت بربست!!)
به هر حال فیلم “ضد مسیح” دیگر هیچ شباهتی نه به آن تجارب اولیه همچون “اروپا” و “رقصنده در تاریکی” دارد و نه از نوع تریلوژی ناقص “داگویل” و “ماندرلای” است و نه …
نکته جالب اینکه ، در فیلم “Antichrist” نیز لارس فن تریر به سراغ یک موضوع آخرالزمانی رفته و به جریان روز سینمای جهان و هالیوود پیوسته است! یعنی پس از فیلمسازانی همچون کویینتین تارانتینو و کریستوفر نولان و ران هاوارد و الیور استون و …بالاخره در سینمای ایدئولوژیک آخرالزمانی امروز غرب ، چشممان به جمال سینماگر به اصطلاح آوانگارد و روشنفکری همچون فن تریر هم روشن شد!!

Antichrist (ضد مسیح) آی نقد
Antichrist (ضد مسیح) آی نقد

فیلم “Antichrist” ظاهرا از 6بخش( 4 قسمت اصلی و یک مقدمه و یک موخره) که هر کدام با عنوانی از دیگری جدا می شوند ، تشکیل شده که البته هیچگونه حالت اپیزودیک ندارند(انگار وقتی فیلمساز ، فیلمش را تمام کرده و نتیجه گرفته چقدر به صورت کلیشه ای شبیه به نمونه های متعددی درآمده که هر سال در هالیوود ، آن هم در سطحی ترین و سخیف ترین پروداکشن ها تولید می شوند ، ناگهان خواب نما شده و تصمیم گرفته که فیلمش را به 6 بخش ، تقسیم کرده و نامی برهر کدام نهد تا به نظر بیاید که ساختاری ایپیزودیک برای فیلمش برگزیده در حالی که به هیچ وجه نمی توان فیلم “Antichrist” را از یک ساختار اپیزودیک بهره مند دانست. فقط انگار برای هر 2-3 پرده از فیلم که تمام می شود ، یک اسم انتخاب شده که به ماجرای پرده های مربوطه ارتباط بیشتری دارد! اسامی مانند : “اندوه” ، “درد”(آشتفتگی حاکم می شود) ، “یاس”(زن کشی) و “سه دعا کننده” .
به هر حال داستان Antichrist از این قرار است که یک زوج نه چندان جوان براثر غفلتی شیطانی ، کودک خردسالشان را در سقوط از پنجره آپارتمانشان از دست می دهند. اگرچه مرد ( با نام He و با بازی ویلم دافو) تقریبا موضوع را می پذیرد ولی زن ( با نام She و بازی شارلوت گینزبورگ) دیپرس شده و کارش به بیمارستان می کشد. از آنجا که مرد خود یک پزشک روانکاو است ، درمان زن را راسا برعهده می گیرد و او را به کلبه ای در جنگل به نام “بهشت” می برد که گویا خاطرات آن از تابستان گذشته در ذهنش باقی مانده است. زن از چیزهایی وحشت دارد و مرد برآن است تا دریابد آنچه در خاطرات و ذهن زن موجبات وحشت او را فراهم آورده ، چیست؟ یکی از مواردی که زن آن را باعث وحشت خود می داند ، جنگل است و دیگری شیطانی که وجود زنان را در اختیار می گیرد(که این موضوع پایان نامه اش بوده است). مرد به تسخیر شیطانی اعتقادی نداشته و آن را نوعی هیپنوتیزم می داند. اما تصاویر و نقاشی ها و یادداشت های زن در کلبه مذکور که از سال گذشته بر جای مانده و یا از طریق دیگری به آنجا راه یافته ، حکایت از یک واقعه شیطانی جدی دارد. تصاویر و نقاشی هایی که عنوان “زن کشی” برروی آنها ثبت شده است.(این اسم به صورت زیرنویس یکی از عناوین 4 قسمت فیلم به نام “یاس” نیز دیده می شود).

Antichrist (ضد مسیح) آی نقد
Antichrist (ضد مسیح) آی نقد

رفتاری که زن با پسر خردسالش نیک داشته و کفش های وی را به طور برعکس به پایش می کرده (که همین موضوع باعث رنج ودرد کودک شده به طوری که استخوان های پایش را دفرمه نموده و احتمالا همین دفرمگی باعث شده که بچه نتواند خود را روی لبه پنجره نگه داشته و از آنجا به پایین پرت شده است) از جمله همین تسخیر شیطانی به نظر می آید. چنانچه پس از اینکه مرد موضوع را از طریق گزارش کالبد شکافی پزشکی قانونی و عکس های یادگاری پسرش متوجه می شود ، ناگهان زن دچار تغییر شدید روحی شده و از یک زن بی آزار مظلوم به موجودی دیو سیرت بدل می گردد که وحشیانه به جان مرد افتاده و به گونه ای غیرقابل باور به شکنجه او می پردازد. از رفتار سادیستی گرفته تا سوراخ کردن ساق پای مرد و فروبردن میله یک سنگ بزرگ سمباده به درون آن تا دفن مرد در زیر خاک و …
از این پس Antichrist کاملا به آثار دم دستی امروز سینمای وحشت هالیوود شباهت پیدا می کند ، تعقیب و گریز زن وحشی شده (یا به تسخیر شیطان درآمده) با مردی که پایش با میله و سنگ سمباده فلج گردیده و خون از همه جای بدنش بیرون می زند و تکرار جملاتی مانند “حرمزاده کجایی؟” و بالاخره عصیان مرد در آخرین لحظات و به قتل رساندن زن از جمله همین عناصر تکراری و کلیشه ای این نوع آثار به شمار می آید.
یک سوم ابتدایی فیلم همچنان به سبک و سیاق فیلم های فن تریر ، بسیار پرگو است و بقیه فیلم در حال و هوای سینمای وحشت سیر می کند که شرح آن آمد. کاراکترهای فیلم یعنی همان He و She نیز برای مخاطبی که تماشاگر پر و پاقرص فیلم های ترسناک امروزی هالیوود است ، کاملا آشنا و تیپیکال به نظر می آیند و هیچ تغییر و تحول شخصیتی اریژینال در آنها رویت نمی شود. تغییر شخصیت ها همان است که فرضا در فیلم هایی مانند : “666 ، جانور ” ، “شب زامبی2” ، “شیطان ساکن: انقراض” ، “Cult” ، “غیر مقدس” ، “کیفرهای گناه” ، “برآمدن” ، “درو کردن” و … دهها فیلم شبیه آنها اتفاق می افتد. یعنی کاراکتری که بی آزار و حتی مثبت به نظر می رسد در یک فعل وانفعال روحی و یا از طریق مسائلی که قبلا بروی گذشته است ، دچار دگرگونی روحی و روانی شده و به آدمی درنده خو بدل می گردد. اگرچه می توان گفت اصلا این نوع شخصیت ها از همان “دکتر جکیل و مستر هاید” معروف می آیند. اما مثال های شبیه آن در سینمای امروز به وفور یافت می شوند.
اما از طرف دیگر همچنانکه گفته شد ، فن تریر تلاش داشته که تازه ترین فیلمش را به جریان روز سینمای غرب یعنی سینمای آخرالزمانی یا آپوکالیپتیک نزدیک سازد. از عنوان فیلم یعنی “Antichrist” به عنوان یکی از دیرپا ترین اعتقادات اوانجلیست ها(مسیحیان صهیونیست) درباره نیروی شری که در مقابل بازگشت حضرت مسیح (ع) در آخرالزمان خواهدایستاد و مقاومت خواهد کرد ، گرفته تا نشانه هایی مانند ستاره ها و صور فلکی که گویا به زمین آمده (آهو و روباه و کلاغ) و در زمین به حالت هشدار قرار گرفته اند.

Antichrist (ضد مسیح) آی نقد
Antichrist (ضد مسیح) آی نقد

در مکاشفات یوحنا باب یازدهم از عهد جدید کتاب مقدس، پس از رویای “هفت شیپور” در توضیح ضد مسیح این جملات آمده است:
“…آن جانور عجیب که از چاه بی انتها بیرون می آید ، به ایشان اعلان جنگ خواهد داد و ایشان را شکست داده ، خواهد کشت. اجساد آنان نیز سه روز و نیم در خیابان های شهر بزرگ به نمایش گذاشته خواهد شد…”
همچنین باب سیزدهم از همان مکاشفات یوحنا چنین می گوید:
“…در این هنگام جانور عجیبی را در رویا دیدم که هفت سر داشت و ده شاخ…سپس جانور عجیب دیگری دیدم که از داخل زمین بیرون آمد…”
و بالاخره در باب بیستم آمده است :
“…پس از پایان آن هزار سال ، شیطان از زندان آزاد خواهد شد. او بیرون خواهد رفت تا قوم های گوناگون یعنی یاجوج و ماجوج را فریب داده ، برای جنگ متحد سازد. آنان سپاه عظیمی را تشکیل خواهند داد که تعدادشان همچون ماسه های ساحل دریا بی شمار خواهد بود. اینان در دشت وسیعی ، خلق خدا و شهر محبوب اورشلیم را از هر سو محاصره خواهند کرد ، اما آتش از آسمان ، از سوی خدا خواهد بارید و همه را خواهد سوزاند…”
این نوع تفکر آخرالزمانی که باور “آرماگدونی” نیز نامیده می شود ، در بسیاری از آثار به اصطلاح ترسناک امروز هالیوود به انحاء گوناگون تبلیغ شده است.
مثلا در ابتدای فیلم “طالع نحس:666″(2006) از قول کشیشی که برروی نشانه های آخرالزمان تحقیق کرده ، همه آن نشانه ها به نقل از بخش “مکاشفه های یوحنا ” عهد جدید با ذکر مصادیق روشن از وقایع روز ، نشان داده می شود . فی المثل در بخش بیان رویای هفت شیپور ، وقتی می گوید: “…فرشته دوم شیپور را نواخت ، ناگاه چیزی مثل کوهی بزرگ و آتشین به دریا افتاد …” ، تصاویر انهدام برج های تجارت جهانی نیویورک در 11 سپتامبر 2001 را می بینیم . یا هنگامی که از شیپور سوم صحبت می کند که :”…وقتی فرشته سوم شیپور را به صدا درآورد ، ستاره ای شعله ور از آسمان برروی یک سوم رودخانه ها و چشمه ها افتاد …و هنگامی که وارد یک سوم آبهای زمین شد ، آنها تلخ گردیدند و بسیاری به علت تلخی آن جان سپردند…” صحنه هایی از فاجعه سونامی آسیای جنوب شرقی یا توفان کاترینا در سواحل لوییزیانا را شاهد هستیم .

Antichrist (ضد مسیح) آی نقد
Antichrist (ضد مسیح) آی نقد

به نظر می آید در فیلم “ضد مسیح” لارس فن تریر نیز 3 حیوان آهو و روباه و کلاغ ، مجموعه ای از ستاره های صورفلکی به همین نام بوده اند( در صحنه ای از فیلم که مرد به ستارگان آسمان چشم می دوزد ، آنها را به همان شکل و شمایل حیوانات یاد شده مشاهده می نماییم) که به زمین سقوط کرده و هر یک نشانه ای از مصایب آخرالزمان به نظر می آیند که زندگی را به کام ساکنان زمین ( و در این فیلم دو کاراکتر آن) تلخ کرده اند. آهویی که بچه خود را مرده به دنیا آورده ، روباهی که تکه های بدن خود می خورد و بعد ناگهان در نمایی سورئالیستی زبان باز می کند و به بیان انسانها هشدار می دهد :” آشفتگی و هرج و مرج حاکم خواهد شد” و بالاخره کلاغی که از زیر خاک زنده بیرون می آید و ضربات سنگین مرد به او اثری نمی کند و هربار پس از جان دادن دوباره برمی خیزد و سر و صدا می کند و با همین سر و صداست که زن را به مکان اختفای مرد در سوراخی زیر درختی کهن ، راهنمایی می کند تا عمل نیمه کاره خود در کشتن و سپس دفن مرد را به اتمام برساند.کنایه ای از روایت کتب مقدس که وقتی قابیل ، هابیل را کشت و نمی دانست با جسد او چه کند ، کلاغی راه دفن کردن جسد را به وی آموخت و همین مسئله باعث شد تا قابیل به شناعت کار خود پی برده و طلب مغفرت نماید. همین ماجرا درمورد زن فیلم “ضد مسیح” اتفاق می افتد که با صدای کلاغ به محل پنهان شدن مرد پی برده و پس از دفن او ، پشیمان شده ، مرد را از زیر خاک بیرون آورده و به خانه بازمی گرداند.
در کتاب مقدس درمورد سرنوشت جانور عجیبی که با شیپور ششم آزاد می شود ، اول در باب شانزدهم مکاشفه آخرزمان آمده است :” …پس فرشته اول بیرون رفت و وقتی جام خود را برزمین خالی کرد ، در بدن کسانی که نشان آن جانور خبیث را داشتند …زخم هایی دردناک و وحشتناک بوجود آمد…فرشته پنجم جامش را بر تخت آن جانور خبیث ریخت به طوری که تاج و تخت او در تاریکی فرو رفت…”
آیا اعمال مازوخیستی زن ، می تواند تعبیر این جملات باشد؟!
و سپس در باب بیستم همان مکاشفه کتاب مقدس نوشته شده :”…شیطان که ایشان را فریب داده بود ، به دریاچه آتش افکنده خواهد شد. دریاچه آتش همان جایی است که با گوگرد می سوزد و آن جانور خبیث و پیامبر دروغین او شبانه روز تا به ابد درآنجا عذاب می کشند…”

Antichrist (ضد مسیح) آی نقد
Antichrist (ضد مسیح) آی نقد

در فیلم “ضد مسیح” هم مرد ( مسیح وار ؟!) بالاخره گلوی زن را فشار داده و وی را خفه می کند و جسدش را در میان جنگل به آتش می کشد. پس از این است که جمعیت زیادی از زنان ( با صورت های بی هویت) از اطراف و اکناف جنگل سرازیر می شوند گویی رستاخیزی اتفاق افتاده و پس از پیروزی مسیح بر شیطان و ضد مسیح ، پیروانش از اسارت آزاد شده و به سوی زندگی سعادتمند بازمی گردند.
در اینجا سرنوشت زن فیلم “ضد مسیح” که انگار در باب 17 از مکاشفات آخرالزمان یوحنا در عهد جدید کتاب مقدس معرفی گردیده و خصوصیاتش باعنوان “فاحشه بزرگ” بیان شده ، با آنچه در باب 19 از همین مکاشفات آمده است ، خوانایی بیشتری پیدا می کند ، آنجا که می گوید:
“…پس از آن ، صدای گروه بیشماری را شنیدم که در آسمان سرود شکرگزاری خوانده ، می گفتند : هاله لویا ، خدار را شکر ! نجات از سوی خدای ما می آید. عزت و اکرام و قدرت فقط برازنده اوست ، زیرا داوری او حق و عدل است. او فاحشه بزرگ که زمین را با فساد خود آلوده می ساخت ، مجازات نمود و انتقام خون خدمتگزاران خود ر از او گرفت. ایشان بارها و بارها سراییده ، می گفتند :”هاله لویا ، خدا را شکر! دود از خاکستر این شهر تا ابد بالا خواهد رفت!”…
به این ترتیب لارس فن تریر ، روایتی دیگر از آخرالزمان را ارائه می دهد که در آن ضمن پرداختن به بخش “فاحشه بزرگ” از مکاشفات یوحنا در کتب عهد جدید، به نوعی ضد مسیح را در وجود خود انسان ها جستجو کرده و آن را بعد شیطانی این وجود به حساب می آورد. (برخلاف برخی فیلم های آخرالزمانی که بنا به تفسیر اوانجلیست ها از ضد مسیح ، آن را در میان ملل شرق و مسلمانان و باورها و اعتقادات آنها جستجو می کنند.) در بخشی از فیلم “ضد مسیح” زن ، ترس خود را از طبیعت معرفی کرده و آن را همان طبیعت شیطانی آدم ها می داند که زمانی تز تحصیلی خود را درباره اش ارائه نموده بود و در صحبتی دیگر با مرد ، صحبت از “کلیسای شیطان” به میان می آورد.

Antichrist (ضد مسیح) آی نقد
Antichrist (ضد مسیح) آی نقد

در واقع لارس فن تریر ، مسیح و ضد مسیح را در یک قاب قرار می دهد (یادمان هست که ویلم دافو در فیلم “آخرین وسوسه مسیح” نقش حضرت مسیح (ع) را بازی کرده بود) ، در دنیایی که گویی به جز آن دو نفر همچون آدم و حوا ، کسی دیگر حضور ندارد. این نوع تفکر و برداشت از مسیح با آنچه امروزه در بخشی از سینمای آخرالزمانی هالیوود ، وجود دارد ، هماهنگ است که در آن مسیح موعود ، لزوما حضرت مسیح (ع) نیست . در برخی حکایات اوانجلیستی این مسیح موعود ، نه عیسی بن مریم بلکه مسیح بن داوود است و در برخی دیگر ( مانند “رمز داوینچی”) فردی از نسل عیسی مسیح و مریم مجدلیه به شمار آمده که در آن فیلم یک زن بود. این زن بودن مسیح موعود در داستان ها و فیلم های دیگری مثل “نیروی اهریمنی اش”و”قطب نمای طلایی” نیز به چشم می خورد و در برخی آثار دیگر ، شخصیت ها و کاراکترهای مختلف با خاستگاه فلسفی متفاوت ، در جایگاه مسیح یا منجی موعود قرار گرفته اند ؛ از نیو در “ماتریکس” گرفته تا لوک اسکای واکر ” جنگ های ستاره ای” تا هری پاتر در مجموعه خودش و آراگورن در “ارباب حلقه ها” و حتی تا رییس جمهوری آمریکا در فیلم هایی مانند “مگی دو” .

Antichrist (ضد مسیح) آی نقد
Antichrist (ضد مسیح) آی نقد

اما لارس فن تریر مدعی شده در فیلم “ضد مسیح” بسیار وامدار آندری تارکوفسکی (فیلمساز فقید روس) بوده و از همین رو در پایان فیلم نیز شاهدیم که آن را به تارکوفسکی تقدیم کرده است. اما اینکه واقعا تا چه حد در فیلمی همچون “ضد مسیح” ، نسبت به تارکوفسکی ادای دین شده است ، جای سوال بزرگی دارد. چرا که از یک سو آندری تارکوفسکی یکی از اخلاقی ترین سینماگران تاریخ هنر هفتم به شمار آمده و می آید که به ندرت نمایی غیر قابل نمایش در آثارش حتی برای اکران سینماهای ایران ، وجود داشت. سینمای تارکوفسکی نه یک سینمای ادعایی بلکه به واقع سینمایی دینی بود که به قول یک مستند ساز قدیمی به واقع مخاطبینش را به خدا نزدیکتر می ساخت. توجه او به اخلاق و ایمان و هویت و ریشه ها و بی زاری اش از بی اخلاقی و بی ایمانی در تک تک نماهای آثارش هویداست. اینکه با چند نمای اسلوموشن تک رنگ یا سیاه و سفید و با یک موسیقی شبه کلاسیک بخواهیم نسبت به نماهای درخشان آغازین و پایانی فیلم “سولاریس” ادای دین کرده باشیم و یا فکر کنیم مرد فیلم “ضد مسیح” نیز مانند الکساندر فیلم “ایثار” همه دلبستگی هایش را قربانی کرد تا دنیا را نجات دهد ، یا بخواهیم بین کلبه بی در و پیکر “بهشت” با “داچا” در فیلم هایی مانند “آینه” و “نوستالژیا” قرابتی بیابیم ، تنها به یک بازی کودکانه می ماند. وگرنه آن پلان –سکانس عجیب و غریب پایانی فیلم “ایثار” که خانه در آتش می سوزد و الکساندر از اینکه دنیا را از خطر انهدام حتمی نجات بخشیده ، بدون برزبان آوردن کلمه ای به این سو و آن سو می دود و بعد ماریا با دوچرخه اتوی نامه رسان در جاده ای بی انتها می رود ، (در حالی که قطعه ای از “انجیل به روایت متی” سباستین باخ را می شنویم که زبان حال پطرس از استغاثه به درگاه خداوند است) ، کجا و فیلم “ضد مسیح” با موضوع و ساختار تقریبا مالیخولیایی و آن نماهای نفرت انگیز و چندش آور کجا؟!
آن بازی حیرت آور و آیینی 3 انسان گریزان از تمدن قالبی امروز به منطقه ممنوعه در فیلم “استالکر” و سرگردانی در آن جنگل غریب تا اتاق آرزو کجا و اعمال سبکسرانه ، حیوانی و وحشیانه زن و مرد فیلم “ضد مسیح” برای شکار شیطان درون! کجا؟!!
آن فرسک های پرمعنا و عرفانی کشیش تنها و معترض در “آندری روبلف” کجا و نقاشی ها و تصاویر روانپریشانه و آشفته “زن کشی” در آن اتاق زیر شیروانی “ضد مسیح” کجا؟!!!

Antichrist (ضد مسیح) آی نقد
Antichrist (ضد مسیح) آی نقد

واقعا این توسل به تارکوفسکی فقید ، آن هم از سوی کارگردانی که از دریای سینمای او تنها کف های ساحلی اش را دیده و لاغیر ، جز بدنام کردن نام و آوازه آن فیلمساز روس چه معنای دیگری می تواند داشته باشد؟
اما همه آنچه گفته شد ، شاید این سوال را برای خوانندگان گرامی پیش بیاورد که چرا این همه وقت و صفحه سیاه کردن و پرگفتن برای فیلمی تا این حد نازل و سخیف و سطحی است ؟ پاسخ روشن است ؛ به نظرم تحلیل و بررسی این گونه آثار انحرافی و مبتذل از فیلمسازانی که زمانی برای خود اعتباری در سینما کسب کرده بودند (اما قدر آن را ندانسته و به کمک برخی طرفداران چشم و گوش بسته ، سیاه مشق های خود را به عنوان اثر هنری به دنیای سینمای قالب کردند) ، جهت تنویر اذهان نسل امروز سینمارو هم که شده از اوجب واجبات برای اهل نقد و نظر است.

منبع
برگرفته از نقد سعید مستغاثی

نوشته های مشابه

‫39 دیدگاه ها

  1. خیلی متاسف شدم. نقد بسیار مغرضانه ای بود و علل منطقی برای رد فیلم اصلاً توش وجود نداشت. متوجه نشدم چرا بیننده فیلم رو تو ژانر وحشت دیده. این طرز نگاه به همون اندازه غیرمنصفانه و غیرمنطقیه که کسی بخواد نیمفومانیاک فون تریه رو با مولفه های “ژانر پورن” (!!!) تحلیل و بررسی کنه. تمام کانسپت فیلم بر پایه ی این جمله ی مرد بود که “افکار، واقعیت رو تحریف میکنن، نه برعکس.” پس اساساً این دیدگاه که زن واقعاً تسخیر شده بوده یا فیلم می خواد تبلیغ آخرالزمان و… بکنه از اساس منتفیه. زن با پسرش به انزوای جنگل پناه برده بوده تا پایان نامه ای رو بنویسه که به خاطر موضوع خاصش کم کم ذهن زن رو مسموم کرده و بهش قبولونده که موجود اهریمنی ای هست و مادر آنتی کرایسته. به خاطر همین شروع به پوشوندن تا به تای کفش به پای پسرش کرد تا پاهاش حالت پاهای آنتی کرایست، که بنابر روایات مثل سم بزه، رو بگیره. روند تخریب روان زن از دست خطش وقت نوشتن پایان نامه هم مشخص بود که بسیار مرتب شروع شده بود تا جایی که بلاخره نوشته ها distortedشده بودن. در انزوای اون کلبه، تحت تاثیر متون قرون وسطی ای که گاینوساید رو توجیه و توصیه می کردن و زن ها رو جادوگر می دونستن، زن خودش رو قانع کرده بود که به ذاته اهریمنیه، به همین خاطر تو هرم ترسش Meبالاترین جایگاه رو داشت. چون خودش رو شر و وحشت مطلق می دونست و به خاطر اینکه تحت تاثیر اون متون بود حرکات و اعمالش با نشانه شناسی های مسیحیت مطابقت می کرد. مرد هم کم کم وارد توهمات زن شدshared delusional disorder, تا جایی که نهایتاً زن رو به قتل رسوند و مثل کشیش های قرون وسطی آتیشش زد و در حقیقت سناریوی توهمی زن رو کامل کرد. در اپیلوگ هم شاهد امتداد توهم مرد و زنیم که نشون میده با قتل حوا، آدم تنهایی در عدن به آرامش رسیده و ارواح رستگار رو می بینه. فیلم فوق العاده قوی بود و انقدر درون مایه ش منطقی و آشکار بود که دلیلی نداره برای درکش و دفاع ازش طرفدار فون تریه باشیم. در صورتی که از دیدن صحنه های خشن یا جنسی آزار می بینین کلاً فیلم رو نگاه نکنین. نه این که به کارگردان به خاطر سلیقه ی شخصیتون توهین کنین و بگید حرفای طرفدارانش خزعبلاته.

    1. ممنونم از شما
      من امروز فیلم دیدم و بعضی جاهاش برام ابهام داشت با این متن کوتاه فهم من از این فیلم بیشتر شد
      درود بر شما

    2. درود بر خانم فرناز و تحلیل درستتون و همین طور مانند شما تاسف از برخی تحلیل های کاملا نادرست و به عمد! ربط دادن موضوع های بی ربط به هم و قلم فرسایی های بیهوده!

    3. من وقتی فیلما دیدم هیچی نفهمیدم نقد های تو نت خوندم رفتم دوباره دیدم تا فهمیدم اصلا چی هستxd

    4. سینمای کارگردان هایی که فیلم های خاص می‌سازند مثل آرونوفسکی، لانتیموس و لورس فون تریه و… نیازمند تفکر عمیق، توجه غنی و مطالعه ی بسیار هستش که البته نهایتا به برداشت های متنوعی منتهی میشه اما سخیف خواندن این گونه فیلم بی انصافی محض است و تاسف آدمی را برای گوینده آن به همراه دارد ??

    5. به نظر من برآیند فیلم بیشتر به نوعی بیشتر در تضاد نقد شما بود و دریافت چنین پیامی از فیلم غیرممکن که نه، ولی خیلی سخت به نظر میرسه به هرحال نقد خیلی جالبی بود سپاس

    6. مرسی از نقد زیباتون
      کاش بقیه هم همینگونه در تماشای فیلم بصیر و آگاه باشن

  2. درود بر حانم فرناز و تحلیل درست و بجاتون وهمین طور ابراز تاسف از برخی تحلیل های مغرضانه و ربط دادن عامدانه موضوع های کاملا بی ربط به هم! و قلم فرسایی بیهوده!

  3. ویلم دفو و شارلوت گینزبورگ نزدیک بیست سال فاصله سنی با هم دارند و زوج هم سنی نیستند که ازشون به عنوان زوج نه چندان جوان نام بردی.هم فیلم و هم نقد مزخرف بود.حوصله ام سر رفت

  4. ????..نقدت خیلی خنده دار بود .شما باید فیلم در حد اونجرز ببینی

  5. دوست عزیز! این نقد بی نهایت مغرضانه و بدون کوچک ترین نشانه ای از سواد ابتدایی در ارتباط با عناصر مختلف درگیر در یک فیلم نوشته شده است. این که حالتان از برخی صحنه ها یک طوری شده است دلیل بر بی اعتباری داستانی به پیچیدگی و زیبایی این فیلم یا خیلی فیلم های دیگر با همین مضمون نیست. وقتی جنابعالی حتی نام برخی کارگردانان اشاره شده در متن رو اشتباه نوشتید (مثلا به باب زامبی به جای راب زامبی یا حتی فون تریه) چطور به این اجازه را به خودتان می دهید با این قاطعیت شاهکار فون تریه به نام “داگویل” رو “یکی از کسالت بارترین و زجر کش ترین آثار سینمایی اوایل قرن بیست و یکم ” می نامید؟ به هیچ عنوان حتی داستان و تم اصلی فیلم رو درست درک نکردید. از نظر بنده متن انتقادی شما باالکل مردود هست.
    موفق باشید.

  6. سلام
    ضمن تشکر از نظرات دوستان به نظر بنده فیلم خوب ساخته شده بود ولی فیلم خوبی نبود جدا از صحنه های خشن و جنسی اش اینکه یک فیلم متفاوت باشه و مفهومی رو بخواهد برسونه به معنی خوب بودن نیست باید مفهوم درستی رو برسونه شما چه چیز مفید از این فیلم دریافتید
    من فیلم به این سیاهی و شیطانی کمتر دیده بودم

  7. به نظرم فون تریه بیش تر سیس میآد تا اینکه واقعا سواد داشته باشه
    و بخواد یه مفهومی رو برسونه به مخاطب
    فک میکنه چه کار کنه یا چه مضمونی در نظر بگیره تا تابو شکنی کنه و مخاطب و گیج کنه همین

  8. و اینم اضافه کنم که به نظرم تو ذهنش همش خودشو با کارل درایر که به عبارتی میشه گفت استادش بوده مقایسه میکنه و سعی در ایجاد جنجال داره

  9. به نطر من شما بهتره بود هدفت از کوبیدن کارگردان رو میگفتی چون از بعضی قسمت های نقد میشد نتیجه گرفت که خیلی هم بی مطالعه نقد نکردین و صحنه های فیلمو ب کتاب های دینی وصل کردین و ارتباط گرفتین ولی متاسفانه با دونستن فلسفه ی این فیلم بازم نطر منفی تون رو که حتی خودتونم میدونین اشتباهه رو حاکم کردین واقعا متاسفم!

  10. نقد خوبی بود،و نقد متفاوتی بود چون از دریچه متفاوتی دیده شده بود
    این هم یک نقده
    چیزی که متعصبانه است نظراته
    شما هم نقد خودتون رو بنوسید و بگید نقد رو خوندم اما نظر من اینه
    دیگه اگر دم از درک سینمایی میزنید این مدل نظر نوشتن معنی نداره

  11. چقدر خشم توی مطلبتون بود ، فکر کنم آقای فن تریر باجناقتون هستن که خیلی هم توی فامیل طرفدار دارن ! یکم اگه آدم سواد روانشناسی داشته باشه همین سکانس که خانم در حین سکس افتادن بچش رو میدیده ولی بازم به سکس ادامه میداده کلیییییی درس داره ، فقط همین یه سکانس ، لطفا در شان خواننده مطلب بذارید

  12. شما همه کتاب هارو خوندی دیگه چیزی واسه ماها نزاشتی که

  13. واقعا حیف فیلمسازهایی مثل فون تریه که فیلماشون توسط چنین منتقد(!!!) هایی دیده شه و از اون بدتر درباره اش نقد بنویسن.
    از همون ابتدای متن که این فیلم رو با فیلمای درجه چندم گیشه مقایسه کردین عقده و تنگ نظری تو متن موج میزد الی خط آخر!
    و این باعث میشه آدم آرزو کنه هر کسی هر فیلمی رو نبینه

  14. یک فیلم مسخره
    با کاگردان بیمار
    و البته هواداران افراطی وطنیش😊

    1. دقیقا , جالبه چطور میشه که اینجور فیلمهارو شاهکار دید ، آدم باید مریض باشه واقعا . هنرمند و سلبریدی و این کارگردانها هم به لطف همین طرفدارها شاخ شدن که تو مغز مریضشون هیچ جز خشونت نیست

      1. شما الان فکر کردی خودت خیلی آدم درستی هستی که اینطور توهین میکنی به سلیقه و شخصیت مردم ؟
        از این فیلما میشه لذت برد اما همزمان نباید از نکات منفی اونا هم غافل موند
        در آخر ازت خواهش میکنم برو وقتی دبستان رو تموم کردی نظر بذار چون از نوع نگارشت و بکار بردن واژه هایی مثل مریض خطاب به قشر بزرگی که نسبت به این فیلم ها علاقه نشون میدن ، خیلی خوب مشخص میشه عواقب خیلی از کارات رو نمیتونی تشخیص بدی درست مثل یک خردسال

        1. مثلا عواقب کارهاش چیه بزرگسال ؟ میشه به ما بفهمونی انسان فهمیده ؟ اگر تمام مردم دنیا بگن آسمون نارنجیه رنگ آسمون نارنجی میشه ؟ نه پس ربطی به علاقه و عدم علاقه مردم به فیلم نداره ایشون اومد صفات و خصوصیت این اشخاص رو توصیف کرد یک فیلم هم اگر میخواد بزرگ و پر معنی باشه باید حقایق و واقعیت های انسانی و اخلاقی رو تو خودش داشته باشه چون بزرگی و پر معنایی با نشون دادن ابتذالات اخلاقی و خشونت جور نیست اگر هم حرفی این وسط داره یکسری جملات شعاری و سرهم بندی شده ذهنی و عقاید شخصی است

  15. سلام.هرکس اثار زنده یاد تارکوفسکی دیده کوچکترین شباهتی این اثر (زشت وزننده توهین امیزاخرزمانی من دراوردی )که حتی بعضی کشور ها اجازه پخش ندادن)با اثار تارکوفسکی ندارد .همین که فیلم جزو100فیلم بی ارزش سال انتخاب شده وزمان تهیه بعضی بازیگران بزرگ وفیلمبردان حاضرنشدن هم کاری کنند نشان از اثری پوچ وتوهین امیز است.

  16. متاسفم.شما اصلا فیلم را نفهمیدید و مقرضانه و غیر حرفه ای نقد کردید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *