فیلم سینمایی

نقد و رمزگشایی فیلم Suicide Squad 2016 (جوخه انتحار)

انتخاب عنوان «جوخه انتحار» در روزهایی که بشریت با حضور داعش، النصره، حملات تروریستی و ... بیش از گذشته به «نابودی» فکر می‌کند، توانسته بازار گرمی برای برادران وارنر فراهم کند و جدیدترین اثر سینمایی این کمپانی، حسابی فروخته است

[box type=”info” align=”” class=”” width=””]تولید کننده: DC

توزیع کننده: .Warner Bros

امتیاز: 6.3 از 10 – میانگین رای 383,706 نفر

امتیاز کاربران ایرانی: 7.5 از 10 – میانگین رای 3844 نفر

بودجه: 175 میلیون دلار

فروش: 745.6 میلیون دلار

برنده اسکار بهترین چهره پردازی[/box]

نگاهی به تغییر نگرش غرب در مواجهه با ابرقهرمان ها

اگر روزی ابرقهرمان ها تصمیم بگیرند تا بر خلاف رسم معمول، علیه دولت ها اقدام کنند، آن وقت سرنوشت آن ها چه خواهد شد؟ آیا دولت ها قادر به مقابله با آن ها هستند؟
جالب است که بدانید، چند وقتی است که نظیر همین سوال ها به دغدغه اصلی فیلمسازان هالیوودی تبدیل شده و بر اساس چنین فرضیه هایی، اقدام به تولید فیلم هایی پیشگیرانه، یا اصطلاحاً ضد ابرقهرمانی کرده اند!

در فرمول جدید، دیگر ابرقهرمان های سابق، چندان مورد اعتماد نیستند و با نگاهی شکاک به آن ها نگریسته می شود. دامنه فعالیت آن ها از طرف دولت ها محدود شده و رفتارهای آن ها به دقت تحت نظر قرار می گیرند. به همین دلیل، در فیلم هایی چون بتمن علیه سوپرمن (Batman v Superman: Dawn of Justice)، کاپیتان آمریکا: جنگ تمدن ها (Captain America: Civil War)، سری مرد آهنی (Iron Man)، سری مردان ایکس (X-Men) و… این ابرقهرمان ها مورد اتهام های جدی قرار می گیرند.

اما در بین ابرقهرمان های هالیوودی، ابرقهرمان های فرابشری نظیر سوپرمن (Superman) و تور (Thor) در رتبه اول این سوءظن قرار دارند. استدلال ارائه شده برای این سوءظن هم انسان نبودن و تمایل ذاتی آن ها برای ایجاد حکومتی فرابشری در زمین بیان می شود.
در این بین، نقش خیانتکارانه سوپرمن و تبدیل شدن وی به خطری در آینده از سایر ابرقهرمان ها پررنگ تر شده و بیش از دیگران به وی پرداخته شده است. در چندین فیلم، سوپرمن خطر جدی و تهدید احتمالی آینده امنیت آمریکا معرفی می شود و دولت آمریکا به دنبال راهی برای مقابله با وی می گردد. اما نکته بسیار مهم، عدم اطمینان به سایر ابرقهرمان برای مقابله با این تهدید است.
در فیلم سوپرمن علیه بتمن، به وضوح می بینیم که علی رغم تمام اختلافات موجود میان این دو ابرقهرمان، در انتها آن ها با یکدیگر همکاری کرده و این رابطه تیره و تار به رابطه ای حسنه تبدیل می شود. اتفاقی که برای سردمداران آمریکایی پیامی جز شکست در کنترل خطر و ایجاد جبهه مخالف قوی تر ندارد.
در چنین شرایطی، سیاستمداران آمریکایی (گردانندگان رسانه ها) برای حل این مشکل دست به اقدامی عجیب و خلاقانه زده اند و راهکاری خلاف بر سیاست های چندین و چند ساله خود در بزرگنمایی ابرقهرمان ها را در پیش گرفته اند.
در این راهکار جدید، آن ها به سراغ ضد قهرمان ها رفته اند و با استفاده از نفرت و کینه عمیق آن ها نسبت به ابرقهرمان ها، سعی در مهار کردن ابرقهرمان ها دارند!
شاید این موضوع در ابتدا کمی خنده دار و مضحک به نظر برسد، اما واقعاً چنین راهکاری سوژه یکی از آخرین تولیدات هالیوودی به نام جوخه انتحاری (Suicide Squad) شده و در آن از مزایای بالای چنین رویکردی به وضوح سخن گفته می شود!
در این فیلم، دولت آمریکا با این توجیه که اگر روزی سوپرمن تصمیم بگیرد تا علیه مردم (انسان ها) اقدام کند، چه راهکاری برای آن داریم؟ به سراغ ضدقهرمان های شهر گاتهام می رود و از آن ها برای انجام عملیات های غیر ممکن کمک می گیرد. نکته بسیار جالب در این بین، چگونگی اثبات توانایی این اشرار برای انجام عملیات غیر ممکن است.

در یکی از صحنه های این فیلم، مسئول هماهنگی این پروژه در میان اعضای پنتاگون گوشه ای از توانایی های منحصر به فرد این گروه جدید را به نمایش می گذارد. او با احضار جادوگری خطرناک به نام ساحره (Enchantress) از او می خواهد تا غیر ممکن ترین عملیات چند دهه اخیر دولت آمریکا را ممکن کند. ساحره هم در چشم بهم زدنی، طیّ الارض کرده و در طرفه العینی پرونده محرمانه موشکی ایران را به سرقت برده و روی میز پنتاگون قرار می دهد!!

در این سکانس چندین نکته مهم وجود دارد که دقت به آن ها جالب توجه است:
اولین نکته اینکه ظاهراً دولت آمریکا برای عملیات های فرامرزی خود از توانایی ابرقهرمان های تکنولوژیک خود ناامید شده و رو به موجودات ماوراء الطبیعه آورده است. در حالیکه بیان این موضوع شاید کمی خنده دار و صرفاً سرگرم کننده به نظر برسد، اما این موضوع ریشه در اسنادی واقعی دارد و دولت آمریکا سال هاست که روی نیروهای ماوراء الطبیعه به عنوان ابزاری برای حفظ قدرت و برتری جویی، سرمایه گذاری کلانی انجام داده است.

برای اطلاع بیشتر، می توانید به اطلاعات درز کرده از تحقیقات دولت آمریکا در منطقه 51 (Area 51) یا پروژه هایی که این کشور در مورد موجودات فضایی دنبال می کند، مراجعه کنید. در همین راستا، کشور اسرائیل هم در استفاده از قدرت های ماوراء الطبیعه ید طولایی دارد که اخبار مربوط به آن را می توان در سایت های مختلف یافت.
دومین نکته درباره رده بندی عملیات های غیر ممکن این کشور است. دستیابی به پرونده موشکی ایران، مهم ترین و غیر ممکن ترین عملیات برای این کشور محسوب می شود و این نشان از اقتدار امنیتی ایران دارد. اقتداری که این کشور را وادار به تغییر سیاست راهبردی و استفاده از جادو کرده است!

البته سابق بر این، پلیس آهنی (RoboCop 2014) و تبدیل شوندگان: تاریکی ماه (Transformers 3: Dark of the Moon) به بهانه های مختلف تروریستی و هسته ای گذری به ایران داشتند، اما ظاهراً دیگر زمان استفاده از این مدل نیروها پایان یافته و حالا نیروهای ماوراء الطبیعه هستند که قرار است مشکلات آمریکا با ایران را مرتفع کنند!

اما در این بین، توجه به یک نکته ضروری به نظر می رسد؛ چرا شخصیت محبوب سوپرمن به یکباره با چنین اتهاماتی از سوی رسانه ها (دولتمردان) غربی مواجه می شود؟ آیا ایجاد سوژه های جدید، تنها دلیل بروز چنین رفتارهایی است یا علت دیگری در پس این هجمه قرار دارد؟
برای یافتن پاسخ، لازم است تا کمی به گذشته، یعنی سال 1388 بازگردیم. زمانی که در جریان فتنه 88، سازندگان سوپرمن در اقدامی بحث برانگیز اعلام کردند که وی دیگر ابرقهرمان اختصاصی کشور آمریکا نیست و حوزه عملیاتی خود را جهانی کرده است. بعد هم در اقدامی غیر منتظره، سوپرمن به ایران سفر کرد و به حمایت از فتنه گران پرداخت.

این اتفاق، پیامدها و واکنش های مختلفی را در کشور آمریکا به همراه داشت و اعتراض شدید تعداد زیادی از سناتورهای جمهوری خواه را برانگیخت. همین امر، موجب شد تا فکر خیانت ابرقهرمان ها (در واقع آنچه برای آمریکا به عنوان یک سیستم فکری و عملکردی ترویج می شد) کلید زده شود و کم کم این فکر از یک شخصیت خاص به عموم ابرقهرمان ها تأمیم پیدا کند.
به عنوان راه حل هم، از آنجا که دولت آمریکا در دنیای واقعی هم برای جلوگیری و پیشگری از چنین رخدادهایی راهکاری مشابه اتخاذ کرده و بجای کمک به جبهه حق (قهرمان های واقعی) به حمایت از گروه های تروریستی خشن (ضد قهرمان های واقعی) روی آورده، در سیاست رسانه ای خود نیز این مدل را پیاده سازی نمود. با این اوصاف، از این پس باید شاهد رونمایی و تبلیغ همه جانبه ضد قهرمان ها در رسانه‌های غربی باشیم. شاید حالا بتوان یکی از دلایل اصلی تغییر ماهیت قهرمان های داستان های کودکان نظیر هانسل و گرتل به شخصیت های پلید و تبدیل شدن شخصیت های پلید مانند مالیفیسنت به قهرمان را به خوبی درک کرد و از برنامه آینده غرب برای کودکان پرده برداشت.

نکته پایانی: فیلم ابرقهرمانی آمریکا و تجربه داعش

«جوخه انتحار» و حضور دسته‌جمعی شخصیت‌های شرور فیلم‌های ابرقهرمانی آمریکا در  فیلم کمپانی برادران وارنر قبل از هر چیز انسانی را که این روزها با اطلاع از حضور داعش، جبهه النصره، حوادث تروریستی در گوشه گوشه جهان به پدیده انتحار و نابود شدن ناگهانی همه آرزوهای زندگی‌اش بسیار بیشتر از قبل می‌اندیشد، ناخودآگاه به سمتی می‌برد که برای همه مسائل داخلی فیلم در ضمیر خود به دنبال ما به ازای بیرونی بگردد.

شاید حساسیت روی همین موضوع باعث شده که جدیدترین نمونه از مجموعه فیلم های ابرقهرمانی آمریکا، فروش خوبی را تجربه کند. مهدی مافی، کارشناس مسائل سینمای خارجی به بررسی این فیلم نشسته است که نوشته او را در ادامه می‌خوانید:

چه از فیلم های ابرقهرمانی بدتان بیاید و چه عاشق آنها باشید بدون شک نمی توانید موج بزرگ آنها در دهه اخیر را نادیده بگیرید. موجی که به نوعی می توان آغاز آن را بعد از موفقیت خیره کننده سه گانه «شوالیه تاریکی» کریستوفر نولان دانست و پایانش هنوز مشخص نیست.

در این مدت عادت کرده ایم که سالی چهار پنج فیلم سینمایی کامیک بوکی ببینیم و در فاصله میان آنها هم با سریال های ابرقهرمانی به مرز خفگی برسیم. این فیلم ها یکی از مهم ترین بخش های تولیدات هالیوود در چند سال اخیر هستند که پول و ستاره های متعددی را به مصرف می رسانند. هر چقدر هم منتقدان از این آثار نقد منفی بنویسند و عناوینی چون بدترین فیلم سال، یا بدترین فیلم دهه را به آنها بدهند فایده ای ندارد چون جذابیت تصویر و سوپر استارها مخاطب را به سالن های سینما می کشاند و در نتیجه با انتشار لیست پر فروش ترین فیلم های سال می بینیم که فیلم های ابرقهرمانی در صدر این فهرست هستند.

مادامی هم که منتقد نقد منفی بنویسد اما پول به جیب استودیو برود هم از نظر کمپانی مشکلی نیست. یا حداقل خیلی مشکل بزرگی نیست. نمونه بارزش هم فیلم «جوخه انتحار» که از نظر منتقدان در کنار فیلم «من قبل از تو» بدترین فیلم تابستان بود اما فروشش آن قدر بالا بود که هفته ها در صدر جدول باکس آفیس قرار داشت و حتی رکورد فروش اکران ماه آگوست را هم که پیش از این در اختیار یک فیلم ابرقهرمانی دیگر، «محافظان کهکشان» بود شکست. حالا برادران وارنر قصد ساخت قسمت دوم آن را باز هم با حضور دیوید آیر به عنوان کارگردان پروژه دارد.

«جوخه انتحار» یکی از پر بحث ترین فیلم ها، حتی قبل از اکران بود. اولین حضور جوکر در سینما پس از بازی برنده اسکار هیث لجر در فیلم «شوالیه تاریکی» نکته اصلی این بحث ها در ابتدا بود. وقتی جرد لتو برای بازی در این نقش انتخاب شد، هواداران بدمن قدرتمند گاتهام بیشتر مشتاق دیدن فیلم شدند. آنها می گفتند جک نیکلسون یک بار بعد از بازی در نقش جوکر اسکار برد، هیث لجر برای بازی در نقش جوکر اسکار برد اما جرد لتو قبل از بازی در نقش جوکر و این علامت خوبی است. انتشار تریلر فیلم به صورت غیر قانونی آن قدر حواشی مجازی فیلم را بالا برد که ماه ها «جوخه انتحار» توانست عنوان پر بحث ترین فیلم در توییتر را به خودش اختصاص دهد. حالا حجم بالایی از اشتیاق از سوی مخاطبان هست که با اکران فیلم آرام خواهد شد و این اشتیاق رکورد های فروش را برای ساخته جدید دیوید آیر جا به جا کرد.

این فیلم داستان گروهی از ابر شرور های زندانی شده توسط ابرقهرمان هایی چون بتمن و فلش را روایت می کند که به وسیله دولت آمریکا مجبور می شوند در ماموریت های با ریسک بالا به جای سربازان آمریکایی حضور پیدا کنند. عملیات هایی آن قدر دشوار که شبیه ماموریت های انتحاری هستند. به دستور آماندا والر، رئیس سیاه پوست این تیم، در سر هر کدام از این ابر شرورها یک بمب جایگذاری می شود تا در صورت دست از پا خطا کردن آنها، والر بتواند از راه دور آنها را منفجر کند.

داستان فیلم هم از جایی شروع می شود که یکی از همین ابر شرورها به نام «اینچنترس» -با بازی «کارا دلوینیه»- بعد از خدمات شایان توجهش به دولت آمریکا، از جمله ربودن اسناد محرمانه هسته ای و دفاعی جمهوری اسلامی ایران در یک چشم بر هم زدن، موفق به فرار از این سیستم می شود و ضد بشریت اقدام می کند و مثل همه فیلم های هالیوودی وقت آن رسیده که آمریکایی ها جهان را نجات دهند.

«اینچنترس» در واقع روح آزاد شده یک توتم است که بدن یک دکتر باستان شناس آمریکایی را به تسخیر درآورده است. این توتم در گذشته پرستیده می شده و خودش را خدا می داند. او در دیالوگی به برادرش می گوید انسان از قدیم ما را می پرستیده اما حالا دیگر ماشین ها را می پرستد، بنابر این من با قدرتم  ماشینی می سازم که همه آنها را بکشد. به بیان واضح تر در «جوخه انتحار» با خدایی کینه توز مواجهیم که آمریکا را به تسخیر خودش درآورده، (این مفهوم با ایجاد رابطه عاشقانه بین اینچنترس و ریک فلگ، قهرمان میهن پرست فیلم واضح تر هم بیان می شود. جالب است بدانید که مردم آمریکا هنوز خودشان را جزو مذهبی ترین افراد جهان می پندارند و چیزی حدود 95 میلیون نفر از آنها اونجلیست هستند.) می خواهد بشریت را نابود کند و حالا در برابر این خدا، مردم تمام دنیا احتیاج به اتحاد زیر لوای یک پیشوای جدید دارند. یک مسیح، اما نه از جنس آن پیامبری که قبلا ستایش می شده.

فیلم اصلا در این زمینه در لفافه سخن نمی گوید و کاملا این منظور را فاش بیان می کند. روی یقه ددشات، یکی از اصلی ترین ابر شرور های فیلم عبارت  «I am the light, the way»  (من نور هستم، من راه هستم) دیده می شود که اشاره مستقیمی به جملات مسیح علیه السلام در کتاب مقدس دارد. جالب تر این که روی بدن جوکر هم یک خالکوبی با این عبارت دیده می شود: «God’s Only Child» که اتفاقا این هم اشاره بی پرده و مستقیمی به حضرت عیسی علیه السلام دارد.

از سوی دیگر در این جوخه انتحاری که تشکیل می شود از میان همه قاره ها و نژاد ها نماینده ای هست تا به نوعی برای مخاطب تداعی کننده جهان باشد. «کیلر کراک»، مرد سوسماری گروه، یک آفریقایی (نیجریه ای الاصل) -با بازی «ادوالی اکنو ایاگباجی»- است. یک انسان جهش یافته که به خاطر طبع وحشی اش، آدمخوار است.

«کاپیتان بومرنگ» -با بازی «جی کورتنی»- یک استرالیایی از زیر کار در رو و حقه باز و «ال دیابلو» (این واژه به معنای شیطان است) -با بازی «جی هرناندز»- یک انسان عصبی اهل آمریکای لاتین است که خانواده خودش را بر اساس یک اتفاق کشته. اگرچه اصلیت کاراکتری که «مارگو رابی» نقشش را ایفا می کند در فیلم پنهان می ماند اما نوع گریم «هارلی کویین» هم می تواند به شدت شما را یاد اروپایی ها  بیندازد. ضمن این که خود رابی مقیم انگلستان است. «آدام بیچ» کانادایی هم نقش «اسلیپکنات» را بازی می کند که بعد از اعتماد به کاپیتان بومرنگ و تخطی از دستوراتش در همان ابتدا توسط فرماندهی جوخه منفجر می شود. «کاتانا» –با بازی «کارن فوکوهارا»- آخرین عضو گروه هم آسیایی است.

اما در این جامعه کوچک جهانی هم همه چیز برابر نیست. کما این که اصلا قرار نیست همه چیز برابر باشد. «ریک فلگ» (با بازی «جوئل کینامن» که سابقه بازی در نقش کاندیدای وطن پرست و جمهوری خواه سریال «خانه پوشالی»، ویل کانوی را هم در پرونده دارد) – که حتی اگر معنای نام خانوادگیش هم پرچم نبود، می شد میهن پرستیش را از پرچم آمریکای روی لباسش در برخی سکانس ها تشخیص داد- مغز متفکر تیم است. فلگ فردی است که به تعبیر خود فیلم خونش، قرمز، سفید و آبی است. کاراکتری که بارها در فیلم گفته می شود اگر بمیرد، همه تیم می میرند و اساسا وجود جوخه انتحار (شما بخوانید جهان) به او (شما بخوانید آمریکا) بستگی دارد. بقیه در واقع زیر پرچم آمریکا دور هم جمع شده اند اما هیچ کدام از خود فکر ندارند.

آنها فقط مهره های شطرنج هستند که هر کجا والر و فلگ بخواهند می روند و هر کاری به آنها دستور داده شود انجام می دهند و با نگاهی کاملا ابزاری و تحقیر آمیز اگر از دستوراتشان سرپیچی کنند، بخواهند خودشان فکر کنند و ابتکار عمل داشته باشند، یا احیانا کارکرد خودشان را از دست بدهند از درون منفجر می شوند. این اما نگاه آمریکا به متحدانش است. ایران به عنوان دشمن آمریکا جایگاه دیگری دارد. جایگاهی قرین عزت و قدرت که فقط اگر نیروهای ماوراالطبیعه به کمک آمریکا بیایند می توانند از ایران امتیاز بگیرند. شاهد مثال این موضوع هم دیالوگی که مقام آمریکایی بعد از دست یافتن به اسناد ایران در یک چشم بر هم زدن می گوید: ما سال ها برای دستیابی به این اسناد تلاش کرده بودیم.

آیر اما هر چقدر توانسته در فیلم جدیدش لایه های سیاسی و اجتماعی قرار دهد و در آستانه انتخابات آمریکا، خبر از تداوم هژمونی این کشور فارغ از نتیجه انتخابات بدهد، نتوانسته از لحاظ سینمایی حرف جدیدی بزند. فیلمنامه منطق درستی ندارد. چه از لحاظ داستان که می توان حفره های زیادی در آن مشاهده کرد و چه از لحاظ روایت. در عین حال شخصیت پردازی هم اصلا چنگی به دل نمی زند. این موضوع شاید یکی از مهم ترین دلایلی است که باعث شده منتقدان فیلم را پس بزنند. آنها به یک جوکر نولانی عادت کرده بودند. یک خلافکار لایه لایه که به درستی روان پریش است.

هر سکانس «شوالیه تاریکی» زاویه جدیدی از شخصیت جوکر را به نمایش می گذارد اما در «جوخه انتحار» نه تنها جوکر، که هیچ کدام از کاراکترها حتی به مرز شخصیت هم نمی رسند. شاید یکی از قطعات گم شده پازل کاراکترها، انگیزه است. نکته ای که خصوصا در ابتدای فیلم مشخص نیست. اوضاع وقتی بدتر می شود که می بینیم دیوید آیر سعی کرده برخی کاراکترهایش را کمی بیشتر معرفی کند و برای آنها داستان های جانبی طراحی کند، اما کوچک ترین تلاشی در راستای معرفی بیشتر جوکر نکرده است. مضافا بر این که جوکر در این فیلم خیلی کمتر از تبلیغاتی که برایش شده حضور دارد. او بیشتر یک نقش مکمل است اما هم پتانسیل های بیشتری نسبت به یک نقش مکمل دارد و هم در تبلیغات فیلم با او مثل یک نقش اول برخورد شده که باعث می شود توقع زیادی در مخاطب ایجاد کند. توقعی که با دیدن فیلم اصلا نمی تواند راضی شود.

در عین حال باید کار سخت آیر را هم در نظر گرفت. بدون شک هر کسی بعد از «شوالیه تاریکی» قصد نمایش جوکر را داشت مورد انتقاد شدید قرار می گرفت و این جسارت کارگردان «فیوری» و شجاعتش در به تصویر کشیدن جوکر جالب توجه است. شاید همین ترس و فشار یکی از دلایلی بوده که از جوکر نقش پر رنگ تری نساخته است. اما حتی این موضوع هم باعث نمی شود که حس کنیم فیلم او بخشی از تاریخ سینما را متحول کرده. خصوصا این که مشکل «جوخه انتحار» فقط فیلمنامه و کارگردانی و هر چیزی که به دیوید آیر مربوط است،  نیست.

اگر ویل اسمیت را به عنوان یک بازیگر کار کشته و با سابقه هالیوودی کنار بگذاریم تقریبا هیچ کدام از شخصیت های اصلی، دقیقا بازیگر نیستند. کارا دلوینیه که اساسا مدل است. جرد لتو پیش از آن که بازیگر باشد، خواننده گروه ترتی سکندز تو مارس است و تعداد آثار و قطعات موسیقیش از تعداد فیلم های سینماییش بیشتر است. ادوالی اکنو ایاگباجی و اسکات ایستوود هم مدل هستند. کارن فوکوهارا که نقش کاتانا را بر عهده دارد یک بازیگر 24 است که «جوخه انتحار» نخستین تجربه فیلم سینماییش است. ایکه برینهولتز هم احتمالا با توجه به کارنامه اش فقط پنبه زنی را در زندگیش تجربه نکرده. او خودش را کمدین، آهنگساز، دوبلور، فیلمنامه نویس و بازیگر به حساب می آورد. پس شاید واقعا نباید از چنین ترکیبی توقع بازی های خارق العاده و ماندگار داشت. اگر بین آنها افرادی مثل لتو و اسمیت هم هستند که در حرفه بازیگری به موفقیت رسیده اند اما پارتنر هایشان نمی توانند آنها را کامل کنند.

شاید موسیقی استیون پرایس تنها نقطه روشن فیلم جدید کمپانی برادران ورانر باشد. شرکتی که از سه فیلم «دنیای ابرقهرمانی» خودش رونمایی کرده و هنوز با اختلاف پشت سر مارول و دیزنی و فیلم های ابرقهرمانی «انتقام جویان» قرار دارد. هر چه قدر فیلم های وارنر تاریک هستند، فیلم های مارول روشن و رنگیند و هر چقدر فیلم های وارنر مورد نفرت منتقدان و بعضا حتی مخاطبان قرار گرفته، فیلم های دیزنی مورد ستایش قرار گرفته اند اما فعلا هر دو گروه در حال فروش در گیشه ها و شکستن رکورد های باکس آفیس هر سالند و چه چیزی برای یک کمپانی از این مهم تر؟

منبع
محمود بلالیTasnim

نوشته های مشابه

‫3 دیدگاه ها

  1. و اما دوسداشتنی ترین جفتهایِ شیطون و بدِ خوبِ سینما :دی
    هارلی کویینِ دوسداشتنی و جوکر 😛
    که با بازیِ بینظیرِ جرد لتویِ هنرمند و ? Margot Robbie ❤ ـه زیبا دیدنی شده .. ! حسابی .

  2. میتوان به سبز بودن نور پیشانی اجنه نیز اشاره کرد.
    در این فیلم هدف وسیله را توجیه میکند ، هنگامیکه آنان مجبور می‌شوند برای نجات خود یک نفر دیگر (مرد آتشی) را ، قربانی کنند.

  3. ممنون از نگاه جالب و عمیق نویسنده به این فیلم که شاید ظاهرا در نگاه خیلی یک اثر صرفا سرگرم کننده و پاپ کورنی به شمار بیاد نیازه همواره با دید عمیق تر و ملی و دینی به این آثار نگاه کرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *