تحلیل و بررسی سریال ضد ایرانی The Handmaid’s Tale (سرگذشت ندیمه)
Iran and Gilead: Two Late-Twentieth-Century Monotheocracies, as Seen Through Diaries
سریال «سرگذشت ندیمه» The Handmaid’s Tale که بر اساس رمانی به همین نام مربوط به سال 1985 نوشته Margaret Atwood نویسندهی کانادایی ساخته شده، سریال تلویزیونی آمریکایی ساخته Bruce Miller و ارائهای از شبکه اینترنتی Hulu می باشد. فصل اول آنکه پخشش از آوریل ۲۰۱۷ شروع شد شامل ۱۰ اپیزود بود و پخش فصل دوم آن در آوریل ۲۰۱۸ شروع خواهد شد و شامل ۱۳ اپیزود خواهد بود. این مجموعهی بسیار پر افتخار، موفق به کسب 13 نامزدی و 8 جایزه از جشنوارهی امی سال ۲۰۱۷ و 3 نامزدی و 2 جایزه از گلدن گلوب 2018 شده و جوایز متفرقه زیادی نیز به آن تعلق گرفته است.
با توجه به جوايز زيادي که يکي پس از ديگري به اين سريال تعلق مي گرفت و تِم فمنيستي آن که تمِ سال هست و در فیلم های امسال جشنواره ها فراگیر بود (به طور شاخص می توان به فیلم های اسکاری The Shape of Water ,Lady bird ,Three Billboards Outside Ebbing, Missouri و I, Tonya اشاره کرد) و علیرغم صحبت هاي کاربراني که از ريتم کند داستان کمي شاکي بودند، شروع به تماشاي سريال کردم.
چکیده داستان را شاید بتوان در چند جمله تعریف کرد! ما اتفاقات و تحرکات کوچکی را که می شنیدیم، جدی نگرفتیم و دیدیم که یک دفعه حکومت عوض شد و دیکتاتوری مذهبی کشور را فرا گرفت، الان به شدت پشیمانیم که چرا همان موقع نفهمیدیم چه اتفاقی دارد می افتد و جلویش نایستادیم، حال وقت قیام زنان است!
از ابتدای شروع سریال، جالبترین موضوع برایم این بود که ديالوگ ها، فضاي حاکم بر اثر و نمادهاي مختلفي که وجود داشت من را به ياد تصوير رسانه اي شدیدا سیاهی که غرب هميشه از کشور مذهبي مثل ايران سعي داشته نمايش دهد، می انداخت. تصور مي کردم اين اثر و حکومت مذهبي تماميتخواهش به گونه اي به حکومت مذهبي آرماني پساآخرالزماني ای مثل آنچه که اسلام باور دارد يا آنچه مي توان به حکومت حضرت مسيح پس از بازگشتش تصور کرد رجوع مي کند و به نوعي داستان خود را طبق رسم متداول داستان نويسي که به ديرين گونه ها و گونه هاي واقعي موجود در جهان براي الگو گرفتن ارجاع می دهند، از آنها وام گرفته است. اما سعي داشته به سياه ترين شکل ممکن با کم و زياد کردن و وارونه نشان دادن المان هايي، اين فضا را مطابق میل خودش بازسازي کند. در واقع این سریال علاوه بر هدف قرار دادن مذهب و کشورهای مذهبی (اسلامی) امروز به نوعی تشکیل هر حکومت آرمانی مذهبی در آینده را نیز سیاه جلوه می دهد. یک موردی که در قسمت هاي پاياني تر به نظرم آمد این بود که سعی شده فضای تاریک و خفقان آور داستان کمی تلطيف شود، شايد در جهت حداکثري نگاه داشتن دیدِ اعتراضی به چنين حکومت هايي حتي اگر نتوان در دنیای امروز با کار رسانه اي، به سياه ترين شکل ممکن آنها را نشان داد!
تصویر پوستر اصلی سریال
دو نکته خیلی مهم را می توان با توجه به این اثر توضیح داد:
نکته مهم اول: سيستم کار رسانه هاي غرب (به عبارتی یهودیان، با توجه به اینکه اساسا رسانه در جهان توسط مالکان یهودی اداره می شوند! که خودش جداگانه جای بحث دارد) طی سالیان دراز به بلوغ رسیده اند و امروز خيلي نظام مند، هماهنگ و کمنقص جلو می روند. به اين شکل که تئوري ها و دکترين هاي خود را توسط برترين و نخبه ترين نويسنده ها در عالي ترين شکل هنري به رشته تحرير در مي آورند و علاوه بر حمايت رسانه اي شديد در جهت فروش بالاي کتاب هاي نوشته شده، با آوردن آنها به مديوم سينما و سريال هاي تلويزيوني، تاثير و کار رسانه اي براي آنها را تکميل مي کنند. جشنواره ها و پروپاگانداي خبري هم در بهترين شکل در کنار معروف تر شدن اين آثارِ استراتژيک نقش ايفا مي کنند. و این چرخهی کامل هست که توانسته چنین قدرتی ایجاد کند که ذهن اکثر مردم را کم و زیاد به غرب و سیاست هایش گرایش دهد. (اینجا بهتر است دوباره اشاره کنم که آثار جشنواره ای، برخلاف اظهارات برخی از دوستان فقط به دلایل سیاسی انتخاب نمی شوند و همانطور که توضیح دادم، با سیستم یکپارچه ای طرف هستیم که خروجی آن، آثاری شاهکار برای جشنواره ها در جهت سیاست های آن ها فراهم می آورد)
نکته مهم دوم: اساسا غرب حکومت ليبرال دموکراسي در حال سقوط! (این را از این جهت عرض می کنم که در سال های اخیر کتاب های زیادی در این باره به چاپ رسیده و به بحثی جدی در بین اندیشمندان غربی تبدیل شده. و به نوعی با انتخاب یک رئیس جمهور ضد سیستم، نشانه های این اتفاق هر بار خود را بیشتر نمایان می کند) خود را با تمام نواقصش بهترين نسخه ممکن مي داند و در توليدات رسانه اي خود نيز هر گونه فردي که براي تغيير وضعيت موجود ظهور کند و يا هر طرح و مدل جايگزينی که مطرح شود را سياه و کثيف به تصوير مي کشد (در فيلم هاي بلاک باستری ابر قهرمانی که روز به روز بیشتر می شوند و همچنين پویانمایی های تولید شده که شايد بتوان بطور شاخص انيميشن Zootopia و Up را نام برد اين امر خیلی واضح قابل رویت هست)
ظاهراً تشابه زیادی در اینگونه فیلمهای آخرالزمانی دیده میشود و همگی به بشر امروزی القا میکنند شما زمانی حسرت زندگی این روزهای خود را میخورید و قدر جهان کنونی خود را بدانید. اگر بهدقت به این مفهوم بنگریم هرگونه تلاش و آرزو برای دنیایی بهتر به چالش کشیده شده و عاقبت آن تاریک به نمایش در میآید.
برخي از نمادها و مفاهیمی که در سريال وجود دارند و راهنما و جهت دهنده (چه مستقيم و غير مستقيم) براي ذهن ببينده مي باشند را سعی می کنم لیست کنم:
– حکومتي به شدت مذهبي و ضد مدرنیستی که دستاوردهای غرب (از جمله آزادی های افسارگسیخته جنسی) را زیر پا می گذارد. تمام ديالوگ ها و حتي قوانين و رفتارهاي مردم بر اساس کتاب مقدس مي باشد (در حدي که ميتوان آن را با حکومت هاي آرماني الهي پس از ظهور حضرت عيسي در مسيحيت يا در اسلام و يهوديت مقايسه کرد!)
– زنان جامعه، پوشيده و نسبتا تا حد زيادي پوشش شبيه آنچه مربوط به اديان الهي هست را دارا مي باشند.
– همجنسگراها مجازات (اعدام) مي شوند (حتي از تير چراغ برق و با استفاده از جرثقيل شبيه آنچيزي که به انقلاب اسلامي نسبت مي دهند و در فيلم هايي مثل آرگو مي توانيد اين را به وضوح ببينيد) و شبيه سازي مراسمي مثل سنگسار براي مجازات افراد خاطي از قوانين الهي.
در توضيحي که در قسمت اول سريال داده مي شود، با گذاشتن کلاه بر سر هر فرد اعدامي، دليل اجراي اين حکم را نشان مي دهند و جالب است در صحنه اي گذرا در قسمت دوم و بطور مشخص و با منظور، فردي که نماد ستاره داوود صهيون را روي کلاهش دارد به دارکشيده شده است!
– تشویق (اجبار) به دوری از فاحشگی و همجنسبازی و به جای آن فراخوانده شدن به فرزندآوری.
– قطع کردن دست به عنوان مجازات، که با مجازاتی که در اسلام مطرح هست مشابهت دارد.
– اشاره به ازدواج موقت! (concubine) و در ادامه از اينکه اين موضوع با آموزه هاي آنها مطابقت دارد نام برده مي شود! در اینجا به نوعی شاید از مفهوم ازدواج با کنیزان یا رفتار با زنان بیوه در جنگ ها، آنچنان که در اسلام هست نیز الگو گرفته شده باشد.
– کشت گياهان بصورت ارگانيک و دوري از تراريخته 🙂
– اشاره به دستگیری دانشمندان و به نوعی قبول نداشتن علوم آکادمیک غربی!
– اشاره زیاد به حملات تروریست ها و اینکه بعد از آن هست که حکومت شدیدا مذهبی حاکم می شود که زن ها را از مالکیت کنار می گذارد و فمنیسم را قبول ندارد!
– اشاره به اینکه چیزی در وجود برخی از مردم (اشاره به یک همجنسگرا) هست که نمیتوانن از آنها بگیرند و آخر سر، کار خود را انجام می دهند. (به نوعی قهرمان جلوه دادن همجنسگرایان و دیگر انحرافات جنسی در کنار ایجاد حس ترحم برای آنان، تم اصلی هست که امروزه توسط هالیوود به شدت عرضه می شود. برای مثال شاید در آثار خواهران! واچووسکی مثل ابر اطلس یا سریال Sense8 این نقش منجی گونه دگرباش ها، خیلی واضح تر قابل مشاهده باشد. متاسفانه امروزه تبلیغ همجنسگرایی به حدی رسیده که در اکثر سریال ها و در بسیاری از فیلم ها مشاهده می شود. فراموش نکنیم امسال سالی بود که فیلم های نامزد اسکار دارای تبلیغ برای همجنسگرایان، از نظر تعداد رکورد تمام دوران ها را شکستند!)
– نوع رفتار کشورهاي غربي با پناهنده ها در واقعيت امروز جهان با آن چیزی که از پناهنده های سوری و بقیه کشورهای درگیر با تروریسم سراغ داریم به بدترين شکل ممکن می باشد ولي در قسمت نهايي در یک حالت متناقض مي بینيد که دولت کانادا به بهترین شکل ممکن از یک پناهنده استقبال مي کند و آن را تحويل مي گيرد!
– اشاره به اينکه اسم گروهي که ميخواهند حاکم شوند “پسران يعقوب Son of Jacob” هست، و استفاده از نماد چشم و استفاده زياد در ديالوگ ها بطوريکه همه چيز را زيرنظر چشم مي دانند (under his eye) اینها را شاید در کنار نمایش نماد ستاره صهیون روی کلاه فرد اعدامی، بتوان جنبه ديگري از داستان دانست!!
نمادهای اصلی پرچم و حکومت گیلیاد
در نهایت باید بدانیم که اين سريال سفارشي و جوايزي که ثابت شده تا جاي ممکن به دلايل سياسي اهدا مي شوند، به زعم بنده (دقت شود همانطور که همیشه گفته ام این قسمت ها برداشت های شخصی بنده می باشد) با حوادث دومینووار ایران مثل تظاهرات به سمت اغتشاش گراييده اخير يا قضيه دروايش نعمت الهي و تشویق زنان جامعه به قیام که هر چند ریشه های داخلي پر رنگی دارد و فساد و عملکرد ضعیف مسئولین در این سالها به نوعی در آن دخیل است ولي ريشه هاي محرک بيروني اش خيلي مشهود و روشن می باشد و با کار شدید رسانه های غربی جلو رفته است و با تکرار هر چند مدت یکبار ایران را در سیکل تنش زایی قرار می دهد، بي ارتباط نبوده و ساخته شدن اين سريال در اين زمان خاص شاید (فقط شاید!) قسمتي از پازل کار رسانه اي اين ماجرا و دستگاه رسانه ای یکپارچه غرب باشد. بویژه اگر بدانیم که توجه ویژه جشنواره های معروف اروپایی و آمریکایی آن هم به شکلی عجیب پشت سر این سریال بوده و اینکه گذشته این جشنواره ها نشان می دهد که چقدر به موقع نقش سیاسی خود را ایفا می کنند! در واقع این سریال به خوبی می تواند برای خبرگزاری های غربی و انتشار اخبار دروغ و یا اغراق شده شان همراهی اذهان عمومی را به ارمغان بیاورد!
اگر خدا بخواهد سعي مي کنم در آینده آثار دیستوپيايي که در چند سال اخير ساخته شده را نيز در حد توان تحليل کنم و با کمک شما دقيق تر اين جرياني که در چند سال اخير خيلي پر رنگ دنبال مي شود را بهتر بشناسیم، آثاري که فعلا به ذهنم ميرسد چهارگانه Hunger Games، سه گانه Maze Runner و چهارگانه Divergent مي باشند، شما هم اگر اثر دیگری یا نکاتی در اين راستا به ذهنتان مي رسد برايم بنويسيد.
برخی از کامنتهای نوشته شده در وبسایتهای دیگر:
اسماعیل
شما مذهبیون ذهنتون واقعا خرابه. به نظرم قضیه ایران خیلی تو بورس بود و اینم یک حکومت مذهبی و قیام علیه اونو نشون میده برای همین هم اینقدر جایزه گرفته و طبیعی هم هست و اصلا چیز بزرگی نیست، مثل جایزه های فیلم های فمنیستی و زنانه امسال به خاطر جنبش metoo و یا یکسری مذهبیون با توهم نوشته بودن که جایزه های اسکار امسال بدون استثنا همه ته مایه انتقام و جنگ طلبی داشتن و باید منتظر حرکت های نظامی آمریکا تو سال اخیر باشیم، این یکی ولی خیلی خنده دار بود دیگه
Persian Leopard (زومجی)
The Good Guy (زومجی)
چقدر این سریال شبیه به جامعه خودمون بود . یعنی قشنگ میشه تک تک جزئیات اون رو به روند رفتاری جامعه و حقوق مدنی/شهروندی و قوانین داخلی نسبت داد . البته بهتره از گفتن نسبت دادن خودداری بشه و باید گفت بطور دقیق همون چیزی است که در واقعیت شاهدش هستیم . البته شاید یک سری جزئیات کوچک باشن که فرق داشته باشن ولی مفهوم کلی و اصلی بسیار شبیه به هم هستن.
farah (زومجی)
تشکر میکنم از نقد بسیار عالی شما ازین سریال
راستش من اینقدر دیدن سریال واسم سخت بود که مجبور بودم وسط بعضی قسمتها فیلم رو متوقف میکردم و بلند میشدم و قدم میزدم تا اروم بشم .شاید چون من هم خانم هستم برای من دیدن این سریال باتوجه به مشابهت وحشتناکش با جامعه ام بیشتر از حد معمول سخت بود
Iran and Gilead: Two Late-Twentieth-Century Monotheocracies, as Seen Through Diaries
جالب اینکه بعد نوشتن متن تحلیلم برای این سریال در جوستجوهای بعدی به جمله بالا در نسخه اصلی کتاب رسیدم. نویسنده بطور مستقیم از ارتباط داستان با انقلاب و حکومت مذهبی ایران سخن به میان آورده است. به نظر میآید سفارش و ساخته شدن سریالی بر اساس آن در این زمانِ خاص، همانطور که اشاره کردم، اهداف سیاسی عمیقی را دنبال می کند.
تعریف غرب از فمنیسم، تعریفی تاسف بار است که ظاهری زیبا ولی عمقی سیاه و کثیف دارد!
رشد فزاینده و عجیب آمار تجاوز و خشونت علیه زنان در غرب و تضعیف امنیت زنان در جامعه (با توجه به آمارهای سازمان ملل)، در اصل ناشی از ذات این تمدن لیبرال و نسخه ای است که برای جهان میپیچد. اما غول رسانه ای غرب (در صدر آن هالیوود) با چنان قدرتی هیپونیزتم کننده مسائل حاشیه ای را برای مردم برجسته می کند که کسی به اینکه شاید مشکل خیلی ریشه ای تر است فکرش هم خطور نکند یا اگر اینچنین شود هیچ نسخه جایگزینی موجود نباشد، توجه شود که این دستگاه رسانه ای بیشتر از هر چیزی نسخه های جایگزین را قبلا خفه کرده و به سیاه ترین شکل ممکن نمایش داده است تا حتی افرادی که دنبال نسخه جایگزین می گردند نیز دوباره در گرداب رسانه ها غرق شوند. غرب هیچ وقت به ریشه ها نمی پردازد، مثلا برای رشد هرچه بیشتر صنعت پورن تلاش می کند و قاچاق به شدت بالا و تاسف بار دختران جوان و خودکشی های زیادی که در این صنعت رخ می دهد را نادیده می گیرد، سلامت روانی انسان های حاضر در این صنعت و مردم سراسر جهان که تحت تاثیر آن در حال نابودی است را نادیده می گیرد و زمین بازی را با بازوی سحرآمیز رسانه ای خود عوض می کند تا کسی به ریشه ها نپردازد . . .
بنا به کمبود وقت و طولانی شدن این مقاله، اگر خدا بخواهد در آینده در مقاله ای جدید و مفصل، فمنیسم را زیر ذره بین خواهیم برد ولی در حال حاضر توصیه می کنم مستند انقلاب جنسی 1 و 2 که اخیرا منتشر شده را خریداری کرده و ببینید و همچنین می توانید در ادامه به مقاله خیلی خوبی که در این باره قبلا در سایت قرار گرفته نگاهی بیندازید.
یکی از مضحک ترین مسائلی که امروز به لطف خواهر، مسیح علینژاد، بولد شده، مبارزه با حجاب هست (نه مبارزه با حجاب اجباری بلکه مبارزه با خود حجاب و اصلا مبارزه با باکرگی و ادامه اش رو خودتان حدس بزنید). به طرز مسخره ای همین آزادی حجابی که در کشور ما وجود دارد را محکوم کرده! و زنان را به برداشتن کامل حجاب و قانون شکنی علیه قوانین کشورشان دعوت می کنند. فکر نمی کنم دعوت به قانون شکنی در هیچ کشوری مورد پذیرش باشد، که در ایران البته استثنا مورد پذیرش هست و کسی واکنش خاصی نشان نمی دهد. گشت ارشاد هم عملا بازیچه کلیپ سازی این جماعت هست و گرنه در برخوردهای اندکش خیلی خوب و نرم برخورد می کند. چقدر افراد با حجاب در کشورهای اروپایی (فعلا در 5 الی 6 کشور بارز هست و اتحادیه اروپا در حال رفتن به همگیری این قوانین است) از تحصیل و حضور در هر گونه کار دولتی و بسیاری از حقوق اولیه منع شده اند (جالب است حتی جمعیت 6 میلیونی مسلمانان فرانسه یک نماینده مجلس نمی تواند داشته باشد) و برای ایران مشخصا یکسری افراد، مسائل داخلی ایران را به اینور و آور کردن روسری زنان تقلیل داده اند و عملا مبارزه با بنیاد و ریشه های مشکلات نیز با سیستم رسانه ای شان در حال جابجایی است. جالب اینکه لیبرالیسم طبق تعریف و بنیاد اصولش حق ندارد به پوشش مردم واکنش نشان دهد اما می دهد چه علیه حجاب اسلامی و چه برای تعیین کردن قوانین سخت گیرانه برای جلوگیری از آزادی مردم برای برهنگی! حال اسلامی که در اصول و قوانین آن حجاب مطرح است را مورد حمله قرار می دهند! وقتی همه اینها را بتوانی از بالا و در کنار هم ببینی، حجم حماقتی که امروزه دنیایمان را گرفته واقعا جنون آور است! در ضمن این را بگویم پرچم دارانی مثل علی نژاد که خودشان تصریح کرده اند برای راه اندازی کمپین شان چیزی حدود 250 میلیون تومان در ماه، از سرویس های دولتی آمریکا، پول دریافت می کنند، معلوم است که خروجی کار آنها در کنار رسانه هایی که پشت سرشان هستند، برای کشورما چه خواهد بود . . .
بازیگران و کاراکترهای اصلی سریال:
ـ الیزابت ماس Elisabeth Moss در نقش جون آزبرن/ آفرد، یک زن که هنگام تلاش برای فرار از کشور به همراه همسر و دخترش بازداشت شده و حالا تبدیل به یک ندیمه شده.ـ جوزف فاینز Joseph Fiennes در نقش فرمانده فرد واترفورد، یک مقام عالیرتبه دولتی و ارباب آفرد. هم او و هم همسرش نقش مهمی در تشکیل گیلاد ایفا کردند.
ـ ایوان استراهوفسکی Yvonne Strahovski در نقش سرنا جوی واترفورد همسر فرد که قبلاً یک فعال فرهنگی بوده.
ـ الکسیس بلدل Alexis Bledel در نقش امیلی/ آفگلن یک ندیمه و دوست و همراهِ خرید آفرد، او قبلاً استاد دانشگاه در رشته زیستشناسی سلولی بوده و همسر و یک پسر داشته.
ـ مدلین بروئر Madeline Brewer در نقش جینین/ آفوارن یک ندیمه که همزمان با آفرد وارد رِد سنتر برای آموزش میشود و با آفرد دوست میشود. به دلیل ناسازگاری چشم راست او را بهعنوان تنبیه تخلیه میکنند و او از لحاظ ذهنی ناپایدار میشود.
ـ آن داود Ann Dowd در نقش آنت لیدیا، زنی که مسئول نظارت بر آموزش ندیمههاست. او خشن و بیرحم است و ندیمهها را با مجازات بدنی سخت تنبیه میکند در عین حال برای ندیمهها اهمیت قائل است و عمیقاً به مأموریت آنها و آموزههای گیلاد معتقد است.ـ او تی فگبنل OT Fagbenle در نقش لوک بانکل، همسرِ جون (آفرد) پیش از ظهور گیلاد. چون جون همسر دوم او بوده طبق قانون گیلاد ازدواج آنها باطل محسوب شده و دختر آنها نیز نامشروع محسوب میشود. ابتدا جون تصور میکند که او کشته شده است اما بعدها معلوم میشود که او موفق به فرار به کانادا شده است.
ـ مکس مینگلا Max Minghella در نقش نیک بلین، راننده فرمانده واترفورد. او به آفرد علاقه دارد و بین آن دو رابطه عاطفی برقرار میشود. در نهایت معلوم میشود که او یک “چشم ” است (جاسوس گیلاد).
ـ سمیرا وایلی Samira Wiley در نقش مویرا، بهترین دوست جون از زمان کالج، او پیش از ورود آفرد در رِد سنتر بوده ولی پیش از فرستاده شدن پیش یک ارباب موفق به فرار میشود اما دوباره دستگیر شده و تبدیل به یک جِزبِل (فاحشه) با نام روبی میشود.
ـ آماندا بروگل Amanda Brugel در نقش ریتا، یک مارتا (خدمتکار) در خانه واترفورد. او زمانی یک پسر داشته که در سن ۱۹ سالگی در جنگ داخلی کشته میشود.
تفاوت سریال با کتاب:
سریال «سرگذشت ندیمه» بسیار به کتاب اصلی وفادار بوده اما تفاوتهای نیز با آن دارد. یکی از جزئیات اصلی که در سریال تغییر کرده این است تمام ایدئولوژی نژادی گیلاد علیه غیر سفید پوستان که در کتاب بود را حذف کرده. در کتاب، زنان سیاه پوست و دورگه بهعنوان ندیمه به خدمت گرفته نمیشوند؛ در بهترین حالت از آنها بهعنوان مارتا استفاده میشود و در اکثر اوقات آنها را به کلونیها فرستاده میشوند تا در حین کار بمیرند؛ اما در سریال ندیمههای سیاه پوست نیز دیده میشود.
یکی دیگر از تفاوتهای سریال با کتاب این است که در کتاب هرگز اشارهای به نام اصلی آفرد نمیشود اما در سریال نام اصلی او در انتهای اپیزود اول مشخص میشود. از دیگر تفاوتها سرنوشت همسر و فرزند آفرد است که در کتاب مشخص نیست. دربخش مدرنیزه کردن سریال نسبت به کتاب٬ ندیمهها گشوارههای با فرستنده جی پی اس دارند که برای ردگیری آنها استفاده میشوند. این چیزی است که درداستان کتاب که در سال ۱۹۸۵ نوشته شده وجود ندارد.
در نهایت خلاصه ای از داستان آمده در کتاب را می توانید در زیر بخوانید:
فضای داستان
داستان در شهر کمبریج در ماساچوست ایالات متحدهٔ آمریکا رخ میدهد. پس از ترور رئیسجمهور آمریکا با گلوله و به رگبار بستن همهٔ اعضای کنگره ایالات متحده، نسبت دادن آن به اسلامگرایان تندرو و اعلام وضعیت فوقالعاده، انقلابی در کشور رخ میدهد، قانون اساسی لغو شده و حکومتی تمامیتخواه مسیحی به نام جمهوری گیلاد تشکیل میشود. در این حکومت جدید آزادیهای فردی اکثر شهروندان پایمال میشود و همهٔ ادیان به جز دین رسمی کشور، ازدواج مجدد، طلاق، سقط جنین، همجنسگرایی غیرقانونی اعلام میشود. متخلفان مذهبی و سیاسی اگر بخت یارشان باشد به مناطق سمی و خطرناک که کولونی نامیده میشوند فرستاده میشوند، وگرنه در بیشتر موارد با طناب دار اعدام شده و به «دیوار» (ظاهراً دیوار دانشگاه کمبریج) آویخته میشوند تا مایهٔ عبرت بقیه باشند.
در سرزمین گیلاد بیشتر مردم به دلایلی که در مؤخزهٔ داستان میآید عقیم هستند، این مسئله بابت فجایع زیستمحیطی است که بعضی نواحی کشور را غیرقابل سکونت کرده و احتمالاً به حوادثی در نیروگاههای هستهای و پایگاههای دفع مواد سمی مرتبط است. به همین خاطر زنان بارور که ازدواج نکردهاند یا ازدواجشان مورد قبول حکومت نیست، به عنوان «ندیمه» در اختیار خانوادههای تراز اول قرار میگیرند تا شاید برای آنها بچهای بیاورند. زنان مجرد عقیم تبعید میشوند. طبق تعبیر حکومت، عقیم بودن مردان ممکن نیست و این مشکل تنها از جانب زنان ممکن است پیش بیاید.
سرویس امنیتی مخوف
فضای جمهوری گیلاد رعبآور و پرتنش است، از آنجا که همه از مأموران مخفی حکومت در هراسند. هر لحظه ممکن است کسی نشانهای مبنی بر بیاعتقادی یکی از شهروندان به اصول و حقانیت حاکمیت گیلاد ببیند، و ـ از روی اعتقادات شخصی به این اصول یا در اکثر موارد برای خوشخدمتی و به دست آوردن امتیازی که شاید آیندهٔ سیاه او را به تعویق بیندازد ـ به سرویس امنیتی-جاسوسی حکومت که چشمان خدا (Eyes of God) نام دارد گزارش کند. این سرویس امنیتی که گسترشی از سازمان سیا است تقریباً اجازهٔ انجام هر کاری را دارد، با اتوموبیلهای سیاهرنگ با شیشههای دودی و چراغ گردان هر کسی را که بخواهد بازداشت میکند و مورد شکنجه قرار میدهد. اعضای بلندپایهٔ حکومت هم با این که معمولاً خود یکی از این چشمان خدا هستند، از آسیب آنها مصون نیستند و نمیتوانند اعمال آنان را زیر سؤال ببرند.
طبقهبندی اجتماعی زنان
یکی از وجوه برجستهٔ حکومت جمهوری گیلاد، تبعیض جنسی شدید در مورد زنان است. حکومت گیلاد با تفسیر انجیل به نفع خود، نظامی تمامیتخواه ایجاد کرده که در آن زنان به این طبقات اجتماعی تقسیم میشوند:
همسران (Wives): زنان فرماندهها هستند که طبقهٔ حاکم جمهوری گیلاد را تشکیل میدهند. لباس همسران آبی است.
دختران (Daughters): دختران طبیعی یا به فرزندی پذیرفته شدهٔ فرماندهان هستند. تا زمان ازدواج (که خیلی زود و حدود ۱۴ سالگی صورت میگیرد) لباس سفید میپوشند.
خالهها (Aunts): مسئول آموزش و نظارت بر ندیمهها هستند، و نسبت به بقیه زنان کمی اختیار عمل دارند. لباس آنها قهوهای است.
ندیمهها (Handmaids): زنان باروری هستند که وظیفهشان تولید بچه برای همسران است. نقش ندیمهها بر اساس داستان زنان یعقوب در سفر پیدایش است که چون خود نمیتوانستند برای او فرزندی بیاورند، ندیمههایشان را وادار کردند با شوهرشان نزدیکی کند و از هنگام زایمان بچهٔ آنها را تصاحب کرده و فرزند خود خواندند. این زنان به هر فرماندهای که تعلق میگیرند، نام او به آنها تعلق میگیرد. مانند آفرد Offred (آف فرد Of fred متعلق به فرد) که به فرمانده فرد تعلق دارد. رنگ لباس ندیمهها قرمز است.
مارتاها (Marthas): زنان نابارور مسنتری هستند که انجام کارهای خانگی طبقهٔ حاکم را به عهده دارند لباس مارتاها سبز است.
همسران ارزان (Econowives): زنانی هستند که با مردانی از طبقهٔ نازلتر ازدواج کردهاند و وظایف مختلف زنان یعنی همسری، انجام وظایف خانهداری و آوردن بچه را به عهده دارند. لباس آنها هم راهراه آبی، قرمز و سبز است.
وضعیت جامعه تو این سریال برای ما ایرانی ها خیلی هم غریب نیست!