انیمیشن سینمایی

نگاهی به انیمیشن «گربه چکمه‌پوش؛ آخرین آرزو»

زیر سایه مرگ!

به نام خدا

آخرین انیمیشن اختصاصی درباره «گربه چکمه پوش» انیمیشن جانداری از آب درآمده و از قسمت اول که به ریشه گربه چکمه پوش اشاره کرده چند درجه بالاتر است. این قسمت تعارفات درباره افسانه گربه چکمه‌پوش را کنار گذاشته و مستقیم روی احتمال مرگ او تأکید می‌کند. در این بخش نکاتی درباره این انیمیشن و شخصیت‌هایش تقدیم مخاطبان می‌شود.

ادامه مطلب (تذکر: این نقد داستان را لو می‌دهد.)

انیمشن Puss in Boots: The Last Wish از جهت بصری زیباست و نیز دارای صحنه‌های جنگی چشم‌نواز است. نمک این پویانمایی نیز بالاست و در صحنه‌های مختلفی چه به خاطر دیالوگ‌ها چه به خاطر شخصیت‌ها و اتفاقات، موجب خنده مخاطب می‌شود. این انیمشن تا حدی فلسفی هم هست و همین موضوع، عمق بیشتر و تفاوت آشکار آن با قسمت قبلی را رقم می‌زند.

موضوع اصلی انیمشن Puss in Boots: The Last Wish این است که هشت جان از نُه جان گربه تمام شده و او حالا باید برای حفظ جان آخرش تلاش کند. گربه پس از شکست‌خوردن از یک گرگ که می‌خواهد آخرین جانش را هم بگیرد تصمیم می‌گیرد به یک خانه که پناهگاه گربه‌هاست برود و باقی عمرش را در آنجا سپری کند. او پس از دفن لباس‌ها و چکمه‌اش مدتی در آنجا می‌ماند و مانند سایر گربه‌ها به خوردن و استراحت می‌پردازد.

هشت لیوان شیر نوشیده شده به تعداد هشت جان از دست رفته گربه. او در حال نوشیدن نهمین لیوان است که ناگهان گرگ ظاهر شده و مانع نوشیده شدن آخرین لیوان شیر (بخوانید نهمین جانش) و لذت‌بردن گربه از آن می‌شود!

اما از آنجا که همه گربه چکمه‌پوش را می‌شناسند «موطلایی» با خانواده خرسش می‌خواهند او را اجیر کنند تا نقشه «ستاره آرزو» را از «جک هورنر» بدزدد. بنابراین به خانه حمله می‌کنند اما او را به دلیل ریشش که بلند شده و نیز بدن بدون لباسش نمی‌شناسند. گربه از ماجرای ستاره آرزو باخبر می‌شود و پس از برداشتن دوباره لباس‌ها و چکمه‌هایش تا آخر داستان سعی می‌کند به «جنگل تاریکی» و روی ستاره برود و دوباره صاحب نُه جان شود. او در این مسیر ابتدا با «کیتی» -گربه ماده سیاه‌رنگ- درگیر است اما در نهایت با او و یک سگ -که از خانه گربه‌ها همراه اوست- همراه می‌شود. از سوی دیگر برای تصاحب آخرین آرزو با جک هورنر و افرادش و موطلایی و خانواده‌اش و نیز با گرگ همواره در جنگ است. هر چند هدف گرگ جان اوست نه ستاره آرزو.

هدف جک هورنر این است که با آرزوکردن، به تنهایی تمام جادوهای عالَم را تصاحب کند. هدف موطلایی این است که صاحب یک خانواده واقعی شود و هدف «کیتی» این است که به کسی اعتماد و تکیه کند. حضور و هدف کیتی چندان جالب و باورپذیر نیست. او قبلا قرار بوده با گربه عروسی کند اما گربه سر قرار نیامده است. همچنین گذشته نسبتا تاریکی داشته و صاحبان او ناخن‌هایش را چیده‌اند. اما اینها برای یک سفر پرخطر، تنها برای پیداکردن یک دوست مورد اعتماد کفایت نمی‌کند. بنابراین حضور او برای جذابیت بیشتر انیمیشن به کار می‌آید و نیز باعث می‌شود گربه بفهمد لازم نیست «تنها پیش برود» و کیتی بدون آرزوکردن به آرزویش می‌رسد.

هدف موطلایی قابل احترام است اما آنقدرها هم باورپذیر نیست. او گر چه یتیم بوده اما صاحب یک خانواده مهربان است که به شدت از او پشتیبانی می‌کنند حتی وقتی می‌فهمند آرزوی او به ترک آنان منجر می‌شود. بنابراین خرس‌بودن خانواده موطلایی باعث نمی‌شود تا با او همدردی جدی داشته باشیم. مگر اینکه فیلمنامه روی شخصیت‌پردازی او وقت بیشتری می‌گذاشت تا مخاطب کاملا شیرفهم شود چرا یک یتیم باید خانواده اصلی خود را بشناسد. امری که در نهایت اتفاق نیفتاد. موطلایی در انتها می‌فهمد که خانواده واقعی او همان خرس‌ها هستند و نیازی به آرزو ندارد. یک نکته تربیتی خوب برای یتیمانی که خانواده اصلی خود را نمی‌شناسند یا به هر حال نمی‌توانند با آنان ارتباط برقرار کنند که البته به درستی پرداخته نشده است.

در این میان بهترین شخصیت، «جک هورنر» است. شیرینی‌پز چاق و گنده‌ و بدترکیبی که همه آنچه مردم عادی آرزویش را دارند در کودکی و بزرگسالی داشته است. یک زندگی باثبات و خانواده عالی و کسب و کار پرسود. اما با این حال هیچ کدام از اینها او را خوشحال نمی‌کند. بلکه تنها چیزی که او را سر ذوق می‌آورد در اختیارداشتن همه جادوهاست. او نمونه یک شخصیت منفی تمامیت خواه است که به هیچ کس جز خودش اهمیتی نمی‌دهد و هدف و رفتارش کاملا قابل درک است! او خودش هم به بد بودن خود معترف است و می‌گوید هیچ کس برایش مهم نیست. جک هنگام شکست‌خوردن می‌پرسد: «این بلا به خاطر کدوم کار زشت من داره سرم میاد؟!»

سگی که همراه گربه است شخصیت بامزه و جالبی دارد. او برعکس تمامی شخصیت‌های داستان هیچ هدف خاصی ندارد بلکه از اینکه گربه را پیدا کرده و با او و در نهایت کیتی همراه و هم‌صحبت است بسیار خوشحال است. حضور او که البته گذشته سختی هم داشته به پیشبرد داستان کمک زیادی می‌کند. قلب مهربان او باعث می‌شود جنگل تاریکی آنقدرها هم تاریک نباشد و مسیر رسیدن به ستاره آرزو بسیار ساده‌تر شود. سگ در این انیمیشن نماد وفاداری و دوستی است و جوّ منفی حاصل از شخصیت‌ها را می‌شکند. او در نهایت به همراه گربه و کیتی گروهی را تشکیل می‌دهد که به دنبال کمک به مردم هستند ولی تحت تعقیبند.

اما مهم‌ترین شخصیت انیمیشن گرگی است که در میانه داستان روشن می‌شود او خود «مرگ» است. شخصیت گرگ بدون تردید یکی از بهترین شخصیت‌های ساخته شده در دنیای انیمیشن و شاید حتی سینماست. اساسا تأکید انیمیشن روی مسأله مرگ است و حضور شخصیت مرگ به این مسأله کمک شایانی می‌کند. مثلا در ابتدای داستان پزشک گربه به او می‌گوید هشت جانش تمام شده و مرگ به زودی به سراغ او و همه موجودات می‌آید و به همین دلیل به او توصیه می‌کند بازنشسته شود تا بیشتر عمر کند.

ریخت گرگ و دیالوگ‌هایش بسیار زیبا و به جاست و به مخاطب در شناخت مرگ در قالب گرگ یاری می‌رساند. سلاح او داس است که داس کاریکاتور مرگ را به ذهن تداعی می‌کند. همچنین شنل سیاه او بی شباهت به شنل کاریکاتور مرگ نیست.

کاریکاتور معروف مرگ

گرگ قبل از ورودش به صحنه سوت مخصوص و ترسناکی می‌زند و چشم‌های سرخش حاکی از خون‌هایی است که تا به حال ریخته است. گرگ وقتی در کافه با گربه ملاقات می‌کند می‌گوید: «همه خیال می‌کنن می‌تونن مَنو شکست بدن اما تا حالا هیچ کس از دستم قِسِر در نرفته.» این دقیقا صفت مرگ در دنیای واقعی است. هیچ کس نمی‌تواند از دست مرگ فرار کند اگر چه دارای عمر دراز یا ثروت و قدرت و شهرت باشد. نکته‌ای که در انتهای انیمیشن خود گربه نیز به آن اذعان می‌کند و قبول می‌کند که هرگز نمی‌تواند مرگ را شکست دهد. گرگ در میانه داستان به گربه می‌گوید من مرگم و منظورم از لحاظ شاعرانه، استعاری و غیره نیست. من خودِ خودِ مرگم! این شیوه بیان در واقع یک آشنایی زدایی است که در انیمیشن بسیار خوب نشسته است. گرگ به گربه ثابت می‌کند که شاهد همه مرگ‌های گذشته او بوده است. این نکته وقتی برجسته‌تر می‌شود که بدانیم او هنگام مبارزه گربه با غول در ابتدای انیمیشن بین جمعیت انگار منتظر عاقبت نبرد و مرگ او بوده و چهار گوشه تمام پوسترهای هشت مرگ قبلی گربه دارای نماد گرگ و داس اوست!

گرگ در بین جمعیتی که گربه را تشویق می‌کنند دیده می‌شود. (اوایل دقیقه هشتم فیلم)

نماد گرگ و داس‌هایش روی پوسترهای هشت مرگ گربه

گرگ از گربه ها و ایده نُه جان‌داشتن گربه‌ها متنفر است. اما تنفر او از گربه چکمه پوش بسیار شدید است زیرا تقریبا به درستی! معتقد است گربه قدر زندگی‌های گذشته خودش را ندانسته و بسیار مغرور است. به همین دلیل سعی می‌کند خودش شخصا آخرین جان گربه را بگیرد! مرگ در دنیای واقعی خودش به دنیال قربانی نمی‌رود ولی بدیهی است که ما با سینما و یک شخصیت سینمایی سر و کار داریم نه حقیقت تمام عیار. با این وجود باز هم شباهت‌های دیگری بین گرگ و مرگ واقعی وجود دارد. مثلا گربه پس از شکست اولیه از او زندگی‌هایش از جلوی چشمانش عبور می‌کند و این هم یک تطبیق به جا با دنیای واقعی طبق باور عموم است.

صفت جالب گرگ یا مرگ این است که بر خلاف سایر شخصیت‌ها که در نقشه «ستاره آرزوها» دیده می‌شوند او با اینکه همواره در جنگل حضور دارد هیچ وقت نشانی از او در نقشه دیده نمی‌شود! نمادی آشنا از سایه مرگ که همیشه در زندگی انسان وجود دارد و سر بزنگاه خود را ظاهر می‌سازد. شایان ذکر است که فرشته مرگ برای انسان‌های نیکوکار و نیکوپندار به صورت وحشتناک ظاهر نمی‌شود اما به هر حال مرگ در تصور عموم مردم چهره‌ای ترسناک دارد که در این انیمیشن به بهترین صورت بازآفرینی شده است.

در نهایت گربه به جای آرزوی جان‌های بیشتر مبارزه برای زندگی را ترجیح می‌دهد و گرگ را «موقتا» شکست می‌دهد و قول می‌دهد تا پای جان برای حفظ زندگی تلاش کند. قدر زندگی را دانستن و مبارزه برای آن دو پند اخلاقی خوب انیمیشن در کنار گریزناپذیری از مرگ است. هر چند شاید بهتر بود در نهایت گرگ به این سادگی پا پس نمی‌کشید اما با این اقدام ،نویسندگان می‌توانند او را دوباره در قسمت‌های دیگر روی پرده بیاورند. با دیدن گرگ در انیمیشن Puss in Boots: The Last Wish ناخودآگاه یاد این بیت معروف افتادم:

گرگ اجل یکایک از این گله می‌برد / این گله را ببین که چه آسوده می‌چرد…

برای نگاهی دیگر به این انیمیشن به این آدرس رجوع کنید:

نقد و بررسی انیمیشن گربه چکمه پوش۲(puss in boots: the last wish)

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. سلام و تشکر از جناب مقداد بابت این تحلیل جالب از این پویانمایی انشاالله مطالب بیشتری را از ایشون شاهد باشیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *