نقد و رمزگشایی فیلم Constantine 2005 (کنستانتین)
جبرئیل و همدستی با پسر شیطان!

تریلر Constantine
قطعه نمونه از این اثر
Brian Tyler – Meet John Constantine
.
Brian Tyler – Confession
.
Constantine که بود؟
گفته می شود پانصد سال بعد از میلاد مسیح تازه مسیحیت قدرت گرفته بوده و جنگ های سختی بین بت پرستان روم باستان و مسیحیان درگرفته بوده است.در آن زمان پادشاهی در روم حکومت می کرده به نام کنستانتین که برای جلوگیری از جنگ و البته برای تداوم حکومت خود،دین مسیحیت را با بت پرستی ترکیب می کند و دین جدیدی به نام مسیحیت نوین پایه گذاری می کند تا هم مورد قبول بت پرستان باشد و هم ندای آسمانی مسیحیان را خاموش کند. به این دلیل کنستانتین معروف می شود به پادشاهی که برقرار کننده تعادل بین نیروهای خیر و شر است.خود کنستانتین اصلاً مسیحی نبوده و در بستر مرگ غسل تعمید داده شده است.

در دین مسیحیت نوین از عیسی ابن مریم (ع) به عنوان فرزند خدا یاد می شود و ایشان را فاقد فرزند و همسر معرفی می کند.و همین طور به صلیب کشیدن ایشان را پایان زندگی دنیوی ایشان می داند.کلیسای کاتولیک به شدت از این نظریه حمایت می کند.از طرفی دیگر گفته می شود صومعه صهیون که در طول تاریخ وظیفه حمایت از اصل دین مسیحیت را برعهده دارد به صورت مخفیانه هنوز هم به فعالیت خود ادامه می دهد و در طول تاریخ نوابغی چون داوینچی در آن انجام وظیفه کرده اند.
فیلم Constantine یقیناً یکی از فیلم هایی است که با تفکرات این چنینی ساخته شده و پرداخت بسیار خوبی دارد.شخصیت های داستان Constantine همگی شخصیت های افسانه ای هستند.خود Constantine که توضیح داده شد.گابریل که نمادی از جبرئیل است.لوسیفر که استعاره ای از شیطان است.بالتازار که نشانی از عزرائیل است.داستان Constantine تماماً حول این محور می چرخد که شیطان هم از قدرتی برابر با خدا برخوردار است و بقیه فرشتگان به قدرت او و به نیروی انتخاب انسان حسادت می کنند و آن ها هم می خواهند به قدرت برسند.سرنیزه قدرت شرایط را برای تولد فرزند شیطان بر روی زمین فراهم می کند.دو خواهر که دو قلو هستند و یکی از آنان خودکشی کرده و برای همیشه روحش دچار عذاب در جهنم خواهد بود و دیگری کارآگاه پلیس است.شیطان خواهر ِ زنده را برای تولد فرزندش انتخاب می کند و Constantine با کمک خدا سعی در جلوگیری از تولد فرزند شیطان دارد.تمامی دیالوگ ها و جلوه های ویژه Constantine از ظرافت خاصی برخوردار است.مثلاً تاکسی که برای شهر لوس آنجلس است جلوی دوربین جوری ترمز می کند که تنها کلمه انجل آن به معنی فرشته دیده می شود.یا زمانی که صحنه هایی از جهنم یا مرگ مقطعی را نشان می دهد زمان می ایستد و در آن زمان ایستاده اتفاقاتی در دنیای دیگر به تصویر کشیده می شوند.همانطور که کنستانتین در کافه کنار خیابان به انجلا می گوید دو دقیقه در جهنم مانند یک عمر زندگی در این دنیاست.در صحنه دیگری میدنایت در بار ِ خود نشسته و سیگار می کشد که کنستانتین به دیدن او می رود و اخباری از اتفاقات پیرامون خود به او می دهد.او می گوید که صحنه های عجیبی دیده است.می گوید فکر می کند شیاطین می خواهند عبور کنند و به این دنیا بیایند.میدنایت می گوید آشتی بزرگ ابرقدرت ها برقرار است،و این امکان ندارد.بالتازار که نمادی از عزرائیل است در اتاق میدنایت است و با کنستانتین که به نوعی نمادی از انسان نیز هست درگیری لفظی پیدا می کند.وقتی این درگیری بالا می گیرد و می خواهند برخورد فیزیکی با هم داشته باشند مید نایت به شدت عصبانی می شود و بر سر آنها فریاد می رند که در خانه من نباید با هم تماس داشته باشیدو باید تعادل برقرار باشد.در صحنه اول فیلم دیده می شود که سرنیزه قدرت در لای پرچم نازی مخفی شده است و در زیر زمین دفن شده است که جوانی در مکزیک آن را پیدا می کند و مستقیم با نیروی ماورائی به سمت لس آنجلس حرکت می کند.این مطلب را می رساند که هیتلر قبلاً سرنیزه قدرت را در دست داشته و می خواسته مقدمات تولد فرزند شیطان را فراهم کند.
شاید همه فکر کنند که صحنه پایانی Constantine صحنه کنار رودخانه و صحبت انجلا و کنستانتین است،ولی بعد از حدود ده دقیقه تیتراژ پایانی صحنه آخر به نمایش در می آید و در آن کنستانتین که سیگار را ترک کرده فندکش را بر روی یادبود قبر چز کریمر می گذارد و …

خلاصه Constantine : جان کنستانتین سالها پیش اقدام به خودکشی کرده و بخاطر اینکار مدتی را در جهنم سپری نموده اما او این فرصت را پیدا کرده تا دوباره به زندگی برگردد تا با انجام اعمال خوب رضایت خداوند را جلب کند . او همچنین یک قدرت استثنایی پیدا کرده که توانایی مشاهده دنیای دیگر است که در ماورای دنیای عادی در جریان است . او قادرست موجودات نیمه فرشته و موجودات نیمه شیطانی را که در کنار انسانها بر روی زمین هستند را مشاهده کند . او تصمیم دارد موجودات شیطانی را نابود سازد و برای اینکار از کمک یکی از دوستانش که متخصص ساخت سلاحهای مخوف است بهره می گیرد . از سوی دیگر پزشک جان به او اطلاع داده که او مبتلا به سرطان ریه است و فرصت زیادی برای زندگی ندارد . در ادامه پسر شیطان تصمیم می گیرد زمین را تسخیر کند و جان با کمک یک زن پلیس به اسم آنجلا که او نیز قادر به دیدن دنیای دیگر است نبرد پایانی با نیروهای شیطانی را آغاز کند.
کمیک استریپ سیاه انگلیسى با عنوان «آتش افروز جهنم» Hell Blazer درآمده و تبدیل به فیلم سینمایى شده است. در واقع «آلن مور» نویسنده معروف انگلیسى آثار کمیک استریپ (مانند انجمن نجیب زادگان عجیب و از درون جهنم) را باید خالق اصلى شخصیت «جان کنستانتین» دانست که اولین بار سال ۱۹۸۵ در یک قسمت از مجموعه کتاب کمیک ترسناک «موجود باتلاقى» Swamp Thing او را وارد ماجرا کرد. Constantine اوایل یک ساحر با کت بارانى بلند بود که استعداد غریبى در عصبى کردن مردم داشت.

از سال ۱۹۸۸ ماجراهاى Constantine به صورت مستقل در مجموعه کتاب کمیک Hell Blazerتوسط کمپانى معروف DC (ناشر سوپرمن) به چاپ رسید که داستانهایش را عمدتاً «جمى دلانو» مى نوشت و «جان ریج وى» آنها را تصویرسازى مى کرد. انتشار این مجموعه تا به امروز ادامه پیدا کرده و طى این سالها نویسندگان بسیارى مثل گرث انیس، وارن الیس، برایان آزارلو و تصویرسازانى مانند مارک باکینگهام و استیو دیلان بر روى آن کار کرده اند. مجموعه کمیک بوکHell Blazer بر خلاف کمیک هاى حماسى با قهرمانان مثبت و آرمانى مثل سوپرمن و بتمن، دنیاى ترسناک و تیره اى دارد که ضد قهرمانش دست به اعمالى مى زند که گاهى از لحاظ اخلاقى سؤال برانگیزند. مدام سیگار دود مى کند و على رغم بعضى اعمال قهرمانانه، هدف اصلى اش زنده ماندن است و در مسیر مأموریت هایش کلى دشمن تراشى مى کند و براى رسیدن به هدف خیلى راحت دور و برى هایش را به کشتن مى دهد که بعضاً ارواح سرگردان آنها سر وقتش مى آیند و مزاحمش مى شوند، طورى که گاهى خودش را در محاصره دنیاى اشباح و مردگان مى بیند. کنستانتین در تعدادى از کتاب هاى کمیک ترسناک دیگر، مثل مرد شنى Sandman و کتابهاى جادو Books of magic هم ظاهر شده است.
فیلم سینمایى «کنستانتین» اقتباسى آمریکایى از ماجراهاى این ضد قهرمان انگلیسى است. ملیت انگلیسى (متولد لیورپول) او عوض شده و وقایع در لس آنجلس مى گذرد. «کیانو ریوز» چشم و ابرو مشکى هم شباهتى با «استینگ» ندارد.

«فرانسیس لارنس» کارگردان جوان فیلم که پیش از این براى خواننده هاى معروفى مثل ویل اسمیت و بریتنى اسپیرز، ویدئو کلیپ مى ساخته، سعى کرده حال و هواى کمیک بوک را در انتخاب زوایاى دوربین و قاب بندى ها رعایت کند و تا حد زیادى هم موفق بوده، اما مشکل، فیلمنامه خشک و عبوس و قر و قاطى است که زیادى خودش را جدى مى گیرد و نمى تواند تعادل لازم بین فضاى فانتزى کمیک استریپى و بخشهاى ترسناک برقرار کند. شاید یک لحن طنزآمیز و چند شوخى جذاب، حال و هواى فیلم را اندکى عوض مى کرد، اتفاقاً فیلمنامه، استعداد این شوخى ها را هم دارد. مثلاً فرض کنید «جان کنستانتین» براى رفتن به دنیاى شیاطین و مردگان باید چند دقیقه پایش را داخل قابلمه آب بگذارد! کار هنرمندان جلوه هاى ویژه در طراحى فضاها و کاراکترهاى شیطانى عالى و دیدنى است. دوزخ به شکل شهر مدرنى تصویر شده که انگار در آتش یک بمباران اتمى مى سوزد و اشباح و اجنه در آن سرگردان هستند، اما شکل جلوه هاى ویژه رایانه اى در بعضى صحنه ها به همراه بازى کیانو ریوز، حاصل کار را مقدارى «ماتریکس زده» کرده. در نتیجه به جاى تماشاى بازسازى سینمایى کمیک بوکHell Blazer با آش شله قلمکارى روبروییم که در آن از «جن گیر» تا «بلید Blade» و «ماتریکس» پیدا مى شود.
همزمان با فیلم «کنستانتین» یک اقتباس کمیک بوکى دیگر هم روى پرده ها رفته، شهر گناه اثر فرانک میلر، طراح و نویسنده معروف کمیک استریپ که ظاهراً به خاطر همکارى نزدیکش با کارگردان و حتى مشارکت در کارگردانى، موفقیت بیشترى کسب کرده است.

نقض متعلق ایمان به خدا:
این فیلم در بستر تفکر تثلیثی مسیحیت (پدر، پسر، روح القدس) به روایت داستان خود می پردازد و در عین حال، به دنبال اثبات نوعی تعادل بین نیروی خیر و شر (در تفکر ثنویتی شرقی) است و به طور کلی هیچ اثری از وجود خدای یگانه و مقوله ی توحید در آن یافت نمی شود.
شیطان و خداوند در یک موقعیت کاملاً برابر قرار دارند. هر دو دارای فرزند هستند. مسیح (ع)، پسر خدا و مامون، پسر شیطان است. طبق قوانین، نه شیاطین و اجنه و نه فرشتگان، حق ورود به سطح زندگی انسان ها را ندارند. تنها افرادی که جان، آن ها را دورگه می نامد؛ می توانند در زمین حضور داشته باشند. افرادی که یا انسان- شیطان و یا انسان- فرشته هستند و حضور آن ها به صورت هم زمان، عامل برقراری تعادل در زمین می شود.
خداوند و شیطان دو نیروی مقابل هم هستند که همیشه بر سر سرنوشت انسان ها با هم قمار می کنند تا بتوانند آن ها را بهشتی یا جهنمی کنند. در این فیلم جدال اصلی آن ها بر سر زندگی مردی جنگیر است که به علت بیماری ریوی ناشی از استعمال سیگار، در آستانه ی مرگ قرار داشته و سابقه ی یک بار خود کشی در نوجوانی را دارد و از همان زمان جهنمی شده. با وجود این با گابریل(حضرت جبرئیل) در ارتباط است و از توانایی ای شبیه به چشم برزخی بهره می برد. حال اینکه اصلاً صلاحیت اخلاقی و اعتقادی این درجه را ندارد.
شخصیت مقابل جان، زنی به نام آنجلا است. در یک وضعیت کاملاً تعادلی، زنی معتقد به خدا را می بینیم که اعتقادی به شیطان ندارد و خودِ انسان های جنایتکار را شیطان می داند. اما شخصیت مرد، کاملاً به وجود شیطان معتقد است و در مقابل، از خدا و احکامش ناامید و دل زده است. آنجلا معتقد است که خداوند برای همه ی انسان ها برنامه ای دارد اما در نظر جان:« خدا یه بچه است با یه کارخانه ی پرورش مورچه. اون هیچ برنامه ای برای آدم ها نداره…». این دو شخصیت در ابتدای فیلم، اختلاف نظر چشم گیری دارند. اما آنجلا، فقط آن چه را که از گذشتگان خود یاد گرفته، تکرار می کند و دلیل متقنی برای آن ها ندارد. در مقابل جان، مدام از اعتقاداتی حرف می زند که خودش به عینه دیده و در پایان هم می تواند آنجلا و حتی مخاطب خود را قانع کند.
خنجری به نام «خنجر سرنوشت» از زمان جنگ جهانی دوم به بعد، گم شده و بدین ترتیب، رابطه ی ربوبیت بین خالق و مخلوق که آن به آن در جریان است، به طور کلی نفی می شود. به این معنی که از جنگ جهانی دوم به بعد زمام کنترل زندگی و سرنوشت انسان ها ناپدید شده و جالب آن که تا پیش از آن هم، در دست ارتش نازی بوده و در پایان داستان، در اختیار حزب شیطان قرار می گیرد.
تعادل موجود، زمانی به هم می خورد که مامون قصد تعدی از قوانین پدر و ورود به دنیای انسان ها را دارد. ورود او به دنیا برابر با وقوع حوادثی غیر قابل باور برای انسان هاست. جان، که پیش از این متوجه تحرکات مشکوک اجنه شده، در روند همکاری و کمک به آنجلا، متوجه این امر می شود. آن ها با مراجعه به انجیل جهنمی! پاسخ سؤال خود را در می یابند. ماجرا از این قرار است که مامون بدون همکاری خود خداوند، نمی تواند به نتیجه برسد و خدا هم، بی توجه به سرنوشت انسان ها و زمین است و فقط برای بُردن قمار در مقابل شیطان، به او کمک می کند و حتی گابریل را مأمور پیشبرد کار های او قرار می دهد.
مامون برای ورود به سطح انسان ها، به خون خدا نیاز دارد و لکه هایی از خون خدا روی خنجر سرنوشت، همان خنجری که مسیح را روی صلیب به قتل رسانده، وجود دارد.
چنین خدایی مسلماً در جدال با شیطان شکست می خورد. در لحظات آخر و زمانی که توطئه ی مامون و گابریل در آستانه ی به نتیجه نشستن است، جان خود کشی کرده و لوسیفر، شخصاً برای بردن او به جهنم حاضر می شود. چراکه با انجام عمل خودکشی او بی شک جهنمی است و نمایندگانی از جهنم باید به سراغ او بیایند. جان از این موقعیت استفاده کرده و لوسیفر از سرکشی پسرش آگاه می شود. او به در خواست جان، آنجلا را نجات داده و مامون را به جهنم برمی گرداند و شر او را از سر دنیا دفع می کند. از آن جایی که جان، در ازای زنده مانده آنجلا، مرگ خود را پیشنهاد کرده، قربانی محسوب می شود و خداوند، روح او را به سمت بهشت سوق می دهد اما در جدالی با لوسیفر، شکست می خورد. لوسیفر، نیکوتین بدن جان را خارج کرده و او را زنده می کند تا دوباره فرصت جهنمی کردن او را داشته باشد و به خدا ثابت کند که روح جان، به شیطان تعلق دارد، نه خدا.
لذا همه چیز تحت سلطه ی شیطان قرار می گیرد و خدا عملاً ناتوان است.در کل این فیلم حتی یک تلقی توحیدی در نسبت با شیطان هم ارائه نمی شود. جان درحالیکه می تواند عامل خدا روی زمین، یعنی گابریل را بکشد؛ این کار را نمی کند و در موضع قدرت، با زنده نگه داشتن او، سخت ترین راه را انتخاب می کند و اجازه می دهد که این رقابت بین خدا و شیطان ادامه پیدا کند.

نقض متعلق ایمان به ملائکه:
کینه ی دیرینه ی یهود نسبت به حضرت جبرئیل (ع) به دوران صدر اسلام برمی گردد. آن ها طی این سال ها و با ابزار سینما این جبهه را به وضوح تقویت کرده اند. در همه ی آثار سینمایی هالیوود با این مضمون، حضرت جبرئیل (ع) به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، شخصیتی منفی و نفرت انگیز معرفی می شود.
نقش ایشان را در این فیلم، زنی (تیلدا سوئینتن) بازی کرده که سابقه ی بازی در فیلم هایی با مضمون شرک و الحاد در کارنامه ی او به چشم می خورد. از جمله ی آن ها می توان سه گانه ی نارنیا را نام برد.
مطابق تعالیم دینی، این مَلِک وظیفه ی انتقال وحی به انبیا، که در مرتبه ی عصمت قرار دارند را بر عهده داشته است اما در این فیلم، او در هیبت زنی با کت و شلوار رسمی در میان مردم قرار می گیرد و با انسان های عادی، از جمله جان و پدر روحانی یک کلیسا، در ارتباط است.
نکته ی قابل توجه دیگر درباره ی او، این است که طبق اصول و قواعدی که پیش از این اشاره شد، نه اجنه و نه فرشتگان، وارد سطح انسان ها نمی شوند و ایجاد حفظ تعادل در این سطح بر عهده ی دورگه هاست. بنابراین گابریل، نه یک فرشته که یک دورگه است. این امر در بین دیالوگ های او و جان در کلیسا، اقرار می شود و جان، او را «دورگه ی لعنتی» خطاب می کند.
همان طور که گفته شد، مامون با کمک گرفتن از خدا و نماینده اش، گابریل توان ورود به سطح انسان ها را دارد و در لحظات آخر، این گابریل است که سعی در کشتن آنجلا و بیرون کشیدن مامون را دارد. این در حالیست که مطابق متن انجیل جهنمی، « هر کسی که پسر خدا رو کشته، پسر شیطان رو به دنیا خواهد آورد». پس حضرت جبرئیل (ع) حتی متهم به قتل حضرت مسیح (ع) می شود.
چهره ی حقیقی او، یک زن با بلوز و شلوار سفید و دو بال در کتف اوست در حالیکه دور هر دو مچ دست هایش، تعداد زیادی از دستبندهایی که دور مچ بیماران روانی می بندند، بسته شده و البته خود او نیز تعادل روانی ندارد. در دیالوگ هایش با جان اقرار می کند که:«با فراهم کردن شرایط جنایت، قتل و… بین انسان ها، سعی می کند بشر را به ظرفیت های باالقوه اش برساند. به این ترتیب ترس وارد وجود انسان ها می شود و آن ها، روح پرهیزگاری خود را در شرایط ترس بازمی یابند و پرهیزگار و در نتیجه، رستگار می شوند. فقط انسان ها هستند که تا این حد از لطف و بخشش خداوند برخوردار می شوند».(نقل به مضمون) این می تواند سخیف ترین و ناقص ترین برداشت ممکن از امتحان و ابتلاء الهی باشد؛ که در هر صورت جزو وظایف حضرت جبرئیل(ع) نیست. در انتهای فیلم، شاهد هبوط این حضرت و تنزل ایشان به مقام انسانیت صرف هستیم. این در حالیست که ملائکه نیز دارای مرتبه ی عصمت هستند و گناه و اشتباه و در نتیجه ی آن، تنزل درجه به هیچ عنوان شامل حال آن ها نمی شود.
علاوه بر حضرت جبرئیل (ع)، شأن و حضور حضرت عزرائیل (ع) به عنوان مَلِک الموت هم، به طور کلی نفی می شود. قبض روح همه ی انسان ها بر عهده ی ایشان و مأمورینشان است و جایگاه بعدی انسان ها ابتدا در برزخ و نهایتاً در آخرت مشخص می شود. اما در تعادلی که این فیلم سعی در القای آن دارد، روح افراد بهشتی توسط مأمورین خداوند و روح افراد جهنمی توسط مأمورین شیطان قبض می شود. علاقه ی خاص شخص شیطان (لوسیفر) به جان، باعث شده که خودش شخصاً برای قبض روح او حاضر شود و در نتیجه در جدال بین خیر و شر بر سر روح جان، خداوند نیز شخصاً برای مقابله با شیطان وارد عمل می شود. البته این را از اتفاقات صحنه و دیالوگ ها به مخاطب منتقل می کنند و خداوند مانند شیطان، تجسد نمی یابد. اما اثری از حضور حضرت عزرائیل(ع) نمی یابیم و حتی نامی از ایشان به میان آورده نمی شود.

نقض متعلق ایمان به آخرت:
بنظر میرسد تیم فیلمسازی به عنوان یک شهر مهم، جایی جز نیویورک یا لس آنجلس، همراه با آسمان خراش هایشان را نمی تواند متصور باشد. تصویری که فیلم کنستانتین از بهشت و جهنم ارائه می کند هم در همین فضا است. بهشت آن کمی نورانی و معنوی!!! به نظر می رسد و جهنم آن هم نیویورکی است که آسمانش سرخ شده و برج ها و اتومبیل های گران قیمتش در آتش می سوزند!
در این فیلم، افراد بلافاصله بعد از مرگ به بهشت و یا جهنم منتقل می شوند. پس وجود عالم برزخ و پس از آن، معاد به کلی نفی شده است. از طرفی، انسان ها به راحتی و تنها با کمک آب و چند وِرد ساده، بین دو جهان- دنیا و جهنم- در رفت و آمد هستند و می توانند از جایگاه خود و دیگران آگاه شوند.
در فیلم فردی که یک بار خودکشی کرده باشد، بلاشک جهنمی است و هیچ خللی در این حکم وارد نمی شود. حتی اگر بعد از این خودکشی زنده مانده باشد و مسیر متفاوتی را در زندگی پیش گرفته باشد ( که البته این امر شامل حال جان کنستانتین نمی شود). البته حکم خودکشی در دین اسلام هم به عنوان قتل نفس، مشابه است اما باب توبه و بازگشت هم برای انسان ها وجود دارد.
اما خدای فیلم کنستانتین، خدایی بی رحم است که هیچ مسئولیتی را در قبال مخلوقاتش بر عهده نگرفته و فقط به عنوان مهره ی شطرنج از آن ها استفاده می کند و در مقابل، هیچ گونه اصلاح و بازگشتی را از جانب بندگانش نمی پذیرد.

نکاتی درباره Constantine…
۱: عکس ارکان مذهب کاتولیک به سادگی و روانی در فیلم مشاهده میشود. آموزه هایی چون مذمت خودکشی، گناهکار بودن انسانها، عدم توانایی دسترسی شیطان به انسان و وسوسه او از راه دور،…
۲: اگر شما کاری را به اشتباه انجام می دهی، باید پذیرنده عواقب آن باشی. در حالیکه در این فیلم خودکشی یک دختر در اثر وسوسه ها و اجبار نیروهای شیطانی بود.
۳: اگر نیروهای شیطانی بخواهند، می توانند انسان را از بین ببرند. به زبانی دیگر تقدیر انسان و زمان مرگ را در اختیار دارند.
۴: کنستانتین با یک بار خودکشی، قطعا جهنمی شده، به طوریکه حتی خود شیطان شخصا برای بردنش باید بیاید. در حالیکه آنچه در فیلم دیده می شود، تنها خوبیها و خدمات وی به بشریت است! درست است که همه اینها را برای راه یابی به بهشت انجام می دهد، ولی آیا باز هم این به معنای بخشیده شدن وی است؟ کنستانتین برای دومین بار هم خودکشی می کند تا شیطان را ببیند. در تمام مدت ۲۰ ساله بخشیده نشده است. آیا درگاه خداوندی که یک بار به فردی اجازه زندگی دوباره را داده است، تا این حد بسته است؟ ناامیدی از بخشایش را می توان از ۳۰ سیگار در روز کنستانتین و خودکشی در دود! دید.

ایزابلا: دختری که به خلاف میل خود و با وسوسه همین شیاطین خودکشی کرده، در حالیکه در تیمارستان بستری بوده، مستحق جهنم است! حتی نمی توان برای وی مراسم خاکسپاری برگزار نمود! همین فرد را شیطان در پاسخ به نیکی کنستانتین، به بهشت می برد! باز هم دستکاری، آن هم توسط شیطان، و در دنیای بعد از مرگ!
۶: نظام تقدیرگرا و از قبل پیش بینی شده، در سراسر فیلم دیده میشود. اینکه تقدیر و احتمالاً دستهای شیاطین می توانند تو را به قتلگاه ببرند! همه ما بازیچه هایی در دستان ابتدا شیطان و سپس خدا هستیم! چرا که قدرت نیروهای شیطانی بیش از دیگران است.
۷: خودکشی هم اگر در نهایت منجر به یک کار نیک گردد، می تواند منجر به معجزه و بازگشت به زندگی شود. این تنها جایی است که حضور خدا احساس می گردد. ولی آنچه در نهایت می بینیم، به نوعی مهلت گرفتن کنستانتین را هم می توان در این مقوله گنجاند.

۸: اقدام اولیه کنستانتین برای نجات جهان نبایستی به خاطر یک دختر باشد. در حالیکه تنها درخواست وی از شیطان، بهشت رفتن خواهر همان دختر است!
چقد وقتی چشم برزخی میشد همه رو ترسناک میدید :((
این فیلم داد میزد که تو این دنیا نه سیاهی مطلقه … نه سفیدی … خوبی بدی زیبایی زشتی نسبیه فقط شدتش کمو زیآد داره .
بازیِ کیانا ریوز و ریچل ویز دیدنیه … !!
احساسی تزین صحنه هم برام اون موقع بود که اون شاگرد کنستانتین چون یهودی بوموقعِ تجلتِ دختره
برا کنک به کنستانتین به مسیحی یه ذکری رو گفت یهودا زدش :(:
این جمله درست نیست ولی آخه خیلی دردآلود بود اپو به نطرم نه از لحاظی حسی نه منطقی نباید همچین اتفاقی میافتاد 🙁
البته همیجا هم اگه مسلا یکی از اسلام بره یه دینِ دیگه فکر کنم قصاصُ سختی داشته باشه …
در کل اینکه چرا انقد ترسناک میکنن دینو خدارو … وفتی اینهمه همه جا از بخشندگی و مهربون بودنش صحبت شده .. !!
ساری اسمم اشتباه شد …
راستی این فیلم هم تو بچگی دیدم خیلی ازش ترسیدم :دی
عزرائیلم بود دیگه. بالتازار همون عزرائیل بود. ولی خب کلا جزو فرشته ها نبود!
با عرض سلام این فیلم چقدر با شرایط الان کشور ما صدق میکنه
سلام نسبت به چرت و پرتات یه توضیح کوچیک اولم ازراعیل تو فیلم نیست جبرعیل هم همینطور دومن راسته پسر شیطان وجود داره دجال همون پسر شیطانه قبل از پدرش میاد ولی توست حضرت مسیح و مهدی میمیرع لوسیفر لقب شیطانه یا همون سر دسته جن ها گابریل یه دورگه فرشته است که از راه خدا سر پیچی میکنه ذوبین سرنوشت یا همون نیزه یکی از با ارزش ترین اشیای مقدسه که فعلا واقعیش گم شده و مدل های تقلبیش هست اگه کسی این رو پیدا کنه مرگ براش دیگه پایان راه نیست و تقریبا جاودانه میشه بخاطر اینکه خون حضرت مسیح روش ریخته و وقتی نابود بشه قیامت سر میرسه
میشه بیشتر راجب گابریل توضیح بدی؟
تو انگلیسی جبرئیلو گابریل صدا میکنن
نشد یبار بیام تو این سایت و یه نقد و برداشت درست از فیلم ها بشه. همش زور میزنید همچیزو بد جلوه بدید.
تو این فیلم اتفاقا خدا قدرت برتره. لوسیفر در برابر اراده خدا هیچکاری نتونست بکنه ، در واقع فقط جان رو درمان کرد تا شاید در ادامه زندگیش دوباره جهنمی بشه. تهش به اعمال خود جان بستگی داره. دوم اینکه گابریل از طرف خدا این کار رو نکرد ، خودسرانه قصد داشت مامون رو بیاره تا انسان رو پرهیزگار کنه که به همین دلیل هم حمایتش رو از سمت خدا از دست داد! وگرنه قبلش میخواست با کمکش به لوسیفر حمله کنه یعنی قطعا در حالت عادی تواناییش رو داشته!
پرت ترین سایت نقد فیلم هستید حقیقتا.
سلام علیکم
نظر شما در مورد این مطلب کاملا درسته و متعلق به تیم قبلی سایته… مقاله اصلاح شده کنستانتین هم در سایت موجوده که توصیه می کنم اون رو مطالعه کنید… اتفاقا قصد داشتیم این مقاله رو طی چند روز آتی حذف کنیم