سریال
نقد و رمزگشایی سریال بازی مرکب!احیای مجدد ارزش ها در یک جامعه!
دقیقا همان سکانسی که دیدیم نقش اول سریال که برنده یک بازی سازمان سرمایهداری شده است، خود را بازنده ارزش های زندگی خود میداند و در کوچه پس کوچهها با حالت آوارگی درصدد جبران بر میآید و حتی در مترو به مردی که کارت دعوت به بازی را در دست...

بعید نیست که کشوری مانند کره با ساخت این سریال بخواهد دست به بازآفرینی مفاهیمی همچون حفظ ارزشهای سنتی فرهنگ خود و نشان دادن اهمیت آنها برای جوانان خود شود. جوانان شاید ارزش های دیرینه و کهن خود را در عصر نوسازی و مدرنیته فراموش کنند.
در بین نظریهپردازان حوزه تکاملگرایی در ارتباطات، به فردی به نام “فردیناند تونیس” برمیخوریم که نظریات جالبی در خصوص انواع ارتباط دارد. او تمایز میان جوامع مدرن و سنتی را
در روابط میان افراد جستجو می کند. تونیس با تمایز میان دو واژه “گمین شافت” به معنای اجتماع و “گزل شافت” یا همان جامعه بر تحول روابط اجتماعی تأکید دارد.
او با به کار بردن این دو واژه توضیح میدهد که گمین شافت به نوعی سازمان اجتماعی گفته میشود که
مشخصه آن روابط نزدیکِ میان فردی و احساسات دوسویه پیوند دهندهای است که انسانها را به عنوان اعضای یک کلیت اجتماعی گرد هم میآورد.
در گمین شافت کنترلهای اجتماعی غیر رسمی است و از طریق سنت، خانواده، آداب و رسوم و مناسبات دینی عمل میکند. اراده ارگانیک، ذاتی و
طبیعی بر این اجتماع (گمین شافت ) تسلط دارد به این معنا که روابط بر اساس عواطف، طبیعی، خونی و محیطی است؛ ارتباطات عمیق و محدود و اقتصادها کوچک و خانگی است.
اما در مقابل، گزل شافت یا همان جامعه وجود دارد که در آن قراردادهایی وضع شده است و
توسط دولت پشتیبانی میشود. ارتباطات غیر شخصی و براساس منافع صورت میگیرد و بحث سود و
زیان در میان است. وسعت جامعه بیشتر و روابط سطحی تر و اراده سنجیده،
عقلگرایی و مصلحت اندیشی حاکم است. در این جا عقل است که بر همه چیز نظارت دارد و روابط عاطفی را مهار میکند. با توضیحات بالا به خوبی مشخص میشود که
واژه گمین شافت متعلق به اجتماعات سنتی و قدیمی است و تعبیر گزل شافت متعلق به جوامع مدرن و امروزی است.
تونیس جامعه را به عنوان «ساختار مصنوع جمعی از انسانها» و دارای روابط آمیخته به تنش میداند.
در جامعه، افراد نسبت به هم بیگانهاند، هیچ وجه اشتراکی با یکدیگر ندارند و در فضایی اساساً خصمانه و کینه توزانه با یکدیگر مواجه میشوند. او عامل تعیین کننده در
پیدایش جامعه را عامل اقتصادی، یعنی تجارت میداند که در روند پیشرفت خود چیزی جز نظام سرمایهداری نیست.
باتوجه به بستری که سریال بازی مرکب فراهم کرده است ما در آن به وضوح میتوانیم قدم های پر تنش و پر تلاطم مواجهه زندگی مدرن سرمایه داری با سنتها را ببینیم.
“رابرت جی دان” ، مدرنیته را دوره همزیستیِ شکننده و پرکشاکشِ اجتماع و جامعه میداند که در آن فرد مدرن بر اثر کشش متعارض درونی، دو نیمه شده است؛
یکی میل به حیات در قالب اجتماعات و دیگری جاذبه امکانات آزادی بخشی که در زندگی در جامعه ی بزرگتر وجود داشت. وی این ذائقهها و کششهای متعارض را منشأ پیدایش دو نوع هویت متفاوت تلقی میکند: نخست نوعی «هویت جمعیِ» بسته که افراد را در مقام اعضای گروهها یا ردههای جداگانه از
هم متمایز میسازد و دوم، نوعی «هویت شخصی» مستقلتر که بر پایه کیفیات منحصر به فرد و دستاوردهای فردی استوار است. این دسته بندیها دقیقا همان چیزی است که ما در قالب مقامات بازی در سریال شاهد بودیم.
در واقع سازمان و یک مجموعه که متشکل از افراد مختلف و هویتی جمعی به تصویر کشیده شده است که هر کدام در عرض سلسله مراتب به فعالیتهایی برای اهداف سازمان مشغول هستند. سازمانی مدرن شده و براساس اهداف سرمایهداری.
در عین حال هویت شخصی افراد هم در اینجا برای موفقیت فرد بسیار دخیل است. به این معنا که فرد با توجه به خصوصیاتی که دارد میتواند در روند بازی خود تاثیرگذار باشد.
نکته دیگری که در اینجا مطرح است این است که با توجه به توصیفاتی که از اجتماع یا همان “گمین شافت” پیش از این گفته شد، اگر ما رهیافت ها در اجتماعات سنتی که همان شیوه زندگی مردم در گذشته و زندگی سنتی بوده است را در این سریال با نماد بازیهای قدیمی ببینیم و بدانیم، میتوانیم هویت این سریال را پیدا کنیم. به تعبیری دیگر، همان گونه که در بین دیالوگها مطرح میشود، بازیهایی که در این سریال به اجرا در میآیند بازیهایی قدیمی و مربوط به دوران گذشته و عصر سنتی کشور کره بوده است و فردی در آن به موفقیت دست مییابد که از گذشته و آداب و رسوم و فرهنگ قدیمی و سنتی کشور خود اطلاع داشته باشد. به بیان دیگر فردی در عصر مدرنیته پیروز میدان خواهد بود که گذشته و هویت گذشتگان و اصل خود را بداند و فراموش نکرده باشد در غیر این صورت در مدار میدان بازیهای عصر تجدد و نوسازی هم کم خواهد آورد و شکست خواهد خورد که به قیمت جانش تمام خواهد شد. به نظر میرسد این سریال بیش از هر چیز میخواهد با نمادهای جزیی و خرد ، مفاهیم کلی و اساسی را تعمیم بدهد.
بعید نیست که کشوری مانند کره با ساخت این سریال بخواهد دست به بازآفرینی مفاهیمی همچون حفظ ارزشهای قدیمی و سنتی فرهنگ خود و یادآوری آنها و نشان دادن اهمیت آنها برای جوانان خود شود. جوانان و نوجوانانی که مانند همه همسالان خود در همه نقاط جهان شاید ارزش های دیرینه و کهن خود را در عصر نوسازی و مدرنیته بخواهند و یا مجبور باشند فراموش کنند.
به عقیده جان تامپسون، رسانههای نوین، نه تنها باعث ضعف سنت نشدهاند بلکه سبب ریشه گیری و تحکیم مجدد سنت شدهاند و سنتها شاید به نوعی بواسطه رسانهها تغییر کردهاند ولی از بین نرفتهاند.
تونیس هم با توصیف دو نوع «رابطه اجتماعی»، تمایل خود را به گمین شافت (اجتماع) پنهان نمیدارد. او نشان میدهد که زندگی بشر که در اصل در قالب اجتماع شکل گرفته است و طی قرون متمادی در جهت جامعه تحول یافته است و تقریباً در اواخر قرون وسطی است که این تحول به نقطه عطف خود میرسد و جامعه بر اجتماع غلبه پیدا میکند. یعنی به تعبیری همان غلبه زندگی مدرن بر سنتی.
اما چیزی که ما در پایان سریال با همه کشمکشها شاهد آن هستیم غلبه سنتها و ارزشهای سنتی بر زندگی مدرن است. یعنی همان لحظهای نقش اول سریال در اواخر بازی پایانی، در یک قدمی جایزه بزرگ نهایی، دست از بازی میکشد و برای همبازی کودکی خود دست یاری جلو می آورد. همچنین از آن پس ذرهای از پول جایزه را خرج نمیکند بلکه آن را برای مادر دوست خود میفرستد و با پیرمردی که همه بازیها زیر سر او بوده است به منازعه میپردازد و با او وارد شرط بندی آخر میشود. شرطبندی بین احساس و تعلقات ارزشی و یاری انسان ستمدیده و یا مردن در طول خیابانی در شب سیاه و سرد زندگی مدرن.
این رقابتها و تعارضات و کشمکشهای نفسگیر بین دوراهی ارزشهای زندگی و فرهنگ سنتی و انسانی با زرق و برق پول و مادیات و قدرتهای زندگی سرمایهداری و مدرن از ابتدا تا انتهای سریال را شامل میشود. به طوری که شاید مخاطب هم در بخشهایی از سریال نتواند حس خود را به درستی تشخیص بدهد و سردرگم میماند که میخواهد سنت و ارزشها پیروز شوند یا قدرت و جاه طلبی و مادیات.
“ژان کازنو” در توصیف باور تونیس در احیای اراده ذاتی و ارگانیک و زندگی اجتماعیِ صمیمانه، مینویسد: ” در چنین عصر جدیدِ بحث برانگیزی که زندگی [حسابگرانه] جامعهای از یک سو به مرزهای خود رسیده است و از سوی دیگر، بشر رستگاری خود را در بازگشت به زندگی گروهی که هنوز آثار آن از گذشته کاملاً محو نشده است، جستجو میکند، تونیس برای رسانه و مخاطب به عنوان عوامل محرک این حرکت، نقش بسیار مهمی قائل است. تمدن شهری که اساساً جنبه جامعهای دارد، تحت فشار افکار عمومی که از سوی رسانهها آگاه میشود، بیهوده سعی میکند تا خود را اصلاح کند، و تا زمانی که در طریق فردگراییِ حسابگرانه قدم برمیدارد به این کار موفق نمیشود. به نظر تونیس، راه رستگاری پیدا نخواهد نشد مگر آن که افکار عمومی، جامعه را با بازگرداندن به سرچشمه زندگی گروهی و اجتماعی [صمیمانه] از نو حیات تازه بخشد “.
دقیقا همان سکانسی که دیدیم نقش اول سریال که برنده یک بازی سازمان سرمایهداری شده است، خود را بازنده ارزش های زندگی خود میداند و در کوچه پس کوچهها با حالت آوارگی درصدد جبران بر میآید و حتی در مترو به مردی که کارت دعوت به بازی را در دست دارد حمله کرده و کارت را از او میگیرد. این یعنی همان افکار عمومی که ممکن است از یک فرد شروع شود و نشأت بگیرد و کم کم به کل جامعه تعمیم یابد. شاید یک فرد برای این بازی بزرگ و رقابت جان فرسا کم به نظر بیاید اما هیچگاه برای شروع دیر نیست و یک نفر هم یک نفر است.
این همان احیای فردی برای بازگشت به طبیعت انسانی و زندگی ارگانیک و صمیمی انسانی است. برای احیای مجدد ارزش ها در یک جامعه!
بازی مرکب اثری بیپروا و افشاگرانه است که تصویری صریح و مستند از زیست انسان مستأصل امروز را پیش روی مخاطبانش میگذارد؛ تصویری بهشدت نافذ و تکاندهنده که وجدان جمعی را جریحهدار میسازد. این تصویر، مشخصا مربوط به آن دسته از اقشار ضعیف و فرودستی است که در انقیاد و سلطه سرمایهداری مدرن گرفتار آمدهاند و این نظام با بیرحمی و خودکامگی تمام، آنها را مصلوب اراده، مطامع و منافع بیحد و حصر سرمایهداران متنفذ و سودجوی خود ساخته است.
وضعیت سلطه فعلی نظام سرمایهداری بر ضعفا و فرودستان، وضعیتی بهغایت تیره و مشمئزکننده است و خبر بد اینکه روزانه نهتنها از شدت و حدت این تیرگی و اشمئزاز در نظامهای تحت سلطه سرمایهداری مدرن کاسته نمیشود، بلکه بر عمق و دامنه آن نیز افزوده میشود. بازی مرکب بهشکلی صریح و بیپروا با بهرهگیری از بیانی جسور و افشاگر، به بازنمایی دقیق این وضعیت رقتانگیز و منزجرکننده میپردازد و در این بازنمایی از کوچکترین جزئیات نیز غافل نمیشود. “هوانگ دونگ هیوک” در مقام کارگردان سریال، چنان جهان روایی نافذ و متمایزی را پیش روی مخاطبان خود میگشاید که فاصلهای میان ذهنیت و عینیت آن نیست و همین خصلت باعث خلق جذابیتی متمایز و منحصربهفرد در بازی مرکب میشود.
در جهان روایی سریال، سرمایهداران و دیگر عمال نظام سرمایهداری به خشنترین و بیرحمانهترین شکل ممکن دست به استثمار و غارت اقشار ضعیف و فرودست جامعه میزنند؛ بدون اینکه لحظهای دچار شرمساری یا عذاب وجدان شوند. آنها به این رفتار سبوعانه خود تا له شدن کامل استخوانهای ضعفا و فرودستان به زیر چرخدندههای مهلک نظام سرمایهداری ادامه میدهند و خود در طول اجرای این فرایند، سرخوشانه به تماشای روند اضمحلال ضعفا و فرودستان مینشینند.
سرمایهداری مدرن نظامی است که ظاهری دموکراتیک و باطنی مستبد دارد. در این نظام سرنوشت محتوم انسانهای ضعیف، زوال و خرد شدن است و نهایتا این انسانهای قوی هستند که زنده میمانند. بازی مرکب به افشای همین ماهیت و خوی پنهان سرمایهداری میپردازد. این سریال به درستی تصریح میکند که در جهان امروز، تماشای خرد شدن استخوانهای فرودستان زیر چکمههای آهنین نظام سرمایهداری به سرگرمی و تفریح روتین سرمایهداران بدل شده است. چنین تفرجی بهقدری برای قشر سرمایهدار جامعه جذاب و هیجانانگیز است که حاضر است برای اجرایش میلیاردها دلار هزینه کند. این همان واقعیت بیپرده و عریان نظام سرمایهداری است که مخاطب انتظار مواجهه با آن را ندارد؛ بنابراین پس از مواجهه با آن میخکوب و شوکه میشود.
واقعیت بازنمایی شده در سریال بازی مرکب، توصیفی مختصر، صریح و سرراست از مناسبات حاکم بر جهان بیرحم، خشن و استثمارگر سرمایهداری مدرن است. مناسبات پنهانی که متنفذان، سرمایهداران و صاحبان قدرت، طی سالهای متمادی در مقابل افشا شدنش مقاومت کردهاند؛ اما این مقاومت حالا دیگر به مدد حضور و تلاش فیلمسازان جسوری مانند “هوانگ دونگ هیوک” به مقاومتی شکننده و نامطمئن بدل شده است.
مرحوم دکتر علی شریعتی در یکی از سخنرانیهای خود از تعبیر «به سر عقل آمدن سرمایهداری» استفاده میکند. او میگوید که نظام سرمایهداری در پوستاندازی جدید خود به شناختی دقیق و بازدارنده از عواملی که منجر به شکلگیری و وقوع انقلاب میشوند، رسیده است. سرمایهداری در پرتو شناخت این عوامل و چارهاندیشیهای متناسب با آنها، از تجارب حادث شده در گذشته درس گرفته و در آینده مانع از شکلگیری انقلابهای تازه خواهد شد. اگرچه نتفلیکس بهعنوان نماد مجسم سرمایهداری مدرن از به تصویر کشیدن مصائب و بحرانهای اقشار ضعیف و فرودست جامعه در سریالهایی نظیر بازی مرکب نیز منتفع شده و نهایتا سود هنگفتی را از پخش چنین سریالهایی به جیب میزند اما باید به این نکته مهم توجه داشت که این سیاست بهمعنای طغیان سرمایهداری مدرن علیه ذات و موجودیت خود نیست؛ بلکه سیاستی زیرکانه در راستای بیشینه ساختن سود و انتفاع مادی سرمایهداران پلتفرم نتفلیکس است؛ سیاستی که ذیل تعبیر به سر عقل آمدن سرمایهداری شریعتی فهم میشود.
با اینوجود، کارکرد حداقلی ساخت و پخش سریالهایی از جنس بازی مرکب، قوام و تزریق آگاهی اجتماعی در مقیاسی وسیع و جهانی به ضعفا و فرودستان جوامع است تا در پرتو این آگاهی به ماهیت مسموم، مخرب و استثمارگر سرمایهداری مدرن پی ببرند و برای تغییر وضعیت رقتبار خود تلاش کنند.کما اینکه ثمره این آگاهی 6 روز پیش در کشور کره جنوبی به بار نشست و در این راستا هزاران کارگر اتحادیه این کشور در 20 اکتبر جاری گردهم آمدند تا اعتراض خود را نسبتبه شرایط کاری نامناسب موجود به گوش دولت برسانند. جالب آنکه گروه بزرگی از معترضان حاضر در این راهپیمایی، لباسهایی که بازیگران سریال بازی مرکب بر تن داشتند را به تن کرده بودند.
هدف عمده سیستمهای هدایت بازیهای مرگ در چنین آثاری برای مخاطب بهمثابه تجربه یک آزمایش اجتماعی نیست. «خطرناکترین بازی» (Most Dangerous Game)، «ارباب مگسها» (Lord of the Flies)، سریالهای تلویزیونی تازهتری مانند وحشیها، نمونههای مشابه سریال «بازی مرکب» هستند که بر مفهوم کنترل رفتار انسان در سناریوهای بسیار کنترلشده شدید تأکید دارند.
در بازی مرکب (Squid Game)، قهرمان داستان «سونگ گی هون» (Lee Jung-jae) مردی فوقالعاده بدشانس و تا مغز استخوان بدهکار است، همسرش از او جدا شده است و اخیراً برای برقراری ارتباط با دخترش و گرفتن سرپرستی او تلاش میکند. او بهدلیل ناتوانی اجتماعی در کسب درآمد مقصر شناخته میشود.
«سونگ گیهون» از مادر سالخوردهاش سرقت میکند تا در مسابقات قمار شرکت کند. او بدهی فراوانی دارد و طلبکارانش در تعقیب او هستند. او در یک بازی شبانه با فردی ناشناس در مترو به شبکه «بازی مرکب» متصل میشود. این بازی در جزیرهای انجام میشود که از سایر نقاط جهان جدا افتاده است و شرکتکنندگان در مجموعهای از بازیهای ساده دوران کودکی را انجام میدهند تا در نهایت فردی که زنده میماند به ثروت هنگفتی معادل ” 45.6 میلیارد وون” یا تقریباً” 38 میلیون دلار ” دست یابد.
ارتباطات با سرمایهداری مدرن و استیصال از نابرابری مالی در «بازی مرکب» بهصورت ساختاری و محیطی آشکارتر از «بازیهای گرسنگی» (Hunger Games) است. تفاوت سریال «بازی مرکب» با مجموعههایی نظیر «مرد دونده»، رولربال و بازیهای گرسنگی این است که عمده فیلمهایی آمریکایی با چنین مضامینی دارای روکشی از فانتزی هستند یا اینکه مکانهای این رویداد ساختگی است تا مخاطبان بتوانند تصور کنند که بازی بقا در مکان و زمانی دستنیافتنی ساخته شده است.
ارتباطات با سرمایهداری مدرن و استیصال از نابرابری مالی در «بازی مرکب» بهصورت ساختاری و محیطی آشکارتر از «بازیهای گرسنگی» (Hunger Games) است.
یکی دیگر از تفاوتهای «بازی مرکب» با نمونههای آمریکایی این است که جزئیات روایت سریال روزآمد و باورپذیر است و هر مخاطبی تصور میکند بازی مذکور در کره کنونی در حال رخ دادن است و بینندگان کرهای در صف انتظار این بازی قرار دارند.
ناامیدی محض در متن زندگی 456 شرکتکننده موج میزند و با ورود “گیهون” به جزیره، بهترتیب با سایر شخصیتهای ساده و شماتیک سریال آشنا میشویم. این روایت زمانی آغاز میشود که به یک مرد ناامید فرصت بازیهای کودکانه را میدهد تا کنار 455 نفر دیگر در یک مسابقه وحشیانه مرگ و زندگی فریب زندگی کند.
پیرمردی سرطانی نزدیک به مرگ، جنایتکار بدهکار، زنی مهاجر از کره شمالی، سرپرست گروه سرمایهگذاری در یک شرکت اوراق بهادار بهظاهرموفق اما فوقالعاده بدهکار، یک پزشک خلافکار و مادری فقیر اما حقهباز که اغلب حاضران در این بازی از او متنفرند، از شخصیتهای برجسته سریال هستند.
سونگ گی هون (لی یونگ جائه)، پول زیادی به قماربازان و دو برابر بیشتر از بدهی قمار به بانک بدهکار است. او میخواهد از مادر پیر و دختر 10سالهاش مراقبت کند. دوست دوران کودکی او سرمایهگذاری چو سانگ وو (پارک ها سو)، از مشتریانش پول سرقت کرده است و در این بازی حضور دارد. کانگ سای بیوک (یونگ هو یون) یک فراری کره شمالی است که برای بیرون آوردن برادرش از یتیمخانه به پول نیاز دارد اما باقی شخصیتها دارای داستانهای قانعکننده کافی نیستند تا توضیح دهند چرا آنها جذب بازی شدهاند.
ناامیدکنندهترین شخصیت «علی»، مهاجر پاکستانی این سریال با بازی «آنوپام تریپاتی» است، یکی از شخصیتهایی که سادهانگاریاش در فریب خوردن مبهم از چوسانگ وو (Park Hae-soo) دربازی تیلهها به باورپذیری و ساختار سریال ضربه مهلکی میزند.
شوک سریال از همان بازی اول آغاز میشود. این بازی را عروسک غولپیکری با نگاهی خیره، وسواسی و اسرارآمیز کنترل میکند، پانوپتیکونی تجسمیافته و کنایهآمیز از کودکانی بزرگ که بهدنبال شکار بزرگسالان هستند. گرمکنهای سبزرنگ با نشانگانهای عددی بر تن حاضران در این رقابت است و جلوههای بصری باشکوه که در قسمتهای آغازین بهترین کارکرد را دارند و زمانی که چشم عروسک بهصورت وحشتناکی همه چیز را میبیند، امیدی برای زنده ماندن باقی نمیماند. اگر سریال «بازی مرکب» در خلق شخصیتهایی مثل «گی ـ هون» یا در خلق نوستالژی بیرحمانه بازیهای کودکانه طراحی ماهرانهای دارد، اما شخصیتهای جانبی بیش از حد ممکن سادهاند و با این سادگی، نتیجه بازیهای مرگ را تحتالشعاع قرار میدهند.
«بازی مرکب» نحوه رفتار بشریت در شرایط تمامی ادوار تاریخی را مورد بررسی قرار میدهد
«بازی مرکب» نحوه رفتار بشریت در شرایط تمامی ادوار تاریخی را مورد بررسی قرار میدهد. سریال نوع فروپاشی بشری را در نسبت با مفهوم پول بررسی میکند، اما احساس فروپاشی در هر شخصیت متفاوت نیست. در بازی مرکب، گی ـ هون با عجله میکوشد قسمتی از احساسات بشری را در اعماق قلب خود جستوجو کند، اما با بازیهای بسیار وحشتناکی مواجه است. در لحظاتی بهنظر میرسد پایانی برای بازیهای مرگبار وجود ندارد. جای تعجب نیست که شرکتکنندگان بهسرعت از انسانیت فاصله میگیرند و بهسرعت وحشیانهتر و خونخوارانهتر رفتار میکنند.
نمایی از فیلم نبرد سلطنتی
تفاوتها و شباهتهای سریال بازی مرکب و فیلم نبرد سلطنتی (Battle Royale) چیست؟
هیچی ازش نفهمیدم این نقده واقعا؟لطفا مختصر و مفید تر بنویسید .فکر نکنم بجزخودتون کسی کامل این نقد رو خونده باشه .