سریال

نقد و رمزگشایی سریال The Leftovers (بازماندگان)

فعلا می توانید این ویدیوی زیبا از اتفاقات سریال را که با موسیقی شاهکار Max Richter (قطعه November) میکس شده تماشا کنید و لذت ببرید. (در ضمن پیشنهاد می کنم حتما دو قطعه فوق العاده زیبای November و On the Nature of Daylight مکس ریچر را به آرشیو موسیقی هاتون اضافه کنید!)

 

اینها سیاه نوشته هایی هستند که اگر دوست داشتید می‌توانید بخونیدشون ولی نقد را ان‌شاءالله در آینده اضافه خواهیم کرد:

– کوین هیچ‌وقت متوجه نخواهد شد وقتی نورا در دستگاه قرار گرفت چه اتفاقی افتاد. هیچ‌وقت به یقین نخواهد رسید. درست مثل ما که علاوه‌بر ماهیت عزیمت ناگهانی، هیچ‌وقت دلیل عدم خودکشی لوری را هم متوجه نخواهیم شد. عزیمت ناگهانی جواب داده نمی‌شود، چون هیچ جوابی برای آن وجود ندارد. عزیمت ناگهانی حکم تمام رازهای هستی در دنیای واقعی خودمان را دارد. درباره‌ی اینکه بعد از مرگ کجا می‌رویم و خیلی سو‌ال‌های دیگری که با بحران‌های وجودی انسان‌ها گره خورده‌اند و فلاسفه سر جواب دادن به آنها برای یکدیگر استدلال و ضداستدلال می‌آورند. اگر دنیای واقعی جوابی برای سوالات ما دارد، مطمئنا هیچ‌وقت سریالی مثل «باقی‌ماندگان» ساخته نمی‌شد و اگر هم ساخته می‌شد، دیگر جواب دادن به این سوالات، هیچ اهمیتی نداشت.
نکته این است که این ما هستیم که جاهای خالی زندگی‌مان را با جایگزین‌هایی که داریم پر کنیم و معنای خودمان را به دنیای بی‌معنای اطرافمان تحمیل می‌کنیم

– «باقی‌ماندگان» شاید با وقوع اتفاقی در ابعاد کیهانی آغاز شد، اما نه درباره‌ی این اتفاق، بلکه درباره‌ی تلاش آدم‌ها برای پیدا کردن جایگاهشان در این کیهان بوده است. مت جیمسون با خدا روبه‌رو می‌شود و گفتگویشان به سرعت به خودشناسی مت منتهی می‌شود. پدر کوین سعی می‌کند تا جلوی سیل آخرالزمان را بگیرد، اما در حقیقت او با این کار در حال پیدا کردن معنایی برای زندگی خودش است. کوین به دنیای توهم‌زده‌ی دیگری سفر می‌کند، فقط به خاطر اینکه احساسات درهم‌برهمش را منظم کند و از لحاظ احساسی رشد کند.

بدبختی اینه که بجای لذت بردن از اون ۹۸% نعمتی که داریم، درگیر حسرت خوردن از اون ۲% هستیم که نداریم.

یاد سکانس ابتدایی سریال افتادم
جایی که مادر تو خشکشویی به بچه‌ای(نعمت) که داره توجه نمیکنه و بهش اهمیت نمیده و بعد از ناپدید شدنش میشه مهمترین چیز زندگیش.
انگار سریال داشت از اول تو گوشمون فریاد میزنه “حتما باید یک چیزی رو از دست بدید تا قدر داشته‌هایتون بدونید؟!

چقدر سریال حرف واسه گفتن داشت ( که ۲% حرفهاش رو مستقیم بیان کرد و ۹۸% رو تو لایه‌های سریال پنهان کرد)

اگه قرار باشه دلیل ها فاش بشه که دیگه هیچ معمایی باقی نمی‌مونه تا آدم‌های این دنیا سرش دیوونه بشن. مگه راز هستی، وجود داشتن خدا یا هزار جور معمای متافیزیک دیگه توی دنیای واقعی خودمون فاش شده که حالا سریال هم معماشو فاش کنه؟ انسان‌ها باید یاد بگیرن چطوری تو یه دنیای ناشناخته و بی‌در و پیکر همه‌دیگه رو دوست داشته باشن و راهشون رو پیدا کنن. اگه راز فاش بشه که دیگه همه‌چی اوکی میشه و عنصر تلاش خود انسان‌ها برای معنا دادن به زندگی بی‌تفاوتشون حذف میشه

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. فصل اول خوب بود ولی بتدریج ضعیف شد. بخصوص فصل سوم که آب بستن توش و سردر گمی کارگردان و فیلمنامه مشهود بود. ارزش دوبار دیدن را نداره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *