بررسی و تحلیل فیلم Hidden Figures 2016 (چهره های پنهان)
سیاهپوستان دهه ۵۰ در قرن بیستویکم!
ساختهی آخر «تئودور ملفی» کارگردان نه چندان نام آشنا و با سابقه آمریکایی که به «اعداد پنهان» و «چهرههای پنهان» ترجمه شده است و اتفاقا در لایهی داستانی فیلم هر دو اسم متفاوت، معنای خاص خودشان را پیدا میکنند. داستان این فیلم قرار است روایتگر زنانی سیاه پوست باشد که در پیچ و تاب سالهای دهه پنجاه و شصت میلادی سعی دارند برای خود یک آیندهی شغلی در «ناسا» دست و پا کنند. کاری که آنها چندین سال قبل از فراگیر شدن رایانهها انجام میدهند همان کاری است که این روزها کامپیوترها یا ابر کامپیوترها در کسری از ثانیه انجام میدهند؛ انجام محاسبات چند صد مرحلهای و پیچیده آن هم نه صرفا برای مطالعه و استفاده روی کاغذ، بلکه برای ساخت فضاپیماهای ناسا و ارسال انسان به فضا! یعنی این محاسبات قرار است پایه یکی از بزرگترین اتفاقات تاریخی بشر شود پس به همین خاطر هر دو ترجمه نام فیلم جلوه معنایی خاص خود را دارد؛ شخصیتهای پنهان اشارهای به افراد پشت پرده پروژههای بزرگ است که عمدتا هیچ وقت دیده و شناخته نمیشوند و از طرفی هم اعداد پنهان را میتوان اشارتی به حجم اعظمی از محاسبات پشت هر یک از این اتفاقات دید که آنها هم هیچوقت آنطور که باید دیده و فهمیده نمیشوند.
مشکل اصلی فیلم چهرههای پنهان ساختار بستر داستانی و شخصیت پردازیهای آن اصلی است. ایرادی که باعث میشود فیلم برای مخاطب شکل نگیرد و جدی گرفته نشود و انتخابش هم برای ۹ فیلم اصلی اسکار _در حالی که فیلمهای بهتری نیز میتوانست انتخاب شود_ بیش از بیش داوریها را تابع شرایط و حواشی بیرونی نشان دهد و صرفا به دلیل رنگ پوست بازیگران و شرایط سیاسی آمریکا به این حجم توجه دست یابد دقیقا توفیقی که فیلم به شدت معمولی «مهتاب» را در فصل جوایز در صدر توجهات قرار داد. چرایی این اتفاق هم در رفتارها و دیالوگهای سه شخصیت اصلی داستان نهفته است. داستان در سالهایی میگذرد که زندگی به عنوان یک رنگین پوست در آمریکا سختیهای زیادی در پی دارد و هر روز در ایالتی یک راهپیمایی یا درگیری حول این موضوع در حال رخ داد است. حالا در این دوران اضافه کنید تلاش مذبوحانه سه «زن» که برای تشکیل یک مسیر شغلی آن هم در ناسا، که بر حسب اتفاق رنگ پوستهایشان نیز سیاه است!
در سالهایی که آمریکای مدعی برابری حقوق زنان همچنان به زن بعنوان جنس دوم و یک فرد جانبی نگاه میکند و برایش جایگاهی در جامعه و کار قائل نیست کار زنان سیاه پوست که برای حقوق اولیهی انسانیشان دچار مشکل میشوند، آن هم برای فعالیت جدی در محیطی مثل ناسا چندین و چند برابر سختتر میشود. اما تصویری که ما در فیلم میبینیم زنان قوی، محکم، به شدت مبارز و رو به جلوست که بیش از آنکه قابل تطبیق به آن سالها باشد بیشتر به فعالین حقوق زنان و فمنیستها در بستر سال ۲۰۱۶ شباهت دارد تا سیاه پوستان تحت فشار آن سالها! نحوهی ایستادن در مقابل جدایی لیوانهای قهوه خوردنشان با بقیه مردان و زنان سفیدپوست، جلوگیری از استفاده آنها از دستشوییهای مخصوص سفید پوستان (!) و چندین و چند مورد دیگر همچون تفاوت حقوق و دستمزدهایشان باعث میشود در همان محیط کار و در مقابل همه چندین و چندبار جلوی بالادستیهایشان بایستند و تلاشی برای برابر سازی حقوق شان بکنند، چیزی که شاید با خواندهها و شنیدههای مان از آن سالهای باورش کمی برایمان سخت باشد! برای همین این فیلم بیشتر از این که واقع نمایی و بیوگرافی این کاراکترها به نظر بیاید، نمایشگر حرفها یا شعارهایی است که نیاز به گفتن شان در دهه دوم قرن بیست و یکم نشان از این دارد که آمریکا همچنان با آنچه که مدعی و مد نظر خیلیهاست، فرسنگها فاصله دارد! این شاید نشان ناخواسته دیگری از یکی از پایههای تشکیل آمریکا باشد، زمانی که بعد از گذشت سالها همچنان نژادپرستی جزئی از ساختار پنهان و آشکار این کشور است.
اما جدای از نواقصی که دارد درام داستان در برهههایی به خوبی شکل میگیرد و فیلم این را نه مدیون فیلمنامه خود، بلکه وامدار پیچیدگی و گرههای زندگی سیاهها در آن سالهاست. در مجموع چهرههای پنهان ساختهای است که بیشتر بار تبلیغاتیاش در این سال باعث شد مورد توجه قرار بگیرد، مخصوصا در سالی که دوباره زمزمههای دروغ بزرگ آمریکا درباره فرود روی ماه به گوش میرسید، نشان کردن این فیلم برای صرفا دیده شدن از اهداف اصلی انتخاب آن بود، نکتهای که با دست خالی ترک کردن اسکار از آن مطمئن شدیم.