نقد و رمزگشایی فیلم Lion 2016 (شیر)
راه طولانی کدام خانه؟
شیر ساختهی گرس دیویس، درامی برگرفته از کتاب «راه طولانی خانه» نوشتهی سارو برایرلی است. سارو همان کودک خیابانی فیلم، داستان زندگی خود را به نگارش در آورده است. او به همراه مادر، خواهر و برادرش در فقر مطلق زندگی میکند. تا این که دست تقدیر او را در دامان خانوادهای استرالیایی قرار میدهد. فیلم از کودکان خیابانی میگوید. از فقر و کار اجباری آنها. از سوءتغذیه و نبود بهداشت و آموزش و سوء استفادههایی که از آنها میشود. سازندگان فیلم کمپینی را برای حمایت از این کودکان تشکیل دادهاند تا بتوانند آن چه را میگویند به سمت عمل بکشانند.
در فیلم دو دنیا میبینیم. دنیاهایی کاملا متفاوت. دنیایی که سارو در آن به دنیا آمده و دنیایی که در آن رشد میکند. هر دوی این دو محیط با همهی تمایزات و حتی تضادها در درون سارو جای گرفته و ما از منظر او به داستان نگاه میکنیم. سارو همان شیر است و ظاهری شیرگونه نیز دارد. فیلم سعی دارد عواطف و احساسات سارو را با موسیقی برجستهی خود و ادغام تصاویر گذشته و حال ترسیم کند و از دیالوگ، بجا استفاده کند. البته به وضوح در نیمهی دوم خود افت میکند و آن حس و حال کودکی سارو در هند را ندارد. شاید بهترین بازی فیلم از آن ساروی خردسال با بازی «سانی پاوار» باشد.
پناه آوردن سارو از هند، مستعمرهی قدیم بریتانیای کبیر، به استرالیا، بخشی از دنیای جدید که بریتانیا آن را بنا نهاد، خود طنز تلخی در باطن دارد. میبینیم که برای ورود او به تمدن «خانم سود» به او آداب غذا خوردن انگلیسی را میآموزد. زبان انگلیسی یاد میدهد و در نهایت هم میبینیم که او در همان روزهای اول ورود به خانوادهی جدید کریکت بازی میکند. تمام المانهایی که استعمار انگلیس به مردم هند دیکته کرد را از منظر خود استعمارگر میبینیم. و از این منظر شاید باید تمام کودکان هندی زیر قیمومیت بریتانیاییها در آیند تا خوشبخت شوند
بخش اول فیلم شباهت زیادی به جریان سینمای اجتماعی هند دارد. داستان و وقایع و فضاهای آن شباهت زیادی به سلام بمبئی! اثر «میرا نایر» دارد. جنسی از سینمای هند که کمتر برای ما آشناست و به بیان فقر و فلاکت طبقهی محروم هند با نگاهی واقعگرایانه میپردازد. از توصیفهای مبالغهآمیز قهرمانانه به دور است و انسانها را در زنجیر سرنوشت مشقتبار خود تصویر میکند. اما سارو با وجود این که مانند کاریشنا در سلام بمبئی! از خانه و خانواده به دور میافتد، تنها و بیپناه میماند و دست آخر سر از دارالتادیب درمیآورد؛ اما اینجاست که اقبال به او روی میآورد و سرنوشتی متفاوت با کریشنا پیدا میکند.
خانوادهای استرالیایی او را به فرزندی قبول میکند. او به دنیایی جدید راه مییابد. گویی به سیارهای دیگر سفر کرده. انگار در میان بهشت فرو آمده است. خانوادهای مهربان که به او توجه میکنند. حال تمام امکانات مدرنی که حتی از دیدن آنها محروم بود، را دارد. او حالا دیگر دوری از خانوادهی خود را حس نمیکند.
بعد از مدتی زوج استرالیایی کودک دیگری را نیز به فرزندی قبول میکنند. منتاش به اندازهی سارو خوششانس نبوده. مشکلات جدی از کودکی پر رنج خود همراه دارد که تا آخر عمر همراه اوست. اما او تنها مهاجری نیست که چنین مشکلاتی دارد. خود سارو هم درگیر گذشتهی خود است. بحرانی که در جوانی به سراغ سارو آمده و باعث شده آیندهی درخشان او به مخاطره افتد. شخصیت او چیزی است که در کشور میزبان شکل گرفته و همیشه ممنون آن است. ولی غریزهای در درون وی زبانه میکشد و او را به اصل خود فرامیخواند. چیزی که تنها خاطرهای از آن باقیمانده.
پناه آوردن سارو از هند، مستعمرهی قدیم بریتانیای کبیر، به استرالیا، بخشی از دنیای جدید که بریتانیا آن را بنا نهاد، خود طنز تلخی در باطن دارد. میبینیم که برای ورود او به تمدن «خانم سود» به او آداب غذا خوردن انگلیسی را میآموزد. زبان انگلیسی یاد میدهد و در نهایت هم میبینیم که او در همان روزهای اول ورود به خانوادهی جدید کریکت بازی میکند. تمام المانهایی که استعمار انگلیس به مردم هند دیکته کرد را از منظر خود استعمارگر میبینیم. و از این منظر شاید باید تمام کودکان هندی زیر قیمومیت بریتانیاییها در آیند تا خوشبخت شوند.
خروجی این سیستم نیز سارویی است که زبان هندی نمیداند و طرفدار تیم کریکت استرالیاست. او نمیتواند با همکلاسیهای هندی خود ارتباط درستی برقرار کند. او خود را یک استرالیایی میداند و اینجا آغاز نمایان شدن بحران درونی اوست. بحرانی که گریبان مهاجران کشورهای کمتر توسعه یافته به کشورهای مدرن را میگیرد. بحران هویت. اما فیلم در این مفهوم فرو نمیرود و درام زندگی سارو را غلیظ میکند. شیر را میتوان نگاه یک میزبان غربی به مهاجران دانست. نگاهی که در باطن قصهی اصلی پنهان شده ولی آن قدر غلیظ است که میتوان آن را کاملا دریافت.