فیلم «تشریفات مذهبی» آخرین ساختهی «مایکل هافستروم» نویسنده و کارگردان سوئدی است. هافستروم را پیش از این با فیلمهایی همچون «شرارت»، «1408» و «خارج از خط» میشناسیم. فیلمهایی با مضامین همسان و مرتبطی همچون امور ماورایی، شیطان و مرگ که کارنامهای متمایز برای او رقم میزنند. فیلم تشریفات مذهبی را میتوان در ژانرهای درام، ترسناک و تریلر قرار داد. فیلم محصول امریکا است و به دلیل موضوع خاص، تصاویر ترسناک، دیالوگها و برخی صحنههای دیگر درجهی سنی PG-13 دارد.
فیلم داستان پسر جوانی به نام «مایکل کواک» (با بازی کالین ادنقیو) را روایت میکند. مایکل در خانوادهای بزرگ شده که مردهشور هستند و مراسم تدفین را انجام میدهند. مادرش مرده و ارتباط خوبی نیز با پدرش ندارد. به برخی مسائل ماورایی اعتقاد نداشته و در بخشهای مختلف داستان با این مسئله درگیر است. بنابر سنت خانواده او ناچار است به شغل پدرش ادامه دهد یا به مدرسهی دینی برود. تصمیم میگیرد به مدرسهی دینی برود ولی درس نخواند تا از آنجا اخراج شده و از این محدودیت آزاد شود.
در مدرسه با مسائلی روبرو میشود و نهایتا به دورهی جنگیری در واتیکان فرستاده میشود. در آنجا با «پدر لوکاس» (با بازی آنتونی هاپکینز) آشنا میشود که یک جنگیر کهنهکار است و سعی میکند پاسخی برای سوالاتش پیدا کند. پس از مدتی طی داستان فیلم پدر لوکاس جنزده میشود و مایکل با کمک یک خبرنگار زن به نام «آنجلینی» (با بازی آلیس براگا) پس از تلاش طاقت فرسا موفق به خارج کردن پلیدی از او میشوند.
فیلم با سوال و جوابی شروع میشود: «به گناه اعتقاد داری؟» و جواب میدهد: «چیزی برای اعتقاد داشتن وجود ندارد.» اساس مضمون فیلم مربوط به اعتقاد و عدم اعتقاد به خدا، شیطان و پلیدی است. پرسش و پاسخ ابتدایی همان اندیشهای است که کاراکتر مایکل در فیلم عقیده دارد و در واتیکان با فردی در این مورد بحث میکند. او اعتقاد دارد گناه هست ولی نه به واسطه وسوسهی شیطان بلکه خود انسانها عامل گناه هستند و امری ورای آن وجود ندارد. همهی فیلم تلاش در باور وجود شیطان و موثر بودن آن در اشتباهات بشری دارد. با تاملی اسلامی بر فیلم میتوان بخشی از مضمون آن را صحیح دانست. اما نکتهی قابل تامل نگرش خاص فیلم به شیطان و قدرت او است. شیطان که با نامهای مختلف (به عنوان مثال شیطان حلول کرده در پدر لوکاس «بال» نام دارد) در فیلم ظاهر میشود موجودی ترسناک و فوقالعاده قدرتمند دیده میشود. به راحتی در همه حلول میکند؛ حتی پدر لوکاس که کشیشی با تجربه و دارای دانشهای خاص است.
باید توجه داشت که وجود شیطان قطعی و منابع معتبری پیرامون چیستی و خصوصیات آن بحث کردهاند. طبق نظر صحیح، شیطان وصف است نه اسم خاص جن شریر و بهمناسبت دوری از خیر و رحمت حق تعالی، وصف شیطان بر او اطلاق شده است. اما ابلیس، موجودی است زنده، باشعور، مکلّف، نامرئی، فریبکار و… که از امر خدا سرپیچید و به آدم سجده نکرد؛ در نتیجه رانده شد و مستحق عذاب و لعن گردید. در آموزههای راستین اسلام شیطان وسوسه میکند ولی قدرت رویارویی با خدا را ندارد و فقط اولیاء شیطان از او میترسند و مومنین از او واهمهای ندارند و با یاری جستن از خدا از وسوسهی او نیز در امان میمانند.
بخشهایی از فیلم که سعی دارند اساس مقابله شیطان و پیروزی مقابل او را به واسطهی اعتقاد و یاری جستن از خدا و دین نشان دهند، صحیح هستند و همان مطلبی را بیان میدارند که ادیان ابراهیمی در پی نشر آن هستند. اما فیلم انحرافاتی خرافی و برگرفته از کتب تحریف شده را دستمایهی اصلی بخشهای بسیاری از داستان خود قرار میدهد که نیاز به تامل جدی داشته و در ادامه اشاره خواهند گردید.
ابتدای فیلم بخشی از صحبتهای «پاپ جان پل دوم» (رهبر کلیسای کاتولیک بین سالهای 1978 تا 2005) به صورت کپچن میآید: «مبارزه با شیطان مهمترین ماموریت میکائیل فرشته محسوب میشود که هنوز در حال جنگ است. زیرا شیطان هنوز زنده است و در دنیای ما اقامت دارد.» باید توجه داشت که طبق آموزههای دینی جنگی میان فرشتگان و شیطان برقرار نیست چه اینکه قدرت خدا و شیطان دو امر در عرض یکدیگر نیستند و شیطان قدرتی در این حوزه ندارد. در فیلم همین معنا تکرار میشود و شیطان قدرتی اینچنین دارد. اسم فرد جنگیر و کاراکتر اصلی هم مایکل (یا همان میکائیل) است که در جملهی پاپ به آن اشاره شد.
نخستین پلانها آماده کردن جسد خانمی برای دفن است. خالکوبی جسد تصویر شیطان است و دستبندی دارد که در بخشهای بعدی همراه فرد جنزده است. و به نظر میرسد خودکشی این خانم به واسطه ارتباط با شیطان بوده که همین تاثیر شیطان موضوع اصلی است. طی صحبت مایکل و دوستش، مدرسهی دینی و تحصیل در آن امری ناپسند شمرده میشود و دوستش رفتن به این مدرسه را بدترین حالت ممکن میداند. البته چنین نگرشی در نگاه غربی منهای دین جدید نیست.
مایکل در یک اتفاق عجیب (حادثهی تصادف ابتدای فیلم) کشیش میشود بدون آنکه درسش را تمام کرده باشد و از طرف کلیسا تایید شود. گویا حادثهی تصادف و این اتفاق خواستی است که راه فراری از آن نیست. میتوان در بخشهایی از فیلم نشانههای جبرگرایی را رصد نمود.
جنگیری یکی از دغدغههای اصلی و جدید واتیکان و کلیسای کاتولیک شمرده میشود. نیم میلیون گزارش جنزدگی در واتیکان باعث شده تا دورههایی برای تربیت جنگیر برگزار شود که مایکل هم به این دوره فرستاده میشود. مایکل اتفاقات جنزدگی را اشکالات روانی میداند و نه تسخیر و وقتی این اشکال را به استاد خود مطرح میکند در پاسخ میشنود: «ما برای بررسی تعارض علم و دین اینجا نیستیم و فقط از زاویه دین نگاه میکنیم.» این پاسخ اشارهای تلویحی به کاستیهای دین (مسیحیت کاتولیک) و تعارض علم و دین است که در دورهی رنسانس اوج گرفت. البته خلاف علم بودن مسیحیت تحریف شده امری قطعی است ولی قابل تسری به دیگر ادیان همچون دین اسلام نیست و نظر اندیشمندان مسلمان و غیر مسلمان آن را تایید میکند.
در بحث میان مایکل و آنجلینی (خبرنگار) به عنوان منشا چنین اتفاقات ورای ماده، خدا و بیگانهها در مقابل هم اشاره میشوند. نظریهای که موجودات بیگانه و فضایی را منشا امور ورای ماده میداند ادعایی پوچ است که توسط برخی از افراد غربی همچون «ون دنیکن» به شکلهای گوناگون مطرح میشود و فیلم اشارهای گذرا به آن دارد. اساس این نظریه دین را نفی کرده و عقاید پوچی در این زمینه بیان میدارد.
پدر لوکاس به عنوان جنگیر و کشیشی الگو و باتجربه روشهای خاصی برای جنگیری دارد. از دروغ استفاده میکند (جریان غورباقهها)، ایمانش را از دست میدهد (در جریان پسری که خودکشی کرده یا جنزدهی بارداری که کشته میشود)، با گربهها (گربه طبق عقاید برخی مسیحیان موجودی است که نیمی از آن در زمین و نیمی در دنیای دیگر قرار دارد) مانوس است، حالات خاصی دارد به عنوان مثال هنگام جنگیری دختر رومی با موبایل خود صحبت میکند و کار را به مایکل میسپارد. این فرد الگوی مایکل و راه شناخت او است در حالی که به عنوان الگو دارای فضایل اخلاقی و معنوی نیست.
پدر لوکاس به راحتی بعد از شکست در جنگیری دختر رومی و کشته شدن او، توسط شیطان تسخیر میشود که یکی از نشانههایش بالاآوردن میخ از دهانش است. گربهها از او فرار میکند. در پارک به بچهای سیلی میزند. در خانه صلیب را برعکس میکند و حالات خاص دارد. جالب است که خطر جنزدگی در فیلم بسیار به افراد نزدیک نشان داده میشود و حتی کشیشی همچون پدر لوکاس هم از آن در امان نیست. کوچکترین اشتباه و ناامیدی، انسان را به تسخیر شیطان درمیآورد که اینگونه ایجاد وحشت واهی و قدرتمند نشان دادن شیطان پسندیده نیست و باعث مشکلات روحی و روانی بسیار در مخاطبین میشود.
پدر لوکاس تسخیر شده به مایکل میگوید: «خدا در اینجا نیست» و وقتی مایکل انجیل میخواند جملات او را مسخره میکند. نهایتا زمانی که مایکل شیطان و خدا را باور می کند و از خدا کمک میگیرد با پرسیدن نام شیطان درون او، پدر لوکاس را آزاد میکند. در فیلم باور افراد مهمترین عامل برای نجات است و قبل از باور فرد، خدا کمکی به او نمیکند که این نوع نگرش نسبت به خدای متعال باطل است.
پس از موفقیت مایکل در جنگیری طلوعی از سمت واتیکان را میبینیم همان راه نجاتی که فیلم برای این مشکل به مخاطبین پیشنهاد میدهد. و خوب است واتیکان مشکلات دیگر انسانها را هم ببیند. پدر لوکاس هنگام خداحافظی به مایکل میگوید: «امیدوارم جای خودت را پیدا کرده باشی» و از او درخواست دعا میکند. جایگاه مایکل در تصاویر و توضیحات آخر فیلم نشان داده میشود؛ کشیشی که جنگیری ماهر است. کپچن پایانی او را یکی از چهارده جنگیر مطرح امریکا معرفی میکند. همچنین مینویسد پدر لوکاس بیش از دو هزار جنگیری انجام داده و همچنان به تدریسش در این زمینه ادامه میدهد. فیلم با این جملات پایانی کوششی در جهت واقعی جلوه نمودن فیلم دارد. اگرچه برخی از وقایع میتوانند واقعی باشند اما همهی آنچه به عنوان خصوصیات شیطان در فیلم مطرح میشوند قطعا باطل بوده و تخیلاتی واهی سازندگان هستند.