انیمیشن سینمایی
نقد و بررسی انیمیشن نیمونا (Nimona)؛ هویت یک طرد شده
نیمونا اقتباسی نه چندان وفادار از کمیک بوکی به همین نام از NOELLE STEVENSO است. مانند هر اثر دیگری که ارتباطی با قشر LGBT دارد، نیمونا نیز تا حد قابل توجهی بحث بر انگیز ظاهر شد. هر چند بر خلاف آثاری مانند لایتیر وجهه LGBT آن مورد بحث قرار نگرفت و این در حالی بود که نیمونا به مراتب در مورد مسائل LGBT عیان تر صحبت میکرد.
نیمونا اثری نبود که صرفا به واسطه مسائل مربوط به قشر خاصی مطرح شود، در واقع مسائل مورد بحث در نیمونا، آنقدر زیاد بودند که LGBT تنها جزئی از کُل این اثر را در بر میگرفت.
انیمیشن نیمونا داستان ساده اعاده حیثیت شوالیه ای را میگوید که به واسط قتل انجام نداده به عنوان یک شیطان شناخته میشود و همراه و همیار این شوالیه، موجود مطرودی است که بیشتر از کمک به شوالیه، دنبال انتقام از جامعه و تمدنی است که او را طرد کرده است.
نیمونا داستانیساده و نه چندان جدیدی را به لطف انیمیشن و نور پردازی خوب به مخاطب ارائه میدهد. داستانی که روایت سریع و عجلهای دارد، از شخصیت ها به اندازه کافی بهره نمیبرد و آنان را تکامل نمیدهد.
تقریبا رابطه های میان شخصیت ها و خود شخصیت ها از جمله بالیستر، گلدن لوید و قاتل ملکه، هرگز به خوبی پرداخت نمیشود و پتانسیلشان به خاطر روایت سریع، هدر میرود. رابطه LGBT محور داستان نیز به سرنوشت رابطه ای که درون انیمیشن دنیای عجیب دیدم، دچار میشود. تنها شخصیت خوب پرداخته شده نیمونا است که جلو تر به آن میپردازیم.
با این حال، زیر متن و فرامتن و حتی خود متن نیمونا، حاوی مباحث قابل توجهی است. بحث درباره شرارت حکومت، آموزش غلط، کارکرد و تاثیر رسانه بر جامعه ها و حتی هویت خود نیمونا. نیمونا به هیچ وجه اثری نیست که بتوان از کنار آن بی توجه رد شد.
جامعه و جهان نیمونا
دنیای نیمونا چیزی مرکب از دنیای امروزی ما و جهانی شبیه به قرون وسطی است. در نیمونا شاهد رسانه های فراگیر، فیک نیوزها، اخبار و… هستیم که یادآور جهان امروز هستند. از آن سو ما شاهد یک شهر با فرهنگی شبهه قرون وسطایی هستیم. مثل شوالیه های مقدسی که از شهر در مقابل هیولاهای بیرون از شهر مراقبت میکنند. اما تمام چیزی که نیمونا را دارای فضای قرون وسطایی میکند این نیست.
درون دنیای نیمونا ما طبقات اجتماعی بستهای را داریم که غیر قابل تغییر اند. بالیستر به عنوان شخصی از یک طبقه پایین به لطف و مرحمت یک ملکه مهربان و اشراف زاده میتواند کنار شوالیه های دیگر زندگی کند. در دوران قرون وسطا نیز به علت نظام فئودالی غیر ممکن بود که شخصی از طبقات پایین جامعه به جایگاه والایی برسد. کشاورز زاده آرزوی اینکه شوالیه شود را به گور میبُرد و شوالیه آرزوی شاه شدن را.
از دیگر مولفه های جهان قرون وسطایی نیمونا نوع حکومت است که به سلطنت شباهت دارد. گرچه حکومت از نوع سلطنت بعد از قرون وسطا نیز پایدار بود و حتی خود ساختار سلطنت نیز یکی از عواملی بود که قرون وسطا رو به افول رفت.
از نکات جالب دیگر دنیای نیمونا این است که تمام جامعه و شهری که در آن داستان روایت میشود، توسط یک دیوار محصور شده است. علت وجود این دیوار نیز همان داستان قدیمی است که بر اساس آن نیمونا یک هیولا و بلای جان جامعه است. به نوعی میتوان این گونه استنباط کرد که جامعه و جهان نیمونا و همچنین سلطنتی که درون اثر میبینیم همه و همه تابع یک سنت و تفکر کهن هستند. این نیز شباهت هر چند کمی با مقوله پیروی مردم و حاکمیت، از کلیسا و عقاید آن، در دوران قرون وسطا دارد.
خب حالا خود اثر این ساختار اجتماعی را چگونه میبیند؟ حاکمیت سلطنت گونه و حامی اختلاف طبقات در نیمونا حاضر است برای آنکه از دیوار های قدیمی و عقاید سازنده آن دیوار ها محافظت کند به کثیف ترین کار ها دست میزند. نیمونا به خاطر یک سوءتفاهم احمقانه و تفاوتی که ذاتا دارد، مجبور است سالیان سال طرد شود. آن هم به خاطر عقاید و تفکری که نیمونا را یک هیولای ترسناک میداند. انیمیشن نیمونا، اثر این ساختار اجتماعی را به مخاطب خود نشان داده و آن را در طول داستان تخریب میکند. هر چند ماهیت این ساختار در عین حال که شبیه به قرون وسطی است، محدود به قرون وسطی نمیشود و شاید امروزه و در بخش های دیگری از تاریخ شاهد آن باشیم، اما شمایل داستان شباهت بیشتری با قرون وسطی دارد.
نیمونا تا حد جالبی تحت تاثیر فلوکور های مربوط به شوالیه سیاه است. شخص بالیستر نیز به نوعی اقتباسی آزاد از این فلوکور است. برای مثال در اثر آیوانهو از سِر اسکات والتر ریچارد شیر دل به عنوان یک شوالیه سیاه پوست ناشناخته ظاهر میشود. با در داستان های شاه آرتور نیز شاهد حضور شخصیت هایی با هیبت شوالیه سیاه هستیم. جالب است که شوالیه سیاه داستان های شاه آرتور نیز اکثران شرور این داستان هاست. به عنوان مثال شخصیت مونتی پایتون با شاه آرتور میجنگد و مقلوب وی میشود. به طور کلی شوالیه سیاه یک المان قرون وسطایی است که در شخصیت بالیستر دیده میشود.
از آن که بگذریم، نگاهی به خود اثر داشته باشیم و قیاسی کنیم با داستان شاه آرتور. شاه آرتور در ادبیات قرون وسطا حماسه مهمی است. شاه آرتور را به عنوان نمادی که مقابله با بربرها و فرهنگشان را شکست داد و فرهنگ مسیحی قرون وسطایی را آورد میشناسیم. آرتور روح و بیان گذار قرون وسطی است. درون انیمیشن نیمونا نیز جد شخصیت گلدن لوید، شباهت جالبی با آرتور دارد. جد گلدن لوید، اژدها را شکست میدهد، تمدنی را بنیان میگذارد و برای حفاظت از آن، دیوار دژ مانند بنا میکند. شاه آرتور نیز به واسطه دژ نفوذ ناپذیر خود یعنی “کملوت” معروف است.
از دیگر نکات جالب درون فضای قرون وسطایی نیمونا آن است که دو شخصیت LGBT در این فضا شاهد هستیم. میدانیم که در قرون وسطای مسیحی ما هیچ گاه شاهد برخورد دوستانه ای با قشر LGBT نبودهایم. اما در مورد بعضی از شاهان اروپا، شایعاتی هست که گرایشات عجیب آنان را نشان میدهد. از جمله ریچارد اول، شاه انگلستان که در بالاتر گفتیم در روایت هایی شوالیه سیاه پوش داستان ها است. گرچه این شایعات به احتمال زیاد توطئه های سیاسی بوده، ولی خب به عنوان بخشی از پازل فضای داستانی نیمونا قابل توجه اند.
فارق از بُعد تاریخی و فضای قرون وسطایی، نیمونا فضایی دارد که به جامعه حال حاضر و مدرن ما نیز شبیه است. این شباهت نه فقط از نظر تکنولوژی، بلکه در رسانه بسیار جالب توجه است. در داستان نیمونا، رسانه های تصویری و فضای مجازی نقش جالبی بازی میکنند. بالیستر به لطف یک فیلم و البته فضای مجازی ملکه دروغگوی داستان ما را رسوا میکند. از آن طرف، ملکه نیز با رسانه نیمونا و بالیستر را به عنوان تهدید برای جامعه معرفی میکند.
دنیای نیمونا همچون دنیای ما جایی است که یک خبر و یا یک پیام در فضای مجازی میتواند هیاهو به پا کند و چه بسا بتوان با این پیام به بدنه حاکمیت و دولت ضربه زد یا حتی آشوب به پا کرد!
شخصیت نیمونا
حالا که کلیت جهان نیمونا و منابع الهامش را درک کردیم، وقتش است نگاهی به خود شخصیت نیمونا داشته باشیم. نیمونا چه چیزی و چه کسی است؟ شاید ظاهرا سوال سادهای باشد، اما خوب فکر کنید نیمونا چیست؟ یک انسان؟ یک اژدها؟ یک حیوان؟ از نظر ماهیت نیمونا شامل تمامی این ها میشود!
نیمونا یک موجود تغییر شکل دهنده است. به این معنا که شکل یکسانی ندارد و دائم شکل خودش را از موجودی به موجود دیگر تغییر میدهد. خود نیمونا نیز وقتی بالیستر میپرسد تو دقیقا چه چیزی هستی، پاسخ جالبی میدهد: من خیلی چیز ها هستم!
در طول اساطیر و فرهنگ های مختلف، موجودات زیادی را میتوان نامبرد که تغییر شکل دهنده باشند. مثلا در فرهنگ عمومی تاریخ بشر و در فلوکور ها موجوداتی مانند گرگینه ها و خون آشام ها، نمادی از موجوداتی هستند که میتوانند تغییر شکل دهند. یا مثلا در فرهنگ های اسطوره ای مانند نورس گاهی شاهد آن هستیم که خدایان به اشکال متفاوتی در میآیند. همچون لوکی خدای شرارت که به حیواناتی مانند مگس، مادیان، ماهی و… در میآیند. در اساطیر یونان نیز شاهد موجوداتی هستیم مانند مدوسا یا آراخنه که ظاهرشان به واسطه نفرین خدایان تغییر کرده و ماهیت شبهه شیطانی یافته اند. به طور کلی در داستان گویی، “تغییر شکل” تم های زیادی دارد. از جمله تغییرات برای تنبیه کردن شخصیت، وجود داشتن تغییر شکل به عنوان یک قدرت برای شخصیت و… .
برای نیمونا اما این تغییر شکل صرفا قدرتی خاص نیست. این تغییر شکل در هویت نیمونا نقش محوری دارد. به خاطر این ویژگی نیمونا توسط اجتماع پذیرفته نمیشود. جامعه این ویژگی نیمونا را یک امر عجیب و شیطانی تلقی میکنند، چنانکه این امر در افسانهای که در مورد نیمونا میسازند دیده میشود.
پس تغییر شکل نیمونا صرفا در داستان نقش قدرتش را ندارد، بلکه ابعاد هویتی و اجتماعی خاصی را در مورد نیمونا به ما معرفی میکند. علاوه بر این ها نیمونا مو های قرمز رنگی دارد. رنگ موی نارنجی و قرمز عموما در جوامع مورد تحقیر قرار میگرفته و طرد میشده است. برای مثال طبق گفته مونتاگ سامرز، در قرون وسطی تصور می شد که موهای قرمز و چشمان سبز نشانه جادوگر، گرگینه یا خون آشام هستند:
آنهایی که موهایشان قرمز است، با سایه ای خاص، بدون شک خون آشام هستند. قابل توجه است که در مصر باستان، همانطور که Manetho به ما میگوید، قربانیهای انسانی بر سر قبر اوزیریس تقدیم میشد و قربانیان مردان مو قرمزی بودند که سوزانده میشدند و خاکستر آنها توسط هواداران برنده پراکنده میشد. برخی از مقامات معتقدند که این کار برای بارور کردن مزارع و تولید محصول پربار انجام شده است، موهای قرمز نماد ثروت طلایی ذرت است. اما این مردان تایفونی نامیده می شدند و نماینده اوزیریس نبودند، بلکه نماینده رقیب شیطانی او تایفون بودند که موهایش قرمز بود.
البته بعد ها اقداماتی از سوی هنرمندان و حتی سیاست مداران برای از بین رفتن این دیدگاه به اشخاص دارای مو های قرمز انجام شد. از جمله آن به تصویر کشیدن مریم مجدلیه در نقاشی ها و حضور ملکه الیزابت اول انگلستان با موی قرمز خود در جامعه.
به طور کلی، نیمونا به واسطه هویت و ظاهر نمادین خود به طور واضح نمادی از اشخاصی است که در جوامع مورد بی مهری جامعه قرار گرفته و مطرود شده اند. نیمونا به واسطه ذات عجیب و غریبش و البته ظاهر غیر معمولش، نماد تمام و کمال یک مطرود است.
آنارشیست
بگذارید سوالی بپرسیم، چرا جوامع بشری به حکومت نیاز دارند؟ برای کنترل و نظارت بر بازار های اقتصادی؟ بخاطر جلوگیری از جرم و جنایت؟ برای ایجاد نظم و عدالت؟ خب، میتوانید جواب های زیادی به این سوال بدهید. درون نیمونا شرور داستان عملا حکومت است. حکومتی که دور خودش دیوار میکشد، با شخصی مثل نیمونا دشمن است، برای شوالیه ای مثل بالیستر پاپوش میدوزد و… .
نیمونا با آنکه با عموم مردم مشکل دارد اما به طور خاص و جدی مخالف حکومت است و میخواهد حاکم دروغگو و آدمکش قصه ما را رسوا کند. در نهایت هم این کار را می کند و بعد از نابود شدن حکومت شاهد گل و بلبل شدن سرزمین نیمونا هستیم! به طور واضح نیمونا با اصل حاکمیت مشکل دارد و خب ما این اندیشه را چه می نامیم آنارشیسم.
آنارشیسم در وجهه سیاسی آن دشمن شماره یک تمام نظام های حکومتی تاریخ بشر است. تفکر و ایدئولوژی آنارشیسم، افراطی ترین رشته فرد گرایی است و لذا هرچند که هسته مرکزی آن مخالفت با دولت است، ولی در عین حال هر گونه قدرت سازمان یافته اجتماعی و دینی را هم محکوم میکند. سرچشمه تمام شرارت ها از دید آنارشیست ها زیر سر دولت ها است.
آنارشیست ها با اقسام حکومت ، چه دینی ، چه لیبرال ، چه کومونیستی و… مخالفند. حتی دموکراسی هم از دید این عزیزان باز هم استبداد است؛ اما استبداد اکثریت بر اقلیت!
به نقل قول آنارشیست خداناباور روسی کروپاتیکن: ما از بچگی عادت کردهایم که باید دولت داشته باشیم. اما تاریخ بشر خلاف این را نشان میدهد. اعصار پیشرفت های بزرگ فکری و اقتصادی هنگامی آغاز میشوند که گروه های کوچک یا بخش هایی از بشریت قدرت فرمانروایان را میشکنند و بخشی از آزادی مقرر خود را باز مییابند. بشر به نسبت آزادی مستقیم فردی پیش میرود.
آنارشیسم از قرن نوزدهم به صورت یک اندیشه و مکتب سیاسی مطرح شد و در این زمان است که امثال کروپاتکین روسی، تورو آمریکایی و الیزه کلوز فرانسوی به خودشان آنارشیست میگویند. امروزه نیز با اینکه در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم شاهد آن هستیم که در شرق و غرب این کره خاکی اعتراضاتی کاملا آنارشیستی رُخ میدهد. همچون اعتراضات رُخ داده در فرانسه، لهستان، کرواسی، چین، مغولستان و حتی ایران.
اما چرا آنارشیست در زمانه ما اینقدر پر طرفدار شده است؟ درباره چرایی پدیدار شدن آنارشیست به صورت امروزی باید به قرن نوزدهم میلادی مراجعه کنیم. اولا از نظر جامعه شناسی تولد آنارشیست در قرن نوزدهم یک عکس العمل طبیعی بود به حکومت های استبدادی و مطلقه که مردم روزگار دراز از آنان رنج کشیده بودند. بنابراین خیلی طبیعی بود که گروهی در برابر ظلم و فشار حکومت ها اظهار تردید کنند و چنین بخواهند که حکومتی وجود نداشته باشد.
ثانیا پیدایش آنارشیسم با توجه به محتوا های ضد و نقیض و بر روی هم نامعقول آن، گویای خلاء شدید آرمانی است که در جامعه صنعتی قرن نوزدهم پدید آمده بود و حاکی از این واقعیت که انسان متعالی و وابسته به آسمان، آنگاه که از آسمان جدا شد و به گونه ای ذلت باری به زمین چسبید و تنها به ماده اندیشید، مسخ شد و تمام ویژگی های انسانی خود را از دست داد و با زبونی و سرگردانی ،هرچه بیشتر دنبال این مکتب و آن مرام رفت، به جای پرستش آفریدگار، خود را پرستید و هوای خویش را خدای خویش گرفت!
نیمونا نیز به طور واضح با طرح کردن یک حکومت فاسد، دروغگو و بی همه چیز مروج آنارشیست است. البته نکتهای اینجا جالب است. حکومت و جامعه درون نیمونا با حکومت های قرون وسطایی دارای وجوه تشابه جالبی است. از جمله شوالیه ها، ملکه، دیوار ها و… . ظاهر شخصیتی که ملکه را میکشد و برای بالیستر پاپوش میدوزد نیز ظاهری است که به ملکه و زنان مسیحی قرون وسطی شبیه است.
می توانیم کم و بیش ادعا کنیم تیغ آنارشیست نیمونا به سمت حکومت های ظاهرا دینی قرون وسطایی است که در آن به اشکال متعدد به بشر ظلم های فراوانی صورت میگرفته است. البته که خود آنارشیسم به طور کلی مخالف تمام نهاد های اجتماعی دارای قدرت متمرکز از جمله دین است و بعضی آنارشیست ها از جمله کروپاتیکن عملا خداناباور بودند.
در زمانه ما نیز آنارشیسم می تازد. زمانه ما دورانی است پُر از حرکت های اعتراضی در سراسر جهان. حرکت هایی که به لطف تجارب تاریخی خود از هم جریان های سرمایه دار و هم جریان های سوسیالیسمی و کومونیستی به خون این دو جریان تشنه اند. سیر تاریخ وعده های این دو جریان را برای بهشت کردن زمین برای انسان را نقش بر آب کرد. حالا تحت تاثیر فرد گرایی شدید در جوامع و خلاء وجود حاکمیتی که اندیشه سیاسی مفیدی داشته باشد، بشر خواسته یا ناخواسته به سمت آنارشیست کشیده میشود.
از دید آنان بازارها بدون دولت ها وجود دارند، جوامع شکل میگیرند و دولت هم فقط یک مانع بر سر راه آزادی جمعی بشر است. همچنین اگر ریشهای تر نگاه کنیم، میبینیم نوع نگاه فیلسوفانی همچون لاک و هابز به انسان، باعث پدیدار شدن آنارشیست پنهان شده است. این فیلسوفان که نظرات آنان در فلسفه سیاسی بنیادی تلقی میشوند حکومت را تنها ابزار برقراری نظم میدانند.(ریشه های فلسفی آنارشیسم نوشته سید مرتضی مردیها)
در پاسخ به این دیدگاه بدبینانه و تک بعدی به حکومت ها باید گفت: حکومت تنها مسئول حفظ نظم نیست. حکومت مسئول برقراری عدالت نیز هست. در نظرگاه درست، حکومت تنها مسئول آن نیست که نظمی را حفظ کند. بلکه بایستی شرایط تعالی همه جانبه آدمیان را فراهم کند. این تعالی تنها به سیر بودن شکم انسان ها و حفظ نظم خلاصه نمیشود. این تعالی به معنای آموزش انسان ها و فراهم آوردن شرایطی است که در آن انسان هایی با اخلاق، عاقل، نوع دوست و در مجموع انسانی انسان، پدید بیاورند.
البته در پایان نیمونا ما نمیدانیم که آیا جامعه حکومتی جدید برای خود انتخاب کرد یا کلا قید حاکمیت را زد. ما تنها میتوانیم بگوییم که نیمونا آنارشیسم بود و هرج ومرج را راهی برای غلبه بر حاکمیتی زورگو، مستبد و البته با گرایشاتسنتی میداند.
شبهه افکنی و شرارت طلبی
نیمونا ذاتا موجود بدی نبوده. تفاوت ظاهری او با دیگران باعث ترس مردم از او بوده و به همین دلیل او یک شرور تلقی می شده. این قضیه مربوط به انسان ها نبوده و تقریبا تمام موجودات نیمونا را طرد کرده بودند. همین که تمام دنیا با نیمونا سر جنگ داشته، باعث شده تا نیمونا بپذیرد که یک شرور است. نیمونا ذاتا شرور نیست و حتی در آخر ققنوس وار مردم شهر را نجات می دهد. اما نگاه منفی جامعه به نیمونا باعث شد تا او بپذیرد که شرور است و نقش شرورانه ایفا کند. در جایی که نیمونا یک کودک را نجات می دهد اما او به سمت نیمونا شمشیر می گیرد(شبیه عملکرد گلورث)، باری دیگر اثبات می شود که نیمونا ذاتا بد نیست و نگاه بقیه است که باید اصلاح شود. اینکه بالیستر نگاهش به نیمونا تغییر می کند و می فهمد که او موجودی شریر نیست(به همین دلیل در انتها او را به آغوش می کشد) نشان می دهد که مردم باید دیدشان را به نیمونا عوض کنند و مشکل از نیمونا نیست.
با توجه به اینکه در اثر شاهد تبلیغ همجنسبازی هستیم(رابطه بین بالیستر و امبروسیوس) و اینکه نیمونا موجودی بی هویت و عملا دارای همه جنسیت هاست(هم دختر هم پسر)، متوجه می شویم که انیمیشن نیمونا قصد ندارد فقط یک عاشقانه همجنسبازانه را به نمایش بگذارد. بلکه به صورت کاملا نهادینه شده به این مسئله نگاه می کند. نیمونا بی هویت است، در تیتراژ آتشی رنگین کمانی از دهانش خارج می شود، بالیستر که شخصیت اصلی بعدی داستان است هم همجنسباز است، حالا جامعه نسبت به هر دو این افراد نگاه منفی دارد و این جامعه است که اشتباه می کند و باید نگاهش را اصلاح کند. پس به صورت کاملا اصولی شاهد توجیه انحرافات جنسی در این اثر هستیم.
برای اینکه نگاه مردم تغییر کند، باید شک و شبهه درون ذهن آنها کاشته شود. هیچگاه برای ترویج همجنسبازی دلایل منطقی ارائه داده نمی شود. بلکه از احساسات و شک و شبهه برای تغییر نگرش مردم استفاده می کنند. انیمیشن نیمونا هم آگاه است که نمی تواند دلایل منطقی و علمی برای ادعای خود مطرح کند به همین دلیل راه شک و شبهه را پیش می گیرد تا باعث شود مخاطب در باورها و اعتقادات خود دچار تزلزل شود.
این مسئله جدیدا برای نیروهای شریر هم به کار رفته. با اینکه دکارت با شک گرایی به یقین رسید، پیروان شک گرایی به دنبال به یقین رساندن مردم نیستند و می خواهند باورهای آنها را به زور تغییر دهند. مثلا ادعا می شود که از کجا معلوم شیطان شخصیت منفی داستان حبوط آدم و حوا از بهشت است؟ با ایجاد این شک و ساخت تئوری های ذهنی، نسبت به مفاهیم دینی شک و شبهه ایجاد می کنند و اینگونه دیدگاه افراد را نسبت به کل مقوله دین خراب می کنند. شرارت طلبی و توجیه شرارت شخصیت های شریر به این دلیل در داستان ها رخ می دهد، تا مخاطب در نظام اعتقادی خود که خیر و شر مسئله ای تعریف شده است، دچار تردید و گمراهی شود. قاعدتا راه جایگزینی هم توسط این رسانه ها ارائه داده نمی شود و مخاطب در گمراهی و تردید باقی می ماند. مثل پایان انیمیشن نیمونا که دقیقا مشخص نیست چه چیزی جایگزین نظام سیاسی نابود شده شهر شد.
پروژه ققنوس
ققنوس علاوه بر اینکه یک پرنده اساطیری محسوب می شود، یک نماد برای مخالفین نظام های سیاسی محسوب می شود. پروژه ققنوس به براندازی یک نظام سیاسی اشاره دارد. همانگونه که نیمونا در نهایت نظام سیاسی شهر را با تبدیل شدن به ققنوس نابود کرد و دیوار های اعتقادی آن را فرو ریخت.
دیواری به نام دین
دیوار های دور شهر باعث محصور شدن انسان های داخل آن شده اند. به این بهانه که از شیاطین در برابر مردم دفاع می کنند. اما شاهدیم که شیطان مد نظر یا همان نیمونا، درون شهر است و دیوار هیچ کاربردی نداشته. در آخر دیوارها فرو می ریزند و مشخص می شود پشت دیوارها سرزمین های سرسبز و آباد وجود دارد. پس عملا دیوار ها به بهانه حفاظت از مردم، آنها را محدود کرده بودند و از لذت ها و زیبایی های دنیا آنها را محروم کرده بودند.
توپ های بالای دیوارها هم تا آن زمان نیروی مهاجم خارجی را دفع نکرده بودند اما به سمت مردم شهر نشانه گرفته شدند. با توجه به اینکه حکومت داخل دیوار یک حکومت شبه دینی است(طبق دلایلی که عقب تر ذکر کردیم و ظاهر محجبه فرمانده دانشکده شوالیه ها و محجبه بودن ملکه) می توانیم دیوارها را نماد دین بدانیم و فروریختن این دیوارها یعنی فروپاشی نظام سیاسی دینی یا یک نظام حاکمیتی دینی. در انیمیشن نیمونا دین به عنوان یک حصار محصور کننده که مانع آزادی است معرفی می شود. شخصیت نیمونا هم که نمونه بارز ظلم این حکومت دینی است، بارها از آزادی صحبت می کند.
پس تیغ آنارشی و پروژه ققنوس انیمیشن نیمونا به سمت نظام های دینی هدف گیری شده و افرادی که این نظام ها را نابود می کنند، همجنسباز هستند. پس می توان فهمید که تفکر غربی قصد دارد تا با گسترش همجنسبازی و سایر انحرافات مشابه، نظام های دینی دنیا را ساقط کند و این را در انیمیشن نیمونا نیز مطرح می کند. با توجه به تقابل های فراوان به وجود آمده با دین و انحرافات جنسی در کشور های مختلف از جمله کشور های قبلی(برای نمونه المپیک پاریس) می توان به صحت این ادعا پی برد. البته که صرف گسترش این انحرافات کافی نیست و انیمیشن اعتراف می کند برای این هدف و از بین بردن دینداری، باید از شبهه افکنی و شک گرایی هم استفاده کرد.
رسانه و آموزش
گفتیم جهان نیمونا جهانی قرون وسطایی است با تکنولوژی قرن بیست و یکم. این یعنی به طور واضح در نیمونا رسانه های جمعی وجود دارند. از محکوم کردن بالیستر تا محکومیت قاتل ملکه و افشاء گذشته نیمونا همه و همه توسط رسانه ها انجام گرفتند.
در نیمونا دروغ های رسانه ای و درگیری بین نیمونا و قاتل ملکه امری بسیار ملموس است. نیمونا در طول داستان خود به وضوح نشان میدهد که چگونه یک ویدیوی کوتاه در رسانه های جمعی در مدت کوتاهی میتواند جنجال به پا کند. در عین حال نیز یک جریان رسانهای هدفمند میتواند آلیستر را از شوالیه محبوب به قاتل جانی بدل کند.
نیمونا به ما روایت های مختلف رسانهای و تاثیرات آنان بر روی جامعه را نشان میدهد و سوالی را نیز مطرح میکند: حالا که این همه روایات متناقض داریم چه باید کرد؟ آیا این روایات متناقض باعث آشوب و هرج و مرج جمعی نمیشوند؟
این سوال ها فقط مال نیمونا نیست، در جهان واقع نیز بارها دیده ایم که چطور یک توییت یا یک تیتر خبری میتواند نظم اجتماعی را به هم زده و بحران پدید آورد. نیمونا دغدغه مهمی را مطرح میکند: آیا این حجم از اخبار و اطلاعات شناخت بشر را مختل نکرده و باعث هرج و مرج نمیشوند؟
نیمونا ویژگی مثبت یک رسانه را به عنوانآشکار کردن چهره کثیف سیاست مداران و ویژگی منفی آن را تبدیل شدن به ابزار سیاست مدار برای حذف دشمنانش نشان میدهد.انیمیشن نیمونا از آثتریست که به بحران معرفتی پدید آمده، تحت تاثیر رسانه اشاره میکند. گرچه آن را به طور عمیق نمیکاود و صرفا در بخشی که نیمونا به بالیستر بعد از مشخص شدن حقیقت مرگ ملکه، میگوید:” تو اکنون باید همه چیز را زیر سوال ببری.”وا میگذارد.
در زمانه ما سواد رسانه نیاز است تا بازیچه دست رسانه ها نشویم. چه رسانهای که در دست سیاست مدار است و چه رسانه ای که ضد سیاست مداران است. باید در برخورد با هر رسانه ای منطقی عملکرد، جهت گیری های آن را شناخت و آنچه که درست است را فرا گرفت. اما خب، نیمونا اینجا معتقد است که باید زیر و بم هر آنچه رسانه های دولتی میگویند را زد و تنها در رسانه جمعی به دنبال حقیقت بود! رسانه جمعی که آشفته بازار جهت گیری ها و غرض ورزی ها است!
جمع بندی انیمیشن نیمونا
به جنبه های مخلتف نیمونا پرداخته شد. الگو های جهان سازی نیمونا را از قرون وسطا فلوکور ها و… معرفی شد. گفته شد که نیمونا آنارشیست را راهی برای گذر از تمدن و جامعه بسته سنتی به سوی جامعه ای درست و آزاد میداند.
اما در نهایت، شاید مهم ترین مسئله ای که درون انیمیشن مورد بحث است، خود نیمونا باشد. نیمونا یک مطود است. کسی که به خاطر ویژگی هویتی اش از سوی جامعه طرد شده و مورد تبعیض قرار میگیرد و بعد ها به واسطه این تبعیض ها، به هیولایی ضد جامعه بدل میشود.
موضوعی که باعث مطرود شدن نیمونا میشود عقیده، تفکر، رنگ پوست و … نیست، بلکه هویت اوست. هویتی که غیر طبیعی تلقی میشود. این هویت غیر طبیعی چنان که خود نیمونا میگوید میتواند همه چیز را شامل شود. البته که این امر امری نیست که خود نیمونا آن را انتخاب کرده باشد، بلکه امری انتسابی است.
داستان نیمونا با توجه به فضای ترسیم شده در انیمیشن، یادآور وضعیت اقشار خاصی همچون LGBT است. اقشاری که به خاطر گرایشات خاص خودشان مورد عدم پذیرش جامعه قرار گرفته و در کمترین حالت از سوی اشخاص مختلف عجیب و غیر طبیعی تلقی میشوند. نیمونا خواهان تغییر دیدگاه جامعه به این افراد است.
اما باید چه رویکردی نسبت به این اشخاص در جامعه حاکم باشد؟ پذیرش این افراد در جامعه منجر به اتفاقات نه چندان خوشایندی میشود که پیش از این در مقاله همجنسگرایی(اینجا) به آن پرداخته شده است. ناگفته نماند که برعکس ادعای نیمونا و طبق تحقیقات علمی، همجسنبازی یک امر انتسابی نیست و در ذات انسان جایی ندارد(دلایل در مقاله همجنسگرایی به تفصیل ارائه داده شده اند).
منابع:
7 British Monarchs Who May Have Been Gay | Guide London
پیدایش آنارشیسم در قرن نوزدهم
باتشکر از #سانیو و #عبدالله_غفاری و #حسین_عبداللهی_کرمانی
سلام علیکم
چیزی که باید بیش از هر چیز در مورد این پویانمایی در نظر گرفته شود این است که نیمونا ( که برعکس شده صفت انومین یا انومیه به معنی بی هنجار و بی قاعده نسبت به مسائل دینی است ) نماد شیطان است که با ترفند های روانشناختی حالتی مظلوم پیدا کرده است اما کماکان مطرود است که آن هم برگرفته از صفت بزرگ شیطان یعنی رجیم است
بهتر است این نکته را فراموش نکنیم