فیلم سینماییفیلم و سریال

نقد و رمزگشایی فیلم The Black Dahlia 2006 (کوکب سیاه)

هالیوود در خانه‌های بدنام متولد شد!

در رابطه با Black Dahlia اثر جنایی برایان دی پالما رسوایی‌های جنسی هالیوود که در ماه اخیر بیش از هر زمان دیگری رسانه‌ای شد و مرور ماجرای تعرضات جنسی امثال «هاروی واینستین»، «بن افلک»، «جیمز توباک» و… این سوال را برای مخاطب این کارخانه به اصطلاح رویاسازی پیش آورد که آیا اینها فقط نمونه‌هایی معدود بوده است؟ چرا با یک افشاگری درباره رسوایی جنسی یک تهیه‌کننده، پرده‌های دیگر هم برافتاد؟ ایا ممکن است باز هم نمونه‌های دیگری وجود داشته باشد؟ این درحالی است که در سال‌های گذشته نیز، هنرپیشگان و عوامل فیلم‌های هالیوود، مکررا به فساد در این بزرگترین مرکز فیلمسازی دنیا اشاره کرده‌اند؛ از جمله چندماه پیش که «جین فاندا»، هنرپیشه معروف، از تعرضات جنسی نسبت به خود در زمان کودکی و در مورد مادرش، پرده برداشت – که مورد اخیر موجب خودکشی مادر وی شده بود.

خود فیلمسازان هالیوود نیز بعضا به مسئله فساد جنسی در این مهد سینمای غرب پرداخته و البته جسارتشان نیز بی‌پاسخ نمانده است که از جمله آنها، «برایان دی‌پالما» با فیلم کوکب سیاه بود که تقریبا بیش از یک دهه قبل این موضوع را مورد توجه قرار داد؛ این افشاگری‌ بی‌جواب نماند و دی‌پالما مورد غضب هالیوود قرار گرفت. او که یکی از پنج غول هالیوود نوین محسوب می‌شد با فیلم بعدی‌اش یعنی (Redacted) تیر خلاص را به خود زد و برای همیشه از هالیوود اخراج شد.

یادداشت پیش‌رو نقدی است که نگارنده حدود ۱۱ سال پیش به مناسبت نمایش فیلم Black Dahlia در ماهنامه «فیلم نگار» نوشت؛ به بهانه رسوایی‌های اخیر هالیوود، بازخوانی آن مقاله بی‌مناسبت نیست.

The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد
The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد

نمی‌دانم آیا می‌توان فیلم Black Dahlia را از جمله آثاری دانست که به ریشه‌های پیدایش و رشد پدیده‌ای که چندین دهه است، تحت عنوان «هالیوود» بر سینمای دنیا حاکم شده، می‌پردازد؟ همچنانکه فرضا «مارتین اسکورسیزی» در مجموعه آثارش درباره نیویورک، علی‌الخصوص فیلم «دار و دسته نیویورکی» به زمینه و پس‌زمینه‌های شکل‌گیری و توسعه شهری پرداخت که امروزه آن را در هیبت کلان‌شهر بی در و پیکری با نام «نیویورک» می‌شناسیم. فیلم‌های متعددی در تاریخ سینما حتی توسط خود کمپانی‌های هالیوود ساخته شده که دوربین را برگردانده‌اند و به نوعی سرگذشت خویش را در قاب آن قرار داده‌اند. از سانست بلوار بیلی وایلدر در ۱۹۵۰ تا بد و زیبای «وینسنت مینه‌لی» در ۱۹۵۳ که هالیوود را عریان و به دور از زرق و برق همیشگی آن سال‌ها، همچون چشم اندازی از انحطاط و دلمردگی نشان می‌داد تا دنباله همین فیلم به نام دو هفته در شهری دیگر در سال ۱۹۶۲ که حمله‌ای تند به نظام فیلمسازی هالیوود و تصویری سیاه از تلخ کامی‌های آن بود، تا مالهالند درایو دیوید لینچ در سال ۲۰۰۱ که نمایی تکان دهنده از سیستم مسخ کننده و مخوف تولید در این مرکز سینمای غرب را خصوصا برای آنها که هوای ستاره شدن در سر دارند و داشتند، برپرده سینما برد.

نمی‌دانم آیا «جیمز الروی» (نویسنده قصه جذاب محرمانه لس آنجلس) برای نوشتن داستان Black Dahlia تحت تاثیر فیلم یا رمان کوکب آبی بوده که توسط «ریموند چندلر» نوشته شد و در سال ۱۹۴۶، «جرج مارشال» آن را ساخت تا به عنوان یکی از مطرح‌ترین فیلم نوآرهای تاریخ سینما به ثبت برسد یا اثر مرگ مادرش بود که چند سال پس از کشته شدن فجیع «الیزابت شورت» مانند وی به قتل رسید. زنی که مثل الیزابت عاشق بازیگری و ستاره شدن بود. الیزابتی که با جسد مثله شده‌اش به Black Dahlia مشهور شد. کوکب سیاهی که موضوع اصلی تازه‌ترین فیلم «برایان دی‌پالما» (از فیلمسازان نسل نو سینمای هالیوود در دهه ۷۰) گردیده است. موضوعی که پس از گذشت حدود ۶۰ سال، هنوز به مثابه سیاه‌ترین واقعه رازآمیز هالیوود بر جبین آن حک شده و همچنان نامکشوف باقی مانده است.

The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد
The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد

به نظر نمی‌آید همه این فیلمنامه‌ای که با دقت و ظرافت از رمان جیمز الروی اقتباس شده را جاش فریدمن (که قبلا از او فقط فیلمنامه نه چندان قابل قبول«جنگ دنیاها» بیرون آمده) نوشته باشد و قطعا خود ‌برایان دی‌پالما در نوشتن آن دخالت داشته ، چراکه بسیاری از فراز و فرودهای  فیلمنامه ناشی از همان عناصر همیشگی سینمای دی پالماست که در فیلم‌های قبلی اش نیز تکرار شده است. درواقع جدای از علاقه و تمایل ‌برایان دی‌پالما به فیلم نوآر و آلفرد هیچکاک، به وضوح می‌توان موضوع اصلی فیلم قبلی او یعنی زن فتنه‌گر را به عنوان یکی از درونمایه‌های اصلی Black Dahlia دانست، همچنین می‌توان فضای سیاه و مخوف «چشمان مار» یا«بدشانسی» را در تمام صحنه‌های «هالیوود لند» مشاهده کرد و حتی پارامترهای روایتی صحنه درگیری ایستگاه راه آهن فیلم تسخیرناپذیران را در فصل تلاش افسر پلیس‌ «باکی بلیکهرت» برای نجات دوستش گروهبان «لی بلنچارد» کاملا درک نمود.

به هرحال دیری است که ‌برایان دی‌پالما نسبت به هالیوود بدبین شده، همان هالیوودی که زمانی همراه اسپیلبرگ و کاپولا و جرج لوکاس و مارتین اسکورسیزی، نونوارش کردند ولی اینک تقریبا قریب به اتفاق آن پنج نفر، مغضوب جریان فیلمسازی اصلی شده‌اند به طوریکه کاپولایش، دیری است ویوفایندر کارگردانی را به میخ اتاقش آویزان کرده، لوکاس مبتکرش، حتی با قابل قبول‌ترین قسمت «جنگ ستارگان» تحویل گرفته نشد و جایزه تمشک طلایی هم از بیخ گوشش پرید، اسکورسیزی جان سخت را هم که سال‌هاست بی‌نتیجه به سالن اسکار می‌برند و دست خالی بیرون می‌فرستند و اسپیلبرگ محبوبشان را هم که سال گذشته دربرابر خیلی از نوکیسه‌های عالم فیلمسازی، سکه یک پول کردند!! اما فیلم  Black Dahlia خط و نشانی بسیار جدی بود که دی پالما برای هالیوود کشید، به طوری‌که عکس‌العمل شدید آن را به همراه داشت: سالن‌های سینمای فیلم در عرض ۴ هفته به طور بی‌سابقه‌ای از حدود ۳۰۰۰ سالن به ۳۰۰ کاهش یافت و نام Black Dahlia از همه جداول فروش هفتگی و ماهانه، حذف گردید! امروز اگر به شانس‌های احتمالی اسکار که در وب سایت «اسکار واچ» به تعداد زیاد و در تمامی‌رشته‌ها پیش‌بینی می‌شوند، نگاهی بیندازید، نام Black Dahlia و عوامل و دست اندرکاران آن را در هیچ یک از پیش‌بینی‌ها ملاحظه نمی‌کنید!

The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد
The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد

از این حواشی که بگذریم ، قصه فیلم Black Dahlia، به ماجراهای پیرامون قضیه بسیار بدنام قتل فجیع دختری ۲۲ ساله به نام «الیزابت شورت» می‌پردازد که به عشق بازیگری و ستاره شدن از سواحل شرقی آمریکا به لس آنجلس آمد ولی طی حادثه مشکوکی در زمین بایری نزدیکی پارکی در جنوب این شهر کشته و قطعه قطعه شد. دو پلیس بخش جنایی لس آنجلس به اسامی‌دوایت (باکی) بلیکهرت (با بازی جاش هارتنت) و للاند (لی) بلنچارد (با ایفای نقش ارون اکهارت) به دنبال تغییر و تحولاتی در اداره پلیس این شهر، مامور پیگیری این قتل شدند، در حالی که پای دو زن مشکوک و فریبنده دیگر به اسامی‌ «کی لیک» (اسکارلت جوهانسن) که دوست نزدیک «لی بلنچارد» معرفی می‌شود و «مادلین لینزکوت» (هیلاری سوانک) که سرراه «باکی بلیکهرت» قرار می‌گیرد، به پرونده باز می‌شود؛ اما هیچ‌یک از این دو زن بی‌ارتباط با ماجرای قتل «الیزابت شورت» نیستند.

Black Dahlia یک فیلم نوآر کلاسیک به نظر می‌آید که به شدت آثار برجسته این ژانر در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ مانند دو فیلم درخشان بیلی وایلدر یعنی غرامت مضاعف و سانست بلوار را تداعی می‌نماید. همه عناصر اصلی نوآر در فیلم رویت می‌شوند، اعم از «زن فتنه‌گر»، «فضاهای خشن و عبوس»، «حاکمیت باندهای جنایتکار»، «پلیس فاسد» و حتی «نریشن پایان ناپذیر» بلیکهرت از ابتدا تا انتهای فیلم که گویی خطاب به دوست و همکار از دست رفته‌اش، «لی بلنچارت» است. خصوصا که گویا یکی از منابع الهام جیمز الروی، رمان ریموند چندلر (یکی از دو پلیسی نویسی که اساسا پدیده رمان و فیلم نوآر را وابسته به آثار آنها می‌دانند) بوده است. اما آنچه کوکب سیاه را نسبت به سایر نوآرهای کلاسیک برتر می‌سازد و در واقع می‌توان گفت آنچه جیمز الروی و جاش فریدمن و ‌برایان دی‌پالما به ژانر نوآرِ فیلم افزوده‌اند، نگاهی است که فیلم به پایان تراژیک و تلخ دلباختگان سینما و دنیای ستارگان در هالیوود دارد. بسیار فراتر از در هم ریختگی زندگی «نورما دزموند» در سانست بلوار، غم انگیزتر از مرگ در انزوای أمثال «دانلد اوکانر»، «مری پیکفورد» و «جودی گارلند» و تکان‌دهنده‌تر از راز قتل‌های نامکشوف «مریلین مونرو» و «بروس لی» و…

الیزابت شورت

The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد
The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد

به واقع تراژدی «الیزابت شورت» (یکی از هزاران عشق بازیگری که به سراب معروفیت و ستاره شدن، راهی سرزمین به اصطلاح رویاها شد) سیاه‌تر از همه آنها می‌نمایاند. البته نه آن تراژدی که در جسد تکه‌تکه شده‌اش، روح آدمی ‌را خراش می‌دهد، بلکه آن قطعه فیلم‌های ظاهرا تست بازیگری که قدم به قدم ویران شدن وی را به تصویر می‌کشند و کنیبالیسم [آدم‌خواری] فردی که پشت دوربین گویی روح و جسم قربانی روبرویش را می‌بلعد، القاء می‌کنند. پس بی جهت نیست که «لی بلنچارت» نمی‌تواند آنها را تحمل کند و با خشونت اتاق نمایش این فیلم‌ها را ترک می‌کند و یا در آخرین صحنه رویارویی «باکی بلیکهرت» با «مادلین»، علیرغم همه تمایل و علاقه‌اش به وی، با یک گلوله خلاصش می‌کند. ترتیب قرار گرفتن فیلم‌های تست بازیگری «الیزابت شورت»، در میان سایر فصل‌های فیلم کوکب سیاه، کاملا با هوشمندی و در جهت خط سیر ویرانگرانه قصه پیش می‌رود، آنچنان که بقیه کاراکترهای اصلی نیز اینچنین جلو کشیده می‌شوند: «لی» آنچنان در مسئله قتل «الیزابت» غرق شده که قضیه حق السکوت گیری‌اش از «امت لینزکوت» (پدر مادلین و از سردمداران پشت پرده هالیوود) برای کتمان سرنخ‌های قتل کوکب سیاه، را کاملا برای خود توجیه کرده تا اینکه در یک سرازیری اخلاقی به آن میدان معامله  برسد و بر روی حوض مرگ، سقوط آزاد نماید. یا مسیری که «باکی» حداقل برای نابودی آمال و آرزوهایش طی می‌کند و همینطور «رامونا» همسر روانپریش «امت لینزکوت» که سرانجام در حضور شوهر و دخترش و تهدیدات «باکی»، به آسانی و با یک خداحافظی فانتزی، بوسیله شلیک یک گلوله مغز خود را به روی پرده‌های گرانقیمت سالن ورودی قصر لینزکوت می‌پاشد و…

در نخستین حلقه‌های فیلم‌های تست بازیگری الیزابت شورت، وی از علائقش می‌گوید و به وضوح سعی دارد خود را خوشحال و راضی نشان دهد، در حالی که در عمق صورتش، غم پنهانی هویداست. در حلقه‌های بعدی، شاهدیم که به نحوه بیان دیالوگ‌هایش ایراد گرفته می‌شود و سپس او را به عنوان آزمایش شخصیتی، به عجز و لابه و التماس در مقابل دوربین وامی‌دارند… در آخرین حلقه‌های فیلمی‌که از تست بازیگری الیزابت شورت رویت می‌شود (در حالی که باکی  با تاسف مشغول تماشای آنهاست)، ویران شدن کامل الیزابت را مشاهده می‌کنیم که زانوانش را در بغل گرفته در حالی که پارگی جوراب‌هایش کاملا مشخص است و در موقعیتی که رد اشک‌های خاموش او بر صورتش پیداست، از عشق و آرزوهایش می‌گوید و انتظاری که همچنان برای بازگشت تنها امیدش تحمل می‌کند. در حالی که آن امید و عشق در یک حادثه هواپیما در سال‌های جنگ، سوخته است!

The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد
The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد

اما حلقه‌ای دیگر از این فیلم‌ها وجود دارد که گوشه‌های پنهان و مخوف هالیوود را در مقابل چشمان پلیس جنایی لس‌آنجلس و البته ما می‌گشاید. در یکی از این حلقه‌ها، الیزابت را مجبور می‌کنند تا در مقابل دوربین سینما، در فیلمی‌پورنو، ایفای نقش کند و ما تنها چهره له شده وی را به عنوان نشانه‌ای از روح خرد شده و تحقیر گشته‌اش می‌بینیم. در واقع در اینجا کوکب سیاه از نوآر کلاسیک عبور کرده و به نوعی نئو نوآر می‌رسد که شاید پرداختن به آن در زمان چندلر و وایلدر و هاکس و امثال آنها امکان پذیر نبوده است. همچنانکه گفته می‌شود کمپانی پارامونت آخر همان فیلم «کوکب آبی» را هم تغییر داد تا قاتل روانی فیلم، یک تفنگدار نیروی دریایی آمریکا جلوه ننماید!

از فصل یاد شده، فیلم به باب دیگری از  سیاهی‌هایی که تا آن لحظه نشان داده بود، وارد می‌شود. ورطه‌ای که شاید اصلی‌ترین مسئله مورد نظر دی‌پالما بوده و آن را مهم‌تر از قضیه کوکب سیاه و ورای آنچه جیمز الروی و جاش فریدمن مطرح می‌کنند، دانسته است. برایان دی‌پالما، در ریشه‌های تولد تولید فیلم در هالیوود، به صنعت فیلم پورنو اشاره می‌نماید که همواره یکی از دهشتناک‌ترین گرداب‌های نابودی روح انسان معاصر  به شمار آمده و دی‌پالما و فیلمنامه‌نویسش در کوکب سیاه آن را به غایت تاثیرگذار و تکان دهنده به تصویر کشیده‌اند. تکان دهنده‌تر از آنچه جوئل شوماخر در فیلم هشت میلیمتری نشان داده بود. پدیده رشد و توسعه تولید فیلم پورنو در هالیوود (که براساس آمارهای ثبت  شده، سالانه میلیاردها دلار به جیب سردمداران کمپانی‌های فیلمسازی در آمریکا وارد می‌کند) از آن قسم سوژه‌هایی به نظر می‌آید که به ندرت در فیلم‌های غربی مورد توجه واقع شده است. و در موارد معدودی از این نوع سوژه‌ها که در کادر دوربین قرار گرفته است، به شکلی رندانه توسط مافیای پخش فیلم در آمریکا که نبض هزاران سالن نمایش فیلم در این کشور  را در دست دارد، از چرخه اکران حذف شده است! از جمله اتفاقی که در مورد نمایش عمومی ‌همین فیلم کوکب سیاه افتاد.

The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد
The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد

در فیلم کوکب سیاه، یک اشراف‌زاده اسکاتلندی به نام «امت لینزکوت» که از بنیانگذاران و قدرتمندان پشت پرده هالیوود به حساب می‌آید، سرنخ تولید فیلم‌های پورنو را در دست دارد. وی که به قول خودش قدمای سینما همچون «مک سنت» را به هالیوود معرفی کرده، در زمینی کنار «لانگ بیچ» کالیفرنیا و در زیر تابلوی معروف هالیوود، «هالیوود لند» را بنیان می‌گذارد که مرکز معرفی هنرپیشه‌ها و ستاره‌های جدید به عالم سینماست. به این ترتیب جوانان بسیاری که از گوشه و کنار آمریکا به سودای ستاره شدن راهی «هالیوود لند» شدند، در باتلاق صنعت فیلم‌های پورنو گرفتار آمدند. این درحالی است که علیرغم تمامی‌پرده‌دری‌های انسانی، هنوز تولید و خرید و فروش اینگونه آثار در آمریکا، ممنوعیت قانونی داشته و جزای آن جریمه و زندان است ولی هر سال میلیونها حلقه سی‌دی و دی‌وی‌دی از این نوع فیلم‌ها در شهرهای آمریکا به فرورش می‌رسد و به سایر کشورها نیز صادر می‌شود. جالب است که صنعت فیلم پورنو را سومین صنعت آمریکا (پس از صنایع اسلحه‌سازی و فیلمسازی) به لحاظ درآمد خالص توصیف کرده اند.

در فیلم کوکب سیاه نام «امت لینزکوت» با عنوان تشکر ویژه در تیتراژ پایانی فیلم‌های غیراخلاقی به چشم می‌خورد و از همین جاست که «باکی» به وی شک می‌کند، خصوصا که «مادلین» پیش از این گفته بود، پدرش باعث و بانی «هالیوود لند» بوده و این آدرس، «باکی» را به کلبه‌ها و خانه‌های متروک «هالیوود لند» در «لانگ بیچ» می‌کشاند تا دکور صحنه‌هایی که در فیلم‌های پورنو «الیزابت شورت» وجود داشت را به عینه مشاهده نماید. وجود خون بر در و دیوار و تخت‌های اتاق‌های متروک «هالیوود لند»، آن مکان را بیش از آنچه به نظر می‌رسید، مخوف و به مانند شکنجه‌گاه‌های قرون وسطایی تصویر می‌کند.

The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد
The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد

کوکب سیاه علاوه بر عناصر ژانر نوآر از ساختاری معمایی هم برخوردار است. از همان ابتدا قتل «الیزابت شورت» در پرده‌ای از ابهام قرار می‌گیرد. پازلی پیچیده در برابر تماشاگر و البته پلیس جنایی لس آنجلس باز می‌شود که از میان زوج «باکی» و «لی»، این آخری زودتر قضیه را گرفته و در می‌یابد که سرنخ ماجرا به «امت لینزکوت» و دار و دسته‌اش می‌رسد. همین ماجرا،  وی را که از عمق فساد در پلیس لس آنجلس باخبر است، وادار می‌سازد تا به جای اعلام خبر کشف ماجرا به اداره پلیس، شروع به باج گیری از «امت» نماید. اما باکی قدم به قدم به دنبال کشف ماجرا است. در واقع او در اینجا گویی کاراگاه «فیلیپ مارلو»ی چندلر است که از خواب بزرگ هاوارد هاکس به میان ماجرا می‌آید تا از کشاکش شرایط نابسامان جامعه لس‌آنجلس و فساد پلیس شهر و هالیوودی که علاقمندانش را به مسلخ می‌برد، نه تنها راز قتل «الیزابت شورت» که اسرار خانه «امت لینزکوت» و «هالیوود لند» را برملا سازد .

فساد پلیس در فصل‌های مختلف فیلم خودنمایی می‌کند، از همان اوایل قصه که انحرافات شغلی رییس اداره پلیس باعث می‌شود تا مدتی «باکی» از کار در اداره به حالت تعلیق درآید و سپس خود «باکی» در مهمانی شب سال نو، «لی» را در کنار یکی از روسای باند قاچاق شهر می‌بیند و بعد متوجه رابطه «لی» با «باکستر فیچ» (یکی دیگر از خلافکاران) می‌گردد که در آن جنگ و جدال سخت و کشته شدن چند نفر از جمله باکستر و دوست دخترش، سود خویش برده و تا اینکه سرانجام  پول‌های مشکوک را در خانه «کی لیک» و زیر سینک ظرفشویی‌اش می‌یابد. البته پول‌هایی که نتیجه بند و بست پلیس با باکستر نبوده بلکه بابت حق السکوت «امت لینزکوت» به خانه مشترک «لی» و «کی» راه یافته است تا به قول «لی» فقط با آن خانه‌ای بزرگتر تهیه کنند!

The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد
The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد

اما «کی لیک» مرموزترین شخصیت ماجرای کوکب سیاه است. شخصیتی که حتی تا پایان فیلم مکشوف نمی‌شود. کاراکتری که همان خصوصیات ظاهری زن فتنه‌گر آثار نوآر کلاسیک را دارا است: موهای بلوند ، ظاهری فریبنده و پول… اما رفتارش بسیار با حرکات ظاهری زنان فتنه‌گر فیلم‌های معروف نوآر مانند «باربرا استانویک» در غرامت مضاعف و یا «نورما دزموند» در سانست بلوار متفاوت است به این معنی که از فریبکاری و فتنه‌گری ظاهری آنها نشانی ندارد و حتی بسیار از آن سلوک متکبرانه آنان دور است. اما برعکس وی «مادلین لینزکوت» اگرچه موی بلوند ندارد ولی بیشتر به امثال «استانویک» نزدیک می‌نمایاند و خصوصا که مانند «نورما دزموند» عامل قتل «لی بلنچارد» هم هست. از ارتباط این دو چیزی نشان داده نمی‌شود مگر انکه وقتی «کی» به اصطلاح مچ «باکی» را در خانه «مادلین» گرفته، در حالی که به مادلین اشاره می‌کند در جمله‌ای خطاب به «باکی» می‌گوید: «او شبیه همان دختر مرده است. چقدر تو بیماری!» محتوای جمله فوق حکایت از رابطه‌ای مابین «کی» و «مادلین» دارد، خصوصا که در ماجرای قرار مرگ «لی بلنچارت»، هم «بابی دوایت» مورد علاقه «کی»، حاضر است و هم «جرجی تیلدن»،  دستیار و دوست همیشگی «امت لینزکوت» که در جریان قتل الیزابت شورت هم دست داشته است.

ولی در حالی که همه اسرار «مادلین» را «باکی بلیکهرت» در سکانس ماقبل آخر بیرون می‌ریزد، اما راز «کی لیک» همچنان سربه مهرمی‌ماند، حتی برای خود «باکی». اگرچه می‌داند او رابطه بسیار نزدیک و مشکوکی با «بابی دوایت» (خلافکار باسابقه دیگری در لس‌آنجلس) داشته، به طوری‌که حروف اول اسمش را بر پوست «کی» خالکوبی کرده است و خود «کی» هم گویا هنوز چنان دلبستگی به «بابی دوایت» دارد که «باکی بلیکهرت» را به اسم «دوایت» (یکی از اسامی‌دوران کودکی‌اش) می‌خواند. اما هیچ نشانه‌ای مبنی بر دست داشتن «کی لیک» در هیچکدام از آن خلافکاری‌ها دیده نمی‌شود به جز همان کتمان نمودن پولی که «لی بلنچارت» از امت لینزکوت باج گرفته بود. مگر در  آخرین سکانس فیلم که باکی به هنگام ورود به خانه کی (همان که در آخرین نریشن خود می‌گوید، تنها تکیه‌گاهش است) ناگهان در نظرش، جسد قطعه قطعه شده الیزابت شورت را برروی محوطه چمن مقابل خانه می‌بیند. آیا دی‌پالما می‌خواهد با این نشانه، تماشاگرش را به راز کی لیک هم آگاه سازد؟ (همچنانکه پل ورهافن در صحنه آخر فیلم غریزه اصلی نویسنده داستان‌های جنایی‌اش را افشاء می‌کند.)

The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد
The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد

اما لس آنجلس جیمز الروی و جاش فریدمن و ‌برایان دی‌پالما در کوکب سیاه هم شهری پر از جنحه و جنایت است و آکنده از فساد و تباهی. شروع فیلم با صحنه برخورد خشونت‌آمیز پلیس و سربازان نیروی دریایی با مردان شورشی لس آنجلس است که تمام شهر را تا کوچه پس کوچه‌هایش دربر گرفته است. سپس به مسابقات مشت زنی کشیده می‌شویم که «لی بلنچارت» و «باکی بلیکهرت» تحت عناوین آقای فایر و آقای آیس دو رقیب سرسخت در این مسابقات عنوان می‌شوند. خشونت عریان این فصل در صحنه‌ای عیان‌تر است که با مشت سهمگین آقای فایر، در نمایی درشت دندان‌ها و خون دهان آقای آیس برروی کاغذ حاوی نام دو مسابقه دهنده، پاشیده می‌شود. پس از آن موضوع فردی به میان می‌آید که کودکان را مورد تجاوز قرار می‌داده و سپس به قتل می‌رسانده و البته ماجرای وی در خلافکاری دیگری که هر دو پلیس بخش جنایی لس‌آنجلس، درگیرش شده‌اند، گم می‌شود. دوربین ویلموش زیگموند (فیلمبردار کهنه‌کار سینما که سالها از عرصه فیلمبرداری دور بود) از روی کمینی که دو افسر پلیس مذکور برای خلافکاران گذاشته‌اند و ساختمان‌هایی در جنوب لس آنجلس،  کرین آپ می‌کند و در عمق خود در حاشیه پارکی، زنی را نشان می‌دهد که در حال دویدن، فریاد کمک سر داده است و سپس در برگشت دوربین به سمت دیگر محله فوق، «باکستر فیچ» از سردمداران قاچاق در لس‌آنجلس را می‌بینیم که همراه دوستش، به آرامی‌ وارد کمین پلیس شده و سپس در درگیری مسلحانه، هر دو نفر به قتل می‌رسند. در همان صحنه است که طرف دیگرش جسد مثله شده الیزابت شورت افتاده و پلیس و خبرنگاران به طرفش هجوم می‌برند و… به راستی چه تصویری گویا‌تر از آنچه در بالا آمد، در عرض چند دقیقه می‌تواند لس آنجلس اواخر دهه ۴۰ را اینچنین خوفناک و آلوده نشان دهد. حتی آلوده‌تر از شیکاگوی دهه ۲۰ و ۳۰ که «الیوت نس» در هر کوی و برزنش با مافیای «آل کاپون» و «تونی کامونته» و «سزار ریکو» رودررو بود .

در حالی که در گوشه و کنار شهر، کودکان و زنان بیگناه به قتل می‌رسند، هراس گذر از قصر «امت لینزکوت» نیز کمتر از خانه‌های متروک و ترسناک هالیوود لند نیست. در بدو ورود «باکی» به این خانه، با هشدار نامفهوم مادلین مواجه هستیم و سپس  با جسم تاکسیدرمی‌شده پلوتو (همان سگ محبوب کارتون‌های دیزنی!) که با گلوله «امت» و یا دوست نزدیکش کشته شده است. صحبت‌های مشکوک «امت»، ظاهرنمایی «مادلین»، چهره زیرکانه خواهرش و حرکات عصبی «رامونا لینزکوت»، همه و همه بر آن فضای مشکوک هراسناک می‌افزایند. خانه‌ای که مکان طرح ریزی برای قربانی کردن داوطلبان بازیگری و ستاره شدن در سینما است و نقشه کشیدن برای قتل آنها که در مقابل این سیاهکاری، معترضند. خانه‌ای که با آن خانه‌های فساد و فحشاء «هالیوود لند» تنها در شکل ظاهری متفاوت است. خانه‌ای که ستون ها و لوسترهایش برای اعتراف به گناه فرو می‌ریزند. گناهانی که همه افراد آن خانه اشرافی را در برگرفته از بانویی که با دوست شوهرش رابطه نامشروع داشته و تنها دختر خانه یعنی «مادلین» نتیجه همان رابطه است تا  شوهری که در قبال آن رابطه نامشروع همسرش، از دوست خود امتیازاتی در تولید فیلم پورنو دریافت داشته و تا خودکشی شوک‌آوری که در کنار تمامی‌ این گناهان انجام می‌گیرد. اما همه این فجایع بر دامن اهالی آن شهر گناه، گردی نمی‌نشاند، همچون زلزله‌ای که در صحنه‌ای از فیلم رویت می‌شود و انگار برای اهالی‌اش عادی و معمولی است، آنچنان که «لی» در پاسخ دوستی که در حال مکالمه تلفنی با وی است، می‌گوید: «چیزی نبود، فقط یک زلزله بود!»

The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد
The Black Dahlia (کوکب سیاه) آی نقد

هالیوود در سال‌های پس از جنگ در چنین شهر ناهمگون و پریشان و خانه‌های بدنامی ‌پا گرفت و رشد کرد. اگر اسکورسیزی در فیلم دار و دسته نیویورکی می‌گوید که «نیویورک در خیابان‌ها متولد شد»، شاید دی پالما و همکاران فیلمنامه نویسش نیز در کوکب سیاه خواسته‌اند بگویند که «هالیوود در  خانه‌ها و محله‌های بدنام متولد شد!»

منبع
برگرفته از نقد سعید مستغاثی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *