فیلم سینمایی

نقد فیلم تلماسه بخش دوم DUNE part two از مهم ترین آثار ۲۰۲۴

من گوشه ای به گریه و زاری می نشینم تا نجات دهنده ای از آسمان بیاید و مشکلاتم را حل کند و انتظار هم ندارم برای حضور او به آماده شدن نیاز باشد زیرا بزدل تر از آنم که این کار را انجام دهم

یادداشت نگارنده:《 از اولین مقاله‌ی نقد تخصصی بنده، متعلق به تلماسه بیش از دو سال می گذرد. در طول این مدت تلماسه آنقدر در شکل گیری دیدگاه زیبایی شناختی بنده موثر بوده که دیگر نمی توانم به آن دید مطلقا عینی داشته باشم.

تلماسه با آن که بنیادی ترین عقاید ما را به مبارزه می طلبد، مطلقا شعاری نیست. تلماسه، رقیبی شایسته و الگویی ستودنی برای مولفان داخلی است. تماشای این فرنچایز به همه توصیه نمی شود، زیرا آن قدر تکنیک قدرتمندی دارد که کمتر کسی از تردید پس از تماشایش در امان خواهد ماند.》

تلماسه ۲ که دنباله ی داستان فیلم پیشین خود محسوب می‌شود، به لحاظ تکنیک و محتوا پیشرفت زیادی کرده است. با این حال همچنان پایان کاملی ندارد و تکامل حماسه را تا قسمت سوم به تعویق می اندازد. مسیح تلماسه اکنون از میان شن ها برخاسته و در حال فتح گیشه ها است.

نقد فنی فیلم تلماسه ۲

کارگردان تلماسه یعنی دنی ویلنوو، به دلیل قاب بندی های لاوکرفتی و ترس ویژه ی خود شهرت دارد. او از نمایش حقارت سوژه هایش میان محیطی متزلزل و آشوبناک لذت می برد. صحنه های درگیری فیلم با وجود تکرر، خسته کننده نیستند. زیرا کارگردان سعی نمی کند همه را به یک اندازه جدی بگیرد.  بازیگران فیلم همگی از چهره های سرشناس برگزیده شده اند. تیموتی شالامی طبیعتا در این فیلم بالغ تر شده و بازی روان‌تری ارائه می دهد. نقش زندایا نیز پررنگ تر از فیلم پیشین است و از عهده ی نقش خود بر می آید.

بجز این دو، با خیل کثیری از نقش های فرعی مواجه هستیم که با وجود اجرای درخشان هنرپیشگان خود، زیاد پرداخته نمی‌شوند. داستان حول شالامی و زندایا می چرخد و چه بسا پرداخت بیشتر به شخصیت های مکمل موجب صدمه دیدن پیرنگ اصلی می شد. ولی گاهی ممکن است این کثرت شخصیت به تجربه مخاطب ضربه بزند. مگر می توان نام هانس زیمر را در فهرست عوامل دید و موسیقی متن را نستود؟ او وحشت اتمسفریک قصه را به خوبی درک کرده است. حاشیه صوتی فیلم در زمان مناسب اوج می‌گیرد، در زمان مناسب فرو می نشیند و همچنان رعشه به تن بیننده می اندازد.

مهم ترین نقطه قوت تلماسه همچون فیلم پیشین خود در داستان است. ما از این موضوع اطلاع داریم که در حال تماشای قسمت دوم یک سه گانه هستیم. ساخت قسمت های دوم با پایان باز به تازگی ترند شده است. اما اضافه بودن آن اصلا در تلماسه احساس نمی شود. از نقاط ضعف این قسمت، شیوه ی نمایش رویاهای پائول است. مخاطبی که به قرارداد های بصری قسمت قبلی عادت کرده، در دفعات اول دچار سردرگمی می شود. رویاهای پائول با اینکه در این قسمت وضوح بیشتری می یابند، شیوه برش و تدوین جالبی ندارند. دیگر نقطه ضعف فیلم، نبرد نهایی آن است. فیلم در درگیری های کوچک مقیاس که حالت پهلوانی دارند موفق است. ولی در مبارزات عظیم تر و مخصوصا حمله ی پایانی فیلم، چندان قوی ظاهر نمی شود. همه چیز خیلی سریع رخ می دهد و بیننده فرصت کافی پیدا نمی کند تا به اتفاقات پیش آمده بی اندیشد.

نقد محتوایی فیلم تلماسه ۲

دومین موومان این سمفونی طولانی، یک پیرنگ سقوط را به نمایش می گذارد. سقوطی تدریجی ولی دلخراش. پائول آتریدیس در تلماسه را می توان به مایکل کورلئونه در پدرخوانده تشبیه کرد. او به سلطنت می رسد و بالاخره انتقام خاندان خود را می گیرد. ولی برای این کار انسانیت خود، معصومیت خود و عزت نفس خود را قربانی می کند و احتمالا تنها کسی که در زندگی اش او را بی قید و شرط دوست داشت.

درونمایه ی اصلی این قسمت همچنان “منجی دروغین” است. به عقیده ی تلماسه نباید به هیچکس، حتی انسان بی آلایش و ساده دلی مانند پائول آنقدر تقدس بخشید که بتواند از ما سوء‌استفاده کند. اولین فیلم تلماسه قصه ی منجی ای بود که نمی خواست منجی باشد. اما فیلم دوم مگسک را به سمت هدف بزرگتری نشانه رفته است. “اصولا ایده ی منجی و الگوی معصوم اشتباه است”.

کویساتز هادراخ

در تلماسه ۲ یک باند دروغگویی متشکل از پائول و مادرش (که حالا رهبر دینی فرمن هاست) به همه فرمن ها می قبولانند که منجی موعودشان پائول است. مادر پائول پیشگویی هایی می‌سازد که در مورد پسرش اتفاق خواهند افتاد و مردم نیز به سادگی آنها را باور می کنند. نویسنده در فیلم دوم به تحلیل سابق ما پاتک می زند. پائول کوئیساتز هادراخی که بنی جزیره سعی در متولد کردنش داشتند نیست. کوئیساتز هادراخ تازه در شکم مادر پائول دوران جنینی را می گذراند. 

پس تکلیف تحلیل قبلی چه می شود؟ اتفاقات جدید کمی آن را به هم می ریزد. این کودک از درون رحم با مادر سخن می‌گوید. رویاهای پائول توسط او الهام می شوند. نام او را نیز از سابق می دانیم: فرزند انسان. او منجی حقیقی ای است که بنی جزیره منتظرش بود. پائول، همچنان منجی دروغین و ضدمسیح است.

در قسمت اول مادر بنی جزیره پائول را مورد آزمون قرار می‌دهد. اما وقتی پائول در برابر درد مقاومت می کند، نمی‌گوید که او کویساتز هادراخ است. بلکه می گوید “پتانسیل زیادی که در یه نر هدر رفته”. پائول تبعا چون فرزند یک بنی جزیره است، توانایی های معنوی زیاد دارد. ولی منجی مدنظر بنی جزیره نیست.

+باید ایمان میاوردی. سمت اشتباهی رو انتخاب کردی. – سمت؟! سمتی وجود نداره. خودت هم میدونی.

پائول و فرمن ها

پائول اما داستان جدایی دارد. او با ملاقات دختری که در خواب‌هایش می دید، مدتی از قصد انتقام خود کوتاه می آید. زندگی و مبارزه او دوشادوش معشوقه اش باعث می شود در برنامه هایش تردید کند. او با نام محلی اش، مَعدیب، به عنوان رهبری آزادی‌خواه میان فرمن ها جا می افتد. همان چیزی که می خواست. ولی با آن انتقام نمی گیرد. زیرا به زندگی ایده‌آل خود رسیده است.

چه چیزی باعث می شود دوباره فیل او یاد هندوستان کند؟ دیدن خویشاوند آتریدیسش که از قتل عام جان سالم به در برده است. او اندوخته ی موشک های اتمی خاندان شان را به او پیشکش می کند. پائول متوجه می شود چقدر به آرزوی خود نزدیک شده است. با این حال، دختر محبوبش دل خوشی از پیشگویی های شیوع یافته توسط مادر پائول ندارد.

مادر پائول با نوشیدن آب حیات که از کرم مقدس گرفته می‌شود دچار بصیرت می شود. همین آب چشمان او را مانند فرمن ها آبی رنگ می کند. ظاهرا مادر پائول نیز بر اثر نوشیدن آب حیات دچار رویابینی شده است. به این موضوع در عنوان مربوط به رویاهای پائول خواهیم پرداخت. 

در مقاله قبلی گفتیم که چشم آبی در سینما نماد خشونت است. فرمن ها به عنوان نماد اعراب در نظر فیلم دارای خشونت ذاتی هستند. پائول و مادرش برای پذیرفته شدن میان آنها باید آب حیات نوشیده و چشمانشان آبی رنگ شود. لازمه ورود به این طایفه، وحشی و بدوی شدن است.

رویای پایانی پائول

پائول بالاخره در مقابل مادرش کوتاه می آید و آب حیات را می‌نوشد. او پایان رویای خود را می بیند، افرادی که به جمجمه پدرش سجده می کنند. تقدس دروغینی که فیلم از آن حرف می زند، به پدر او نیز سرایت کرده است. مرگ او در قسمت اول تصویرسازی عجیبی دارد. پرستش شدن او توسط فرمن ها طعنه‌ای به شیعیان در ارادتشان به ائمه  خود است. البته می توان آن را طعنه ای کلی به پیروان ادیان دانست در قدیس سازی از بزرگان خود. فیلم تلماسه می گوید شما خودتان بزرگانتان را به قتل می رسانید و سپس مقبره آنها را تقدیس می کنید. در حالی که چه اگر منظور ائمه شیعیان باشد چه منظور عیسی مسیح باشد و چه سایر ادیان، می دانیم که پیروانشان آنها را به شهادت نرساندند بلکه دشمنانشان آنها را به شهادت رسانده اند. 

در بخش بعدی رویایش، او می‌فهمد مادرش دختر بارون هارکونن است. پائول دورگه است‌. به همین خاطر در قتل عام به او و مادرش سخت نگرفتند. آنها از هارکونن ها هستند و برای رئیس آنها عزیزند. جالب است که پائول به دنبال نابودی خاندانی است که خودش عضو آن است. از آنجا که او به “پسرعمو” بودن با فید روثا افتخار می کند، می دانیم از این موضوع ناراحت هم نیست. در مرحله ای مهم تر از رویایش، پائول خواهر بالقوه خود کوئیساتز هادراخ را می بیند. آن هم در میان آراکیس مملو از آب. صدایی که در قسمت اول درون خواب هایش او را خطاب می کرد صدای مادر بنی جزیره نیست، بلکه صدای اوست. خواهرش از او می خواهد ضدمسیح بماند. چرا؟ جواب در سمت دیگر داستان نهفته است.

امپراطور و دخترش

امپراطور برای اولین بار در فیلم دوم حضور فیزیکی می یابد. دختر او (جانشینش) از اعضای بنی جزیره است و از پدرش هم بیشتر در امور دخالت دارد. سیاره امپراطور مملو از باغ و بنه است. خود امپراطور پیرمردی است که دخترش در تصمیم گیری ها راهنمایی اش می کند و عملا نقش موثری در ملک خود ندارد.

در قسمت اول دیدیم که امپراطور نمادی از خدای خالق بود که آتریدیس ها (بنی اسرائیل) را به بیابان فرود آورد و سپس بابت گوساله پرستی مجازات کرد(قضیه گوساله سامری). این امپراطور منفعل متضمن نظریه ای به نام دئیسم یا خدای بازنشسته است. دئیست ها معتقدند خدا هستی را آفرید و سپس کنار نشست و دیگر دخالتی در آن نکرد. اگر هم دخالت کند، در موارد خیلی خاص است و در تکوین عادی دنیا نقشی ندارد.

دختر امپراطور شاگرد بنی جزیره هاست. مقرر است بر اثر قیام پائول امپراطور سقوط کند و دخترش جایگزین او شود. در قسمت اول هم دیدیم که تولد کویساتز هادراخ و قیام پائول همگی برنامه ی بنی جزیره هاست. آنها قرن ها اتریدیس ها را تحت نظارت داشته اند و زمانی که پدر پائول با آنها ناسازگاری کرد، نابودشان کردند. 

دلیل درخواست کوئیساتز هادراخ از پائل نیز همین است. اینکه ضدمسیح قیام کند و مدتی حاکم باشد بخشی از برنامه ی بنی‌جزیره است. زیرا بدین ترتیب در نهایت قدرت به دست کوئیساتز هادراخ (منجی بنی جزیره) و شاهدخت (مهره سیاسی بنی جزیره) خواهد افتاد. 

آراکیس شمالی و جنوبی

سیاره ی آراکیس متشکل از دو نیمکره ی شمالی و جنوبی است که با طوفانی دائمی در خط استوای سیاره از هم جدا می شوند. فرمن های ساکن در این دو نیمکره یک تفاوت فرهنگی واضح دارند: اعتقاد داشتن یا نداشتن به منجی.

بار ها در فیلم تاکید می شود که بدلیل طوفان دسترسی به نیمکره ی جنوبی آراکیس غیرممکن است و حتی حدس می زنند آن قسمت غیرقابل سکونت باشد. اما فرمن های این نیمکره مهم ترین کسانی هستند که به منجی باور دارند. لسان الغیب ساخته و پرداخته ی بنی جزیره هاست. این یعنی نیمکره ی جنوبی عمدا ناشناخته مانده است؟

محل اصلی گردهمایی فرمن ها و مکانی که پائول سخنرانی نخستین خود را ایراد می کند همین جنوب است. می توان حدس زد بنی جزیره در این منطقه فعال بوده و عمدا آن را دست نخورده باقی گذاشته اند. در فیلم بار ها می بینیم که آنها در همه ی خاندان ها نفوذ دارند و این کار برای آنها دشوار نیست.

اما شمال و جنوب قابل تعمیم به چه مکان هایی است؟ لازم نیست مکان باشد. می توان آنها را نماد تفکر های مختلف دانست. معدود شهر های آراکیس در شمال واقع شده اند. جنوبی ها غالبا بادیه نشین و عشایری تصویر می شوند. شمالی ها به لحاظ فکری تقریبا سکولار هستند. فیلم بیشتر طرف آنها را می گیرد. نباید به منجی امید داشت که بیاید و همه چیز را سر و سامان بدهد. جنوبی ها افراطی و بنیادگرا هستند.

هارکونن ها و فید روثا

هارکونن ها اسیران آتریدیسی خود را در میدان های مبارزه ی گلادیاتوری، مانند حیوانات سلاخی می کنند. ظاهر بازیگردانان این میدان ها جالب توجه است.

هارکونن ها در قامت شرور های اصلی سری تلماسه (حداقل تا به اینجا) با اضافه شدن فید روثا گسترش بیشتر می یابند. رقابت جالبی میان او و لرد رابن با بازی دیو باتیستا شکل می گیرد. فید روثا واضحا برای اداره آراکیس خام است. صحنه ی معرفی او در میدان نبرد هارکونن ها از لحظات درخشان فیلم است. خونخواری و عجول بودن فید روثا در این صحنه به درستی تصویر شده است. او نیز منادی یک قتل عام تازه است. این بار علیه فرمن ها.

 

از دیگر شخصیت های مهم در آخرالزمان اسلامی، سفیانی است. او (همان طور که از نامش پیداست) از نسل ابوسفیان است و مدت کوتاهی بر شام مسلط شده و خونریزی به راه می‌اندازد. ارتش او در راه فتح مکه به داخل زمین فرو می رود و زمینه ساز ظهور دجال است. بالاخره فرانک هربرت نویسنده رمان های تلماسه، برای نگارش این مجموعه مدت زیادی بر فرهنگ عرب و اسلام مطالعه داشته است. پس آشنایی او با سفیانی دور از انتظار نیست. سفیانی احتمالا از منابع الهام شخصیت فید روثا است.

او با استفاده از جاسوسی میان خود فرمن ها به مکان سکونتگاه آنها پی می برد. ارتش هارکونن ها در اواخر داستان توسط کرم ها به داخل زمین کشیده می شوند. او در نهایت طی دوئلی با پائول در صحنه پایانی فیلم کشته می شود. انتقاد وارد به این شخصیت سطحی بودن اوست. ما زمان زیادی را با او نمی گذرانیم تا بتوانیم آن را به عنوان تهدیدی جدی بپذیریم. به شخصه از شخصیت پردازی لرد رابن لذت بیشتری بردم. زیرا ما در قسمت قبلی نیز با او آشنا شده بودیم. اما فید روثا زود می آید و زود هم می رود.

سوال: آیا رویاهای پائول حقیقی هستند؟

این مسئله از فیلم اول نیز برای ما مطرح بود و حالا زوایای بیشتری از آن نیز روشن شده است. آیا پائول واقعا “کسی است که از غیب خبر می آورد”؟

واضح ترین پاسخی که می توان داد “آری” است. اما فیلم مواردی به ما نشان می دهد که این پاسخ را به چالش می‌کشد. پائول در قسمت اول رویا می بیند که در مبارزه با یک فرمن کشته می شود. اما در واقع پیروز از میدان بیرون می آید. در این قسمت نیز او رویا می بیند معشوقه اش توسط هارکونن ها سوزانده می شود. اما این اتفاق نمی افتد.

با این حال پاسخ مطلق “خیر” هم همچنان صادق نیست. او می بیند که در مبارزه با فرمن کشته می شود، اما صدای درون سرش به او می گوید “پائول باید بمیرد تا کویساتز هادراخ زاده شود”. این یعنی پیروزی او ورود به مرحله‌ جدید زندگی اش است. او می بیند که معشوقه اش می سوزد اما در همین رویا است که پی می برد سکونتگاه فرمن ها فاش شده است.

رویاهای ما علاوه بر عالم مثال، از نفس خودمان نیز می‌گذرند. به همین دلیل خواب های مشابه برای افراد مختلف تعبیر های متفاوتی دارند. پائل نیز این چنین است. او تحولی که پس از نبرد تجربه خواهد کرد را می بیند، اما این خبر با ترس آن لحظه ی او از مرگ آمیخته می شود. به او الهام می شود که هارکونن ها سکونتگاهش را کشف کرده اند، ولی این خبر نیز از عشق او به چانی می گذرد و تغییر ماهیت می دهد.

گاهی نیز اشاره می شود که پائول تحت تاثیر ماده اسپایس (که خاصیت مخدر دارد) رویا می بیند. این موضوع نیز ممکن است بر شفاف نبودن این رویاها موثر باشد. عجیب است مهم‌ترین رویاهای پائول (زمانی که در قسمت اول فرمن شدن خودش را دید و زمانی که در قسمت دوم مقبره ی پدرش را) زمانی نمایش داده می شوند که تحت تاثیر اسپایس است. 

 

درباره ی ماده اسپایس در دنیای تلماسه در مقاله اول بیشتر بخوانید

قسمت دوم منشاء رویاهایش را نیز کویساتز هادراخ معرفی می‌‌کند. کویساتز هادراخ حتی به مادر پائول نیز الهاماتی می فرستد. او درون رویاهای پائول با او سخن می گوید. پس رویاهای پائول نیز از خود او نشات نمی گیرند و لقب “لسان الغیب” همانطور که در قسمت اول گفته شد، حاصل فعالیت بنی جزیره‌هاست.

رهبر دینی فرمن ها

رییس قبیله فرمن ها، استیلگار طرفدار جدی پائول و ایده منجی بودن اوست. او به مادر پائول پیشنهاد می دهد جانشین رهبر دینی فرمن ها که در شرف مرگ است شود. حتی فرمن ها نیز ترجیح می دهند رهبران دینی خود را از میان زنان انتخاب کنند. مدرکی دیگر بر اینکه بنی جزیره بر عقاید فرمن ها تاثیرگذار بوده است.

او چشمه ای مقدس به مادر پائول نشان می دهد که فرمن ها از جمع کردن آب بدن مردگان خود ساخته اند. او می گوید “این مقدار آب برای آباد کردن کل آراکیس کافیه”. هیچ فرمنی حق ندارد از این آب استفاده کند. زیرا آن برای زمان قیام لسان الغیب ذخیره شده است. فرمن ها در بیابان برای صرفه جویی در مصرف آب حتی از عرق و ادرار خود نیز نمی گذرند، در حالی که چنین اندوخته عظیمی دارند.

با کمی تفکر به نکته مرموز دیگری نیز می رسیم. این چشمه که برای منجی نگه داشته شده است، اجتماع آب مرده هاست. در تفکر شیعه مفهومی داریم به نام رجعت. به این معنا که مومنان و مجاهدان خدا در زمان ظهور منجی به زندگی بازمی گردند و به او ملحق می شوند. این چشمه هجویه ای از این مفهوم است. آب بدن مردگان، عصاره وجود آنهاست که در خدمت منجی فرمن ها قرار خواهد گرفت.

چشمه در زمان حمله به سکونت‌گاه فرمن ها زیر آوار می‌ماند و گرفتار سرنوشتی نامعلوم می شود. البته که در ماموریت خود برای فروکاست فعلا موفق بوده، اما با توجه به دریایی که کویساتز هادراخ و پائول در کنار آن حرف می زند می دانیم کار ما با این چشمه هنوز تمام نشده است.

 

تصویری که پائول از مقبره ی پدرش می بیند به همراه هاله ی نور دور سر نقاشی او

رام کردن شای هلد

در مقاله اول پیش بینی کردیم که پائول در ادامه شای هلد را رام خواهد کرد و این اتفاق هم افتاد. از ویژگی هایی که در وصف ضدمسیح نام برده شده مرکبی است که فاصله دو گوش آن مانند فاصله دو کوه است. کرم های شنی تلماسه بسیار عظیم الجثه هستند. در صحنه ای به یاد ماندنی از فیلم اول فرمانبرداری آنها از پائول را دیدیم.  در این قسمت نیز او در قامت فرمن برای هدایت کرم شنی مورد آزمون قرار می گیرد. او در کمال تعجب همه حاضران با اولین تلاش کرم شنی بسیار بزرگی را رام می کند. او از راه  انجام این کار است که نام فرمنی خود، “مَعدیب اصول” را دریافت می کند. 

کلمه “مَعدیب” با وجود ساختار عربی خود عینا در این زبان وجود ندارد. جستجو هایمان ما را به کلمه ی مشابه آن یعنی “مُأَدّیب” به معنای ادب کننده و درس دهنده رساند. از راه این معنا، می توان “معدیب اصول” را “درس دهنده ی اصول” ترجمه کرد. 

زبان فرمن ها (به طور کلی فرهنگ آنها) بسیار مشابه اعراب بادیه نشین است. پیش تر نیز گفتیم فرانک هربرت مطالعات فراوانی روی زندگی و فرهنگ عرب داشته و این ادعای ما را تصدیق می کند. طبیعی است او به اقتضای ژانر تغییراتی در مشاهدات خود ایجاد کرده باشد تا میان فرمن ها و اعراب تمایز ایجاد کند. به همین دلیل است که آوای زبان فرمن ها در فیلم بسیار مشابه عربی است، ولی برای مخاطب عرب زبان قابل فهم نیست.

با پذیرفتن برابر “مادیب” می توان لایه ی دیگری نیز برای این اسم متصور شد. نام مادیب غالبا در عربی برای اشاره به پولس قدیس به کار می رود. او یکی از مبلغان یهودی است که پس از حضرت عیسی، مسیحی شده و نقش بزرگی در گسترش مسیحیت و البته انحراف آن ایفا کرد. پائول، علاوه بر اینکه درس دهنده است، انحراف دهنده است. 

آیا تلماسه وحش آرمان شهر گراست؟

یکی از مهم ترین درونمایه های رمان تلماسه، مسائل زیست محیطی است. این موضوع تیم ما را به “وحش آرمان شهر” گرا بودن اثر مشکوک کرد. اما آیا این دغدغه به اقتباس ویلنوو نیز راه یافته و اگر هم یافته اصلا به مرحله وحش‌آرمان‌شهر‌گرایی می رسد؟

در زیرمتن فیلم نیز می توان نشانه هایی از دغدغه های زیست محیطی دید. هارکونن ها و فرمن ها به ترتیب نمایانگر افرادی هستند که طبیعت را به نفع خود تغییر می دهند یا با آن همگام و همرنگ می شوند.  اما نمی توان تلماسه را اثری وحش آرمان شهر گرا نامید. چه بسا که فیلم در مورد فرمن ها نیز دید مطلقا مثبت ندارد. احترام آنها به طبیعت از سنت گرایی آنهاست و همین سنت است که باعث فریب خوردن آنها می شود. 

با این حال حتی اگر وحش آرمان شهر گرایی نیز در تلماسه وجود داشته باشد مفهومی حاشیه ای و جانبی است و به محتوای غالب تبدیل نمی شود. ما مطالعه ی دقیقی روی کتاب‌ها نداشته ایم‌. موضوع نقد این مقاله فیلم است و بنابراین منبع اصلی ما نیز وقایع فیلم خواهند بود.

ماکیاولیسم، حرف تلماسه

ماکیاولیسم عبارت از بهره کشی از مردم به مدد ایدئولوژی (اعم از سیاسی، دینی و…) است. این عقیده پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت که مردم به مرور هم از بلوک غرب و هم بلوک شرق تنفر پیدا کردند و در نهایت نسبت به کل سیاست بی اعتماد شدند.

در تلماسه دین ابزار بهره کشی از مردم است. هرکسی که بتواند وجهه ای دینی برای خود فراهم کند در میدان قدرت صاحب شانس می‌شود. بنی جزیره به دلیل همین اعتبار دینی قدرت دارد. تلماسه را می توان ماکیاولیست دانست. هارکونن ها خونخوار و وحشی هستند. ولی دشمنانشان هم دست کم از آنها ندارند.

چانی، تنها کسی که مقاومت می کند

چانی با بازی زندایا شخصیت مکمل فیلم دوم است. حضور او در قسمت اول زمینه چینی شده بود. اصلا رویا دیدن پائول از خواب های او با چانی شروع شد. او تنها شخصیت فیلم است که با پیشگویی های منجی مخالف است و آن را علنی می کند. او مثبت ترین کاراکتر فیلم است. زیرا نویسنده پیام مدنظر خود را در شخصیت پردازی او قرار می دهد. او صرفا بخاطر سنت بودن زیر بار سنت ها نمی رود. او پائول را به عنوان جنگجویی آزادی‌خواه می پذیرد، نه منجی موعود. در نهایت وقتی پائول آب حیات می نوشد تا لسان الغیب شود، او را ترک می کند.

حضور چانی نمایانگر وجه انسانی تر شخصیت پائول است. کارگردان عمدا زمان هایی که پائول دوشادوش چانی می جنگد را جذاب تر نشان می دهد. عشق در این فیلم درمانگر است. زیرا یک انتقامجو را (حداقل در برهه ای) به رهبری دلسوز تبدیل می کند. پائول در پایان فیلم چانی را رها می کند و دختر امپراطور را به اجبار به عقد خود در می آورد تا حکومت خود را مشروعیت بخشد. این پایانی تراژیک برای درخشان ترین علمی تخیلی چند سال اخیر است. داستان این دو به طور کامل بسته نشده، ولی حداقل پایان آن از کلیف هنگر فیلم اول رضایت بخش تر است. 

بالاخره تلماسه ضدمنجی است یا ضدضدمنجی؟

همه ی اینها را گفتیم تا در نهایت به این برسیم که تلماسه به چه کسی حمله می کند. پائول منجی حقیقی فرمن ها نیست. ولی آیا کویساتز هادراخ هست؟ هدف از وجود پائول این است که قدرت را بدست آورد و سپس آن را به کویساتز هادراخ ببخشد. کویساتز هادراخ رهبر در شرف تولد بنی جزیره هاست. او هم در نهایت یک مهره است.
تلماسه حرف از حقانیت منجی یا حقانیت ضدمنجی نمی زند. بلکه آن را در نهایت عقیده ای ذهن ساخته برای کنترل رعیت جماعت می داند. “بهشون بگو منجی میاد، و اونا قرن ها منتطر میمونن”.
برای همین است که ترکیبی از ویژگی های منجیان و حتی ضدمنجیان اسلام، مسیحیت و یهودیت را در پائول شاهد هستیم. پائول همزمان هم عبای سبز و انگشتر عقیق دارد هم سوار مرکب دجال می شود. هم از آینده خبر می آورد و هم از پدر و مادری یهودی زاده می شود. هم قوم خود را به سرزمین موعود می برد و هم به آنها وعده های دروغین می دهد. فیلم یکی از این شخصیت ها را نمی کوبد. بلکه همه را با هم می زند.
تلماسه ضدمنجی نیست. ولی ضدضدمنجی هم نیست. بلکه معتقد است که کلا حرف زدن از منجی و رهبری الهی باطل و پوچ است. جنگ جنگ قدرت است و اینها تنها اسم هایی که قدرت طلبان پشت آن مخفی می شوند. مهم نیست به ماشیح معتقد باشید یا مهدی، در هر حال مستعمره اید.
و چه تنگ نظرانه بحثی به این اهمیت توسط فیلم بسته می شود. البته که بسیاری از ما هواداران مهدی هم در این نتیجه گیری مقصریم. ما موعود خود را درست به دنیا نشناساندیم. گوشه ای به گریه و زاری نشستیم که بیاید و هیچ تلاشی برای آماده شدن نکردیم.
منجی قبل از آن که شخص باشد، عقیده است. عقیده به اینکه خدا وقتی همه مان با هم یک رنگ شدیم و برخاستیم که قسط را اقامه کنیم، ما را تنها نخواهد گذاشت. عقیده به اینکه حتی در دوران شاهان پهلوی و عباسیان و مغول ها هم امیدی هست. عقیده به اینکه در نهایت دنیا پایانی عادلانه خواهد داشت. و مسئله این است که منجی نمی آید که دستمان را بگیرد و به سمت آن ببرد. بلکه ماییم که باید قدم اول را برداریم

نتیجه گیری از تلماسه ۲

فیلم اول تلماسه با وجود توجه فراوانی که به آن شد و درو کردن جوایز اسکار، فیلمی سخت پسند و با ریتم آهسته بود. اما با قرار گیری قسمت دوم در کنار آن، امید به سه گانه ای درخشان شکل می گیرد. تلماسه پتانسیل زیادی برای کلاسیک شدن دارد. زمان به ما خواهد گفت.

تلماسه با آنکه عقیده ی مهمی را هدف قرار می‌دهد، ولی این کار را ماهرانه انجام می دهد. هالیوود بالاخره دست خود را رو می کند و صراحتا به منجی ضربه می زند. تمام عزم خود را نیز برای این کار جزم می کند. تماشای این همه چهره برجسته در یک فیلم کم سابقه است. کیفیت این پروژه برای مادرخرج های آن اهمیت زیادی داشته است و حقا که به آن هم رسیده‌اند.

حواسمان باشد که به دنبال چه کسی می رویم و از چه کسی پیروی می کنیم. هرکسی که ظاهر کاریزماتیکی داشت و احیانا یکی دو پیشگویی درست هم ارائه کرد رهبر لایقی نیست. “اگر امر بر شما مشتبه شد، بدانید خدای شما تک چشم نیست”.

با تشکر از: Erphan

و علیرضا صمیمی

Print Friendly, PDF & Email

نوشته های مشابه

‫16 دیدگاه ها

  1. سلام و عرض ادب
    متاسفانه بسیاری افراد مانند کارگردان اثر یاد گرفته اند از زوایا یا جنبه های فرعی ، حاشیه ای و شاید با جزئیات زیاد بیشتر از توجه به ذات و نهاد و البته معنا موضوع نگاه کنند و از آنها کوهی از کاه با تفکرات مشتبه و موهوم خود بسازند همانطور که در این جا از موضوع منجی و امام زمان عج کوهی از موهومات و رذالت هایی با حربه توسط کارگردان ملحد داستان شکل گرفته است و نویسنده هم متاسفانه از آن صحبت های پر طمطراق و کر کننده و سطحی تاثیر بگیرد
    امید است که آگاهی و بصیرت و ایمانی که در پناه عشق به راه حقیقت و شریعت است را حفظ کنیم و از دروغ و حربه خالص و تصفیه شویم

    1. یک نگاه به نویسنده dune هم بیندازیم بد نیست،منتظر ماشیح برای منتظر مهدی داستان می‌نویسد که منجی وجود خارجی ندارد و بدبختانه این واقعیت جهان امروز است،خدا در جهان امروز در انحصار شیطان پرستان است و این شیطان پرستان متنفر از گونه انسان بدنبال نابودی گونه انسان بوسیله اربابشان چه راهی برمی‌گزینند جز حذف خدا از ذهن؟اندکی تفکر در جهان امروز نیاز است

      1. جهان امروز منحصر به شیطان پرستان است یا منتظران مهدی عج هم جزوی از آن هستند ؟ صحبت بنده همین است که توهمات و شبهات منافقین انسان روی نباید چنین لجن به ساحت سینما و رسانه بزنند و نویسنده هم با هیجان از آن صحبت کند و تاثیر پذیرد
        متن این مقاله این نکته را به ما یاد اور باید شود که از سیاهی هایی که در سایه ها پنهان شدند چنین تاثیر نگیریم و به آن بها ندهیم چون چه بخواهیم و چه نخواهیم خورشید همیشه بالا سرمان است حتی در جهان امروز

        1. بله منتظران مهدی(عج) هم وجود دارند همچون حضرت مسیح در میان یهودیان،همچون امام حسین در برابر لشکریانی که خود نامه برای او فرستادند و او را دعوت کردند،همچون سقراط در میان سوفسطایان،همچون فردی زنده به گور شده که بدنبال راه فراری برای خود هست،بله خورشید بالای سر ماست ولی فکر نکنم زیر این گنبد کبود خبری باشد!

      2. و جالب‌تر اینه که منتظر مهدی این مزخرفات و دروغ هارو رو باور میکنه و استایل “وای من چقدر عاقل و روشنفکر هستم” میگیره و از همین نویسنده تشکر میکنه بابت آگاه کردنش،بعد به همین یارو بیای بگی که نویسنده اش چه‌جور آدمیه،یکجوری بهت حمله میکنه که بیخیالش میشی،متاسفانه در کشورهایی مخصوصا مثل ما ،افراد یک شخصیت والای کاذب از یک آدمی می‌سازند و همان را میپرستند الانه که می‌فهمیم که چگونه خدای والا مرتبه را حذف کردند تا انسان پست بلندمرتبه نما را بر سرجای او بنشانند فقط خدا می‌داند عصر انسان پست پرست کی تمام میشود!

        1. انگار شما متن فیلم را خوب نخواندید ؟ صحبت از منجی کاذب و اشتباه نیست بلکه اساسا فیلم می گوید منجی معصومی وجود ندارد و نویسنده هم با تب و تاب از آن صحبت می کند یادآور می شوم جهان امروز تنها به آدم های پست مرتبه و شیطان پرستان منحصر نیست بلکه افراد دین مدار و منتظر هم در آن قرار دارند

    2. کسی نگفته راست میگه، ما هم نقد داریم بهش. ولی اسم نقد فرم که میاد انصاف حکم میکنه نقاط قوت رو تحسین کنی.

      1. فرم ابزاری در جهت ارائه معنا و محتواست دوست عزیز و از آن جدا نیست اما تاثیر پذیری و علاقه با تب و تاب شما در نوشته تان نکته ترسناکی برای هر کس است

  2. سلام علیکم
    تشکر از نویسنده بابت نگارش مقاله. به عنوان سردبیر سایت تحسین می کنم این نقد رو چون فرم رو پسندیده اما در نقد محتوا این پسندیدن دخیل نبوده.

    به نسبت یک سه گانه که اینم قسمت دومش بوده نقد خوبیه. ان‌شاءالله با تکمیل سه گانه تلماسه شاهد نقد جامعش از نویسندا باشیم که اصل کاری اونه

    در تحلیل محتوا با نویسنده موافقم. بحث منجی دروغین، نبود معصوم و… رو درست از فیام برداشت کردن. این نکته هم حائز اهمیته که مقالات ما اخباری هستن و میگن که دیدگاه تولیدکننده چی بوده. موشکافی سخن تولید کننده دلیل بر تایید نظر وی نیست. همونطور که بخش هایی برای پاسخ به تولید کننده در مقاله وجود داره

    1. نقد سخن سردبیر

      ” تشکر از نویسنده بابت نگارش مقاله. به عنوان سردبیر سایت تحسین می کنم این نقد رو چون فرم رو پسندیده اما در نقد محتوا این پسندیدن دخیل نبوده. ”
      متن نقد متشکل از نقد فرم و محتواست در حالی که بخش عمده ای از متن به فرم و تجلیل فیلم برمیگردد و بی تاثیر بر مخاطب نیست چنانچه نویسنده خود در مقدمه هم آن را یادآور شده است

      ” به نسبت یک سه گانه که اینم قسمت دومش بوده نقد خوبیه. ان‌شاءالله با تکمیل سه گانه تلماسه شاهد نقد جامعش از نویسندا باشیم که اصل کاری اونه ”
      در مورد نقد و تاثیر پذیری پر طمطراق و پر تب و تاب نویسنده صحبت شد

      ” در تحلیل محتوا با نویسنده موافقم. بحث منجی دروغین، نبود معصوم و… رو درست از فیام برداشت کردن. این نکته هم حائز اهمیته که مقالات ما اخباری هستن و میگن که دیدگاه تولیدکننده چی بوده. موشکافی سخن تولید کننده دلیل بر تایید نظر وی نیست. همونطور که بخش هایی برای پاسخ به تولید کننده در مقاله وجود داره ”
      اما متاسفانه برداشت ذهن و ناخودآگاه از متن اخباری نیست بلکه با مدل صحبت و لحن تجلیل آمیز نویسنده ذهن مخاطب به سمت پذیرش فیلم می رود که برای نویسنده هم صادق بوده است

        1. متن خود گویای همه چیز است جناب عبدالهی منم نکته ای که می بایست رو گفتم همانطور که از نویسنده متن در مقاله فیلم فناف انتقاد کردم

        2. ان شاء الله که ما اشتباه کرده باشیم اما حتما به خودمان توجه کنیم و ببینیم در مواجهه با مسائل چگونه رفتاری داریم

  3. هالیوود زنده است ، قدرتمنده و همچنان داره ضربه میزنه .
    بعد چند سال شاهد فیلم های به شدت ایدیولوژیک از هالیوود بودیم

  4. سلام و وقت بخیر
    نسخه ای که از مقاله پیش روتون دارید بازنویسی اون هست. با نهایت احترام به مخاطبانمون انتقادات وارده رو پذیرفتیم و نسخه اولیه رو با تصرف و تلخیص ویرایش کرده و در اختیارتون قرار دادیم. به خاطر داشته باشید که نقش آی نقد استنباط و استخراج زیرلایه های معنایی اثر هست نه لزوما قضاوت راجع بهشون.
    با تشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *