بررسی و تحلیل فیلم Clash of the Titans 2010 (نبرد تایتان ها)
این فیلم در این نوع از توهین به حضرت مسیح گوی سبقت را از فیلمهای مشابه برده زیرا در این فیلم تصریح به همخوابگی خداوندگار با زنی از انسانها و تولدی کودکی که منجی است و…
فیلم «نبرد تایتانها» در واقع در قالب تصویر آمده بر اساس باورهای اسطورهای یونان است. این فیلم اشاره به دعوای میان المپنشینان بعد از پیروزی بر تایتانهای اولیه برای رسیدن به قدرت دارد. گرچه شکل داستان و روند داستانی فیلم همانگونه که در اساطیر یونان آمده رقم نمیخورد، اما موضوع فیلم خدایان المپ و دعوای قدیمی قدرت میان خدایان نسل دوم یا همان المپنشینان است.
اسطورههایی که در فیلم در قالب خدایان ظهور و بروز دارند عبارتند از: زئوس و فرزندانش، پوزئیدون و هادس. اسطورههایی که از آنها به عنوان «نیمه خدا» یاد میشود به آیو و پرسیوس میتوان اشاره کرد. اسطورههای دیگری که از خون یا تکهای از وجود این خدایان بوجود آمدهاند عبارتند از: عقرب شاه و کراکن….
خلاصه فیلم
داستان فیلم در دورانی رقم میخورد که انسانها با خدایان زندگی میکنند. خدایانی که در فیلم از آنها یاد میشود فقط خدایان یونانیاند و بس.
این فیلم از میان سه خدای معروف یونانی «زئوس، پوزیدون و هادس» به دعوای قدیمی میان زئوس و هادس اشاره دارد. زئوس سر برادرانش را کلاه گذاشته و خدایی آسمان را از آنِ خود کرده و در این میان سهم هادس قعر زمین و جهنم است. هادس که از این تقسیمبندی ناراحت و عصبی است در پی راهی برای قدرت یافتن بر کائنات است. قهرمان فیلم پسر نامشروع زئوس (پرسیوس) میباشد که نیمی انسان و نیمی تایتان است. پرسیوس به جنگ هادس و کراکن که مخلوق هادس است میرود و با نجات بخشیدن به شاهزاده سرزمین المپیوس، نابود کردن کراکن و تبعید هادس به اعماق زمین به کمک شمشیر زئوس و شمشیر غضب او که در قالب رعد و برقی است خدایی، بقا و توانمندی زئوس را به او برمیگرداند و به مردم هم شادمانی و صلح را هدیه میدهد.
روایت قصه فیلم
مردمان بر علیه خدایان خود که همه چیزشان را از آنان دارند به علت نامهربانی و غضب ایشان شوریدهاند. زئوس برای تنبیه مردم با همسر پادشاه آکریسیوس که بر علیه او شورش و طغیان کرده بود همبستر میشود. در اثر همین رابطه نامشروع فرزندی به دنیا میآید که نام پرسیوس بر آن نهاده میشود.
پادشاه آکریسیوس همسر و پسری که تازه متولد شده را به دریا میافکند. سالها از این ماجرا گذشته و پرسیوس که حالا جوانی برُمند است با خانوادهای ماهیگیر که او را یافته و بزرگ کردهاند زندگی میکند. سوار بر لنج کوچک همیشگی هستند که به شهر آرگوس نزدیک میشوند. سربازان آرگوس مجسمه زئوس را تخریب میکنند و در همین زمان هادس بعد از کشتن این سربازان لنج ایشان را هم نابود و غرق میکند. هادس به عرش نزد زئوس میرود و از او اجازه میگیرد تا مردم را به خاطر این سرکشی تنبیه کند.
خدای آسمان (زئوس) که آدمیان را آفریده در فناناپذیری و قدرتمندی محتاج عبادت و نیایش ایشان است اما خدای سرزمین مردگان (هادس) که در زیر زمین است قدرت و بقایش را محتاج ترس مردم است. با این طرفند هادس قدرت مییابد و با آزاد کردن کراکن قدرت بلامنازع خدایان میگردد.
پرسیوس که از حادثه غرق شدن نجات یافته و به سرزمین المپیوس راه یافته به دستور پادشاه و به همراه تعدادی سرباز کارکشته به مصاف هادس میشتابد. در میان راه با آکریسیوس مواجه میشوند که اکنون آلت دست و ابزار هادس است.
وقتی دست او را قطع می کنند عقربهای مهیب و غولآسایی از قطرات خون او متولد میشوند که تنها به کمک اجنه رام میشوند. جنها در فیلم با لباس بادیهنشینان عرب بوده، به زبان عربی صحبت میکنند و به عقربها دستور میدهند: «اطیعوا الجن». همین اجنه در شفا بخشیدن به دست عقرب گزیده پرسیوس، همراهی تا باغ استیگا و پرسش از جادوگران، احضار کارون، گذر از سرزمین مردگان و رسیدن به معبد آتنا و کشتن مدوسا کمک کردند. البته آیو هم که مانند پرسیوس یک نیمه خدا ولی مونث و هدیهای از جانب زئوس بود در این مسیر خیلی به پرسیوس یاری رساند.
از اینجا به بعد در فیلم نوبت تکتازی پرسیوس است. او که سر مدوسا را به همراه دارد سوار بر اسب پرندهای که از جانب زئوس به سوی او آمده به نبرد «کراکن» رفته و با سنگ کردن او توسط چشمان مدوسا و تبعید هادس به قعر زمین و دنیای مرگ به کمک شمشیر جادویی زئوس و صاعقهای که از آسمان بر دل هادس وارد میآید پادشاهی زئوس را بر مردم دنیا تمدید میکند و دنیای جدیدی را که آرزوی پدر انسانیاش که او را بزرگ کرده بود و تمامی انسانها داشتند را رقم میزند.
کارگردان فیلم «لوئیس لتریئر» است که قبلا فیلمهای اکشنی مانند «ترانسپورتر 1 و 2» و قسمت دوم «هالک» را کارگردانی کرده و فردی با سابقه است. این فیلم که محصول 2010 بوده و بازیگری چهرههای سرشناسی چون سام ورتینگتون (پرسیوس)، لیام نیسون (زئوس)، جما آرتتون (آیو) و… را شاهد است،
از نظر تکنیکهای ساخت، بهرهگیری از جلوههای ویژه، بازیگری شخصیتهای درجه اول فیلم، همخوانی موسیقی با متن روایی فیلم و جزو فیلمهای خوب و نسبتا قوی است. گرچه سهبعدی سازی و فروش فیلم با این فرمت موفقیت چشمگیری نداشته. داستان فیلم به نوعی همان قصه موجود در اسطورههای باستانی است و این از امتیاز بدیع بودن داستان و ایده میکاهد. هرچند سعی شده با درج برخی کاراکترها و پیچ و خم داستانی مانند پیدا شدن سر و کله اجنه بیابان آنهم درست در لحظه ناامیدی از پیروزی و سکانس ملاقات با جادوگران کمی قالب شکنی شود اما روح کلی حاکم بر فیلم همان فضای حاکم بر اسطورههای یونانی است.
این فیلم از نظر معناگرایی در راستای فیلمهایی چون «لژیون» (Legion) و «گابریل» (Gabriel) است. در هر سه این فیلمها به نوعی جبههگیری و صفآرایی بشر را در برابر خدا و موجودی به نام خالق بشر و عالم بشریت شاهدیم. گرچه محتوای هیچیک از این سه یکی نیست اما همه در یک راستا بوده و به نوعی حلقههای یک زنجیراند.
مسیری که در «گابریل» با توهین به فرشتگان مقرب خدا و اعلام جنگ فرشتگان با خدا آغاز شد، در «لژیون» به اوج خود میرسد و مایکل یا همان میکائیل که در فیلم گابریل جای شیطان را گرفته بود و فساد و پلیدی از جانب او بود در فیلم لژیون در برابر صف فرشتگان نازل کننده عذاب و برپا کنندگان رستاخیز میایستد تا از تولد کودک نامشروع یک پیشخدمت ساده به نام چارلی که به همراه جمعی در یک فروشگاه میان راه به نام آبشار بهشت گیر افتادهاند حمایت کند و نسل بشر را از خطر انقراض و آغاز رستاخیز که شروع حکومت و ابتدای سلطنت خداست بگیرد.
در این فیلم دیگر اثری از خدای واحد و فرشتگان نیست. خدای واحد در فیلم جای خود را به خدایان خُرد و ستیزهجویی داده که برای به دستگیری قدرت مطلق و خدایی کائنات هر لحظه در نبرد و کشتار مردمان بسر میبرند.
باستانگرایی از نوع یونانزدگی
آنچه از اول تا آخر فیلم به صورت متوالی در برابر دیدگان تماشاچی تکرار میشود اسطورههای باستانی و شرکآمیز یونان است که بزرگترین و برترین این اسطورهها خدای خلقت است که به خدای آسمان شهرت دارد. در این فیلم زئوس که پدرش را اخته کرده و خود را خدای خدایان نامیده خدایگان عدل و داد معرفی میکند که تنها به دلیل ناسپاسی بندگان اجازه مجازات به برادرش هادس میدهد تا با این مجازات بندگان به شأنیت و جایگان خود پی ببرند و در مقابل خدایان صفآرایی نکنند.
البته فیلم در جای دیگر به جفای این خداوندگار و همخوابگی او با همسر آکریسیوس برای درس عبرت کردن قیام او برای تمام آدمیان علیه خداوندی خویش اشاره دارد. اما فضای کلی فیلم به گونهای است که تا آخر فیلم به خوبیهای فراوان زئوس و علاقه بیحد و حصر او به نسل بشر اشاره دارد تا آنجا که نگرفتن جان آکریسیوس و تنها بسندهکردن به آن عمل نامشروع و غیر انسانی را هم به پای این دادگری وی و بشر دوستیاش مینویسد.
تقریبا اسطورهای نیست که در فیلم به آن اشاره شده باشد و ربطی به یونان باستان نداشته باشد. گرچه همین اسطورهها را در میان اقوام و ملل دیگر چون رومیان هم میتوان یافت اما آنچه از سیر تطور اسطورهها برمیآید همین اسطورههای یونانی هستند که نام عوض کرده و با هویتی جدید به ملتهای بعد از خود و تمدنهای همسایه چون رُم راه یافتهاند.
ریشه اومانیسم در یونان باستان
بیش از آنکه تقدم تمدن یونان بر رم و سایر تمدنهای بعد از یونان مهم باشد شکل و شمایل اسطورههای یونانی و خدایان ایشان مهم است. با کمی مطالعه در فرهنگ ادیان باستانی میتوان به راحتی دریافت بیشتر اسطورهها و الهههای آنها چهره و پیکری غیر انسانی دارند و بیشتر شبیه مظاهر طبیعت، حیوانات و ترکیبی از برخی از اینها هستند. در این میان آنچه خیلی برجسته مینماید شکل و شمایل انسانی خدایان باستانی یونان است. در واقع میتوان گفت بشرگرایی افراطی و تقدس بخشی به انسان و بالا بردن او تا حد خدایی تنها در یک تمدن بسیار برجسته است و این تمدن همان یونان باستان است. این فیلم هم به همین مساله به خوبی اشاره دارد و انسان معیار فیلم که با کاراکتر شخصیتی پرسیوس شناخته میشود نیمی خدا و نیمی انسان است و از همین رو است که خدایی در خون او بوده و قادر به انجام کارهایی است که از عهده دیگران ساخته نیست.
نسل ویژه؛ فرزندان خدا
این فیلم هم مانند قریب به اتفاق فیلمهای منجی گرایانه هالیوود عناصر ویژهای را برای منجی خود قائل است که دیگر کاراکترهای فیلم از داشتن آن عاجزند و این همان نقطه افتراق قهرمان داستان از شخصیتهای جنبی قصه است هرچند حضوری بسیار پررنگ در فیلم داشته باشند.
نسل قهرمانان هالیوود که گاه با نشان خون اصیل در برابر مغولها یا همان افراد بیاستعداد و عادی جامعه در فیلمهایی چون «هری پاتر» به چشم میخورند، شبیه این نشانها را در کارتون و فیلم «شگفتانگیزان» و «چهار شگفتانگیز» نیز به وضوح میتوان یافت. در برخی فیلمهای دیگر داشتن قدرت جادو و تسلط بر محیط پیرامون نشان ویژه و اختصاصی شخصیت اصلی فیلم است که نمونه اینها را در «جمجمههای دوست داشتنی» و «شاگرد جادوگر» میبینیم.
در این فیلم شاخصه بارزی که پرسیوس به عنوان قهرمان قصه دارد و دیگران از داشتن آن عاجزند صفت فرزند خدایگان بودن و ویژگی نیمه خدایی وی است. همین خصیصه او را تا آنجا پیش میبرد که بر همه مسائل و مصائب پیروز میشود و خدای سرزمین مردگان را به کمک شمشیر زئوس به قعر جهنم میفرستد و آسایش و شادی را برای مردمان هدیه میآورد.
نکته قابل ذکر اینجاست که تنها او نیست که از این موهبت بهرهمند است. «آیو» که از جانب زئوس نگهبان او در آخر سر هم همسری است که زئوس برای او هدیه کرده نیز دارای این ویژگی است و این دو که به نوعی شخصیت مثبت و مهم داستان هستند از یک ویژگی مشترک بهره دارند.
الهیات مشرکانه یونانی به جای توحید
در افسانهها و اسطورههای یونان آنچه در ابتدای خلقت موجود بود و از آن سایر مخلوقات بوجود آمد خدایان قدرتمند و جاهطلبی بودند که کار همیشگیشان دسیسه و نیرنگ برای به دست آوردن قدرت خدایی عالم بود. این خدایان برای آنکه نزاع کمتری با هم داشته باشند قدرت را میان خود تقسیم کرده بودند اما باز هم زیادهخواهی و شهوترانی آنان را به سوی توسعه قلمرو خویش و تعدی به قلمرو خدایان دیگر که رقبای او بودند میشد. آنچه از اول تا آخر فیلم بیش از هر چیز دیگر بیننده با آن روبرو است همان داستان دسیسه خدایان برای به دست آوردن قلمرو و رعایای خدایگان رقیب است.
در الهیات اسطورهای یونان هر خدایگانی قدرت، قلمرو، رعایا و قانون ویژهای برای خود دارد. در این باور برخی بلایا با دعوای میان خداوندان توجیه میشود درست همان چیزی که در فیلم هم القا میشود مانند رها شدن کراکن توسط هادس به بهانه تادیب مردم اما در واقع برای به دست گرفتن ملک و ملکوت از دست زئوس.
منجی زنازاده
آنچه در بسیاری از فیلمهای مهم، استراتژیک و آخرالزمانی هالیوود به ویژه در سالهای اخیر بیش از پیش به چشم میخورد معرفی موعود و منجی به عنوان یک فرد عادی و حتی انسانی پست و پست فطرت از درون جوامع غربی است که تنها ویژگی او تهور و نترسی، باور به توانستن، ایمان به قدرت درون کشف آن توسط ورزشها و آئینهای ورزشی – عرفانی شرق و … است. گاه هالیوود پستی را به نهایت میرساند و شخصیت منجی آخرالزمان را فردی معرفی میکند که نه تنها از افراد جامعه از نظر ویژگیهای اخلاقی و انسانی بالاتر نیست بلکه حتی در نهایت ذلت و خواری است و حتی ریشه و عامل تولد او هم مطابق هیچ دین و آئینی صحیح، قانونی و شرعی نیست.
«پرسیوس» که منجی فیلم و موجودی نیمهخداست نه تنها به خاطر نسبتی که با خدای آسمان دارد معنوی و روحانی نیست بلکه فیلم تعمد دارد تا او را فردی خشک، خشن و بیروح معرفی کند که از رابطه نامشروع زئوس با همسر یکی از پادشاهان زمینی متولد شده بود. این اولین فیلمی نیست که در آن تصریح به زنازادگی منجی میشود و یقینا آخرین آن هم نخواهد بود. از جمله فیلمهایی که در آن منجی از راه نامشروع متولد میشود میتوان به فیلم «لژیون»،«2012» (Doomsday) و … اشاره کرد. شاید علتی را بتوان برای این کار یافت و آن این که هالیوود با مخاطبانی در ارتباط است که به آئین مسیح معتقداند و عیسی ابن مریم (ع) را مسیحای موعود و منجی آخرالزمان میدانند که قرار است از آسمان باز میگردد، اما همین مسیحا در نگاه یهودیان لجوج جز دجالی بیش نبود که خود را مسیحا نامید. آنان که تحمل وی و آئینش را نداشتند انگ رابطه نامشروع به مادر او زدند و فرزندش را که معجزه خدا و پیامبری اولوالعزم بود کودکی نامشروع خواندند. این مساله در بسیاری از فیلمها به صورت نامحسوس و غیر مستقیم و گاه به صورت مستقیم و در قالبی هتاکانه مانند فیلم آخرین وسوسه مسیح ساخته مارتین اسکورسیزی تکرار میشود و به مسیحیان جهان و به ویژه ایالات متحده کنایه زده میشود که منجیای که شما از آن دم میزنید فردی است که از راه رابطه نامشروع پا به این دنیا نهاده است.
این فیلم در این نوع از توهین به حضرت مسیح گوی سبقت را از فیلمهای مشابه برده زیرا در این فیلم تصریح به همخوابگی خداوندگار با زنی از انسانها و تولدی کودکی که منجی است و با آنکه از خواندن و دعا از درگاه خدای پدر بیزار است اما در نهایت ملک او را از دست خداوندگار شیطانی و پستی چون هادس نجات میبخشد و در سکانس پایانی فیلم زئوس به او میگوید گرچه تو خدایی را نپذیرفتی و میخواهی در قالب انسان زندگی کنی اما مردمان به خاطر فداکاری و ایثار تو و اینکه ایشان را از دست موجودی پلید مانند هادس نجات بخشیدی خواهند پرستید. اینها که کنار یکدیگر قرار میگیرند یادآور مولفههای مسیحی میشوند که صهیونیزم تلاش دارد وی را دجال معرفی کند.
ایران ستیزی
چهل دقیقه از ابتدای فیلم میگذرد. پرسیوس و دوستانش در تعقیب آکریسیوس هستند که اکنون آلت دست و ابزاری برای پیش برد اهداف هادس شده است. از دل کوه و دشت به ورودی دروازه ادیان میرسند بعد ستونهای به جا مانده از تخت جمشید را میبینند. وقتی کمی جلوتر میروند نشان «پرسپولیس» یا همان اسب دو سر که باید روی سر ستون باشد روی زمین افتاده. صحنه، نشانهها و نمادها به گونهای است که بیانگر سرزمین ایران است.عقربهای غولآسایی هم که از خون ریخته شده آکریسیوس روی زمین بوجود آمدهاند شاید اشاره به اسطورههای ایرانی باشد. مطابق این افسانهها وقتی اهریمن در کالبد جوان ظاهر میشد لباسی بر تن داشت که پر از عقرب بود. این که عقرب از دل خاک ایران میجوشد شاید کنایه از اهریمنیبودن ایران از نگاه هالیوود باشد.
البته این نکته فراتر از احتمال است و فیلمهای بسیاری که بر ضد ایران در هالیوود ساخته میشود نشان عداوت و کینه سرشار و همیشگی سردمداران این شهرکهای صهیونیستی با ایران اسلامی است. نمونه این دشمنیها را در فیلمهایی مانند «بدون دخترم هرگز!»، «سنگسار ثریا»، «کشتیگیر» و … به وضوح میتوان یافت.
شیعهستیزی
از موارد دیگری که در این فیلم برعلیه ادیان موضوع گرفته شده جایی است که پرسیوس از معبد آتنا و از نزد مدوسا زنده باز میگردد دوباره با آکریسیوس که توانسته بود از دست او بگریزد روبرو میشود. قبل از اینکه پرسیوس بتواند کاری کند آکریسیوس شمشیر دو سری را که در دست دارد در قلب آیو فرو میکند. با همین شمشیر دو سر شمشیر پرسیوس را از وسط دو نیم میکند.
استفاده از شمشیر دو سر در هیچ یک از فیلمهای هالیوودی رایج نیست. تنها در یک فیلم هالیوودی که کارگردان آن یک مسلمان سنی مذهب به نام مصطفی عقاد است این شمشیر به خدمت گرفته شده و آن هم برای نشان دادن و به تصویر کشیدن شخصیت امیر مومنان (ع). در فیلم «محمد رسول الله» هیچ تصویری از امیر مومنان نشان داده نمیشود و حتی بسیاری از مناصب امیر مومنان به زید پسر خوانده رسول خدا داده شده است. اما در جنگ احد وقتی میخواهد رشادت حضرت امیر را به تصویر بکشد از مولای متقیان تنها به نشان دادن شمشیری دو سر بسنده میکند. این شمشیر که بیانگر ذوالفقار است به جای داشتن دو دو لبه تیز که در واقع اینگونه بوده به شکل تحریفی نشان داده شده و دو سر جدا از هم دارد.
گرچه در واقع ذوالفقار به این شکلی که هالیوود ترسیم کرده نیست اما وقتی تنها شکل عرضه شده است این شمشیر نشانگر فردی است که آن را در دست دارد و گنجاندن چنین شمشیری در فیلم نبرد تایتانها آنهم بعد از تخریب چهره ایران و ایران ستیزی چیزی جز اسلام ستیزی آن هم از نوع ستیز با اسلام جهادی و اسلام قیام و شهادت نیست. آیا شخصیتی برتر و بالاتر از امیر مومنان در دفاع از اسلام یافت میشود؟ چرا غرب نباید در تخریب ریشه اسلام جهاد و شهادت و سیاه نمایی آن نکوشد؟! مگر جز علی ابن ابی طالب مقتدای دیگری برای اسلام قیام و انتظار وجود دارد؟ مقتدایی که تنها او شایسته است امیر مومنان خطاب شود ولاغیر!
جن یا عرب
در سکانس تخت جمشید وقتی چند عقرب جدید به سوی پرسیوس و یاران خستهاش میآیند موجوداتی عجیب و غریب به کمک این گروه باصطلاح پهلوان میشتابند که از آنان با عنوان دیجن «Dijnn» یا قاتلین بیابان یاد میشود. این موجودات، لباس عربهای بادیه نشین بر تن دارند، به زبان عربی صحبت میکنند و مرکبهایشان شتر است.
جدا از کمکی که به پرسیوس و دوستانش در انجام ماموریتشان میکنند و در همین راستا سرکرده اجنه در معبد آتنا جان خویش را فدای آرمان پرسیوس میکند، نکتهای که قابل تامل است همبستگی نمادهایی مانند بیابان، شتر، لباس عربی، عمامه و برخی نمادهای عربی- اسلامی با اسلام در هالیوود است. در این فیلم اجنه که با لباس اعراب بدوی ظاهر میشوند و در کنار عقربهای غولآسایی که رام کردهاند مرکب اصلی ایشان شتر است به نوعی نماد اسلام تسامح و حتی بالاتر نماد اسلام ناب آمریکایی است که به جنگ خدا میرود و از اسلام چیزی جز لباس و شترش را ندارد اما فرهنگ و باورش همانی است که غرب در پی آن است. حتی در این راه میمیرد تا فرد برگزیده بشر به آرمان خویش برسد.
حرکتی که غرب امروز در میان راه آن است، مبارزه با ادیان توحیدی، مفهومی به نام خدا، مقدسات، فرشتگان، مفهوم نبوت و انبیا و هرچه که قداستی بالادستی و فرابشری را به انسان معرفی کند. این مبارزه که قدیمیترین دعوای بشری است و همگان آن را با دعوای خیر و شر و حق و باطل میشناسند امروز با جدیدترین ابزار و با کمک تاثیرگذارترین رسانهها و با قدرتی وصفناپذیر به حرکت خود ادامه میدهد.