بررسی و تحلیل انیمیشن 2013 Cloudy with a Chance of Meatballs 2 (ابری با احتمال بارش کوفتهقلقلی 2)
سفر به جزیره غذاناسورها!!
پس از عرضه قسمت اول انیمیشن نسبتا موفق “ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی” (Cloudy with a Chance of Meatballs) توسط شرکت سونی پیکچرز (Sony Pictures Animation) در سال 2009، هیچکس فکر نمی کرد که سازندگان آن برای ساخت قسمت جدید، برنامه ای داشته باشند.
اما این اتفاق افتاد و در سال 2013 قسمت دوم این انیمیشن به اکران عمومی درآمد و همانطور که انتظار می رفت، با استقبال چندانی از سوی مخاطبان مواجه نشد.
داستان قسمت جدید درست پس از ماجرای قسمت اول دنبال می شود. مخترع جوان، فلینت لاکوود (Flint Lockwood) پس از اختراع دستگاه “تولید غذا از آب”! با نام اختصاری فلدسمدفر (FLDSMDFR) و شروع بحران غذاهای غول آسا، اقدام به نابودی دستگاه می کند و جزیره محل سکونت خود سوالو فالز (Swallow Falls) را از ویرانی نجات می دهد.
در قسمت دوم انیمیشن می بینیم که برخلاف تصور، فلدسمدفر که در چاله آبی درون جزیره سقوط کرده بود فعالیت مجدد خود را آغاز کرده و اینبار به دلیل نامعلومی (هیچگاه علت این وضع در انیمیشن توضیح داده نمی شود) اقدام به خلق امپراطوری غذاهای زنده و باهوش خود می کند!
درون جزیره سوالو فالز مردم درصدد پاکسازی غذاهای باقیمانده از طوفان غذایی فلدسمدفر هستند که ناگهان سرو کله سفینه ای عجیب پیدا شده و شخصیت محبوب دوران کودکی فلینت، یعنی چستر وی (Chester V) از آن خارج می شود. چستر، مدیر شرکت زندگی (Live)، مخترعی بزرگ در صنعت محصولات غذایی و الگوی فلینت در بین نخبگان محسوب می شود و حضور ناگهانی او در این جزیره بحران زده، سوال های فراوانی را برای فلینت و سایر مردم جزیره به وجود می آورد.
چستر (البته هولوگرامی از وی) توضیح می دهد که از طرف ایالات متحده ماموریت پیدا کرده تا عملیات پاکسازی جهان از باقی مانده غذاها را مدیرت نماید و در این بین پاکسازی جزیره “سوالو فالز” هم جزو برنامه های او محسوب می شود. او با وعده انجام عملیات در حداقل زمان، از ساکنان جزیره درخواست می کند که برای اسکان موقت به سواحل آفتابی “سن فرانخوزه” نقل مکان کنند تا در این بین نیروهای متخصص به پاکسازی جزیره مشغول شوند.
البته در این بین چستر خبر غافلگیرکننده ای هم برای فلینت دارد. او از فلینت دعوت می کند تا در آزمایشگاه مخصوص او مشغول به کار شده و شانس خود را برای عضویت دائمی در آزمایشگاه امتحان کند.
بدین ترتیب عملیات پاکسازی جزیره آغاز می شود و همه اهالی جزیره به “سن فرانخوزه” نقل مکان می کنند و هر یک در شغلی (غیر از شغل اصلی خود) مشغول به کار می شوند. (باز هم موضوع مهاجرت اجباری یک گروه از مردم و اشتغال آن ها به کارهایی پست! این موضوع شما را به یاد چیزی نمی اندازد؟)
فلینت هم با راهنمایی بارب- بوزینه سخنگو ودستیار ارشد چستر- وارد آزمایشگاه شده و برای اثبات قابلیت های خود، مشغول به کار می شود. شش ماه از حضور ساکنان جزیره در “سن فرانخوزه” می گذرد، اما هنوز عملیات پاکسازی در جزیره “سالو فالز” به پایان نرسیده و از طرفی مراسم اهدای لباس (مراسمی برای استخدام دائمی دانشمندان) هم در آزمایشگاه Live در حال برگذاری است.
فلینت خود را بخت اول این مراسم می داند، اما در آخرین لحظه فرد دیگری به جای او معرفی شده و فلینت سرخورده به خانه باز می گردد. پس از پایان مراسم، بارب گزارشی به چستر ارائه می دهد و اعلام می کند که همه دانشمندان اعزامی آن ها به جزیره “سالو فالز” ناپدید شده اند و پروژه آن ها شکست خورده است.
چستر که نقشه های خود را بر باد رفته می بیند، تصمیم می گیرد تا از فلینت ساده لوح که به خوبی با جزیره هم آشنایی دارد برای ادامه عملیات استفاده نماید.
او فلینت را فراخوانده و به او توضیح می دهد که در حین عملیات پاکسازی اتفاق غیرمنتظره ای رخ داده و غذاها به شکل باورنکردنی ای جان گرفته و دارای هوش شده اند! او همچنین توضیح می دهد که غذاهای مهاجم قصد دارند تا با فراگیری شنا، جزیره را ترک کرده و به کشورهای دیگر حمله کنند؛ از جمله به مجسمه بانوی آزادی در ایالات متحده!!!
گفتن همین جمله کافی است تا فلینت ماموریت چستر را بپذیرد و عازم جزیره شود! طبق نظر مشترک آن دو، دستگاه فلدسمدفر دوباره فعال شده و اینبار اقدام به خلق خوراکی های هوشمند نموده است. حال ماموریت فلینت یافتن فلدسمدفر و نابودی آن از طریق اتصال “یو اس بی” ساخت شرکت چستر است.
تیم عملیاتی فلینت (پدر، سم، استیو، ارل، مانی و برنت) عازم جزیره “سالو فالز” شده و در آنجا با اکوسیستمی جدید که ساخته فلدسمدفر است مواجه می شوند.
جزیره به شدت شبیه به جزیره فیلم پارک ژوراسیک کار شده و ارجاعات زیادی از آن فیلم در این انیمیشن وجود دارد.
با ورود تیم عملیاتی، جستجو در جزیره آغاز می شود. آن ها طی جستجوهای خود موفق به یافتن توت فرنگی زنده ای می شوند که نام “بری” را برای او انتخاب می کنند. بری با دیدن فلینت مدام او را “اون” خطاب می کند و این موضوع باعث تعجب اعضای گروه می شود.
با پیشرفت عملیات، سر و کله چستر، بارب و تیم امنیتی شرکت Live هم در جزیره پیدا می شود. چستر سعی می کند فلینت را از گروه جدا کرده و او را در راه تحقق اهداف خود هدایت کند، از طرفی سم هم سعی می کند نگاه فلینت را نسبت به وقایع موجود واقعگرایانه نماید.
در این کشمکش سرانجام چستر پیروز می شود و فلینت از گروه خود جدا شده و به همراه چستر و بارب به دنبال فلدسمدفر می رود. افراد گروه فلینت هم تصمیم به بازگشت می گیرند که ناگهان رازهای مهمی برای آن ها آشکار می شوند. اول این که موجودات جزیره برخلاف گفته های چستر به هیچ وجه مهاجم و خطرناک نیستند و فقط به جلیقه های شرکت Live واکنش منفی نشان می دهد.
دوم این که این غذاهای هوشمند در قالب اجتماعات خانوادگی زندگی می کنند و روابط خانوادگی در میان آن ها وجود دارد! (البته در ادامه می بینیم که زاد و ولد آن ها از رطیق فلدسمدفر صورت می گیرد و او به صلاح دید خود برای موجودات، فرزند خلق می کند!) سوم این که ماهیت اصلی شرکت Live برخلاف معنی آن (زندگی)، ماهیتی پلید است و نام واقعی آن Evil، (معکوس واژه Live)، به معنی پلید است! (دلیلی بر رد آرمانشهر- در ادامه توضیح بیشتری داده خواهد شد)
اما با آشکار شدن این حقیقت اعضای گروه توسط نیروهای امنیتی چستر بازداشت شده و به آزمایشگاه او منتقل می شوند.
در طرف دیگر، فلینت سرانجام موفق به یافتن فلدسمدفر می شود. دستگاه در موقعیتی خاص، درون چاله ای لوبیا شکل و مملو از آب قرار گرفته و با توجه به اکوسیستم ویژه به وجود آمده اقدام به خلق غذاهای زنده می کند! فلینت با دیدن این صحنه قانع می شود که نابودی دستگاه اشتباهی بزرگ خواهد بود و از این کار منصرف می شود. اما چستر خود دست به کار شده و با اتصال یو اس بی به دستگاه، آن را مجددا برنامه ریزی کرده و دستگاه را به آزمایشگاه خود منتقل می کند.
چستر اعتراف می کند که از همان ابتدا موضوع پاکسازی جزیره دروغ بوده و هدف او از این برنامه به دست آوردن فلدسمدفر و ارائه نسخه 8 ام از محصول غذایی ویژه خود بوده است!!! چستر سعی می کند فلینت را از بین ببرد، اما او توسط غذاهای زنده نجات پیدا می کند.
در این بخش هم یکی دیگر از رازهای داستان برملا می شود؛ فلینت از طریق تلویزیون قدیمی خود که برنامه ای از وی را پخش می کند در می یابد که منظور میوه ها از گفتن کلمه “اون”، در حقیقت خود فلینت است که به علت خرابی بخشی از فیلم، مدام کلمه اون را تکرار می کند. درواقع میوه ها او را همچون یک خالق مورد احترام قرار می دهند و از او به عنوان “اون” یاد می کنند و برای او احترام ویژه ای قائلند!!!
فلینت به میوه ها توضیح می دهد که وی درواقع یک انسان معمولی است که دستگاه فلدسمدفر را اختراع کرده و حالا برای نجات دوستانش به کمک نیاز دارد (در اصل وی خلق فلدسمدفر را یک اشتباه دانسته و به وجود آمدن آن ها را یک اتفاق پیش بینی نشده مطرح می کند. نظریه ای که برخی از دانشمندان غربی درمورد خلقت انسان به آن باور دارند و خلقت را نه هدفمند، بلکه اتفاقی بیان می کنند).
* در اینجا کارگردان با ساخت صحنه ای شبیه به فیلم آواتار، علاقه خودش نسبت به این فیلم را بیان می دارد (در این صحنه توت فرنگی همانند ناوی، حرف های فلیت را برای غذاها ترجمه می کند)
با کمک پدر و غذاها، فلینت خودش را به آزمایشگاه چستر می رساند و با او درگیر می شود. پس از یک کشمکش طولانی، سرانجام چستر توسط یک ساندویچ عنکبوتی خورده می شود و فلینت موفق می شود فلدسمدفر را به مکان قبلیش منتقل کرده و دوباره حیات را به جزیره بازگرداند…
فیل لورد (Phil Lord) و کریس میلر (Chris Miller) برای خلق داستان قسمت دوم انیمیشن، بیشتر تمرکز خود را اینبار بر نقد آرمانشهر قرار داده اند و برای این منظور از فاکتورهای موجود در داستان “جادوگر شهر آز” به مقدار زیادی بهره برده اند. استفاده چستر از عینکی با شیشه های سبز، اوتوبوسی که شیشه های سبز دارد، آسانسورهای سبز رنگ و در نهایت ساختمان آزمایشگاه که به رنگ سبز کار شده اند اشاره ای به ماهیت آرمانشهر موجود در داستان جادوگر شهر آز دارند.
در داستان کلاسیک جادوگر شهر آز، جویندگان (زائران- شامل دختر بچه، شیر، مترسک و آدم آهنی) برای یافتن آنچه آن ها را در جایگاه آرمانی خود تعریف می کرد سفری به آرمانشهری به نام آز (یا شهر زمرد) را آغاز می کنند تا در آنجا با جادوگر بزرگ دیدن کرده و از او قابلیت های آرمانی خود را طلب کنند.
آن ها پس از رسیدن به شهر آز با موضوع عجیبی روبرو می شوند؛ همه افراد برای ورود به شهر باید از عینک سبز رنگ استفاده کنند. آن ها با زدن عینک های سبز رنگ به چشم وارد شهر زیبا و رویایی زمرد می شوند، اما کنجکاوی آن ها و پس از آن برداشتن عینک موجب می شود تا حقیقت شهر زمرد فاش شود. درواقع شهر زمرد شهری بسیار معمولی و ساده بود که فقط به واسطه زدن عینک سبز (عینک خوشبینی) زیبا و زمردین به نظر می رسید! جادوگر شهر آز هم درواقع شعبده بازی بازنشسته و پیر بود که فقط با شعبده های سرگرم کننده مردم را گول زده و باور حضور در آرمانشهر را به آن ها القاء می کرد. جویندگان متوجه می شوند که آنچه را که در این سفر دنبال آن بودند و از جادوگر آز طلب می کردند، درواقع از ابتدا در اختیار داشتند و خود متوجه آن نبودند…
در قسمت دوم انیمیشن “ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی” هم چستر وی در نقش جادوگر آز و آزمایشگاه او حکم شهر زمرد را دارد. فلینت هم سالک این راه محسوب می شود که در انتها درمی یابد آنچه را که از چستر می طلبید درواقع در وجود خود او نهفته بود و از آن غافل شده بود. فلینت درواقع مخترعی بزرگ است، اما عدم خودباوری وی باعث شده بود که به دنبال تایید چستر باشد.
درمورد شخصیت چستر هم نکاتی وجود دارد:
اول این که این شخصیت قرابت نزدیکی با فرهنگ بودیسم دارد و این موضوع را می توان از صحبت ها و حرکات او به راحتی متوجه شد. نکته بعد، شباهت چستر به شخصیت استیو جابز است! جدای شباهت های ظاهری، او همانند جابز مدیریت یک شرکت بزرگ و معتبر را عهده دار است و به دنبال عرضه نسخه 8 ام محصول غذایی خود است! این درحالی است که عبارت “نسخه جدید” یک محصول به هیچ وجه برای محصولات غذایی به کار نمی رود.
همچنین بودیسم بودن جابز هم به این فرضیه بیشتر دامن می زند. شاید کارگردان انیمیشن با انتقاد از جابز و محصولات او، آرمانشهر رویایی او را نیز زیر سوال برده و او را مانند جادوگر شهر آز مسئول القای توهمی دروغین به جهان می داند!
نکته بعد درمورد فلدسمدفر و بحث خلق غذا از آب است. ظاهرا خالقان قسمت دوم انیمیشن با نظر به این که دانشمندان منشاء حیات را از آب می دانند و این واقعیت که عامل حیات موجودات پس از آب، غذا است، به این نتیجه رسیده اند که چرا غذاهایی که از آب خلق می شوند حیات نداشته باشند؟!!! با چنین تفکری بود که آن ها اقدام به خلق جهان غذاهای زنده نمودند، غذاهایی که هوشمند هستند و نسبت به خالق اصلی خود احساس ویژه ای دارند!
به عبارت دیگر می توان مسئله را اینطور بازگو نمود که فلینت خالق فلدسمدفر است و فلدسمدفر خالق غذاهای زنده. پس در اصل فلینت خالق این غذاهای زنده محسوب می شود و می توان او را خدای این موجودات دانست!
خدایی که وابسطه به تکنولوژی است و در عین حال منجی هم به حساب می آید. چنین دیدگاهی را پیش از این در فیلم متریکس هم شاهد بودیم، با این تفاوت که در اینجا خالق و منجی یک نفر مطرح می شوند و در انتها به جای نابودی تکنولوژی و یا قربانی شدن منجی، زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر انتخاب می شود! (چنین دیدگاهی باز هم ریشه در باورهای انحرافی بودیسم دارد. حالا می توان متوجه شد که چرا چستر وی از نمادهای بودیسم استفاده می کند. این اتفاق درحالی است که در این انیمیشن به هیچ وجه نامی از خدا برده نمی شود و به جای آن از عبارت Oh, my gosh، که لحن تمسخرآمیزی از نام خداوند است استفاده شده است.)
در یک نگاه کلی می توان قسمت دوم انیمیشن “ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی” را اثری معمولی و سردرگم دانست که به مدد موفقیت نسبی قسمت اول آن، توانسته برای خود اعتباری دست و پا شکسته فراهم آورد.
این اثر نه تنها در انتقال مزامین، بلکه در مبحث سرگرمی هم نتوانسته چندان موفق عمل نماید و بهتر بود که سازندگان از ساخت قسمت دوم آن منصرف می شدند
وای خیلی باحال بود یکش دو شو ندارم :دی ولی مرسی .. !
عالی دمتون گرم من خودم یک تحلبل گرم اما شما خیلی عالی تحلیل کردید
بس عالی!مخصوصا قسمت چست که در نهایت متوجه شدیم مایکروسافت بسی خوب است،خب ظاهرا با این تفاسیر با عقاید مذهبی مردم بازی شده و این جزیره بیشتر به غذا شبیه!حیوون خونگی فیلینت هم خیلی به خودش شبیه !🤣