بررسی و تحلیل سریال House of Cards (خانه پوشالی)
از وحشی نامیدن ایرانیان تا حقهبازی رئیس جمهور آمریکا
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
تریلر اثر
House of Cards توانسته فریب و دغل بازی را در ساحت پیچیده سیاسی تمدن لیبرالی آمریکا به زیبایی به تصویر بکشد و اینکه در پشتپرده حکومت داری این کشور، چه خیانتها، قدرتطلبیها، شهوترانیها و جنایاتی نهفته است.
در سال 1990 یک مینیسریال از خانه پوشالی در شبکهBBC انگلیس پخش شد که برگرفته از رمانی با همین نام نوشته مایکل دابز بود. دابز از اعضای حزب محافظهکاران انگلیس و در حلقه مشاوران “مارگارت تاچر” قرار داشت. موضوع سریال نیز رقابتهای سیاسی در انگلیس پس از دوران نخستوزیری “مارگارت تاچر” را روایت میکرد. این سریال در بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران در ابتدای دهه ۷۰ خورشیدی از تلویزیون پخش گردید.
مینیسریال انگلیسی «House of Cards» در ابتدای دهه ۷۰ خورشیدی از تلویزیون ایران پخش شده است
حالا پس از 23 سال در آمریکا با اقتباس از همین سریال انگلیسی، سریالی با همین عنوان «خانه پوشالی» اما با موضوع سیاستمداران آمریکایی ساخته شد که تا کنون 3 فصل 13 قسمتی آن پخش شده است. نام سریال، به بازیای قدیمی اشاره دارد که در آن ورقهای بازی به صورت خانهای چند طبقه روی هم قرار میگیرد و البته هر لحظه هم احتمال ریختن ورقها نیز وجود دارد.
House of cards یک بازی قدیمی است که در آن ورقهای بازی به صورت خانهای چند طبقه روی هم قرار میگیرد
سازندگان (House of cards)
شبکه اینترنتی Netflix سازنده این سریال آمریکایی پخش آن را از سال 2013 شروع کرده است؛ Netflix یک ارائه دهنده خدمات آنلاین رسانهای است که بخش عمدهای از بازار پخش آنلاین فیلم و سریال را در آمریکا و چندین کشور دیگر را در اختیار دارد و مجموع کاربران نتفلیکس در ۴۰ کشور جهان بالغ بر ۵۰ میلیون نفر است. این شبکه اینترنتی تمام قسمتهای هر فصل سریالهایش را فقط در سایت خود و به صورت یکجا منتشر میکند.
شبکه اینترنتی Netflix بخش عمدهای از بازار پخش آنلاین فیلم و سریال در آمریکا و چندین کشور دیگر را در اختیار دارد
نتفلیکس اجرای ساخت این سریال را بر عهده “دیوید فینچر” کارگردان سینمای آمریکا گذاشته و او نیز اولین تجربه ساخت سریال را با تیمی از نویسندگان مانند بیو ویلمان، اندرو دیویس، کیت بارنو…. و کارگردانانی مانند جوئل شوماکر، جیمز فورلی، آلن کولتر…. شروع کرده و به تولید آن مشغول است.
«خانه پوشالی» از بازیگرهای زیادی مانند کوین اسپیسی (در نقش فرانسیس آندروود)، رابین رایت (در نقش کلر آندروود) مایکل کلی (در نقش داگ استامپر) و…. بهره میبرد و قرار است فصل 4 آن در سال 2016 منتشر شود.
«خانه پوشالی»، قصه شهوت قدرت
“فرانسیس آندروود” یا “فرانک آندروود”، نماینده حزب دموکرات کنگره در کمپین انتخاباتی ریاست جمهوری به “گرت واکر” نامزد این انتخابات کمک میکند و او را به قدرت میرساند. اما “گرت” که به او قول وزارت امورخارجه را داده بود، تصمیم خود را پس از پیروزی تغییر میدهد و به او میگوید که باید در همان پستی که در کنگره داشتی، باقی بمانی تا در مدیریت کنگره و جلب حمایت اعضای آن به دولت کمک کنی.
این تصمیم خشم “فرانک” را در پی دارد اما بدون اینکه اعتراض کند، تصمیم به انتقام میگیرد تا خانهای که برای “گرت واکر” از ورق ساخته را از هم بپاشاند و خانه جدید در مسند قدرت برای خود بسازد.
گرت واکر با کمک فرانک آندروود، رئیس جمهور آمریکا میشود اما زیر قول وعده پست وزارت امور خارجه که به فرانک داده بود، میزند
“فرانک آندروود” نقشهای میکشد تا به کمک همسرش “کلر آندروود” و در مرحله اول، “گرت واکر” را از قدرت به زیر بکشد و برای این کار از تمام ابزارها و اشخاص، از خبرنگار گرفته تا نماینده کنگره استفاده میکند. شهوت قدرت آندروود برای رسیدن به کاخ سفید او را به یک سیاستمدار قدرتطلب بیرحم تبدیل کرده که حاضر است برای رسیدن به مدارج بالای قدرت در واشنگتن، مال، آبرو و جان دیگران را فدا کند.
فرانک ابتدا با حیله پست معاون اولی گرت واکر را میگیرد و سپس باز با فریب، واکر را مجبور به استعفا و خود را رئیس جمهور ایالات متحده میکند
داستان در فصل یک و دو، به چگونگی معاون اول شدن “فرانک” میپردازد و اینکه چطور “گرت واکر” را مجبور به استعفا از ریاست جمهوری میکند تا خود جای او را در این مقام بدون شرکت در مبارزات انتخاباتی بگیرد.
اخاذی از سیاسیون، حربهای ماکیاولیستی
“فرانسیس” که به غیر از همسرش، همه او را “فرانک” صدا میزنند، فردی خالی از ایدئولوژی و مذاهب مرسوم و فقط تابع خود است و به همین دلیل خود را مختار به انجام هرکاری میداند. “فرانک” جز هدفش چیزی نمیبیند اما در عین حال نمود انسان مدرن نیز هست و با همین ظاهر شیک به دنبال آن است که “بازی”های خود را به هر صورت ببرد، حتی به قیمت ردِ خونی که بر دستهایش باقی بماند.
“آندروود” قدرت را به صخرههای نفوذناپذیری تشبیه میکند که در دل تاریخ جاودانهاند و ارزش پول را در مقایسه با قدرت، ناچیز تلقی میکند؛ به همین دلیل برای استفاده ابزاری از اطرافیان برای تحکیم قدرت خود هیچ تردیدی ندارد.
فرانک به دنبال آن است که “بازی”های خود را به هر صورت ببرد، حتی به قیمت ردِ خونی که بر دستهایش باقی بماند
برای نمونه “فرانک” برای اینکه بتواند در موضوع لایحه آموزش و پرورش به پیروزی مدنظر خود برسد، احتیاج به یک خبرنگار داشت تا در “بازی” که راه انداخته به او کمک کند. او معتقد است که «در آمریکا، رییسجمهور برای مدت چهارسال حکومت میکند، اما خبرنگاران برای همیشه!». با این استدلال خبرنگاری به نام “زوئی بارنز” را پیدا کرد که برای ارتقای شغلی خود، عطش بدست آوردن اطلاعات دست اول را داشت و “آندروود” نیز با سواستفاده از همین نقطه ضعف “زوئی” با او ارتباط برقرار کرد و با دادن بعضی اطلاعات مهم و همچنین به دست آوردن عکسهای شخصی وی، او را مجبور به گزارش اخبار مدنظر خود کرد. بعد از اینکه “زوئی بارنز” به حقایق پشت پرده سیاهکاری افراد کنگره و رده بالا به خصوص “فرانک” نزدیکتر میشود و تاریخ انقضای او تمام میگردد، ” آندروود” در یک صحنهسازی خودکشی “زوئی” را به قتل میرساندتا بیشتر از این در مسیر اهدافش اختلال ایجاد نکند.
آندروود پس از آن که تاریخ انقضای استفاده از زوئی بارنز (خبرنگار) به اتمام رسید، او را در یک صحنهسازی خودکشی به قتل رساند
در راه رسیدن به قدرت، “فرانک” نقشه معینی دارد: «میتوانی هر کسی را که مانعی در سر راه توست را از بین ببری و همچنین از هر کسی برای رسیدن به قدرت استفاده و سؤاستفاده کنی». این قانون همیشه و همه جا برای “آندروود” حکم میکند؛ او یک لحظه دستان کسی که چند لحظه پیش زندگیاش را نابود کرده میفشارد و لبخند گرمی هم تحویلاش میدهد بدون اینکه مورد اتهام قرار بگیرد.
در مورد “پیتر روسو” دیگر نماینده حزب دموکرات کنگره نیز همین قانون اجرا شد؛ “روسو” با دادن بهانه به “فرانک آندروود” بر سر ماجرای رانندگی با حالت مستی در کنار یک فاحشه و سپس دستگیری وی توسط پلیس که با دخالت “فرانک” از این بیآبرویی نجات پیدا کرد، دیگر افسار خود را به دست او سپرده بود و مجبور شد مورد سواستفاده کامل “فرانک” قرار بگیرد. “پیتر روسو” در انتها نیز مانند “زوئی” به دلیل آسیبرساندن به مسیر قدرت “آندروود”، در یک صحنهسازی خودکشی، حذف فیزیکی گردید.
پیتر روسو نماینده حزب دموکرات کنگره پس از اینکه بر اثر یک اشتباه مورد سواستفاده کامل فرانک قرار گرفت، در یک صحنهسازی خودکشی، حذف فیزیکی گردید
جمعآوری لیست خلافکاری و کثافتکاری افراد حاضر در صحنه سیاست (آتو گرفتن)، جستجوی نقطه ضعفها و پروندهسازی برای رقیبان،اصلیترین روش “فرانک” برای حذف افراد یا دستکاری مسیر آنها به سمتی است که کمترین اصطکاک را با هدف او داشته باشند. “فرانک آندروود” تلاش میکند که به ما بگوید، برای یک سیاستمدار، قطعا هدف وسیله را توجیه میکند و بارها در طول سریال این شخصیت ماکیاولیستی خود را به رخ مخاطب میکشد.
جمعآوری لیست خلافکاری و کثافتکاری افراد حاضر در صحنه سیاست (آتو گرفتن)، جستجوی نقطه ضعفها و پروندهسازی برای رقیبان، اصلیترین روش فرانک برای رسیدن به اهدافش است
کلر و فرانک؛ دو مَلَک در یک مُلک نگنجد!
“فرانک” در کنگره و کاخ سفید فعالیت میکند و “کلر” رئیس یک موسسه خصوصی عامالمنفعه است. این دو نفر در زیر یک سقف، آزادیهای شخصی خود را تا حدود زیادی حفظ کردهاند و ارزش این آزادی برای هر دو نفر آنها آنقدر زیاد است که حتی از داشتن فرزند هم چشمپوشی کردهاند. تار و پود روابط درون و بیرون از خانه کاملا در هم تنیده شده است و تا قبل از کسب مقام ریاست جمهوری با مدیریت فوقالعاده “فرانک”، ماجراهایی چون خیانت آشکار “کلر” در برابر خیانت “فرانک”، نتوانست مسیر کسب قدرتشان را کج کند.
کلر رئیس یک موسسه خصوصی عامالمنفعه است که در فریب و حیلههای همسر سیاستمدارش شرکت میکند
روابط بین فردی و اجتماعی این زوج به شدت تحتالشعاع زندگی سیاستزدهشان قرار دارد و ترکیبی از حیلهگری، فرصتطلبی و هوش سیاه است. مسیر این زوج مرموز، در راه رسیدن به هدف اصلی یعنی مقام ریاست جمهوری هیچ مانعی را بر نمیتابد و با پشتکار و خلاقیت که در عین حال با دورویی و تلفات بیرحمانه نیز همراه است، باعث میشوند که اتفاقات غیراخلاقی و مجرمانه زیادی رخ دهد و همچنین هیچ بنبستی را برای خیالپردازیهای جاهطلبانه خود متصور نیستند.
فرانک و کلر زوج مرموزی هستند که هیچ بنبستی را برای خیالپردازیهای جاهطلبانه خود متصور نیستند
در فصل سوم به دلیل اینکه “فرانک” و “کلر” در نقش رئیس جمهور و بانوی اول آمریکا ظاهر شدهاند، از شدت بیرحمی آنها کاسته شده و شخصیت آنها بیشتر خاکستری شده است. میتوان حدس زد که در فصل سوم از شخصیت “بیل و هیلاری کلینتون” برای ارائه چهره “فرانک” و “کلر” الهام گرفته شده باشد.
روابط “فرانک” و “کلر” با جایگاه جدید “فرانک” در مقام رئیس جمهوری و “کلر” به عنوان بانوی نخست آمریکا، شروع به تغییر کرد. “کلر” جاهطلبی خود را با درخواست گرفتن پست نمایندگی آمریکا در سازمان ملل از “فرانک” شروع میکند که در ادامه در این پست موفق به اثبات خود نمیشود و شک و تردید در ادامه رابطه با همسرش که در منصب قدرت به هیچکس به غیر خودش اهمیت و راه نمیدهد، آنقدر بیشتر میشود که درست در زمانی که “فرانک” آماده مبارزه برای انتخابات پیش روی ریاست جمهوری است، “فرانک” را در کاخ سفید تنها میگذارد و او را ترک میکند.
روابط فرانک و کلر پس از بدست آوردن ریاست جمهوری، به دلیل جاهطلبی هر دو نفر رو به سیاهی رفت و کلر مجبور به ترک کاخ سفید شد
چین و روسیه؛ عضو دائمی سریالهای آمریکایی
در سریال «خانه پوشالی» به دو کشور چین و روسیه بیش از بقیه کشورها پرداخته شده است. حضور چین در فصل 1 و 2 بسیار پررنگ بود و به تصویر کشیدن مناسبات پشت پرده اقتصادی با چین، نشان از توجه و اهمیت آمریکاییها به این رقیب غول اقتصادی دارد. اما پرداخت به مناسبات سیاسی با روسیه در سطح ریاست جمهوری در فصل سوم به صورت ویژه صورت گرفت.
رئیس جمهور روسیه با نام “پتروف” با ویژگیهایی مطرح میشود که مخاطب منظور سازندگان سریال از اینکه پتروف همان “پوتین” است را خیلی زود متوجه میشود؛ ویژگیهایی مانند طلاق همسر خود، یا اینکه عضو سابق “کگب” «سازمان سابق اطلاعات شوروی» بوده است؛ حتی مدل موی پتروف را هم شبیه پوتین رئیس جمهور کنونی روسیه گریم کردهاند.
در سریال «خانه پوشالی»، رئیس جمهور روسیه با نام پتروف را شبیه پوتین رئیس جمهور کنونی روسیه گریم کردهاند
یکی از محورهای اصلی فصل سوم در ارتباط با رژیم صهیونیستی و کرانه باختری است که روسیه در این رابطه مجبور به همکاری میشود. پتروف میخواهد بر سر مسئله فلسطین و کرانه باختری توافقی صورت دهد اما او معتقد است از همکاری با آمریکا در باب صلح برای خاورمیانه چیزی گیرش نمیآید. البته این احتمال وجود دارد که تهیهکنندگان سریال به دلیل مسائل منطقه غرب آسیا به دنبال حضور روسیه در سوریه و تقابل آن با آمریکا بوده باشند اما به ظاهر به دلیل تصویرسازی مناسب و مطرح شدن رژیم صهیونیستی در این سریال، روسیه را به مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی مرتبط کردهاند.
در طول فصل سوم و لحظاتی که به موضوع روسیه اختصاص دارد، به صورت آشکار و پنهان این کشور را تحقیر میکنند و روسیه را کشوری ظالم و عقبمانده فرهنگی نشان میدهند که در آنجا دموکراسی حاکم نیست و به علت مذهب و سنت از مدرنیته عقب مانده است.
در «خانه پوشالی» به صورت آشکار و پنهان روسیه را تحقیر میکنند و این کشور را ظالم و عقبمانده فرهنگی نشان میدهند
البته این سریال یک اشاره کوتاه به ایران نیز دارد و در فصل دوم از زبان “ریموند تاسک” تاجر میلیاردی و دوست نزدیک “گرت واکر” رئیس جمهور سابق، ایران را کشوری با مردمی وحشی خطاب میکند و همچنین در فصل سوم و از زبان “کلر” ایران را یک کشور تروریست مینامد که توسط روسیه از لحاظ موشکی تسلیح میشود؛ محور “ایرانهراسی” حتی با اشاره کم نیز جزو ثابت بسیاری از سریالهای آمریکایی است.
در فصل دوم سریال از زبان “ریموند تاسک” تاجر میلیاردی و دوست نزدیک “گرت واکر” رئیس جمهور سابق، ایران را یک کشوری با مردمی وحشی خطاب میکند
معصومیت آمریکا در کشتار غیرنظامیان
قسمتهایی از «خانه پوشالی» اختصاص به حملات موشکی هواپیماهای بدون سرنشین ارتش آمریکا دارد که در زمان ریاست جمهوری “فرانک آندروود”، برای کشتن تروریستها در کشور یمن اقدام به حمله موشکی میکنند که در این میان خانواده فردی غیرنظامی به نام “محمود یمنی” کشته میشوند و وی نیز پاهای خود را در این حمله از دست میدهد. این سریال با زیرکی خاص و خلاف واقع نشان میدهد که دولت آمریکا بابت صدمه زدن به غیرنظامیان توسط حملات موشکی هواپیماهای بدون سرنشین در مقابل قوه قضایه و مردم خود پاسخگو هستند و باید تبعات کار خود را بپذیرند و در آخر نیز ارتش آمریکا را بابت این کشتار تبرئه میکند؛ اما در واقع کشتار غیرنظامیان در پاکستان، افغانستان، یمن و… تا کنون تبعاتی برای دولت آمریکا نداشته است و حتی برای یک بار هم بابت تجاوز به حریم این کشورها و کشتار مردمشان عذرخواهی و اظهار تاسف نکردند که غیرواقعی بودن این قسمت از سریال را نشان میدهد.
قسمتهایی از «خانه پوشالی» به دنبال از بین بردن مسئولیت کشتار غیرنظامیان بر اثر حملات موشکی هواپیماهای بدون سرنشین ارتش آمریکا است
آمریکاییها برای نشان دادن حس انساندوستی خود پس از این حمله “کاظم محمود” را برای ملاقات با رئیس جمهور به آمریکا میآورند و “فرانک آندروود” نیز برای آمادگی این دیدار (در حالت تقریبا بیادبانه) قرآن میخواند تا بتواند با “کاظم محمود” احساس همدردی کند و با اینکه در این کار موفق نمیشود اما بار دیگر سیاست ماکیاولیستی خود را به نمایش میگذارد.
یک تراژدی غمگین برای تبلیغ همجنسبازی
ترویج و تبلیغ همجنسبازی دیگر در فیلم و سریالهای آمریکایی بسیار عادی شده و گویی یک دستور نانوشته برای سازندگان فیلم و سریالها است که حتما فرد یا افرادی را حتی در یک سکانس به عنوان همجنسباز معرفی کنند. نویسندگان «خانه پوشالی» از اواسط سریال شخصیت اول فیلم یعنی “فرانک آندروود” را یک همجنسباز معرفی میکنند که بنا به دلایل پرستیژ و جلب حمایت عمومی برای رسیدن به کسب قدرت، این هوس خود را از انظار عمومی پنهان میدارد.
این سریال برای مظلومنمایی و حمایت از همجنسبازی، داستانی سوزناک همراه با شهامت و شجاعت! از یک تبعه همجنسباز آمریکایی که در روسیه زندانی است، سر میدهد
این تبلیغ همجنسبازی به همین جا متوقف نمیشود و در فصل سوم سکانسهای زیادی را به یک تبعه همجنسباز آمریکایی که در روسیه به زندان افتاده است، میپردازد و داستان سوزناکی از احترام به حقوق همجنسبازها و شهامت و شجاعت! زیاد این قشر سر میدهد و با خودکشی این فرد که حاضر نیست دست از اعتقادش بکشد، یک تراژدی غمگین برای مخاطب خود به تصویر میکشد.
سکانس آخر: روی زشت قدرت
«خانه پوشالی» یا (House of cards) سریالی است که نشان میدهد برای سیاستمداران، چرا گاهی شرط رسیدن به «منفعت بزرگتر»، دروغ گفتن یا استفاده از ترفندهای غیراخلاقی است. این دروغ میتواند به سادگی چیزی در مورد یک شجاعت دوران نوجوانی یک رئیس جمهور باشد یا دروغهای بزرگی که در عین خونسردی به رسانهها گفته میشود.
House of cards سریالی است که نشانمیدهد برای سیاستمداران، چرا گاهی شرط رسیدن به «منفعت بزرگتر»، گفتن دروغ یا استفاده از ترفندهای غیراخلاقی است
«خانه پوشالی» توانسته “فریب” و “دغل بازی” را در ساحت پیچیده سیاسی تمدن لیبرالی آمریکا به زیبایی به تصویر بکشد و اینکه در پشتپرده حکومتداری این کشور، چه خیانتها، قدرتطلبیها، شهوترانیها و جنایاتی نهفته است.
اواخر فصل سوم نیز کمی از ماهیت غیراخلاقی بودن مناظرههای انتخاباتی آمریکا را بر ملا میکند و به خوبی “نفسسالاری” را به تصویر میکشد که چطور افراد در این مناظرهها با هر وسیلهای برای تخریب یکدیگر تلاش میکنند تا به اهداف خود برسند.
«خانه پوشالی» توانسته خیانتها، قدرتطلبیها و جنایات پشتپرده حکومتداری ایالات متحده را به تصویر بکشد
این سریال از لحاظ فنی با توجه به کارگردانی یکدست، طراحی صحنه مناسب، بازیهای بینظیر و ترفند دیالوگهای رو به دوربین کویین اسپیسی (فرانسیس آندرود) که در تئاتر، تلويزيون و سينما به “شکستن ديوار چهارم” معروف است، توانسته همذاتپنداری مخاطب را برانگیزد به طوری که بیننده روی زشت قدرت را با تمام وجود حس میکند و شخصیت ” فرانسیس آندرود” را به عنوان یک نماینده از این سیستم قدرت، باور میکند.
کامنت های کاربران درباره این مطلب:
حمید: تمام مواردی که در خصوص این فیلم گفتید صحیح است اما، خدائیش به یک نکته باید اشاره می شد. آمریکائیها می توانند و مجازند حتی رییس جمهور و دیگر مقامات ارشد حکومت خودرا همجنس باز ، قاتل و … در فیلمهایشان نشان دهند اما، در کشور ما مردم طاقت یک انتقاد ساده از یک شغل معمولی را ندارند. همه زحمتکش هستیم و همه فرشته. چرا راه دور برویم همین سریال در حاشیه که ناک اوت شد.
بدون نام: چطور تو آمریکا آزادی نیست ولی میتونن فیلمی بسازن در انتقاد از هیت حاکمه؟
مهدی: تفاوت ما با اونا اینجاس که چنین سریالی ساخته شده و حتی یک سیاستمدار بهش اعتراض نکرده تصور کنید چنین سریالی سیاسی تو کشور خودمون در نقد نظام حاکم و مسئولین ساخته بشه ! اولا که غیرممکنه دوما اگرم چنین اتفاقی بیفته عوامل فیلم سر از ناکجا آباد در میارن یا در کمترین حالت ضد ولایت و مرتد و وطن فروش و سیاه نما بهشون چسبونده میشه امیدوارم روزی بیاد که ما هم شبکه های تلویزیونی خصوصی داشته باشیم و از این حالت همه چی حکومتی و دولتی خلاص بشیم و روزی بیاد که آزادی رسانه و آزادی های مدنی به شکل واقعی تو کشورمون اجرا بشه
بدون نام: دوست عزیز در این مورد که ما انتقاد پذیر نیستیم حق با شما است اما فکر نکن که این سریال به زیان حاکمیت است.تمام تلاش امریکا و کلا دنیایی مدرن تقدس زدایی و نسبی اندیشی در همه چیز است.این نسبی اندیشی در سیاست هم میشود سیاست ماکیاولی که پایه ارزش های امریکایی در سیاست را تشکیل میدهد و امریکا تلاش دارد این نوع نگاه را گسترش دهد.در واقع خود امریکا دوست دارد تمام جهان این نگاه به سیاست داشته باشند تا سیاست را از ارزش های مطلق تهی کند.تا سیاست فقط محل پیگیری منافع شود.و اگر همه منافع محور شدند دیگه کشوری مثل جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان و عراق و…که برای عقیده کار میکنند موی دماغ امریکا هستند شکل نمیگیرند و اگر هم شکل گرفتند تغییر ماهیت میدهند و میشوند بره ای رام برای امریکا
بدون نام: دوست عزیز مسئله وجود آزادی نیست مسئله تفاوت خط قرمزهاست اونها خطوط قرمزشون متفاوته، فقط کافیه یک جمله درباره هلوکاست بگی تا ببینی باهات چی کار میکنن در ضمن افرادی مثل مالکوم ایکس و مارتین لوتر رو فراموش نکن
بدون نام: چرا شما ها اینقدر سطی نگر هستید اینها اگر راست می گند تو کشورشون چرا هیچ کس نمی تواند غیر از این دو حزب دمکرات یا جمهوری خواه نامزد ریاست جمهوری شود چرا هیچ شخص ازادی حق ورود به این عرصه را ندارد معلومه چون اگر یک شخص ازاد ریاست را در دست بگیرد دیگه فراماسونرها و غول های بزرگ اقتصادی نمی توانند ان را کنترل کنند شما ببین با جان اف کندی چه کردند این فرد فقط یک ذره یک ذره خواست با صهیونیست ها مخالفت کند و می خواست به انها کمک نظامی نکند فوری کشتندش بعد شما می گویید انها تحمل انتقاد دارند نه برادر شیطان تحمل انتقاد ندارد کمی چشم و گوشتون را باز کنید
بدون نام: آیا لحظه ای به این مسئله فکر کردید که این فیلم که در غرب و با پول لیبرال دمکراسی غرب ساخته شده دنبال القا چه چیزی است؟ صاحبان اصلی غرب با هالیوودی کردن «حقایق» آنچه را که ممکن است «افشا» و جدی گرفته شود ؛ «آشکار» و دراماتیک می کنند. آن ها با این کار به دو هدف هم زمان می رسند اول گرفتن زهر واقعیت و عطر حقیقت دوم نمایش آزادی دروغین به نقد کشیدن حکومت. پیام سریال این هست که لیبرال دموکراسی چنان شرح صدری دارد که در آن و با پول آن می توان آن را به نقد کشید یعنی فدا کردن «فروع» گذرا و سیال لیبرالیسم برای نجات اصل آن. ما هم ساده لوحانه فکر می کنیم که کار فرهنگی ضد استکباری انجام می دهیم. خواهش می کنم قدری روانشناسی سینما و رسانه بخوانید بعد دست به قلم ببرید.
کاظم: قدرت در سایه یهود روبنای سیاسی نظام را فدای زیربنای نامریی می کند که مانند کوه یخ در زیر آب و قابل روئیت نیست (در واقع انتقاد از عروسک های خیمه شب بازی خیلی آزادانه انجام می شود ولی گردانندگان اصلی سیاست و رسانه آمریکا و مالکان یهودی آنها پنهان و دور از کوچکترین انتقادات مسیر خود را ادامه می دهند)
در مورد این بحث ها می توانید تحلیل کوتاه فیلم 2017 American Made و تحلیل فیلم Sicario (در آینده اضافه خواهد شد) را نیز بخوانید تا بتوانید بهتر نتیجه گیری کنید، در نهایت خوشحال می شویم برداشت و دیدگاه خود را درباره این سریال و بحث های شکل گرفته برایمان بنویسید
خودتون فهمیدین چه زری زدین
فقط چرت و پرت نوشتین :)) 4 تا بیسواد بیش نیستین
عالی بود ،ممنون