نقد و رمزگشایی فیلم Interstellar 2014 (بین ستاره ای / میانستارهای / در میان ستارگان)
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
تریلر Interstellar
قطعه نمونه از این اثر
Hans Zimmer – Day One
.
Hans Zimmer – Mountains
.
دانلود البوم این اثر با کیفیت 320
در رابطه با Interstellar سرک کشیدن به اعماق ژرف دریاها، در کنار سفر به کهکشانها و کشف اسرار ناشناخته آن، همواره دو دلمشغولی مهم بشر در طول سالهای متمادی بوده است!
با دستیابی بشر به فناوری فضایی، عده زیادی از دانشمندان امیدوار شدند که
بتوانند پاسخی قانعکننده برای سؤالهایی نظیر اینکه آیا ما یگانه موجودات این کهکشان پهناور هستیم یا موجودات دیگری هم در همسایگی ما وجود دارند؟ خالق این جهان پهناور چه کسی است و
چطور میتوان با او ارتباط برقرار کرد؟ سرنوشت انسان پس از مرگ (که گویا باید در خارج از زمین و در میان کهکشانها رقم بخورد)
چگونه خواهد بود؟ و صدها سؤال دیگر از این دست بیابند.
اما برخلاف انتظار، هر چه بشر بیشتر در ژرفای پیچیده منظومه شمسی گام برداشت، به بهت و حیرت وی افزوده شد و دامنه سؤالهای بیپاسخ او گسترش بیشتری یافت.
در طول این سالها، بشر سردرگم، سعی کرده تا بنا به بضاعت خود (با توجه به فهم و درک خود از اوضاع)
شرایط پیچیده حیات، موضوع خالق و مسائل پیرامون آن را بهگونهای توجیه کرده و
با اتکا به دستاوردهای نسبی خود (علم) پاسخی به ظاهر منطقی و قابل درک برای آنها دست و پا نماید.
پاسخهایی که گاه بشر را به بیراهههای سردرگمی هدایت کرده و گاه به سرخوردگی و نابودی او انجامیده است!
ارائه نظریههای متنوع، نگارش کتابهای مختلف و به تازگی ساخت فیلمهای سینمایی مرتبط، تنها بخشی از تحرکات بشر در ارائه پاسخ به بینهایت مجهولاتی هستند که قرنها ذهن او را به خود مشغول داشتهاند.
در همین راستا، کارگردانهای صاحب نامی همچون استنلی کوبریک (Stanley Kubrick) با فیلم A Space Odyssey: 2001،
رابرت زمکیس (Robert Zemeckis) با فیلم Contact،
ریدلی اسکات (Ridley Scott) با فیلم Prometheus
و آلفانسو کواران (Alfonso Cuarón) با فیلم Gravity و… سعی کردند تا پاسخی هر چند ناقص و کوتاه برای حل این مجهولات ارائه کنند
و آخرین فرد از این گروه هم، کریستوفر نولان (Christopher Nolan) بود که با ساخت فیلم Interstellar،
تلاش کرد تا جوابی قانع کننده برای برخی از این مجهولات بیابد! غافل از اینکه ژانر انتخابی وی ماهیتاً با عنصری سست و غیرقابل استناد به نام تخیل گرهخورده (ژانر علمی-تخیلی) و
به همین دلیل هیچگاه نمیتواند بهطور ثابت و قاطع بیانگر دیدگاهی صحیح باشد و بخش عمدهای از آن به امور حدسی و خیالی مرتبط میشود که در هیچیک از محافل رسمی چندان مورد استناد نیست.
Interstellar نولان همانند دیگر آثار وی، فیلمی پیچیده با داستانی چندلایه است که
میتوان آن را از چندین زاویه مختلف مورد تحلیل و بررسی قرارداد. او در Interstellar سعی کرده تا با قرار دادن موضوعات علمی و تلفیق آن با داستانی مذهبی و همراهی آن با یک درام خانوادگی! برای همه نوع مخاطب و
سلیقه حرفی برای گفتن داشته باشد. از همین رو، برای درک کامل Interstellar لازم است تا حداقل آن را از دو بعد علمی و مذهبی مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
Interstellar روایتگر درگیری مرگبار انسان تکنولوژی زده با طبیعت وحشی و سرکشی است که قصد دارد تمامی زحمات هزاران ساله بشریت (تمدن) و خود او را یکجا در زیر خروارها خاک مدفون نماید!
در سکانس ابتدایی Interstellar، دوربین به شکلی زیرکانه تصویری از ماکت خاک گرفته فضاپیمای آتلانتیس را درون کتابخانهای به تصویر میکشد.
درواقع این سکانس اشارهای هوشمندانه به نابودی تکنولوژی (بهطور خاص تکنولوژی فضایی) در زمان وقوع فیلم دارد و از همان ابتدا، مخاطب را برای آنچه قرار است در ادامه با آن مواجه شود، آماده میکند.
با توجه به این نکته که فضاپیمای آتلانتیس در سال ۲۰۱۱ آخرین مأموریت خود را به پایان رساند و پس از آن بازنشسته شد، میتوان حدس زد که داستان Interstellar فاصله زمانی چندانی با عصری که ما در آن زندگی میکنیم،
ندارد و به همین دلیل است که خاطره آن (ماکت فضاپیما) هنوز پابرجاست.
از دیگر مشخصات شاخص این دوران، میتوان به نابودی اکثر محصولات کشاورزی در اثر تکثیر آفتی ناشناخته بهعنوان “زنگار گیاهی” اشاره کرد که به سبب گسترش آن، بهجز گندم،
بامیه و ذرت، دیگر هیچ محصولی روی خاک زمین قابلکشت نیستند!
البته این در حالی است که ابتدا گندم و سپس بامیه در یک بازه زمانی ۷ ساله از بین رفتهاند و تنها غذای موجود برای تغذیه، ذرت است! که آنهم در معرض آلودگی به آفت قرارگرفته و خطر کمبود غذا و بروز فاجعه انسانی هرلحظه جامعه بشری را تهدید میکند.
از طرف دیگر، فرسایش خاک و عدم وجود پوشش گیاهی هم باعث شکلگیری طوفانهای شن شدید شده و زندگی مردم را در معرض تهدید قرار داده و آن را به دوران بدوی (نبود تکنولوژی) بازگردانده است.
اتفاقی شبیه به طوفان شنی که در سال ۱۹۳۰ در آمریکا رخ داد و کشاورزی این کشور را با چالشی جدی مواجه ساخت.
در چنین شرایطی، نولان بهعنوان نمونهای از اعضای جامعه بشری بحرانزده، به سراغ کشاورزی ساکن اوکلاهاما میرود و زندگی او و خانوادهاش را زیر ذرهبین قرار میدهد.
کوپر (Cooper) شخصیت اصلی Interstellar که او را در کسوت یک مزرعهدار موفق میبینیم، درواقع نماینده نسلی سوخته است که علی رقم استعداد و توانمندی بالا، بهاجبار تن به این کار داده و در اعماق وجودش رضایت چندانی به انجام آن ندارد.
او که در پرونده کاری سابق خود، خلبانی سفینههای آزمایشی ناسا را دارد،
حالا مجبور شده برای تأمین زندگی دختر، پسر و پدر همسر سابقش، رو به مزرعهداری آورده و رویای سفر به فضا و خروج از جو زمین را برای همیشه فراموش کند و این موضوع دقیقاً همان چالشی است که
نولان سعی دارد در طول Interstellar به آن دامن بزند.
Interstellar در همان سکانسهای ابتدایی، اطلاعات پراکندهای در مورد شرایط حاکم بر فضای موجود را به بیننده ارائه میدهد که با جمعبندی آنها در کنار یکدیگر، میتوان به
درک بهتر و دقیقتری از اوضاع رسید و حقایقی را مورد تحلیل و بررسی قرار داد. طبق اطلاعات موجود، در این دوران تکنولوژی بهطور کامل از بین رفته و تنها آثار محدود بجا مانده از
آن نیز در خدمت امور بدوی مانند مزرعهداری و کشاورزی قرارگرفته است.
به دلایل نامعلومی، ارتشها در سراسر دنیا منحل شدهاند و
دیگر از طرف دولتها بودجهای برای آنها در نظر گرفته نمیشود (ظاهراً بحران غذایی فکر جنگ را در بین ملتها از بین برده است!). با توجه به کدهایی که در Interstellar ارائه میشوند،
میتوان حدس زد که این بحران، جهانی و همهگیر است. اشاره به نابودی سیبزمینی در ایرلند و یا تعطیلی نیروی هوایی هند، تأییدی بر همین مسئله است.
طبق تجهیزاتی که درInterstellar نمایش دادهشدهاند، زمان روایت داستان فاصله چندانی با عصر حاضر ندارد. این موضوع با بررسی پهپاد تجسسی هند و شباهت آن با پهپادهای امروزی بهسادگی قابل مشاهده است.
این در حالی است که طبق داستان Interstellar، تنها ۱۰ سال از انحلال ارتش هند و ناسا میگذرد و
در این صورت میتوان زمان احتمالی Interstellar را در سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۵ تخمین زد.
عناوین کتابهای موجود در کتابخانه مورف (Murph) دختر ۱۰ ساله کوپر هم میتوانند
تأییدی بر این موضوع باشند. اکثر این کتابها، آثاری نسبتاً جدید هستند و از تاریخ انتشار برخی از آنها زمان زیادی نگذشته است. به نظر میرسد که نولان قصد داشته تا با قرار دادن این کدها در Interstellar، به بیننده اینطور القاء کند که
این سرنوشت ممکن است در آیندهای نهچندان دور گریبان گیر بشر امروزی هم بشود.
نولان برای روایت داستان خود، آن را در دو بخش کلی روایت میکند که
هرکدام از آنها حاوی نکات کلیدی بسیار مهمی هستند. بخش اول، شامل زندگی کوپر روی زمین و بخش دوم آن روایتگر سفر او به فضا است.
زندگی روی زمین
علاوه بر مشکلات تغذیهای و بحران طوفانهای شن مدفون کننده، تغییرات فرهنگی بنیادینی هم در اصول تربیتی انسانهای نسل جدید دیده میشوند که
دستکمی از طوفان شن ندارند. در این زمان، در مدرسه ابتدایی محل تحصیل مورف، به دانش آموزان گفته میشود که پروژه سفر به ماه آمریکا که در سال ۱۹۶۹ به وقوع پیوست و
تا سالها بهعنوان یکی از افتخارات ملی این کشور به شمار میرفت، تنها پروپاگاندایی تبلیغاتی برای درگیر کردن شوروی در یک بحران مالی بوده و اصل این موضوع به هیچوجه صحت تاریخی ندارد!
درواقع وجود چنین سکانسی در این Interstellar، واکنشی اعتراضی از طرف نولان به خدشهدار کردن باورهای افتخارآمیز دوران کودکی وی از طرف برخی سیاستمداران آمریکایی است.
مسلماً برای نولان که تنها یک سال پس از پروژه سفر به ماه آمریکا، چشم به جهان گشوده، بسیار تلخ و باورناپذیر است که بخواهد ماهیت این پروژه را دروغ و صرفاً نوعی جنگ تبلیغاتی علیه روسیه بداند.
نکته بعدی، اتفاق عجیبی است که دست بر قضا در خانه کوپر و اتاق مورف رخ میدهد. یک گرانش عجیب و مرموز که نهایتاً در اثر یک اتفاق ساده توسط کوپر کشف شده و در ادامه او را به مخفیترین محل دنیا! راهنمایی میکند.
پیش از ادامه این بحث، لازم است تا در مورد جایگاه اتفاق در این Interstellar،
کمی بیشتر صحبت کنیم. یکی از بحثهای کلیدی مطرحشده در Interstellar، تأکید شدید نولان به مبحث اتفاق و نقش آن در به وجود آمدن پدیدههای مهم در زندگی بشر است!
نولان برای این منظور از قانونی به نام مورفی سخن میگوید که اتفاقاً این قانون منشأ نامگذاری دختر نابغه وی نیز هست و نقشی اساسی در روند پیشرفت Interstellar دارد.
حال ببینیم که قانون مورفی چیست:
قانون مورفی یک اصطلاح عامیانه رایج در فرهنگ غربی است که میگوید: “اگر قرار باشد چیزی خراب شود، میشود.”
این جمله از ادوارد مورفی (Edward A. Murphy)،
مهندس نیروی هوایی و محقق “تئوری هرجومرج” آمریکایی است.
طبق این قانون، همیشه همه چیزها در بدترین و نامناسبترین زمان به خطا میروند و کارها را لنگ میگذارند. معمولاً هنگامی که شخصی همواره بدشانسی میآورد، او را مشمول قانون مورفی میدانند.
دیدگاههای مختلفی درباره منشأ دقیق قانون مورفی و جزئیات تشکیل اولیه آن وجود دارند که باعث نزاعهای طولانی نیز شدهاند.
کاملترین بحثی که تمام نظرات را موردبررسی قرارداد، کتاب تاریخچهای از قانون مورفی (A History of Murphy’s Law) از نیک اسپارک (Nick T. Spark) است که مقاله چهار قسمتیاش را در مورد “تاریخچه تحقیق بدون احتمال” مستند و کامل میکند. از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ پروژهای به نام MX۹۸۱ در منطقه مورک (که بعداً به پایگاه نیروی هوایی ادوارد نامگذاری شد.) برای آزمایش تحمل نیروی گرانش انسان هنگام کاهش سریع سرعت انجام شد. این آزمایش روی یک واگن که موشکی برای سرعت گرفتن و چندین ترمز هیدرولیک برای ایستادن روی آن سوار شده بود، انجام میشد.
در ابتدا برای انجام آزمایش، آدمکهایی که در بررسی تصادفات استفاده میشوند را به صندلی واگن میبستند، اما در آزمایشهای بعدی توسط دکتر جان پاول (John Powell) که در آن زمان سروان نیروی هوایی بود، انجام شد. در حین این آزمایشها، درباره میزان دقت ابزار استفاده شده برای اندازهگیری نیروی وارد شده به سروان پاول، سؤالاتی مطرح شد.
در این زمان، مورفی استفاده از کشش سنج الکترونیکی را که به جایگاه سروان پاول بسته میشد، پیشنهاد کرد. مورفی به این نوع تحقیق علاقهمند بود و قبلاً تحقیق مشابهی برای اندازهگیری نیروهای دستگاههای سانترفیوژ پرسرعت انجام داده بود.
دستیار مورفی، اتصالات جایگاه را متصل کرد و آزمایش با یک شامپانزه انجام شد. اما حسگرهای بسته شده همه صفر را نشان میدادند و معلوم شد که دستیار مورفی، حسگرها را اشتباه وصل کرده بوده. در این زمان بود که مورفی این جمله را استفاده کرد و با اینکه پیشنهاد شد که آزمایش دوباره با اتصالات صحیح انجام شود، او از گروه خارج شد.
در مصاحبه نیک اسپارک با جرج نیکُلس (مهندس دیگری که در آن گروه حضور داشت) نیکلس توضیح داد که مورفی دستیارش را مقصر این شکست شناخته و گفته: “اگر این مرد راهی برای اشتباه کردن داشته باشد، بیشک اشتباه میکند.”
نظر نیکلس این است که این قانون در محاورههای افراد گروه به این صورت خلاصه شد که: “اگر بتواند بشود، میشود.”
و برای تمسخر مورفی که از نظر نیکلس با خودخواهی گروه را ترک کرد، اینگونه نامگذاری شد. دیدگاه دیگری این قانون را به دکتر پاول، نسبت میدهند. وی این قانون را در یک گفتگوی مطبوعاتی کمی پس از شکست آزمایش استفاده کرده است. دیگران، از جمله تنها فرزند بازمانده مورفی، دیدگاه نیکلس را رد میکنند و ادعا دارند که استفاده این عبارت از ادوارد مورفی آغاز شده است.
برخی از این قوانین به شرح زیر هستند:
قانون مورفی: لبخند بزن… فردا روز بدتری است…
قانون صف: اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن: اگر شما شمارهای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون بینی: بعد از اینکه دستتان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه: اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون دروغگویی: اگر بهانه دروغیتان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشینتان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشینتان، دیرتان خواهد شد.
قانون روبرو شدن: احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتیکه با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید، افزایش مییابد.
قانون اثبات: وقتی میخواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمیکند، کار خواهد کرد.
قانون ترافیک: وقتی در ترافیک گیرکردهای، لاینی که تو در آن هستی دیرتر راه میافتد.
قانون وسایل نقلیه: وسایل نقلیه اعم از اتوبوس، قطار، هواپیما و… همیشه دیرتر از موعد حرکت میکنند، مگر آنکه شما دیر برسید. در این صورت درست سر وقت رفتهاند.
قانون اتوبوس: مدت زیادی منتظر اتوبوس میمانی و خبری نیست، پس سیگاری روشن میکنی. به محض روشن شدن سیگار، اتوبوس میرسد.
قانون کار: اگر به نظر میرسد که همه چیزها خوب پیش میروند، حتماً چیزی را از قلم انداختهای.
قانون نتیجه: احتمال بد پیش رفتن کارها، نسبت مستقیم با اهمیت آنها دارد.
قانون یادگیری: شما چیزی را یاد نمیگیرید، مگر بعد از اینکه امتحان آن را دادید.
قانون جستجو: هر وقت دنبال چیزی میگردید، همیشه در آخرین مکانی که جستجو میکنید، آن را مییابید.
قانون خرید: اهمیتی ندارد که چقدر دنبال جنسی بگردید، به محض اینکه آن را خریدید آن را در مغازه دیگری ارزانتر خواهید یافت.
قانون چیزهای خوب: هر چیز خوب در زندگی، یا غیرقانونی است یا غیراخلاقی یا چاقکننده.
قانون ضایع شدن: احتمال آنکه کاری را که انجام میدهید دیگران ببینند، نسبت مستقیم دارد با میزان احمقانه بودن آن کار.
قانون پمپبنزین: هنگام ورود به پمپبنزین، جایگاهی را که انتخاب میکنید کندتر و طولانیتر از جایگاههای دیگر خواهد بود.
قانون لکه: زمانی که میخواهید لکه روی شیشه پنجره را پاک کنید، لکه در سمت دیگر شیشه خواهد بود.
قانون دسترسی: هرگاه چیزی را دور بیندازید، به محض آنکه دیگر به آن دسترسی نداشته باشید، به آن نیاز پیدا خواهید کرد.
قانون صبحانه: همیشه نان از طرفی که به آن کره مالیدهاید، روی زمین میافتد.
قانون تعمیر: زمانی که دستگاه معیوب خود را نزد تعمیرکار میبرید، کاملاً درست و بیعیب کار خواهد کرد.
قانون اجتناب: اگر به هر دلیل در جایی قانون مورفی عمل نکند، قرار است اتفاق خیلی بدتر و بزرگتری بیفتد.
اما دیدگاه نولان نسبت به قانون مورفی در Interstellar، بهگونهای دیگر است. او معتقد است که بروز قانون مورفی زمینهای برای پیدایش یک رویداد خوب و مفید است. مثلاً پنچر شدن لاستیک ماشین کوپر، باعث میشود تا او موفق به شکار پهپاد تجسسی هند شود! یا بازماندن بیموقع پنجره اتاق مورف در زمان طوفان، باعث میشود که کوپر مکان سری ناسا را کشف کند! بدین شکل که در یکی از روزها که طوفان شدیدی رخداده بود، پنجره اتاق مورف باز میماند و ورود گردوغبار به درون اتاق باعث میشود تا کوپر متوجه وجود نیروی نامرئی درون اتاق شود. نیرویی که مورف آن را روح درون اتاق مینامد و معتقد است که این روح قصد برقراری ارتباط با وی را دارد. اما با بررسی بیشتر، کوپر درمییابد که روح اتاق، درواقع نوعی گرانش است که طی فرایندی عجیب، مختصات جغرافیایی پایگاه مخفی ناسا را بهوسیله کدهای باینری (هر عدد بهوسیله دو رقم ۰ و ۱ نشان داده میشود. این حالت نمایش اعداد را نمایش اعداد در مبنای دو نیز مینامند.) مشخص میکند.
این اتفاق، چنان کوپر را هیجانزده میکند که تصمیم میگیرد تا محل دقیق مختصات را یافته و از راز آن باخبر شود. بدین ترتیب، کوپر برای یافتن آن مکان راهی سفری میشود که ازقضا مورف کنجکاو هم او را همراهی میکند.
در ادامه، این مختصات کوپر را هدفمندانه به سمت پایگاه مخفی ناسا هدایت میکند و وی در آنجا درمییابد که علی رقم خبرهای منتشر شده مبنی بر تعطیلی ناسا، این سازمان مخفیانه مشغول فعالیت است و قصد دارد تا برای نجات بشریت از وضعیت موجود اقدامی اساسی نماید! آنها برای نجات بشریت دو راهکار کلی را در نظر دارند:
۱- غلبه بر نیروی گرانش زمین و انتقال همه انسانها بهوسیله سفینهای ویژه به سیارهای قابل سکونت که به نقشه A معروف است.
۲- انتقال ۵۰۰۰ تخم بارور فریز شده انسان به سیارهای قابل زیست و احیای دوباره نسل بشر از این طریق که به نقشه B معروف است.
اما برای انجام هر یک از این دو نقشه، آنها به خلبانی زبده نیاز دارند تا بتواند هدایت سفینه حامل را به عهده بگیرد و این خلبان کسی نیست جز کوپر عاشق پرواز، که دست بر قضا قانون مورفی او را به این نقطه هدایت کرده است!! (توجه داشته باشید که در Interstellar قانون مورفی معکوس عمل میکند).
داستان از این نقطه به بعد، مخاطب خود را آماج حملات اطلاعاتی در مورد فضا و قوانین فیزیک قرار میدهد تا او را برای پذیرش بخش دوم داستان، یعنی سفر کوپر به فضا آماده کند.
طبق اطلاعات ارائه شده در Interstellar، از حدود ۵۰ سال پیش ناهنجاریهای گرانشی عجیبی توسط ماهوارههای زمینی شناسایی شدند که در بین آنها یکی که به سیاره زحل نزدیکتر بود، اهمیت بیشتری پیدا کرد.
علت این اهمیت، وجود کرمچالهای (کرمچالهها ساختارهای فضازمانی پل مانندی هستند که دو گستره جدا از یک فضا-زمان یا دو فضا-زمان جدا از هم را به یکدیگر پیوند میدهند. کرمچالهها مسافت و زمان بایسته برای رسیدن از یک نقطهبهنقطه دیگر را کوتاه و آسان میکنند.) مطرح میشود که از ۴۸ سال پیش در فضا نمایان شده بود و این قابلیت را داشت تا بشر را به کهکشان دیگری منتقل کند!
دانشمندان معتقد بودند که این کرمچاله توسط موجوداتی که اصطلاحاً “آنها” یا “مراقبان بشر” خطاب میشوند، برای هدفی خاص در فضا قرار دادهشدهاند. بهوسیله این کرمچاله، دانشمندان میتوانستند ۱۲ سیارهای که ظاهراً نسبت به بقیه شرایط بهتری برای سکونت بشر داشتند را موردبررسی قرار دهند. به همین منظور، آنها حدود ۱۰ سال پیش ۱۲ کاوشگر (فضانورد) را در قالب مأموریتی با اسم رمز ایلعازر (نام فردی است که ماجرای زنده کردن او توسط مسیح در انجیل آمده است. در این داستان، ایلعازر چهار روز پس از مرگش توسط عیسی (ع) به زندگی بازمیگردد.) به این سیارهها فرستادند تا آنها پس از بررسی شرایط، اطلاعات را به زمین مخابره کنند.
اما این اطلاعات هرگز به زمین مخابره نشدند و حالا ناسا قصد دارد تا با اعزام تیم جدیدی (که قرار است کوپر هدایت سفینه آنها را عهدهدار باشد) به این کهکشان، ضمن کسب اطلاع از سرنوشت ۱۲ فرستاده خود، اطلاعات جمع آوری شده توسط آنها را نیز برای ناسا ارسال نماید. البته در این بین، ناسا بهمنظور جلوگیری از هرگونه اتفاق پیشبینینشده، تخمهای بارور فریز شده را نیز با آنها همراه میکند تا در صورت طولانی شدن مأموریت، یا بحرانی شدن ناگهانی اوضاع زمین، تیم اعزامی با ایجاد کلونی جدید در یکی از این سیارهها، نسل بشر را از انقراض حتمی نجات دهند (نقشه B).
علیرغم مخالفتهای مورف با سفر کوپر و تذکر وی به این نکته که پیام روح درون اتاق صراحتاً او را از رفتن به این سفر منع کرده (این پیام از طریق کشف رمز کدهای مورس و بر اساس ترتیب کتابهایی که از قفسه کتابخانه به بیرون پرتاب میشدند، به دست آمد) کوپر تصمیم میگیرد تا برای نجات بشریت و بهطور ویژه خانواده خود، عازم سفر بین ستارهای شود.
ازاینجا به بعد، Interstellar وارد بخش دوم داستان خود میشود…
سرانجام گروه چهارنفری کاوشگران، با ناوبری کوپر زمین را ترک میکنند و پس از یک خواب مصنوعی دوساله، سرانجام به پایگاه فضایی مستقر در نزدیکی زحل میرسند و ازآنجا به سمت کرمچاله حرکت میکنند.
آنها پس از بررسی و محاسبات دقیق، وارد کرمچاله شده و از طریق آن پا به کهکشان جدید که ۱۲ سیاره موردنظر در آنجا قرار دارند، میشوند. اما ورود به سیارههای موردنظر، چندان ساده به نظر نمیرسد. وجود یک سیاهچاله عظیم به نام گارگانتو، بزرگترین چالشی است که گروه با آن روبرو هستند، زیرا گرانش فوقالعاده زیاد آن باعث کند شدن زمان نسبت به زمین میشود، به شکلی که هر ساعت روی سیاره نزدیک به گارگانتو معادل ۷ سال روی زمین سپری میشود!
پیش از ادامه بحث، بهتر است کمی در مورد صحت این موضوع که آیا واقعاً چنین اختلافزمانی بین سفر در فضا و زمین وجود دارد، تحقیق و بررسی کنیم:
معمای دوقلوهای آلبرت اینشتین
دو برادر دوقلو که یکی فضانورد است و دیگری یک شغل عادی دارد را در نظر بگیرید. پس از گذشت سالیان متمادی، زمانی که هر دو به خانه برمیگردند، در کمال تعجب، برادر فضانورد جوانتر از دیگری به نظر میرسد. هرچند ممکن است این موضوع کمی عجیب به نظر برسد، اما طبق نظریه نسبیت اینشتین، این فرایند کاملاً درست و امکانپذیر است. تئوری نسبیت به ما میگوید که با سریعتر شدن سرعت حرکت در فضا، سرعت پیشروی زمان کندتر میشود. بنابراین به نظر میرسد که سفر به فضا، باعث جوان ماندن افراد میشود.
اما در این بین، نظرات مخالفی هم با این تئوری وجود دارند. بهتازگی برخی از محققان به نتایجی مغایر با نظریه فوق دست یافتند و معتقدند که سفر به فضا، تأثیری کاملاً برعکس دارد و حتی ممکن است انسان را به پیری زودرس دچار کند.
فرانک کوچینوتا از دانشمندان برجسته ناسا، در زمینه تشعشعات در مرکز فضایی جانسون، دراینباره میگوید:
“مشکل نظریه اینشتین این است که ما نمیتوانیم تشعشعات فضایی و روند طبیعی گذر عمر را در علم بیولوژی بگنجانیم. حرکت در فضا، امکان نفوذ اشعه به داخل کروموزومهای شخص را ایجاد میکند. این عمل ممکن است به تلومرها (سرپوش مولکولی کوچکی در انتهای DNA) آسیب برساند. با بازگشت به زمین، فقدان تلومرها ارتباط مستقیم با سالخوردگی پیدا میکند.”
تاکنون تأثیر ایستگاههای فضایی و شاتلها بر فضانوردان، البته در صورت وجود، بسیار اندک بوده است. این فضانوردان دائماً درون میدان مغناطیسی محافظ زمین (که باعث انحراف اشعهها میشود) در گردشاند.
در ادامه، گروه وارد اولین سیاره از ۱۲ سیاره محتمل برای زندگی که به نام “میلر” مشهور شده، میشوند و در سطح آن فرود میآیند. سیارهای مملو از آب که در آن موجهایی چند صد متری تشکیلشده و بههیچوجه برای زندگی بشر مناسب نیست.
در طی اکتشاف در سیاره میلر، ناگهان افراد گروه دچار حادثه شده و مجبور میشوند تا برای مدتی نزدیک به ۳ ساعت و اندی در آنجا باقی بمانند و این موضوع یعنی گذر ۲۳ سال در روی زمین!
در این زمان، مورف از دختربچهای کنجکاو و لجوج به دانشمندی بالغ تبدیلشده و در کنار پروفسور برند (Brand)، در حال تحقیق روی پروژه A (امکان انتقال انسانها به فضا) است. آنها در طول این سالها، مدام پیامهایی را برای سفینه کاوشگر ایلعازر میفرستادند و آنها را در جریان اوضاع خود و مردم زمین قرار میدادند. درحالیکه در طول این ۲۳ سال هیچ پیغامی از سفینه دریافت نکرده بودند.
مرور پیامهای ۲۳ ساله خانواده کوپر و عکسالعمل او در مواجهه ناگهانی با هجمهای از رویدادهای تلخ و شیرین این سالها، بهصورت دنبالهدار و پشت سر هم، یکی از زیباترین صحنههای Interstellar به شمار میرود و میتوان آن را نقطه عطفی در تلفیق این ژانر با ژانر فیلمهای درام دانست.
افراد گروه، تحقیق درباره دومین سیاره محتمل برای زندگی موسوم به سیاره “مان” را آغاز میکنند. آنها در این سیاره موفق میشوند تا دکتر مان را از خواب مصنوعی ۱۰ ساله خود بیدار کرده (پروژه ایلعازر) و از او در مورد موقعیت سیارهاش سؤال کنند.
مان سیاره خودش را مکانی مناسب و قابل سکونت معرفی میکند و به اعضای گروه، این نوید را میدهد که همه شرایط برای انتقال انسانها به این سیاره مهیا است. درحالیکه در ادامه مشخص میشود که او همانند پروفسور برند، دروغگویی بزرگ است (او هم مانند برند از همان ابتدا خبر داشت که پروژه A دروغ و کاملاً شکستخورده است) و تمام هدف او در طول این سالها نجات جان خود و ایجاد کلونی انسانی درون یک سیاره جدید است (نقشه B). اما در انتها پس از یک کشمکش طولانی نقشه او شکستخورده و کشته میشود.
پس از این جریان، افراد گروه به علت کمی سوخت موجود، مجبور به اتخاذ تصمیم بسیار سختی میشوند. آنها درنهایت تصمیم میگیرند تا برای نجات جان بشریت از خودگذشتگی کرده و بجای بازگشت به زمین، به سومین سیاره محتمل برای زندگی که به نام “ادموندز” معروف شده، بروند. درحالیکه به نظر میرسید گروه در انجام این مأموریت، انسجام قبلی خود را همچنان حفظ خواهد کرد، در میانه راه کوپر با از خود گذشتگی مثال زدنی، خود را به درون سیاهچاله پرتاب میکند تا با این کار از هدر رفت بیشتر سوخت جلوگیری کند و بدینوسیله امکان فرود آملیا (Amelia) روی سیاره ادموندز و کلونی سازی را فراهم آورد.
کوپر ناامیدانه وارد سیاهچاله میشود، اما برخلاف تصور، درمییابد که سیاهچاله هم درواقع یک سازه پنج بعدی غولآسا و فوق پیشرفته است که عدهای (مراقبان بشریت!) آن را به منظوری خاص در فضا ایجاد کردهاند!
او خود را در فضایی بسیار عجیب و پیچیده متوجه میشود که در آن تمامی سالهای زندگی دخترش در کنار هم مانند جورچینی قرار دادهشده است. کوپر درمییابد که درواقع او به این مکان فراخوان شده تا بتواند از این طریق با دخترش ارتباط برقرار کرده و با کمک اطلاعاتی که موجودات بعد پنجم در اختیارش قرار میدهند! بشریت را نجات دهد. همچنین کوپر درمییابد که روح کتابخانه دخترش و عامل پدید آمدن گرانش درون اتاق درواقع خود او بوده که سعی داشته که خودش را به این مأموریت فراخوان کند! و در ادامه مانع سفر خود شود!!
پس از این ابر آگاهی! کوپر از طریق کدگذاری (کد مورس) روی ساعت مچی درون اتاق، مورف را از چگونگی غلبه بر جاذبه آگاه میکند و بدین ترتیب زمینه نجات بشریت را فراهم میآورد.
در این بخش، کوپر صحبتهایی در مورد موجوداتی که عامل شکلگیری این وقایع شدهاند، میکند که جالب و قابل تأمل هستند:
تارس: کوپر. کوپر. جواب بده، کوپر.
کوپر: تارس؟
تارس: به گوشم.
کوپر: تو سالم موندی؟
تارس: یه جایی تو بعد پنجم اونا… اونا نجاتمون دادن.
کوپر: “اونا” کدوم خری هستن؟ و چرا می خوان کمکمون کنن؟
تارس: نمیدونم. اما اونا این فضای سه بعدی رو داخل فضای پنج بعدیشون ساختن تا به تو اجازه بدن درکش کنی.
کوپر: خب، فایدهای نداره.
تارس: چرا، داره. در اینجا تو زمان رو به عنوان یه بعد فیزیکی دیدی. تو متوجه شدی که میتونی
یه نیرو رو در طول فضازمان به کار بگیری.
کوپر: گرانش، که پیغامی بفرستیم؟
تارس: درسته… گرانش. می تونه از بعدها عبور کنه، از جمله زمان.
کوپر: اطلاعات کوانتوم رو به دست آوردی؟
تارس: بله. دارم اونو در همه طولموجها ارسال میکنم. اما هیچی ازاینجا بیرون نمیره، کوپر.
کوپر: من می تونم این کار رو بکنم. می تونم.
تارس: اما دادن چنین اطلاعات پیچیدهای به یه بچه…
کوپر: نه هر بچهای.
تارس: حتی اگه اینجا مخابرهاش کنی، اون تا سالها به مفهومش پی نمیبره.
کوپر: میدونم، تارس. ولی باید یه راه حلی پیدا کنیم وگر نه مردم زمین میمیرن. فکر کن.
تارس: اونا ما رو به اینجا نیاوردن که گذشته رو عوض کنیم.
کوپر: نه، اونا اصلاً ما رو به اینجا نیاوردن، خودمون این کارو کردیم! هنوز نفهمیدی، تارس؟ من خودم رو به اینجا آوردم! ما اینجاییم تا با یه دنیای سهبعدی ارتباط برقرار کنیم. ما پل ارتباطی هستیم! فکر کردم اونا من رو انتخاب کردن، اما اونا منو انتخاب نکردن، دخترم رو انتخاب کردن.
تارس: برای چهکاری، کوپر؟
کوپر: تا دنیا رو نجات بده.
پس از کدگذاری ساعت مورف، ناگهان مکعب ایجادشده (فضای سهبعدی اتاق مورف) توسط دیگران (مراقبان بشریت!) از بین رفته و کوپر در فضا رها میشود. در سکانس بعدی، کوپر درون بیمارستان یک پایگاه فضایی نمایش داده میشود.
پزشک به کوپر ۱۲۰ ساله! توضیح میدهد که بسیار خوششانس بوده که سفینههای جستجوگر، موفق به یافتن او شدهاند. او همچنین اعلام میکند که مورف در حال آمدن به آنجاست، اما به علت کهولت سن مجبور شدهاند تا او را در حالت خواب انجمادی به پایگاه منتقل کنند.
کوپر سرانجام پس از سالها با دخترش که حالا در سن کهنسالی به سر میبرد، ملاقات میکند و مورف به او میگوید که متوجه شده که روح اتاق مطالعه او درواقع همان کوپر بوده و او بوده که همه این کارها را انجام داده است.
مورف از کوپر میخواهد که آنجا را ترک کرده و به سیارهای که آملیا برند روی آن فرود آمده برود و در ساخت پایگاه و کلون سازی نسل جدید بشر به وی کمک نماید! ظاهراً در انتها هر دو نقشه A و B تحقق پیداکردهاند…
حال که با داستان Interstellar و نکات علمی آن تا حدودی آشنا شدید، لازم است تا کمی هم در مورد مفاهیم موجود در لایه زیرین آن صحبت کنیم.
بهطورکلی، جدا از مفاهیم علمی موجود در Interstellar، میتوان به داستان آن از زاویه متفاوتی هم نگاه کرد. بیایید یکبار دیگر بخشهایی از داستان را باهم مرور کنیم:
۱ – طبق روایت Interstellar، کوپر در یکی از پروازهای خود دچار حادثه شده و با هواپیما (سفینه) سقوط میکند.
۲ – پروفسور برند به کوپر توضیح میدهد که نام مأموریت آنها ایلعازر است که کنایهای به معجزه حضرت مسیح در زنده کردن فردی به همین نام دارد.
۳ – دانشمندان موفق شدهاند ۱۲ سیاره که احتمال ادامه حیات بشر روی آنها بیشتر است، پیدا کنند و برای یافتن حقیقت، ۱۲ فضانورد پیشرو را به آنجا اعزام کردهاند.
۴ – برند برای کوپر از دو نقشه A و B صحبت میکند که طبق نقشه B قرار است با بردن نطفههای منجمد شده در سیارهای جدید و قابل سکونت کلونی تشکیل شود.
۵ – پس از شروع سفر کوپر و همراهانش، ارتباط تصویری آنها بهصورت یکطرفه درآمده ( بهجز یک مورد که در آن کوپر برای فرزندانش پیغام فرستاد) و فقط افراد روی زمین قادر به فرستادن پیام برای افراد سفینه هستند و بهطور خاص اعضای خانواده کوپر و پروفسور برند این کار را انجام میدهند!
۶ – اعضای گروه کاوش، اندکی پس از آغاز سفر به خواب مصنوعی (انجمادی) رفته و پسازآن وارد سفینه استقامت میشوند.
۷ – مدتزمان سپریشده برای افراد روی زمین، بهسرعت در حال تغییر است. حالآنکه برای ساکنان سفینه، این زمان ثابت و یکنواخت است (بهغیراز یک مورد که دکتر رامیلی کهولت سن پیدا میکند و علت آن سهلانگاری خود او در رعایت کردن اصول اولیه معرفی میشود.)
۸ – در انتهای مسیر، کوپر متوجه میشود که میتواند تمام خاطراتش را یکجا و در قالب یک فضای چندبعدی مشاهده کند.
۹ – کوپر پس از نجات از فضا، به سفینهای که محل سکونت جدید انسانها محسوب میشود، منتقلشده و در آنجا در مکانی که بر اساس محل زندگیاش روی زمین شبیهسازیشده، ساکن میشود.
حال بیایید این اطلاعات را به گونه دیگری تفسیر کرده و با کنار هم قرار دادن آنها پرده از راز اصلی Interstellar برداریم:
۱ – کوپر پس از سقوط هواپیما، در ابتدای Interstellar یا کشتهشده یا در کما (مرگ مغزی) قرار دارد. با این حساب، کل صحنههایی که کوپر در ابتدای Interstellar در آنها حضور دارد، درواقع مروری بر خاطرات وی در حال کما یا مرگ هستند.
۲ – شروع سفر فضایی کوپر همراه با نمایش صحنه خواب انجمادی، میتواند تعبیری از زمان اعلام مرگ مغزی به خانواده وی یا مراسم تدفین و یا خاکسپاری او باشد.
۳ – علت ثابت ماندن سن کوپر و تغییر سن افراد روی زمین هم به همین دلیل است. کوپر در سنی که مرده (مرگ مغزی شده) باقیمانده، اما افراد زنده دچار تغییر سن میشوند.
۴ – پروفسور برند درصدد است تا با استفاده از علم، در قالب پروژهای به نام ایلعازر، مردگان (یا افراد مرگ مغزی شده) را به زندگی بازگرداند. او قول این اتفاق را به مورف داده تا پدرش را به زندگی بازگرداند. شعری از دیلن تامس ولزی که مدام پروفسور برند آن زمزمه میکند هم به نپذیرفتن مرگ و مواردی از این دست اشاره دارد.
“آن شب خوش (مرگ) را به سادگی نپذیر
پیری را نابود و در انتهای روز (زندگی) طغیان کن
طغیان کن علیه مرگ روشنایی
اگر چه خردمندان در نهایت تاریکی (مرگ) را حقیقت می دانند
زیرا که کلامشان به نبود روشنایی (زندگی) انجامیده
اما آنها آن شب خوش (مرگ) را به سادگی نپذیرفتند”
شاید دختر برند و دیگر همراهان کوپر هم شرایطی مانند وی داشته باشند و همگی در بیمارستانی در کما باشند یا همراه با سقوط کوپر با او کشته شده باشند.
۵ – ارواح میتوانند صحبتهای افراد زنده با آنها را بشنود، اما امکان برقراری ارتباط را ندارند. به همین علت است که همه ارتباطها در فیلم یکطرفه است (گویی زندهها بالای سر بیمار مرگ مغزی یا سر قبر او نشستهاند!). نمایش این موضوع هم میتواند دلیلی بر مرگ یا به کما رفتن کوپر باشد (شاید همراهان وی نیز در چنین شرایطی قرار داشته باشند و از همین رو با وی همسفر شدهاند!)
۶ – جایی که کوپر و مورف پیر با یکدیگر ملاقات میکنند، درواقع میتواند تعبیری از برزخ باشد (مکانی خارج از جو زمین!) که ازقضا شباهت زیادی به خانه وی نیز دارد (این موضوع با برخی تعابیر در مورد برزخ هم سازگاری دارد) وجود تابلویی که نام ۱۶ نفر از پیشتازان فضا (۱۲ فرستاده اصلی و ۴ کاوشگر جدید) روی آن نوشتهشده بود هم دلیلی بر این حرف است. در این زمان، مورف هم مرده و به همین دلیل هم میتواند با کوپر دیدار کند. گفتن این جمله که مورف برای رسیدن به این نقطه باید به خواب انجمادی برود، دلیل دیگری بر این ادعاست. از همین رو ممکن است که همه افراد حاضر در اتاق ملاقات هم همین وضعیت را داشته باشند.
۷ – برند در سیارهای قابل سکونت به همراه تخمهای بارور انجماد یافته ساکن شده و قصد دارد تا کلونی جدیدی از انسانها را به وجود آورد. این صحنه درواقع نمادی از آدم و هوا و فرزندان آینده آنها را به تصویر میکشد. تصویری از شروعی دوباره برای بشریت.
۸ – در مورد ۱۲ فرستاده هم میتوان تعابیر متفاوتی را برداشت نمود. ازجمله، اشاره به ۱۲ سبت قوم یهود یا… (تعبیر این بخش را به عهده شما خواننده عزیز واگذار میکنم)
برداشت متفاوت دیگر هم اینست که…
- نام ماموریت ناسا در Interstellar برای نجات بشریت، ایلعازر است، ایلعازر در انجیل یوحنا نام شخصی است که چهار روز پس از مرگش به دست عیسی مسیح دوباره زنده شد. در این ماموریت ۱۲ فضانورد که شجاع ترین انسان های تاریخ معرفی می شوند به ۱۲ سیاره که احتمال حیات در آن ها وجود دارد فرستاده می شوند. بدیهی است که این ۱۲ فضانورد، ۱۲ حواریون عیسی مسیح را در ذهن تداعی می کنند. رهبر این ۱۲ فضانورد دکتر “مان” است، کسی که به عنوان شایسته ترین آن ها معرفی می شود. اما در انتهای داستان نه تنها روشن می شود که دکتر “مان” فردی ترسو است که با خیانت می کوشد کوپر را بکشد. و شاید اشاره ای باشد به یهودای اسخریوطی که به عیسی مسیح خیانت کرد.
- کوپر در تمام Interstellar نماد انسانی کامل و سرشار از خوبی هاست. او عاشق خانواده اش است با اینحال برای نجات بشریت از آن ها می گذرد و در نهایت هم اوست که زمینه نجات را فراهم می کند. از طرف دیگر اوست که رهبر ماموریت ایلعازر یعنی دکتر “مان” را از خواب بیدار می کند، اینکار را نه رامیلی انجام می دهد و نه آمیلیا، کوپر است که دکتر “مان” را از خوابی که منتهی به مرگ است بیدار می کند. چه کسی ایلعازر را دوباره زنده کرد؟ عیسی مسیح … پس ممکن است کوپر نمادی از عیسی مسیح باشد که برای نجات بشر از همه چیزش می گذرد.
- از طرفی در Interstellar کوپر همان روح دخترش مورف است، روحی که در ابتدا کتاب ها را در اتاق مورف به زمین می اندازد و به دنبال راهی برای ارتباط است. این روح، مورف و کوپر را به محل مخفی ناسا هدایت می کند و در نهایت با ارسال داده های کوانتومی سیاهچاله زمینه ساز نجات بشر می شود. روحی که از زمان و مکانی دیگر پیغام ها را ارسال می کند و به کمک آن ها می آید. مسیحیان معتقد به روح القدس هستند، روحی که زمینه ساز ارتباط عیسی مسیح و خداست. پس به نوعی کوپر، روح القدس هم معرفی می شود.
- در تمام مدت Interstellar پدیده هایی که دلیل علمی ای برای وقوع آن ها وجود ندارد به “آن ها” نسبت داده می شود. حضور معجزه آسای کوپر در پایگاه مخفی ناسا، به وجود آمدن کرمچاله در نزدیکی زحل، … و در نهایت ابرمکعب که ساخته دست “آن ها” معرفی می شود.
در انتهای Interstellar تارس (ربات دارای هوش مصنوعی) می گوید که آن موجودات مجهول در حال بستن ابر مکعب هستند.
کوپر به او می گوید: “هنوز متوجه نشدی تارس؟ “آن ها” موجودات خاصی نیستند، آن ها خود ما هستیم، کاری رو که من برای مورف کردم، آن ها هم دارند برای من می کنند، برای همه ما.”
تارس می گوید: “کوپر، مردم (people) نمی توانند چنین چیزی بسازند”
کوپر می گوید: “نه، نه، الآن نمی تونن، اما یه روز(می سازن)، من و تو نه، اما مردم می سازند، تمدنی که به فراتر از ۴ بعدی که میشناسیم دست پیدا کردن”
در ادامه کارگردان Interstellar صحنه ای را مرور می کند که در هنگام عبور از کرمچاله آمیلیا متوجه حضور “آن ها” می شود و با انگشتانش سعی می کند با آن ها ارتباط برقرار کند، و در اینجا روشن می شود که “آن ها” در حقیقت خود کوپر بوده، این صحنه به نوعی تابلو نقاشی “آفرینش انسان” میکل آنژ را یادآوری می کند.
به عقیده بسیاری فیلم می کوشد تا به بیننده القا کند خدا یک ذات ماوراطبیعی نیست، بلکه یک ورژن پیشرفته از خود ماست و اینجاست که تثلیث مسیحیان همه و همه در کوپر یعنی نماد عیسی مسیح خلاصه می شود.
در یک جمعبندی کلی، شاید بتوان Interstellar نولان را فیلمی کنایهآمیز به مرگ و ماجراهای پس از آن دانست که به شکلی کاملاً ماهرانه، روایت اصلی خود را در قالب داستانی علمی-تخیلی پنهان نموده است. اما Interstellar هم مانند همه فیلمهایی که سعی دارند پدیده مرگ را با استدلالهای علمی-تخیلی تعبیر و تفسیر کنند، در ارائه مفهومی صحیح، منطقی و مستند ناکام مانده و در حد کنایهای کودکانه از مفهومی عمیق باقیمانده است.
در پایان شمارو دعوت می کنم به تفکر در آیات ۷۵ و ۷۶ سوره واقعه :
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧۵﴾ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ ﴿٧۶﴾
قسم به جایگاه ستارگان، و اگر بدانید بی تردید این سوگندی بس بزرگ است.
I swear by the locations of stars, it is a great swear if you knew
توجه بفرمایید که در این آیه خداوند به ستارگان قسم نمی خورد، به جایگاه ستارگان قسم می خورد، و در ادامه می گوید اگر علم داشتید بدون شک درک می کردید که این قسم بسیار بزرگ است.
براستی چه رازی در جایگاه ستارگان نهفته است که خداوند آن را قسمی بزرگ عنوان می کند؟
عالی و بسیار کامل
ممنون
عالی و بسیار کامل
ممنون
ان شالله نقد های بیشتری از این سایت ببینیم
امیدوارم مقالاتمون مفید باشند، ان شاء الله
بازیگرها عالی … داستان عالی ….
نقد هم عالی تر ….
موزیکِ متن هم همینطور .. !
اونجا که مرفی به بابا میگه : You were My ghost … چقد دردناک عالی بود .. !
اشک ریختن هایِ کوپر :((
مکنزی فوی 🙁 آخ .
من حتی اولین ارائه ای که تو طولِ مدتی کمی که رفتم دانشگاه ارائه دادم درباره ی این فیلم بود :
Let’s think like an astronaut 😛
دلم میخواست ملتو باهاش آشنا کنم … بعدش همه میپرسیدن اسمش چی بود دوباره بگو :دی
اسویل کردم براشون کمی از داستانو …
ولی واقعا بر هر جنبنده ای نیآزه حس کردنِ این اثر … شما هم موافقین ؟..
موافقم شدیداااااا
یو آر مای گوست… موقع این دیالوگ گریه کردم … و دلم بابامو خواست?
واقعا فیلم قشنگی بود ، کلاس کامل فیزیک و نجوم و حتی عشق و انسانیت
عالی بود
??دم همشون گرم
ممنون بسیار نقد عالی بود
بسیار عالی بود، خیلی از خواندن نقد کامل شما لذت بردم، امیدوارم همه فیلم ها بهمن شکل بیطرفانه نقد بشن و برداشت نهایی با خود مخاطب باشه، با تشکر و آرزوی موفقیت و بهروزی برای شما
ممنون از نظر بسیار زیبای شما
خیلی شیک و تمیز نقد شد، باریک ??????
نقدتون واقعا دلچسب بود و خیلی دوسش داشتم !
دمتون گرم !!
سلام
این نقد که از فیلم شد. خیلی شخصی بوده
مثلا گفته نولان قصد داشته زندگی بعد از مرگ کوپر رو نشون بده
حالا سوال اینه چرا اون دانشمندی که تو سفینه موند 23 سال پیر شد
یا چرا 3 تا از دانشمندان تو فیلم میمیرن؟ ( در صورتی که نویسنده اعتقاد داره نولان زندگی پس از مرگ رو نشون میده)
یا چرا زمانی که کوپر تونست با دخترش ارتباط بگیره ازش میخواست که مانع رفتنش بشه؟ در صورتی که نویسنده نظرش بر اینه که کوپر نماد حضرت عیسی و یا روح القدسه و این با از خودگذشتگی اشاره شده تناقض داره
در ادامه دیدگاه قبل
یا حتی اشاره ای که به لقاح مصنوعی و کنایه به آدم و حوا شد
چطور امکان داره پروفسور به کسانی که مردن تخم های انجماد شده رو بده برای انتقال؟
یا 12 نفری که قبلا مردن چرا باید در قالب یه ماموریت واحد پیغام بفرستن ؟ چه کسی به این 12 نفر ماموریت داده؟ پروفسور از کجا باید راجب ماموریت اینا خبر داشته باشه؟
و باز جالبتر اینکه دکتر مان از ابتدا ازدروغ پروفسور خبر داشته
واقعا دستت دردنكنه حالا فهميدم چي شد.كاش يه نقد درست حسابيم واسه فيلم تلقين بزاري
به نظر من فیلم خوب و تاثیر گذاری و میتونه زندگی ما رو به چالش بکشه.در این فیلم قدرت جاذبه وپاسخ به افکار ذهن ما از طریق کائنات به خوبی نشآن داده میشه و حتی به نظر من میتونه رمز گشای پاسخ تمام سوالات به اسرار آفرینش باشه و هر کسی میتونه برداشت مستقلی از این فیلم داشته باشه
خسته نباشید
از موقع انتشار این نقد خیلی میگذره ولی واقعا لازم دونستم که تشکر کنم
در جواب دوست عزیزی که دین ما رو سرطان خطاب کرد میگم:
اگر شما حس میکنی این به اصطلاح خودت سرطان تو رو میکشه دوری کن خداوند همه ی ماها رو آزاد گذاشته تا خودمون انتخاب کنیم.
واقعا لذت بردم از نقدتتون از هر دیدگاهی که میشد تحلیل کرده بودید.
و چه دلنشین بود آیه ی آخر. 🙂
بسیار عالی.
متشکرم.
سلام
من نقد فیلم interstellar رو هم توی zoomg خوندم هم اینجا
با اختلاف خیلی فاحشی این مطلب خیلی پخته تر و درست حسابی تر بود
نقد فیلم amercian sniper رو هم خوندم و اون هم خیلی قابل توجه بود
ممنون
شبی که این فیلم را دیدم تا صبح نخوابیدم داستان فقط در یک جمله میشه گفت امثال کریستفر نولان هستند که اینده را میسازند این انسانها و یا نویسنده های بزرگ معاصر دیگه مثل دن براون و … خلاقیت رو در انسانها شکوفا میکنند و باعث میشن ذهنمون به چیزی فراتر از زندگی روز مره فکر کنه و اون تصور اینده است
از گذشته تا کنون دین همیشه مانع پیشرفت علم و مخالف سرسخت دانشمندها بوده و هست مگر اونها خودشونو با دین دوران خوددشون همسو کنن که این به نوبه خود اصل دانشمند بودن رو زیر سوال میبره از زمانی که کلیسا جلوی دانشمندها ایستاد اشراقیون تشکیل شدند همون دانشمندانی که میدیدن نمیتون با قدرت کلیسا به تنهایی مبارزه تمامی مذاهب روزی از بین خواهند رفت و زمانی که هوش مصنوعی کنترل زندگی انساها رو به دست بگیره تعریف خدا هم برای بشر تغییر خواهد کرد
باشد. مذهب مایه ی کلاهبرداری. اما:
۱-ادله ی شما از اون فکر باطل مذهب بر علیه علم نشات گرفته. این موضوع از زمانی شروع شد که افرادی به ما مسلط شدن که اونچه که حقیقی بود رو تحریف کردن و تبدیلش کردن به وسیله ترقی خودشون. در کدوم انجیل حقیقی ای گفته شده زمین مرکز جهانه؟! کجای قرآن گفته زن کنیز مرده؟!
اسلام نه تنها مقابله ای با علم نداره، بلکه بسیار بهش تشویق کرده و از بهترین عبادات نامیده. البته که علم باید چهارچوب بندی و هدفگذاری بشه. وگرنه نتیجه ش میشه پروژه هارپ و سلاح هسته ای و ویروس کرونا.
۲-حتی همین علم شما هم نقص های فراوانی داره. انسان هیچوقت نمیتونه “همه چیز” رو بفهمه. بنابراین همیشه احتمال خطای علم هست. امروز یه نظریه کاملا منطقی میاد و همه می پذیرنش. فردا یه نظریه دیگه میاد و قبلی رو نسخ میکنه و باز هم منطقی بنظر میاد!!!
۳- علم هرچقدر هم پیشرفت کنه، نمیتونه چیزی در مورد اینکه انسان از کجا اومده، به کجا میره، برای چی، این دنیا برای چیه و… رو جواب بده. چون علم هیچوقت نمیتونه از محدوده مرزهای این عالم خارج بشه.
۴- علم و مذهب نه تنها ضد هم نیستن، بلکه مکمل هم هستن. این دو با هم، انسان هارو به بالا ترین درجات فرهنگ و تمدن میرسونن. مذهب بی علم نتیجه ش میشه خوارج و داعش و وهابیون و علم بی مذهب نتیجه ش میشه امثال این فیلم ها و ایدئولوژی حاکم بر گشور های غربی که این فلاکت رو براشون به ارمغان اورده
۵-انسان هیچوقت نمی تونه بدون بهره از موجود و حیات زنده، انسان خلق کنه. هوش مصنوعی هر چقدر هم پیشرفت کنه، هرگز به عقل، احساسات و مقام والای انسانی دست پیدا نمی کنه و هیچوقت به چیزی فراتر از چند عدد و رقم کامپیوتری تبدیل نمیشه
۶-بدون وجود مذهب، انسان به وحشی ترین موجود ممکن تبدیل میشه. وقتی هیچ چیزی نباشه که مارو محدود کنه و درست و غلط رو نشونمون بده(اونم از طرف کسی که بوجودمون آورده و بهتر از هرکسی میدونه چی درسته و چی غلط) هرچیزی بدون هیچ قید و شرطی آزاده. همه ی عالم قبول دارن که دروغ و ظلم و نیرنگ و شراب و قمار و زنا و دزدی بده. اگر هم پولی در این راه هزینه بشه، تبدیل میشه به غذا و لباس آدمای بی بضاعت و نزدیک تر شدن به “عدالت اجتماعی”.وقتی بدونی که زندگیت حبط نیست و اگر هم کسی آزارت بده، بالاخره یه روزی جواب پس میده و بالاخره تو هم اگر کار خوبی انجام بدی، جواب پس میدی، یا اگر بدونی یک وجود برتری هست که مراقبته و هرزمان ازش کمک بخوای، به دادت میرسه، آرامش و شجاعت رو بدست میاری. فک میکنی امام حسین(ع) فقط واسه مقامی که داشت، زد به دل سپاهی که هفتصد برابر از یارانش بیشتر بود و خودش و خانواده ش و بهترین دوستانش رو فدا کرد تا مردم بیدار شن؟؟!
در آخر باید بگم که میدونم از موضعه ت عقب نمیای، ولی بدون که این راه که میری، بیراهه ست و آخر سر از پرتگاهی در میاری که خودتم نمسدونی چطوری بهش رسیدی
آفرین حرف دل خیلی هارو زدی ولی حیف که بعضی ها توهم من میفهمم بقیه خلن دارن. میان مذهب و دین های کامل رو با دین های پر ایراد و تحریف شده ای مثل بودا و مسیحیت یکی میکنن و نتیجه مسخره تر از همه اینها میگیرن. دلیلش هم این نیست که طرف فکر کرده بهش رسیده ها، دلیلش اینه که کورکورانه و بدون فکر و منطق به درد بخوری حرفای یک مشت زن هرجایی یا مرد پول و بی بند و باری پرست داخل رسانه هایی که از اسماشون هم خننده ات میگیره گوش میکنن و بد تر از اون باور میکنن. بعد اگر یک آدم با مطالعه یا آیت اللهی دکتری چیزی بیاد خودشو خاک کنه میگن توهم توطئه دارهداینطور چیزا.
دمت گرم.خیلی خوب جواب دادی.با اجازه ات اگه بحثی شد از نوشته هات استفاده می کنم.
عالی بود
خدا وکیلی خودت از حرفهای مورد ۴ و ۶ که گفتی خودت نمیگیره آخه بنده خدا کشور های غربی تو اوج فلاکت هستند و ما لابد توی اوج قدرت و سربلندی هستیم برو زندگینامه امثال ابو علی سینا و ذکریا رازی رو بخون بعد ببینم بازم میای بگی مذهب به علم کمک کرده حالا گالیله و دکارت و… بماند.
حتی اگر گذشته رو هم کنار بگذاریم،الان که داریم زندگی میکنیم با چشم های خودم دارم میبینم که چه کسانی با پیشرفت علم در ایران میگویند “اینا از گلوی ما زدن،اینو ساختند” یا “خب مثلا الان ساختی به چه درد ما میخورد؟” یا “دروغ دارید میگید اینا رو از فلان جا گرفتید میاد به ما میگید خودتان ساخته اید” من نمیدونم چرا خیلی ها تو ایران اگر در غرب یک خلال دندان بسازند بالا پایین میپرند که وای نگاه کنید اینا چقدر آدم های علمی و پیشرفته ای بعد تو ایران اگر کسی موشک هوا کنه،فرداش همان جماعت میریزند که همان موشک رو روی سر سازنده اش خراب کنند بعد الان مثلا داعیه دار و طرفدار علم هستند.البته میشه حدس زد چرا وقتی یک کشور با حکومت مذهبی از لحاظ علمی پیشرفت کند برای این افراد به اصطلاح خار داره،کل چیزی که این افراد به خاطر همان دارند میگویند علم با دین در تضاد است،بحث بنیادگرایی است.فرض کنید در کتاب مقدس مثلا نوشته شده باشد جاذبه وجود ندارد بعد یک فردی مثل آیزاک نیوتن میره میبینه که جاذبه وجود دارد بعد میگن نیوتن هرگز نمیتونه به یک مذهبی یاد بده چون اون معتقده که جاذبه وجود ندارد،دقیقا از همینجاست که این موج دین ستیزی شروع میشود ولی حالا سوال اینه،نیوتن برای اینکه بتونه جاذبه رو کشف کنه یا علم حساب و دیفرانسیل یا مجبور نبود ریاضی بخواند؟آیا مجبور نبود اعمال چهارگانه رو برای درک ریاضیات بخواند؟پس حالا سوال من اینه،بیا به من اثبات کن ۱+۱ چطوری میشه ۲؟چرا نمیشه ۳ یا ۴ یا هر عدد دیگری؟علم و در کل استدلال روی اصول اثبات نشده ای استوار است که شما هیچ راهی جز پذیرش آنها ندارید!حالا سوال بهتر اینه که این اصول خود یک بنیاد مگر نیستند؟الان اون مشکلی که اون بالا گفتی برای علم هم مطرح نیست؟یعنی الان صفر تا صد اصولی که علم امروزه برآن استوار است کاملا درسته؟درست نیست ما حتی الان دو شاخه فیزیک داریم،یکی فیزیک کلاسیک و یکی فیزیک مدرن،تو هندسه هم ما هندسه اقلیدسی و هم هندسه نااقلیدسی و انواع دیگر هندسه که هیچ شباهتی به این دو ندارند،تو شیمی هم همینطور است،تو ریاضی هم ما الان ریاضیات گسسته داریم و حسابان و … حتی خود دانشمندان هم میگویند که امکان داره ما امروز یک حرفی بزنیم فردا نقیضش رو بگیم.پس اگر میخوای بنیادگرایی مذهب رو ناقض علم بدانی بهتره قبلش یک نگاهی به خود علم بیاندازی بعد حرف بزنی،علم خودش یک مذهب است با متافیزیک و جهان بینی خاص خودش و دقیقا از همینجا بود که دین ستیزان امثال همین افراد شروع کردند به تخریب علم بطوریکه نیچه آتئیست اصلا علم و متافیزیک رو مانع عقل بشر میدانست،نمیدونم این عقلی که شما هی دارید ازش حرف میزنید آخر سر چیه؟هدفش چیه؟قراره مارو به کجا برسونه؟حالا اگر این رو بگذاریم کنار،سوال اینه که خب الان کی شد مخالف علم؟چطور تا وقتی که باهاش دین رو تخریب میکردید خوب بود الان این هم شد مانع عقل؟فقط عقل در نزد شماست و بقیه بی عقل هستد؟
تا اینجا بحث که یکسری از همین مذهب ستیزان مثلا طرفدار علم تبدیل شدند به دشمن علم،بقیه شون میگن که خیلی خب باشه علم هم دچار بنیادگرایی هست ولی علمی که در نزد ماست درسته و اونی که مذهب میگوید که خب اینا خودشان جواب خودشان را میدهند،ممکنه علم امروز یک چیزی بگه فردا نقیضش رو بگه که قطعا میگه چون علم وقتی پیشرفت میکنه که دانشمندان تلاش میکنند ایرادات و اشکالات وارده بر نظریات علمی رو حل کنند و خب این اشکالات هرگز تمام نمیشود زیرا مسیر علم بینهایت است و حالا اینکه چرا علم بینهایت است یکی از دلایل وجود حرکت و پویایی در جهان است که یعنی جهان در هر لحظه در حال تغییر است و وقتی در حال تغییره یعنی ما هی چیز های جدید یاد خواهیم گرفت ولی در پس تمامی این تغییرات و فعل و انفعالات،الگو های معینی وجود دارد که بنیاد این تغییرات همیشه ثابت است ولی مشکل اینه که ما به این بنیاد نمی توانیم به طور کامل دسترسی پیدا کنیم و فقط مدام داریم حدس میزنیم که احتمال داره چطور باشد مثل حکایت اون فیل در اتاق تاریک که هرکی میرفت لمسش میکرد یک چیزی در موردش میگفت و بحث معرفت شناسی یک بحث فوق العاده تخصصی است که مکاتب گوناگونی روهم در زیربنای خودش دارد.به هرحال این دسته دوم هم تکلیفشان با خودشان مشخص نیست بنابراین نمیشه بهشون کامل اعتماد کرد.
این افراد برای من خیلی جالب هستند اینا کل تو یک برهه تاریخی زندگی میکنند،از ابتدای قرون وسطی تا اواخر دوره رنسانس و بعدش انگار تاریخ برای اینا تمام میشود،اصلا نمیگویند که بعدش به چه مشکلاتی برخورد کردند و بعدش چیشد و عملکرد خودشان چی بود؟! بعد حالا جالبه،گالیله بدنبال این بود که یک ارتباطی میان علم و دین مسیحیت پیدا کند،دکارت دنبال این بود که به یک علم شک ناپذیر برسد که از طریق اون علم،انجیل را تفسیر کند که دیگه هیچ جای شکی توش باقی نماند و ابوعلی سینا و زکریای( و نه “ذکریا”) و بقیه اساتید هم که دیگه طرفدار دوآتیشه همین اسلامی هستند که این افراد دارند سعی میکنند نابودش کنند چگونه؟با سمبل ساختن از همین اساتید؟!یعنی قشنگ یک نفر اومده یک قصه برای اینا تعریف کرده،اینا هم عین طوطی هی حرف اون مرشدشون رو تکرار میکنند!آقای طرفدار علم لازم نیست شما طرفداری علم رو بکنی،جاش برو ببین اون قصه ای که برات تعریف کردند واقعی بوده یا نه!!
نکنه حتما رفتی از این کانال یوتیوبی ها گشتی که توش میگن ابن سینا یهودیه زکریای رازی هم سکولاره؟🤣
ایستگات کردن داداش از جهالتت بیا بیرون
اسلام رو هم با مسیحیت مقایسه نکن. تفکر این از گهواره تا گور دانش بجویه تفکر اون قطعی بودن حرف های یک کتاب تحریف شده اس
جناب راضیان و عبدالهی
سوال من اینه که چرا اینقدر زود به یه کامنت بی ارزش واکنش می دید ؟ میشه همه رو درست کرد که زود به هر کس و ناکسی واکنش می دید ؟ رو کار های مهم تر تمرکز کنید که نتیجه این کارا فقط وسواس روانیه
به دلیل عدم تاثیر پذیری سایر مخاطبین از یک کامنت بی ارزش
تمام
دوست عزیز جناب آرمان از نحوه صحبتت با من میشه فهمید که تو چکاره ای و جناب آقای عبدالهی منظور من این چیز هایی که شما گفتید نبود لطفا قبل از حمله به این بنده کم سواد کمی تحقیق کنید و آقای راضیان بنده هرگز نگفته ام که غرب از ایران از نظر علمی بهتر است که چنین چیزی یاوه ای بیش نیست همه میدانند که مهد علم تمدن بین النهرین و در نهایت کشور ایران است که ایران اولین ابرقدرت تاریخ جهان است و همچنین بنده در مورد تاریخ اسلام مطالعه کرده ام و میگویم فقط در یک دوره کوتاهی علم و دانش غرب از ایران و شرق پیشی گرفت و در مورد مطالبی که در مورد حساب دیفرانسیل و انتگرال گفتید دوست عزیز من خودم رشته ام ریاضی هست و خیلی بهتر از شما ریاضیات و فیزیک را میشناسم اما اگر صحبت های من باعث سو تفاهم شد و شما را ناراحت کرد من از همه ی شما عزیزان صمیمانه عذرخواهی میکنم با تشکر.
و در جواب سوال شما در باره ی ۱+۱ می توان اینطور گفت که اگر ما دو عدد یک را a و b فرض کنیم یعنی اگر عدد یک را عضو مجموعه a و b باشد و همچنین اگر اشتراک آنها تهی باشد یعنی هر دو کمیتی گسسته هستند و اجتماع آنها عدد ۲ میشود این مطلب را در کتاب مبانی ریاضیات در صفحه ی ۳۶۰ فکر کنم نوشته بود شرمنده اسم دو نویسنده را فراموش کردم و چرا کامنت من منتشر نشد مت که فقط عذرخواهی کردم.
🤣🤣🤣🤣🤣 ولی خدا وکیلی از سایتتون خیلی خوشم اومد آقای عبدالهی و آرمان و کل بچه های این سایت بنظرم ما می تونیم دوست های خوبی برای هم باشیم من اون کامنت الکی را فقط برای این گذاشتم تا عملکرد شما رو ببینم و از عملکرد همتون خیلی خوشم اومد امیدوارم من رو به عنوان یک دوست جدید بپذیرید از این به بعد من هم به شما کمک خواهم کرد با تشکر.
نقد فيلم تلقين توي اين سايت هست بسيار بسيار هم عاليه
در حدي كه بعد خوندن نقد بارها ميريو دوباره فيلمو ميبيني :))))
نقدتون عااالی بود ❤️??
نقد خوبی بود ممنونم
سلام. با نقد باریک بینانه تون خیلی کمکمون کردید.
???
فقط چندتا سوال واسم باقی موند، اینکه چرا کوپر با دیدن خودش تو اون فضای چند بعدی، دوست داشت که دخترش باعث بشه اون بمونه و کار تو ناسا رو به عهده نگیره؟
من از نقشه ی دکتر مان هم سر درنیاوردم. چرا می خواست کوپرو بکشه آخه؟
بازهم مرسی.
سلام
کوپر اول که وارد کتابخونه شد چون از داستان خبر نداشت و فکر میکرد کلا اشتباه اومده خواست از اومدن خودش جلوگیری کنه؛ اما بعد که از دلیل بودن خودش و نیاز مردم به فرمول ها خبردار شد، توی بهترین زمان برای دادن مختصات ناسا، زمانی که بوسیله جاذبه میتونست جای خاک رو بصورت باینری دربیاره -که قبل از زمان ارسال پیام “بمان” بود- اینکار رو کرد.
دکتر مان هم قرار بود به کوپر محل مناسب زندگی رو نشون بده اما چون همچین محلی وجود نداشت فقط کوپر رو سربه نیست کرد تا خودش با سفیه به سیاره بعدی بره. چون کوپر با فکر اینکه اونجا امکان حیات هست و نمیتونه به زمین پیام ارسال کنه میخواست با سفینه به زمین برگرده.
باسلام و احترما از نقد فیلم معلومه شما از حس روان شناسانه خوبی بهره میگیرید یعنی خوب بلد هست که چطور اجسام و انسان تجزیه و تحلیل کنید
با سلام و احترام
نقد بسیار عالی بود . تو خیلی از سایت ها دنبال نقد های اینطوری و فرای ظاهر بودم، چیزی که در نظر خیلی ها توهمه، تا اینکه سایت شما رو پیدا کردم. تشکر
لطفا نقد های جدید در رابطه با سریال های روز بگذارید. مثل سریال his dark material
واقعا از سایت و نقدتون لذت بردم و بدون شک میشه گفت هیج فیلمی در جهان به پای فیلم میان ستاره نمیرسه
اول اینکه من به شخصه معتقد نیستم که کوپر مرده باشه یا مرگ مغزی شدع باشه
دوم ای کاش قسمت ۲ هم میمد
و در اخر خیلی هیجان زدم فیلم عالی بود
به نظرم نقد دومتون که از دیدگاه و اعتقاد به حواریون و مسیح بیان شده معقول تر به نظر میاد و منطقی تره و به نظرم با توجه به سبک فیلمسازی کریستوفر نولان که عموما سعی میکنه در پشت صحنه داستان فیلم در مورد یه دیدگاه فلسفی یا اجتماعی دیگه بحث کنه نقد دومتون معقول تره. ولی با توجه به این که دیدگاه آقای نولان در این فیلم امانیسمی هستش (انسانگرایی و کمال گرایی انسان ) کاملا مشخصه که میگه موجودات ماورا الطبیعه مانند خدا و جن و … وجود ندارن چون صرفا با منطق انسان سازگار نیست(این دیالوگ خود کوپر هست که ابتدای فیلم به مورف میگه). ولی طبق مکتب امانیسمی که میگه انسان کمال و اشرف موجوداته این فیلم رو توجیه میکنه. البته این پدیده ها مثل ساختن کرم چاله و سیاه چاله برای انسان ناممکنه چون انسان موجودی محدوده و به مکان و زمان وابستس بنابراین نمیتونه در یک فضای مثلا 5 بعدی زندگی کنه نمیتونه مکعبی مثل اون چیزی که توی فیلم بود بسازه . همونطور که توی فیلم نشون داد اون مکعب بی نهایت لحظه اتاق مورف بود ولی سوال اینه چطور موجودی محدودی مثل انسان میتونه فضایی با بینهایت قطعه بسازه چون انسان به هیچعنوان نمیتونه بی نهایت رو درک کنه .و این نظریه هم که انسان بعدا میتونه یه موجود پنج بعدی بشه اصلا نمیتونه رنگ واقعیت بگیره چون در ذات انسان نهادینه شده که وابسته به زمان و مکان باشه و بدون اونها وجود انسان بی معنیه
چقدر عالی بود مخصوصا اونجایی که در مورد قوانین مورفی صحبت کردی یکی نیست به این دکتر فراستی بگه هر فیلم رو که تو نمیفهمی دلیل بر این نیست که فیلم بدی باشه تو اطلاعاتت کمه جناب منتقد.
آخه این فیلم و خیلی کوبید … خان مخصوصا اونجایی که کوپر رفت و ناسا را پیدا کرد میگفت اونجاش خیلی مسخره بود شانسکی الله بختکی بود . آقای منتقد و پر مدعا هیچی از قوانین مورفی نمیدونه
نقدتون عالی و کامل بود ممنون از وقتی که گذاشتین
نقدتون عالی و بسیار کامل بود ممنون از وقتی که گذاشتین
کارتون واقعا عالیه ممنون که مردم رو آگاه میکنید
خداقوت
مطلب بسیار خوبی بود.ممنون
— و تخیلی
تنها چیزی که داره فقط تىوریه
اقا لینک مطلبو من پیدا نکردم.میشه راهنماییم کنید؟
متشکرم. سایت خوبی دارید
نقد خوبی بود، ممنون
نمیدونم چی بگم…
نقدی کاملا پخته و عالی بود حقیقتا شگفت زده شدم.فکر نمیکردم این فیلم بخواد به این نکات اشاره بکنه.
این فیلم داستانی بسیار دروغ و جاه طلبانه دارد تا بحال هیچ موجودی نه کرمچاله ای را دیده ونه سیاهچاله ای و نه زندگی در سایر سیارات و نه ثابت ماندن سن وسال و اینکه درفضای چهاربعدی یا تسرکت قرارگرفتن بنابراین بعنوان یک فیلم فضایی زیبا ببینید و به سناریوی دروغین آن فکرنکنید اساس داستان این فیلم برپایه نظریه است و هرگز ثابت نشده است