نقد و رمزگشایی فیلم mad max 2015 (مکس دیوانه جاده خشم)
الگویی جدید برای نظام صهیونیستی هالیوود
نقد و رمزگشایی چهارمین قسمت از مجموعه سینمایی مکس دیوانه
فیلم سینمایی مکس دیوانه: جاده خشم / mad max: fury road چهارمین قسمت از مجموعه سینمایی مکس دیوانه ساخته، جورج میلر است. فیلمسازی که هم توانسته جایگاه خودش را در سینمای انیمیشن با اثر تحسین شده پاهای شاد تثبیت کند و هم با ساخت مجموعه فیلمهای اکشن، علمی تخیلی مکس دیوانه، در دنیای سینمای اکشن به اعتباری ویژه دست یابد اما در میان آثار جرج میلر این فیلم که محصول سال ۲۰۱۵ است، جایگاهی ویژه و غیرقابل قیاس با دیگر آثارش دارد. چراکه بدعتهای به خصوصی در ژانر اکشن به وجود آورده است که بیگمان میتوان آن را مستقل از تمامی آثار سینمای اکشن ماجراجویی دانست.
همانطور که فیلمهای ویژهای همچون ترمیناتور ۲ و ماتریکس با پرداختهای ظریف و به خصوص خود در این ژانر توانستهاند دستآوردهای جدیدی را برای سینمای اکشن به ارمغان بیاورند، مکس دیوانه را هم میتوان بیانیهای جدید در سینمای اکشن علمی تخیلی دانست که میتواند پس از این طلایهدار سبک خود باشد، هم بیانهای نو در روایتهای سینمای آخرالزمانی هالیوود. سینمایی که بیشک نظام سرمایهداری یهودی بر آن سایه انداخته و تأثیر زیادی بر چگونگی تولید آن و ادامه حیاتش در سینما دارد. به همین خاطر باید منتظر ماند تا در سالهای بعد فیلمهای اکشن ماجراجویی، علمی تخیلی و آخرالزمانی هالیوود را که دنبالهرو مکتب و سبک مکس دیوانه: جاده خشم هستند دید، تا بتوان میانگینی از اثرگذاری این فیلم در دنیای سینمای هالیوود به دست آورد.
این فیلم که روایتی از دوران آخرالزمان است، در ارتباط با قلمرو پادشاهی مردی مغرور و مستبد به نام جوئی جاودان است که توانسته با امکانات انحصاری خود، به تنها منابع آب زیرزمینی جهان دسترسی پیدا کند. در آخرالزمانی که چیزی جز یک بیابان تمام ناشدنی، لم یزرع و داغ از حیات زمین و سرسبزیاش باقی نمانده و آب ارزشمندترین دارایی و ثروت محسوب میشود. جوئی جاودان پیرمردی است که با در اختیار داشتن چند زن جوان در حال توسعه دادن خانواده و نسل و در نهایت قلمرو پادشاهی خود است و با جیرهبندی آب برای مردم فقیر و ناتوان سرزمینش، آنها را بنده و اسیر خود کرده است. همچنین خدمههایی به نام پسران جنگ که با گرفتن خون تازه مردم دیگر خود را سرپا و زنده نگه میدارند، گروه و قلمرو خود را گسترش میدهد. در ابتدای فیلم شخصیت مکس، که پیش از این پلیس بوده و نتوانسته برای نجات جان خانواده و مردمش کاری کند، عاصی، آشفته و سرگردان در بیابانهای داغ سرگردان است که اسیر گروه بچههای جنگ میشود.
او به دژ آنها برده میشود و به عنوان یک منبع تغذیه خون در اختیار یکی از بچههای جنگ قرار میگیرد. در همین بین تیم کامل جنگی از سوی جوئی از دژ خارج میشوند تا به سرزمین دیگری رفته و آب تهیه کنند، اما سرکرده این گروه که زنی به نام فیریوسا است، با ربودن زنان جوان جوئی، دست به طغیان زده و برای آزادی خود و دیگر زنان زجر کشیده دژ، تصمیم به فرار میگیرد. جوئی جاودان که متوجه طغیان و فرار او میشود با جمع کردن تمام گروه و اختیار کردن ماشینهای جنگی متعدد و کمک گرفتن از برادران شرورش که هرکدام دار و دستهای دارند برای بازگرداندن زنانش و دستگیری فیریوسا به راه میافتند. مکس هم که در بند و تسخیر جوانک سرکش و یاغی به نام نوکس است، در غل و زنجیر به دنبال آنها میرود.
استثمار نو
فیلمنامه و ساختار اکشن فیلم هرچند فرمی کاملأ هالیوودی دارد و در ادامه مجموعههای پیشین است اما توانسته مفاهیمی را در این قالب واکاوی کند که پیش از این در نمونههای قبلیاش کمتر دیده میشود. جوئی جاودان با استثمار پسران جنگ و شستشوی مغزی آنها، تمامیت ذهن و اراده و روح آنها را به تسخیر خود درآورده است و به سبب آنها توانسته با ضعف جسمی خود، قلمرویی پرقدرت را رهبری و هدایت کند. مردم این سرزمین که از بیآبی و نبود آذوقه به شدت تضعیف شدهاند در بردگی و بندگی جوئی به سر میبرند و تنها دلخوشیشان به جزعه آبی است که سرکردگان جوئی با منت بر سر آنها میریزند.
در این بین اما فیریوسا در طلب رستگاری و دیدن دوباره سرزمین سبز و حاصلخیز مادرانش است، او گروه زنان جوئی جاودان را میرباید تا با آخرین امیدهایی که در دل دارند خود را به سرزمین جاویدان برسانند. زنانی که همه با لباسهایی سفید و رنگ صورتهای متفاوت نشاندهنده نژادهای بشرند. در میان زنان جوئی نیز یکی باردار است و دیگری که چهرهای برنزه و سبزه دارد معتقد به دعا و رستگاری، زن که در نمادشناسی شرق و غرب نماد سرزمین، اعتقاد و باور است در این فیلم، در طلب رستگاری، بند استبداد را گسیخته و با امید، از بندگی و بردگی جوئی که نماد استبداد و طاغوت است رهایی مییابد.
اما این رهایی در پی کدام امید و بشارت است!؟ بشارتی که فیریوسا از سرزمینی آباد که خود در آنجا به دنیا آمده است و زیبایی و سرسبزی آنجا را به چشم دیده است به آنها داده. اما در انتهای جاده و با پشت سر گذاشتن سختیهای مسیر در شب و روز چیزی که نصیبشان میشود بیابانی خشک و داغ در سرزمینی ویران است. در همین مسیر رسیدن به آزادی و رستگاری است که زن باردار جوئی از ماشین سقوط کرده و میمیرد تا باورهای اعتقادی گروه زنان نیز دچار تشویش و از هم گسیختگی شود! اما برعکس ایمان از دست رفتهی آنها نوکس، پسر جنگی که خود را فدایی و سرسپرده جوئی جاودان میداند، دچار تحول درونی شده و بیدار میشود!
در حقیقت هرچه از شروع فیلم میگذرد و گروه فراری فاصله بیشتری را از استبداد دژ جوئی پیدا میکنند، منطق بیشتری در میان شخصیتهای دو قطبی فیلم و گروه پیشرو ایجاد میشود. نوکس که چندین بار قصد فدا کردن خود و شهید شدنش در راه مقدس جوئی پادشاه را دارد با دیدن حقایقی که در ماشین جنگی فیریوسا و همراهانش است از استثمار جوئی بیرون میآید و در روشنگری قرار میگیرد، تا جایی که میتواند از خودش تصمیمی مستقل بگیرد و حتی در برابر اراده و خواسته پادشاه و سرورش بایستد. در همین راه نیز ایدئالیسم فیریوسا و زنان نیز از حقیقتگرایی ایدئالیستی به واقعیتپذیری ادراکی تقلیل مییابد تا آنجا که اعتقاد و تصمیم این گروه که در سه طبقه ایدئالیستی جای میگیرند به یک مرز میرسد. و آن مرز باورهای مکس دیوانه است. مکسی که اعتقاد دارد نباید امید داشت، چرا که اگر نتوان به آرمانها و امیدهایش کامیابی یابد دیوانه خواهد شد! و این همان سیری است که مکس آن را طی کرده و به یک جهانبینی عینی و واقعی رسیده است!
تصمیم مکس دیوانه برای گروه در انتهای مسیرشان، وقتی آنها به سرزمین رویاییشان که اکنون به باتلاقی سیاه و وحشتناک تبدیل شده است، تنها «بازگشت» است!
بازگشت به دنیایی که هرچند ایدئولوژی فیریوسا و زنان با آن فاصله بسیار دارد اما، حقیقتی عینی است و قابل لمس. گروه با پیدا کردن زنان باقیمانده از سرزمین مادران و سرزمین سرسبز درمییابد که سرزمین سرسبزی دیگر باقی نمانده و آنچه هست و میتوان به آن امید داشت، همان دژ ساختگی و مستبدی است که در دستان جوئی جاودان اسیر شده است. اما گروه در انتهای مسیر خود و به بنبست رسیدن اعتقادات و باورهای درونیشان، در نهایت تسلیم تصمیم مکس دیوانه میشوند. کسی که نه استبداد طاغوتی و جهل سرزمین جوئی و پسران جنگ را تاب میآورد و نه ایدئولوژی آمیخته با مذهب و معنای فیریوسا را. او تنها واقعیت موجود را میبیند و جنگی را که باید برای تسخیر دژ و زنده کردن امید و رستگاری در پیش داشته باشند. این همان رستگاری است که مکس در دیالوگ خود رو به فیریوسا، به طعنه دم از آن میزند. بازگشت به همانجایی که به آن تعلق دارند. به خانه! اما نه خانهای که در ذهن خود پروراندهاند. خانهای که آن را لمس کرده و به چشم دیدهاند. و باید با جنگ، تدبیر، سیاست و اتحاد آن را به دست بیاورند و استبداد، خودکامگی و جهل را از میان بردارند.
در پایان هر سه ایدئولوژی با هم همراستا می شوند و نوکس نیز کسی است که به آنها در این کار کمک میکند. پسر جنگی که خود را با رهایی از استبداد و جهل به روشنگری رسانده است و با شاهد گرفتن زنان که همان اعتقاد درونی و ایمانش هستند در راه رسیدن به هدف مشترکشان فدا میشود.
جورج میلر در فیلم مکس دیوانه که فیلمی آخرالزمانی در نظام صهیونیستی هالیوود است. ارائه داده! آیا میتوان فیلم را الگوی در کلیشه حرفهای نخنما شدهی فیلمهای آخرالزمانی هالیوود جدید دانست و یا صرفاً آیندهبینی فیلمساز از نظام سرمایهداری غرب است که بر دید او در فیلمش اثر کرده است؟!
به هر روی، حرفی که میلر در فیلم میزند با دیگر حرفهای فیلمهای آخرالزمانی که بشارت سرزمین موعود یهود را به طور کلیشه مدام تکرار میکنند، مطلبی دیگر است. همانطور که بدعت در فیلمبرداری و صحنهپردازی فیلم دیده میشود، در نگاه آخرالزمانی و یهودی میلر نیز دیده میشود. او سرزمین موعود گروه مادران و زنان (که به درستی اعتقاد و نشانی از آینده بشر غربی هستند) را از بین رفته و فناپذیر میداند و راهحل را نه مبارزه برای دستیابی به ایدئولوژی باستانی و کهن، بلکه مبارزه برای آنچه هست و باقی مانده میبیند و این میتواند خط دهنده مسیر فکری جدیدی باشد که هالیوود و غرب در سینمایش به دنبال القای آن به جامعه خود و همچنین جامعه جهان سوم است.
این اثر زیبا ترین فیلمی بود که دیدم.شاید بعد از فیلم های چارلی چاپلین تنها فیلمیه که هزاران بار ارزش دیدن رو داره. در عین خشونت و جنگ احساسی درونش هست. لحظه لحظه سکانس های فیلم بی عیب و نقص و زیبا تولید شدن. از نظر فیلم نامه و داستان هیچ عیبی وجود نداره و اگه جایی سوالی پیش بیاد و ذهن به خطا به هرسکانس و صحنه ای شک کنه با کمی فکر میشه جواب سوال رو پیدا کرد.سوالی مثل اینکه چرا بعد نابودی ماشین هایی هستن،یا چرا شیر مادر اونم این همه. چطور سوختی وجود داره؟گلوله چطور ساخته میشه؟مگه آخر الزمان نیست؟؟؟ خب برای همه اینا تو فیلم جوابش هست و میشه فهمید. اما نکته اینجاست که یکی از بهترین فیلم های تاریخه که هیچ صحنه جنسی من ندیدم.چیزی که خیلی از فیلما برای جذب مخاطب ازش استفاده میکنن.سرتاسر این فیلم معنی فداکاریو میفهمیم مخصوصا لحظه خون دادن مکس به فیوریوسا. محبت تو این فیلم وجود داره.محبتی که دشمن رو تبدیل به دوست میکنه. و اعتراض به سیاست و شستشوی مغزی…
این تنها فیلمیه که بعد از فیلمای چارلی میشه بش امتیاز ۱۰ از ۱۰ داد و فکر کنم برای ساختنش ۱۵ سال تلاش شده
بازیِ بینظیرِ تام هاردی و چارلز ترون این فیلم رو بی نقص تر از بی نقص کرده ..! ممنونم .