انیمه سینمایی
نقد و برسی انیمه پرنسس مونونوکه (Princess Mononoke)؛ خشم شاهدخت طبیعت
آثار هنری در هر قالبی چه انیمیشن، چه انیمه، چه کتاب چه سینما و… همه و همه از دل انسان سرچشمه میگیرند. انسانی هنرمند است که هنر را پدید میآورد. اما سوالی که هست این است که چقدر این انسان هنرمند برای پدید آوردن اثر خود تحت تاثیر جوامع و جهانی بوده که در آن پرورش یافته است؟ در نوشتار پیشرو قرار است ابتدا درباره سان(شاهدخت مدافع حقیقت) و داستان عاشقانهاش با آشیتاکای صلح جو حرف بزنیم. سپس از دل داستان پرنسس مونونوکه، اندیشه هایی راجع به مدرن شدن، دیدگاه به ماهیت طبیعت و… بیرون بکشیم.
مختصری در ستایش پرنسس مونونوکه
داستان انیمه پرنسس مونونوکه، آشیتاکا را دنبال میکند که در جستجوی علاج دردی است که نفرین حاصل نفرت گرازی خدا گونه بر او نازل کرده است. در ادامه به “سان” و “بانو ابوشی” میرسیم که هر دو برای بقایشان دنبال نابودی طرف مقابل اند.
پرنسس مونونوکه از نظر بصری فوق العاده زیباست. طراحی های میازاکی و اساتید استودیو جیبیلی به زیبایی هرچه تمام تر طبیعت ژاپن را نمایش داده. این طراحی قوی و قدرتمند در کنار انیمیت جذاب و زنده مناظری طبیعی و پر جنب و جوش پدید آورده که خیره کننده است.
اما ورای این ها، داستان و شخصیت های پرنسس مونونوکه فوقالعاده اند. از آشیتاکای صلح جو که در جستجوی هارمونی طبیعت و صنعت بین سان و ابوشی است. تا خدایان طبیعی جنگل که به لطف روح اعجاب انگیز جنگل حیات دارند.
میازاکی در روایت خود آن نبوغ عالی خود را به کار برده است. در داستان گویی میازاکی شاید هیچ شخصیتی فرشته نباشد، اما ویلن و آدم بد داستان نیز شیطان نیست. ابوشی دلایل موجهی برای کار هایش دارد و چه بسا حتی کار هایش واقعا هم درست باشد. جالب است که میازاکی برای شخصیت پردازی شرور خود باقی شخصیت ها را سیاه نمیکند یا ماله کارِ شرور را نمیکشد. بلکه دلیل حقیقی عمل شرورش را نشان میدهد.
میازاکی تقریبا هیچ شخصیتی را لگد مال نمیکند. بلکه آنان را در جای خود گسترش داده و به اندازه به همه آنان میپردازد و فوکوس خود بر روی آشیتاکا به عنوان شخصیت اصلی را هم از دست نمیدهد. میازاکی عجلهای برای تمام کردن داستان ندارد و در عین حال نیز مخاطبش را با پُر چانگی و طولانی کردن داستان خسته نمیکند. یک روایت معتدل و خوب. اما شاید رومنس و ماجرای عاشقانه داستان می توانست پایان بهتری داشته باشد.
پرنسس مونونوکه از نقاط عطف کارهای میازاکی و البته صنعت انیمه هم محسوب می شود. علاوه بر کیفیت فنی و بصری این انیمه که در نوبه خود بی نظیر است، در دهه 90 میلادی درصد بالایی از آثاری که در ژاپن تولید می شدند، فضایی غربی داشتند. حتی مشهور ترین آثار این زمان از فضای اصیل ژاپنی دور بودند. انیمه های دهه 80، دهه 70 و دهه 60 نیز همینطور بودند. به عبارتی قبل از سال 2000 میلادی، صنعت انیمه ژاپن آثار کمی را با اصالت ژاپنی تولید و پخش می کرده است(به طور نسبی). انیمه پرنسس مونونوکه تحولی در نگاه به تاریخ، اساطیر، ادیان و فضای اصیل ژاپنی بود و پس از آن هم خود میازاکی، هم سایر استودیو ها به نسبت بیشتری به تولید آثار با فضای ژاپنی پرداختند.
تحلیل محتوای پرنسس مونونوکه
بخش اول: طبیعیت زنده و اسطوره های ژاپنی
بدونه هیچ شکی طبعیت در آثار هایائو میازاکی از جمله پرنسس مونونوکه عنصری مهم و بسیار کلیدی است. درون انیمه پرنسس مونونوکه ما حیوانات سخن گویی را داریم که خودشان را الهه های کوهستان و جنگل معرفی میکنند، ارواح کوچک و جالبی را داریم که در جنگل اسکان دارند و از همه مهم تر، ما با موجودی راز آلود به نام روح جنگل مواجه هستیم.
طبیعت در پرنسس مونونوکه موجودی زنده و آگاه است. از خودش دفاع میکند، با انسان تقابل میکند و تا حدی نیز از بنی بشر برتر است. این نوع از نگاه به طبیعیت را آنیماتیسم یا جاندار انگاری میگویند. در این نگاه موجودات درون طبیعت از جمله حیوانات، گیاهان، سنگ ها ، آب و… روح دارند و زنده هستند.
این اندیشه و نوع نگاه در ادیان زیادی موجود است. از جمله آیین بومی ژاپن یعنی آیین شینتو. در آیین شینتو مفهومی داریم به نام “کامی”. کامی در لغت به معنای خدا یا روح است. اما در حقیقت این واژه نیرو های طبیعی بسیاری را در بر میگیرد و این نیرو ها به علت برتری خود مورد احترام و قداست مردم واقع شده اند و بدین گونه است که ارواح آفریننده و ارواح برجسته نیکان و چیزهای زنده و غیر زنده هم چون گیاهان، پرندگان، درندگان، ماهیان و صخره ها، همه و همه نمونه هایی از کامی هستند.
موتوری نورینگا(motoori norinaga) زبان شناس ژاپنی قرن هجدهم در تعریف واژه کامی میگوید: همه چیز هایی که مستحق بزرگداشت و تقدیس هستند و بر خلاف معمول، آدمی را به هراس میافکنند و نیرو هایی که آن ها را به وجود میآورند، کامی نامیده میشوند. همچینین جالب است بدانید اساطیر شینتو از حدود هشت میلیون کامی خبر میدهند. ……..نکته مهم این جاست که کامی ها در آیین کهن شینتو به دو دسته زمینی و آسمانی تقسیم میشوند و کامی های آسمانی مقدس تر و گرانقدر تر از کامی های زمینی بوده اند و سمبل هایی برای پرستش داشتند. همچون آماتراسو خدای خورشید که سمبلش آیینه بوده است.
در پرنسس مونونوکه نیز شاهد روح جنگل و موجودات مختلفی هستیم که ماهیتشان انسان را به هراس انداخته و موجب اعجاب انسان ها میشوند. در انیمه، شخصیت شیشگامی(روح جنگل) شباهت هایی با الهه ایزاناگی دارد. شخصیت ایزاناگی در اسطوره های شینتو نقش مهمی دارد. این شخصیت پس از جریان مربوط به از دست دادن همسرش یعنی “ایزانامی” و برای پاک شدن از ظلمت و تاریکی یومی(دنیای پس از مرگ در اساطیر ژاپن) استحمام میکند و به واسطه استحمام وی خدایان دیگر و موجودات زنده پدید میآیند. از این رو این الهه حیات بخش است.
شیشیگامی نیز در طول اثر در برکهای به آشیتاکای روبه مرگ حیات میبخشد و با آب و آن برکه رابطهای خاص دارد. این دو(ایزاناگی و شیشیگامی) از جهت حیات بخشی، رابطه شان با آب قابل توجه است.
از طرف دیگر شیشیگامی(روح جنگل) با موجودی به نام Yatsukamizuomitsuno ، از چند جهت قابل تطبیق است. اول آنکه هر دو ظاهری شبیه به گوزن دارند. دوم به واسطه حرکت در شب به Yatsukamizuomitsuno در زبان ژاپنی نایت واکر یا شبگرد میگویند زیرا در شب ها ظاهر میشود و راه میرود. درست مانند شیشیگامی.
جالب است بدانید گوزن در اسطوره شناسی ژاپنی نقش یک فرستاده را بازی میکند. مانند گوزن معروف استان نارا یعنی Ame-no-Kaku ، که یادآور مرکب وفادار آشیتاکا یعنی یاکول است. مرکبی که اگر نبود ساکنین قلعه ابوشی توسط ساموراییان نابود میشدند.
اما میرسیم به دو گروه جالب در پرنسس مونونوکه که باز هم به اساطیر و باورهای شینتو مرتبط میشوند. یعنی گرگ ها و گراز ها. گراز های ژاپنی( Inoshishi) در داستان ها و فرهنگ عمومی ژاپن به بی پروایی معروفند. همچنین در میان موجودات داخل مونونوکه گرازها بی پروا ترین و بی فکر ترین ها هستند. چنانچه دیدیم با بی فکری تمام با ابوشی و دار و دسته اش درگیر شدند. در عین حال نیز مجسمه گراز های وحشی در برخی معابد شینتویی به عنوان محافظ معبد قرار میگیرند. مانند مجسمه گرازی که در معبد ویک در استان کاگوشیما قرار دارد. ریشه این نگاه که گراز را موجودی محافظ بدانند به داستانی قدیمی در فلوکور های ژاپنی باز میگردد:
در قرن هشتم، راهب قدرتمند Dōkyō بیماری ملکه بازنشسته کوکن را درمان کرد. او برای سپاسگزاری، به او اقتدار سیاسی و مذهبی داد. سپس دوکیو جاهطلب برای دریافت پیامی از یک اوراکل در ایالات متحده آمریکا، یک زیارتگاه مهم شینتو در استان اویتا، صحبت کرد و اعلام کرد که او قرار است امپراتور بعدی شود. به منظور تأیید پیام دوکیو، بودایی مؤمن و اشراف بانفوذ، ویک نو کیومارو، به معبد ایالات متحده فرستاده شد. او پیامی متناقض از یک اوراکل دریافت کرد که در آن اعلام کرد که خط مستقیم امپراتوری الهه خورشید، آماتراسو، نباید شکسته شود. دوکیو نمی توانست امپراتور شود.
این خبر باعث خشم راهب شد که از نفوذ خود بر ملکه استفاده کرد تا کیومارو را کتک بزند، همسترینگش را قطع کند و او را به اوسومی، در استان کاگوشیما کنونی تبعید کند. کیومارو وفادار در راه خود به سمت جنوب به سمت تبعید، می خواست دوباره از ایالات متحده آمریکا دیدن کند تا از اوراکل به خاطر پیامی که از تقدس خط امپراتوری محافظت می کرد و مانع از به دست گرفتن کنترل راهب تشنه قدرت، دوکیو می شد، تشکر کند.
هنگامی که پالانکی کیومارو از ساحل شمالی کیوشو در امتداد جاده منتهی به زیارتگاه داخلی حمل می شد، 300 گراز وحشی ناگهان از جنگل بیرون ریختند و اطرافیان او را محاصره کردند. حیوانات در حالی که کیومارو 40 کیلومتر نهایی را به سمت ایالات متحده آمریکا طی می کرد، اسکورت کردند و از او محافظت کردند. هنگامی که او از کشتی خود پیاده شد، پاهایش به طور معجزه آسایی شفا یافت.
از آن زمان به بعد، گرازها خدمتگزاران الهی کیومارو، ارواح محافظ و فرستادگان خدایان محسوب می شدند. پس برای همین است که گراز ها در پرنسس مونونوکه محافظان بی پروا و کله شق طبیعت هستند.
در باور های شینتویی گرگ ها فرستادگان و پیام آوران کامی های شینتویی بودهاند. همچنین آنان را محافظان محصولات کشاورزی در مقابل مهاجمان و موجوداتی که محصولات را خراب میکردند میدانند. در بعضی از داستان های محلی گرگ ها موجوداتی ساکن در کوهستان در نظر گرفته میشوند که باز هم شباهت گرگ های ژاپنی و گرگ های انیمه پرنسس مونونوکه را شاهد هستیم.
در نهایت میرسیم به منشاء نفرینی که به جان آشیتاکا افتاد. تاکنون گفتیمکه شینتو به عنوان یک مذهب شیء انگار برای هر چیز روحی تحت عنوان کامی در نظر میگیرد و همینطور برای تک تک اجزای طبیعت. با توجه به این امر بدیهی است که شخصی که در این آیین و جهان بینی به طبیعت آسیب بزند مورد غضب و نفرین قرار بگیرید. مقدس انگاری طبیعت در شینتو امری است که موجب نفرین آشیتاکا میشود.
خب حالا که نسبت به دیدگاه آنیمیسمی آشنایی پیدا کردیم، جا دارد بپرسیم چه دیدگاهی در اسلام به این نوع نگاه به موجودات وجود دارد؟ این دیدگاه که هر موجودی ذی روح است از نظر دینی پذیرفته شده است. خداوند متعال در قرآن کریم آیه ۴۴ سوره اسراء فرموده است:
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا
(ترجمه:هفت آسمان و زمین و هر که در آنهاست همه به ستایش و تنزیه خدا مشغولند و موجودی نیست در عالم جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را فهم نمیکنید. همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است.)
تسبیح خداوند فرع بر شناخت خدای متعال است. بنابراین تمام موجودات (از جمله اشیاء) دارای شعور و درک هستند. شعور حیوانات در ماجرای هدهد و حضرت سلیمان هم وجود دارد. اما قرآن کریم در این آیهی شریفه تمام موجودات را اعم از حیوانات و انسان و اشیاء و گیاه، دارای شعور معرفی میکند.
البته میان شعور و حیات هر موجودی با موجود دیگر تفاوت است. چنانچه حیات یک انسان با یک حیوان و یک حیوان با یک گیاه متفاوت است. یعنی شعور و درک آنان نیز دارای درجات بوده و یکسان نیست. یعنی به صورت اصولی طبیعت روح و شعور دارد اما نه به شکلی که در انیمه پرنسس مونونوکه به نمایش در آمده. انیمه این مسئله را اغراق شده به نمایش گذاشته است.
بخش دوم: رابطه انسان و طبیعت
تقابل اصلی پرنسس مونونوکه تقابل طبیعت و انسان است. تقابلی که به شکل جالبی بیان شده است. از یک طرف بانو ابوشی و قلعه آهنینش در پی نابود کردن روح جنگل اند و از طرف دیگر ارواح و محافظان جنگل به دنبال از بین بردن ابوشی و دار و دستهاش هستند.
رابطه انسان و طبیعت در قدیم بر پایه استفاده بشر از طبیعت برای برطرف کردن نیاز های اولیهاش از جمله شکار و کشاورزی و… بود. این رابطه در تمدن های مختلف به مدت هزاران سال ثابت بود. انسان در قدیم میتوانست چهره طبیعت را به واسطه اعمالش در مدت زمانی به شدت طولانی تغییر دهد. اما باز هم برتری که امروز بر طبیعت دارد را در آن دوره نداشت. طبیعت در قدیم به رفتار ها، اعمال و سبک زندگی انسان ها شکل میداد و به نوعی حرف اول را در این رابطه دو سویه میزد.
این روند تا مدت طولانی ادامه داشت، تا آنکه در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی رخدادی مهم در اروپا به وقوع پیوست؛ انقلاب صنعتی. انسان توانست به واسطه صنعت و استفاده از ماشین به درجه جدیدی از پیشرفت برسد. این انقلاب چیز بدی نبود. اما به دلایلی در گذر زمان منجر به فجایع زیست محیطی شد. در نظر بنیان گذاران انقلاب صنعتی در غرب، طبیعت هیچ چیزی جز ماده بدون جانی نبود که انسان باید بر آن مسلط شده و از آن برای رسیدن به اهداف خود بهره ببرد.
این دیدگاهِ ابزاری به طبیعت را میتوان عاملی دانست که موجب آسیب بشر به طبیعت شده است. در پرنسس مونونوکه هم شاهد این دیدگاه هستیم. بانو ابوشی طبیعت را به جز ابزاری برای ارتقاء صنعت خود نمیبینید و حاضر است برای استفاده از این ابزار تمام موجودات ساکن در آن را بکشد. چه روح جنگل باشد، چه یک گله گراز.
در مقابل این نوع نگاه مادی و ابزاری به طبیعت، نوع نگاه های آنیمیسمی به طبعیت را داریم که یکی از آن ها شینتو است. میازاکی آنیمیسم و شینتویی که گفتیم را به چه شکلی در شیشیگامی، گراز ها وگرگ ها گسترش داده است. به نوعی، علاوه بر آنکه در داستان ما شاهد تقابل انسان طغیان گر و طبیعت هستیم، در عین حال ما شاهد تقابل دو دیدگاه به طبیعت هستیم. یکی دیدگاه اِبوشی که طبیعت را جز ابزار نمیبیند. و دوم دیدگاه گراز ها، گرگ ها و سان که طبیعت را ابزار نمیدانند و حتی آن را برتر از انسان میدانند.
جالب است که میازاکی به نوعی نقض هر دو دیدگاه را در اثر نشان میدهد. هم نشان میدهد که دیدگاه اِبوشی به طبیعت آسیب میرساند. هم نشان میدهد که دیدگاه سان و اهل جنگل نیز بشر را محدود میکند.
میازاکی با نشان دادن عواقب طغیان بشر بر ضد طبیعت و نتایج آن این تفکر را مورد نقد قرار میدهد. اما در عین حال که دیدگاه آنیمیسمی و تقدس طبیعت را میپذیرد این دیدگاه را هم نقد میکند. اون نشان میدهد که این دیدگاه میتواند زندگی و پیشرفت و توسعه تمدن بشری را مختل کند.
بنابراین میازاکی به حالتی گرایش پیدا میکند که میان این دو دیدگاه قرار دارد. حالتی که این دو دیدگاه را با هم منطبق کند. چیزی شبیه به راه و روش آشیتاکا، شخصی که در طول انیمه دائم در تلاش است تا میان طبیعت و انسان صلح و سازش برقرار کند.
بخش سوم: میازاکی و سرزمین مادری اش
پیش از این گفتیم که مفاهیم شینتویی و فلوکور های ژاپنی نقش بسزایی در شکل گیری داستان انیمه دارند. اما مسئله مربوط به تاریخ و جامعه ژاپن نیز در انیمه قابل توجه و بحث است. میازاکی قبل از پرنسس مونونوکه در آثارش چندان به ژاپن نمیپرداخت. آثاری مثل نائوشیکا از دره باد، لاپوتا قلعه ای در آسمان و پورکو روسو با اینکه اشاراتی غیر مستقیم به ژاپن و انفجار اتمی داشتند اما فضاسازی داستان آنها بیشتر به غرب و اروپا میخورد. البته وجود اثری مثل توتورو نیز قابل توجه است که داستانش عملا در ژاپن میگذرد.
به عبارتی توجه عمده میازاکی به فرهنگ، تاریخ و جامعه ژاپن عموما به بعد از پرنسس مونونوکه میرسد. چنانکه میبینیم پس از پرنسس مونونوکه آثاری مثل شهر اشباح، پونیو، باد برمی خیزد و پسرک و حواصیل، ساخته شده اند که انباشته از اساطیر و تاریخ و فرهنگ ژاپن بودهاند.
پرنسس مونونوکه در بستری تاریخی روایت میشود. شخص میازاکی در مصاحبهای در جولای سال ۱۹۹۷ چندین بار به اینکه داستان اثر در دوران موروماچی میگذرد اشاره میکند. به این صورت که شخصیت جیکوبو را یک جاسوس دولت موروماچی قلمداد میکند. دوره موروماچی زمانهای خاص در تاریخ ژاپن است. در این دوره ما شاهد تضعیف امپراطوری ژاپن و البته قدرت گرفتن شوگان سالاری(خان) هستیم. در این دوره شاهد درگیری های داخلی بسیاری هستیم. اولین ارتباطات ژاپن با غرب در اواخر همین دوره اتفاق میافتد.
در پرنسس مونونوکه شاهد برخی از این المان ها هستیم. از جمله هجوم سامورایی ها به روستاییان و کشتن آنان که میتوان به بی ثباتی ها و جنگ های داخلی اشاره داشته باشد. در عین حال نیز برخی عوامل موجود در داستان نیز به دوره موروماچی مربوط نیست. از جمله قبیله آشیتاکا یعنی قبیله اِمیشی. این قبیله ویژگی های جالبی در تاریخ ژاپن داشتهاند و این قبیله را میتوان قبیلهای نسبتا باستانی دانست. مردم این قبیله در دوره های آسوکا ، نارا و هیان زیست میکردهاند و داستان مفصلی در رابطه با تقابل امپراطوری یاماتو دارند. نیهون شوکی(به عنوان یک متن تاریخ نگاری و در عین حال اسطورهای دینی) روایتی عجیب و غریب در رابطه با این قبیله ارائه میکند:
در میان این وحشی های شرقی، یمشی ها قدرتمندترین هستند. مردان و زنان آنها به طور فحشا با هم زندگی می کنند. هیچ تفاوتی بین پدر و فرزند وجود ندارد. در زمستان، آنها در چاله ها ساکن می شوند. در تابستان در لانه زندگی می کنند. لباس آنها خز است و خون می نوشند. برادران به یکدیگر مشکوک هستند. در کوه های بالارونده مانند پرندگان در حال پرواز هستند. در عبور از چمن مانند چهارپایان ناوگان هستند. وقتی لطفی دریافت می کنند، آن را فراموش می کنند، اما اگر آسیبی به آنها وارد شود، هرگز در انتقام آن کوتاهی نمی کنند.
بنابراین، تیرها را در گره های خود نگه می دارند و شمشیر را در لباس خود حمل می کنند. گاهی اوقات، همنوعان خود را گرد هم میآورند و به مرز حمله میکنند. در مواقع دیگر از فرصت برداشت برای غارت مردم استفاده می کنند. در صورت حمله، آنها خود را در علفزار پنهان می کنند. اگر تعقیب شوند، به کوه می گریزند. بنابراین، از دوران باستان، آنها در تأثیرات تمدنی پادشاهی غرق نشده اند.
این دیدگاه تیره به این قوم تحت تاثیر درگیری های بین این قوم و حکومت حاکمه آن زمان ژاپن بودهاست. در اثر میازاکی نیز شاهدیم که این قوم به علت درگیری با امپراطوری در وضعیت خوبی نبودند. چنان که میبینیم آنان آشیتاکا را آخرین شاهزاده این قوم میدانند.
مسئله دیگری که از نظر تاریخی جالب توجه است قلعه آهنین بانو ابوشی و موقعیت زنان در ژاپن دروان موروماچی است. قلعه بانو ابوشی نمادی از صنعت و جامعهای توسعه طلب است. انسجام اجتماعی بالای قلعه و روحیه کارگری در آن شبیه به یک جامعه سوسیالیسمی است. ژاپن از دوران میجی به سمت صنعتی شدن رفت. هر چند قشر کشاورز با این اتفاق به راحتی کنار نیامدند.
نقش زنان نیز در انقلاب صنعتی عهد میجی قابل توجه است. به حدی که میتوان گفت: پس از شروع دوران میجی دختران و پسران کوچک روستایی مجبور شدند که در کارخانه های بافندگی، ذوب فلزات، شیشه سازی، سیمان و امثال آنان به جستوجوی کار بپردازند. همچنین زنان عموما در کارگاه های بافندگی مشغول به کار میشدند و شرکت ها درباره آنان مراقبت های جدی را به کار میگرفتند.
در قلعه بانو ابوشی زنان جایگاه خاص و قابل توجهی دارند. آنان نقش مهمی به عنوان نیروی کار در قلعه ابوشی دارند. البته حضور زنان در مکان های مرتبط به صنعت تنها منحصر به ژاپن نبوده است. در غرب نیز در حین انقلاب صعنتی شاهد حضور زنان به عنوان نیرو کارگری هستیم. نکته جالب آن است که اگر بنابر گفته میازاکی زمان وقوع داستان را دوره موروماچی در نظر بگیریم میبینیم که زنان در دوره موروماچی هیچ موقعیت قدرتی نداشتند. در این دوره، قوانین وضع شده حقوق مالکیت زنان و ارث کاهش یافت.
این وضعیت به وضوح نشان از ضعف زنان در آن دوران میدهد. به علاوه که دوران موروماچی دوران حکومت سامورایی ها بوده و در عهد سامورایی ها، زنان امیران و رزمندگان وضعی بهتری از همسران کشاورزان نداشتند. سرنوشت زنان این دوران به راستی تاریک بود. همانطور که سرنوشت خواهر امیر نوبوناگا نیز تاریک بود. این زنان آزادی چندانی نداشتند و زندگی آنان تنها در اطاعت از پدران، برادران و شوهران خلاصه میشد.
نکته جالب آن است که گرچه در دوران سامورایی ها و عصر میانه ما شاهد احجاف و محدودیت ها برای زنان در جامعه ژاپن هستیم، در دوره های باستان و قدیم وضع زنان در ژاپن نسبتا مطلوب بوده است. به نحوی که در تاریخ ژاپن، ده ملکه یا امپراتریس فرمانروایی داشته اند که هشتای آنان در دوره نارا بودند و از آن میان ملکه سویکو(سی و سومین فرنروای ژاپن، سال ها ۵۹۳تا۶۲۸ میلادی)، نخستین امپراتریس ژاپن بوده.
درون اثر ما شاهد این هستیم که اِبوشی زنانی که وضعیتی نه چندان مطلوب دارند، آواره اند و یا در فاحشه خانه کار میکنند را به کار میگیرد و درون قلعه پناه میدهد. خود شخصیت اِبوشی نیز زنی توانگر و قوی است. روند و راه و روش اِبوشی خلاف جریان اجتماعی و تاریخی است.
به طور کلی میازاکی در اثر دو جامعه را از نظر تاریخ ژاپن به تصویر کشیدهاست. یک جامعه بدوی اِمیشی که درگیر سنت هاست و به طبیعت احترام میگذارد و جامعهای است باستانی و سنتی. در عین حال نیز جامعه صنعتی قلعه اِبوشی را به تصویر میکشد که جامعهای نوین و مدرن و صنعتی است که از تمام نیروهای انسانی چه زن و مرد چه سالم و بیمار برای توسعه خود بهره میگیرد. جامعهای که زنان آن مانند دوره میجی و انقلاب صنعتی درگیر کارخانه ها و توسعه میشوند.
میازاکی هر دوی این جامعه ها را به اندازه کافی نقد میکند. نشان میدهد جامعه سنتی، انسان ها را مثل آشیتاکا به خاطر ترس از طبیعت تبعید کند. جامعه مدرن نیز با طمعش طبیعت را تباه میکند و با انداختن سر شیشگامی خودش را نابود میکند.
میازاکی از تاریخ سرزمین مادری اش به تقابل سنت و مدرینته میرسد و در میان این تقابل هر دوی این جوامع را نقد میکند. نکته جالب این است که مدرنیته دیدگاه مادی به طبیعت و عدم تقدس به طبیعت را داراست که پیش از این مفصل به آن پرداختیم.
بخش چهارم: تحلیل شخصیت های پرنسس مونونوکه
آشیتاکا
شاهزاده تبعیدی قبیله اِمیشی یکی از قهرمان های عجیب و جالب توجه آثار میازاکی است. آشیتاکا جوانی است که برای نجات خودش از نفرین طبیعت راهی سفر میشود. در نهایت اما آشیتاکا از نجات خودش گذر میکند و دیگران را نجات میدهد و به همین واسطه خودش هم نجات مییابد.
آشیتاکا ویژگی جالبی دارد. آن هم صلح جویی واضح اوست. آشیتاکا حتی وقتی در آغاز اثر با گراز نفرین شده درگیر میشود، ابتدا سعی میکند گراز را از قبیله دور کند و بعد که گراز به معنای حقیقت خطرناک میشود وارد درگیری با او میشود.
این صلح جویی آشیتاکا بود که باعث شد او وارد صحبت با دو طرف درگیری یعنی اِبوشی و سان شود و تلاش کند آنان را قانع کند. در عین حالی که آشیتاکا شخصیت صلح جویی است اما بلد است چگونه بجنگد(مبارزه با سامورایی ها ، تمام کردن درگیری میان سان و اِبوشی با بیهوش کردن هر دو و…). میازاکی هیچوقت شخصیت های آرمان گرای ضد جنگ را نمایش نداده. قهرمانان میازاکی در عین اینکه صلح طلب هستند مبارز هم هستند و روحیه مقاومت هم دارند. این سبک قهرمان پروری میازاکی را از اولین انیمه او یعنی “کونان پسر آینده” می بینیم.
آشیتاکا شخصیتی است که سعی دارد هر دو طرف درگیری را درک کرده و میان آن ها صلح و سازش ایجاد کند. او هم خدمت های اِبوشی به جذامی ها و زنان آواره را درک میکند و هم خیانت او در حق طبیعت را. آشیتاکا همچنین علت تنفر سان به انسان ها را میفهمد و هم علت محبت سان به طبیعت را. آشیتاکا به دنبال محکوم سازی کسی در چرخه نفرت نیست. به دنبال پایان دادن به آن است. حتی به قیمت اینکه وارد درگیری شود.
سان
سان را یاغی ترین زن در آثار میازاکی میتوان دانست. میدانیم زنان در آثار میازاکی قوی و در عین حال لطیف اند. سان نیز خارج از این قاعده نیست. اما در عین حال قوی ترین و جنگ جو ترین زن آثار میازاکی است. سان به واسطه آنکه با گرگ ها، ارواح طبیعت و… بزرگ شده بود به آن ها عمیقا عشق میورزید و برای حفاظت از آنان حاضر بود در جهنمی که اِبوشی به پا کرده بود مقابل دشمنانش بجنگد. در عین حال سان از انسان ها متنفر بود. دلیلش هم واضح است، انسان ها قصد ویران کردن خانه و کشتن خانواده او را داشتند. اما جالب است که با آشیتاکا آشنا میشود و تحت تاثیر او قرار میگیرد.
آشیتاکا خط ابطالی بود بر آنچه که سان پیش از این در مورد انسان ها میپنداشت. در واقع، میتوان گفت سان به این خاطر از انسان ها متنفر بود که پیش از این فقط با انسان های طمعکاری چون اِبوشی مواجه شده بود.
بانو اِبوشی
وقتی به خبیث های آثار میازاکی میرسیم، شاهد شخصیت هایی هستیم که هر چند اشتباه میکنند، اما هرگز نمیتوان با بی رحمی آنان را محکوم کرد. اِبوشی دشمن طبیعت و شیشیگامی است و شخصیت بلند پرواز و طماعی دارد. با این حال مخاطب هیچ وقت او را محکوم نمیکند.
او به همان اندازهای که به طبعیت ضرر زده، به همان اندازه به همنوع هایش کمک کرده و آنان را از طرد شدگی و فحشا نجات داده است. طمع اِبوشی یکطمع انسانی است. توسعه طلبی او درون اثر به واسطه ریختن آب بر روی آسیابان نفرت محکوم میشود اما خود شخصیت او شخصیتی انسانی است.
جمع بندی پرنسس مونونوکه
در کارنامه کاری هایائو میازاکی، پرنسس مونونوکه اثری بسیار مهم است. این اثر را میتوان آغاز بازگشت میازاکی به روح سرزمین مادری خود دانست. زیرا جهان بینی شینتویی بر آن حاکم است و در فضای تاریخی ژاپن روایت میشود. میازاکی در این اثر به رابطه انسان و طبیعت پرداخته و در نهایت از دیدگاه آشیتاکا به ما میگوید که این رابطه باید نه در سمتی رود که طبیعت ابزار مطلق انسان شود و نه انسان از طبیعت بی بهره بماند.
میازاکی به دغدغه هایی در تاریخ ژاپن مانند جایگاه زنان در عصر سامورایی ها و آشوب حاکم بر جامعه ژاپن در عهد حکمرانی سامورایی ها نیز نیم نگاهی داشته است. او در این اثر شخصیت هایی ماندگار همچون سان و اِبوشی را خلق کرد که هر دو زنانی عجیب و متفاوت در تاریخ انیمه هستند. شخصیت هایی که دیدگاهشان به انسان و طبیعت عامل تمایز آنان از دیگر شخصیت ها بود نه ظاهرشان. به طور کلی، پرنسس مونونوکه را میتوان یکی از آثار میازاکی که برازنده کلمه “شاهکار” است قلمداد کرد.
با تشکر از #عرفان
منابع و مطالعه بیشتر:
کوجیکی؛ صفحه ۱۹ ترجمه و مقدمه دکتر احسان مقدس
شناخت ژاپن، جلد اول، بخش دوم ژاپن دوره میجی_شالوده های امپراطوری، گرداورنده جون لیوینگستون،جو مور ، فلیشیا اولد فادر/ ترجمه احمد بیرشک صحفه ۱۷۷ و۱۷۹
Shadowing the Brutality and Crueltyof Nature: On History and Human Nature in Princess Mononoke by Martin van der Linden page 9
زنان در ژاپن، دیروز و امروز
Miyazaki on Mononoke-hime // Interviews // Nausicaa.net
Emishi
How The Wild Boar Became Divine
Ame-no-Kaku-Amaterasu’s Divine Deer Emissary – 國學院大學
Studio Ghibli characters influenced by Japanese folklore | SYFY WIRE
ای جونم بالاخره بررسیش رسید
جا داره از دوست عزیز جناب عرفان تشکرکنم که توی مسائل مربوط به آنیمیسم کمک کردن
مقاله های مربوط به گریمو دل تورو ایشون را هم بخونید ، عالی مینوازند.
تشکر ازتون بابت مقاله خوبتون و وقتی که براش گذاشتید
ممنون میشم نقد انیمه “مدفن کرم های شبتاب” رو هم در اولویت هاتون قرار بدید.
به امید اینکه خودمون و اطرافیانمون شبیه به آشیتاکا باشیم
سلام علیکم
انشاءالله بعد از آثار میازاکی میریم سراغ انیمه هایی که تاکاها ساخته
سلام آقای عبدالهی خوب هستید ؟ چیزی از سریال moving تماشا نکردید ؟ خوشحال میشم نظرتون رو بشنوم
خدا قوت جناب سلمانی عالی بود