[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
تریلر اثر
قطعه نمونه از اثر
Petri Alanko – The Clicker
.
Old Gods of Asgard – The Poet and the Muse
[/box]
حتماً بارها خواب دیدن را تجربه کردهاید و خاطرات تلخ و شیرینی از آن در ذهن دارید. شما در دنیای خواب، فارغ از قوانین موجود در دنیای مادی، به کشف شهودی دنیایی میپردازید که بیشتر برگرفته از اتفاقات روزمره و یا افکار شما و یا ملغمهای از هر دوی آنها است. افکاری که شاید روزگاری به عمد و یا غیر عمد در تاریکترین و عمیقترین لایههای ذهن خود آنها را مخفی کردهاید و به نوعی نسبت به آنها حالتی احساسی و سرکوب گر دارید
در چنین حالتی ذهن شما (ضمیر ناخودآگاه) بر اساس میزان احساس شما به یک واقعه، اقدام به ساخت دنیایی مجازی با قوانینی خاص (این قوانین بر حسب شرایط ذهنی شکل میگیرند) میکند تا شما بتوانید در آن به لایههای عمیق موضوع واردشده و به اکتشاف بپردازید.
البته همیشه این موضوع بهصورت انتخابی و خودآگاه نیست و در اکثر موارد این عمل بهصورت ناخواسته و ناخودآگاه صورت میگیرد و پیامدهای بسیار بدی نیز به همراه دارد، زیرا هیچ کس دوست ندارد درون دنیای رازهای پنهان خود که روزی سعی در فراموشی آنها داشته، به گشتوگذار و اکتشاف بپردازد. در اصطلاح پزشکی به چنین خواب های ناخواسته و کاوشگرانه در لایههای تاریک ذهن، “کابوس” میگویند.
طبق آمارهای معتبر پزشکی، داشتن رازهای سربهمهر و سعی در مخفی نگهداشتن و در نهایت فراموشی آنها، اصلیترین عامل بروز کابوس های شبانه افراد به شمار می روند و این کابوسها بهعنوان اصلیترین عامل بروز بیماری های روحی-روانی همچون ازهمگسیختگی شخصیتی و اختلال در خواب (بیخوابی) معرفی میشوند.
بیماری از هم گسیختگی شخصیتی، يک فرایند ذهنی است که بر اثر آن ارتباط طبيعي ميان افکار، خاطرات، احساسات، حرکات و هویت فردی از ميان مي رود. بهواسطه این از هم گسیختگی، برخی از اطلاعات خاص که در حالت عادی باید در ارتباط با سایر اطلاعات موجود دیگر در مغز باشند، انسجام و اتصال خود را از دست میدهند. برخی از پژوهشگران بر این باورند که از هم گسیختگی به طور مستمر ادامه پیداکرده و گسترش مییابد و ممکن است از خیالبافی هاي روزانه شروعشده و تا تجزيه کامل هویتی ادامه پیدا کند.
چند شخصیتی، که میتواند به طور متوسط شامل 10 هویت متفاوت باشد و در برخی موارد تعداد آن تنها به 2 مورد محدودشده و در برخي موارد ديگر از 100 مورد نیز بالاتر مي رود.
از علائم این بیماری میتوان به آشکار کردن شخصیت هاي رفتاری متفاوت، و بروز عملکردها و رفتارهای فیزیکی نامتعارف و متناقض، احساس ضعف حافظه، خارج شدن از دايره زمان (بهعنوان مثال بیمار نمیتواند افراد و مکانها را به خوبی به خاطر سپرده و يا به ياد بیاورد)،فراموشی، ضعف حافظه، روان گريزي، زوال شخصیتی، دگر سان بيني محیط، احساس بیهویتی، پيري زودرس، خود هیپنوتیزم شدگي و توهمات شنیداری اشاره کرد.
از سالها پیش در عالم سینما و بهتازگی در صنعت بازی های رایانهای، هنرمندان زیادی با سوژه قرار دادن این موضوع اقدام به خلق آثاری کردهاند که اکثر آنها با اقبال عمومی بسیاری مواجه شدهاند و طرفداران زیادی پیداکردهاند. ساخت فیلمهایی نظیر Machinist، Identity، Secret Window و بازیهایی نظیر Silent Hill 2 & Homecoming نمونههایی از این رویکرد روانشناسانه در عالم هنر هستند.
بازی رایانهای آلن ویک (Alan Wake) نیز با چنین سوژه و رویکردی ساخته شده است. در ادامه به نقد و بررسی این بازی خواهم پرداخت.
مسیری بهسوی تباهی
* توجه: سکانس ابتدایی بازی حاوی نکات بسیار مهم و کلیدی در مورد فلسفه و منطق شکلگیری داستان بازی است که به علت اهمیت زیاد، در ادامه به شکل نسبتاً کاملی به تشریح وقایع موجود در آن میپردازم:
در سکانس ابتدایی بازی مردی را در حال رانندگی در جادهای تاریک و مه گرفته میبینیم. او درون ماشین تنهاست و به نظر میرسد که غرق در افکارش است. از نظر نماد شناسی تاریکی جاده و مه گرفتگی، تاکیدی بر پریشانی ذهن مرد دارند و از سردرگمی او خبر میدهند. خلوت بودن مرموز جاده (توجه داشته باشید که هیچ ماشین و یا عابری در آن وجود ندارد)، تنهایی مرد (ماشین هیچ سرنشینی جز خود مرد ندارد) و رانندگی او در جاده، همگی نمادهایی از اختصاصی بودن مسیر، بهعنوان مسیری سرنوشتساز برای او هستند.
در ادامه سکانس، کمکم از طریق صدای مرد که بهصورت گفتار روی صحنه رانندگی پخش میشود با افکار او آشنا میشویم. او خودش را “آلن ویک” و حرفهاش را “نویسندگی” معرفی میکند. آلن در طول صحبتهایش از حادثهای عجیب و وحشتناک صحبت میکند که تا ثانیهای دیگر رخ خواهد داد. ظاهراً او در حال تعریف داستانی است که ماجرای آن قبلاً اتفاق افتاده است. از آنجایی که داستان از زبان خود آلن روایت میشود، میتوان فهمید که ماجرای این سکانس به گذشته آلن تعلق دارد و زمان از روی آن سپری شده است. در چنین حالتی میتوان حدس زد که آلن در حال حاضر در مکان دیگری قرار دارد و شرایط دیگری را تجربه میکند.
ماشین آلن پس از عبور از تونلی تاریک، ناگهان با عابری برخورد کرده و او را نقش بر زمین میکند. آلن سراسیمه از ماشین خارج میشود و به وضعیت سلامتی عابر رسیدگی میکند. از چهره آلن میتوان حدس زد که عابر در اثر شدت برخورد کشتهشده و کمی بعد صحبت های او مبنی بر آماده شدنش برای جدایی از فردی به نام “آلیس” و رفتن به زندان هم این موضوع را تأیید میکند.
هنوز آلن در شوک حاصل از مرگ عابر قرار دارد که به یکباره جسد او ناپدید میشود و در اثر این اتفاق ترس تمام وجود او را فرامیگیرد. در واقع صحنه تصادف آلن با عابری عجیب، نقطه تلاقی او با دنیای خیالی ساخته ذهنش محسوب میشود و ناپدید شدن عابر هم تأکیدی بر این موضوع است. اینجاست که شخصیتی جدید و کلیدی به نام آلیس معرفی میشود، شخصیتی که به نظر میرسد با آلن رابطه تنگاتنگی دارد و دوری از او بزرگترین دغدغه آلن محسوب میشود. به نظر میرسد که نام آلیس در اینجا در پررنگ تر کردن نقش دنیای ذهنی آلن کمک شایانی انجام دهد؛ در اغلب اینگونه داستانها نام آلیس یادآور داستان مشهور “آلیس در سرزمین عجایب” است، بدین معنا که آلن با آلیس و یا بهواسطه حضور او، در سرزمین عجایبی که خودش خالق آن است به سر میبرد و جدایی از آلیس برایش غیرقابلتصور است.
در ادامه سکانس میبینیم که در اثر تصادف، در صندوق عقب ماشین آلن باز میشود و تعداد زیادی از آخرین نسخه کتاب او روی زمین پخش میشود. از نظر سمبلیک وجود کتاب درون صندوق عقب ماشین که معمولاً محلی برای جمعآوری وسایل غیرضروری است، میتواند دلیلی بر عدم رضایتمندی او از نگارش داستان (حرفه داستاننویسی) و یا آخرین اثرش باشد.
پس از گم شدن جسد عابر، آلن برای رهایی از این شرایط، ماشین خود را ترک کرده و تصمیم میگیرد خودش را به فانوس دریایی که در دوردست قرار دارد، برساند. به نظر او در این فانوس میتواند جواب همه سؤالهایش را پیدا کند.
از نظر سمبلیک، فانوس دریایی نماد آشکار شدن حقیقت و گشایش رمز است. به همین دلیل آلن سعی دارد برای درک حقیقت دنیای ذهنی و درونی خودش به فانوس دریایی برود. دیدن پوستر گمشده (Missing) همراه با عکس آلن را میتوان دلیل دیگری بر گم شدن او در دنیای ذهنی خودش دانست.
آلن در طول راه یکبار دیگر با مرد عابر مواجه میشود، اما این بار او ماهیتی تاریک و سایه وار پیداکرده و خود را یکی از شخصیت های داستان او معرفی میکند. او با تبری که در دست دارد آلن را به مرگ تهدید میکند و میگوید:
– “تو فکر کردی خدایی که هر کاری دلت خواست با شخصیت های داستانت انجام بدی؟… حالا تو توی داستان خودت گرفتار شدی و میفهمی که عذاب آدمها چه معنایی داره… بهزودی تو توسط مخلوق خودت کشته می شی…”
این بخش باز هم اشارهای ظریف به سقوط آلن در داستانش (رویایش) و تأکیدی بر مجازی بودن کل ماجرا دارد. دیالوگ های مرد عابر هم نقدی است بر تقدیری که اکثر ما گرفتار آن هستیم و آن را حاصل نوشتار سرنوشت (اشاره به نویسنده بودن خالق!) میدانیم.
آلن مرد عابر (شخصیت داستان) را میشناسد و شروع به فرار میکند، اما ظاهراً راه فراری وجود ندارد. اما درست در لحظهای که فرار از دست مرد عابر غیرممکن به نظر میرسد، صدایی که با نوری خیرهکننده همراه است (این صدا شباهت زیادی به صدای آلن دارد)، همچون یک ناجی آسمانی به کمک آلن میآید و او را در نور خود پناه میدهد. این صدای راهنما در واقع ضمیر خودآگاه آلن است که سعی دارد او را با واقعیات دنیای درونیش آشنا کند. جمله:
“من وارد رویای تو شدم تا به تو قواعد رو آموزش بدم” دلیلی بر این موضوع است.
آلن با راهنمایی های صدا و با استفاده از چراغقوه و اسلحهای که او در اختیارش میگذارد، بر عابر (عابران- تعداد آنها بیش از یکی است) غلبه میکند و در اواسط راه وارد کلبهای جنگلی و عجیب میشود که متعلق به یکی دیگر از شخصیت های داستانش است.
کلبهای پر از تلویزیون های روشنی است که تصاویری از یک چشم متحرک را نمایش میدهند! تلویزیونها بهعنوان نمادی از فراگیرترین رسانه جمعی آلن را احاطه کردهاند و رفتار او را زیر نظر دارند. در واقع بخشی از کابوس های آلن از فشار همین رسانهها ناشی میشوند.
آلن پس از یک توقف کوتاه، کلبه را ترک میکند و درحالیکه فانوس دریایی غرق در نور شده، وارد آن میشود. پس از ورود آلن به فانوس دریایی، ناگهان صدای زنانهای از پس زمینه شنیده میشود که آلن را از خواب بیدار میکند و معلوم میشود که همه ماجرا فقط یک خواب عجیب بوده است. در این صحنه، نکتهای کلیدی و بسیار مهم وجود دارد که باید با دقت بیشتری به آن نگریست.
بهتر است برای روشن شدن موضوع به سراغ عنوان بازی برویم؛ اگر بهعنوان بازی توجه کنید، میبینید که نام شخصیت اصلی داستان روی آن نهاده شده است: Alan Wake. اما اگر با نگاه موشکافانهتری این عنوان را بررسی کنیم، میتوانیم نتیجه بگیریم که این عنوان میتواند جملهای ناقص هم باشد: Alan Wake… .
حال جمله آخری را که روی سکانس بیداری آلن در فانوس دریایی شنیده میشود را به یادآورید: Alan Wake up.
میبینید که نویسنده بازی با زیرکی تمام به بازیکنها این پیام را داده که داستان این بازی در واقع رویای آلن بوده و با بیداری او همهچیز پایان خواهند یافت.
در سکانس بعدی، آلن را در حالیکه درون یک ماشین در کنار زن جوانی به نام آلیس نشسته است، میبینیم. زن در حال رانندگی است و به آلن یادآور میشود که او باز هم دچار کابوس شده است. آلن با ورود به فانوس دریایی حقیقت موضوع را درمییابد و اینجاست که از خواب بیدار میشود. حضور آلیس در کنار آلن بدین معناست که او یکبار دیگر پا به سرزمین عجایب آرمانی خود گذاشته و این بار آلیس است که هدایت سرنوشت او را به عهده دارد.
Alan Wake کیست؟
در طول روایت داستان بازی درمییابیم که آلن نویسنده داستان های جنایی است. کتاب های او در بین مردم از شهرت زیادی برخوردارند و آلن تا به حال چندین مصاحبه تلویزیونی، رادیویی و مطبوعاتی انجام داده است. آلن شیفته نویسنده مشهوری به نام “توماس زین” است و او را الگوی خود در نویسندگی میداند. او همسری به نام آلیس دارد که به شدت به او عشق میورزد. آلن به بیماریهایی هم مبتلاست، که طبق اطلاعات موجود در بازی یکی از جدیترین بیماری های او بیخوابی عنوان میشود، اما هیچوقت علتی برای بروز این بیماری ذکر نمیشود! طبق اشاراتی که در بالا در مورد بیماری بیخوابی داشتم، این احتمال وجود دارد که آلن به دلیل تلاش برای مخفی نگهداشتن راز سر به مهری به این بیماری دچار شده باشد. در این صورت این سؤال پیش میآید که راز آلن چیست و او چه چیزی را از دیگران مخفی میکند؟
اگر با دقت ماجراهای بازی را دنبال کنید، متوجه میشوید که آلن مدت 2 سال است که هیچ کتابی ننوشته و به نوعی از نویسندگی و حتی وسایل مربوط به آن (ماشینتحریر) گریزان است. پس بیماری آلن و اصل مشکل او از همان 2 سال پیش شروع شده است، یعنی درست زمانی که آلن آخرین کتابش را به رشته تحریر درآورد. این موضوع دقیقاً مصادف است بازمانی که آلن آخرین کتاب توماس زین را مطالعه کرده و به شدت تحت تأثیر آن قرار گرفته است. حال سؤال جدیدی مطرح میشود:
چه رابطهای بین بیماری آلن و توماس زین وجود دارد؟
بهتر است برای پاسخ به این سؤال کمی در زمان بازی بهعقب و جلو حرکت کنیم تا بتوانیم حقایقی در این مورد را جمعآوری کنیم.
در سکانس ابتدایی بازی، داستان از زبان یک راوی که به نظر میرسد خود آلن ویک باشد، روایت میشود. اما شاید این دیدگاه صحیح نباشد و موضوع چیز دیگری باشد. بیایید به این موضوع از دیدگاه دیگری نگاه کنیم؛ برای پی بردن به حقیقت ماجرا کافی است تا فاعل های جملات راوی داستان را از “من” به “او” تغییر دهید تا همهچیز درست شود:
“اسم او آلن ویک است. او یک نویسنده است…”
در چنین حالتی میتوانیم اینطور نتیجهگیری کنیم که فرد دیگری در حال تعریف ماجرای آلن ویک است. اما در صورت درست بودن این مطلب چرا صدای او تا این حد به صدای آلن ویک شباهت دارد؟
حال بیایید اینطور فکر کنیم که هر دو نفر، یعنی راوی و آلن ویک بخشی از یک انسان هستند، آنوقت باید اینطور نتیجه گرفت که آلن ویک شخصیت دیگری از فردی است که به بیماری چند شخصیتی دچار است. اما این فرد چه کسی میتواند باشد؟
پاسخ این سؤال را میتوانید در نام نویسنده مورد علاقه آلن جستجو کنید. کسی که در سکانس اول بازی آلن را در نور خود پناه داد و قوانین دنیای رویا گونهاش را به او آموزش داد، کسی که در انتهای بازی باز هم به سراغ آلن آمد و راه نابودی پیرزن مرموز را به او آموخت.
بله، درست حدس زدید، منظور من توماس زین است. در اصل شخصیت آلن ویک بعد دیگری از شخصیت فردی به نام توماس زین است و این شخصیت وجود خارجی ندارد و ساخته ذهن توماس است.
اما برای اثبات این موضوع به چند مثال از خود بازی اشاره میکنم:
الف– زمانی که شما برای اولین بار با آلن وارد رستوران میشوید تا کلید کلبه را از دوستتان بگیرد، یکی از افراد درون رستوران شما را توماس خطاب میکند و از شما میخواهد که صفحه موسیقی را تغییر دهید.
ب– اگر کمی اهل مطالعه کتاب باشید، میدانید که همیشه عنوان کتاب را با فونت درشت روی جلد آن چاپ میکنند و نام نویسنده کتاب را زیر این عنوان و در عطف کتاب عنوان میکنند. شما در بازی کتابی را میبینید که نام Alan Wake با فونت بزرگ روی آن حک شده است که این موضوع دلالت بر این دارد که آلن ویک نام یک اثر است نه یک انسان واقعی. همچنین شما میتوانید در مکان های مختلف کتاب های توماس زین را مشاهده کنید که در عطف تمام آنها طبق رسم معمول و صحیح نام توماس زین با فونت کوچک نوشته شده است.
حتماً حالا که متوجه شدید آلن ویک یک شخصیت مجازی است، سوالات زیادی در ذهن شما شکل گرفته است، مثلا نقش آلیس و سایرین در بازی به چه صورت خواهد بود؟ بیماری آلن چه ارتباطی به توماس دارد؟ و…
آلیس را میتوان یکی از پیچیدهترین شخصیت های بازی دانست. این شخصیت که جنبهای کاملاً سمبلیک دارد از دو بعد قابل بررسی است:
الف– آلیس کیست؟
ب– آیا آلیس وجود خارجی دارد؟
الف- طبق مستندات ارائه شده در بازی، آلیس دوست دختر و در ادامه همسر آلن است. او زنی جوان، خوشرو و مهربان است که به نوعی حامی آلن نیز معرفی میشود. او در این بازی بهعنوان مشوق آلن در نویسندگی هم شناخته میشود، طوری که آلن نگارش داستانها و موفقیتش را مدیون حضور آلیس میداند. آلیس به بیماری ترس از تاریکی (Lygophobia)و ترس از تنهایی مبتلا است.
ب- در طول بازی شخصیت آلیس را در چندین مکان عمومی به همراه آلن میبینیم.:
1- درون کشتی
2- درون شهر، هنگامی که آلن برای گرفتن کلید به رستوران می رود.
اگر با دقت به بازی توجه کنید، متوجه خواهید شد که در هیچ یک از این مکانها آلیس باکسی هم کلام نمیشود و هیچ کس از او صحبت نمیکند. درون کشتی آلن با مسافران صحبت میکند و درون شهر هم آلن به رستوران می رود و آلیس در طول این مدت درون ماشین قرار دارد. از آنجایی که در طول بازی هیچ کس از آلیس صحبتی نمیکند و حتی در ادامه پلیس هم گم شدن او را جدی نمیگیرد، میتوان اینطور نتیجه گرفت که آلیس فقط در ذهن آلن وجود دارد و شخصیتی خیالی است. پس آلیس هم یکی دیگر از شخصیتهایی است که توماس زین آن را برای خود ساخته است.
در طول بازی تنها فردی که بارها و بارها از آلیس نام میبرد، شخصیت باربارا (پیرزن مرموز) است. باربارا کسی است که آلیس را میرباید و مدام آلن را تهدید میکند که به دنبال او نگردد و یا به او تذکر می دهد که بههیچوجه نمیتواند آلیس را نجات دهد. با توجه به این که ثابت کردیم شخصیت آلیس یک شخصیت خیالی و مجازی است، پس میتوان اینطور نتیجه گرفت که باربارا هم مانند آلیس شخصیتی خیالی و مجازی دارد. اما برخلاف تصور، باربارا شخصیتی کاملاً واقعی دارد!
شخصیت پشت پرده آلن
گفتیم که توماس زین شخصیتی واقعی است که به بیماری چند شخصیتی مبتلاست. او نویسندهای تواناست، پس تعجبی ندارد که بتواند چندین شخصیت مستقل را در ذهن خود خلق کند و با آنها زندگی کند. در واقع هر یک از این شخصیتها بخشی از حقیقت وجودی توماس را تشکیل میدهند. پس میتوان نتیجه گرفت که توماس علاوه بر بیماری چند شخصیتی، به بیماری های بیخوابی (بیماری آلن) و ترس از تاریکی (بیماری آلیس) نیز مبتلاست.
پزشکان در بررسی های روانشناختی افرادی که مبتلا به بیماری چند شخصیتی هستند، دریافتند که شخصیت های خلقشده توسط این افراد همگی معادلهایی از شخصیت های واقعی درگیر در زندگی خصوصی آنها هستند.
حال ببینیم که آلن ویک کیست؟
همان طور که در بالا هم اشاره کردم، آلن ویک در واقع خود توماس زین است و توماس این شخصیت را از روی خودش معادلسازی کرده است. این موضوع در انتهای بازی، زمانی که دو آلن باهم برخورد میکنند، هم قابل رویت است.
اما آیا آلیس هم خود توماس زین است؟
در جواب باید بگویم که آلیس دقیقاً بخشی از شخصیت توماس را در خود جای داده است (در بخشی از بازی، آلیس ترس از تاریکی را به آلن نسبت میدهد که این بیماری به توماس تعلق دارد)، اما بخشی دیگر از این شخصیت مربوط به فرد دیگری است که از اتفاق رابطه تنگاتنگی با توماس داشته و به نوعی مشوق اصلی او در نویسندگی بوده است. اگر به رابطه آلن و آلیس در بازی دقت کنید، متوجه خواهید شد که آلیس بخشی از شخصیت همسر توماس، یعنی باربارا را در خود جای داده است.
بهتر است قبل از ادامه بحث در مورد توماس زین، کمی راجع به شخصیت باربارا صحبت کنیم.
زندگی و مرگ باربارا
در بازی باربارا بهصورت پیرزنی سیاهپوش و ترسناک نمایش داده میشود که آلن و آلیس را به کلبهای عجیب و مرموز هدایت میکند و در آنجا آلیس را میرباید. در انتهای بازی هم آلن با باربارا وارد نبرد میشود و طبق راهنمایی های توماس زین او را نابود میکند.
پیشتر گفتم که توماس زین به دلیل داشتن رازی سربهمهر که موجب آزار شدید روحی او شده به بیماری چند شخصیتی و بیخوابی دچار شده است. حال باید دید که این راز سربهمهر چه بوده است؟
باز هم اگر به داستان بازی توجه کنید، میبینید که در تمام مدت آلن سعی دارد آلیس را نجات دهد، اما هیچوقت موفق به انجام این کار نمیشود و درست لحظهای که به نجات او نزدیک میشود، او را از دست میدهد.
دوستانی که بازی Silent Hill 2 و Homecoming را بازی کردهاند، بارها و بارها با چنین صحنههایی مواجه شدهاند. در هر دوی این بازیها شخصیت اصلی (جیمز ساندرلند و الکس شفرد) در حالتی نامتعادل (جنون آنی) اقدام به قتل یکی از عزیزان خود کردهاند (همسر جیمز و برادر الکس) و در اثر این گناه بزرگ و نابخشودنی کابوس های وحشتناک آنها شروع شدهاند. در این بازیها هر زمان که جیمز و الکس اقدام به نجات عزیزانشان میکنند، موفق نمیشوند و آنها را از دست میدهند.
در مورد توماس زین هم ماجرا به همین صورت است. او در حالتی نامتعادل همسر خود باربارا را به قتل میرساند و همانند جیمز و الکس کابوسهایش آغاز میشوند. این موضوع به دو سال پیش مربوط میشود، به همین دلیل هم آلن میگوید که از دو سال پیش نویسندگی را کنار گذاشته است. پس از این ماجرا، توماس توسط پلیس تحت پیگرد قرار میگیرد و زندانی میشود. اگر دقت کنید درون بازی افسر پلیسی به نام Nightingale وجود دارد که همیشه در تعقیب آلن است و ادعا میکند که او قاتل همسرش است.
ظاهراً او قلب باربارا را از سینهاش خارج کرده بود. حالا در دنیای ذهنی توماس باربارا برای گرفتن انتقام از توماس (آلن)، آلیس را به کام مرگ میکشد. پس بارابارا جائگر، شخصیتی واقعی است و ارتباطی با شخصیت های ذهنی توماس زین ندارد.
دنیای بیرون توماس
حال که با دنیای آشفته درونی توماس زین آشنا شدیم، بهتر است ببینیم که در دنیای واقعی او چه شرایطی دارد.
طبق شواهد موجود در بازی، میدانیم که توماس به جرم قتل همسرش مدتی را در زندان سپری کرده است، اما به احتمال زیاد با تشخیص بیماری روانی او، بعداً به یک تیمارستان روانی منتقل شده است.
از آنجایی که در ابتدای داستان توماس روایتگر ماجرای شخصیت آلن ویک است، میتوان اینطور برداشت کرد که او تحت درمان پزشک قرار دارد و داستان آلن بخشی از درمان بالینی او محسوب میشود.
اما سرانجام توماس و درمان های او به کجا ختم شد؟
شاید این موضوع مهمترین سؤالی باشد که در ذهن شما شکل گرفته است. برای پاسخ به این سؤال، بخش های پایانی بازی را بررسی میکنیم.
در قسمت پایانی بازی، میبینیم که آلن در کابوس خود به سمت مسیر کلبه در حرکت است. در این مسیر نسبتاً طولانی، اسامی اشیاء مختلفی مانند سبد خرید، جعبه چوبی، جعبه کفش، فلاسک قهوه، کیوسک تلفن و… در سر راه او قرار دارند که با تاباندن نور به آنها شکل میگیرند و به اجسام مادی تبدیل میشوند. در این صحنه چندین نکته مهم وجود دارند:
اول این که پس از ظاهر شدن هر یک از این اجسام، صدای ماشینتحریر به گوش میرسد که دلالت بر وقوع اتفاقی خارج از محدوده دنیای ذهنی توماس دارد. بدین معنی که توماس در دنیای واقعی در حال تایپ کردن داستان است. این موضوع را میتوان زمان شکلگیری کیوسک تلفن و صحبت با گوشی به طور کامل متوجه شد.
پس فهمیدیم که توماس در حال تایپ کردن چیزی است که در دنیای آلن هم تأثیرگذار است و آن چیزی نیست جز ادامه داستان نیمهکارهای که در طول بازی مدام از آن صحبت به میان میآمد. ظاهراً توماس قصد دارد با این کار از آشفتگی ذهنی خود رهایی یابد.
توماس دوباره کلبه را بازسازی میکند (در داستان آن را خلق میکند) و آلن را برای نجات آلیس به سمت آن راهنمایی میکند. اما این بار برای نجات آلیس، به آلن توصیه میکند که ترس از تاریکی را کنار بگذارد و با استفاده از وسیلهای به نام Clicker، باربارا را نابود کند.
میدانید که یکی از قویترین حواس پنجگانه، حس لامسه است. کلیکر بهعنوان نمادی از این حس، به آلن (توماس) این امکان را میدهد که با تمام وجود ترس خود (کشتن باربارا) را از نزدیک لمس کند (فشردن کلیکر درون فضای خالی قلب باربارا) و با حقیقت روبرو شود (وجود نور و روشن شدن بدن باربارا نماد کنار آمدن توماس با حقیقت است).
پس از این موضوع، نوبت به جبران خطا میرسد، آلن (توماس) به درون دریاچه میپرد و با قربانی کردن خود آلیس را نجات میدهد. بازگشت آلیس و نبود آلن (توجه داشته باشید که پس از خروج آلیس از دریاچه حتی در لانگ شات هم اثری از آلن دیده نمیشود) نمادی از افشای راز توماس (مرگ باربارا) و آشکار شدن این موضوع است.
از دموی پایانی بازی هم که بسیار سمبلیک ساخته شده است، میتوان آینده توماس را حدس زد. زن فانوس بهدست طعنهای به دیوژن دارد که در روشنایی روز فانوس بهدست به دنبال انسان میگردد و زندانی شدن افسر پلیس هم نقدی است بر سختگیری ظالمانه قانون آمریکا که توماس در مدت محکومیتش بارها و بارها طعم آن را چشیده است.
سرانجام توماس با حقیقت زندگیاش کنار آمده و بیماری او رو به بهبود است (جشنی که برگزارشده دلالت بر این موضوع دارد. لازم به ذکر است که همه شخصیت های موجود در این بازی ساختهوپرداخته ذهن توماس هستند). جمله پایانی بازی هم تائیدی بر این موضوع است
من این بازی رو همین چند روز پیش تمومش کردم تا حدی با صبر و حوصله انجام دادم ولی داستانشو نفهمید کامل. یه چندتا تحلیل داستان ازش خوندم که بد نبودن
ولی اینی که اینجا نوشتین ، کاملا ترکوند کله ی منو و فر خوردم واقعا دمتون گرم
شما میگی اینا تو ذهن توماس بوده یعنی همش تخیلات یه نفر بوده
4-5 ماه پیش هم control رو تموم کردم و یه جا خوندم که تو یکی از مدارکی که تو بازی پیدا میشه اشاره میشه به bright fall و اینکه بازی control مربوط میشد به وسایل عجیب غریب که اتفاقاتی غیر طبیعی رو تو واقعیت به وجود میاورد و اون دستگاه تایپ هم شاید یکی از این اشیای عجیب باشه .تو سایت ویجیاتو. باعث شد aw رو بازی کنم
بابا شخصیت اصلی خیالیه چیه همه میگن.عزیز من خود سازنده اومده جواب این نظریه رو داخل دومین بسته الحاقی بازی ( نویسنده ) گفته:
اون قسمتش که Alen از توماس میپرسه که آیا تو منو خلق کردی اونم میگه نه بعدشم Alen میگه خب این همه چی رو روشن میکنه
کلا هم تحلیلت ریدست چیه نوشتی آخه /:
عالی بود،این مقاله کاملا ارزش وقت گذاشتن داشت،سپاس گذارم.