اگر نتایج اسکارهای دوره های قبل، به نوعی قابل پیش بینی به نظر می رسیدند، برنده های اسکار امسال تقریبا قطعی بودند! انگار که از قبل پاکت های برنده ها را باز کرده و اسامی را در اختیار رسانه ها گذارده بودند!!
برنده هایی که اغلب هم گلدن گلوب مطبوعاتی ها را گرفته بودند و هم جایزه انگلیسی بفتا، هم برگزیده اکثر انجمن ها و کانون های هنری و منتقدان بودند و هم حتی جوایز مستقل ها را یکی دو روز قبل به دست آوردند! یعنی فیلم هایی بودند که هم مستقل از کمپانی ها ساخته شده و هم محصول کمپانی ها؟!! به قول آن معلم ریاضی قطعات نمایشی “مبصر چهارساله کلاس”، چطور چنین چیزی ممکن است، بچه ها؟!!
دقیقا 30 سال است که مراسم اسکار را تمام و کمال دیده و با توجه به فیلم های منتخب آن، تحلیل کرده ام. (قبل از آن را هم به طور کامل رصد کرده ام) از همان سال 1990 که همه در انتظار برنده شدن فیلم هایی مثل “پدرخوانده 3” یا “دوستان خوب” بودند اما “رقصنده با گرگ ها” اسکارها را درو کرد، اگرچه وقتی بیلی کریستال روی صحنه آمد، به طور غیرعادی سوار اسب بود و در واقع به نوعی برنده را لو داد. سال بعد هم همین بیلی کریستال (که هفت سال پیاپی میزبان مراسم اسکار بود) با هیبت دکتر لکتر فیلم “سکوت بره ها” روی صحنه آمد. آن سال هم با توجه به 13 مورد نامزدی فیلم “باگزی” همه در انتظار جوایز تازه ترین فیلم وارن بیتی بودند اما “سکوت بره ها ” هر 4 جایزه اصلی اسکار را برد. فیلمی که اصلا در اوایل فصل نمایش های سال 1991 اکران شد و کمتر کسی آن را به خاطر می آورد.
سالهای بعد هم کم و بیش اتفاقاتی اینچنین می افتاد، مثلا در سال 1998، فیلم “نجات سرباز رایان” استیون اسپیلبرگ نامزد دریافت 11 اسکار بود و 5 تای آنها از جمله فیلمبرداری و تدوین و کارگردانی (همه پیش نیازهای بهترین فیلم) را گرفت اما اسکار فیلم برتر به “شکسپر عاشق” جان مدن رسید! یا در سال 2005 “کوهستان بروکبک” انگ لی، همه جوایز اصلی را تا پای اسکار بهترین فیلم گرفت اما موقعی که جک نیکلسون، پاکت اسکار بهترین فیلم را باز کرد با تعجب و حیرت نام “تصادف” پال هگیس را از آن بیرون آورد.
یا سالهایی بود مثلا قبل از اعلام نتایج برگزیده اسکار بهترین صدا، نمایش های مفصلی از نقش صدا در فیلم ها اجرا می گردید یا نام ترانه های فیلم هایی که نامزد اسکار بوند با اجرای صحنه های بازسازی شده آن فیلم ها اعلام می شد و یا به اصطلاح سورپرایزهایی برای تماشاگران ارائه می گردید فی المثل اسکار افتخاری جرج لوکاس را فضانوردان یک ایستگاه فضایی با ارتباط زنده، اهداء کردند و یا برای بخش انیمیشن ، زمانی “باز” و “وودی” “داستان اسباب بازی” روی صحنه آمدند و زمانی هم قوری و فنجان انیمیشن “زشت و زیبا”
اما چندین سال است که دیگر آن هیجانات و پیش بینی ها و تعلیق ها در این مراسم به چشم نمی خورد. کسالت از سر و روی اسکار می بارد. اگرچه امسال استیون سودربرگ به همراه جسی کالینز و استیسی شر، سعی کرده بودند با توجه به فضای کرونایی، ابتکاراتی ورای آن کسالت هر سال بزنند مثلا استفاده از دوربین متحرک و سیّال و زوایای بدیع برای نمایش افراد یا صحنه آرایی ایستگاه راه آهن لس آنجلس و ارتباط های زنده و … و یا جا به جا کردن زمان اهداء جوایز رشته های مختلف؛ مثل کشاندن اسکارهای فیلمنامه و کارگردانی به اوایل مراسم و اهدای اسکار بهترین فیلم که همواره پایان بخش مراسم بود، قبل از جوایز بهترین بازیگران نقش های اول. این ماجرا آنقدر غیر مترقبه بود که گفته شد “لطفا تلویزیون های خود را خاموش نکنید چون هنوز دو جایزه دیگر باقی است”!
به جای آن ارکستر بزرگ همیشگی، تنها یک نفر “دی جی” با دم و دستگاه خود به اجرای موسیقی پرداخت و دیگر کسی هم به کسی جایزه نمی داد، بلکه اسکارها را روی میز قرار می دادند و خود برنده ها آن را برمی داشتند. در مقابل اینها، هرکس تا جایی که می توانست حرف زد و حوصله سر برد و یک مسابقه لوس هم برگزار شد.
اما علیرغم برخی نوآوری ها، اصل مراسم اسکار یعنی مشخص بودن جوایز، همه آنها را تحت شعاع خود قرار داد و این علاوه بر خیل عظیم فیلم های قوی و قابل قبولی بودند که به دلیل عدم سازگاری ایدئولوژیک با گردانندگان اسکار و هالیوود مانند همیشه راهی به این مراسم نیافتند.
یکی از آنها فیلم هوشمندانه همین استیون سودربرگ به نام “بگذار همه حرف بزنند” بود که به هرحال شاید برای دلداری اش، تهیه کنندگی مراسم را به وی سپردند. یعنی سودربرگ پرچمدار سینمای مستقل، تهیه کننده اصلی ترین مراسم کمپانی های هالیوود شد!
این را هم به آن انتخاب های پارادوکسیکال جوایز مستقل و فیلم های مهم کمپانی های هالیوود بیفزایید. در واقع همه این تناقض ها بیش از هر موضوعی، حکایت به قول معروف “کشک بودن” همه این عناوین و عبارات و شعر و شعارها داشته و دارد و سر کار گذاشتن جماعت عظیمی در سراسر جهان.
اما آنچه در این مراسم بیش از هر دوره دیگر به چشم می خورد، حضور بازیگران و عوامل سینمایی و برندگان اسکار از نژادها و ملیت های مختلف بود. شاید در نگاه اول به نظر بیاید که رویکرد دمکراتیک هالیوود و اسکار باعث شده تا “کلوئی ژائوی” چینی و “ریز احمد” پاکستانی و عوامل کره ای فیلم “میناری” و “وایولا دیویس” و “دانیل کالویا” و “شاکا کینگ” و “رجینالد کینگ” سیاهپوست و … زیر یک سقف گرد هم بیایند و برای جوایز سینمایی، همدیگر را تشویق کنند.
اما نگاهی به 92 دوره گذشته اسکار و محتوای فیلم های هر دوره از جمله امسال، نشانگر آن است که همه این افراد با ملیت ها و نژادها و افکار و اندیشه های متفاوت اما در واقع در زیر چتر ایدئولوژی هالیوود گردهم آمده اند و تا جایی در زیر این چتر جای می گیرند که به آن ایدئولوژی (که به نوعی در نخستین اجتماع اسکاری ها در منزل “لویی بی مه یر” در 11 ماه مه 1927 مورد تاکید قرار گرفت و در بیانیه ای هم ثبت شد) وفادار باشند.
امسال به خاطر کرونا و اینکه بسیاری از پروژه های هالیوود اجرا نشدند و بسیاری نیز به نمایش درنیامدند، مجموع فیلم های به نمایش در آمده (که بسیاری به طور آنلاین بود) بعضا از سالهای قبل و یا در شرایط بسیار محدود تولید شده بودند، مثلا فیلم “امرالد فنل” یعنی “وعده زن جوان” یا “زن جوان آتیه دار” (که اسکار بهترین فیلمنامه اریژینال را گرفت) به اذعان خودش، تنها در طی 23 روز ساخته شد.
از همین روی تم واحد ایدئولوژیک همچون سالهای قبل بر همه برگزیدگان و منتخبین حاکم نبود. چنانچه در دوره های قبل در کنار همه عناصر ایدئولوژیک، یک تم خاص که به چالش های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وحتی نظامی روز غرب مرتبط بود، برای انتخاب برگزیدگان و نامزدها در نظر گرفته می شد. به هرحال محدودیت انتخاب ها و فیلم ها و برگزیدگان تاثیر بسیاری در این مسئله داشت.
در مجموع امسال (همانطور که در پست های قبلی هم توضیح دادم) خصوصا بنا به قوانین تازه ایدئولوژیکی که چند ماه پیش از سوی آکادمی اسکار اعلام شد، مانند اختصاص موضوع یا شخصیت های اصلی به اقلیت های جنسی و جنسیتی و قومی و نژادی برای فیلم برگزیده اسکار و یا اختصاص حداقل 30 درصد بازیگران یا عوامل تولید به این اقلیت ها (بدون در نظر گرفتن شایستگی هنری و سینمایی) ، بنابراین فیلم های برگزیده نیز به همین اقلیت ها اختصاص داشت منتها با رویکرد ایدئولوژیک یعنی “شخصیت های زن عصیانگر با ویژگی های فمنیستی و رنگین پوستان درجه دو یا شکست خورده و عقده ای” تم اصلی اسکار امسال را تشکیل می داد.
ضمن اینکه سایر عناصر ایدئولوژیک مثل تحقیر ملیت های دیگر و همجنس بازی و ضد خانواده گرایی و ادای دین به ریشه های ایدئولوژیک و تحریف برخی وقایع تاریخی به نفع همین ایدئولوژی و برجسته ساختن سیستم های غربی مثل سیستم قضایی آمریکا نیز در برخی فیلم ها هویدا بود.
اسکار کلا دست ماسونهاست تا فیلم های خود را به جهان قالب کنند.
شاید مهم ترین مثال برای اثبات این بی عدالتی و جانبداری ایدئولوژیک در مراسم اسکار فیلم Uncut Gems یا الماس های تراش نخورده باشه که بالاترین نمره سال برای یک فیلم آمریکایی رو از منتقدین گرفت ولی حتی در یک شاخه جشنواره هم نامزد نشد چون مستقل بود و وابسته به جریانات فکری هالیوود نبود
یک نمونه دیگرش فیلم خط باریک سرخ ترنس مالیک که به لحاظ محتوا در مقابل نجات سرباز رایان قرار داشت و جز با نامزدی ظاهری و خالی از عریضه نبودن جشنواره در مقابلش چیزی بدست نیاورد
سلام متاسفانه کیفیت اسکار سال به سال بیشتر داره دچار افت میشه به سبب تبلیغات زورکی از یک جهان آزاد !!!