بررسی و تحلیل فیلم Atomic Heart 2014 (مادر قلب اتمی)
اما آیا واقعا ارائه چنین تصویری از ایران رواست؟
«علی احمدزاده» کارگردان جوان ایرانی است که تاکنون سه فیلم را جلوی دوربین برده است. فیلم نخست او، مهمونی کامی، در سال ۱۳۹۱ ساخته شد و پس از کش و قوسهای فراوان نهایتا مجوز پخش در ایران را دریافت نکرد و کارگردان در یک حرکت اعتراضی نسخه کامل فیلمش را به صورت غیرقانونی در فضای مجازی منتشر کرد. فیلم دوم او، مادر قلب اتمی، در سال ۱۳۹۲ ساخته شد و باز هم مانند مهمونی کامی، فقط در جشنوارههای خارجی حضور یافت. فیلم سوم او، پدیده، دوسال بعد ساخته شد که هنوز به نمایش در نیامده است. اما در راستای رفع توقیف برخی فیلمها، اکنون با تصمیم شورای صنفی نمایش، مادر قلب اتمی با حذف برخی صحنهها، برای نمایش مناسب ارزیابی شده است.
ماجرای فیلم به هیچ وجه عادی نیست. این فیلم به نوعی دنباله مهمونی کامی محسوب میشود و به نمایش همان جوانان با آزادیهای خاص و زندگی زیرزمینیشان میپردازد. دو شخصیت اصلی فیلم که یکی از آنان ارمنی است و دیگری به بیماری ام.اس مبتلاست، در حالت مستی و همیشه خلاف جهت رانندگی میکنند و اصولا خلاف عادت و ضد قانون هستند. با ورود شخصیت محمدرضا گلزار که بر اساس نریشنها به نظرمیرسد ضمیر ناخودآگاه همه ما باشد، منطق فیلم به هم میریزد، خود را از دنیای دیگر معرفی میکند، با شخصیتهای سیاسی منفوری مانند «بن لادن» ارتباط دارد و حتی «صدام» را با ماشین دخترها انتقال میدهد، در کودکی عاشق هیتلر بوده، تئوریهای بیربطی درباره همه چیز را با اعتماد به نفس بازگو میکند طوری که دخترها باور میکنند و تلاش دارد دخترها را با خود به دنیای دیگر ببرد. کامی هم که همیشه پیادهروی میکند، کابوسی را برای دخترها شرح میدهد که در آن با پخش آهنگ مادر قلب اتمی «پینک فلوید»، تهران با بمب اتم منفجر شده و او سیگارش را با آتش بمب روشن کرده است.
اما آهنگی که توسط بازیگران فیلم همخوانی می شود، تک آهنگ معروفی است از مایکل جکسون با نام «ما دنیاییم» که در سال ۱۹۸۵ با همکاری گروهی از فوق ستارههای موزیک خوانده شده است. این آهنگ تحت تاثیر اخبار مرگ مردم اتیوپی و سودان از گرسنگی و تحت عنوان «آمریکا برای آفریقا» انجام شده است. پس از همخوانی این آهنگ است که ماشین دو شخصیت اصلی تصادف میکند و با ورود شخصیتی با بازی «محمدرضا گلزار»، فضای فیلم به تدریج سورئال میشود. مضمون این آهنگ که به نظر میرسد به علت اهمیت آن به طور کامل بازخوانی میشود، درمورد انتخابی است که زندگی را نجات میدهد و روزهای بهتری را برای بچهها و برای همه جهان میسازد. اما این چه انتخابی است که از نظر کارگردان تا این اندازه حیاتی است و نوع زندگی ما را تغییرمیدهد؟ به نظر میرسد با توجه به اشاره چندباره به یارانهها و مشکلی که به وجود میآورد، این انتخاب باید وضع موجود را تغییر دهد و گزینهای را برگزیند که شبیه شخصیتهای سیاسی نام برده شده در فیلم مانند صدام و بن لادن و هوگو چاوز و… نباشد!
به نظر میرسد تنها پیام واضح و روشن فیلم، یک خودزنی فرهنگی و سیاسی است. خودزنی فرهنگی است زیرا این جوانها همه چیز را به سخره میگیرند و درباره هر پدیده مهمی نیز به هجو تئوریپردازی میکنند، در ذهن آنها تنها توالت اهمیت دارد و یکی از آنها چندین بار تاکید میکند که چقدر به توالت فرنگی علاقمند است. خودزنی سیاسی است چون از چنین ملتی با این نوع تفکر و تاکید بر چنین مسائلی بعید هم نیست که بمب اتم بسازد و از آن استفاده کند. اکتشافات و اختراعات ایرانی هم در فیلم به توالت و الکل تقلیل داده شد تا سفیر فرهنگی جامع و کاملی برای معرفی ایران در جشنوارههای خارجی باشد.
واقعا سوال اینجاست که چرا کارگردان این فیلم با مسئله مهمی همچون مسئله هستهای، چنین شوخی بیرحمانهای میکند، آنهم در موقعیتی که تمام توجه جهانی بر مسئله هستهای ایران و سنجش صداقت ایرانیان متمرکز شده بود. البته وقتی به رغم ادعای مکرر ایرانیان مبنی بر این که هرگز به دنبال سلاح هستهای و کشتار جمعی نبودهایم، کارگردانی پیدا میشود که در فیلمش ایرانیها را ذاتا دروغگو بنامد و به واسطه این خوش رقصی، اسکار بگیرد؛ طبیعی است کارگردان جوانتری هم به طمع جوایزجهانی، فیلمی اینچنین بسازد و در آن، ضمیر ناخودآگاه ایرانیان را عاشق هیتلر و رفیق گرمابه و گلستان بن لادن و صدام جلوه دهد و تاکید کند که اینان نمردهاند، یعنی در تفکر ما ایرانیان زندهاند و ما همچون ایشان عمل خواهیم کرد. پس بجاست که جهان از ما بترسد و با تحریمها یا هر حربه دیگری ما را محدود کند.
اما آیا واقعا ارائه چنین تصویری از ایران رواست؟ بهتر نبود که کارگردان و نویسنده به جای تاریخچه توالت، جنبههای دیگری از تاریخ را مطالعه میکرد تا بداند که ایرانیهای مسلمان هرگز قومی وحشی و خونخوار نبودهاند و حکومتی که به نظر ایشان با جلادان تاریخ، قرابت دارد، آغازگر هیچ جنگی نبوده است؛ در مقابل، سازندگان بمب اتم و استفاده کنندگان از آن دیگران بودهاند، آنها که هنوز هم که هنوز است، با بیاهمیت دانستن جان شرقیها، به آزمایشهای هسته ای و ضد حقوق بشر در سرزمینهای مختلف میپردازند، آنها که به اعتراف خودشان گروهکهای تروریستی مانند طالبان و داعش را پدید میآورند و بالاخره آنها که با سالها استعمار و استثمار، عامل اصلی قحطیها و فلاکتها در آفریقا هستند که حتی امثال «مایکل جکسون» را هم به واکنشهای هنری مانند آهنگ مورد اشاره فیلم وا میدارد. درهرحال، کارگردان از سویی حاکمان سرزمین خود را به واسطه این شبیهسازیها بیاعتبار میکند و از سوی دیگر، جوانان سرزمین خود را مردمانی هپروتی و ضد قانون معرفی میکند و به این ترتیب سندی تصویری و ماندگار ارائه میدهد که سرزمین خود را لایق هرتصمیم غربیها مبنی بر تحریم ، جنگ و یا نابودی میداند.