مشاهیر

بیوگرافی کارگردان سینما مارتین اسکورسیزی(Martin Scorsese)

اسکورسیزی گانگستر هزار چهره سینما

نام: مارتین لوچیانو اسکورسیزی(Martin Charles Scorsese)

محل تولد: ۱۷ نوامبر ۱۹۴۲ محله کویینز، نیویورک، ایالات متحده

ملیت:ایتالیایی آمریکایی

پیشه:کارگردان، هنرپیشه، تهیه‌کننده فیلمنامه‌نویس

 

*بیوگرافی مختصر:

مارتین اسکورسیزی کارگردان، فیلمنامه نویس، تهیه کننده، بازیگر و تاریخ دان ایتالیایی-آمریکایی فیلم و سینما است. این کارگردان شهیر سینمای آمریکا، عنوان دار تمامی جوایز معتبر سینمایی دنیا جایزه اسکار، جایزه گلدن گلوب، جایزه بافتا، جایزه انجمن اتحادیه کارگردانان آمریکا و البته جشنواره کن،جشنواره فیلم ونیز و انجمن‌های مهم مختلف منتقدین آمریکا و جهان و همچنین معروف ترین جایزه تلویزیونی آمریکا جایزه امی می‌باشد.در بسیاری از رده بندی‌های سینمایی اسکورسیزی را به عنوان بهترین کارگردان زنده و معاصر دنیا پس از جنگ جهانی دوم و یکی از سه کارگردان برتر تاریخ سینما می‌دانند. کارگردانی که پس از گذشت نزدیک به ۵ دهه، همچنیان نامی بزرگ، مطرح و مهم در عرصه کارگردانی سینما می‌باشد که اکران هر فیلم جدیدش را اتفاق مهم سینمایی دانسته و به وفور مورد ستایش منتقدین واقع می‌شود.او را با فیلمهای ماندگارش، خیابان‌های پایین شهر، راننده تاکسی، گاو خشمگین، رفقای خوب و البته دوستی و همکاری متناوبش با بازیگر بزرگ سینما، رابرت دنیرو می‌شناسند. اسکورسیزی اسکار کارگردانیش را برای فیلم موفق رفتگان به دست آورد.نکته جالب توجه در مورد رکورد منحصربه‌فرد او اینکه، از ۶ فیلم اسکورسیزی که در قرن بیست و یکم کارگردانی کرده‌است، ۵ فیلم کاندید بهترین فیلم و کارگردانی سال در مراسم جایزه بافتا، جایزه گلدن گلوب و جایزه اسکار شدند! و در این بین جایزه اسکار بهترین کارگردانی را برای رفتگان و جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی را برای سه فیلم دار و دسته‌های نیویورکی و رفتگان و هوگو دریافت کرده‌است.

*زندگی نامه*

مارتین اسکورسیزی (زاده ۱۷ نوامبر ۱۹۴۲) در کویینز نیویورک منطقه ایتالیایی‌های آمریکا می‌باشد. نیویورک دهه ۴۰ و ۵۰ محل جنایت کاران و گانگسترهای قومیت‌های مختلف بود. اسکورسیزی در محله‌هایی بزرگ شد که پاتوق ایتالیایی‌هایی خلاف کار بود و همین عامل باعث شد تا در شخصیت اسکورسیزی همیشه ردی از گانگسترها به جای بماند. و نمود عینی این واقعیت هم دیالوگ معروف یکی از فیلمهایش به نام رفقای خوب است که شخصیت اصلی فیلم در بخشی که هنوز نوجوان است چنین می‌گوید که برای من گانگستر بودن بهتر از رئیس جمهور امریکا شدن است. با دانستن این واقعیت که جامعه و اجتماع بی رحم است و با دانستن این واقعیت تلخ که همیشه ضعیف تر نابود می‌شود اسکورسیزی رشد کرد وبه فیلم سازی محبوب بدل گشت…در هر حال او تنها فرزند خانواده اش بوده‌است. پدر و مادرش، چارلز و کاترین اسکورسیزی هر دو در صنعت پوشاک مشغول بودند. اما مارتین کودک نحیف و رنجوری بود که اکثر اوقات به خاطر بیماری آسم در خانه به سر می‌برد. در کودکی مذهب و حضور در کلیسا مهمترین وجه زندگی اسکورسیزی را تشکیل می‌دادند. اما در دوران نوجوانی با رفتن به سینما و دیدن فیلمهای آن زمان به همراه پدرش هوای سینما به سرش زد. به همین خاطر آرزوی اصلی‌اش که کشیش‌شدن بود را رها کرد و از مدرسه علوم مذهبی مستقیماً به دانشگاه فیلمسازی نیویورک رفت تا در سال ۱۹۶۶ مدرک تحصیلی اش را دریافت کند. پدر و مادر اسکورسیزی که از همان ابتدا از فیلمساز شدن مارتی تعجب کرده بودند و حتی به طعنه می‌گفتند که او دیوانه شده هست! به تدریج در فیلمهای پسرشان، خودشان نیز نقشهای کوتاهی را بازی می‌کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به بازی هر دو در رفقای خوب اشاره کرد.

*دوران فیلم سازی*

پس از دریافت مدرک لیسانس در کارگردانی سینما در سال ۱۹۶۳ از دانشگاه نیویورک فارغ التحصیل شد اما قبل از آنکه موفق به ورود به دوره فوق لیسانس شود ناچار شد به خدمت سربازی برود و به عنوان تفنگدار دریایی در جنگ ویتنام شرکت کند که به سختی نیز مجروح شد. پس از آن وی وارد دوره فوق لیسانس سینما در همان دانشگاه شد و در همان دوران شروع به ساخت فیلم‌های کوتاه کرد که با توجه بسیار روبرو شدند، مشهورترین این فیلمهای کوتاه ریش تراشی بزرگ، محصول سال ۱۹۶۷، یک فیلم کوتاه ۶ دقیقه‌ای است. فیلم، داستان شخص بی نامی را روایت می‌کند که جهت تراشیدن ریشش وارد حمام می‌شود. مرد جوان با اصرار بر ادامهٔ ریش تراشی، زخم‌های عمیقی در صورتش ایجاد می‌کند و در نهایت با تیغ گلو و گردن خود را می‌برد. فیلم با نمایی از خون مرد جوان که به روی زمین و بدن خود مرد می‌ریزد، خاتمه می‌یابد. فیلم کنایه‌ای از مداخله آمریکا در جنگ ویتنام بود و نام دیگر فیلم نیز به همین علت بود «ویتنام ۶۷». این فیلم کوتاه با وجود نگرانی‌هایی که از لحاظ موضوعی ایجاد کرده بود اما با این وجود نوید آینده روشنی برای این فیلمساز جوان می‌داد. اسکورسیزی در سال ۱۹۶۷ یعنی یک سال پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه نیویورک اولین فیلم بلندش که البته فیلم پایان نامه دانجشویی او نیز محسوب می‌شد به نام چه کسی در خانه من را می‌زند؟ را با همکاری همکلاسی‌هایش از جمله تلما شونمیکر به عنوان تدوین گر و هاروی کایتل به عنوان بازیگر ساخت که هر دو همکاری دائمی با وی یافتند. یک فیلم سیاه و سفید که کاملاً سبک کاری اسکورسیزی و مضمون مورد علاقه‌اش که بعدها در اولین فیلم مهممش، خیابان‌های پایین شهر آن را ادامه داد واضح بود: همان زندگی خیابانی ایتالیایی آمریکایی‌های نیویورک، تدوین و مونتاژ سریع، موسیقی پس‌زمینه الکتریک راک و همان مرد نقش اول به دردسر افتاده یا درگیر در مخمصه. در سالهای دهه ۷۰ او و فرانسیس فورد کاپولا، برایان دی پالما، جورج لوکاس و استیون اسپیلبرگ با یکدیگر آشنا شدند که به «بچه‌های بداخلاق سینما» مشهور شدند. اینها مهمترین و بزرگترین کارگردانان موج جدید سینمای آمریکا می‌بوند که نقش بزرگ و مهمی در سبک و سیاق جدید فیلم و سینمای آن دوران بازی کردند. همین وقت‌ها بود که مارتین به عنوان یکی از تدوینگران ووداستاک مشغول به کار و همانجا با بازیگر- کارگردان مشهور جان کاساوتیس نیز آشنا شد. اسکورسیزی به عنوان دوست و مرشد همیشگی کاساوتیس به شمار می‌رفت. بعد از ۵ سال مارتین برای ورود حرفه‌ای به سینما، در سال ۱۹۷۲ یک فیلم درجه ب، یک فیلم گنگستری مربوط به دوران رکود برای راجر کورمن ساخت با نام واگن درخشان. کورمن کسی بود که فیلمسازانی مثل فرانسیس فورد کاپولا، جیمز کامرون و جان سایلز را کارگردان کرده بود و این فیلم کوچک با این که کار مهمی در کارنامه مارتین نبود او را برای یک جور فیلمسازی ارزان و سریع آماده کرد. فیلم بیشتر فیلم تهیه کننده می‌بود و البته راهی بود که برای ورود اسکورسیزی به عرصه کارگردانی سینمای حرفه‌ای شاید که باید انجام می‌شد. اما بعد از این فیلم، اسکورسیزی از کورمن به درستی جدا شد و رفت تا سینمای خودش را به نمایش بگذارد و همین شد که سر انجام در اولین فیلم تمام کمال گرایانه خودش یکی از مهمترین و شاید بهترین فیلم‌های دوران فیلمسازی‌اش به نام خیابان‌های پایین شهر را با رابرت دنیرو و هاروی کایتل ساخت.

*فیلم های محبوب اسکورسیزی*

مارتین اسکورسیزی در سال ٢٠١٢ در نظرسنجی نشریه بریتانیایی «سایت اند ساند» ١٢ فیلم برتر عمر خود را انتخاب کرد.
١. هشت و نیم ساخته فدریکو فلینی، ١٩٦٣.
٢. ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی ساخته استنلی کوبریک، ١٩٦٨.
٣. خاکسترها و الماس‌ها ساخته آندری وایدا، ١٩٥٨.
٤. همشهری کین ساخته اورسن ولز، ١٩٤١.
٥. یوزپلنگ ساخته لوکینو ویسکونتی، ١٩٦٣.
٦. پاییزا ساخته روبرتو روسلینی، ١٩٤٦.
٧. کفش‌های قرمز ساخته مایکل پاول و امریک پرسبرگر، ١٩٤٨.

٨. رودخانه ساخته ژان رنوار، ١٩٥١.
٩. سالواتوره جولیانو ساخته فرانچسکو رزی، ١٩٦٢.
١٠. جویندگان ساخته جان فورد، ١٩٥٦.
١١. اوگتسو مونوگاتاری ساخته کنجی میزوگوچی، ١٩٥٣.
١۲. سرگیجه ساخته آلفرد هیچکاک، ١٩٥٨

او همچنین درباره فیلم رگبار از بهرام بیضایی چنین گفته است: «بسيار مفتخرم كه بنياد سينمای جهان اين فيلم خردمندانه و زيبا را ترميم كرده كه اولين فيلم بلند بهرام بيضايي است. حال‌ و ‌هواي فيلم من را ياد بهترين چيزهايي انداخت كه در فيلم‌هاي نئورئاليستي ايتاليايي دوست دارم و داستان زيبايي يك قصه‌ي باستاني را دارد ــ مي‌توانيد پس‌زمينه‌ي بيضايي را در ادبيات، تئاتر و شعر فارسي حس كنيد. بيضايي هيچ‌گاه آن‌قدر كه استحقاقش را داشت، مورد حمايت قرار نگرفت. او اكنون در كاليفرنيا زندگي مي‌كند و فكر كردن درباره اين موضوع كه فيلمي چنين استثنايي كه زماني بسيار در ايران محبوب بود، در آستانه‌ي نابودي هميشگي قرار داشت، دردناك است. نگاتيو اصلي فيلم ضبط يا نابود شد و تنها چيزي كه در دسترس بود يك نسخه‌ي ۳۵ ميلي‌متري با زيرنويس انگليسي بود. اكنون تماشاگران در سراسر دنيا مي‌توانند اين فيلم چشم‌گير را ببينند.»

_فیلم ها_

*خیابان های شهر*Mean Street:

اسکورسیزی برای ساخت خیابان‌های پایین شهر به دنبال بازیگر بود. برایان دی پالما، رابرت دنیرو را به اسکورسیزی معرفی کرد و از این زمان این دو اسطوره سینما رابطه نزدیکی برقرار کرده و در چندین و چند پروژه سینمایی با یکدیگر همکاری کردند. فیلم توسط منتقد مشهور پالین کیل ستایش و حمایت شد و این تخته پرتابی برای مارتین بود. در این فیلم کل سبک کاری مخصوص مارتین اسکورسیزی حاضر و آماده بود: فضای مردانه، خشونت فراوان، جنایت و رستگاری کاتولیک، چهره خشن از نیویورک، تدوین فوق سریع و موسیقی راک غیر قابل انکار. همچنین خلاقیت و هیجان و تازگی فوق العاده، حال و هوای گیرا، سبک مستندگرای گزنده و سبک خیابانی که شاید منبع الهامی برای جان کاساوتیس و کارهای اولیه ژان لوک گدار بود نیز در آن وجود داشت که این دوران تا دهه هشتاد یکی از بهترین دوران فیلم سازی وی به شمار می‌رود. در واقع فیلم تحسین شده خیابان‌های پایین شهر، استایل هنری اسکورسیزی را نیز شکل داد که به شکلی عریان، خیابان‌ها و حتی فرهنگ نیویورک و آمریکایی را که البته بعدها با راننده تاکسی کاملتر به نمایش گذاشته می‌شود نشان می‌دهد. و این فیلم او را در دهه ۷۰ به عنوان استعدادی غیر قابل انکار که سینمای جدیدی را برای عرضه دارد و حتی به عنوان یکی از اصیل ترین فیلمهای تمام دوران سینمای آمریکا برگزیده شد به همه معرفی می‌کند.

*الیس دیگر اینجا زندگی نمیکند* Alice Doesn’t Live Here Anymore:

پس از آن الن برستین ستاره مشهور سینما تحت تاثیر از همین فیلم یعنی پایین شهر برای کارگردانی فیلم آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند، اسکورسیزی را بر می‌گزیند که با اعمال نفوذ وی این کار به او واگذار می‌شود و خود برستین نیز جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برباید. با اینکه فیلم در سال ۱۹۷۴ بسیار مورد توجه واقع شد و یک اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را نیز برای برستین به دنبال داشت، اما به این دلیل که شخصیت محوری‌اش یک زن بود، یک فیلم خلاف قاعده در کارنامه کارگردانی مارتین در دوره اولیه فیلمسازی‌اش به شمار می‌رود.

*راننده تاکسی*Taxi Driver:

مارتین دو سال بعد با فیلم دیگری جهان سینما را تکان داد. در واقع او در سال ۱۹۷۶ یکی از به یاد ماندنی‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما و یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های منتقدان سینما را ساخت: راننده تاکسی با بازی رابرت دنیرو، جودی فاستر، هاروی کایتل و سیبیل شپارد. فیلم درباره سرگشتگی‌های یک سرباز سابق ویتنام است که در منهتن راننده تاکسی شده‌است و با نجات دختر خردسالی از چنگ باند فحشاء و دلبستگی اش به زنی که در دفتر انتخاباتی یک نامزد شهرداری کار می‌کند، در هم گره می‌خورد. شیوه کارگردانی او در راننده تاکسی تابه حال بسیار مورد تقدیر قرار گرفته‌است: استفاده از قطع‌های پرشی، نورپردازی‌های اکسپرسیونیستی و استفاده از نماهای نقطه نظر و حرکات آهسته برای نشان دادن حالت‌های روحی شخصیت نخست. بخشی از موفقیت فیلم مربوط به حضور رابرت دنیرو در نقش اصلی و همچنین جودی فاستر در یک نقش فوق العاده جنجالی و هاروی کایتل بود. این فیلم شروع یک همکاری طولانی مدت با نویسنده فیلمنامه پل شرایدر هم بود. راننده تاکسی اسکورسیزی با وجود جنجال‌های هنگام نمایش فیلم، پنج سال بعدهم دوباره سر زبان‌ها افتاد، وقتی که جان هینکلی یک توطئه ترور برای رئیس جمهور وقت دونالد ریگان ترتیب داد و علت آن را تاثیر عمیق فیلم راننده تاکسی با شخصیت تراویس و البته علاقه اش به جودی فاستر دیگر بازیگر فیلم عنوان کرد. (در فیلم هم تراویس بیکل یک سناتور را ترور می‌کند.) راننده تاکسی خشونتی بی اندازه را به تصویر می‌کشید، و با وجود موفقیتهای خیابان‌های پایین شهر، این فیلم بود که به اسکورسیزی و دونیرو هویت بخشید. این فیلم اولین حضور جودی فاستر در نقش روسپی خرد سال است که برای آن برنده جایزه بهترین بازیگر نوپای بفتا (آکادمی هنرهای فیلم و تلویزیون بریتانیا) نیز شد و یک دهه بعد نیز به ستاره سینمای هالیوود تبدیل شد. این فیلم در چهار رشته به جز کارگردانی، نامزد اسکار شد که به هیچ کدام دست نیافت، در عوض دریافت نخل طلا کن که یکی از معتبرترین جوایز سینمایی جهان محسوب می‌شد، نام اسکورسیزی را بر سر زبان‌ها انداخت. بعد از آن، مارتین بازی در نقش چارلز منسون در فیلم درهم و برهم و نقشی در یک سرخ بزرگ از ساموئل فولر را رد کرد. اما بازی در نقش یک گنگستر در فیلم کانون بال به کارگردانی پل بارتل را پذیرفت. او همان وقت‌ها بود که دو پروژه با عنوان تابستان جن زده درباره مری شلی و زانوی زخمی با بازی مارلون براندو در ارتباط با قتل‌عام سرخپوستان را ناتمام رها کرد.

*نیویورک، نیویورک و مستند آخرین والس*

موفقیت هنری راننده تاکسی، باعث شد اسکورسیزی اولین فیلم پرهزینه‌اش را کارگردانی کند. یک موزیکال فوق العاده سبک‌دار به نام نیویورک نیویورک. ادای دین خالصانه اسکورسیزی به زادگاهش و موزیکال کلاسیک هالیوودی او با شکست تجاری و حتی تقریباً انتقادی مواجه شد. این فیلم سومین همکاری کارگردان با رابرت دنیرو بود و لیزا مینلی (یک ادای دین به وینسنت مینلی پدرش که کارگردان افسانه‌ای برخی از بهترین موزیکال‌های تاریخ سینما است) نیز در آن بازی داشتند. با وجود ظاهر پرطمطراق معمول فیلمهای اسکورسیزی و شجاعت سبک مدارانه آن، بسیاری از منتقدان عقیده داشتند که نزدیک شدن این فیلم به یک حال و هوای استودیویی باعث شده کندتر از کارهای قبلی او باشد. اما باز هم اغلب موضوعات کلیدی فیلم درباره جنون و ناامنی مردانه (که ارتباط موضوعی مستقیمی با خیابان‌های پایین شهر، راننده تاکسی و فیلم بعدی اش گاو خشمگین داشت) در آن دیده می‌شد. برخورد ناامید کننده منتقدان و مردم در مقابل نیویورک نیویورک باعث شد مارتین دچار افسردگی شود. در این زمان اعتیاد او به کوکایین به شکل جدی افزایش پیدا کرده بود. با این وجود توانست یک مستند فوق العاده تحسین شده درباره آخرین کنسرت گروه The Band با نام آخرین والس را بسازد. این کنسرت در وینترلند بالروم در سان فرانسیسکو انجام شد و یکی از گرانترین مجموعه خوانندگانی که در یک کنسرت دور هم جمع شده بودند را نظیر اریک کلپتون و باب دبلن در بر می‌گرفت. درگیری اسکورسیزی در دیگر پروژه‌ها باعث شد نمایش فیلم تا سال ۱۹۷۸ به تعویق بیفتد مارتین یک مستند دیگر به نام پسر آمریکایی که در سال ۷۸ به نمایش درآمد را هم ساخت که درباره استیو پرینس، همان اسلحه فروش مغروری که در راننده تاکسی بازی کرد بود. پس از آن یک دوره استفاده مداوم الکل سلامتی مارتین را به خطر انداخت.

*گاو خشمگین*Raging Bull:

خیلی‌ها معتقدند رابرت دنیرو تاثیر بسیار زیادی در متقاعد کردن مارتین اسکورسیزی برای ترک کوکایین و ساخت (به اعتقاد خیلی‌ها) بهترین فیلم اش گاو خشمگین داشته‌است. رابرت او را متقاعد کرد که دیگر نمی‌تواند فیلمی بسازد و مارتین هم تمام انرژی اش را برای ساختن این بیوگرافی خشن از قهرمان میان وضع، جیک لاموتا (گاو برانکسی)، صرف کرد. فیلم به یکی دیگر از فیلمهای ماندگار اسکورسیزی تبدیل شد و اولین فیلم زندگی نامه‌ای بسیار فوق العاده به کارگردانی اسکورسیزی بود که سال(۱۹۸۰) به روی پرده‌های سینما آمد. گاو خشمگین به عنوان یک شاهکار سینمایی ارزیابی شد و عنوان بهترین فیلم دهه ۸۰ را نیز کسب کرد. فیلم نامزد هشت جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد برای رابرت دنیرو و اولین نامزدی مارتین برای بهترین کارگردانی بود. دنیرو جایزه را برد و تلما شون میکر برای تدوین هم همینطور اما اسکورسیزی مبارزه را به رابرت ردفورد که جوایز اصلی را برای کارگردانی آدم‌های عادی بدست آورده بود باخت. کشف جدید اسکورسیزی یعنی جو پشی هم که برای اولین بار جلوی دوربین مارتین می‌رفت نیز کاندید اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای این فیلم شده بود. گاو خشمگین به صورت سیاه و سفید با کنتراست بالا فیلمبرداری شده بود و شاید بتوان گفت که سبک کارگردان در این فیلم به اوج خودش رسیده بود. راننده تاکسی و نیویورک نیویورک عناصری از اکسپرسیونیسم را برای نشان دادن مشکلات روحی شخصیت اصلی استفاده کرده بود اما اینجا این سبک به اوج خودش رسیده بود: حرکات آهسته گسترش یافته، نماهای تراکینگ پیچیده، اعوجاج عجیب پس زمینه (ابعاد رینگ بوکس مسابقه به مسابقه تغییر می‌کردند) و همینطور موضوع. نگرانی‌های خیابان‌های پایین شهر و راننده تاکسی هم ادامه داشت. مردان نامطمئن، خشونت، جرم و جنایت و رستگاری. با اینکه فیلمنامه فیلم توسط پل شرایدر و ماردیک مارتین (یکی از نویسندگان خیابان‌های پایین شهر) نوشته شده بود اما فیلم نهایی بسیار با فیلمنامه اولیه شرایدر متفاوت بود. فیلمنامه بعدها چندین بار توسط نویسندگان مختلفی از جمله جی کاکس (که بعدها در نوشتن عصر معصومیت و دار و دسته نیویورکی همکاری کرد) بازنویسی شد. اما نسخه نهایی توسط اسکورسیزی و رابرت دنیرو نوشته شد. امروزه از گاو خشمگین به عنوان هنری ترین فیلم تاریخ ورزشی سینما نام برده می‌شود که انستیتو فیلم آمریکا نیزAFI هم گاو خشمگین را به عنوان بهترین فیلم تاریخ ورزشی سینما و همچنین چهارمین فیلم برتر تاریخ برگزیده هست.

*سلطان کمدی* The King of Comedy:

فیلم بعدی اسکورسیزی پنجمین همکاری او با رابرت دنیرو و بازی متفاوت جری لوییس، شاهکاری دیگر به نام سلطان کمدی (۱۹۸۳) بود. یک هجویه تیره و تار درباره رسانه و شهرت که به وضوح با فیلم‌های پرشوری که او تا به این زمان ساخته بود تفاوت داشت. در مورد شکل ظاهری فیلم هم همین طور بود. فیلم جنب و جوش کمتری نسبت به سبک کاری‌ای که کارگردان تا این زمان نشانداده بود داشت و از نماهای ساکن و برداشت‌های طولان‌تری استفاده کرده بود. اکسپرسیونیمی که در کارهای اخیر او بود اینجا کاملاً جایش را به سورئالیسم داده بود. با این وجود باز هم سبک اسکورسیزی کاملاً واضح بود: فیلم با این که از نیویورک دور شده بود بسیاری از ویژگیهای مشترک را از راننده تاکسی به عاریت گرفته بود. سلطان کمدی در گیشه شکست خورد اما از آن زمان تاکنون بسیار مورد ستایش منتقدین قرار گرفت که از آن نمونه می‌توان به نقد معروف ستایش آمیز راجر ایبرت به این شاهکار کمدی سیاه اسکورسیزی که ۴ ستاره داد نام برد. به نظر می‌رسد که موضوعات مطرح شده در فیلم و تهی بودن صنعت نمایش و عقده‌های شهرت در این زمانه بیشتر وجود داشته باشد تا آن زمانی که فیلم به نمایش عمومی درآمد. خلاقیت اسکورسیزی در ساخت چنین فیلمی در طول زمان توسط کارگردانان بزرگی هم مورد ستایش قرار گرفته هست که از آن می‌توان به قرار گرفتن این فیلم در لیست محبوبترین فیلمهای عمر کارگردانان تحسین شده بزرگی نظیر آکیرا کوروسوای فقید و یا ویم وندرس آلمانی نام برد. دیوید فینچر هم از نام کاراکتر دنیرو در فیلم (روبرت پاپکین) در شاهکارش فایت کلاب به طعنه استفاده کرد. سلطان کمدی را بزرگترین شاهکار قدر ندیده اسکورسیزی به حساب می‌آورند. کار بعدی اسکورسیزی یک حضور افتخاری در فیلم پاولووا: زنی برای همیشه بود که ابتدا قرار بود توسط یکی از اسطوره‌های زندگی‌اش مایکل پاول کارگردانی شود. پس از این فیلم در نقشی مهمتر در فیلمی درباره موسیقی جاز اثر برتراند تاورنیه با نام round Midnight ظاهر شد. در سال ۱۹۸۳ اسکورسیزی فعالیت‌اش را روی یک کار شخصی که سال‌های متمادی با آن درگیر بود متمرکز کرد. آخرین وسوسه مسیح فیلمی بود بر اساس کتاب سال ۱۹۵۱ به همین نام و نوشته نیکوس کازانتزاکیس. این کتاب توسط بارابارا هرشی در همان سال‌های انتهایی دهه ۱۹۶۰ زمانی که هر دو به دانشکده نیویورک می‌رفتند به او معرفی شده بود. ابتدا قرار بود که فیلم توسط کمپانی پارامونت ساخته شود اما کمی بعد از آن که تصاویر اولیه گرفته شد پارامونت تحت فشارهای گروه‌های مذهبی از کار کنار کشید. در این نسخه سال ۱۹۸۳ که ناتمام ماند آیدان کویین در نقش مسیح و استینگ در نقش پونتیوس پیلیت ظاهر شدند. در نسخه سال ۱۹۸۸ این نقش‌ها توسط ویلیام دافو و دیوید بووی ایفا شد.

*بعد از ساعت‌ها* After Hours:

مارتین در مستند فیلم ساختن برای زندگیتان: در مورد ساخت پس از ساعت‌ها در سال ۲۰۰۴ شرح می‌دهد که پس از عدم موفقیت در ساخت این پروژه (آخرین وسوسه مسیح) دوباره حرفه‌اش در نقطه بحرانی قرار گرفت. مارتین با مشاهده دنیای تجاری دهه ۸۰ هالیوود، که هر روز بیشتر بر فیلم‌های سبک‌دار و شخصی‌ای که او و بقیه همتایان‌اش در دهه ۷۰ می‌ساختند دور شده بود و در دنیایی که دیگر از این شکل کارها کسی لذت نمی‌برد، تصمیم گرفت به نگاه کاملاً جدیدی در کار بعدی‌اش نزدیک شود. او در پس از ساعت‌ها در سال ۱۹۸۵ دوباره به همان زیبایی شناسی که رابطه‌اش را با آن قطع کرده بود برگشت، تقریباً همان سبک فیلمسازی زیرزمینی که تنها هدفش زنده ماندن بود. این فیلم که با بودجه بسیار ناچیزی در لوکیشنی در سوهو در حول و حوش منهتن فیلمبرداری شده بود یک کمدی سیاه درباره یک شب نحس برای یک ویراستار مهربان نیویورکی با بازی گریفین دان بود که بازیگران متفاوتی مثل تری گار و چیچ اند چانگ نقش‌های کوتاهی در آن بازی کردند. این فیلم با وجودی که کمی با سبک اسکورسیزی متفاوت بود، با این حال با فیلم‌های محبوب کم بودجه کالت دهه ۸۰ مثل یک چیز وحشی اثر جاناتان دمی و Repo Man اثر الکس کاکس متناسب بود. به طور کلی بعد از ساعتها هم از آن دست فیلمهای دست کم گرفته اسکورسیزی محسوب می‌شود که در بین پروژه‌های بزرگ ماندگارش نامی از این فیلم هم به طور طبیعی نباید باشد. اما نقدهای مثبت به این فیلم و البته در شرایط و هدفی هم که اسکورسیزی تصمیم به ساخت چنین فیلمی گرفت نیز همیشه بسیار قابل توجه می‌باشد. ضمناً افتخار بهترین کارگردانی جشنواره کن نیز پاداش فیلم بعد از ساعتها برای اسکورسیزی بود.

*رنگ پول* The Color of Money:

در سال ۱۹۸۶ اسکورسیزی دنباله فیلم تحسین شده پل نیومن، بیلیارد باز، (۱۹۶۰) را با عنوان رنگ پول با بازی تام کروز که اولین شروع جدی و مهم سینمای این بازیگر می‌بود بازسازی کرد و در همین زمان روی موزیک ویدیوی مشهور مایکل جکسون با عنوان بد (۱۹۸۷) هم کار کرد. با وجود سبک ظاهری کاملاً مشخص فیلم، رنگ پول اولین حمله اسکورسیزی به جریان اصلی سینمای تجاری بود. رنگ پول به ماندگاری شاهکار بیلیاردباز نمی‌رسید اما دنباله هوشمندانه‌ای محسوب می‌شود که امروزه حال و هوای کلاسیک هم پیدا کرده‌است. پل نیومن هم عاقبت توانست اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به کارگردانی اسکورسیزی در این فیلم به دست بیاورد. اما برای اسکورسیزی بیش از همه مهم این بود که با موفقیت نصفه و نیمه فیلم، دوباره به ساخت پروژه‌ای که سالها انتظارش را می‌کشید برگردد: آخرین وسوسه مسیح.

*آخرین وسوسه مسیح* The last Temptation of Christ:

پس از یک کار نصفه و نیمه در سینمای تجاری هالیوود در اواسط دهه هشتاد اسکورسیزی، در سال ۱۹۸۸، به همان فیلمسازی شخصی‌اش با یک فیلمنامه پل شرایدری بازگشت. ابتدا قرار بود که دنیرو در نقش مسیح ظاهر بشود، اما مارتی بعد از اظهار نگرانی‌های دنیرو به خاطر بازی در این نقش، ویلم دافو را جایگزین او کرد و هاروی کایتل هم در نقش یکی از حواریون، نقش آفرینی کرد. مارتین در آخرین وسوسه مسیح به جای ارائه یک تصویر قدسی از حضرت مسیح به او چهره‌ای مادی داده بود. فیلم حتی پیش از اکران اعتراض‌های زیادی برانگیخت، و همین اعتراض‌های جهانی در برابر موضوعی که به زعم آن‌ها کفرآمیز بود این فیلم کم بودجه را به یک حساسیت رسانه‌ای با جنجال بسیاری در جهان تبدیل کرد که کارگردان را از سوی پاپ تحریم و حتی تکفیر کرده بود. بیشتر اعتراضات به صحنه‌های پایانی و جایی که مسیح در رویایش با مریم مجدلینه ازدواج می‌کند مربوط بود. علی‌رغم این‌ها فیلم برای اسکورسیزی برای بار دوم یک نامزدی برای بهترین کارگردان در آکادمی اسکار به همراه آورد (اولین و تنها فیلمی در مورد مسیح که کارگردان آن به نامزدی اسکار می‌رسد) که باعث شد بیش از پیش نام مارتی بر سر زبانها بیاید، اما در نهایت این اسکار به بری لوینسون برای مرد بارانی تعلق گرفت. در سال ۱۹۸۹ او یکی از اپیزودهای قصه‌های نیویورکی را کارگردانی کرد که دیگر اپیزودهای آن را فرانسیس فورد کاپولا و وودی آلن ساخته بودند. راجر ایبرت ایپیزود اسکورسیزی را بهتر از دو قسمت دیگر توصیف کرد.

*رفقای خوب*Good Fellas:

بعد از یک دهه پرمشقت، نوبت به حماسه گانگستری رفقای خوب (۱۹۹۰) رسید که یک فیلم زندگی نامه‌ای شاهکار دیگر والبته یک بازگشت به فرم شخصی اسکورسیزی به حساب می‌آمد و همچنین بهترین فیلم او از پس از گاو خشمگین. مارتین با وجود دنیرو و جو پشی، نمایشی شجاعانه از تکنیک سینمایی‌اش را ارائه کرد و شهرت و اعتبارش نیز دوچندان شد. در این فیلم رابرت دنیرو بار دیگر پس از گاو خشمگین در کنار جو پشی قرار گرفت و به همراه ری لیوتا بازیگران اصلی این فیلم ماندگار را تشکیل دادند. این فیلم هنوز هم به عنوان یکی از بزرگترین دستاوردهای کارگردانی اسکورسیزی به شمار می‌آید. فیلم پیشرفتی در لحن کارهای کارگردان بود و بخشی از تکامل تکنیکی دوران حرفه‌ای اش به شمار می‌آمد. بسیاری از منتقدان از رفقای خوب به عنوان یک نمونه مثال زدنی و اوج هنر تکنیکی سینمایی مارتین نام می‌برند. راجر ایبرت منتقد معروف هم از رفقای خوب به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما نام برد. و مجله توتال فیلم هم رفقای خوب را برترین فیلم تاریخ سینما در تمام دوران معرفی کرد. رفقای خوب سبک و روایت و البته پرداخت متفاوتی نسبت به دیگر فیلمهای مهم مافیایی نظیر پدرخوانده داشت و مثلاً از خرده پاها می‌گفت نه کله گنده‌ها. همین مورد از دیگر عوامل موفقیت این فیلم بود که به ورطه تکرار نیفتاد و موجی از فیلمهای تحت تاثیر خودش را در سالیان بعد به تاثیر و یا گاهی تقلید از رفقای خوب به راه انداخت. این فیلم شش نامزدی اسکار از جمله بهترین فیلم و کارگردانی را به دست آورد. جو پشی در یکی از به یاد ماندنی ترین نقشهای مکمل و گنگستری سینما توانست که اسکار را به خانه ببرد و اسکورسیزی هم برای سومین بار به کاندیدای اسکار کارگردانی و اولین بار اسکار فیلمنامه رسید. اما او باز هم به اسکار نرسید و این بار به کارگردان تازه‌کار فیلم رقص با گرگها، کوین کاستنر، باخت. با این حال اسکورسیزی در همان سال یک رکورد منحصربه‌فرد را با کسب سه جایز در یک شب در مراسم معتبر انگلیسی‌ها یعنی جایزه بافتا توانست که به نام خودش خلق بکند. او با رفقای خوب توانست که عنوان بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه سال را همگی را از آن خودش کند! اسکورسیزی در سال ۱۹۹۰ در نقش کوتاه ونسان ونگوک در فیلم رویاهای کارگردان افسانه‌ای سینمای ژاپن آکیرا کوروساوا هم بازی کرد.

*تنگه وحشت* cape fear:

فیلم بعدی اسکورسیزی تنگه وحشت بازسازی فیلم مشهوری به همین نام در سال ۱۹۶۲ در ژانر دلهره آور جنایی می‌بود و هفتمین همکاری کارگردان با رابرت دنیرو به حساب می‌آمد که هیچ وقت نمی‌توان بازی زیبای او را در نقش «مکس کدی»در این فیلم از خاطر پاک کرد. این فیلم بازگشت دوباره کارگردان به جریان اصلی سینما و یک تریلر سبک دار که بسیار تحت تاثیر آلفرد هیچکاک و شب شکارچی (۱۹۵۵) چارلز لاتون بود به شمار می‌رفت. تنگه وحشت با وجود نظرات در مجوع مثبت منتقدین، بیشترین نظرات انتقادی متفاوت را نسبت به دیگر فیلمهای کارگردان تا آن زمان دریافت کرد و به خاطر وجود صحنه‌هایی که خشونت مازوخیستی را به نمایش می‌گذاشت تقبیح شد. با این وجود موضوع بی‌پرده فیلم این فرصت را به مارتین می‌داد که حقه‌ها و افکت‌های تصویری بسیار متفاوتی را تجربه کند و به لحاظ کارگردانی نیز در سکانسهای پایانی توانایی خودش را به عنوان چیره دست ترین کارگردان زمان به رخ بکشاند. فیلم نامزد دو جایزه اسکار برای رابرت دنیرو و جولیت لوئیس شد و نزدیک ۸۰ میلیون دلار فقط در آمریکا فروش کرد و توانست که طرفداران بسیاری را جذب خودش بکند. اکران این فیلم که یک سال بعد از شاهکار رفقای خوب، به لحاظ هنری قدم رو به جلویی برای کارگردان محسوب نمی‌شد تا ۱۳ سال بعد که هوانورد به نمایش درآمد به عنوان موفق‌ترین فیلم اواز لحاظ تجاری باقی‌ماند. اسکورسیزی در همین سالها کارگردانی فیلم فهرست شیندلر را که اسپیلبرگ به او پیشنهاد داد را نپذیرفت.

*عصر معصومیت* The Age of Innocence:

اسکورسیزی علاوه بر فیلمهای گانگستری در ژانرهای دیگری نیز فیلم ساخته‌است که در نوع خود بسیار زیبا بوده‌اند از جمله فیلم عصر معصومیت که فیلمی تماماً درام وعاشقانه‌است و از کارگردانی چون اسکورسیزی که تخصص اصلی او ساختن فیلمهای جنایی است، شاهکاری به حساب می‌آید. فیلم داستان روان و زیبایی دارد ودر سال ۱۹۹۳ ساخته شده‌است و از بارز ترین نکات فیلم می‌توان به طراحی صحنه فوق العاده باشکوه و موسیقی بی بدیل آن اشاره نمود که در جای جای فیلم خودنمایی می‌کند. البته عصر معصومیت در گیشه فیلم موفقی محسوب نمی‌شود، اما از لحاظ ظاهری یک تغییر سبک برای فیلمساز بود. فیلم یک اقتباس باشکوه و خوش سر و شکل از رمان ادیت وارتون از جامعه اواخر قرن ۱۹ نیویورک بود اما وجود مایه‌های فلسفی و توجه به جزییات و تزیینات تصویری به وضوح دست و پای مارتین را بسته بود. عصر معصومیت با توجه به سینمای متفاوتی که دوستداران کارگردان او را با سینمای دیگری می‌شناسند، با وجود برخوردای از نقدهای گسترده مثبت منتقدان، خیلی فیلم محبوبی در بین علاقه‌مندان خود کارگردان محسوب نمی‌شود. این فیلم اولین همکاری اسکورسیزی با دانیل دی-لوئیس می‌بود که با حضور میشل فایفر و وینونا رایدر مثلث عشقی فیلم را تشکیل داده بودند. فیلم در ۵رشته هم به کاندیدای اسکار رسید که یکی از آنها نامزدی ناموفق اسکورسیزی در فیلمنامه اقتباسی می‌بود که بعد از رفقای خوب برای دومین بار بود که کارگردان برای فیلمنامه هم به کاندیدای این جایزه می‌رسد. عصر معصومیت توسط اسکورسیزی به پدرش که قبل از اتمام فیلم از دنیا رفت تقدیم شد.

*کازینو*Casino:

کازینو (۱۹۹۵) یک فیلم خشن و پر خرج بود که درست همانند عصر معصومیت درباره مردی بود که زندگی کاملاً مرتب‌اش با اتفاقات پیش‌بینی ناپذیری ویران می‌شود. این حقیقت که فیلم یک فیلم خشن گنگستری بود طرفداران کارگردان که با فیلم متفاوت قبلی‌اش جا خورده بودند را بیشتر راضی کرد. کازینو هم نظرات تقریباً متفاوتی را برانگیخت که بیشتر انتقادات متوجه شباهت سبکی این فیلم با رفقای خوب بود. فیلم را شاید با فاصله بتوان خشن‌ترین (یکی دیگر از دلایل انتقادات) و از هم گسیخته‌ترین فیلم اسکورسیزی به حساب آورد که صحنه‌های ابتدایی آن تقریباً مستند به نظر می‌رسیدند. ایرادات انتقادی هم با وجود این حقیقت که فیلم (با مدت زمانی نزدیک به ۳ ساعت) یک دستاورد تکنیکی فوق العاده بود کمی جلوه‌اش را از دست می‌دهد. به هر حال این فیلم شلوغ و پر رفت‌وآمد هم به خودی خود یک اثر گنگستری نسبتاً قوی محسوب می‌شود که نشان داد که اگرچه اسکورسیزی در همان ژانر همیشگی اش فیلم می‌سازد ولی هرگز بیننده را خسته نمی‌کند. و با اینکه جایزه و نامزدی برای کارگردان در اسکار به همراه نداشت ولی یکبار دیگر بازیگری از فیلم اسکورسیزی را به سطوح بالا رساند که چون فیلم یک شارون استون بسیار غیر منتظره حیرت اور هم دارد که به کاندیدای اسکار هم رسید! اسکورسیزی در مستند فوق العاده ۴ ساعته یک سفر شخصی با مارتین اسکورسیزی به درون سینمای آمریکا در سال ۱۹۹۵ از دوران سینمای صامت تا سال ۱۹۶۹ که کارگردانی را شروع کرده سفر می‌کند اما همانطور که پس از آن می‌گوید معتقد است که «نظرم را در مورد خودم و همقطارانم صائب نمی‌دانم.»

*کوندان* Kundun:

اسکورسیزی در فیلم بعدی اش کوندان (۱۹۹۷) طرفدارانش را بیشتر از عصر معصومیت شگفت‌زده کرد و سالهای اولیه چهاردهمین دالای لاما، اشغال تبت توسط چین کمونیستی و تبعید دالای لاما به هند را به تصویر کشید. به غیر از تفاوت موضوعی، اسکورسیزی در کوندان به یک شکل روایی و ظاهری تازه‌ای رسید. ابزار دراماتیک سنتی جایش را به یک حس مدیتیشن گونه داد که توسط تصاویر رنگارنگ به استادی و وضوح روایت شده بود. فیلم در کوتاه مدت با جذابیت شهودی‌ای که در بیننده بر می‌انگیزاند بر شهرت کارگردان افزود. اما در دراز مدت مشخص شد که کوندان در بسیاری از بررسی‌های کارنامه هنری کارگردان بیشتر به این دلیل که یک تغییر روش موضوعی/سبکی است کنار گذاشته می‌شود. (باید توجه داشت که این دومین رویکرد او به رهبران مذهبی پس از آخرین وسوسه مسیح بود) اسکورسیزی با ساخت کوندان از سوی روسای دولت چین هم رسماً تحریم می‌شود!

*احیای مردگان* Bringing Out the Dead:

فیلم بعدی احیای مردگان (۱۹۹۹) بازگشت دوباره کارگردان به زمینه‌های آشنای قبلی‌اش بود. او و نویسنده‌اش پل شریدر یک طنز کاملاً سیاه بر مبنای کار قبلی‌اشان، راننده تاکسی، ساختند. مانند همکاری‌های قبلی اسکورسیزی/شریدر –شاید هم بیشتر- نماهای پایانی رستگاری پایانی فیلم بوضوح یادآور کارهای روبر برسون بود. احیای مردگان با وجود غالباً نقدهای مثبتی که گرفت اما به هیچ وجه به مانند بعضی از دیگر فیلمهای کارگردان مورد ستایش و تحسین جهانی قرار نگرفت. پل شرایدر یکی از دلایل عدم موفقیت احیای مردگان در اندازه راننده تاکسی را حضور نیکلاس کیج در فیلم دانست!

*دار و دسته‌های نیویورکی* Gangs of New York: 

در سال 1999 اسکورسیزی مستندی درباره سینمای ایتالیا تهیه کرد با نام گشت و گذار من در ایتالیا. این مستند روی پروژه بعدی او دار و دسته نیویورکی که از کارگردانان بزرگ سینمای ایتالیا مثل لوکینو ویسکونتی تاثیر گرفته بود و به شکل کامل در استودیوی مشهور شهر رم، چینه چیتا فیلمبرداری شد تاثیر کاملاً مشخصی داشت. بعد از چند سال تقریباً بی خبری که از اسکورسیزی حرکت مهمی در سینما دیده نمی‌شد، دار و دسته نیویورکی در سال ۲۰۰۲ و با بودجه‌ای بالغ بر ۱۰۰ میلیون دلار که احتمالاً بزرگترین و وابسته‌ترین فیلم او به جریان اصلی سینمای هالیوود تا به امروز است به نمایش در آمد. این فیلم هم مثل عصر معصومیت درباره نیویورک قرن نوزدهم است و بر بخش متفاوت زندگی اجتماعی آن دوره تمرکز می‌کند (و مانند آن فیلم دانیل دی-لوئیس در آن بازی می‌کند) در میانه فیلمبرداری شایعات زیادی مبنی بر اختلاف کارگردان با رئیس استودیوی میراماکس، هاروی واینستاین، هم وجود داشت. اما با این که تمامی آن‌ها تکذیب شد با این وجود با توجه به نشانی‌هایی که در فیلم وجود دارد می‌توان این فیلم را عامی‌ترین فیلم اسکورسیزی دانست: لحن روایی فیلم چیزی است که همواره کارگردان از آن اجتناب کرده‌است از جمله شخصیت‌هایی که فقط برای نمایش‌دادن در فیلم حضور دارند یا بازگشت به گذشته‌های تشریحی‌ای که در این فیلم به وفور دیده می‌شوند. موسیقی اصلی فیلم هم که توسط همکار قدیمی او المر برنستاین ساخته شده بود در آخرین مراحل با آهنگساز عام‌تری مثل هاوارد شور تعویض شد و هنرمندان راک جریان اصلی مثل U۲ و پیتر گابریل در آن کار کردند. با این وجود موضوعات اصلی فیلم مطابق علایق تثبیت شده کارگردان بود: نیویورک، خشونت به عنوان یک ویژگی بومی، تفاوت‌های فرهنگی ناشی از تفاوت‌های نژادی. فیلم برای پخش در زمستان سال ۲۰۰۱ برنامه ریزی شده بود (برای شرکت در مراسم اسکار) اما مراحل نهایی آماده‌سازی فیلم تا اوایل سال ۲۰۰۲ به طول انجامید و استودیو اکران فیلم را برای نزدیک به یک سال به تعویق انداخت تا آن را در فصل اسکاری در اواخر ۲۰۰۲ به نمایش در بیاورد. در فوریه ۲۰۰۳ دار و دسته نیویورکی نامزد ده جایزه اسکار شد از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری برای دانیل دی-لوئیس. این چهارمین باری بود که اسکورسیزی نامزد اسکار بهترین کارگردانی می‌شد اما این بار هم آن را این دفعه به رومن پولانسکی باخت و فیلم هم به شکل عجیبی در تمامی رشته‌ها دست خالی به خانه بازگشت!(صحبتهای زیادی از کارگردان تا پسر چارلی چاپلین در موردناحقی نسبت به این فیلم به دلایلی مختلف مثلاً اجتماعی و البته سیاسی انجام شد) با این حال این فیلم بلآخره منتقدان سطح اول در گلدن گلوب را قانع کرد تا به اسکورسیزی برای اولین بار جایزه بدهند. لئوناردو دی‌کاپریو برای اولین بار با اسکورسیزی در این فیلم همکاری اش را شروع کرد اما به قدری دانیل دی-لوئیس قدرتمندانه و ماندگار نقش بیل قصاب را به تصویر کشید که هیچ کس متوجه درخشش بازیگر دیگری در این فیلم نبود و حتی به حصور دیکاپریو در فیلمی از اسکورسیزی خرده گرفته می‌شد!

*هوانورد* The Aviator:

سال ۲۰۰۳ فیلم بلوز به سرپرستی اسکورسیزی که یک مستند پرخرج درباره تاریخ موسیقی بلوز از ریشه‌های آفریقایی آن تا خلیج می‌سی سی پی و بعد از آن بود به نمایش در آمد. ۷ فیلمساز از جمله ویم وندرس،کلینت ایستوود، مایک فیگیس و خود اسکورسیزی هر کدام یک فیلم نود دقیقه‌ای ساختند که بخش ساخته او «حس بازگشت به وطن» نام داشت. اما فیلم بعدی اسکورسیزی هوانورد(۲۰۰۴) یک فیلم پرخرج و غول آسای باز هم زندگینامه‌ای این بار درباره کارگردان، تهیه کننده و مولتی میلیونر نامعقول افسانه‌ای و پیش گام صنعت هوانوردی هاوارد هیوز بود. این فیلم هم مثل دار و دسته نیویورکی و شاید از آن بیش‌تر مثل نیویورک نیویورک، کوشش دیگری فیلمساز برای پیوند حساسیت‌های شخصی اش با دوران طلایی هالیوود بود. فیلم که قرار بود ابتدا به کارگردانی مایکل مان سخته بشود با موفقیت هنری و تجاری همه جانبه‌ای مواجه شد و همچنین توسط آکادمی اسکار هم تحویل گرفته شد تا اسکورسیزی لقب کارگردان تمام نشدنی را دریافت بکند و دیکاپریو یار نوین کارگردان و کیت بلانشت بازیگر نقش کاترین هپبورن بسیار تمجید شدند. هوانورد در مراسم گلدن گلاب نامزد شش جایزه از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر درام برای نقش آفرینی تحسین بر انگیز لئوناردو دی کاپریو شد و سه جایزه شامل بهترین فیلم، کارگردانی و بازیگر درام را هم برد. در ژانویه سال ۲۰۰۵ هوانورد با نامزدی در ۱۱ رشته بیشترین فیلمی بود که نامزد می‌شد. فیلم در اکثر رشته‌های اصلی نامزد دریافت جایزه شد از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی (برای پنجمین بار) و بهترین بازیگر مرد لئوناردو دی کاپریو بهترین بازیگر نقش مکمل زن (کیت بلانشت) و بازیگر نقش مکمل مرد (آلن آلدا). اما فیلم تنها ۵ اسکار گرفت: بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین طراحی صحنه، بهترین طراحی لباس، تدوین و فیلمبرداری. اسکورسیزی این بار هم جایزه را به کلینت ایستوود و دختر میلیون دلاری اش واگذار کرد تا با این همه تاثیرگذاری بر سینما وفعالیت وساخت فیلمهای شاهکار و در خور احترام، هنوز هم محبوب داروران آکادمی اسکار نبوده باشد وبا وجود نامزد شدن بسیاری از فیلمهایش در اسکار هیچ وقت خودش این جایزه را کسب نکرده باشد! با این حال هوانورد به اولین فیلمی از کارگردان تبدیل شد که در آمریکا بالای ۱۰۰ میلیون فروش کرد و البته رکورد تنگه وحشت او را نیز به عنوان پرفروش ترین فیلم کارنامه اش شکست. اسکورسیزی در سال ۲۰۰۵ مستند تحسین شده راهی به خانه نیست (باب دیلن) را به بیرون عرضه کرد.

*رفتگان*The Departed:

اما در سال ۲۰۰۶ جهان دیگر حتی قادر به دادن لقبی هم به اسکورسیزی نبود. او با فیلم Departedرفتگان غوغایی دیگر به پا کرد. این فیلم بسیار سنگین و خشن با درجه R کاری کارستان کرده و فقط در آمریکا ۱۳۰ میلیون دلار فروش کرد. هنگامی که گلدن گلوب برای بار دوم به اسکورسیزی جایزه داد، آکادمی هم جرات یافت تا سرانجام نخستین اسکار را به پیرمرد تند و خشن هالیوود بدهد. این فیلم با هنرمندی لئوناردو دی کاپریو، جک نیکلسون، مت دیمون و مارک والبرگ و الک بالدوین جوایز اصلی اسکار را نیز درو کرد. اسکورسیزی تصمیم به بازسازی فیلمی از سینمای هنگ کنگ گرفت و یک تریلر پلیسی گنگستری در بوستون را برای تماشاگران خلق کرد که اسمش را گذاشته بود رفتگان. رفتگان فراتر از انتظار اسکورسیزی عمل کرد و توانست یکی از موفترین فیلمهای اسکورسیزی به شمار برود که علاوه بر موفقیت‌های هنری و نظر بسیار مثبت منتقدین به همراه حضور موفق در جشنواره‌ها و فصل جوایز در جدول گیشه نیز فروش خیلی خوبی در آمریکا و دنیا به دست بیاورد و پرفروش‌ترین فیلم کارنامه اسکورسیزی نیز بشود. رفتگان جدا از دومین گلدن گلوبی که برای کارگردانی اسکورسیزی به همراه داشت، سرانجام پس از سالها ناحقی‌ها و بدشانسی‌های فراوان طلسم را شکست و برای اسکورسیزی اسکار بهترین کارگردانی سال ۲۰۰۶ را نیز به ارمغان آورد. علاوه بر اسکار بهترین کارگردانی، رفتگان توانست اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین تدوین و همچنین بالاخره بهترین فیلم سال را نیز به خانه ببرد. دراین فیلم لئوناردو دی‌کاپریو همچون دو کار قبلی اسکورسیزی در کنار مت دیمون و جک نیکلسون به ایفای نقش پرداخت و توانستند که با درخششی فوق العاده در کنار هم همگی به عنوان یکی از بهترین تیمهای بازیگری دهه حضوری به یاد ماندنی داشته باشند. سال ۲۰۰۸ یک فیلم مستند به نام «درخشش یک نور» در باره گروه راک رولینگ استونز توسط اسکورسیزی ساخته شد که یکی از کنسرتهای این گروه را به تصویر می‌کشید. نوری بتابان عنوان فیلم افتتاحیه پنجاه و هشتمین دوره جشنواره برلین برگزیده شد.

*جزیره شاتر*Shutter Island:

فیلم بعدی اسکورسیزی تحت عنوان جزیره شاتر فوریه ۲۰۱۰ اکران شد. باز هم همچون تمام فیلمهای دهه ۲۰۰۰ او برای چهارمین بار با بازی لئوناردو دی‌کاپریو که او را رابرت دنیروی جدید اسکورسیزی می‌نامند به پرده سینماها آمد. فیلم ابتدا قرار بود که اکتبر ۲۰۰۹ و برای اسکار آن سال به پرده برود اما بنا به دلایلی (مادی) پارامونت اکرانش را به اوایل ۲۰۱۰ یعنی فصل بهار عقب انداخت و عملاً شانس فیلم را هم برای حضور در اسکار با علم به توجه آکادمی به فیلمهای اکران شده در فصل آخر سال یا نزدیک اسکار، کامل سوزاند! این فیلم نیز مانند فیلم قبلی اسکورسیزی فروش بالایی در گیشه داشت و نظرات انتقادی گوناگونی به دست آورد و عده‌ای فیلم را از مهمترین شاهکارهای کارنامه اسکورسیزی قلمداد کردند و عده‌ای نیز فیلم را تا حدودوی کوبیدند!

*هوگو*Hugo:

در سال ۲۰۱۱ اسکورسیزی باردیگر با اکران فیلم جدیدش شگفتی ساز شد.هوگو که در ژانر خانوادگی ساخته شده، اولین فیلمیست که اسکورسیزی با فناوری ۳D ساخته‌است. این فیلم نیز همچون اکثر فیلم‌های مارتی نقدهای مثبتی دریافت کرد و نامزد اسکار بهترین فیلم و اسکار بهترین کارگردانی و برنده گلدن گلوب بهترین کارگردانی شد. فیلم همچنین با نامزدی در یازده بخش اسکار پیشتاز بود که برنده پنج اسکار گشت.هوگو اولین فیلمی بود که توسط شخص اسکورسیزی تهیه می‌شد که برای آن نامزد اسکار بهترین فیلم گشت. هوگو در جایزه بافتا نیز نامزد ۹ جایزه از جمله بهترین کارگردانی شد که تنها دو جایزه را دریافت کرد. این فیلم جوایز زیادی از جشنواره‌های معتبر سینمایی نسیب کارگردانش کرد.

*گرگ وال استریت* The Wolf of Wall Street:

آخرین فیلم اکران شده‌ی اسکورسیزی یعنی گرگ وال استریت فیلمی زندگی‌نامه‌ای بر اساس زندگی «جردن بلفورت» بوده که لئوناردو دی کاپریو به ایفای نقش این شخصیت پرداخته است. این فیلم با دارا بودن سبک کمدی سیاه، از صفر تا به اوج رسیدن جردن بلفورت، یک دلال سهام را روایت می‌کند. دی کاپریو در جدیدترین همکاری‌اش با اسکورسیزی، هنرنمایی کاملا متفاوتی را به نمایش گذاشت. اسکورسیزی با این فیلم توانست سر و صدای زیادی به پا کند و ۵ نامزدی اسکار و ۲ نامزدی گلدن گلوب را به دنبال داشته باشد؛ که البته یک گلدن گلوب نصیب دی کاپریو برای بهترین بازیگر نقش اول مرد در فیلم کمدی شد.

* تیم همکاری مارتین اسکورسیزی با رابرت دنیرو به عنوان بهترین نمونه زوج کارگردان بازیگری سینما شناخته شده هست و همچنین همکاری اسکورسیزی با دیکاپریو نیر به عنوان یکی از بهترین و شورانگیزترین زوجهای سینمایی معاصر شکل گرفته هست. همیشه فیلهای اسکورسیزی پیامی برای انسانیت داشته‌است که غرور، خودپرستی، جنایت وکینه سرانجامی جز نابودی ندارد. اسکورسیزی همیشه می‌ماند و از او فیلمهایی بر جا می‌ماند که الگوی همه فیلم سازان می‌شود.و به قول«وودی آلن»:از هر دو کارگردان یکی یا از اسکورسیزی تقلید می‌کند یا از او الهام گرفته‌است.* *اسکورسیزی معمولاً از بازیگرانی که قبلاً در فیلم‌هایش شرکت کرده‌اند استفاده می‌کند. به همین صورت ۸ فیلم با حضور رابرت دنیرو ساخته است. بعد از شروع قرن بیست و یکم اسکورسیزی از بازیگر جوان‌تری، لئوناردو دی‌کاپریو، در فیلم‌هایش استفاده کرد؛ که حاصل این همکاری ۵ فیلم تا به امروز است. این همکاری به عنوان یکی از بهترین و شورانگیزترین همکاری‌های سینمای معاصر به‌شمار می‌آید. *

*فیلموگرافی*

  • خیابان اشرار، 1973
  • آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند، 1973
  • راننده تاکسی، 1976
  • نیویورک، نیویورک، 1977
  • گاو خشمگین، 1980
  • سلطان کمدی، 1983
  • بعد از ساعت‌ها، 1985
  • رنگ پول، 1986
  • آخرین وسوسه مسیح، 1988
  • تنگه وحشت، 1991
  • عصر معصومیت، 1993
  • کازینو، 1995
  • دار و دسته‌های نیویورکی، 2002
  • هوانورد، 2004
  • داستان کوسه، 2004
  • مردگان، 2006
  • شاتر آیلند 2010
  • هوگو 2011
  • گرگ وال استریت2013

*افتخارات و جوایز*

۲۰۱۴ – نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم گرگ وال استریت
۲۰۱۴ – نامزد اسکار برای بهترین فیلم گرگ وال استریت
۲۰۱۴ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم گرگ وال استریت
۲۰۱۴ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای فیلم گرگ وال استریت
۲۰۱۲ – نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم هوگو
۲۰۱۲ – نامزد اسکار برای بهترین فیلم هوگو
۲۰۱۲ – برنده جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی برای فیلم هوگو
۲۰۱۲ – برنده جایزه افتخاری بافتا برای یک عمر دستاورد هنری
۲۰۱۲ – نامزد جایزه بهترین مستند جشنواره بفتا برای مستند جرج هریسون
۲۰۱۲ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم هوگو
۲۰۱۲ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای فیلم هوگو
۲۰۱۲ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای مستند جرج هریسون
۲۰۱۱ – برنده جایزه بهترین کارگردان درام تلویزیونی در مراسم امی برای سریال امپراتوری تبهکاران
۲۰۱۱ – نامزد جایزه بهترین سریال درام تلویزیونی در مراسم امی برای سریال امپراتوری تبهکاران
۲۰۱۱ – برنده جایزه بهترین کارگردانی تلویزیونی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای سریال امپراتوری تبهکاران
۲۰۱۱ – نامزد جایزه بهترین سریال بین‌المللی و جهانی تلویزیون در جشنواره بافتا برای سریال امپراتوری تبهکاران
۲۰۱۰ – برنده جایزه بهترین برنامه تلویزیونی در انستیتو فیلم آمریکا برای سریال امپراتوری تبهکاران
۲۰۰۹ – برنده جایزه افتخاری گلدن گلوب سیسیل بی دومیل برای یک عمر دستاورد هنری
۲۰۰۷ – برنده اسکار بهترین کارگردانی برای فیلم رفتگان
۲۰۰۷ – برنده جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی برای فیلم رفتگان
۲۰۰۷ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم رفتگان
۲۰۰۷ – برنده جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای فیلم رفتگان
۲۰۰۶ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی تلویزیونی جشنواره بفتا برای مستند فیلم راهی به خانه نیست: باب دیلان
۲۰۰۵ – نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم هوانورد
۲۰۰۵ – نامزد جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی برای فیلم هوانورد
۲۰۰۵ – نامرد جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم هوانورد
۲۰۰۵ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای فیلم هوانورد
۲۰۰۳ – نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم دار و دسته‌های نیویورکی
۲۰۰۳ – برنده جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی برای فیلم دار و دسته‌های نیویورکی
۲۰۰۳ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم دار و دسته‌های نیویورکی
۲۰۰۳ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای فیلم دار و دسته‌های نیویورکی
۲۰۰۳ – برنده جایزه افتخاری بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای یک عمر دستاورد هنری
۱۹۹۶ – نامزد جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی برای فیلم کازینو
۱۹۹۴ – نامزد اسکار فیلمنلمه اقتباسی برای فیلم عصر معصومیت به همراه جی کوکس
۱۹۹۴ – نامزد جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی برای فیلم عصر معصومیت
۱۹۹۴ – نامرد جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای فیلم عصر معصومیت
۱۹۹۲ – نامزد خرس طلای جشنواره برلین برای فیلم تنگه وحشت
۱۹۹۱ – نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم رفقای خوب
۱۹۹۱ – نامزد اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم رفقای خوب به همراه نیکولاس پیلگی
۱۹۹۱ – نامزد جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی برای فیلم رفقای خوب
۱۹۹۱ – نامزد جایزه گلدن گلوب بهترین فیلمنامه اقتباسی برای فیلم رفقای خوب به همراه نیکولاس پیلگی
۱۹۹۱ – نامرد جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای فیلم رفقای خوب
۱۹۹۱ – نامرد جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی اتحادیه انجمن نویسندگان و فیلمنامه نویسان آمریکا برای فیلم رفقای خوب به همراه نیکولاس پیلگی
۱۹۹۱ – برنده جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی جشنواره بفتا برای فیلم رفقای خوب به همراه نیکولاس پیلگی
۱۹۹۱ – برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره بفتا برای فیلم رفقای خوب
۱۹۹۱ – برنده جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم رفقای خوب
۱۹۹۰ – برنده جایزه شیر نقره‌ای جشنواره ونیز برای کارگردانی فیلم رفقای خوب
۱۹۸۹ – نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم آخرین وسوسه مسیح
۱۹۸۵ – برنده بهترین کارگردانی جشنواره کن برای فیلم بعد از ساعت‌ها
۱۹۸۵ – نامزد نخل طلای جشنواره کن برای فیلم بعد از ساعت‌ها
۱۹۸۴ – نامرد جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم سلطان کمدی
۱۹۸۳ – نامزد نخل طلای جشنواره کن برای فیلم سلطان کمدی
۱۹۸۱ – نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم گاو خشمگین
۱۹۸۱ – نامزد جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی برای فیلم گاو خشمگین
۱۹۸۱ – نامزد جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم گاو خشمگین
۱۹۸۱ – نامرد جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان برای فیلم گاو خشمگین
۱۹۷۷ – نامرد جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم راننده تاکسی
۱۹۷۷ – نامرد جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه انجمن کارگردانان آمریکا برای فیلم راننده تاکسی (فیلم ۱۹۷۶ میلادی)
۱۹۷۶ – نامرد جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند
۱۹۷۶ – برنده نخل طلای جشنواره کن برای فیلم راننده تاکسی
۱۹۷۵ – نامزد نخل طلای جشنواره کن برای فیلم آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند
۱۹۷۴ – نامرد جایزه بهترین فیلمنامه اتحادیه انجمن نویسندگان و فیلمنامه نویسان آمریکا برای فیلم خیابان‌های پایین شهر.

*امیدوارم لذت برده باشید؛با بیگرافی های بیشتر همراه ما باشید*

Soroush_IR

سروش_آی آر متولد 30/8/1373 اهواز. دانشجو مهندسی الکترونیک. عاشقِ سینما هستم و خوره فیلم و سریال شدید. علاقه زیادی به فوتبال دارم و اخبار رو به روز دنبال میکنم، رئالی و پرسپولیسی سرسخت. موسیقی رو خیلی دوست دارم و گیتار میزنم البته دلی نه حرفه ای. کتاب خوندن رو دوست دارم خصوصا فلسفلی و سیاسی اجتماعی و تاریخی. ??⚽????

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *