نقد و رمزگشایی فیلم Marriage Story 2019 (داستان ازدواج)
فیلم داستان ازدواج بازهم ماجرای غلبه طبقه فرودست بر بالادستی هاست؟!
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
تریلر اثر
نوا بامبک که دو سال پیش هم با فیلم “داستان های میریویتس” به مشکلات و چالش های یک خانواده نیمه تاجر و نیمه هنرمند پرداخته بود، امسال نیز با فیلم “داستان ازدواج” (Marriage Story) بازهم به معضلات یک خانواده اگرچه در ابعاد کوچکتر پرداخته و این بار، هم زن و هم شوهر، هنرمند، بازیگر و کارگردانند و همین موضوع میان آنها اختلاف می اندازد.
چارلی (آدام درایور) نویسنده و کارگردان تئاتر است که ده سالی است از ایندیانا به نیویورک آمده است. ایندیانا سرزمین اجدادی سرخپوستان که از همین روی به همین نام خوانده می شود و نسل های قدیمی آن از اخلاف سرخپوستان یا دورگه ها محسوب می شوند. سر و شکل چارلی نیز به شباهت به همان دورگه ها نیست خصوصا در مقابل شکل و شمایل همسرش که کاملا دارای موی بلوند و کلاسیک غربی است.
چارلی در سالن های درجه دو و سه نیویورک تئاتر اجرا می کند و همسرش نیکول (اسکارلت جوهانسن) یکی از بازیگران فیکس این تئاترهاست، اگرچه از کم و کیف آنها سر درنمی آورد. نیکول از لس آنجلس آمده و قبلا در هالیوود فیلم بازی کرده و به قول چارلی دور و بر بازیگران و ستاره ها و کارگردان های هالیوودی بزرگ شده مثل مادرش و خواهرش، ولی طی این ده سال ناگزیر بوده بنا به خواست چارلی از همه آن دلبستگی ها و استعدادها صرف نظر کرده، خود را وقف خانواده کرده و تنها و تنها برای تئاترهای کوچک چارلی بازی کند.
چارلی اما کودکی سختی را پشت سر گذارده و زندگی خشونت بار همراه سوء مصرف در الکل را در خانواده اش تجربه کرده است. حالا او در موقعیت جدیدش با تکبر و تبختر بسیار براین باور است که هنر اصیل و والا متعلق به او و نیویورک است و از همین بابت درخواست های نیکول را برای بازگشت به لس آنجلس به دلیل هنر سخیف و فضای مبتذل آنجا، رد می کند.
فیلم از آنجا آغاز می شود که نیکول و چارلی ، خصوصیات یک دیگر را نقل می کنند و متوجه می شویم این خصوصیات خواست مشاور روانشناسی آنها بوده، چراکه تصمیم گرفته اند از یکدیگر جدا شوند. تصمیمی که نیکول به دلیل سرکوب دهساله آرزوها وخواست هایش برآن مصر است و چارلی نیز اینک به خاطر عدم تمکین نیکول به خواسته هایش بی میل به آن نیست.
علیرغم خواست اولیه برای جدایی توافقی، اما آنها در دوری باطل گرفتار شده که ناچار از استخدام وکیل می شوند و دعوا به جاهای سخت و خردکننده ای مانند آنچه در فیلم های “چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسد” مایک نیکولز و “دنده آدم “جرج کیوکر مابین زوج های آن فیلم ها رخ داد، می رسد.
اما تفاوت در فیلم “داستان ازدواج” اینجاست که چارلی و نیکول کاملا از دو طبقه متفاوت و خاستگاه اجتماعی متضادی هستند. چارلی از طبقه ای فرودست و جامعه ای درجه دو بوده که هنوز موقعیت اجتماعی پایینی نسبت به نیکول و خانواده اش دارد. لحظاتی که فرزند آنها یعنی هنری دلائل ترجیح زندگی در لس آنجلس و حضور در جشن ها و تفریحات خانواده مادرش را بر زندگی مشابه در کنار پدر و نیویورک نام می برد، بیش از هر موضوعی، نمادهای اختلافات طبقاتی مابین نیکول و چارلی را برجسته می کند.
از طرف دیگر موقعیت اجتماعی فعلی چارلی هم وضعیت درجه دو محسوب می گردد. هنوز در فرهنگ هالیوودی، آدم های نیویورکی، افرادی متکبر و گداصفت و از دماغ فیل افتاده، به حساب می آیند و در فرهنگ نیویورکی ها، لس آنجلسی ها یک مشت آدم لوس و ننر و بی هنر هستند که هنر و فرهنگ را تنها مایه تجارت و بازار منشی خود کرده اند. در فیلم “برد من” ساخته آلخاندرو گونزالس ایناریتو که جایزه اسکار بهترین فیلم را هم در سال 2015 دریافت کرد، همین دعوا و کرکری مابین نیویورکی ها و لس آنجلسی ها وجود داشت که به نفع لس انجلسی ها تمام شد، به هر حال فیلم ساخته خودشان بود!!
قضیه “داستان ازدواج” بازهم ماجرای غلبه طبقه فرودست بر بالادستی ها و دارندگان زندگی مرفه است که در این فیلم صاحب همه کمالات هنری هم به حساب می آیند! نیکول همه عمر و استعدادها و علائقش را فدای خانواده و عشق و اوامر چارلی کرده است. اما طبقه فرودست که نماینده اش چارلی است، همه صفات منفی را بر دوش می کشد اگرچه ناخواسته و در اثر تعلق به طبقه خودش بوده است. چارلی فردی زورگو و دارای کمبودهای بسیباری است حتی اگر جایزه مک آرتور را بگیرد. اما همه تلاشش این است که در برادوی تئاتر اجرا کند اما نمی تواند.
فیلم “داستان ازدواج” یک ملودرام معمولی است که اگرچه برخی نوآوری ها مثل شروع و پایانی غیر معمول دارد اما همچنان درگیر کلیشه ها و فرمول های معمول هالیوود باقی می ماند و به هیچوجه به اندازه فیلم هایی که نام برده شد و حتی فیلمی همچون “کریمر علیه کریمر” هم نمی رسد.