یکی از دلایل اعتراضات و شورش های اجتماعی در طول تاریخ افزایش اختلاف طبقاتی در جوامع است. اعتراضات اقتصادی بعضا اینقدر قوی هستند که حتی می توانند موجب پیدایش انقلاب ها و سقوط سرمایه داران کلان از مسند قدرت بشوند. از یک جایی به بعد طاقت مردم در تحمل فشار اقتصادی تمام می شود و بعد از آن یک جرقه برای شعله ور شدن جنگل کافی است. صد البته اینها مسائلی نیستند که نظام سرمایه داری غرب نسبت به آنها بی تفاوت باشد.
مثل همیشه تمدن سرمایه داری غرب در مواجه با این اعتراضات با سلاح سینما به میدان آمده است تا با کمک آن، وجود اختلاف طبقاتی در جامعه را در ذهن مردم جهان امری معمول و عادی نشان دهد و تصویری زیبا و دوست داشتنی از سرمایه داران بسازد و اعتراضات مردمی را زیر سوال ببرد و آنها را نامشروع و غیرعادی جلوه دهد.
در این میان “بونگ جون هو“ با پیشکش کردن “انگل“ به افکار عمومی مردم جهان مورد تفقد و لطف جامعه هنری آمریکا قرار گرفت. چراکه چهار جایزه اسکار را از آن خود کرد. انگل فیلمی جذاب با تعلیق و هیجان بالا است. فیلمی که حسابی بیننده را غافلگیر می کند و رگه هایی از تعلیق هیچکاکی در آن دیده می شود. فیلمی که بجز یک مورد(که بعدا بدان اشاره خواهد شد) شخصیت ها در آن بدرستی جا افتاده اند. در انگل فرم فیلم کاملا در خدمت محتواست و این کاربلدی کاگردان و نویسنده آن را می رساند. انگل فیلمی کم هزینه با فروش بالاست.
نقد فریم به فریم انگل
داستان فیلم درباره خانواده ای فقیر است که با حقه بازی خود را در میان یک خانوده ثروتمند جای می دهند تا در کنار آنها بتوانند به رفاه و آسایش برسند. آقای پارک مرد ثروتمند و خوبی است. او معتقد است هر کس باید در زندگی حد خودش را بشناسد و هیچ کس حق ندارد پایش را از حدش فراتر بگذارد. این دیدگاه همان دیدگاه کارگردان فیلم است که ادامه فیلم در خدمت اثبات آن است.
آقای پارک راننده قبلی اش را به علت اینکه فکر می کرد حد خودش را رعایت نکرده اخراج کرد. او همچنین در سکانس درون ماشین می گوید: «کدبانوی قبلی، خونه رو همیشه عالی نگه می داشت و از حد خودش فراتر نمی رفت. تحمل اونایی که حدشونو نمیشناسن ندارم». در سکانس خوابیده روی مبل درکنار همسرش می گوید:« آقای کیم(پدر خانواده فقیر) همیشه به نظر می خواد از حدش تجاوز کنه اما هیچوقت این کار رو نمی کنه. این خوبه. من تاییدش می کنم.»
تجاوز از حد خود خط قرمز فیلم است که خانواده فقیر با عبور از این خط قرمز برای خودشان سرنوشت تلخی را رقم می زنند و صد البته در ذهن بیننده هم اعمالشان تقبیح می شود. در ادامه فیلم خانواده آقای پارک برای تفریح چند روزه خانه را ترک می کنند و این فرصت خوبی را برای اعضای خانواده فقیر ایجاد می کند تا خانه اعیانی را دربست در اختیارشان بگیرند و عملا از حد خودشان فراتر روند. پسر خانواده فقیر(کی وو) دفترچه خاطرات شخصی دختر خانواده مرفه(داهی) را می خواند. دختر خانواده فقیر(کی چونگ) در وان حمام، تلویزیون تماشا می کند. همگی از نوشیدنی های درون یخچال می خورند. اعضای خانواده فقیر دوست دارند جای اعضای خانواده مرفه باشند و با توجه به موقعیت پردازی بی نظیر فیلم، این دوست داشتن در چشم بیننده یعنی پا را از حد فراتر گذاشتن و تجاوز به حریم خانواده مرفه.
سپس فیلم وارد فاز بعدی خود می شود. کدبانوی قبلی به خانه برمی گردد تا برای شوهرش که در زیر زمین مخفیانه زندگی می کند غذا بیاورد. این خانواده فقیر دو نفره اما با خانواده چهار نفره تفاوت هایی دارند. آنها اندازه خود را کاملا می دانند و پا را از حدشان فراتر نمی گذارند. مرد خانواده(کیونگ سه) اعتقاد دارد که آقای پارک به او مسکن و غذا داده و بنابراین کاملا به او احترام می گذارد. او هر بار وقتی آقای پارک به خانه می آید برای او لامپ ها را روشن می کند و ارادت خود را با حروف رمزی به آقای پارک نشان می دهد.
خانواده های کی تا هه و کیونگ سه، نماینده قشر فقیر جامعه هستند که زیست و حیاتش کاملا وابسته به خانواده پارک(قشر مرفه) است. درست مثل یک انگل. ویژگی انگل آن است که حیاتش وابسته به حیات میزبان است. در اینجا نیز نمایندگان قشر فقیر جامعه شغل و درآمد و راحتی شان وابسته به قشر مرفه است. البته تا زمانی که تمام این افراد حد خودشان را رعایت کنند و به آنچه دارند قانع باشند، مشکلی برای هیچ کس پیش نمی آید. در ازای خدمت برای قشر مرفه، قشر فقیر هم به نان و نوایی می رسند و می توانند راحت زندگی کنند. دقیقا مشکل از جایی شروع می شود که دو خانواده فقیر با هم درگیر می شوند. اولی (که خودش هم زندگی انگلی دارد) اجازه نمی دهد تا دومی به زندگی انگلی خود در زیر زمین خانه اعیانی ادامه دهد و مادر خانواده( چانگ سو ) نا خواسته کدبانوی قبلی را به قتل می رساند.
قشر مرفه در فیلم قشری ساده و مهربان هستند که البته خودخواهی هایشان هم در فیلم نشان داده می شود که این به باور پذیر بودن شخصیت های مرفه کمک می کند. یئان کیو(همسر آقای پارک) در ابتدای فیلم هنگام پرداخت دستمزد به معلم زبان دخترش(کی وو) مبلغی را از درون پاکت برداشته اما به او می گوید:«بخاطر تورم مبلغی اضافه تر از معلم قبلی به شما پرداخت کردم.» او همچنین درآشپزخانه به کدبانوی جدید جاپاگوری تعارف می کند اما در نهایت همه اش را خودش می خورد. اما اوج نمایش این خودخواهی ها در سکانس شب روی کاناپه است در حالی که کی تاهه و دو فرزندش زیر میز قایم شده اند. اقای پارک از همسرش می خواهد لباس زیر ارزان قیمت بپوشد تا بیشتر تحریک شود. همسرش هم می گوید:« باشه، اما تو هم برام مواد بگیر.» آقای کی تا هه می داند لباس زیر مد نظرآقای پارک، متعلق به دختر خودش است. کارگردان در این سکانس هیچکاکی درونی ترین امیال قشر مرفه را به نمایش می گذارد. هوسرانی ها و خواسته هایشان را. خواسته آقای پارک در این سکانس حس بدی را نسبت به قشر مرفه در ذهن بیننده ایجاد می کند.
پس از سکانس بارندگی نمایش اختلاف طبقاتی در فیلم به اوج خودش میرسد. بارانی که از نظر خانواده پارک باعث لطافت هوا شده است تمام زندگی خانواده کی تاهه را نابود کرده است. در حالی که خانواده پارک برای جشن تولدناگهانی پسرشان سفارش پاستا و گراتین و استیک ماهی می دهند، در آن سوی شهر بی خانمان های سینی به دست در صف غذا نمایش داده می شوند.
نمایش درونی ترین امیال آقای پارک و همسرش در روی کاناپه پذیرایی و همچنین نمایش عالی اختلاف طبقاتی پس از بارندگی یک نقطه قوت و مثبت فیلم است. اما کارگردان کاربلد در ادامه فیلم همان نقطه مثبت را نیز از بین می برد و ذهنیت بیننده را به سمتی که مد نظر خودش هست می چرخاند.
در سکانس های پایانی فیلم کی تا هه که خود و خانواده اش در شرایط سختی زندگی میکنند و از طرفی رفاه و آسایش خانواده پارک را به چشم دیده است دیگر تحمل این اختلاف طبقاتی را ندارد. او نمی خواهد جزئی از قشر فقیر جامعه باشد. کی تا هه بار ها در زندگی تلاش کرده اما هر بار به نوعی شکست خورده است و دیگر هدفی در زندگی ندارد(توضیح آن بعدا خواهد آمد). او هر چقدر تلاش می کند تا خود را در میان قشر مرفه جامعه جا بزند باز هم بوی لباس هایش او را لو می دهند(توضیح آن بعدا خواهد آمد). خواسته های کی تا هه همان خواسته های اغلب مردم جامعه است و حسرتی که از دیدن رفاه ثروتمندان در دل دارد را اغلب بینندگان کم و بیش دارند. اما بعد از به کمال رساندن این شخصیت و همذات پنداری شدید بیننده با او، کی تا هه با حرکتی حساب شده مشروعیت تمام خواسته هایش را زیر سوال می برد و همه نقاط مثبت فیلم را نابود می کند. او به آقای پارک حمله کرده و او را به قتل می رساند. این پلان منجر به مظلومیت سرمایه دار و تقبیح قشر فقیر در فیلم می شود و بیننده پس از همذات پنداری نسبتا خوب با خانواده کی تا هه، بعد از این پلان به این نتیجه می رسد که ای کاش اینان همان زندگی انگلی را داشتند و کار به اینجا نمی رسید.
روش سینمای آمریکا
روش سینمای آمریکا و شیفتگان آن هر چند در شرق باشند(مثل کارگردان فیلم انگل) در برخورد با اختلاف طبقاتی این است که نه تنها به مخفی کاری و انکار اختلاف طبقاتی در جامعه نمی پردازند بلکه با نمایش صریح و عریان اختلاف طبقاتی فقط آن را در ذهن بیننده زیر سوال نمی برند!! تا این مسئله غیر عادی، در ذهن بیننده عادی جلوه کند. سینما هالیوود هیچگاه به سیستم اقتصادی که باعث ایجاد اختلاف طبقاتی در جامعه شده است نمی پردازد. بلکه تنها قشر متوسط و فقیر را برای قرار گرفتن در قشر ثروتمند تشویق می کند(همانند این فیلم یا فیلم جوکر، که در تحلیلی جداگانه توضیح داده شد که اینها فیلم هایی در خدمت سرمایه داری اند).
راهکار کارگردان انگل
پس از اینکه کارگردان تفکر خود را مبنی بر اینکه هر کس باید حد و اندازه طبقه اجتماعی خودش را در جامعه رعایت کند به بیننده القا می کند و خواست افراد فقیر را برای اینکه جایگاهی مثل ثروتمندان داشته باشند را نابجا و نادرست نشان می دهد، به قشر متوسط و فقیر جامعه راهکاری می دهد و آن تلاش برای پولدار شدن است. کارگردان کاری به عواملی که باعث ایجاد شکاف طبقاتی می شود ندارد. او حتی خود اختلاف طبقاتی را هم در فیلمش چندان زیر سوال نمی برد. او با پذیرش اختلاف طبقاتی تنها به بیننده خود می گوید که فقرا هم باید مثل کی وو تلاش کنند تا روزی پولدار شوند تا بتوانند خود و خانواده شان را از زندگی انگلی نجات دهند.
تحقیر مرد خانواده
کی تا هه در خانواده اش جایگاه سرپرست بودن را ندارد. او پدری است که بارها در کارش ورشکست شده و در آخرین تلاشش جعبه های پیتزا را خراب کرده است. او هدفی در زندگی ندارد و فرزندانش را پس از جعل سند دانشگاه تشویق می کند. شخصیت همسرش چانگ سو در اغلب سکانس ها کاملا بر او غلبه دارد. اغلب بارشخصیتی پدر را پسرش به دوش می کشد. همچنین شخصیت کد بانوی قبلی بر همسرش کاملا غلبه دارد، او همچون یک بچه از همسرش مراقبت می کند.
هدف نداشتن پدر خانواده
در سکانس اسکان بی خانمان ها در ورزشگاه، کی تا هه به پسرش می گوید:« میدونی چه جور نقشه ای هیچ وقت شکست نمی خوره…کلا و مطلقا بدون نقشه… اگه نقشه بکشی مسیر زندگی هرگز به اون سمت نمی ره…. بدون نقشه حتی اگر کسی رو بکشی یا به کشورت خیانت کنی… هیچکدوم اهمیتی نداره.» همین نقشه نداشتن پدر باعث می شود تا نتواند با کدبانوی قبلی و همسرش توافق کند و سرانجام به شکل احمقانه ای با اینکه نعش دخترش روی زمین است به آقای پارک حمله کند و او را بکشد. اما کی وو برخلاف پدرش نقشه ای می کشد. او می خواهد پولدار بشود تا روزی خانه اعیانی را بخرد و پدرش را از زندگی انگلی در زیر زمین خانه نجات دهد.
عشق کره جنوبیِ انگل به آمریکا
وقتی کی وو می خواهد تا خواهرش را در نقش معلم هنر جا بزند می گوید اسم انگلیسی اش جسیکا است و بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه ایالتی ایلینوی آمریکا به کره برگشته. همچنین یئان کیو( همسر پارک) هم برای معرفی معلم به همسرش می گوید:« جسیکا از ایلینوی.» جسیکا برای کلاس گذاشتن پیش یئان کیو می گوید« باید سراغ راننده را از عمویش بگیرد چرا که آنها به شیکاگوی آمریکا رفته اند.» یئان کیو در میان حرف هایش از اصطلاحات انگلیسی استفاده میکند. در سکانس شب روی کاناپه وقتی پارک از همسرش می پرسد چادر سرخپوستی چکه میکنه یا نه؟ همسرش می گوید:« از آمریکا سفارش دادیم، حتما جنسش خوبه». همچنین یئان کیو به کی وو می گوید:« این تیر های سرخپوستی رو از آمریکا برای داوسونگ خریدیم.» در طول فیلم چیزی از تاریخ و تمدن کره دیده نمی شود. بجز طراحی خانه توسط هنرمند کره ای که آن هم به سبک غربی است و اگر بجای همه شخصیت های فیلم بازیگران آمریکایی را قرار بدهیم باز هم چیزی تغییر نمی کند. حتی دیالوگ ها.
بوی بد
خانواده کی تا هه هر قدر هم که نقش بازی بکنند و سعی بکنند تا خود را هم سطح خانواده پارک جای بدهند باز نمی توانند بوی بد لباسشان را از خود دور کنند. گویا آنها محکوم هستند تا به قول آقای پارک بویی شبیه به بوی مردمی که مترو سوار می شوند، بدهند. بویی که نمی توان از آن خلاص شد و به نوعی بیانگر جایگاه اجتماعی و حد و اندازه انسان ها در اختلاف طبقاتی جامعه است.
نقطه ضعف شخصیت پردازی فیلم انگل
همه شخصیت ها خوب از آب درامده اند اما تنها نقطه ضعف، اطلاعات بالا و غلبه عالی شخصیت دختری فقیر بر خانواده ای ثروتمند است. کی چونگ که تنها دانشجوی هنر است موفق می شود تا یئان کیو را بشدت تحت تاثیر خودش قرار دهد و به راحتی شخصیت سرکش داوسونگ را آرام و مطیع خود کند. این کمی غیرواقع گرایانه است.
سنگ خوش شانسی
سنگی که قرار بود برای کی وو و خانواده اش خوش شانسی بیاورد در نهایت نزدیک بود منجر به مرگ کی وو شود.
تیکه اندازی به کره شمالی
در یک سکانس ارسال فیلم خانواده کی تا هه برای صاحبخانه به شلیک موشک کره شمالی تشبیه می شود. اما این شلیک تهدیدی است که تنها حرف است و به عمل نمی رسد.
شخصیت داوسونگ
داوسونگ بر خلاف بقیه چیزهایی را می فهمد و می بیند و که دیگران نمی بینند(در نقاشی اش هم چشم ها را درشت می کشد). اما این پرداخت نسبتا غلیظ به شخصیت داوسونگ نه در جهت سیرخط اصلی داستان بلکه به جهت جا افتادن شخصیت کی چونگ(معلم هنرش) می باشد. به نظر میرسد کارکرد دیگری ندارد.
نتیجه گیری از انگل
فیلم سینمایی انگل کاملا پوست کنده حرفش را می زند. عده ای فقیر اند و عده ای ثروتمند. فقرا حق اعتراض به ثروتمند ها را ندارند و اگرم اعتراض کنند بیشتر اوضاع را خراب کرده اند تا اصلاح. فقرا حق اینکه پا را فراتر از حدودشان بگذارند ندارند و باید در همان سطح فقیرانه خود زندگی کنند. یعنی ادای ثروتمندان را در آوردن عمل بیهوده ای است وقتی ذاتا ثروتمند نیستی.
اینکه فیلم تاکید دارد، آنچه نیستید نباشید، واقعا خوب است. فیلم می گوید اگر چیزی را می خواهی باید به آن برسی نه با زور بخواهی آن را به دست آوری یا چیزی که نیستی را سعی کنی به دیگران نمایش بدهی. چرا که وقتی فقط ظاهر، پرستیژ و تفریحات ثروتمندان برایت جذاب است و می خواهی آنها را داشته باشی(به سختی هایی که ثروتمندان برای ثروتمند شدن دقت نکرده ای و بدون تلاش می خواهی به رفاه آنها دست پیدا کنی)، محکوم هستی که یک عقده ای بار بیایی. شخص عقده ای هم در فرصتی خاص عقده خود را با جنایت خالی می کند. حتی نکاتی مثل بی هدفی، بی انگیزگی و… هم دامن زننده به علت مفلوک بودن خانواده فقیر هستند و می گویند که همه اینها بخاطر خودتان است.
از طرفی هم نکات منفی و خاصی در فیلم هستند که قابل چشم پوشی نیستند. اینکه نظام سرمایه داری، دلالی، نظام رانت محور و… هم نقش به سزایی در اختلاف طبقاتی دارند. این نوع اعمال و نظام بندی سیاسی اقتصادی باعث شده برخی به عرش برسند حتی بدون تلاش و برخی علارغم زحمات زیاد هر روز هر روز فقیر تر شوند. این نظام همان نظام حاکم بر کشور خودمان هم می تواند باشد. چراکه 80 درصد ورودی های دانشگاه های خوب از 2 دهک مرفه جامعه هستند. یعنی مهندس زاده و دکتر زاده مهندس و دکتر می شوند. اما فیلم به اینها اشاره نمی کند و ثروتمندان را آدم هایی نشان می دهد که تلاش کرده اند و هدف دارد اما فقرا نه تلاش کرده اند نه هدف داشته اند.
یعنی در کنار نکات مثبت در مورد تلاش، هدف داشتن، قانع بودن، تظاهر نکردن به آنچه که نیستید و… که نتیجه اش را به شکل عقده به نمایش در می آورد، این فیلم ذات نظام سرمایه داری را هم تطهیر می کند. یعنی نظام سرمایه داری و سیاست کره جنوبی مقصر نیستند بلکه خود مردم هستند که مقصر اند. با اینکه رانت خواری و اختلاس گری مسئولین کره ای در دنیا نظیر ندارد. همچنین برخی ثروتمندان و برخی رسانه ها در وبگاه ها و پلتفرم های مجازی، آنقدر زندگی و رفاه خود را در چشم مردم کرده اند که این عقده مرفه بودن در سایر اقشار به وجود آمده. به این نکته رسانه ای هم اشاره ای نمی شود و گفته می شود کسی که دارد، حق ابراز هم دارد. کسی که ندارد حق ابراز ندارد و باید بابت زندگی انگلی خود شکر گزار هم باشد.
آقای عبداللهی
واقعا عاااشق نقد های شمام.
کامل و دقیق همه چیز رو نقد میکنید.
واقعا نقد های محتوایی شما حرف نداره.
خسته نباشید…
دمتون سوزاااان