[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
تریلر اثر
سریال گامبی وزیر که امروز به پربیننده ترین سریال شبکه نتفلیکس تبدیل شده است،
داستان یک دختر یتیم در دهه 1960 میلادی است که در جریان و ورند پرتلاطم ورزش شطرنج قرار میگیرد.
«بث هارمن» شخصیت اصلی داستان بعد از خودکشی مادرش به یتیمخانه منتقل میشود
و در آنجا بعد از ملاقات با سرایدار یتیم خانه متوجه استعداد خارق العادهاش در شطرنج میشود.
از مهم ترین علتهای سرو صدا کردن این مینی سریال تازه به میدان آمده
میتوان به بازی قوی و عمیق بازیگر نقش اول فیلم اشاره کرد.
سریال شاید از پرکششترین مینی سریالهای چند سال اخیر باشد
و روند داستان به قدری جذابیت دارد که هر نوع بینندهای را جذب میکند
حتی اگر کوچکترین اطلاعاتی در زمینه شطرنج نداشته باشید.
دکورهای دقیق، طراحی لباس متناسب با اوضاع و
جریان فیلم و خلق و خوی شخصیت اول داستان،
بازی نقشهای فرعی متناسب با نقش اول و
البته بازی «انا تیلور» از عواملی است که این سریال را مطرح کرده است.
نباید از نظر دور داشت که داستان در جریان دهه 1960 میلادی در آمریکا میگذرد.
دورانی پرتلاطم و جنجالی در تاریخ آمریکا که مسائلی مانند
حقوق برابر زن و مرد، برابری سیاه پوستان با سفید پوستان و البته جریان جنگ سرد وجود دارد.
مسائلی که به خوبی در سریال طرح موضوع میکنند
تا در کنار درام اطلاعات تاریخی و رویکردهای سیاسی آمریکا در آن دوران نیز مطرح شود.
دوران جنگ سرد به طور رسمی دوران جدال و
جنگ غیررسمی میان دو بلوک شرق و غرب بوده است.
این دوران به علت آنکه از نزاع نظامی رسمی و علنی میان آمریکا و شوروی فارغ بوده است،
بیشتر با حربههای فرهنگی، ورزشی و علمی به تقابل و تضاد سیاسی میپرداختند
تا در میدان قدرت طلبی پیروز باشند.
گامبی وزیر ( که آن را به حرکت ملکه یا همان وزیر در شطرنج تعبیر کردهاند)
چیزی جز حرکت خود آمریکا در میدان بازی سیاست با شوروی نیست.
دست آمریکا با حرکت مهره شطرنج فمینیسم شاخ شوروی
یعنی قهرمان شطرنج آن را آن هم در داستانی خیالی میشکند
و زن مدرن نخبه خود را الگوی تمام زنان روس جا میزند و اینگونه فاتحانه
با ابزار رسانهای سریال، خود را قهرمان جنگ سرد معرفی میکند.
البته در اینکه چرا چنین سریالی در دورانی که جنگ سردی دیگر نیست ساخته میشود
میتوان تنشهای جدی سیاسی و همپیمانی روسیه با کشورهایی مانند سوریه و ایران را نیز در این امر دخیل دانست
و این سریال را به نوعی عقدهگشایی آمریکا در جنگ فرهنگی و هنری خود در ادامه سریالی مانند چرنوبیل خواند.
جالب آنکه روسیه چرنوبیل را سریالی ضدروسی خواند و فیلمی علیه آن تولید کرد
که واقعه چرنوبیل را آنطور که خود میگوید بیان کند.
«بث هارمن» که یک نابغه شطرنج است در تمامی مسابقات
در سریال همواره میبینیم که بث نمیخندد و یا حتی گریه هم نمیکند.
او به قدری عمیق و تنها است که هیچ گاه نمیتواند احساساتش را بروز دهد
اما با این حال اشتیاق شدید او را به شطرنج مشاهده میکنیم
تا جایی که او بخاطر این علاقه مجله محبوب شطرنجش را میدزدد.
یکی از معدود خندههای بث زمانی است که
مردی را که دوست دارد میبیند و آن مرد در حال عکاسی از او است.
پس ما متوجه میشویم که بث مانند هر دختر دیگری میتواند عاشق شود
و احساس دارد. او حتی دوست صمیمی ندارد
و نمیتواند در روابط عاشقانه موفق باشد و در مقابل ابراز علاقههای مردهای داستان بیاحساس میشود.
شاید چون او هیچ چیز دیگری به جز شطرج را دوست ندارد
و البته این مسأله را میتوان در خودکشی مادرش نیز جستجو کرد.
اما آیا او عاشق شطرنج است؟ در سریال میبینیم که از رقبای بث کسانی هستند
که وقتی بث انها را میبیند آنها از شطرنج کناره گیری کردهاند
و به درسهای دانشگاهی میپردازند، این عقیده در ذهن مخاطب ایجاد میشود
که تک بعدی بودن شخصیت اول داستان و
اینکه او هیچ هنر دیگری به جز شطرنج ندارد به او ضربه خواهد زد.
همانگونه که در سریال، «بنی» داستان یک ستاره شطرنج را برای او تعریف میکند
که چگونه در سن جوانب رو به افول رفت و تمام شد. بث با شخصیتهایی رو برو میشود
که از سنین پایین تر از او شطرنج را شروع کرده بودند و
این میتواند نشان از کوتاهی و زودگذر بودن دوران طلایی شهرت باشد.
اما بث باز هم تلاش نمیکند تا هنر جدیدی بیاموزد و یا به تحصیلات دانشگاهی بپردازد.
گویی شطزنج تنها بهانه او برای زندگی است.
اتفاقی که برای او هم درد به همراه دارد و هم مداوای روح اسیب دیده اوست.
در حقیقت این بخش از درام جنبه روانشاسانه پیدا میکند
و تغییر و تحول روحی بث برای رسیدن به موفقیت را باید در اینجا جستجو کرد.
بث تنها یک دوست دارد و آن هم یک سیاه پوست است.
سیاه پوستی که برای بث از سیاستهای شرکت حقوقیای که در آن مشغول به کار است میگوید
و مطرح میکند که روسای شرکت برای ظاهر و جلب عقاید عوام مردم اقدام به استخدام زنان سیاه پوست میکنند.
که خود این نشانگر انقلابهای رفتاری در مواجهه با افراد سیاه پوست در جامعه آن زمان امریکا است.
او با ایجاد این فکر را شروع تازهای برای بث رقم میزند و
در نتیجه دوست قدیمی او که در جریان موفقیت است، زندگی و اعتیاد او را بهبود میبخشد.
اما باز هم این خود بث است که باید تصمیم بگیرد که اعتیادش را ترک کند
زیرا میداند که اعتیاد او علت نرسیدن به آرزوی همیشگیاش یعنی برد در مقابل حریف روسی است.
ترک اعتیاد او در حقیقت تقویت ایده خودباوری درون او است
که همزمان به تقویت خودباوری زنانه نیز منجر میشود و
فمینیسمی که در آن دوران تازه در حال شکل گیری بود را برجسته میکند.
اینگونه بث که درگیر مشکلات روحی و روانی متعددی بود
و شطرنج بیشتر برای او عاملی تخدیری و بیهدف بود اینبار جنبه ملی و میدانی برای قهرمانی پیدا میکند
که زندگی و شخصیت او را متحول میکند.
سریال باز هم در اینجا متعادل پیش میرود و سعی نمیکند
که از جامعه روسی آن موقع که دشمن آمریکا بوده است
یک هیولا بسازد تا درگیر شعار مستقیم نشود و به جای آن در لایههای زیرمتنی خود به
تلاش برای پیروزی در میدان فکر و غلبه لیبرالیسم بر کمونیسم اشاره میکند
تا در ذهن و عمق جان مخاطب بهتر اثر بگذارد.
همانطور که میبینیم رقیب قدر بث بعد از باخت به او دست میدهد
و بسیار روشنفکرانه باخت خود را میپذیرد.
همچنین میبینیم که زنان روسی به بث علاقهمند میشوند
و پشت درهای مسابقه به انتظار او صف میکشند.
اینگونه زن آمریکایی نه تنها یکه تاز مردان روس را شکست میدهد
بلکه الگویی برای زنان کمونیست شوروی میشود و این یعنی شکست تمام عیار سیاستهای شوروی.
در انتهای سریال بث با یک لباس سفید که مانند مهرهوزیر در شطرنج است به مسابقات محلی میرود
و با افراد مسن روسی بازی میکند گویی آسایش تمام بث را فراگرفته
و شاید بتوان برداشت کرد که کار بث با شطرنج تمام شده است.
عالی خدا قوت