فیلم سینمایی
نقد و رمزگشایی فیلم سینمایی The Trial of the Chicago 7 2020 (دادگاه شیکاگو هفت)

اینجا فیلمسازان آمریکایی و هالیوود که باید آنان را شوالیههای فرهنگی خواند وارد عمل میشوند و با نگاهی نیمه تاریک و نیمه روشن به بازسازی تاریخ و به بهتر است بگوییم دراماتیزه کردن تاریخ میپردازند.
تماشای فیلم سینمایی دادگاه 7 شیکاگویی این تلقی را به ذهن متبادر میکند که با فیلمی علیه نظام سیاسی آمریکا روبرو هستیم؛ اما آیا این سخن واقعیت دارد؟
داستان فیلم از این قرار است که در سال 1968 ریچارد شولتز دستیار دادستان کل با بازی جوزف گوردون لویت، با خط دهی دادستان جمهوریخواه که بعد از دولت دموکرات بر سر کار آمده است باید علیه هفت نفر به اتهام شورش و دعوت به آشوب در دادگاه شیکاگو کیفر خواست صادر کند. در طرف دیگر ویلیام کانستلر با بازی مارک رایلنس و لئونارد واینگلاس بازی بن شنکمن، وکالت متهمین را بر عهده میگیرند. دادگاه به ریاست قاضی جمهوری خواه یعنی جولیس هافمن با بازی فرانک لانگلا ) تشکیل میشود.
اتهام این هفت نفر چیزی نیست جز اقدام علیه نظم عمومی و اخلال در آن و شورش. در حالی که پلیس آغازگر این شورش خیابانی است و حالا دولت جمهوری خواه برای اینکه سروکله هیپیهای ضدجنگ دوباره پیدا نشود میخواهد آنان را روانه زندان کند تا درس عبرتی برای دیگران شود.
اما آیا دادگاه 7 شیکاگویی رویهای ضد سیستم آمریکا دارد و میخواهد شعار مرگ بر آمریکا دهد؟

ناگفته نماند این اولین بار نیست که در سینمای آمریکا با فیلمی روبرو میشویم که سویههای انتقادی نسبت به ساختار سیاسی آمریکا دارد و قبل از این بارها فیلمهایی در ژانر درام، جاسوسی، اکشن، کمدی و… داشتیم که به نقد سیستم دست زدهاند و از این نظر دادگاه هفت شیکاگویی پدیده جدیدی نیست.
این دست فیلمهای اصطلاحاً انتقادی هیچ وقت شعار مرگ بر آمریکا را نمیدهند و در واقع علیه کلیت و موجودیت سیاسی خود نیستند بلکه تنها با نقدهایی جزئی و سانسور شده تلاش میکنند تا سوپ آپ اطمینانی باشند برای جامعه.
کاربرد دیگر فیلمهای مذکور این است که بتواند به نوعی یک جریان سیاسی یا بخشی از تاریخ را تطهیر کند. به عنوان مثال فیلم دادگاه 7 شیکاگویی برای تطهیر و جان بخشیدن به حزب دموکرات برای پیروزی در انتخابات امسال آمریکا و سرکار آمدن بایدن دموکرات بعد از ترامپ جمهوری خواه نقش آفرین بود و به قول برخی از رسانههای آمریکایی اکران فیلم واقعاً به موقع بود.
اما فیلمهای شبه انتقادی در سینمای آمریکا چگونه فیلمهایی هستند و از چه خصوصیاتی برخوردارند؟

قبل از هر چیز باید اذعان کرد که این فیلمها از سبک و فرمی کاملاً آمریکایی برخوردارند و از فضای نئورئالیسم انتقادی سیاه مانند سینمای ایتالیا و یا مانند فیلمهای ایرانی خودمان که با نگاه و قابی بسته و به شدت تلخ روایت میشوند نیستند بلکه تمام عناصر فیلمسازی برای داشتن فیلمی حتی قهرمانی و ملیگرایانه مانند تناژ رنگ و نور جذاب، موسیقی پرنشاط، دیالوگهای شوخطبعانه و فیلمنامهای در راستای منافع ملی آمریکا را دارا است.
نکته دیگر اینکه عموم این فیلمهای موسوم به انتقادی در ظرف تاریخ روایت میشوند و کمتر از زمان حال و اکنون جامعه آمریکایی برخوردارند. فیلمهای تاریخی که بخشی از تاریخ که در آن اتفاق و واقعهای که رفتارهای غلط سیاسیون آمریکایی کاملا عیان است و باعث شده که تاریخ علیه آنان نمره منفی ثبت کند.
به عنوان مثال اسپیلبرگ در دو فیلم به رنگ ارغوان و آمیستاد تاریخ بردهداری آمریکا را به نگاهی کاملاً تلخ و تیره میسازد. آیا میتوان تاریخ بردهداری را از آمریکا حذف کرد؟ جواب روشن است منفی است اما برای آن چه فکری باید کرد که بتوان ضمن اینکه آن جریان بخشی از تاریخ آمریکا است کاری کرد که آبرو و جایگاه سیاسی و تاریخی آمریکا در جهان و دفتر بزرگ تاریخ مثبت تلقی شود؟
