پیتر از این که پدربزرگ برای زندگی در کنار خانواده اش می آید بسیار هیجان زده است. تا زمانی که پدربزرگ به اتاق پیتر نقل مکان می کند و او را مجبور می کند در طبقه زیر شیروانی وحشتناک قرار بگیرد. او گرچه پدربزرگش را دوست دارد اما می خواهد اتاقش را پس بگیرد. بنابراین چاره ای جز اعلان جنگ ندارد. پیتر با کمک دوستانش نقشه های ظالمانه ای می کشد تا پدربزرگ را از اتاق بیرون کند. اما پدربزرگ سخت گیرتر از آن است که به نظر می رسد. پدربزرگ به جای تسلیم شدن در ابتدا تصمیم می گیرد پیتر را از جنگ منصرف کند.
نقد فرم فیلم جنگ با پدربزرگ
نقطه آغاز فیلم بسیار خوب، شخصیت ها و خانواده را معرفی می کند و پایه داستان را میریزد. موسیقی داستان به همراه فضا سازی زیبا و جذابش، مخاطب را به خوبی جذب می کند. نقطه اوج داستان با قرارداد جنگ میان پدربزرگ و پسر شروع می شود. موضوع فیلم اختلافات میان نسل ها و خواسته هایشان با یکدیگر را بیان می کند. در آخر بزرگترها با تجربه فراوانی که دارند راه حل های مناسبی را پیدا می کنند و زندگی را مسالمت‌آمیز و دوستانه می‌کنند.
در زیر پوست فیلم جنگ با پدربزرگ
در ابتدای فیلم شاهد آن هستیم که جنی خواستار زندگی پدر در کنار خانواده است. اما پدر مدعی می شود که زندگی خانوادگی جواب نمی‌دهد. در جایی دیگر ازدواج را حماقت معرفی می کند. او آرتور را که تصمیم گرفته تا خانواده ای تشکیل دهد را احمق می داند. ارتباط والدین با فرزندان رابطه مسالمت آمیز است. صمیمتی را شاهد نیستیم و بیشتر با یک توافق طرف هستیم. فرزندان بیشتر زمان خود را با دوستان خود و در تبلت و گوشی و فضای مجازی می گذرانند.
پردازش چهره و شباهت زیاد پدربزرگ به رئیس جمهور وقت آمریکا( ترامپ) و با توجه به سوابق کارگردان می توان گفت قصد داشته تا آمریکا در پشت چهره کهن و ساده موفق نشان دهد. پدربزرگ معمار بوده است. اکنون بازنشسته شده تا بتواند کارهای دیگری انجام دهد. پدربزرگ برای نوه اش تعریف میکند که قبلا معمار بوده و در ازای ساخت هر خانه یک تیله از محل خاکبرداری خانه ها پیدا می کرده و در این شیشه جمع کرده است. حالا او می تواند ببیند پدربزرگ چقدر خانه ساخته است. او در جنگ با پیتر همه تیله ها را از دست می دهد به جز تیله سبز که تقریبا شبیه کره زمین است که دختر به او باز می گرداند.
در ابتدا پیتر و پدربزرگ هر دو از اینکه به اجبار زندگی شان را تغییر داده اند اظهار ناراحتی می‌کنند. اما هر دو علاوه بر دوستی و علاقه، جنگ را همچنان ادامه می‌دهند. آنها برطبق قراردادی که بسته اند آسیبی به شهروندان وارد نمی کنند و کسی از این جنگ مطلع نمی گردد. این دقیقاً همان اتفاق جهانی است و دوست پیتر به این مطلب اشاره می کند که پدربزرگ تو جنگ روانی را شروع کرده که به نوعی همان جنگ سرد است.
پدربزرگ از تکنولوژی برای موفق شدن در این جنگ کمک میگیرد و حتی کاخ پیترزبرگ (نمادی از شکست شوروی) که پیتر سه سال برای ساختنش در بازی ریس زحمت کشیده بود را خراب می کند. در آخر اگرچه نتیجه این جنگ خساراتی را برای خانواده به دنبال دارد اما تلاش میشود این خسارت‌ها کوچک و نادیده گرفته شوند. هیچ کس در مقابل اتفاقات واکنشی ندارد جز جنی که گاهی سوالاتی می پرسد. البته در این بی تفاوتی به نوعی از شخصیت پدربزرگ دفاع می شود. چه در دزدی از فروشگاه و چه در حضور در خانه دخترش و اتفاقاتش.
برای پدربزرگ خط قرمزی وجود ندارد اگر چه می دانند عبور از قانون کار درستی نیست اما برای زنده نگه داشتن خود و پیروز در مسابقه مرزی برای شان وجود ندارد. برای اثبات این موضوع از برنامه راز بقا استفاده می شود. مسئله بقای برتر. اما ما انسان هستیم و نه حیوان. این تئوری برای همان حیوانات مطرح است و ما انسان ها باید راه های عادلانه را برای ایجاد عدالت در جامعه انتخاب کنیم. در صورت وقوع ظلم هم با قدرت در برابر ظالم ایستادگی می کنیم. دلیلی وجود ندارد تا قوی های جامعه شروع به خوردن ضعفا کنند. این تئوری های جنگلی در زندگی انسانی مطرح نیست. ما متمدن هستم.
پدربزرگ با سیاست خود تصمیم می گیرد تا صلح را برقرار کند. از پسر می خواهد مسابقه ای را برگزار کنند و هر دو از دوستانشان کمک بگیرند. در انتها به دست داور نتیجه مساوی اعلام می شود. دراصل پدر بزرگ و دوستانش برنده شدند و پس از آن پدر بزرگ همه را به ماهیگیری می برد. در آنجا هم به خود اجازه می‌دهند تا از اجرای قانون سرپیچی کنند. سپس پدربزرگ آخرین خانه ساخت خود را به پیت نشان می‌دهند و می گوید همه سازندگان خانه را در جایی امضا می کنند. اما مخفیانه. من هم بعد از ساخت هر خانه عکس خودم و مادربزرگ را در زیر دیوارهای شومینه خانه قرار می دادم. بنابراین در تمام شهر عکسی از ما نصب شده بدون اینکه کسی بداند. این میتواند نمادی از بیان قدرت و نفوذ آمریکا در دنیا باشد.
با در کنار هم گذاشتن این موضوع و پیدا کردن تیله ها در زمان خاک برداری و آرایش فکری خاصی که در طول فیلم جنگ با پدربزرگ می بینیم، می توان حدس زد؛ شاید منظور استعمار یا استعمار نوین یهود، آمریکا یا اروپا در سراسر دنیا باشد. آنها زحماتی را کشیدند و هر جا که وارد شدند ذخیره و گنجی را پیدا کرده اند و جمع کرده اند(به تاراج برده اند). در آخر اثری از خود را باقی گذاشته اند و تفکرات را با خود همسو کرده اند (تهاجم فرهنگی)، بدون اینکه آنها متوجه شوند. در نهایت با جنگهایی که اتفاق افتاد آنها را از دست دادند ولی در آخر به جایی فرستاده شدند که خواستگاه آرزوها و آمالشان بوده. یعنی در نهایت به سرزمین موعود بازگشته اند.
سپس اشاره میشود به اینکه اگر ما اختلاف را کنار بگذاریم همه چیز خوب میشود. یعنی دو نسل باید با هم متحد شوند تا پیروزی اصلی میسر شود. پس از اتفاقاتی که می‌افتد پدربزرگ میشکند و تصمیم میگیرد تا به خانه خود برود. اما با اصرار و اظهار پشیمانی پیتر به خانه دخترش باز می گردد.
نژادپرستی در اینجا نیز خود را نشان می دهد. سیاه پوستان به عنوان خدمتکار هستند و کارگردان به خود اجازه می‌دهد که هر نوع برخوردی را با آن ها داشته باشد. دوستان پیتر و پدربزرگ هرکدام نشان از فرهنگی هستند. مثلاً یکی از دوستان پدربزرگ که قیافه شرقی دارد مرد شهوت پرستی معرفی می شود. دوست دیگرش نیز که معرف فرهنگ اروپایی است مجذوب تکنولوژی. حتی زنان در اینجا به دو دسته تقسیم می شوند. جنی با موهای زرد و چشمانی سبز(آنگلوساکسون) که تا آخر فیلم اگرچه طبق روال نقش زن در سینمای فمینیست مجبور به خدمت به خانواده هستند اما کار بیرون از خانه اش مشخص نیست. در آخر داستان نشان می‌دهد که او همه چیز را تحت نظارت داشته است. در تمام داستان شخصیت‌های زن با این مشخصات(آنگلوساکسون) پوشش کاملتر و مدیریتی دارند. زنانی هم که موهای سیاه و چشمان سیاه دارند با پوشش‌های نامناسب نشان داده می‌شوند.
فساد و ارتباط‌های نامناسب در قسمت‌های متعدد به چشم می‌خورد. پوشش زنان در همه جای فیلم نامناسب است. پدر بزرگ برای پیروزی در جنگ با خانمی دوست میشود و در انتها با او ازدواج می کند. یکی از دوستان پدر بزرگ به کرات صحبت‌ها و رفتارهای نامناسب را نشان می‌دهد. حتی کارگردان از جنازه هم نمی‌گذرد.
نتیچه گیری
فیلم های مخصوص نوجوانان هم می توانند دارای مفاهیم خاصی باشند. همانطور که دیدید در اینگونه فیلم ها مثل جنگ با پدربزرگ، مفاهیم خیلی گذرا و پنهان نمایش داده می شوند. با این حال چون این آثار می توانند بر روی ناخودآگاه مخاطب تاثیر بگذارند، با نقد های سازنده، نقد های محتوایی، تفکر نقادانه و سواد رسانه ای می توان از آسیب های این آثار هم در امان بود.
نقد ارسالی از کاربر #بهار
با تشکر از همکاری #حسین_عبداللهی_کرمانی
ممنون نقد جمع و جور ولی کاملی بود البته تعداد کمی سوال برام پیش اومد مثلا
پایان بندی فیلم چه مفهوم سیاسی داشت ؟ آیا منظور نولیبرالیسم که قامت جدیدی از همان لیبرالیسم و نظام غربی است ؟ زن مسنی که همراه پدربزرگ بود چه نقشی در پس ایفایش وجود داره ؟ جالبه که این خانم همان نقش اصلی سریال خاطره انگیز پزشک دهکده است
با عرض سلام
با توجه به انتخاب چهره و نقش مادر و همچنین نظارت کامل و پنهان او بر تمام افراد خانه و بی توجهی به اشتباهات مربوط به پدربزرگ و اشاره هایی که در فیلم درمورد حضور مخفیانه او و مادربزرگ میشود، میتواند بیانگر استعمار غرب در تمام کشورهای جهان باشد. البته تنوع و چگونگی آن بر افراد متفاوت هست و به نوعی آمریکا را یک قدرت تحت نفوذ نشان می دهد.
البته می توان دختر را مظهر یهود دانست که با آمریکا (پدربزرگ) خود را هم مقصد نشان می دهند، و هر دو دلتنگ خانه قدیمی خودشان انگلیس هستند و جنگها و درگیریها سبب کاهش ناراحتی و دلتنگی آنها میشود.
پدربزرگ برای پیروزی به هرکاری دست میزند و از دوستانش که هریک نماینده کشوری را هستند کمک میگیرد. و خانم جیین سیمور در همراهی پدربزرگ تقریبا شبیه نقش کشورهای اروپایی است (امیدوارکننده) اما خیلی پررنگ نیست.
نولیبرالیسم به معنای مخالفت با هر نوع عدالت اجتماعی را با نقض قوانین در فیلم به کرات می بینیم شاید بتوان گفت فیلم قصد نشان دادن این مورد را هم داشته است.