شاید یکی از مهمترین رسالتهای دستاندرکاران رسانه بیان و نمایش معضلاتِ جامعهای باشد که که به آن وابستهاند. معضلاتی که نه تنها مسئله یک طیف از جامعه است، بلکه مخاطبان و تأثیرپذیران زیادی در دیگر اقشار هم دارد. هرچند که عموم از آن خیلی مطلع نباشند، اما آثار و اخبار تأسفبار و چه بسا فجیع آن گَرد غم و پریشانی بر چهره یک شهر و حتی کلیت یک اجتماع میپاشد.
محمد کارت کارگردانی که با مستندهای تلخ اما واقعیاش در مسئله حاشیهنشینانِ به حاشیه رانده شده، در سطح رسانه مطرح شد. اینبار با پرداختن به مصائب دسته خاکستری و حتی سیاه پایین شهر، در یک درام بلند با نام شنای پروانه توانست رکورد دار گیشه فروش آنلاین شود.
شنای پروانه روایتگر قصه پر غصه زنی بیگناه است که گرفتار کینهجویی اطرافیانش شده و مظلومانه به قتل میرسد.
داستان شنای پروانه تصویرگر تلاشِ پر درد برادری (حجت) برای آزادی برادر قاتلش (هاشم همسر پروانه) از طرفی، و بازگرداندن آبروی زنبرادرِ مقتولش از طرف دیگر است. عبور پر چالش حجت از این ماجرا و روشن شدن حقایق کثیف و چرک آلود زندگی برادر ناخلفش او را در معرض انتخاب سختی قرار میدهد. آیا جان غرق در فساد برادرش را نجات دهد، یا دست وجدان و انسانیتِ جامعه کوچک خود را گرفته و از منجلاب کثافت و فساد بیرون بکشد.
غریق غرق شده
سیر داستان پر از تعلیق و گرههایی است که کارگردان نمیگذارد مخاطب خیلی در عمق آنها بماند. کارگردان با چیدمان نقاط عطف پشت سر هم مخاطب را از این چاله در نیامده به چاه بعدی میاندازد. تماشاگر فیلم همپای شخصیت اصلی قصه ضربههای غافلگیرانه میخورد و دائم ضربه فنی میشود.
شنای پروانه با زاویه دیدهای کمی نزدیک و متوسط، تصویرگریِ خاکستری، سیاه و تیره و با غلبه شبکاری در فیلم، میخواهد بیانگر اوضاع سیاه و از دست در رفته راوی فیلم باشد.
فیلمنامه مخاطب را گاهی به این سوال وا میداشت که چرا این قسمت را به شکل دیگری نساختند؟ آیا جا نداشت این سکانس را خیلی بهتر از این کار کنند؟ یا مثلا چرا گرههای قصه زود باز میشود؟ میتوان به طور کلی گفت داستان در بعضی قسمتها پرکشش و خوب از آب در آمده، مثل صحنه استیصال و پریشانی حجت و پروانه در ابتدای فیلم، ضربه زود هنگام و ناگهانی کارگردان به مخاطب با صحنه قتل پروانه و یا سکانس جلب رضایتِ از پدر پروانه توسط حجت و پدرش و… . اما در بعضی قسمتها هم نتوانسته موفق عمل کند مثل بخشهای سبکِ زندگی الوات که به خاطر خودسانسوری واقعگرایانه نبود. یا کلا قسمتهای آدمربایی توسط حجت و ممد، آزادی گروگانها با مداخله زن حجت و در آخر بیهوش کردن و اعترافگیری از آنها خیلی قابل باور نبود.
شخصیت حجت با بازی خوب جواد عزتی، نمایش خیلی خوبی از شخصیتی زیرک، صبور، مقهور و در آخر انسان بود. اما شاید بتوان گفت کارگردان فقط از همین بازیگر توانسته بازی خوبی بگیرد. امیر آقایی به عنوان گنده لات، نفر اول محل و شوهر پروانه اصلا در نقش خود جا نیفتاده. پذیرفتن او در قالب این شخصیت نه تنها برای مخاطب نامأنوس، که دافعه دارد. بازی مهلقا باقری و مادر و پدر حجت هم نمایشی و غیر واقعی است. شخصیت مصیب و ممد تا حدودی قابل باور هستند. البته شاید مقصر اصلی این ضعیفپنداریِ فیلمنامه و کاراکترها، جریان مقایسه ذهنی بیننده فیلم با سایر کارهای این ژانر مثل ابد و یک روز و مغزهای کوچک زنگ زده باشد.
پرداختن به مسئله حاشیه شهر در این فیلم از زاویهای نسبتا جدیدی صورت گرفته است. شکل زندگی و معضلات اجتماعی اراذل و اوباش که در فیلم جاندار کمی و در سریال سیاوش پررنگ تر به آن بها داده شده بود. اما اینجا کارگردان به خاطر ملاحظات و شاید ممیزی ها نتوانسته حق مطلب را ادا کند. او فقط با کمی عربده کشی، قمه دست گرفتن و استفاده از ادبیات خاص خواسته این فضا را ترسیم کند. همین سبب ضعف فیلم شنای پروانه شده است.
فیلم شنای پروانه با ورود به مسئله حاشیه شهر و بیشتر جریان اراذل پایین شهر، تقریبا توانسته زیر پوست این طبقه را عیان کند. ملغمهیِ انواع خلافها و فسادها از زورگیری، قمار، تجاوز و تهدید گرفته تا قاچاق، آدمربایی و حتی قتل، بِزههایی است که در این فیلم به آنها پرداخته شدهاست.
غیرت یا جنون
ظاهر شخصیتهای خانواده هاشم تقریبا مذهبی به چشم میآید. چادری بودن پروانه، ظاهر هاشم و حجت، تسبیح دست هاشم (که البته علامت الواتی اوست تا مذهبی بودنش) و توسل پدر و مادر هاشم به ائمه علیهم السلام، سمت و سوی ذهنی مخاطب را به گرایشات نیمه مذهبی خانواده سوق میدهد. در ابتدای فیلم، علت قتل پروانه غیرت هاشم است که از زبان مادرش بیان میشود. اما در کشاکش قصه خود هاشم و مصیب نیت واقعی هاشم (که عدم سرشکستگی بین همقطارانش است) را افشا میکنند.
صحنه قتل پروانه طوری چیده شده که به مخاطب القا میکند فضا آبستن اتفاق هولناکی است. فضای شب و گرفته داخل ماشین. سکوت و استیصال هاشم. گریه و ریز ریز حرف زدن پروانه. بارش باران و ریتم یکنواخت حرکت شیشه پاک کن. همه و همه انتظار حادثه ای را میکشند. اتفاقی که خیلی زود به وقوع پیوست. مرگ پروانه به شکلی فجیع و وحشیانه و با نام غیرت مردانه صورت گرفت. این نقطه عطف، مرکزیت شخصیت اول را از هاشم یا پروانه به سمت حجت متمایل میکند. زین پس حجت در نقش برادری فداکار و قوی باید برای نجات خانواده تلاش کند.
دوراهی صعود یا سقوط
وقتی حجت خود را در بین این آشوب می بیند به دنبال کسب رضایت برای آزادی هاشم میرود. پدر پروانه به آنها اَنگ بی غیرتی میزند. چرا که به دنبال مسبب اصلی این فتنه نرفتهاند. همین حرف و خواهش پدر حجت از طرفی، و اینکه حجت خود را در مرگ پروانه مقصر میداند از طرف دیگر جرقهای میشود برای او که به دنبال سرخط این قصه برود.
ادامه قصه به حضور حجت در محافلی که گمان میکند ارتباطی با قصه پروانه و هاشم دارد میگذرد. در خلال پیگیری، او به قمارخانهای که رئیسش زنی با سر تراشیده است میرود. به خانهای که با پوشش ترشیسازی مشروب تقلبی میسازند، میرسد. حتی از محفل سِرو مشروب و قلیان نوچههای هاشم هم سر درمیآورد. در همه این مکانها سردسته و پشتیبان هاشم بوده و تقریبا یک سر تمام خلافهای محل به هاشم میرسد.
اما با لو رفتن همه مکانهایی که حجت به دنبال سرنخ به آنها سرک کشیده بود توسط پلیس، قضیه برای حجت جدیتر میشود. او برای رسیدن به اصل ماجرا حتی اقدام به گروگانگیری هم میکند. اینجاست که به حقایقی میرسد که او را بر سر دوراهی انتخاب قرار میدهد. با افشای ذات پلید هاشم پیش چشم حجت توسط مصیب، پیچِ دیگری در مسیر قصه پدیدار میشود که برای مخاطب چالش برانگیز است. حجت با سیاست و مکر مصیب را با پول خودش به پای چوبهدار میفرستد و خوشحالی اهالی محل هنگام دستگیری مصیب شاید آب خنکی بر داغ دلش باشد.
او با سرپوش گذاشتن بر گناه زنی که از پروانه فیلم گرفته و حتی خود را به جای همسر صیغهای حجت هم معرفی کرده بود، قدم در مسیر احقاقِ حقوق پایمال شده پروندهای میگذارد که از ترس آبرو حتی در سیستم قضایی هم جایی برایشان تعریف نشدهاست. زنی که به خاطر یک گناه و اشتباه تاوان بدی پس داد. چرا که از ترس آبرو و جانِ فرزندش به خاطر تهدیدهای مصیب مجبور به تن دادن به خواستههای نامشروعش شدهبود. اما دست آخر با حضور حجت نه تنها از دست مصیب نجات پیدا کرد که آبرویش هم خریده شد. حجت نه تنها منجی خانواده خود شد که محلهای را هم از دست دو رذل و پلید و دارو دستهشان نجات داد.
شاید اصلی ترین پیام شنای پروانه به مخاطب این است هر کسی باید از خودش شروع کند. انتخاب درست حجت در آخر فیلم مسیر جدیدی را برای همه شخصیتها نمایان کرد. انسانها بنده انتخابها و تصمیمات خود هستند. اعمال و کردار به سان سایه به دنبال آدمی میآیند. در نهایت او میماند و نتیجهای که با دست خود آن را از پیش ساخته است.
آیا هدف وسیله را توجیه میکند؟
و اما در آخر باید به چند نکته مهم هم توجه کرد: استفاده کارگردان از همسر حقیقی جواد عزتی در فیلم و ایجاد سکانسهای احساسی و خانوادگی احتمالا به مذاق مخاطب مشکلپسند خوش نمیآید. همچنین ایفای نقش پانتهآ بهرام با شمایلی مردانه و سرتراشیده این حس را به مخاطب میدهد، که کارگردان صرفا دنبال جذب مخاطبان خاص بوده و از این دو به همین نیت بهره بردهاست.
نکته دیگر این که آیا واقعا این حجم از مصیبت وجود دارد یا کمی بزرگنمایی چاشنی این قصه شدهاست؟
به فرض وجود، حضور بسیار کمرنگ نیروهای امنیتی و حفاظتی چه توجیهی دارد. یعنی سیستم انتظامی تا این حد در غفلت به سر میبرد که شخصی مثل هاشم همه طور خلافی میکند بدون این که نگران گرفتاری و عواقب آن باشد. در ضمن، زنی بدون هیچ پناه و پشتوانهای اینطور گرفتار گرگ صفتان میشود.
آیا محیط غالب جامعه همینقدر خاکستری مایل به سیاه است یا نه؟ اگر هست، ساخت فیلمی اینچنینی شاید توجیه داشتهباشد. چرا که مخاطب دور از آبادی نیست و با همذات پنداریاش با شخصیتها میتوان امید اثرپذیری مثبت را در او داشت. اما آنچه مشهود است غلبه یک درصدی این قشر و ماجراهایشان در سطح اجتماع ماست. آنهم به لطف حاکمیت قانون و شرع و همچنین رشد اخلاقیات اجتماعی. اینجاست که تأثیرگذاری بهبود دهنده و روبه رشد این آثار محل تأمل است.
از همه مهمتر آیا صرفا برای نشان دادن این حجم از فساد و خلاف در زیر پوسته شهر لازم است آنها را عیان کرد؟
آیا این آشکار شدنِ انواع فسادها خودش سبب ترویج گناه نیست؟
آیا سبب بیپروایی در مخاطبان نمیشود؟
آیا نباید بیشتر روی اصلاح کار کرد تا نمایش این ملغمه از انواع خلاف و گناه؟
به نظر، کارگردان باید بیشتر از اینکه قسمت خاکستری و سیاه را نمایش میداد، به هدایت اذهان به سوی سپیدی و نور مبادرت میورزید. که احتمال زیاد همین تلاش را داشته است اما اینکه آیا موفق بوده یا نه را باید مخاطب بگوید.
یک فیلم بشدت بی خود
درود؛
من واقعاً فیلم شنای پروانه را دوست داشتم، به نظرم نسبت به بقیه فیلم هایی که موضوع اجتماعی داشتند مهیج، داستان گو و جذاب تر بود، که این امر نشان دهنده کاربلد بودن محمد کارت، کارگردان فیلم است.
البته فیلم دارای چند ضعف در بخش فیلم نامه هم بود که در سینمای ایران کم بودن صعف فیلم نامه چیزی است که کم پیدا می شود، چرا که بیشتر فیلم هایی تولید بدنه اصلی سبنمای ایران از کیفیت ناامید کننده و بسیار تا بسیار اقتضاحی برخوردار هستند. یکی از ایراد هایی که می توان به فیلم شنای پروانه گرفت، نام فیلم است، به نظر من فیلم لو رفته شخصیت پروانه شاید محرک اولیه داستان باشد اما کل داستان فیلم محدود به پروانه نیست!
یک مسئله ای در نقدتان به عنوان ویژگی منفی فیلم از آن یاد کرده بودید، حضور کمرنگ نقش پلیس بود. به نظر من کارگردان مجبور به این انتخاب شده، چرا که اگر پلیس در داستان حضور پر رنگ تری داشت می بایست حتماً پلیس برنده باشد! پلیس نباید تیر بخورد و…
من شما را به صحبت های یکی از کارگردان های نسل جوان ایرانی، سعید روستایی ارجاع می دهم، می توانید با جستجو در اینترنت ویدئو سخنرانی ایشان را درباره فیلم دوم شان، متری شیش و نیم را بشنوید. روستانی در این باره گفت: من غلط بکنم دیگر در فیلم خودم پلیس استفاده کنم! چرا چون پلیس دوست ندارد در فیلم ها بازنده باشد. پلیس آمریکا، پلیس قدرتمند ترین کشور دنیا در بعضی از فیلم های امریکا عملاً فاسد و بازنده است اما کارگردانی اجازه ندارد تصویر واقعی تری از پلیس نشان دهد! پلیس باید همیشه قدرتمند باشد. حالا شما می خواهید فیلمی را بسازید که پلیس باشد! کارتان در نهایت یک فیلم تبلیغاتی آبکی خواهد شد که از پلیس تبلیغ می کند!!!!. معلوم است که ترجیح می دهد که پلیس در فیلم حضور کم رنگی داشته باشد چون می خواهد آزادی عمل داشته باشد، آزادی عملی که در ایران برای کارگردان وجود ندارد و همین مهم ترین دلیل تکراری بودن، کلیشه ای شدن فیلم ها است.
در مورد مصیبت هایی به نمایش درآمده در فیلم هم ذکر کنم که اتفاقاً واقعیت از این هم بدتر است! محمد کارت خیلی تروتمیز تر نشان داد!
تا حدودی حرفتون درسته اما یک نکته خیلی خیلی مهم مطرحه. اونم اینه که کارگردان ها و بازیگرای ایرانی یاد گرفتن با واژه های”آزادی عمل” و “مردم” خیلی چیز ها بگن.
متاسفانه به شدت کارگردان های ما آزادند و حتی در فیلم های سینمایی مسائلی رو مطرح می کنند که… . اما توجیه نقص های شدیدشون رو با همین آزادی همل مطرح می کنن. یا مثلا بازیگر ها. پول های کلان میلیاردی که نصف هزینه یک سریال رو اندازه میشه درخواست میکنن و وقتی که مورد قبول واقع نمیشه در اینستاگرام میگن مسئولین به فکر شادی مردم و تفریح آنها نیستند و نمیخوان مردم از یک فیلم لذت ببرند. با اینکه دلیل عدم موافقت پول کلانه نه اون چیزی که میگن
متاسفانه روده راست ندارند و با بازی با واژه ها اشتباهات خودشون رو توجیه میکنن یا عقده هاشونو خالی میکنن
راجع به بازیکنای فوتبالم صادقه. میلیاردی پول میگیرن اما بعد از باخت مفتضح توی لیگ قهرمانان میان میگن هیچکس به ما سر نزده. خب اون همه پول و کادر فنی و دکتر و روانشناس بس نیست؟ حتما باید بیان قول ۲۰۰ تا سکه واسه بردن ی بازی بهتون بدن؟
کلا پررویی از این جماعت فوران میکنه. هیچ چیزو گردن نمیگیرن و همش مقصر سایرین هستن
ممنون از نظرتون.
پاسخ تونرو جناب عبداللهی دادند. ممنون از ایشون
فقط یک نکته اضافه کنم که درسته در بعضی موارد دستشون بسته است اما میشه با برقراری موازنه هر دو طرف رو به عدالت به تصویر کشید که اجحافی صورت نگیره. به قولی یکی به میخ بزنن یکی به نعل. از طرفی با وجود همه ممیزی ها در بعضی آثار شاهد هر نوع خلاف شرع و اخلاق هستیم در مورد اونها جسارت به خرج میدن اما اینجا ملاحظه کاری میکنند.
متاسفم برای کسایی که وقتشونو پای این فیلم مزخرف گذاشتن
عالی بود لذت بردم