فیلم سینمایی
نقد و بررسی فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند (For Whom the Bell Tolls)
فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند اقتباسی از رمانی به همین نام است که شرح دهنده جنگ داخلی اسپانیاست. جنگی که خود نویسنده رمان یعنی ارنست همینگوی، آن را تجربه کرده است. اصولا اسپانیا بستر بسیاری از داستان های اوست. در این کتاب نویسنده تصویری زنده، تکان دهنده و واقع گرایانه از جنگ ارائه می دهد که در بطن کشت و کشتار و خونریزی است اما در بستر روایت. ما شاهد عشقی خاص بین شخصیت اصلی یعنی جردن و دختری به اسم ماریا هستیم که توسط افراد مختلف تفاسیر مختلفی در مورد آن صورت گرفته است.
فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند یک اقتباس قدرتمند از این رمان است که در بخش هایی حتی از خود رمان هم بهتر عمل کرده. این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن و کاندیدای ۸ اسکار دیگر (کاندیدای اسکار بهترین موسیقی، کاندیدای اسکار بهترین تدوین، کاندیدای اسکار بهترین طراحی هنری، کاندیدای اسکار بهترین فیلمبرداری، کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن، کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، کاندیدای اسکار بهترین فیلم) در سال ۱۹۴۳ شدهاست.
ما سعی کردیم در این مقاله از واقعیت عشق بین شخصیت اصلی(رابرت) و معشوقه اش(ماریا) پرده برداریم و بیان خواهیم کرد که چرا در چنین داستانی، یک عشق به این پر رنگی باید وجود داشته باشد. همچنین به تفاوت های فیلم و رمان خواهیم پرداخت. همچنین شما می توانید برای مطالعه نقد رمان زنگ ها برای که به صدا درمی آیند اینجا کلیک کنید.
بررسی فرم فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند
فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند، وفاداری به نسبت خوبی را به رمان خودش حفظ کرده. در این فیلم تغییراتی بسیار کمی با رمان وجود دارد. در حد جابه جا کردن برخی خاطره تعریف کردن ها و دیالوگ ها. وقایع اصلی داستان عملا تغییری نکرده اند و توالی خود را حفظ کرده اند.
فیلم توانسته فضاسازی خوبی را نسبت به رمان ارائه دهد. در رمان ما شاهد ضعف توصیفات محیطی هستیم اما در فیلم به بهترین نحو ممکن فضا چیده شده است. نقطه قوت رمان نسبت به فیلم در بیان تفکرات شخصیت هاست. رمان بارها انبوهی از عقاید و تفکرات شخصیت ها را در قالب خلوت شخصیت با خودش برای ما فاش می کند. اما در فیلم هیچ خبری از این فکرها نیست. مثلا در سکانس پایانی رمان، رابرت چند صفحه با خودش انواع فکرها را کرده بود، اما در فیلم فقط یک جمله از آن تفکرات بیان می شود.
فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند، نسبت به رمان، صحنه های منکراتی بسیار کمتری دارد و رابطه رابرت و ماریا را بسیار سانسور شده تر ارائه داده می شود. به نحوی که اصلا رابطه شان با اینکه عاشقانه است، اما مثل رمان عمیق نیست. همین قضیه کمی باعث می شود تا در انتها حس مخاطب نسبت به وداع رابرت و ماریا کمتر شود.
رمان و فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند برای کسانی که به وقایع جنگ داخلی اسپانیا واقف هستند، یک شاهکار است. به طوری که با تعداد بسیار محدودی کاراکتر توانسته تمام جنگ را در دل داستانش خلاصه کند. اما این قضیه صرفا برای کسانی محرز می شود که نسبت به اتفاقات جنگ داخلی اسپانیا اطلاعات زیادی داشته باشند. یعنی مخاطبینی که چندان اطلاعاتی در مورد این جنگ ندارند، جز یک داستان عاشقانه و کمی قهرمان بازی چریکی، چیز دیگری نمی بینند و حقیقت باطنی این رمان را درک نمی کنند. ناتوانی نویسنده و کارگردان در انتقال باطن داستان خویش به مخاطبینی که از جنگ، اطلاعات زیادی ندارند، از بزرگ ترین ضعف های آن محسوب می شود.
همچنین در فیلم علت اصلی شکست جبهه جمهوری خواهان و پارتیزان ها مشخص نمی شود. چون برعکس رمان، در فیلم ماجرای پیکی که رابرت برای توقف عملیات می فرستد بسیار سریع روایت می شود و این سرعت باعث می شود تا مسائل مورد نظر رمان به هیچ وجه منتقل نشود.
عنوان کتاب برگرفته از یکی از آثار جان دان، شاعر انگلیسیزبان است. این کتاب را می توان ” این ناقوس مرگ کیست؟” یا “ناقوس عزا در سوگ که میزند؟” ترجمه کرد که به مفهوم عنوان انگلیسی کتاب نزدیکتر است. منظور از «زنگ» در عنوان کتاب، ناقوس (زنگ کلیسا) است که هنگام تشییع جنازه نواخته میشود و به مرگ افراد در جنگ داخلی اسپانیا اشاره دارد.
بازه تاریخی فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند
جنگ داخلی اسپانیا یکی از جنگ های بسیار خاص تاریخ معاصر محسوب می شود. این جنگ نمونه کوچکی از جنگ جهانی بوده. زیرا با اینکه این جنگ به جهان سرایت نکرد اما ملت های مختلف برای جنگیدن به اسپانیا آمدند. به حدی که مادرید که مقر جمهوری خواهان بود، حدود 30 ملیت را در خود جای داده بود که برای جمهوری خواهان می جنگیدند و قصد آزاد کردن اسپانیا را از چنگال فاشیست ها داشتند. در همین رمان رابرت یک آمریکایی است که به اسپانیا آمده و برای اسپانیا می جنگند.
داخل جبهه فاشیست ها نیز همین قضیه در جریان بود و نیروهای مزدور مراکشی، سربازان ایتالیایی و حتی آلمانی در جبهه فاشیست های اسپانیا حاضر بودند. حتی نیروی هوایی آلمان به کمک فاشیست ها رفت و خلبانان آلمانی بدون اینکه بدانند برای چه به این جنگ وارد می شوند، به جنگ داخلی اسپانیا وارد شدند.
پس در وهله اول یک نمونه کوچک از جنگ جهانی را در اسپانیا شاهد هستیم. در آخر این جنگ، فاشیست ها و فرانکوییست ها پیروز شدند و اسپانیا را به دست گرفتند. جالب است که هنگام وقوع جنگ جهانی دوم، فرانکو اعلام بی طرفی کرد و هم جبهه متفقین که طرفدار جمهوری خواهان شکست خورده بودند و هم جبهه متحدین که هزینه زیادی در جنگ اسپانیا کرده بودند و به کمک اسپانیا نیاز داشتند، این بی طرفی را قبول کردند و هیچ تجاوزی به اسپانیا نکردند. گرچه فرانکو تسهیلات و کمک هایی هم در اختیار متحدین قرار داد تا لطفشان را جبران کرده باشد اما باز هم متفقین به اسپانیا دست درازی نکردند.
به طور کلی علت شکست جمهوری خواهان تفرقه داخلی، عدم حمایت متحدان خارجی آنها(صرفا نیروهای کمونیست و چریک به اسپانیا اعزام کردند) و تفکرات رادیکال آنها بود. به این دلایل با اینکه جمهوری خواهان تعدادشان از فاشیست ها بیشتر بود، اما شکست خوردند. این موارد را در رمان زنگ ها برای که به صدا درمی آیند هم می توانیم ببینیم.
روایت دقیق ماجرای جنگ داخلی اسپانیا را می توانید از ویدئوی زیر که متعلق به سایت دوران می باشد را تماشا کنید:
بررسی نیروهای پارتیزانی در فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند
چریک های جمهوری خواه و پارتیزان های کوهستان، شخصیت های اصلی داستان زنگ ها برای که به صدا درمی آیند هستند. از تحلیل آنها می توان نکات جالبی را فهمید. مثلا جمهوری خواهان خیلی قائل به رای گیری بودند و برای هر کاری رای گیری می کردند.
در جایی هم می فهمیم که جمهوری خواهان برای پیروزی هر کاری می کردند، حتی افراد سوء استفاده جو یا هرج و مرج طلب را به کار می گرفتند تا پیروز شوند. با اینکه خودشان هم با آنها مشکل داشتند و باور داشتند بعد پیروزی دستشان را از حکومت باید کوتاه کرد. همچنین شاهد هستیم برخی جمهوری خواهان آرمان گرا، برخی اخلاق گرا، برخی هوسباز، برخی ایدئولوژیک، برخی بی فکر و برخی هم جنایت طلب هستند. یعنی انواع آدم ها در جبهه جمهوری خواهان جمع شده اند که زبان مشترکشان فقط جنگ است و اگر پیروز می شدند، احتمالا بعد از جنگ همدیگر را پاره پاره می کردند(این موضوع را در رمان می فهمیم اما فیلم از بیان آن عاجز است).
از طرف دیگر شاهد هستیم که برخی سران جمهوری خواه، در زمان جنگ وضع بهتری دارند تا صلح. یعنی خودشان هم از جنگ بدشان نمی آید. در رمان جنگ در شرایط مرگ و زندگی، برای شخصیت ها بسیار پوچ می شود و دیگر انگیزه ای برایشان باقی نمی ماند. با اینکه در فیلم نیز جنگ تبدیل به یک اتفاق غیر قابل توجیه شده و اصلا سعی نمی شود روی نظر شخصیت ها و علل وقوع جنگ تمرکز شود.
در کل، فیلم به نسبت رمان چیز زیادی از ماهیت و باطن جنگ داخلی اسپانیا و حتی تفکرات جبهه های درگیر جنگ به ما نشان نمی دهد. فیلم در بخش های بصری از رمان بسیار بهتر عمل کرده اما در بخش های فکری و محتوایی فرسنگ ها از رمان عقب تر و ضعیف تر است.
پابلو
شخصیت پابلو یک چریک و جمهوری خواه درجه یک بوده اما الان ترسو خطاب می شود و حتی خیانت هم می کند. دلیل این امر این است که او دست به آدم کشی زده. صحبت های پابلو که در مورد عواقب آدم کشی است و اظهار پشیمانی اش از کشتن، به ما می فهماند که تغییر شخصیت او بخاطر این است که آدم کشی کرده. یعنی گناه و عذاب وجدانی گریبان گیر او شده که نمی تواند از چنگش خلاص شود.
تغییر او باعث شده تا مردانگی اش توسط همسرش و افراد دسته اش بارها خرد شود. این دلیل دیگری است که او از انسان ها دل کنده و بیشتر با اسب ها وقت می گذراند. اما زمانی که خیانت می کند و گروه را ترک می کند، بخاطر ذات اجتماعی که انسان دارد به شدت احساس تنهایی کرده و باز می گردد. البته از نظر رابرت امثال پابلو و کولی ها آدم هایی بودند که برای آسان شدن دزدی و راهزنی انقلاب را می خواستند(در رمان). یعنی از نظر رابرت، پابلو آدمی به تمام معنا ماجراجو بود که می خواست در این میانه کلاهی ربوده باشد.
پابلو دیالوگ های جالب و مهمی در مورد نگاهش به جنگ دارد که همگی در رمان هستند و از فیلم حذف شده اند.
پیلار
وی همسر پابلو است و زنی مبارز محسوب می شود. او روحیات مردانه به خود گرفته و یک جنگجو محسوب می شود. اما باز هم از درون یک زن است و طی اتفاقات مختلفی این را نشان می دهد. او قصد دارد ماریا را طوری تربیت کند که یک خانوم بار بیایند نه یک جنگجو. انگار می خواهد همان چیزی شود که خودش نتوانست بشود.
نقش پیلار در فیلم بسیار پررنگ تر از نقش او در رمان است. چون او یک شخصیت فکری و ایدئولوژیک با دیالوگ های محتوایی نیست و بیشتر نقش فیزیکی ایفا می کند. سر همین در فیلم نقش اساسی تری ایفا کرده است.
رابرت
یک استاد دانشگاه که از آمریکا 12 سال قبل از وقایع داستان، به اسپانیا آمده. او یک نیروی چریک است که ادعا می کند کمونیست نیست اما شک ندارد که در لیست سیاه کمونیست های آمریکا ثبت شده و راهی برای بازگشت به آمریکا ندارد. از نظر رابرت، آمریکا که مهد آزادی و دموکراسی و سرزمین آزادی و برای مدت طولانی پناه آزادگان بوده، در زمان جنگ اسپانیا شکل دیگری به خود گرفته و تمام دستگاه های مهم آن به دست کسانی افتاده که اعتنای خاصی به اصول و موازین دموکراسی ندارند. بلکه نفع مشترک خود را در جبهه ضد دموکراسی می جویند. البته تمام مواردی که گفته شد در رمان مطرح شده و همگی از فیلم حذف شده اند.
آمریکا در جنگ داخلی اسپانیا چندان حمایتی از جمهوری خواهان نکرد و صرفا نیروهای چریک کمونیست به آنجا ارسال کرد. با این کار عملا خودش را از شر چریک ها خلاص کرد و ادعای پوچ کمک رسانی به اسپانیا را منقضی نکرد. در رمان هم به این مسئله که متحدان جمهوری خواهان به آنها اسلحه نمی فروشند اما متحدان فاشیست ها از هیچ کمکی به آنها دریغ نمی کنند، اشاره می شود.
رابرت چند بار به این مسئله پی می برد که پارتیزان ها به درد این جنگ نمی خورند. چون سواد و شم سیاسی ندارند. در تفکرات رابرت می خوانیم:”اینها آدم های ساده ای هستند و در جنگ نمی توان به آنها متکی بود. با وجود این نمی توان خود را از امثال این آدم ها بی نیاز کرد. جهلشان، بی خبری شان و عدم لیاقت شان، همه مولد فساد دستگاه های عریض و طویلی است که طی قرن ها بر این ملت ناتوان و بینوا حکومت کرده اند”.
یعنی رابرت بر این عقیده است که بی سوادی علت وجود فساد است. چون عدم وجود ایدئولوژی باعث می شود تا انسان برای هوس خود کار کند و این موجب فساد در دستگاه های دولتی است. جالب است که بخاطر همین بی سوادیِ پارتیزان ها، عملیات متوقف نمی شود. همه از ابتدا رابرت را انگلیسی خطاب می کردند با اینکه او آمریکایی بود. پیکی که رابرت او را برای توقف عملیات می فرستد، دائما خود را پیکی از سوی رابرت انگلیسی خطاب می کند با اینکه ژنرال رابرت آمریکایی را می شناسد نه انگلیسی. همین باعث می شود تا وقت تلف شود و عملیات لغو نشود.
این دو پاراگراف نیز مختص رمان هستند و در فیلم بسیار ناچیز و در دیالوگ های کوتاه به آنها پرداخته می شود. همچنین تفکرات مهم لحظه آخر مرگ رابرت که انبوهی از اطلاعات را در مورد او و جبهه جمهوری خواهان برای ما فاش می کند بلکل حذف شده.
در آخر فقط چون رابرت این سه روز را با دوستانی جدید گذرانده و تجربیات جالبی داشته، باعث می شود تا به خودش تلقین کند:”در این حالت وضعم از هرکسی که در این حال باشد بهتر است.”
الساردو
شخصیت الساردو طبق اعتراف نویسنده، رنج های پی در پی کشیده و “زندگی” او را در هم شکسته با اینکه فقط 52 سال دارد. او نماینده توده محروم، طبقه زحمتکش، ملت رنج دیده و بی نصیب اسپانیا معرفی می شود. نماینده صدها هزار نفری که قوانین جانب دارانه به نفع سرمایه داران، او را از همه حقوق بشری محروم کرده اند. پس می فهمیم که دلیل ورود برخی از مردم به جنگ داخلی، وضعیت اقتصادی بد حاکم بر اسپانیا بوده است. آنها به انبار باروتی بدل شدند که با یک جرقه منفجر شدند و یک جبهه در جنگ تشکیل دادند. البته حتی یکی از این موارد در فیلم مطرح نمی شود و همه اش مخصوص رمان است.
آنسلمو
تنها نکته جالب این شخصیت یک بخش از تفکراتش است. او در جایی با خود فکر می کند که برعکس آنچیزی که رابرت گفته، کشتن یک انسان مثل کشتن حیوانات نیست. زیرا شکار حیوانات باعث تفریح است اما کشتن یک انسان مثل این است که برادر خود را کشته باشی. حتی اگر دشمنت باشد.
دلیل این نگاه آنسلمو این است که جنگ داخلی اسپانیا جنگی پوچ و بی هدف است. بخاطر همین هرکس که اندکی وجدان درونش زنده باشد، در شرایط جنگی و کشت و کشتار عذاب وجدان می گیرد و ناراحت می شود.
به این شخصیت به نسبت رمان بسیار کم پرداخته شده. شخصیت پردازی آنسلمو در رمان ده ها برابر بهتر است.
بررسی رابطه عاشقانه جردن و ماریا
رابطه عاشقانه جردن و ماریا تفاسیر مختلفی توسط افراد مختلف داشته است. ارنست همینگوی در رمان دیگرش یعنی “وداع با اسلحه” نیز یک ماجرای عاشقانه را در داستانش جای داده است. عموم کسانی که جنگ داخلی اسپانیا را یک جنگ عادی می بینند و از جریانات مکتبی و فکری داخل جبهه جمهوری خواهان بی خبر هستند، صرفا این رابطه عاشقانه را یک خلوت برای قابل تحمل شدن جنگ دانسته اند. خلوتی دو نفره که نماد انسانیت در هیاهوی یک جنگ غیر انسانی است. اما واقعیت ماجرا چیز دیگری است.
برای شناخت دقیق ماجراهایی که در جبهه جمهوری خواهان اتفاق افتاده، بین تمام فیلم ها، فقط می توان به فیلم “جای اژدها” رجوع کرد و اطلاعات تقریبا دقیقی از شرایط حاکم در آن زمان کسب کرد. در این فیلم و تقریبا تمام آثار دیگری که در مورد جبهه جمهوری خواهان ساخته شده اند، ما شاهد روابط آزاد و عاشقانه زیادی بین شخصیت ها هستیم. زنگ ها برای که به صدا درمی آیند نیز چون یک رمان در راستای روایت جبهه جمهوری خواهان است، این تم عاشقانه را در دل خود جای داده است.
این اتفاقات عاشقانه به این دلیل رخ می دهند که در مبارزه های شهری، چریکی، اغتشاشات و وقایع مشابه، غالبا تفکر کمونیستی، بی خدایی و ضد مذهبی بر افراد آن جبهه حاکم است. اصلا نوع مبارزه چریکی، شهری و اغتشاش طلبی از یک تفکر واحد نشات می گیرد که همیشه با شمایلی مشابه پیاده سازی شده است. ریشه این نوع مبارزات به “کمون پاریس” باز می گردد. از آن زمان هرگاه تفکر مشابه مارکسیسم های کمون پاریس خواستند علیه حکومت مرکزی جنگ راه بی اندازند، اغتشاش کنند یا مبارزه کنند، دقیقا با همان شمایل اقدام به این کار کردند.
یکی از رفتار هایی که در کمون پاریس رواج داشت، روابط آزاد بین زنان و مردان بود. زیرا تنها انگیزه ای که باعث می شد مبارزه ادامه پیدا کند، همین انگیزه های جنسی به شمار می رفتند. وقتی مردم مقلد یک ایدئولوژی خداناباور باشد، برای روحیه دادن و کسب انگیزه مبارزه به مواردی روی می آورند که در گرو سیر کردن امیال نفسانی انسان است.
در کمون پاریس، جبهه جمهوری خواهان اسپانیا، اغتشاشات ایران، اعتراضات کمونیستی(فراکسیون ارتش سرخ) در آلمان 1967 الی 1977 دقیقا یک شمایل تکرار شد. نوع مبارزه و انگیزه مبارزه در تمام این اتفاقات تقریبا یکسان هستند. در تمام این وقایع، انقلابی نافرجام علیه حکومت مرکزی انجام شد که در آن مبارزان به دنبال روابط آزاد، انگیزه های احساسی برای مبارزه، کشتار، وحشی گری، تخریب اموال عمومی، از بین بردن شمایل مذهبی(سوزاندن اماکن مذهبی مثل کلیسا و مسجد یا از بین بردن کتب مذهبی یا اعدام و شکنجه روحانیون مذهبی) دیده می شود. به وضوح مشخص است که ریشه این وقایع یکسان است و با یک تئوری واحد در هر دوره ای، رخ می دهد.
حال می توان درک کرد چرا ارنست همینگوی در رمان زنگ ها برای که به صدا درمی آیند، یک عاشقانه غلیظ را در داستان خود جای داده است. بخاطر اینکه اصلا مبارزه چریکی بدون روابط دوست دختر و دوست پسری ممکن نیست. حتی در ابتدای فیلم و اواسط رمان زنگ ها برای که به صدا درمی آیند متوجه می شویم که رابرت با زن های زیادی رابطه داشته و اصلا زنان فاحشه در جنگ داخلی اسپانیا به حمایت از جبهه جمهوری خواهان، به مبارزان خدمات رایگان ارائه می دهند. این از شمایل اصلی مبارزه چریکی محسوب می شود و از کمون پاریس تا همین الان ادامه دارد.
در بخشی از رمان، رابرت صراحتا به این مسئله اشاره می کند که ارزش عمر به کیفیت آن است نه کمیت آن. یعنی کوتاه عمر کن اما حداکثر لذت را از آن ببر.
در ویدئوی زیر از سایت دوران می توانید اتفاقاتی که در کمون پاریس رخداد را تماشا کنید:
حذفیات مهم فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند
نگاه به دین(تنفر از اسقف ها و نامه اولین سرباز فاشیستی که در داستان کشته می شود)، بررسی دقیق جبهه جمهوری خواهان، بررسی تفکرات تک تک شخصیت ها که هر کدام نماد طیفی خاص هستند، تفکرات رابرت، شفاف سازی وضعیت اجتماعی اسپانیا قبل از جنگ و جبهه فاشیست ها در رمان بحث های مفصلی دارند اما در فیلم هیچ اشاره ای به هیچکدام از این مسائل نمی شود.
پیروزی جمهوری خواهان در جنگ روایت ها
در جنگ داخلی اسپانیا، فاشیست ها و همقطارانشان پیروز شدند. اما جالب است که بیشتر رسانه های تولید شده در مورد این جنگ، روایتی به نفع جبهه شکست خورده یعنی جمهوری خواهان دارند. از جمله همین زنگ ها برای که به صدا درمی آیند که فقط راوی جبهه جمهوری خواهان است و جز چهره ای مخدوش و غالبا کریه چیزی از جبهه فاشیست ها و اتفاقاتی که در آنجا رخ می دهد برای ما نمی گوید. یعنی با اینکه جبهه جمهوری خواهان شکست خورد، اما چون هنرمندان به سمت جمهوری خواهان گرایش داشتند، بیشتر جبهه آنها را روایت کردند و برایشان داستان پردازی کردند. به همین دلیل امروزه شاهد روایت های فراوان یک طرفه و غیر قابل قضاوتِ هنری نسبت به جنگ داخلی اسپانیا هستیم.
این واقعه یک درس بزرگ می تواند داشته باشد. در کنار جنگ نظامی، جنگ رسانه ای به شدت اهمیت پیدا می کند. چراکه روایتی که در تاریخ ثبت می شود مهم است نه نتیجه جنگ. شما می توانید برنده واقعی جنگ باشید اما بخاطر شکست خوردن در جنگ روایت ها، چیزی از شما در یادها باقی نماند. به این دلیل است که بارها توسط آیت الله خامنه ای بر روایت صحیح و قدرتمند از دفاع مقدس و جبهه مقاومت تاکید می شود. چون حتی در صورت پیروزی در این جبهه ها، اگر در جنگ روایت ها شکست بخوریم، تصویری کاملا نادرست از ماهیت دفاع های مشروع ما مخابره خواهد شد. یعنی این جنگ ها طوری روایت خواهد شد که انگار نه انگار با هزاران زحمت و هزینه های بسیاری که بهمان تحمیل شده، ما برنده واقعی جنگ بوده ایم.
شبیه ترین جنگ دوران ما به جنگ داخلی اسپانیا
جنگ داخلی سوریه، شبیه ترین جنگ دوران ما به جنگ داخلی اسپانیا است که بین 80 تا 90 سال با همدیگر فاصله زمانی دارند. در جنگ سوریه شاهد هستیم که گروه های شبه نظامی قصد ساقط کردن نظام موجود را دارند و تفکرات و گروهک های مختلفی در این بین به وجود می آید که یکی از آنها داعش است. همچنین به جنگی بدل می شود که همه جهان خود را موظف می داند در آن موضع گیری کند و جبهه خودش را مشخص کند. مثلا اروپا، آمریکا، اسرائیل و عربستان از نیروهای ضد حکومت بشار اسد اللخصوص داعش حمایت کردند و کشور هایی مثل ایران، روسیه، لبنان و سایر جوامع شیعه مثل شیعیان افغانستان و عراق از بشار اسد حمایت کردند.
علاوه بر اینها شاهد گسیل شدن نیروهای نظامی و شبه نظامی از ملل مختلف به سوریه برای جنگ بودیم. برای مثال تعداد زیادی از نیروهای داعشی، اروپایی، چچنی یا از کشور های عربی مثل امارات بودند. از این سمت تیپ های زینبیون، فاطمیون به همراه سپاه پاسداران و حزب الله لبنان در جبهه سوریه علیه نیروهای ضد حکومت مرکزی جنگیدند.
در کل ما شاهد انبوه گروهک های ضد حکومت مرکزی مثل داعش، دولت موقت، دولت نجات، القاعده، جبهه النصره، حراس الدین، اداره خود مختار و کارگروه مشترک ترکیبی هستیم که ما را یاد انبوه گروهک های حامی جمهوری خواهان مثل کمونیست ها، آنارشیست ها، جبهه مردمی، کنفدراسیون کارگری، تیپ های بین المللی و… می اندازند. از سمت دیگر ما شاهد موضع گیری صریح و حتی ورود نظامی کشور های دیگر جهان به ماجرای جنگ داخلی سوریه مثل ایران، لبنان، روسیه، پاکستان، عربستان، آمریکا، کانادا، امارات، رژیم صهیونیستی، فرانسه، انگلیس و تیپ های بین المللی مثل چچنی ها، فاطمیون، زینبیون و… هستیم که عینا مثل موضع گیری صریح و مداخله نظامی مکزیک، پرتغال، آلمان، ایتالیا، شوروی و… در جنگ داخلی اسپانیا می باشد.
نکته مهم دیگر موضع گیری هنرمندان جهان به این جنگ ها می باشد. تقریبا در هر دو جنگ، رسانه ها و هنرمندان طرف بازنده جنگ یعنی جمهوری خواهان اسپانیا و نیروهای ضد حکومت مرکزی سوریه، ایستادند. اینگونه ما با شانتاژ های خبری وسیع علیه بشار اسد و هم پیمانان او مواجه بودیم. حتی در کشور های دوست حکومت مرکزی سوریه، شبهات و روایات ضد و نقیضی در مورد جنگ و علت ورود آن کشور به جنگ سوریه مطرح می شد. جالب است که در اسپانیا تا چند سال بعد از جنگ هنوز هم گروه های چریکی عملیات هایی را در اسپانیا انجام می دادند که شبیه عملی است که امروز داعش در سوریه انجام می دهد.
پس تاریخ عینا تکرار شده و جنگ داخلی اسپانیا با همان شمایل به جنگ سوریه تبدیل شده است. علاوه بر اینکه این همه شباهت نشان دهنده وجود دست های پشت پرده ای است که می خواسته با همان کیفیت، ماجرای اسپانیا را تکرار کند و حکومت مرکزی سوریه را نابود کند، ما متوجه می شویم عدم مطالعه دقیق تاریخ و موشکافی وقایع مهمی مثل جنگ اسپانیا باعث می شود تا در شرایط مشابه، مردم دچار خطا در تحلیل شوند. یعنی یک اتفاق عینا تکرار می شود اما مردم ممکن است اشتباهی را که بار قبل رخ داده بود را مرتکب شوند و به سرنوشت مشابه دچار شوند.
گرچه پس از جنگ داخلی سوریه متوجه شدیم که سران کشور ما(مثل سردار شهید قاسم سلیمانی و سید علی خامنه ای) تاریخ را دقیق مطالعه کرده اند و توانستند با موضع گیری صحیح، بدون تاثیر گرفتن از جو رسانه ای، از طرفی حمایت کنند که پیروزی اش به نفع منافع کشور ما بود. چراکه نابودی حکومت مرکزی برابر بود با تشکیل یک حکومت هزار ملت متشکل از انواع قومیت ها و تفکرات که همگی ضد علوی ها و شیعیان هستند و جز بریدن سر شیعیان و راه انداختن جنگ در منطقه، هدف دیگری ندارند.
نتیجه گیری و جمعبندی از فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند
رمان زنگ ها برای که به صدا درمی آیند، یک داستان نه چندان قدرتمند برای بیان باطن جنگ داخلی اسپانیا است. گرچه برای کسانی که با وقایع این جنگ آشنایی دارند، در دل خودش تمام جنگ را خلاصه کرده، اما نمی تواند برای مخاطب ناآشنا حقیقت را افشا کند. البته که نویسنده هم قصد افشای حقیقت را ندارد چون خودش طرفدار جبهه شکست خورده است. برای مخاطبینی که صرفا فیلم را تماشا کرده اند همین را هم ندارد.
با اینکه نمی توان با کمک این رمان و فیلمش و اطلاعات درون آنها به حقیقت جنگ داخلی اسپانیا پی برد، اما اطلاعات بسیار زیاد و دقیقی به ما ارائه داده می شود که با کمک کلید واژه های آنها می توان تحقیق مفصلی کرد و به حقیقت پشت این جنگ پی برد. همچنین با کسب اطلاعات در مورد تفکرات جبهه های درگیر جنگ، می توان رابطه عاشقانه داخل رمان زنگ ها برای که به صدا درمی آیند را موشکافی کرد و با کمک این رمزگشایی می توان شمایل وقایع مختلفی را که از همان زمان تا الان در حال رخ دادن هستند را کشف کرد.
در کل برای من نویسنده، مطالعه این رمان و تحقیق در مورد جنگ داخلی اسپانیا، باعث شد تا به حقیقت نهفته پشت وقایعی همچون کمون پاریس، اغتشاشات ایران و اعتراضات دهه 60 و 70 آلمان پی ببرم و تصویرسازی دقیقی از وقایع سوریه در ذهنم صورت بگیرد. مشاهده فیلم زنگ ها برای که به صدا درمی آیند و مقایسه آن با رمانش، به ما می فهماند که حتی رمان های نه چندان قوی، بسیار دقیق تر و بهتر از فیلم ها، می توانند محتوای مدنظر تولید کننده را به مخاطب منتقل کنند. همچنین فیلم از بیان انبوهی از کلید واژه های مفید برای کشف حقیقت یا حتی آشنایی با جنگ داخلی اسپانیا عاجز است. به راستی که هیچ رسانه ای اثرگذار تر و مهم تر از کتاب نیست.
خوب است بخوانید:
نقد و بررسی رمان زنگ ها برای که به صدا درمی آیند؛ عاشقانه چریکی