نقد و رمزگشایی سریال True Detective 2014 (کاراگاه حقیقی)
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
تریلر اثر
قطعه نمونه از اثر
The Handsome Family – Far From Any Road
.
The Hat – The Angry River
[/box]
True Detective سریال 8 قسمتی کاراگاهان حقیقت و یا بنظرم جستجوگران حقیقت از شبکه HBO می باشد که در مقطعی پر بیننده ترین سریال این شبکه را به خودش اختصاص داده و حتی از GAME OF THERONS پیشی گرفت.
به خاطر تعریف های زیادی که از این سریالِ آنتولوژی شنیده بودم و امتیاز خیلی بالایش فصل اول آن را نگاه کردم (درباره فصل دوم اکثرا ناراضی بودند و آن را در سطح فصل اول نمی دانستند)
خطر اسپویل (لو رفتن داستان):
داستان به قربانی کردن افراد برای مراسم شیطان پرسی می پردازد و نماد های خاصی را در سریال می توانیم مشاهده کنیم که بد نیست به آنها نیز توجه شود. به هر حال اهمیت نوشتن تحلیلی مناسب برای این اثر احساس می شود، که دوستان می توانند به آن بپردازند و دیدگاه های خود را برای ما ارسال کنند، اگر خدا بخواهد، در آینده اطلاعات و تحلیل های مربوط به این اثر را قرار خواهیم داد و به تدریج این صفحه را تکمیل خواهیم کرد…
این فیلم به ظاهر جنایی و معمایی داستان دو کارآگاه پلیس میباشد که در پیگیری یک ماجرای قتل با محوریت نمادهای مرموز باحقایق و مسائلی جدید روبه رو میشوند. در پی حل این معماها و قتل ها درگیر مسائل شیطانی و مرموز میشوند.
تا بدان جا که پای خانواده بزرگی از ایالت به این ماجرا باز میشود.
و متوجه میگردند که این قتل ها بواقع قربانیانی برای فرقه این خاندان بزرگ ایالت مربوطه است.
که بی شک شباهت به بیشه بوهمن دارد و مناسکی از این موارد را در فیلم هم به نمایش در می آید.
این خاندان مدارس را به بهانه تعالیم مسیحیت احداث و اداره میکردند که از میان آنان قربانیان دختر خود را بر انتخاب می کردند. و…
تیتراژ نخستین این سریال بسیار زیبا و به شیوه ای جالب از نظام حاکم سخن میگه.
به همین دلیل به گونه ای به تحلیل این فیلم پرداخته شده که بحث گیت مورد توجه و بازنگری قرار بگیره.
این فیلم به گونه ای پیش میرود و مناسک به روش و به نوعی جلو میرود که فضای گیت و دروازه جهت حضور شیطان باز شود و هر قربانی باز شدن دوباره دروازه را در بر دارد.
اما در فیلم این ماجرا به خوبی پنهان شده است و ظاهرا این دو فرد دست به نابودی یک گروه شیطان پرست ساده میزنند و دیالوگ ها و برخی نمادها مرموزانه و بسیار پنهایی لایه های حضور اجنه و شیطان را بروی زمین در دل خود دارد.
عکس زیر از صحنه های آغازین فیلم است :
دختری که با ضربات چاقو در شکم کشته شده است و با شاخ گوزنی بر سر و به صورت تعظیم و ادای احترام در پای درختی بزرگ زانو زده است.
اطراف این قربانی نمادهایی به شکل هرم قرار دارد بواقع 5 عدد هرم شبیه ستاره پنج پر
شکل هرمی این نشانه ها خود گویای ماجرای آن است.
این نماد در بسیاری از قسمت های سریال به معنای وجود و حضور شیطان و تاریکی به نمایش در می آید.
در پشت این قربانی نخستین نماد گیت را می توان دید.
این نمادی از خدای مولوخ یا بعل است و همچنین شاخ شیطان.
به خدای کهن نمرود اشاره ای دارد
این نماد در جشن هالووین و SAMHAIN نیز وجود دارد که به جشن سه روزه آتش معروف است.
و اصل ماجرا این است که در این سه روز کودکانی را برای خدای مولوخ قربانی میکردند و جالب است امروزه از اساس این جشن بی خبر هستند و در آن به جشن و شادی می پردازند.
در فیلم این نقاشی که نماد خدای مولوخ است را بروی دیوار کلیسای سوخته مشاهده میکنید.
گویا شبکه HBO علاقه خاصی به قربانی کودکان دارد و این ماجرا به وضوح در سریال GAME OF THERONS هم وجود دارد.
به تصاویر و نحوه نشستن قربانی در عکس بالا دقت کنید و با این عکس های واقعیه قربانی کردن انسان در بیشه بوهمن قیاس کنید.
این سکانس و این فیلم کاملا واقعی میباشد و لو رفته از مراسم اهدای قربانی بو همن است.
نقاشی دختر بزرگ او بروی دیوار که همان نماد گیت است.و همین دختر در آینده به سمت شیطان پرستان گرایش پیدا میکند
دختر بزرگ کاراگاه عروسک های خود را به این شکل در آورده است.
آخریش در همین فیلم سینمایی نوح که اصلا داستانی متفاوت از آنچه که ما در بچگی در قصص القرآن خوندیم داشت
هرچی بود نوح پیامبر نبوداین عکس زمانی ست که نوح از دست پدر بزرگ خود معجونی می نوشد و به دنیای دیگری میرود و الهاماتی از آینده به او داده میشود و از دروازه زمان عبور میکند.
“تازه الان سخت گیرانه برخورد نکردم و گرنه حالت دست ها رو ببینید که یک هرم را شکل داده و در همون سکانس جد نوح برای پسرش یک هرم را درست میکند.”
این سکانس زمانی ست که فرشتگان حامی نوح عروج میکنند و از زمین به آسمان ها باز میگرددند و از این گیت ها و دروازه ها عبور میکنند
شما جمله پایین را در سریال زیاد شنیده اید:
زمان یک چرخه است که مدام تکرار می شود، تو این کار را دوباره انجام خواهی داد.
در دنیای کیمیاگری باستان یونانیان و فیلسوفان برای خود نظریه و سمبول های زیادی داشتند یکی از قدیمی ترین سمبل ها نماد یک اژدها است که به شکل یک دایره دور خود می چرخد، و خود را می خورد و دوباره از طرف دیگر کم کم متولد می شود! کسی که با موجود پلید دست و پنجه نرم می کند باید مواظب باشد ممکن است خودش به اَن موجود پلید تبدیل شود! حال ماری یا اژدهایی که قصد دارد خود را بخورد نماد چیست؟ فلسفه اش چیست؟ او خود را می خورد تا دوباره پدید اَید، نشان از چرخه همیشگی و فناناپذیر دارد!
در پایان فصل اول سریال در میابیم که “راس کوهن” (متیو مککانهی) به نوعی از رستاخیزی و تجدید تفکری جدید، با کمک دوست و همکار خود “مارتی” (وودی هارلسون) میرسد. کوهن در پایان فصل از بنبست خلق شده به گریه میافتد و شاید در نهایت به پوچی وجودش پیمیبرد و آن هم زمانی رخ میدهد که در “کارکوسا”ی قاتل سریال گرفتار میشود و نماد طلسموارانه سریال را به شکل تصویری از جهان و خلقت در ذهن خود درک میکند. نماد کارکوسا شباهت بسیاری به اژدهایی دارد که “از یک سمت خود را میخورد و از سمت دیگر متولد میشود” و در بیان سادهتر، این نشان یونان باستان که گاهانه به چین و رشتههای آلپ هم گوشهِ چشمی، اشاره فلسفی و معناشناسی دارد، همان جمله معروف کوهن در طول سریال را تداعیگیر میشود، “اشتباهات بشر و انسانها، همانند یک چرخه است که پایان پذیری نیست و با پایان آن اشتباه، همه چیز دوباره از نو آغاز میشود” اگر چه این چرخه و نماد به شکل و شمایل اژدها در فلسفه یونان باستان آمده است ولی کوهن در نهایت آن را به صورت کهکشان و عالم خلقت، در ذهن خود و دالان مرگآور کارکوسا پیدا و درک میکند. البته تداعی این فلسفه باستانی تنها در نمادگرایی بیان شده در تاسف غم و اندوه کارگاه کوهن از پوچی وجودش نمیباشد.
جمله “اشتباهات بشری و برخورد سیکلوارانه آن، که هرگز این اشتباهات و رخدادها پایانی ندارند و همیشه و هیشه هر اتفاقی رخ خواهد داد و پایانی نمیتوان برای آن قائل بود” بسیار ماهرانه در فیلمنامهی پیزولاتو به کار رفته است و با توجه به آن باید به فیلمنامه نوشته شده سریال، نمره “شاهکار” را اعطاء نمود. تحلیل این جمله آن است که، در زندگی همکار کارگاه کوهن، مارتی که در نقطه مخالف کوهن قرار گرفته است، شخصیتی عادی با تفکرات نه چندان عمیق که دوست دارد تا مجرمان را دستگیر کند و به ارتقاء رتبه در شغل خود برسد و هرگز به دنبال کتابهایی با نمادهایی از پوچگرایی یا فلسفه جنایتشناسی نبوده است و تنها “مرد خانواده” و “کارگاهی موفق” بودن هدف کلی زندگیاش میباشد، دیده میشود. مارتی شخصیتی متزلزل را به نمایش میگذارد، شخصیتی دور از پیچیدگی و بسیار ساده و سطحی، اما نکته مهم کل زندگی او، نشان کارکوسا وارانه آن است، مارتی شخصی است که در زندگی خود مرتکب اشتباه میشود و مجددا آن اشتباه را انجام میدهد، عذرخواهی میکند، بار دیگر مرتکب اشتباهی از همان جنس میشود و باز مرتکب اشتباه میشود و زندگیاش همانند یک سیکل و چرخهای بسته میباشد که هرگز در آن مسیر خطی دیده نمیشود. منظور از مسیر خطی آن است که “اشتباهی انجام دهد و پیشمان میشود و برای همیشه تا آخر عمر پاک از این سبک اشتباه بماند” میباشد. مارتی تداعی زیبایی از نماد کارکوسا یا همان اژدهای مفهومی سریال میباشد که از یک طرف خورده میشود و از طرفی متولد میشود و مسیر بستهای را که هیچ چیزی در آن نیست و عملا پوچی از آن استنباط میشود را بیان میشود.
در True Detective استدلال و شرح فلسفه کارکوسا بر پایه، پوچگرایی مطلق جهان خلق بیان شده میباشد
پس تا این مرحله از تحلیل و بررسی سریال کارگاه واقعی – فصل اول، به این درک از کارکوسا رسیدیم که؛ این نمادِ به ظاهر ساده و سطحی، الگویی از تفکر فلسفی حاکم بر جهان است که در آن مسیر به شکل سیکل و رخداد اتفاقات به شکل زنجیروار، به هم گره خورده است که در زندگی کوهن و مارتی این الگو اثبات شده و قابل مشاهده است و از این رو، هر دو توانایی خروج از آن را به سادگی هر چه تمامتر ندارد و به عبارتی نمیتوانند از آن خارج شوند و با این نگرش، باید به طور کلی جمله معروفِ “بشر سرنوشت خود را با عملکرد خود معین و مشخص میکند” را، نادیده گرفت و رد کرد، چرا که در سیکل کارکوسای سریال کارگاه حقیقی، سرنوشت هر شخصی از قبل مقدر و معین شده و بشر تنها در آن گرفتار شده است و باید به این نتیجه رسید که؛ بشر سرنوشتاش را در دستان دیگران قرار داده است و تنها حضور او همانند بازیهای “خیمه شب بازی” قلم داد میشود و او (انسان) هیچ نقشی در خلق فرصت و رخدادهای طبیعیِ در نظر گرفته شده، ندارد؛ “انسانهای خوب برای همیشه خوب هستند و انسان های بد برای همیشه بد” نبرد بین شرارت و خوبی است (عبارت نبرد بین خیر و شر، عبارتی است که بسیاری از جمله پیزولاتو در مفهوم کارکوسا و عمق مفهومگرایی فیلمنامه فصل اول خود، از آن صحبت کرده بود) که هرگز تغییر پذیر نمیباشد و همیشه چیز، یا سفید یا سیاه است و هرگز حد وسط و تغییرپذیر بودنی وجود ندارد و انسان که قرار بود بازیهای بسیار مهمی را در جهان خلق شده انجام دهد، نمیتواند از نقش خود خارج شود چرا که جهان هستی بر اساس پایه کارکوسا نوشته شده است و خروج از آن امری انجام نشدنی و امکانناپذیر است، فلسفه کارکوسا در نهایت به بنبستی سخت و پیچیدهای بر میخورد که کوهن و مارتی در آن گرفتار شدهاند و جهان نیز بر محور حکم آن میچرخد و در نهایت کارکوسا همه چیز را زیر سوال میبرد و عنوان میکند که بشر باید از برنامه هیچشناسی و پوچگرایی پیروی کند و خلقت بشر از روی برنامهای مشخص و از قبل معین شده است، دیگر بهشت و جهنمی برای بشر معنا ندارد، تنها خالقی بوده که او را خلق کرده و در نهایت او را در مسیر بستهای قرار داده است و تمام.
اکنون سوال اینجاست که با توجه به این تفکر، مکان نهایی ما بر اساس کتابهای آسمانی مشخص شده است، اگر بد هستیم تا آخر بد خواهیم ماند و به جهنم خواهیم رفت و اگر خوب هستیم تا ابد خوب خواهیم ماند و در بهشت وعده داده شده قدم خواهم گذاشت؛ حال ما کار زشت و بدی انجام دادهایم ولی مسیر ما معین شده است، پس دیگر پرستش معبود و خدا تمام شده است چون که در هر صورت دیگر مورد لطف و عنایت خداوند و بخشش او قرار نخواهیم گرفت، پس بیایید کلا وجود خداوند را زیر سوال ببریم و او را انکار کنیم و به هویتی که خودمان هستیم و از آن تعلق خاطر و وجود میگیریم، رجعت کنیم، آری ما از جنس تصورات و اعمال زشت هستیم و رهبری ما نیز بر عهده شیطان است، پس باید او را بپرستیم. اینگونه فلسفه کارکوسا به جاه طلبی هر چه تمام از بُعد پوچی به مرحله نهایی یعنی شیطانپرستی میرسد.
سلام
تحلیل نسبتا خوبی بود “خصوصا قسمت های آخر”
البته من تازه با سایت شما آشنا شدم و ما بقی تحلیل های شما بر فیلم ها و سریال ها رو هنوز فرصت نشده مطالعه کنم…
سریال هایی که تحلیل شده هم دیده ام حتی سریال های دیگه رو ولی
پیشنهاد م به شما
بسیار نماد گرا هستید سعی کنید از خود سخن بگویید نه کپی و حرف های اضافه
خوب در سریال True Detective فصل اول همه می دانیم موضوع بر شیطان پرستی است و ترویج آن در ایلات لوسینا (با این ایالت به خوبی آشنا بشید حتی مطالعه کنید تاریخ آن رو) که منجر شده به فکر ساختن این سریال باشند و حوادث واقعی آن ولی سخن برای این است که چه
درست؟
اما چرا؟
حرف های شما درست اما به دنبال علت باشید که جامعه به دنبال این است یا خیر یا عادی شده حتی در آن ایلات مردم هنوز به کلیسا هم رفته (مثال بارزش کلیسایی که چادر زده بود) دنبال عادی سازی باشید و علت آن
نه صرفا بودن آن
درباره لویسینا و تاریخش توضیح میدی رفیق؟
وای عجب بررسی موشکافانه و فوق العاده ای دمتون گرم فیلم کاملا برا باز شد دوست داشتم سریال hellbound رو هم موشکافی می کردید
از نظر من یه جای نقدتون اشتباه هست اونم انتهای فصل یک که راست با مارتی صحبت می کنه تا اینجای قضیه راست یه آدمی هست که به هیچی اعتقاد نداره و فکر می کنه بوجود اومدن انسانها اشتباه بوده و تفکرات ضد دینی و پوچ گرایانه داره ولی نهایتا وقتی میره تووی کما و بعد بیرون میاد از چیزی حرف می زنه که میشه گفت به تعبیری بهشت هست چون می گه به جایی رتم که پدرم و دخترم بودن و اونجا فقط عشق بود و آخر سر می گه روشنایی به تاریکی پیروز میشه در صورتی که در طول فیلم نظرش چیز دیگه ای بود !
افرین سارا تا حالا ب این نکته دقت نکرده بودم.
البته بنظرم راست بخدا اعتقاد داشت ولی با توجه ب دیدگاهش خدا رو ظالم میدونست.اخر سریال وقتی میگه روشنایی داره پیروز میشه ی امیده الکیه ب شخصت راست نمیخورد همچین حرفی بزنه.کارگردان خواست اخرشو مثبت تموم کنه
میگن این یه روشه که سیاهی فیلم دل مخاطب رو نزنه یا فیلم رو سانسور نکنن
یعنی عمدا پایان خوبی رو میسازه که باورپذیز نیست. در نتیجه ما همون پایان تلخ واقعی رو باور میکنیم
سلام تحلیل واقعن عالی بود خسته نباشید
اگر میشه یه تحلیل بر سریال مستر ربات هم بزارید
خیلی سریال جالبی بود و میشه گفت اعتقاداتی ک توش بود شبیه به این سریال هستش
جالبه که هیچ نامی از نیچه و ابده بازگشت جاوندانش و تفکرش که در داستان نمایان بود نبردید!