سقوط شاهین سیاه ساختهی ریدل اسکات محصول سال 2000 است. اسکات کارگردانی است که از یک سو با ساختن فیلم هایی همچون “سرباز جین” و “سقوط شاهین سیاه” در هیئت یک فیلمساز تبلیغاتی آمریکایی ظاهر شده و از سوی دیگر با ساختن فیلم هایی مانند “تلما و لوییز”، “گلادیاتور” و “مردان چوب کبریتی”، توانایی های بیانی خود را در سینما به رخ کشیده است.
ریدلی اسکات متناسب با هر دهه و اقتضای سینمای وقت فیلم می ساخته. فیلم سقوط شاهین سیاه که یک قتلگاه آمریکایی را نشان می دهد یکی از فیلم های اسکات است که با توجه به اقتضای سینمای جنگ پس از سال 1999 ساخته شده. در این مقاله به بررسی فیلم سقوط شاهین سیاه و البته بررسی روند سینمای جنگ در آمریکا خواهیم پرداخت تا متوجه شویم دقیقا چرا اسکات در این فیلم ارتش شکست خورده و پاره پاره شدن سربازان آمریکایی را نشان می دهد.
سقوط شاهین سیاه در مورد کدام عملیات آمریکا است؟
فیلم سقوط شاهین سیاه از روی کتابی به همین نام نوشته مارک بودن خبرنگار روزنامه فیلادلفیا اینکوایرر و بر مبنای سالها تحقیق و سفر او به سومالی یعنی محل وقوع حوادث ساخته شده است. ماجرا از این قرار است که در اکتبر 1993، قرار بود سربازان آمریکایی و نیروهای حافظ صلح سازمان ملل، طی ماموریتی مشترک با بالگرد در خاک سومالی فرود آیند و مامور ارشد اسیر شده این کشور را به یکی از رهبران سازمان های مدعی حکومت در سومالی تحویل دهد و او نیز در عوض از بستن راه های ارتباطی در منطقه خودداری کند و به تبع آن از شدت جنگ داخلی بکاهد. آنقدر این ماموریت ساده تلقی می شد که ژنرال های آمریکایی فکر می کردند فقط 45 دقیقه طول بکشد و سربازان حاضر در آن حتی کلو پشتی ها و برخی وسایل اولیه را با خود نیاورده بودند. اما این ماموریت در عمل ساعت ها به طول انجامید و در جریان آن هجده سرباز کشته شدند و حداقل هفتاد و پنج نفر جراحت عمیق برداشتند. تعداد کشته شده های ارتش سومالی هیچگاه به طور دقیق بیان نشد.
فیلم ریدلی اسکانت نشان می دهد که کدام اجزای برنامه به چه شکلی اشتباه از آب درآمدند و با ایجاد وضعیت بحرانی، نیروهای متجاوز آمریکایی به خاک فلاکت نشانده شدند. سقوط شاهین سیاه شاید یکی از سفارشی ترین فیلم هایی باشد که ریدلی اسکات در کارنامه سینمایی خودش دارد. البته نباید منکر این بشویم که قطعا اسکات فیلمساز خوبی است و از نظر تکنیک فیلمسازی و فن فیلمسازی یکی از افراد برجسته سینمای هالیوود محسوب می شود. دقیقا به همین علت است که این فیلم پروپاگاندا به چنین کارگردانی سفارش داده می شود.
در سینمای هالیوود، در طیف فیلم های ضد اسلام و بعضا ضد ایران، فیلم سقوط شاهین سیاه از نظر کیفی و ساختار یکی از قوی ترین فیلم ها در دهه اول قرن 21 می باشد.
سابقه اسلام ستیزی در سینمای هالیوود و آثار ریدلی اسکات
دهه 80 میلادی در سینما دهه هیولاها بود و بسیار زیاد شاهد انواع هیولاهایی هستیم که روی پرده سینما نقش بستند. برای هیچکس سوال نشد که این هیولاها از کجا پیدایشان شده بود و چه شد که به مدت یک دهه و حتی بیشتر، پرده های سینما را اشغال کردند؟ این هیولاها می توانستند نمادی باشند از یک تفکر کهن(به زعم آمریکایی ها) که حالا به دوران مدرنیته برگشته و دردسرساز شده و هیچ راه مقابله ای هم با آن وجود ندارد. کسانی در همان دهه معتقد بودند که این تصویری اسلام ستیزانه می باشد که به دلیل رخداد انقلاب اسلامی روی پرده های سینمای هالیوود نقش بسته. بدیهی بود که یک فیلسماز غربی، یک باور الهی و آسمانی را که بر قلب پیروانش حکومت می کند را به این شکل سخیف، نمایش بدهد.
اما در آن زمان کسانی هم می گفتند این از سر سوظن و نگاه تئوری توطئه محور به هالیوود است و ما نباید این همه هالیوود را با تردید ببینیم. تا اینکه در دهه 90 بعد از حمله اول آمریکا به عراق در سال 1990 این هیولاها شکل انسانی پیدا کردند و تبدیل به تروریست های مسلمان شدند. حالا تروریست های مسلمان به مدت یک دهه در دهه 90 پرده های سینما را اشغال کردند. این بار ما فیلم هایی مثل “دروغ های حقیقی”، “دلتا فورس”، “حکومت نظامی” و… را شاهد بودیم. در همان سالها، ریدلی اسکات هم فیلمی ساخت به نام “جی آی جین”، با بازی دمی مور که در پایان گروهی تروریست مسلمان مورد حمله کماندوهای ارتش آمریکا قرار می گرفتند.
ریدلی اسکات پیش از این در دهه 80 میلادی فیلم هایی ساخته بود که در بعضی از آنها می شد به صورت نمادین ردپایی از اسلام ستیزی را دید. در قسمت اول فیلم بیگانه، یک هیولا از اعماق تاریخ، از ناکجا آباد و از ما قبل تاریخ به دوران مدرنیته آمده و هیچ راه مقابله ای با او وجود ندارد. هیولایی که از مغز حمله می کند و میزبان را مثل یک باورِ مسموم یا مثل یک ایمان قلبیِ مسموم، می کشد. این مسمومیت به شدت مسری است و از فردی به فرد دیگر منتقل می شود. ریدلی اسکات در این مدت فیلم های دیگری هم ساخت ولی در هر دهه به اقتضای آن دهه یک فیلم دارد. نهایتا بعد از سال 2000 که رویکرد جدیدی را در سینمای آمریکا شاهد هستیم، ریدلی اسکات هم از این رویکرد جدید عقب نماند. وی در فیلم سقوط شاهین سیاه در نهایت صراحت بحث اسلام، ترس از اسلام و نبرد آمریکا با اسلام را بیان می کند. در کارنامه آثار ریدلی اسکات که بر ضد اسلام ساخته شده اند، سقوط شاهین سیاه صریح ترین و واضح ترین فیلم او محسوب می شود.
بررسی محتوایی فیلم سقوط شاهین سیاه
تقریبا چند دقیقه اول فیلم، ریدلی اسکات عملا یک مستند می سازد و سپس ادعا می شود که فیلم بر اساس داستانی واقعی تولید شده. یعنی فیلم در ابتدا به شما این باور را می دهد که حقیقی است و واقعیت دارد. بعد از کلیپ آغازین، در تیتراژهای دیگر فیلم، صحنه هایی همراه با موسیقی شبیه موسیقی فیلم “آخرین وسوسه مسیح” نمایش داده می شوند که وضعیت زندگی مردم در سومالی را نشان می دهد. یعنی فیلم ابتدا سعی دارد به مخاطب اثبات کند که واقعیت دارد و دقیقا دروغگویی از همینجا آغاز می شود.
در یک نگرش کلی می توان گفت که اصولا در غرب دو نوع فیلم جنگی تولید می شود. فیلم جنگی تبلیغاتی مانند “اسلحه برتر” و “پرل هاربر” و فیلم های ضد جنگ. فیلم سقوط شاهین سیاه یک فیلم تبلیغاتی و سفارشی است که با وجود اشاره به یکی از بزرگترین رسوایی های جنگی آمریکا، نشان می دهد آنهایی که کشته شدند در مسیر فداکاری و وطن پرستی(در مفهوم آمریکایی آن) گام برداشتند.
فیلم با یادآوری این نکته به پایان می رسد که اگر آمریکایی ها مخالف سیاست های جنگ طلبانه دولتشان هستند می توانند آن را ابراز کنند اما وقتی جنگ شروع شد، تنها وظیفه آنها حمایت از سربازان است. فیلم سقوط شاهین سیاه چنان مخاطب را درگیر می کند و سربازان آمریکایی را مظلوم نشان می دهد که از یاد می برد این ارتش آمریکا است که در خارج از مرزهای کشورش به شکل علنی در امور نظامی و حکومتی کشوری دیگر دخالت می کند. از همه مهمتر اینکه فراموش می کند که آمریکایی ها نظامی هستند و مجهز به پیشرفته ترین مهمات جنگی و سومالیایی ها مردم غیرنظامی هستند یا شبه نظامیانی هستند که باید با اسلحه هایی سبک در برابر بالگردهای شاهین سیاه بایستند. پس در اصل سومالیایی ها مظلوم هستند و توسط آمریکایی ها قتل عام می شوند نه اینکه آمریکایی ها مظلوم باشند. با این حال مخاطب هوشمند علارغم نظر سازندگان اثر پی می برد که آمریکایی ها از مردم تنگدست سومالی بیچاره ترند.
فیلم به شکلی متظاهرانه سعی دارد تا موضع انتقادی نسبت به جنگ های آمریکا داشته باشد و این حالت انتقادی حداکثر به ناخشنودی چند سرباز حاضر در جنگ محدود می شود. اینگونه است که به زعم کارگردان باید پذیرفت سقوط شاهین سیاه هرچند در ژانر جنگ ساخته شده اما فیلمی ضد جنگ است. یعنی کارگردان ادعا دارد بخاطر موضع انتقادی چند سرباز و کشتار سربازان آمریکایی، یک فیلم ضد جنگ ساخته، با اینکه شکی در این قضیه وجود ندارد که فیلم سقوط شاهین سیاه در مدح ارتش آمریکا و قهرمانانه جلوه دادن یکی از عملیات های شکست خورده آمریکا تولید شده. این ادعای کذب در جای دیگر هم تکرار می شود. زمانی که در فیلم، سربازان از ابتدا تا انتها آدم می کشند اما پیام اخلاقی که ما باید از آنها بگیریم این است که آنها آدمکش نیستند!
عملیات اصلی و واقعی با شکست بدی روبه رو شد و سربازان آمریکایی به فلاکت نشستند. اما در فیلمی که ادعا می شود واقعی است، سربازان آمریکایی وطن پرست، مظلومانه و قهرمانانه جان فشانی می کنند. انگار نه انگار که اینجا کشور سومالی است و متجاوزان اصلی آمریکایی ها محسوب می شوند.
بررسی تاریخچه فیلم های جنگی آمریکایی(چرا سقوط شاهین سیاه یک مسلخ است؟)
قبل از وقوع جنگ جهانی اول، بزرگان سینمای صامت مثل توماس اینس و گریفیث، فیلم های بزرگی برای تبلیغ جنگ و آماده سازی افکار عمومی آمریکا برای ورود به جنگ ساختند. پس از جنگ جهانی اول و در دوره رکود بزرگ اقتصادی آمریکا، فیلم هایی تولید شد که در انتهای آنها خبری از جنگ قریب الوقوع وجود داشت و ادعا می شد که آمریکا حیثیت از دست رفته اش را باید با جنگ پس بگیرد. حین جنگ جهانی دوم و بعد از آن، فیلم هایی در مورد جنگ جهانی ساخته شد که در آنها یک نفر یا چند نفر که از نظر احساسی به مادر، همسر یا فرزند خود تعلق خاطر داشتند، در یک عملیات قهرمانانه شرکت می کردند و تعداد زیادی از سربازان دشمن را نابود می کردند.
دهه 60 و 70 فیلم هایی مثل “توپ های ناوارون” و “قلعه عقاب ها” همان تم کلاسیک جنگ جهانی را داشتند. گروهی قهرمان که به دلیل امتیازات قهرمانانه خودشان می توانند کاری بزرگ و اعجاب انگیز را در عرصه نبرد رقم بزنند. اما ویتنام این حساب و کتاب ها را بهم ریخت. از جایی به بعد انتقادات نسبت به جنگ ویتنام شروع شد. شاید در آغاز دهه 60 و 70 فیلم ها همچنان قهرمان محور بودند، ولی به تدریج موج مخالفت با جنگ ویتنام از همان دهه 70 شروع می شود.
در دهه 70 و 80 و پس از رسوایی جنگ ویتنام، فیلم های ضد جنگی مثل “جوخه”، “غلاف تمام فلزی” و “اینک آخرالزمان” تولید شدند که وضعیت اسفناک سربازان آمریکایی و ارتش آمریکا را به نمایش در می آوردند. در همین حین فیلم هایی مثل “اولین خون” هم تولید می شدند که از تمام فیلم های ضد جنگ بیشتر مخاطب داشتند و در حال مظلوم نمایی و تطهیر سربازان آمریکایی بودند. در دهه 90 تروریست ها وارد پرده سینما شدند و ارتش آمریکا مشغول به تروریست ها شد.
در انتهای دهه 90 دوره جدیدی در فیلم های جنگی آغاز شد. آمریکا با فیلم “نجات سربازان رایان” و در ابتدای قرن 21 با مستند “بند آف برادرز”، روی جدیدی از جنگ را به نمایش گذاشت. در این فاز جدید قرار بود شاهد مسلخ سربازان آمریکایی باشیم. در این فیلم ها آمریکا ممکن بود شکست هم بخورد اما شکست هایش هم قهرمانانه بودند. در این فاز خبری از سربازهای فحاش و بی تربیت آمریکایی نبود و شاهد چهره های جدید و به شدت معصوم بودیم. همچنین هوس رانی سربازان جای خود را به خانواده دوستی و رمانتیک بودن داد. دلیل این تغییر فاز این بود که آمریکا شکست های سنگینی خورده بود و دیگر نمی توانست منکر این قضیه شود. همچنین جنگ های پیش روی آمریکا با محور شیطانی(محور شرارت) اقتضا می کرد تا آمریکا ارتش خود را به نحوی تطهیر و ستایش کند که افکار عمومی با آن همراه شود. با اینکه در واقعیت سربازهای آمریکایی در عراق هیچ فرقی با سربازان آمریکایی در ویتنام نداشتند، اما آمریکا اصرار داشت تا سربازان خود را معصوم و حتی در فیلمی مثل “ما سرباز بودیم”، فرماندهان جنگ را(با بازی مل گیبسون)، قدیس و دین دار معرفی کند.
فیلم سقوط شاهین سیاه در انتهای همین پازل ساخته شده. این فیلم در دسته فیلم هایی از جنگ است که باید سربازان آمریکایی را مظلوم، معصوم، مجبور به جنگ و قهرمان جلوه دهند. اینجا قرار نیست شاهد پیروزی های آمریکا باشیم بلکه قرار است شکست های مفتضحانه آمریکا را ببینیم. چراکه این شکست ها باید قهرمانانه جلوه داده شوند و بهترین بستر برای مظلوم نمایی و تطهیر چهره سربازان آمریکایی هستند. نتیجه این تطهیر، همراهی افکار عمومی مردم آمریکا با ارتش این کشور در جنگ عراق و افغانستان است. با اینکه در واقعیت سربازان آمریکایی همان جنایاتی را در عراق و افغانستان می کنند که در ویتنام کردند.
ناگفته نماند که می توان از این فیلم نتیجه گرفت که آمریکا به شکست پذیری خودش اعتراف کرده. یعنی آمریکا شکست ناپذیر نیست و حتی از سومالیایی های شبه نظامی هم شکست سختی می خورد و سربازانش تکه تکه می شوند. فیلم سقوط شاهین سیاه برای مخاطب می تواند حقیقت امر را از طریق نمایش رویدادی تکان دهنده نشان دهد. این حقیقت که دوره سلطه جویی به پایان رسیده و برای ارتش های متجاوزِ مدعیِ صلح، چاره ای به جز بن بست، شکست و مرگ خفت بار در سومالی، افغانستان و عراق وجود ندارد. هر چند ریدلی اسکات چنین مقصودی ندارد و می کوشد از نشان دادن مستقیم و بلاواسطه این سرنوشت محتوم استعمارگران طفره رود. زیرا طبیعتا فیلمی که به اقرار صریح اسکات به یاری پنتاگون و سازمان سیا به تولید رسیده است، نمی تواند حاوی نیتی بشردوستانه باشد.
چرخش های صد و هشتاد درجه ای
بعد از اینکه در سال 1974 جنگ ویتنام تمام شد، از سال 1982 میلادی نقدهای جنگ ویتنام شروع شد و نشان داد که آمریکا در کجا اشتباه کرده و در کجا سیاست های خارجی اش متجاوزانه بوده. ولی دهه 90 بعد از سربلند کردن جهان اسلام و حرکات اسلامگرایانه در جهان، فیلم های نظامی به دست هنرمندان توانا ساخته شد. یعنی اسلام ستیزی باعث چرخشی 180 درجه ای در هنرمندان شد. مثلا اولیور استون که در فیلم هایش سیاست خارجی آمریکا را نقد می کرد، فیلم ضد ایرانی اسکندر را ساخت که در آن تمدن غرب به تمدن ایران حمله می کند و با شمایل بسیار دقیق، جنگ آمریکا و ایران را به نمایش می گذارد و حتی شیر ایرانی را پوست می کند. فیلم سقوط شاهین سیاه هم عملا در همین سناریو ساخته شده و حضور نظامی سربازان آمریکایی در کشوری مسلمان را نشان می دهد که یادآور حضور نظامی آمریکا در عراق درست در زمانی است که فیلم روی پرده سینما پخش می شود.
مسئله حائز اهیمت دیگر این است که سربازان آمریکایی بعد از تکه تکه شدن همرزمانشان در ویتنام، دیگر توانایی و روحیه یک جنگ تمام عیار را ندارند. از چنین افرادی که حتی در کشور خودشان هم توسط مردم طرد شدند، نمی توان انتظار فتح عراق و افغانستان را داشت. هنگامی که سربازان نیروهای واکنش سریع که هزاران بار کشتن با اسلحه را تجربه کرده اند، خود را در لحظه عمل ناگزیر از مغلوب شدن ببینند، حال وضعیت سربازان ساده و عادی چگونه خواهد بود هنگامی که پس از بمباران شدید خیابان های بغداد به آنجا اعزام می شوند؟ اصولا آمریکا به جنس دیگری از سرباز احتیاج پیدا می کند و برای نبرد آیندهاش، سربازی را قرار است تربیت کند که با انگیزه دینی می جنگد.
این سرباز برعکس سرباز فیلم های ویتنام حرف های رکیک به زبان نمی آور و انگیزه اش شب نشینی، مشروب خوردن و رقص با زنان بدکاره نیست. به همین دلیل نیاز است تا فیلم های جنگی 180 درجه تغییر کنند و با نمایش مسلخ سربازان آمریکایی در فیلم های “پرل هاربر”، “ما سرباز بودیم”، “نجات سربازان رایان” و “سقوط شاهین سیاه” و البته نمایش نقش آفرینی قهرمانانه همسران و مادران سربازان داخل این فیلم ها، جنس جدید سرباز آمریکایی متولد شده و تربیت شود.
جنگ خاورمیانه
جنگ در خاورمیانه و کشور های اسلامی، نوعی جدید از جنگ محسوب می شود. ما شاهد فضای خاص این نوع جنگ در فیلم سقوط شاهین سیاه هستیم. در این فیلم، در ابتدا مردم از جنگ و سربازان آمریکایی فرار می کنند. اما در ادامه بخاطر شهدایشان، همگی به میدان می آیند و حتی بدون اسلحه با آمریکایی ها مبارزه می کنند. به عبارتی هرچه بیشتر مردم سومالی توسط ارتش آمریکا کشته می شوند، جمعیتی که علیه آنها می جنگد، افزایش پیدا می کند. مردم سومالی عین زامبی ها زیاد هستند و مثل مور و ملخ سر آمریکایی ها خراب می شوند.
یکی از دلایلی که آمریکا به نوع جدیدی از سربازان نیاز دارد همین است. جنگ با مسلمانان و مردم غرب آسیا، به دلیل اینکه شور مبارزه با افزایش تلفات در آنها بیشتر می شود، بسیار خونین و پرتلفات خواهد بود. به همین دلیل در فیلم هایی مثل سقوط شاهین سیاه، باید این تلفات سنگین را از قبل توجیه کرد و برای آن دلیل آورد.
همه مردم علیه آمریکایی ها می شوند. هرکس با هرچیزی که دارد با آمریکایی ها مبارزه می کند و این قضیه را چندبار از دهان شخصیت های فیلم هم می شنویم. فقط شبه نظامی ها با آمریکایی ها نمی جنگند، بلکه مردم عادی هم با آنها می جنگند. به عبارتی تمام مردم خاورمیانه و کشورهای اسلامی، تروریست های بالقوه هستند. فرقی بین زن و کودک و نوجوان و بزرگسال و پیرمرد وجود ندارد. همه اینها آدمکش هستند و به ناچار باید کشته شوند.
در فیلم سقوط شاهین سیاه شاهد هستیم که آمریکایی ها از خودشان دفاع می کنند. انگار نه انگار که آنها به یک کشور دیگر آمده اند و در امور آن دخالت می کنند. داستان به شکلی به پیش می رود که آمریکایی ها در شهر گیر می افتند و برای نجات خودشان ناچار هستند تا سومالیایی ها را بکشند. به عبارتی ریدلی اسکات در این فیلم با نمایش ناچاری سربازان آمریکایی برای دفاع از خود، کشتار بی رحمانه و فجیع مردم سومالی را توجیه می کند.
آمریکایی ها بسیار اخلاق مدار هستند و تا زمانی که کسی اسلحه به دست نباشد او را نمی کشند. در جایی می بینیم که انبوهی از جمعیت علیه یک سرباز زخمی جمع شده اند اما این سرباز فقط به کسانی شلیک می کند که اسلحه دارند. مردم سومالی بسیار وحشی ترسیم می شوند و کشته شدنشان کاملا بی اهمیت است. اما سربازان آمریکایی قهرمانانه کشته می شوند و در لحظات آخر به خانواده خود فکر می کنند.
جنایات آمریکا
در این فیلم، سربازان آمریکایی به فکر دوستان و همرزمان خود هستند و بارها برای همدیگر فداکاری می کنند. لحظات آخر آنها قهرمانانه و دراماتیک به نمایش در می آید و شاهد هستیم که در هر لحظه مخصوصا قبل از عملیات و پیش از مرگ، به فکر خانواده خود(مخصوصا دختر و همسر خود) هستند. این سربازان همگی نخبه، کم سن، هنرمند، ورزشکار، با اخلاق و بشاش به تصویر در می آیند. یعنی هیچ اشاره ای به سربازان بی رحمی که جنایت های زیادی در عراق، افغانستان، ویتنام و… کردند نمی شود و همه آمریکایی ها از پسران الگو یا اصطلاحا گلدن بوی ها هستند. در قاموس این سربازان تجاوز به زنان، کشتار زن و کودک، تجاوز به زنان، نسل کشی و بی رحمی نمی گنجد. ادعا هایی که با شواهد تاریخی رد می شوند و مشخص است که ریدلی اسکات در حال دروغ پردازی است.
انواع توجیه های فیلم سقوط شاهین سیاه
در فیلم توجیهات فراوانی برای مظلوم نمایی سربازان آمریکایی و جنایاتشان وجود دارد. آنها ناچار به کشتار مردم هستند چون در غیر این صورت مردم سومالی که همگی تروریست هستند آنها را خواهند کشت. سربازان آمریکایی زنان و کودکان را نمی کشند مگر اینکه مسلح باشند. از بین افرادی که به آنها حمله می کنند، به هیچ وجه اشخاص غیر مسلح را مورد هدف قرار نمی دهند. بسیاری از اشخاصی که کشته می شوند، به دست خود سومالیایی ها کشته می شوند از جمله کودکان. در اواخر فیلم هم شاهد یک پیرمرد رهگذر هستیم که کودک خود را از دست داده. ماشین های آمریکایی می ایستند تا او عبور کند و هیچ کاری با او ندارند. در عین حال هیچ جا نمایش داده نشد که آمریکایی ها این کودک را بکشند، پس کشته شدن این کودک به دست خود سومالیایی ها رقم خورده.
در آخر فیلم شاهد تعدادی دیالوگ کلیشه ای و شعاری هستیم که قرار است بعد از اتفاقات داستان، نظر تولید کننده نسبت به جنگ افروزی آمریکا را بیان کند. یکی از سربازان می گوید که مردم نمی فهمند چرا ما می جنگیم، ما برای همرزمانمان می جنگیم(برای اونی می جنگیم که کنارمون ایستاده). ولی سوال اینجاست که اگر آمریکا وارد این جنگ نمی شد، مگر سربازی به منطقه اعزام می شد که بخواهید برایش بجنگید؟ جالب است که جواب این سوال توسط همین سرباز داده می شود. او می گوید در مورد این مسئله فکر نکن!
این سوال پرسیده می شود که اصلا حضور آمریکا تغییری در منطقه ایجاد کرده؟ سربازی می گوید که از وقتی ما آمده ایم، همه چیز تغییر کرده حتی خود من. این جواب خیلی مسخره و مضحک است. چراکه حضور آمریکا قرار بود باعث اتمام جنگ و آبادانی سومالی بشود. نه اینکه چند سرباز سوسول با دیدن کشتار مردم، از نظر روانی بهم بریزند. البته این که همه چیز در سومالی تغییر کرد هم حرف اشتباهی نیست. چراکه وضعیت سومالی چندین برابر بدتر از قبل شد و همه اینها به لطف حضور آمریکا بود.
در آخر گفته می شود که چرا سربازان آمریکایی باید در جنگ یک کشور دیگر دخالت کنند؟ مگر قصد قهرمان بازی دارند؟ یک سرباز در جواب می گوید ما قصد قهرمان بودن نداریم. فقط بخاطر شرایطی که از داخل به ما تحمیل شده وارد این جنگ ها می شویم. به عبارتی ادعا می شود که در سومالی، در حال دفاع از خاک آمریکا هستیم. حالا سومالی که در آفریقا واقع شده دقیقا چه تهدیدی برای آمریکا در آنسوی اقیانوس اطلس دارد را، هیچکس نمی داند. به عبارتی توجیهاتی که این فیلم برای جنگ افروزی آمریکا با دیالوگ هایش ارائه می دهد، حرف های بی سروتهی بیش نیستند.
بسیار جالب است که آخرین امید آمریکایی ها، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل است. نیروهای سازمان ملل به منطقه جنگی ورود می کنند و با کشتار سومالیایی ها، آمریکایی های گیر افتاده را نجات می دهند. این فیلم افشا می کند که سازمان ملل و نیروهای حافظ صلح، در اصل وظیفه حمایت از آمریکا را برعهده دارند و نیروهای ذخیره آمریکا محسوب می شوند.
جمعبندی و نتیجه گیری از سقوط شاهین سیاه
آمریکا بخاطر رسوایی در جنگ ویتنام، روند سینمای جنگ خود را رفته رفته تغییر داد و از یک ارتش شکست ناپذیر و بی رحم، تبدیل شد به ارتشی معصوم که مخاطب باید برایش دلسوزی کند. در ابتدا فیلم هایی مثل نسختین خون(رمبو) ساخته شدند تا تقصیرها را از گردن آمریکا بردارند و سپس فیلم هایی مثل نجات سربازان رایان ساخته شدند تا مظلومیت سربازان آمریکایی و جان فشانی های قهرمانانه آنها را حتی در شکست های مفتضحانه به نمایش دربیاورند. فیلم سقوط شاهین سیاه نیز بعد از نجات سربازان رایان ساخته شده و در همین پازل بازی می کند.
سقوط شاهین سیاه ماموریت دارد تا سربازانی معصوم که جز یک نفر آنها، حتی فحش هم نمی دهند را در یک ماموریت اجباری به نمایش دربیاورد و نارضایتی آنها را از جنگ نشان دهد. اما این سربازان علارغم میل باطنیشان مجبور هستند برای نجات جان خودشان با سومالیایی های وحشی مسلمان بجنگند. این فیلم قبل از حمله آمریکا به عراق و افغانستان ساخته شده و هدفش این است که دلسوزی مخاطبین را برای ارتش مجبور به جنگ آمریکا بخرد و چهره ای منفور از مسلمانان نشان دهد تا بعدا مخاطبین هیچ دلسوزی نسبت به عراقی ها و افغانستانی های قربانی جنگ نداشته باشند.
در عین حال این فیلم در حال نمایش قهرمانانه یکی از شکست های مفتضح آمریکا می باشد. عملیات مورد نظر فیلم در واقعیت به ماجرای طبس شباهت زیادی دارد و سربازان آمریکایی به شکل عجیبی شکست خوردند. اما ریدلی اسکات این شکست مفتضحانه را به عملیاتی قهرمانانه تبدیل می کند و مرگ بی هدف سربازان آمریکایی در واقعیت، تبدیل به مرگی قهرمانانه و حماسی می شود.
قدرت سینما این است که می تواند تاریخ را جوری که دلش می خواهد تعریف کند و حتی شکست های سنگین را قهرمانانه جلوه دهد. جالب است که الگوی فیلم های مسلخ محور آمریکایی، شباهت زیادی به دفاع مقدس ما دارد. یعنی آمریکایی ها به خوبی از الگوی جنگی ما استفاده رسانه ای می کنند اما خودمان هنوز به درک درستی از سینمای دفاع مقدس نرسیده ایم.
سلام علیکم
چشم بیشتر نقد می کنیم
بعد از تموم شدن نقد آثار میازاکی و استودیوی جیبیلی سراغ دیگر کارگردان های معروف مثل ساتوشی هم خواهیم رفت. پیشنهاد مطالعه رو در کانال ایتامون قرار می دیم
بیشتر چنین فیلم های رو نقد کنید.
ضمناً آثار ساتوشی کن رو هم مدنظر داشته باشید.
لطفاً یک بخش پیشنهاد مطالعه رو هم اضافه کنید.
سلام علیکم
چشم بیشتر نقد می کنیم
بعد از تموم شدن نقد آثار میازاکی و استودیوی جیبیلی سراغ دیگر کارگردان های معروف مثل ساتوشی هم خواهیم رفت. پیشنهاد مطالعه رو در کانال ایتامون قرار می دیم