فیلم سینمایی

بررسی و تحلیل فیلم 2001 Donnie Darko (دانی دارکو)

[box type=”info” align=”” class=”” width=””]متاسفانه هنوز تحلیل دقیقی برای این اثر نوشته نشده است، اگر نظر و دیدگاهی داشتید حتما برایمان بنویسید تا به درک و فهم بهتر آن کمک کند . . .[/box]

دانی دارکو (Donnie Darko) نخستین ساخته‌ی بلند سینماییِ ریچارد کِلی، فیلمساز کم‌کار آمریکایی است. آقای کِلی علاوه بر کارگردانی، فیلمنامه‌نویسی دانی دارکو را نیز بر عهده داشته. «در شب دوم اکتبر سال ۱۹۸۸، نوجوانی به‌اسم دانی دارکو (با بازی جیک جیلنهال) به‌دنبال شنیدن یک صدا، برای ملاقات با خرگوشِ انسان‌نما یا انسانِ خرگوش‌نمایی غول‌پیکر به‌نام فرانک (با بازی جیمز دووال) از خانه بیرون می‌رود. خرگوش-انسان، خبر نزدیک شدن پایان دنیا طی ۲۸ روز و ۶ ساعت و ۴۲ دقیقه و ۱۲ ثانیه‌ی آینده را به دانی می‌دهد. صبح فردا که دانی به خانه برمی‌گردد، متوجه می‌شود از حادثه‌ی عجیب‌وُغریب و نادرِ اصابت موتور جت به اتاق‌خواب‌اش جان سالم به‌در برده است…»

دانی دارکو در تاریخ سینمای علمی-تخیلی از هر لحاظ که حساب کنید، اثر نامتعارفی به‌شمار می‌آید؛ فیلم درواقع داستان ۲۸ روز آخر زندگی یک نوجوان غیرعادی و فوق‌العاده باهوش را تعریف می‌کند. جالب است بدانید که طبق ادعای کِلی تایم صرف‌شده برای فیلمبرداریِ دانی دارکو هم ۲۸ روز بوده! شاخک‌های دانیِ نابغه به‌واسطه‌ی وصول به پاره‌ای از الهامات و کشف‌وُشهودهایی ذهنی در خواب و بیداری، به‌کار می‌افتند و او به گونه‌ای از پیش‌آگاهی درباره‌ی موعد دقیق مرگ خودش دست پیدا می‌کند؛ زمانی که برای شخصِ دانی، به‌منزله‌ی “پایان جهان” خواهد بود.

جان‌مایه و مضمون محوری دانی دارکو جز این نیست؛ گرچه به‌همین سادگی‌ها روایت نمی‌شود و چندان سهل‌الوصول [بخوانید: راحت‌الحلقوم!] نیست. کِلی در این فیلم‌کالت مشهورش، در ۲۵ سالگی، موضوعی بغرنج را دست‌مایه قرار داده است که به‌نظر می‌رسد بیش‌تر برای خوره‌های علم فیزیک و علاقه‌مندان به نظریه‌های استیون هاوکینگِ معروف [علی‌الخصوص پیرامون تحقق سفر در زمان] جذابیت داشته باشد تا عامه‌ی دوست‌داران سینما. میزان فروشدانی دارکو را البته نمی‌توان دلیلی بر این مدعا محسوب کرد چرا که فیلمِ ریچارد کِلی منتسب به سینمای مستقل ایالات متحده است و طبیعتاً اکران محدودی را از سر گذرانده.

فصول ابتدایی دانی دارکو، کنجکاوی‌برانگیز و درگیرکننده ‌هستند؛ دو خصیصه‌ی مثبتی که ساخته‌ی ریچارد کِلی را [با این شدت و قوت] تا انتها همراهی نمی‌کنند و با در نظر گرفتن تایم ۱۳۳ دقیقه‌ای و نسبتاً طولانیِ نسخه‌ی دایرکتورز کات، اگر قرار باشد حکمی بی‌رحمانه درخصوص فیلم صادر کنیم و کفر طرفداران پروٌپاقرص‌اش را دربیاوریم(!): دانی دارکو هماهنگ با گذشت زمان، به‌تناوب، کُند و کسل‌کننده می‌شود. نکته‌ی بعدی این‌که به‌نظرم به‌واسطه‌ی طرح یک‌سری سؤالات در فیلم [که به مسائل اعتقادی پهلو می‌زنند] شاید بهتر باشد تا اندازه‌ای محتاط و مسلح به تماشای دانی دارکو نشست!

گروه بازیگران فیلم به‌نحوی اقناع‌کننده از پس باورپذیر ساختنِ نقش‌هایشان برآمده‌اند؛ مخصوصاً جیک جیلنهالِ جوان که توانسته است تصویری ماندگار از دانی دارکوی بااستعداد، درک‌نشده، تا حدودی ترسناک و گرفتار مشکلات روانی خلق کند. مگی جیلنهال [در نقش الیزابت دارکو] این‌جا هم خواهر بزرگ‌تر جیک است.

چنانچه به‌دنبال تجربه‌ی فیلمی از جنس دیگر هستید و نیز قصد دارید ذائقه‌ی سینمایی‌تان را با طعم‌های تازه‌ محک بزنید و صدالبته اگر کاسه‌ی صبرتان خیلی زود لبریز نمی‌شود(!)، دانی دارکو برای شروع، پیشنهاد خوبی است که [چنان‌که قبل‌تر گفتم] هواداران دوآتشه‌ای هم دارد. سرآخر، این هشدار را بدهم که از وقت گذاشتن برای دانی دارکو به‌احتمال زیاد مخ‌تان سوت خواهد کشید(!) ولی مطمئناً ارزش‌اش را دارد… می‌شود دانی دارکو را دوست نداشت اما نمی‌توان نادیده‌اش گرفت.

Print Friendly, PDF & Email
منبع
وبسایت cinemalover

نوشته های مشابه

‫7 دیدگاه ها

  1. با عرض سلام و احترام؛
    نقدی که درباره ی فیلم Donnie Darko در این سایت آورده شده فوق العاده سطحی و تقریبا صرفا با یک نگاه سریع میشه به تمام نکات ذکر شده پی برد و اصلا در سطح این سایت فوق العاده نیست اما همین که برای شنیدن نظرات متفاوت تمایل نشلن داده شده قابل تقدیره، اینم از برداشت بنده از چند فراز فیلم:
    1-فلسفه ی سفر در زمان:
    دانی دارکو نوجوانی است که به نسبت هم سن و سالان و اطرافیانش نه الزاما باهوش تر اما حساس تر است و بیشتر تعمق می کند. برای حل سوال هایش از علم کمک می گیرد و آدم دودوتاچهارتایی است و هیچ رفتار و منسک مذهبی در طول فیلم از او به نمایش گذاشته نمی شود و نگاهی ممتنع و بعضا شک آلود به وجود خدا دارد اما در عن حال واژه های ضد مسیح و خدا و پایان دنیا (که اصولا اندیشه ای دینی است) را به کار میبرد و مثل تمام آدم ها وقتی به مرگ و تنهایی آن لحظه می اندیشد ناخودآگاه ذهنش به سمت خدا می رود و دوست دارد او وجود داشته باشد و در آخرین بحثش با معلم فیزیک وجود خدا را پذیرفته و حتی می تواند یکی از چالش بر انگیز ترین مسایل دینی یعنی جبر و اختیار را به نفع معتقدان حل کند با استفاده از عنصر زمان : “نه وقتی از کانال خدا نگاه می کنی” خدا با تسلطی که بر بعد زمان دارد می دانسته که شما از آینده ی خود مطلع می شوید پس آینده ی محتمل از بین نرفته بلکه رخ داده!!!! دانی تمام این مکاشفه را از روی کتابی انجام داده که چگونگی سفر در زمان را توضیح داده و تمثیلی است از کتب دینی است! درست است که نظریه های فیزیک و زمین شناسی مختلفی پایانی برای دنیا به واسطه ی نابودی خورشید و سیاهچاله ها و کاهش منابع و … پیش بینی کرده اند ولی در یک بازه ی هزار تا میلیارد ساله تنها آخرالزمانی که کاملا قطعی است و هر لحظه یا بیست و هشت روز دیگر میتواند رخ دهد از راه شکافته شدن آسمان پایان دنیا ی ذکر شده در کتب دینی است.

    2- چرا خرگوش ؟
    “خرگوش ها موجوداتی بامزه و شهوانی اند. اگه یه موجود بامزه و شهوانی باشی تنها چیزی که از زندگیت می خوای اینه که قبل از اینکه بمیری تا جایی که می تونی سکس داشته باشی”
    چرا این موجود بامزه در این فیلم به شکلی هالووینی و زشت به تصویر کشیده می شود؟ جواب این سوال را باید از استیون کینگ بپرسید که چرا دلقکی که باید موجبات شادی بچه هارا فراهم کند آنها را می خورد؟ یک شوخی با ذات چیز ها ، وقتی دولت کشور ها که باید حافظ جان و مال شهروندانشون باشند مالیات زحمت کشیده ی مردمشون رو صرف جنگ افروزی می کنن و همیشه ی خدا افرادی متکبر و دسیسه چین توصیف می شن، تبدیل به خرگوشایی میشن که به جای خنداندن لرزه به اندام آدم می اندازند.
    خدا برای افرادی که به خدا باور دارند ولی نه به حکمت او تبدیل به خرگوشی نا متعارف میشه
    دانی دارکو خداوندی که مناظر زیبای طبیعت را خلق کرده با خدایی که جامعه ای خاق کرده که یک پورنوگراف کودکان را به زندان می اندازد اما خود رقص شهوانی شش دختر هشت نه ساله را به یک نمایش کلاسیک به نام فرشته ی پاییز ترجیه می دهد ، نمی تواند یکسان بداند.
    این که تو سن هجده سالگی بر اثر سقوط موتور هواپیما رو سقف خونه ات بمیری آخر بد شانسیه و فقط یک سوال گنده رو برا خانواده ی دلشکسته ات باقی می گزاره: خدایا چرا؟ چرا من؟
    و ادامه ی فیلم از این جا به بعد که در باره ی این فیلم درستش اینه که بگیم از این جا به قبل (!) تماما در خدمت پاسخ به این “چرا “بود.

    هنوز این فیلم نکات نا گفته بسیاری دارد که استخراج بقیه ی آن ها را به دوستان دیگر می سپارم.

  2. برداشت کلی بنده از فیلم:
    فیلم روی پرده هایی که از کتاب اسپارو نشون میده رمزگشایی میشه.
    داستان به این شکل شروع میشه که چهارچوب ابعاد جهان دچار مشکل میشه و جهان موازی به وجود میاد و عمر این جهان بیشتر از چند هفته نیست(طبق توضیحات فصل 1 کتاب اسپارو) پس شروع فیلم که خرگوش انسان نما زمان 28 روزه میده برای نابودی جهان منظور نابودی جهان موازی هست. پس کل داستانی که در فیلم اتفاق میافته در جهان موازی هست نه در جهان اصلی.
    ظاهر شدن شی اولین نشونه ی آغاز جهان مماس هست(توضیحات فصل 4). شی فلزی هست و همون موتور هواپیما شی مورد نظر هست که اول فیلم وقتی از آسمون سقوط میکنه همه میگن نمیدونیم از کجا اومده (چون اینجا جهان موازی هست) ولی آخر فیلم به طور واضح از هواپیمای مسافربری کنده میشه(درجهان اصلی) و اینکه وقتی پیدا میشه موجودات بخوبی ازش استقبال میکنن که در دیالوگ ابتدای فیلم همکلاسی دانی هم اشاره میکنه که قضیه خیلی معروف شده
    راهنماها (توضیحات فصل 3) همه اون کسایی که به برگزیده یعنی دارکو کمک میکنن شی ای که از جهان اصلی به جهان مماس اومده رو به جای اصلیش برگردونه (شی ای که باید برگرده همون دختره گرچن هست. اول که میاد اولین راهنما معلم هست که میگه پسری که میخوای کنارش بشین. دومین راهنما فرانک که با خرابکاری مدرسه باعث رابطه بین دانی و گریچن میشود و راهنمای اصلی هست که در فصل ده هم اشاره میکنه که برای اطمینان برگزیده باید کشته بشه. و بقیه بازیگرها که همه راهنماها هستن و طبق فصل آخر رویاها وقتی از جهان مماس برمیگردن همه چیز رو به شکل خواب بیاد میارن یا اصلا به یاد نمیارن که آخر فیلم همشون رو نشون میده دونه به دونه از خواب بلند میشن و گرچن که آخر فیلم دانی جنازه ش رو برمیداره و با خودش میبره که یعنی شی ای که باید برگرده گرچن هست و همه ی شخصیت ها وقتی از خواب بلند میشن دارن به رویایی که دیدن فکر میکنن(یعنی جهان موازی)
    برگزیده (توضیحات فصل شش کتاب) که دانی هست مشاهدات عجیب و غریب در طول جهان مماس داره که بازهم مشخص میکنه اتفاقاتی که میبینیم همه در جهان مماس هست.
    به نظرم سایت های مختلف خیلی قضیه رو پیچیده کردن چون نویسنده هیچ وقت اینهمه پیچیدگی رو خودش هم نمیتونه هضم کنه (سورئال و تخیل و فلسفه و علم و هنر و اجتماع و ………..!!!!! چه خبرتونه؟)

    1. فکر کنم تلوزیونی که بابای دانی جلوش خواب رفته بود هم نشانه ای بود از اینکه ما دیگه توی دنیای واقعی نیستیم. پدر دانی داشت مناظره انتخاباتی میدید ولی وقتی دانی شب از خواب بیدار میشه تلوزیون برفکیه باید دوباره فیلم رو ببینم اما فکر می کنم توی جهان مماس اون تلوزیون برفکیه و خبری از اخبار و انتخابات نیست

  3. بنظرم واقعیت هایی تو این فیلم نهفتس که الان بعد از دو دهه ، هنوز عموم مردم براشون زوده که بفهمن . فعلا بعضی مسائل رو کسی درک کنه مجنون خطاب میشه!!! دانی از معلم بچه باز بعنوان دجال یاد کرد و کتاب گفت برگزیده بر اب و اتش تسلط داره . که دانی خونه ی معلمه رو اتیش زد و لوله اب مدرسه رو داغون کرد . همچنین کتاب گفت برگزیده قدرت کنترل ذهن داره و ورزش میکنه و عضلات رو تقویت میکنه که همه این قوانین برای برگزیده توی سریال مسیح هم با جزییات میاد . حتی انکار خدا ولی نه انکار کامل . یه نکته دیگه اینکه فیلم میگه که مرگ هرکس دقیقا پایان دنیاس . ینی در پشت پرده همه باهم میمیرند ولی ظاهرا نه . که این بخاطر پیچیدگی زمان مکانه . ولی همه ی زمانها درنهایت با هم تلاقی دارن . که توی فیلم <> هم اشاره شده به این موضوع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *