فیلم سینمایی

نقد و بررسی فیلم های ماتریکس (matrix)؛ رهایی صهیون از خدای شیطانی

چهار فیلم ماتریکس، اثر برادران واچوفسکی (قبلا برادران واچوفسکی بودند که با تغییر جنسیت، امروز خواهران واچوفسکی هستند!) است. ماتریکس علاوه بر موفقیت چشم‌گیر در گیشه و فروش فوق‌العاده در گیشه، از پر طرفدارترین فیلم های تاریخ سینماست.

ماتریکس توانست با استفاده‌ی به‌جا از جلوه های ویژه،‌ مخاطب عام را جذب خود کند. در عین حال محتوای فلسفی ماتریکس به حدی‌ست که مقالات و کتب متعددی در موضوع سینما و فلسفه به ماتریکس پرداخته‌اند. حتی کتابی با عنوان ماتریکس و فلسفه با نظارت پروفسور ویلیام اروین استاد فلسفه‌ی آمریکایی، نوشته شده است. البته تمام کتاب را بحث های عقلی پر نکرده و مطالب دینی و تحلیل های مذهبی حول محور فیلم ماتریکس نیز در کتاب بیان شده است.

ماتریکس از جمله فیلم هایی است که توانسته محتوای عمیق خود را با فرم جذاب و عامه‌پسند، عرضه کند. واچوفسکی ها با بهره‌گیری از ادبیات خاص برنامه‌نویسی توانستند جهان جذابی را بی آفرینند. ترکیب مباحث فلسفی عرفانی و تکنولوژیک در ماتریکس شاید در میان فیلم های مطرح جهان، بی‌نظیر باشد. ماشین ها در واقعیت هیبت ماشینی دارند اما در جهان ماتریکس، ظاهری انسان‌گونه پیدا می‌کنند.

یکی از اعضای مشاوران فرهنگی واتیکان که یک کشیش کاتولیک بود، ماتریکس را یک شاهکار خواند و به همگان توصیه کرد نه فقط بخاطر جلوه های ویژه بلکه به خاطر برانگیختگی روشنفکرانه، فیلم را ببینند.

نئو و لباس کشیش های مسیحی موسوم به کاسّوک

اما باید توجه کنیم که فلسفه‌ی ماتریکس، در یک اتمسفر کاملا دینی شکل می‌گیرد. یعنی علی‌رغم نگاه پروفسور اروین و همکاران ایشان فیلم با پرداختن به مساله‌ی جهان های موازی رویکردی دینی را پی می‌گیرد و به نظریات فلسفی همچون مغز در خمره یا شیطان فریب‌کار به صورت خالص نمی‌پردازد.

به بیان دیگر ماتریکس یک فیلم کاملا دینی و علی الخصوص مسیحی است. هر چند واچوفسکی ها با تلفیق المان های ادیان مختلف سعی کرده‌اند داستان را جذاب‌تر کنند؛ اما اساس فیلم بر پایه‌ی نگاه مسیحیت ناستیک (Gnostic) و بودیسم است. تا جایی که اسم سفینه‌ی مورفیوس، نبوکدنضر یا همان بخت النصر است و دور شدن از زایان با این سفینه، یادآور دیازپورا و تبعید قوم یهود از سرزمین مقدس است.

در کنار این دو دین که اتمسفر فیلم را تشکیل می‌دهند، از نماد های متخلفی نیز استفاده شده است. مثلا در نام‌گذاری پرسیفونه و مرووینجین، از اسامی خدای یونانی و پادشاهان فرانسوی بهره برده است. (پرسیفونه، دختر زئوس و همسر هِیدِس، خدای جهان زیرین در اساطیر یونانی) (مرووینجین ها، اولین نژاد از پادشاهان فرانسوی)

حتی در اولین ورود نیو به سفینه، علامت mark 3 no 11 نمایان می‌شود که اشاره به این فقره از کتاب مقدس دارد:
مرقس، باب ۳، فقره ۱۱
[11] کسانی نیز که گرفتار ارواح پلید بودند، وقتی چشمشان به او می‌افتاد، در مقابلش به خاک می‌افتادند و فریاد برآورده، می‌گفتند: «تو پسر خدا هستی!»
این نماد اشاره به ورود نیو و اولین دیدار مروم با منجی برگزیده دارد.

همچنین نماد های متخلفی مثل پلکان مارپیچ، زمین شطرنجی و عدد ۱۰۱ نیز در فیلم وجود دارد که به نظر برخی، اشاره به باور های فرقه‌ای و ماسونی دارد.

به نظر می‌رسد در تحلیل ماتریکس، بایستی دقت بیشتری را بر جزئیات داستان و نحوه‌ی شخصیت پردازی فیلم معطوف ساخت. هر چند شناخت نماد ها مهم است؛ اما چون اکثر نماد ها در فیلم پرداخت نشده و در یک سکانس نشان محدود می‌شوند، نمی‌توان برداشت واضحی از آن ها پیدا کرد. این تحلیل نیز بر نماد هایی تاکید می‌کند که در فیلم توضیح داده شده و می‌توان منظور کارگردان را از آن نماد، فهمید. در ادامه به نقد و بررسی فیلم های ماتریکس خواهیم پرداخت.

تمام فیلم در این قاب موجود است؛ ترکیب بین مسیحیت و بودیسم، مجسمه‌ی بودا و نماد های مسیحی در کنار اسباب بازی های دخترانه. یعنی اروتیسم فیلم در کنار جنبه های معنوی

۱. ماتریکس چیست؟

بحث جهان های موازی در مکاتب فکری مختلفی مطرح شده است. از اساطیر گرفته تا ادیان ابراهیمی و فیزیک کوانتوم، نظریاتی را در این باره عرضه کرده‌اند. در یک تعریف ساده، جهان های موازی به معنی جهان هایی است که نه در امتداد جسمانی این جهان، بلکه به موازات جهان ما وجود دارد. به بیان دیگر ما نمی‌توانیم با سفینه های فضایی یا زیر دریایی ها یا هر وسیله‌ی دیگری به آنجا وارد شویم. چرا که اساسا جهان موازی داخل ابعاد فیزیکی این جهان نیست. بلکه در جهانی به موازات این جهان وجود دارد که از دریچه های مخصوصی می‌توانیم به آنجا سفر کنیم.

مثلا همه‌ی ما در خواب وارد یک جهان جدیدی می‌شویم که کاملا قابل حس است. در آنجا اشیاء را لمس می‌کنیم، صدا ها را می‌شنویم و گاهی هم خوراکی هایی را می‌خوریم. یعنی دقیقا حواس ما فعال است اما در جهانی که در کره‌ی زمین یا کره های اطراف نیست؛ بلکه به موازات این جهان و در خارج از ابعاد سه‌گانه‌ی اینجا، قرار دارد.

این نگاه به جهان موازی در تمام نظریات وجود دارد؛ اما در جزئیات اختلافاتی هست که از بیان آن صرف نظر می‌کنیم.
در فیلم، جهانی که نیو در ابتدای فیلم در آن زندگی می‌کند، ماتریکس نام دارد. این جهان به گفته‌ی مورفیوس (نام مورفیوس از خدای یونانی خواب گرفته شده است؛ مورفیوس به نیو تذکر می‌دهد که ماتریکس نوعی خواب غفلت است که باید از آن بیدار شود.) ، کاملا واقعی است. حتی اگر کسی در جهان ماتریکس کشته شود، در جهان واقع نیز کشته خواهد شد؛ پس ماتریکس صرفا یک توهم بی‌اثر نیست و کاملا واقعیت دارد.

نیو همچون آلیس در سرزمین عجایب، با خروج از ماتریکس وارد جهانی جدید می‌شود. رابطه‌ی جهان خارج از ماتریکس با ماتریکس، دقیقا منطبق بر رابطه‌ی بین جهان های موازی است. اما دقت شود که هم ماتریکس واقعی است و هم جهان خارج از آن. تفاوت این است که جهان ماتریکس ساخته‌ی ماشین ها بوده و جهان خارج، مخلوق آن ها نیست.

نقد و بررسی فیلم های ماتریکس (matrix)؛ رهایی صهیون از خدای شیطانی
نئو پس از زنده شدن دوباره، نگاه باطنی پیدا کرده و می‌تواند حقائق اشیاء را ببیند

۲. تولد نیو

نیو با ورود به جهان خارج از ماتریکس، همچون یک نوزاد که در بدن مادر است. بیدار شده و در یک حرکت نمادین، بند ناف خود را می‌کند و پس از لیز خوردن از لوله هایی، تولدی دوباره را تجربه می‌کند.

نقد و بررسی فیلم های ماتریکس (matrix)؛ رهایی صهیون از خدای شیطانی
مورفیوس، مرشد و معتقد به مشیت الهی. البته ترجمه دقیق نیست و منظور مشیتی والاتر از انسان است؛ نه الزاما خدا

این تولد دوباره در نگاه عرفانی، همان توجه به حقیقت است. در ماتریکس، وقتی نیو با حقیقت روبه‌رو می‌شود به جای بهجت حاصل از بیداری، ناراحت می‌شود! چرا که جهان خارج از ماتریکس بی‌روح، تاریک و بی‌رنگ است و انسان ها نیز با جسمی پر از حفره های خاص هستند. از غذا های متنوع خبری نیست و ماشین ها، انسان های آزاده را در بند کرده و در خواب ماتریکس فرو برده‌اند تا از بری بدن آن ها استفاده کنند.
(Flannery-Dailey, Frances and Wagner, Rachel L. (2001) “Wake up! Gnosticism and Buddhism in The
Matrix,” Journal of Religion & Film: Vol. 5: Iss. 2, Article 4. PP 6-11 )

نقد و بررسی فیلم های ماتریکس (matrix)؛ رهایی صهیون از خدای شیطانی
نیو حتی در جهان خارج از ماتریکس، قدرت کنترل ماشین ها را پیدا می‌کند؛ این نکته اشاره به قدرت های ماورائی منجی حتی در جهان خارج از ماتریکس دارد

این نگاه سیاه به جهان حقیقی (لایه‌ی عمیق‌تر واقعیت که در فیلم، جهان خارج از ماتریکس است) یکی از مولفه های مهم در تحلیل فیلم است. برخلاف نگاه عرفانی در شرق و غرب، که کشف حقیقت و رسیدن به آگاهی و بیداری، باعث لذت و بهجت و شادی انسان می‌شود در ماتریکس قضیه برعکس است. تا جایی که وقتی سایفر خیانت می‌کند و از ایجنت اسمیت درخواست زندگی مرفهانه در ماتریکس را دارد، مخاطب نیز با او همراهی کرده و تلاش های نیو برای نجات دادن انسان ها از جهان پر رنگ و لعاب ماتریکس و بیدار شدن در یک جهان تیره و تاریک، عقلانی به نظر نمی‌رسد.

درواقع فیلم با زبان بصری به ما می‌فهماند که زندگی در ماتریکس، زندگی آرام‌تری است؛ هر چند تحت تسلط ماشین ها بوجود می‌آید.

منجی ماتریکس، فرستاده‌ی خدا نیست؛ بلکه خود نیو مهم است. این نگاه اومانیستی در تمام فیلم جریان دارد.

۳. سوفیا، یالدابائوث و ناستیک ها

گفتیم که در ماتریکس دو نگاه بسیار پر رنگ است و پاردایم فکری فیلم را می‌سازد؛ مسیحیت ناستیک و بودیسم. مسیحیت ناستیک شاخه‌ای عرفانی و باطن‌گرا از مسیحیت است که کتاب های مقدس خاص خود را داراست. مثلا انجیل هایی از توماسدر این مکتب ارزش دینی دارد که در شاخه های دیگر مسیحی، به آن وقعی نمی‌نهند. اصطلاحا کتاب های این فرقه جزو کتاب های آپوکریفایی به شمار می‌روند.

در ناستیسیزم مسیحی، خالق اصلی جهان سوفیا نام دارد. او موجودات کامل زیادی را آفریده است. اما در بین مخلوقات وی، یک موجود ناقص نیز وجود دارد. او یالدابائوث (Yaldabaoth) است. یالدابائوث به خاطر خلقت ناشیانه‌ی خود وجودی ناقص دارد. یالدابائوث نیز چون ناقص بود خود را تنها خدای جهان دید و از سوفیا، خدای مونث اصلی که خالق یالدابائوث هم بود، غافل شد. جالب توجه است که یالدابائوث خالق انسان ها و زمین است و به عقیده‌ی ناستیک ها، وی همان خدای عهد عتیق است! یعنی ادعای یگانگی خدای عهد عتیق را ناشی از نقص وی در فهم مخلوق بودن خودش می‌دانند.

ماشین ها باطنی طلایی و قدسی دارند

البته یالدابائوث هنگام خلق انسان ها، از روح سوفیا نیز درون آن ها دمید و باعث شد علی‌رغم مادی بودن انسان ها، وجودشان خدایی شود. دقت شود که کتاب های ناستیسیزم مسیحی، علاوه بر بخش هایی از متن که افتاده و الآن با … جای آن را پر می‌کنند، از تحریف نیز در امان نمانده است. لذا اعتقادات اسطوره‌ای و تخیلی زیادی در این آیین پیدا می‌شود. در بین ناستیک ها، رستگاری در یافتن بینش صحیح و رسیدن به آگاهی (Gnosis) است. شخص ناکامل نیز کسی است که در غفلت زندگی کرده و نوعی خواب و رویا را تجربه می‌کند.

همچنین فرشتگانی توسط یالدابائوث خلق شده‌اند که آرکون (Archon) نام دارند. این فرشتگان به هوشمندی انسان ها حسودی کرده و انسان ناستیک باید در سیر خود از این فرشتگان رد شوند.
(Ibid)

آرشیتکت همچون یالدابائوث، ماتریکس را خلق کرده است. دقت کنیم که هر ماشینی در جهان ماتریکس، تجلّی انسانی دارد.

تطبیق عقائد ناستیسیزم بر ماتریکس

در ماتریکس، اقتباس های زیادی از مسیحیت ناستیک شده است. علاوه بر منجی بود نیو که به آن خواهیم رسید، آرشیتکت خالق ماتریکس است. یعنی آرشیتکت خالق ماتریکس و ماشین ها خالق آرشیتکت و اساس ماتریکس هستند. دقیقا مثل یالدابائوث که خودش مخلوق بود اما در اسطوره‌ی مسیحیت ناستیک، زمین و انسان ها را آفرید.
(Ibid)

نقد و بررسی فیلم های ماتریکس (matrix)؛ رهایی صهیون از خدای شیطانی
باطن ایجنت اسمیت که توسط نیو دیده می‌شود، آتش است و نماد شیطانی بودن وی است.

همچنین اِیجنت ها در ماتریکس، شباهت زیادی به آرکون ها دارند. اِیجنت ها همچون آرکون ها، در مقابل راه تمام کسانی که می‌خواهند از ماتریکس خارج شوند، قرار می‌گیرند. رقابت بین نیو و ایجنت اسمیت هم که کاملا بیان‌گر خصومت شخصی وی با نیو است،‌ می‌تواند ریشه در همان حسادت آرکون ها به انسان داشته باشد.
(Yaldabaoth)

شخصیت ایجنت اسمیت نیز شباهت زیادی به شیطان دارد. وی در ابتدا سردسته‌ی محافظین ماتریکس و از فرشتگان آرکون است. اما در قسمت های بعدی، شاهد حضور اسمیت اما در قالب یک هرج و مرج طلب هستیم. اسمیت دیگر از محافظین نیست و به خاطر تنزیل درجه‌ و مرگش می‌خواهد از نیو انتقام بگیرد. شبیه به ابلیس لعین که در نگاه خود، به خاطر انسان از بین فرشتگان رانده شد؛ هر چند واقعیت به عمل زشت و عدم تبعیت خودش بازمی‌گردد و خباثت وی ربطی به انسان ها ندارد.

اصل و اساس ماتریکس نیز دقیقا بر اساس شعار ناستیک ها ایجاد شده است. از ابتدای فیلم که مورفیوس ماتریکس را زندانی برای ذهن می‌خواند تا نوزایی نیو، تمام دیالوگ ها بر این اساس است که عده‌ای در خواب غفلتِ ماتریکس بوده و باید از این خواب، بیدار شوند. همچون مسیحیت ناستیک که هدف اصلی خود را بیداری و رسیدن به آگاهی یا Gnosis بیان می‌کند.

نئو با اینکه ابزار دیدن ظاهری (چشم) خود را از دست می‌دهد، اما می‌تواند ببیند! اتفاقا عمیق‌تر و دقیق‌تر، باطن موجودات را شهود می‌کند

۴. نئو، منجی و برگزیده

شخصیت اصلی فیلم ماتریکس، توماس اندرسون است. اندرسون (Anderson) به معنی پسر اندر است. اندر از Andreas یونانی به معنی انسان است. پس اندرسون یعنی پسر انسان. پسر انسان تعبیری مسیحی-یهودی است که اشاره به منجی آخرالزمانی این ادیان دارد. نیو یا نِئو نیز به معنای نو و جدید است. پس نئو اندرسون، همان منجی جدید مسیحی-یهودی است.

البته شواهد متعدد دیگری در این باره وجود دارد. اینکه بار ها مورفیوس و دیگران در طول فیلم، به نیو می‌گویند The One یا منجی، حکایت از همین موضوع دارد. شخصیت نئو نیز دقیقا منطبق بر منجی مسیحی است. جدای از لباس نیو که شباهت زیادی به لباس کشیش های مسیحی دارد، نیو در قسمت اول ماتریکس به خاطر خیانت یکی از یارانش، کشته می‌شود. در این هنگام ترینیتی (معنای اسم این خانم، تثبیث است.) وی را زنده می‌کند و نیو هم به یک دید باطنی دست یافته و در سکانس پایانی قسمت اول به آسمان پرواز می‌کند که نماد عروج مسیح است. نیو هم ترینیتی را از مرگ نجات داده و همچون مسیح، مرده زنده می‌کند. دقیقا ویژگی ها منطبق بر منجی مسیحی است.

البته در مسیحیت ناستیک، مسیح رهایی‌بخش دیگران از جهل و رویا و غفلت نیز است. چنانکه در فیلم نیز نیو به دنبال آزاد کردن هر چه بیشتر مردم از ماتریکس بوده و نقش یک ناجی را حتی برای مردم داخل ماتریکس، بازی می‌کند. در کنار این ویژگی ها، سه‌گانه‌ی ترینیتی، مورفیوس و نیو قابل توجه است. چرا که در اسطوره‌ی تثلیث در مسیحیت، سه خدا وجود دارد، عیسی ابن مریم، روح القدس و خدای پدر. در مسیحیت ناستیک، روح القدس را مونث دانسته و به جای پدر پسر و روح القدس، به پدر مادر و پسر عقیده دارند.

نقد و بررسی فیلم های ماتریکس (matrix)؛ رهایی صهیون از خدای شیطانی

نقد و بررسی فیلم های ماتریکس (matrix)؛ رهایی صهیون از خدای شیطانی
نئو در مقابل ماشین اصلی

در ماتریکس نیز تثلیث بین نیو، ترینیتی و مورفیوس با قرائت ناستیک آمده است.
البته شخصیت مورفیوس نیز قابل بررسی است. در تمام فیلم، مورفیوس تاکید دارد که نیو برگزیده است و حتی زمانی که خود نیو در شک به سر می‌برد، مورفیوس به وی باور دارد. مورفیوس به نوعی مرشد نیو است. او علاوه بر آزاد کردن نیو، ماتریکس را به وی شناسانده و در طول مسیر با مشاوره های به موقعش، نیو را راهنمایی می‌کند.

به نظر می‌رسد اگر نگاه عمیقی به تعالیم آخرالزمانی مسیحی-یهودی داشته باشیم در این آیین ها دو منجی وجود دارد. یک شخصیت که پادشاه و حاکم خواهد شد و حامی وی که به نوعی یک راهب و روحانی اهل موعظه است. (شواهد متعدد آقای جیمز تابوز را در باب دوگانه بودن منجی و اثبات نظریه‌ی فوق در کتاب The Jesus Dynasty ببینید. برای خلاصه‌ی مطالب به سایت ایشان (اینجا) رجوع فرمایید)

رابطه‌ی مورفیوس و نیو نیز شبیه به این عقیده‌ی دوگانگی منجی است. از طرفی مورفیوس به نیو مشاوره می‌دهد و در زایان، مردم را هماهنگ می‌کند و از طرفی نیو قدرت های خارق‌العاده دارد و مردم برای حاجت گرفتن به وی مراجعه می‌کنند. حتی بعضی راهب های بودایی نیز به نیو مراجعه کرده و به دنبال راهنمایی گرفتن از منجی می‌باشند.

ماتریکس
پسری با ردای بودایی که به نیو درس عرفان می‌دهد

در ماتریکس بودیسم نقش پر رنگی دارد. از بچه‌ی بودایی که به نیو درس عرفان می‌دهد (جمله‌ی معروفی که برای خم کردن قاشق، باید بدانی که قاشق نیست) تا لباس های بودایی اهالی زایان و چهره های شرقی ایشان. خود نیو نیز با تمسک به هنر های رزمی شرقی می‌تواند به مصاف با ماتریکس برود.

دقت شود که نئو در تلاش اول، نمی‌تواند از ساختمان پرش خوبی داشته باشد و در تلاش دوم، موفق می‌شود. یعنی نئو هم ناقص بوده و از ابتدا عصمت ندارد. در کنار این نکات، عده‌ای باور دارند که مسیحیت ناستیک پیوند وثیقی با بودیسم دارد و حتی برخی حکم بر یکی بودن این دو آیین عرفانی دارند. این مساله در شخصیت نیو نیز موثر است. وی پس از شش بار زندگی و مرگ در ماتریکس های گذشته، هفتمین زندگی‌اش را تجربه می‌کند. راما، هفتمین آواتار یا تناسخ از ویشنو است که مورد توجه‌ی ویژه‌ی هندو ها نیز قرار گرفته است.

این چرخه‌ی رنج و زاده شدن دوباره، اشاره‌ی واضحی به سمسارای بودیستی دارد. در پایان فیلم نیز نیو به سمت ماشین اصلی رفته و یا کنار زدن موانع، با ماشین اصلی ارتباط گرفته و در پایان در آن موجود حل می‌شود. به هر حال نیو منجی بشریت در شرائط آخرالزمانی ماتریکس است. اما کدام بشریت؟

 

۵. صهیون و مردم برگزیده

در ماتریکس، تنها مأمنی که برای محافظت از انسان ها باقی مانده، شهر زایان است که گاهی به آن معبد نیز می‌گویند. زایان همان صهیون، کوه معروفی است که صهیونیست های مسیحی و یهودی به دنبال احداث معبد سلیمان بر روی این کوه هستند. کوه صهیون یا زایان، در آخرالزمان مسیحی و یهودی محوریت دارد و جنگ آخرالزمانی در آنجا اتفاق می‌افتد. البته تپه‌ی صهیون گاهی به معنای اورشلیم نیز استفاده می‌شود.

در ماتریکس، زایان شهر آخرالزمانی مردم آزاد است که در بین ماشین ها و انسان های در خواب غفلت، تنها پناهگاه انسان هاست! زایان توسط یک شورای دوازده نفره اداره می‌شود که می‌تواند اشاره‌ای بر دوازده سبط بنی‌اسرائیل داشته باشد. محوریت این شهر بیان‌گر صهیونیستی بودن فیلم است. اساسا کلمه‌ی Zionist نیز به افرادی به جز نیو، مورفیوس و دوستانشان اشاره دارد. نیو و همکارانش انسان های داخل ماتریکس را به راحتی به قتل می‌رسانند تا زایان را حفظ کنند. البته در فیلم چون آخرین پناهگاه بشریت، صهیون است، طبیعتا مخاطب نیز در این کشتار قهرمانان فیلم را همراهی می‌کند.

نقد و بررسی فیلم های ماتریکس (matrix)؛ رهایی صهیون از خدای شیطانی
شورای دوازده نفره‌ی صهیون

در پایان قسمت سوم نیز نیو به ماشین اصلی رسیده و در نمایی خاص، نور ماشین با نور نیو، یکی می‌شود. یعنی نیو در نور ماشین غرق می‌شود. نگاه فیلم به ماشین ها جالب است. نیو وقتی چشم ظاهرش را از دست می‌دهد، با چشم باطن حقائق را دیده و می‌تواند ماشین ها را آن طور که هست ببیند. در این جهان سیاه و تاریک، باطن ماشین ها نورانی و طلایی رنگ است. برخلاف ظاهرشان که چنگی به دل نمی‌زند. البته رویکرد فیلم به ماشین ها کاملا منفی است.

البته اسم‌گذاری فیلم قابل توجه است. اسم کارگزار و رئیس شورای زایان، هامان است و سفینه‌ی نیو، بخت النصر نام دارد. یعنی فیلم به یهودیت به عنوان یک دین پایبند نیست؛ بلکه با رویکردی ضد خدا، به دنبال به انجام رساندن تعالیم صهیونیست های شیطان‌گرا و اومانیست است.

این ضد خدا بودن در مراسم رقص شهر صهیون کاملا هویداست. جدای از شهوانی بودن این مراسم، شاهد اعمال شنیعی همچون همجنس‌بازی در شهر صهیون هستیم. لازم به ذکر است که همجنس‌بازی در نگاه فقهی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان عملی غیر شرعی بوده و ممنوع است. اما در این فیلم چون نگاه فیلمساز کاملا غیردینی و ضد خداست، همجنس‌بازی هم در سرزمین مقدس و پساآخرالزمانی صهیون، مطلوب خواهد بود.

نقد و بررسی فیلم های ماتریکس (matrix)؛ رهایی صهیون از خدای شیطانی
تنها دژ باقی‌مانده از انسان های آزاد، صهیون است!

۶. ماشین ها، اوراکل و تقدیر نهایی

در فیلم بار ها تکرار می‌شود که ماشین ها مخالف مردمان آزاد بوده و همیشه موجودیت شهر صهیون را به خطر می‌اندازند. در پایان قسمت سوم نیز حملات گسترده‌ای از ماشین ها بر شهر زایان شده که تا مرز نابودی شهر نیز پیش می‌رود. اما نیو با معامله‌ی با ماشین ها که خالق ماتریکس هستند قول می‌دهد که ایجنت اسمیت را بکشد و در مقابل با ماشین ها صلح کند. قبلا گفتیم که ایجنت اسمیت نماد شیطان و فرشته‌ی سقوط کرده‌ی حسود است.

نئو برای رسیدن به صلح با ماشین اصلی، علیه ایجنت اسمیت متحد می‌شود

درواقع خالق ماتریکس برای نابودی اسمیت، به یک انسان نیاز دارد. در پایان نیز علی‌رغم شکست خوردن نیو از اسمیت با دخالت ماشین، اسمیت نابود شده و نیو نیز با ماشین اتحاد پیدا می‌کند و در او حل می‌شود. این رسیدن به نیروانا و رهایی از چرخه‌ی رنج سمساراست که در بودیسم مطرح بوده و در ماتریکس به وضوح نشان داده می‌شود. اما نباید از نقش اوراکل غافل شد. اوراکل ها حاملان پیام های غیبی یا پیشگویی در یونان باستان بودند.

برای ارتباط با این موجودات، روش های مختلفی وجود داشت. اما یک روش خوابیدن در یک مکان مقدس و دیدن اوراکل در خواب بود. در فیلم نیز نیو برای ارتباط با اوراکل مجبور است وارد خواب ماتریکس شده و پیام های غیبی را از وی دریافت کند. اوراکل توسط سِراف محافظت می‌شود. سراف فرشتگان محافظ عرش الهی در یهودیت و عالی‌رتبه‌ترین فرشتگان در مسیحیت هستند.

نکته‌ی جالب توجه این است که اوراکل و آرشیتکت، هیچ کدام سخنانشان مطلق نیست. در سکانس ملاقات نیو با آرشیتکت، وی به نیو می‌گوید که دو راه دارد، یا زایان به کلی نابود می‌شود یا ماشین ها به شرط اینکه ماتریکس از نو راه اندازی شده و جهانی جدید با ۲۳ نفر خلق شود، صلح خواهند کرد. نیو هیچ کدام را نپذیرفته و به دنبال رهایی از این چرخه‌ی رنج می‌رود. یعنی آرشیتکت، خدا نیست؛ بلکه بیشتر شبیه به همان یالدابائوث ناستیک هاست.

قدرت اصلی به دست ماشین ها بوده و خالق واقعی، آن ماشین آخر قسمت سوم است که قدرت و علم مطلق نسبت به ماتریکس دارد و نیو نیز در او حل شده و به اتحاد می‌رسد.

در واقع دشمن اصلی انسان ها، همان خدای خالق ماتریکس است که قدرت مطلق دارد و ماشین ها تحت فرمان وی هستند. حتی این خدا مخالف زایان بوده و به دنبال نابودی این سرزمین است. این نگاه خشونت‌آمیز به خداوند علاوه بر ریشه هایی که در کتاب مقدس تحریف شده دارد (خشونت ها و نسل‌کشی های بنی‌اسرائیل به دستور خدای قومی ایشان زیاد است. مثلا در تثنیه باب۲۰ فقرات ۱۶ تا ۱۸ صراحتا امر به نابودی هر جنبنده‌ای می‌کند. تفصیل در اینجا نگاه ضد خدای کارگردان را نیز نشان می‌دهد.

در تمام فیلم ماتریکس،‌ مخاطب حامی انسان ها و دشمن خالق ماتریکس و جهان مادی است. در پایان نیز با اکراه و اجبار، نیو با ماشین متحد می‌شود؛ چون چاره‌ای ندارد و برای حفظ زایان، باید با ماشین صلح کند‌. همچنین در ماتریکس، علی‌رغم عرفانی بودن فیلم، خبری از ابدیت نیست. در نگاه عرفانی انسان تا ابد هست و مرگ صرفا پلی برای انتقال به جهان دیگر است. اما در ماتریکس، مرگ به معنای نابودی است (هر چند بین جهان ماتریکس و خارج از آن، جهانی حائل شبیه به برزخ یا Limbo وجود دارد؛ اما وراء جهان خارج از ماتریکس، چیزی نیست و مرگ به مثابه نابودی خواهد بود) و لذا فضای فیلم به نوعی ماده‌گرا و ماتریالیست است.

نقد و بررسی فیلم های ماتریکس (matrix)؛ رهایی صهیون از خدای شیطانی

نئو با ماشین اصلی و منشا قدرت ماشین ها به اتحاد رسیده، در وجود او ذوب می‌شود

جمع‌بندی:

نیو به عنوان منجی مسیحی، به دنبال رسیدن به ناسیس یا آگاهی و رهایی از ماتریکس است. وی سعی می‌کند زایان و مردمش را نجات داده و جلوی حمله‌ی ماشین ها را بگیرد اما در پایان، با ماشین، دشمن اصلی بشریت یکی می‌شود. این نگاه منفی نسبت به خداوند و غیب در رنگ‌پردازی و نور هم واضح است. جهان فراماتریکس بی‌روح، بی‌جان، بی‌رنگ و مرده است. اما داخل ماتریکس جذاب و پر رنگ و لعاب. یعنی گرایش مخاطب همانطور که گفته شد بیشتر بر ابقاء در ماتریکس خواهد بود تا رسیدن به آزادی!

سه قسمت اول ماتریکس توانست با بهره‌گیری از عرفان مسیحیت ناستیک و بودیسم، جهانی سیاه را بسازد که برخلاف نگاه صحیح، خدایی مستبد و ضد انسان وجود دارد که به دنبال نابودی انسان هاست و البته این اراده‌ی انسانی است که در پایان حتی بر خدا نیز پیروز خواهد شد. البته جای خلقت را برنامه‌نویسی گرفته و جای خالق را ماشین های برنامه‌نویس. ماتریکس عرفان را هم اومانیستی کرده و نه تنها باعث حرکت ما نسبت به کشف عوالم جدید و بهره‌گیری از لذت های ماورائی خواهد شد، بلکه با ترسیم جهانی سیاه و پر از رنج حتی در وراء ماتریکس، مبلغ نوعی پوچ‌گرایی و ضدیت با معناست.

 

قسمت چهارم؛ رستاخیز های ماتریکس

در پایان قسمت سوم، شاهد برپایی یک ماتریکس جدید هستیم که همه در خوشی، زندگی جدیدی را شروع می‌کنند. صلح بین ماشین ها و زایان نیز شکل گرفته و جنگ به پایان می‌رسد. نیو نیز نابود شده و در نور، ماشین حل می‌شود. اما خواهران واچوفسکی تصمیم گرفتند قسمتی جدید بسازند که ادامه‌ی سه قسمت قبلی است. نام این بخش، ماتریکس: رستاخیز ها است. این قسمت برخلاف سه قسمت قبلی، بسیار ضعیف است و در گیشه نیز حدود سی میلیون دلار کم‌تر‌ از بودجه‌ی فیلم، فروخت. نمره‌ی بینندگان فیلم در سایت آی‌ام‌دی‌بی، 5.7 از 10 است که به معنای فاجعه بودن این قسمت از ماتریکس است.

نگارنده نیز با اینکه بیش از ده بار قسمت های قبلی ماتریکس را دیده بود، فقط از باب انجام وظیفه توانست دیدن قسمت چهارم را تحمل کند! فیلمی به شدت ضعیف، شعاری، بدون یک فیلمنامه‌ی منسجم، با بازی های ضعیف (علی الخصوص کیانو ریوز که بین جان ویک و نیو گیر کرده بود) صحنه های اضافی متعدد و داستان بی‌معنا.

تقریبا یک ساعت ابتدای فیلم که رجوع به سه قسمت قبل است. ادامه‌ی فیلم نیز هیچ توجیهی برای مخاطب ارائه نمی‌کند که چرا باید قسمت چهارم این فیلم ساخته شود. ترینیتی در قسمت سوم کشته شد و نیو هم به ماشین رسید؛ اما در قسمت چهارم شاهد زنده بودن ترینیتی و زندگی نیو در ماتریکس به عنوان یک بازی‌ساز هستیم!
شوخی های نچسب فیلم را تبدیل به یک شوی تلویزیونی کرده است که نه مخاطب را سرگرم می‌کند نه هنری دارد و نه پیامی به مخاطب منتقل می‌کند.

تنها نکته‌ی قابل ذکر از فیلم این است که در این قسمت ترینیتی قدرت های نیو را گرفته و هر دو می‌توانند با هم پرواز کنند! شاید این مساله ناشی از تغییر جنسیت واچوفسکی ها دارد که دوست داشتند در زمان مونث بودنشان، یک منجی مونث هم داشته باشند که متاسفانه آخرالزمانی ساخته نمی‌شود که منجی داشته باشد.
شعار هایی هم در مورد کنترل ماشین بر انسان یا انسان بر ماشین مطرح می‌شود که ربطی به این قسمت ندارد. در قسمت های قبلی قبلی دیدیم که کاملا انسان ها تحت تسلط ماشین ها بودند و رابطه‌ی انسان و ماشین، شبیه به رابطه‌ی مخلوق و خالق بود. لذا طرح این بحث در قسمت چهارم بی‌مورد است.

مشکل اساسی ماتریکس چهار، فیلمنامه‌ی ضعیف و بازی های سطحی است. کیانو ریوز با همان هیبت جان ویک ظاهر شده و کاراکتری کودن دارد. از ابتدای فیلم با یک نئوی بازی‌ساز طرفیم که گیج و منگ، نمی‌داند چه کار می‌کند. برعکس ماتریکس یک که بدون معطلی وارد داستان اصلی شدیم تقریبا یک ساعت ابتدایی فیلم گرهی را نمی‌گشاید. در ادامه هم می‌بینیم که مورفیوس، با بازیگری جدید و غیرحرفه‌ای، نمی‌تواند جای مورفیوس اسطوره‌ای را پر کند. دیالوگ های بی‌فایده، تمرکز بیش از حد بر قسمت های قبلی ماتریکس و حتی پخش بخشی از سکانس ها بر روی پرده‌ی سینما(!) نشان می‌دهد که واچوفسکی ها با اتکاء بیش از حد بر فیلم های قبلی می‌خواهند حس نوستالوژی مخاطب را برانگیزانند.

در حالی‌که اصلا چنین نمی‌شود؛ زیرا مهم‌ترین مشکل فیلم، این است که چگونه ترینیتی، منجی جدید فیلم، زنده مانده است. توجیهات درون فیلم نیز متقاعد کننده نیست. اگر قرار باشد پس از مرگ شخصیت های هر فیلم، کارگردان در قسمت های بعدی وی را زنده کند تا دوباره فیلم بفروشد، هیچ داستانی به پایان نمی‌رسد!
عشق نئو و ترینیتی هم که اساس انگیزه‌ی نئو برای آزادی ترینیتی را شکل می دهد، اصلا درنیامده است و فیلم متکی بر قسمت های قبلی جلو می‌رود. جهان ماتریکس چهار اصلا ساخته نشده و زمان طولانی فیلم هم نمی‌تواند دغدغه‌ی نئو را، دغدغه‌ی مخاط کند. اساسا ماتریکس ۴ یک فیلم نیست و نکاتی که در بخش های قبلی بیان شد، برای فهم این قسمت کافی است.

داستان ماتریکس در پایان قسمت سوم تمام شد و قسمت چهارم را می‌توان یک شوی فکاهی با حضور بازیگران ماتریکس و ژانگولر های رزمی‌کار دانست. هر چند شاید پیام قهرمانی زن در پایان این فیلم اشاره به فمینیسم جادوگرانه‌ی فرقه ها داشته باشد؛ اما چون فیلم بسیار ضعیف است، قضاوت علمی درستی نمی‌توان داشت.

ماتریکس چهار، فیلمی که کاش ساخته نمی‌شد! کیانو ریوز هم با همان تیپ جان ویک اما کمی خل وضع و عقب‌افتاده، در نقش نئو ظاهر شد

نتیجه‌گیری:

سه‌گانه‌ی ماتریکس توانست در یک قالب سرگرم کننده، حرف های عمیقی را بزند و جهان جدیدی را خلق کند. هر چند پیام فیلم پوچ‌گرا و ضد خالق است و منجی نیز به دنبال حفظ قوم و قبیله‌ی خودش بوده و از انسان های در خواب ماتریکس، دم نمی‌زند.
ترکیب بودیسم و مسیحیت ناستیک با نگاه اومانیستی فیلمساز که در فضای صهیونیستی فیلم نزج پیدا می‌کند، اثر هنری بدیعی را به ارمغان آورده است که پیام های مخربی دارد.

بشر امروز نیازمند هدف است و این نگاه پوچ‌گرا، بشر بی‌خدا را از خودنابودی، نجات نخواهد داد. بایستی در هنر افقی روشن را ترسیم کرد که در دنیا مصداق آن ظهور منجی و در آخرت، بهره‌مندی از نعمت های خداوند مهربان‌تر از مادر، خواهد بود.

نوشته های مشابه

‫7 دیدگاه ها

  1. قسمت چهار تاکید زیادی به رسیدن نئو و ترینیتی و اهمیتش شده بود که شاید از زاویه رسیدن مقدس زن و مرد وعده داده شده در دیدگاه صهیونیست ها هم بشه بررسیش کرد

    1. رسیدن نئو و ترینیتی به چی؟!
      اینقدر اثر از آبادی به دوره که ارزش تحلیل نداره
      فیلمی که اینقدر ضعیف باشه اصلا پیامی ازش درنمیاد

  2. یک چیزی رو دقت کردید! اسمیت تو ماتریکس ۳ دقیقا همان نبرد آخر نئو با اسمیت وقتیکه می‌افتن تو همان ساختمانی که نئو تو ماتریکس ۱ اونجا تمرین های رزمی می‌کرد،اسمیت اونجا یک جمله ای رو گفت که زیک تو قسمت آخر اتک آن تایتان دقیقا همان جمله رو گفت:(گویا تنها هدف زندگی،گسترش آن است).یعنی جا داره یک تشکر ویژه کنیم از چندین قرن فلسفه و اندیشه غرب که بشریت رو به چنان پوچی رساند که هم رسانه ها در غرب و هم رسانه ها در شرق،مروج پوچی شده اند.بعد جالبه اینها با این طرز تفکر خودشان را داعیه دار تمدن هم می‌دانند. فلسفه غرب نه تنها به شما هدف زندگی کردن نمیده بلکه دلیل زنده بودن را هم داره از شما می‌گیرد.به نظرم تمام اینها از جایی شروع شد که فلسفه غرب وجود مفهمومی به نام رستگاری رو انکار کرد و خب تابلوئه وقتی مفهمومی تحت عنوان رستگاری نابود شود یعنی اینکه انسان همینی که فعلا هست و همان مدلی که وقتی بدنیا آمد بهترین مدلش هست و از این بهتر هم نمیشه و خب تابلوئه وقتی همچین چیزی رو میگی اونوقته باید از خودمان بپرسیم ما چرا باید جلوی امیالمان را بگیریم؟(الان تمام این بحث های فمینیست و همجنسگرایی و … دقیقا همینه،الان شما به یک حامی LGBT بگی اونها باید خودشان رو کنترل کنند سریعا جبهه میگیرن میگن به شما ربطی نداره-در واقع این حرف از این مفهوم نتیجه می‌شود که”هیچکس نباید جلوی خود را بگیرد” در نتیجه متهم کردن انحراف جنسی مثل ظلم میماند)چرا باید به طور عمومی بدنبال دانش و پرسش های بنیادین رفت هنگامی که رفاه برقرار است؟(با همین شعار دین رو زدند بعد به همین علم هم پایبند نبودند و همین رو هم تخریب کردند)چرا باید به جهان دیگر اعتقاد داشت؟(فلسفه اپیکوری که اساس خیلی از مکاتب امروزه دقیقا همین رو به شما می‌گوید).

    1. خیلی ممنونم
      در مورد اتک، به نظرم اثر پوچ‌گرا به معنی اینکه بگه هیچ هدفی برای انسان وجود نداره، نیست؛ چون ارن آخر سر به آزادی می‌رسه و دیالوگ زیک هم با حرفای آرمین نقض می‌شه
      ماتریکس هم با پایان‌بندیش واقعا هدف می‌ده، اسمیت قطب منفی فیلمه و مطمئنا حرفایی که می‌زنه، درست نیست؛ خود نئو آخر سر در وجود ماشین اصلی حل می‌شه و این باعث می‌شه فیلم رو پوچ‌گرا ندونیم
      بله، می‌شه گفت از نظر دینی، تمام آثاری که افق دید انسان رو مادون رسیدن به بی‌نهایت ترسیم می‌کنن، به یک معنا پوچ‌گران، یعنی هدف خلقت حقیقی رو ترویج نمی‌کنن
      ولی پوچ‌گرایی به معنای اینکه هیچ هدفی (اعم از مادی و معنوی) وجود نداره، حداقل در آثار معروف ترویج نمی‌شه چون خیلی مخربه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *