انیمه سریالی

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

آیا می‌شد شیگاراکی تومورا را نجات داد؟

دنیای داستان‌ها، دنیایی است که نویسنده با ذهن خود خلق می‌کند و با قلم خود به رشته تحریر درمی‌آورد. درنتیجه می‌تواند سر داستان را به هر سوی که خود می‌خواهد خم کند، حتی اگر آنچه رخ می‌دهد در عمل امکان‌پذیر نباشد. لکن نوشتن داستانی که بتوان آن را (و یا حداقل بخشی از آن را) با اتفاقات و واقعیت‌های بیرونی پیوند داد، به مراتب اثر بیشتر و عمیق‌تری روی مخاطب خویش می‌گذارد. به‌خصوص اگر واقعیت آن ماجرا در طول تاریخ بشریت اتفاق افتاده باشد.

در این مقاله، قصد داریم به بخش کوچکی از داستان «مدرسه قهرمانانه من» بپردازیم که زمینه‌ساز شکل‌گیری شخصیت شیگاراکی تومورا(ضدقهرمان داستان) می‌شود. کمی هم به شخصیت ضدقهرمان دابی می‌پردازیم. همچنین قصد داریم ببینیم که چه شباهت‌هایی بین دنیای واقعی و دنیای داستان در این زمینه وجود دارد و راه جلوگیری از پیدایش «شیگاراکی تومورا»ها چیست. در این مقاله ابتدا بخش مهمی از خلاصه داستان مدرسه قهرمانانه من ارائه داده خواهد شد و سپس با توجه به اطلاعات ارائه داده شده، بررسی محتوایی این انیمه ارائه داده خواهد شد. توجه کنید که این مقاله صرفا بخشی از داستان و ابعاد اجتماعی آن را بررسی می کند و بررسی دقیق این اثر به پایان انیمه آن در فصل هشتم موکول می شود. 

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

ماجرا مدرسه قهرمانانه من از چه قرار است؟

داستان مدرسه قهرمانانه من در جهانی اتفاق می‌افتد که انسان‌ها به دلیل جهش‌های ژنتیکی ناشناخته، قدرت‌هایی ابر انسانی به دست آورده‌اند که از آن‌ها به نام «کوسه، به زبان ژاپنی به معنای Quirk یا خصیصه» یاد می‌شود. این توانایی‌ها که مانند عضوی از بدن و شخصیت فرد هستند، قابلیت به ارث رسیدن دارند؛ در ازدواج، باهم ترکیب می‌شوند و طی نسل‌های بعد، پیشرفت می‌کنند. هرچند که هنوز هم به‌صورت نادر، انسان‌هایی به دنیا می‌آیند که هیچ قدرتی در آن‌ها بروز نمی‌کند.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

در ابتدا جامعه‌ی انسانی این جهش‌ها را بیماری قلمداد می‌کند و علیه آن می‌شود. دراین‌بین افراد موهبت داری برمی‌خیزند که از قدرت‌های خود برای فساد و جرم و جنایت استفاده می‌کنند. ازجمله شخصیتی به نام همه برای یکی (All for one: آل فور وان) که وظیفه هدایت و سازمان‌دهی این شروران(villains) را بر عهده می‌گیرد و قصد دارد یک امپراتوری شیطانی برپا کند.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

دراین‌بین که هنوز وجود موهبت داران به رسمیت شناخته‌نشده و مجرمان موهبت دار هم از قدرت‌های خود برای کارهای شرورانه و آسیب به جان و مال مردم استفاده می‌کنند، انسان‌های موهبت داری پیدا می‌شوند که جان خود را به خطر می‌اندازند تا جان دیگران را نجات دهند. بدین ترتیب، جامعه‌ی انسانی به کمک آن‌ها ابر مجرمان را شکست می‌دهد و به ثبات می‌رسد.

درنتیجه‌ی این فداکاری‌ها، ابرقهرمانان ظهور می‌کنند. در حقیقت قهرمان‌ها، ابر انسان‌هایی هستند که رسماً و با مجوز و حقوق دولت به مقابله با حوادث می‌پردازند. شاید اگر بخواهیم معادل آن‌ها را در دنیای واقعی پیدا کنیم، نیروهای ویژه پلیس می‌توانند مثال‌های خوبی باشند. با این حال، بقیه ابر انسان‌هایی که از طرف دولت مجوزی ندارند، به کارهای قهرمانی و نجات دیگران دست نمی‌زنند.

بررسی کلی شخصیت های مدرسه قهرمانانه من

آل فور وان ابر شرور داستان و مغز متفکر پشت تمام اتفاقات مهم پیش روی داستان است. قدرت او این است که می‌تواند قدرت دیگران را از آن‌ها بدزدد و در خودش جمع کند، آن‌ها را دست‌کاری کند و به دیگران هم انتقال دهد. ازنظر شخصیتی، او فردی ست که فقط به خواسته‌ها و امیال شخصی خودش اهمیت می‌دهد و از دیگران برای رسیدن به خواسته‌هایش، سوءاستفاده می‌کند. او که رؤیای امپراتوری جهانی شروران و پادشاهی خودش بر دنیا را در ذهن می‌پرورد، نماد بارز اومانیسم است.

شاید دلیل این رفتار او به کودکی‌اش برگردد. او و برادر دوقلوی کوچک‌ترش، حاصل رابطه‌ای نامشروع‌اند و هنگامی به دنیا می‌آیند که مادر دائم‌الخمر و تن‌فروششان در زیر پلی در حاشیه رودخانه، جان داده است. آن‌ها برای زنده ماندن از جسد مادرشان تغذیه می‌کنند و در تنهایی بزرگ می‌شوند. آل فور وان که از درون پوچ است، جنایات زیادی مرتکب می‌شود تا گذران عمر کند. او که زندگی در خانواده را نچشیده و مملو از عقده‌ها و حسادت‌هاست، تصمیم می‌گیرد دنیایی بسازد که فقط و فقط برای خودش باشد. ازآنجایی‌که او نماد اومانیسم است و اومانیسم یا همان پرستش نفس، اساس فرقه‌ی شیطان‌پرستی است(منبع)، او را می‌توان نمادی از شیطان دانست.

بردار کوچک‌تر آل فور وان، یوئیچی که برخلاف برادر بزرگ‌تر، قلب مهربانی دارد، رنجور و ناتوان است و قدرتی ندارد(در حقیقت قسمت عمده قدرتش را برادر بزرگ‌تر در بطن مادرشان از او دزدیده است).

داستان مدرسه قهرمانانه من در اصل روایتی از تقابل خیر و شر است که هرکدام در یک ابرقدرت خاص تجلی‌یافته‌اند. یکی برای همه(One for all: وان فور آل) و همه برای یکی (All for one: آل فور وان). آل فور وان دچار شهوت قدرت می‌شود و دیگران را بازیچه دست خویش قرار می‌دهد. اما نمی‌تواند برادر کوچک‌تر بی‌قدرت خود را که حس عدالت‌خواهی بالایی دارد، کنترل کند. او سعی می‌کند با دادن کوسه افزایش قدرت به برادر کوچک‌تر، او را رام کند اما کاشف به عمل می‌آید که برادر کوچک‌تر، خود دارای قدرتی است که می‌تواند کوسه‌ها را دست‌به‌دست کند. این دو کوسه باهم ترکیب می‌شوند و اینجاست که وان فور آل پدیدار می‌شود. قدرتی که یک فرد آن را در خود می‌پرورد و به دست نفر بعدی می‌سپارد و او هم آن را پرورش می‌دهد و به دیگری می‌سپارد و این روند می‌تواند تا بی‌نهایت ادامه یابد.

از تفکرات حاکم بر داستان این است که نیروی شر بسیار قدرتمندتر از خیر است و نیروی خیر از دل شر به وجود می‌آید. مانند پدیدار شدن وان فور آل از دلِ آل فور وان. اما دین اسلام، قائل است که خداوند جهان را بر پایه عدالت و خیر آفریده است و اگر شری در دنیا وجود دارد، منشأ آن اعمال انسان‌هاست. پس نتیجه می‌شود که منشأ تمام نیکی‌ها، خداوند است که قدرتش بی‌نهایت و بی‌همتاست و شر که زائیده‌ی گناهان انسان است، همواره ضعیف‌تر از خیر بوده و نابود شدنی ست.

خانواده شیمورا

تقابل آل فور وان و وان فور آل، سالیان سال ادامه می‌یابد. آل فور وان که با دزدیدن کوسه‌ای به‌خصوص، عمری طولانی به دست آورده و پیر نمی‌شود، همواره درصدد است که وان فور آل را به چنگ آورد، پس به مبارزه با کاربران آن می‌پردازد. قدرت وان فور آل دست‌به‌دست می‌شود تا آنکه به هفتمین کاربر خود یعنی شیمورا نانا می‌رسد.

شیمورا نانا، هفتمین کاربر وان فور آل، زنی با آرمان‌های بزرگ است که همسرش را در این درگیری‌ها از دست می‌دهد و درنتیجه برای محافظت از پسرش، شیمورا کوتارو را رها می‌کند. او که ارتباط خونیش را با کوتارو قطع کرده، همکارش، گرانتورینو و حتی شاگردش، آل مایت را از دیدار با کوتارو منع می‌کند تا او را حفظ کند. اما شیطان(آل فور وان) همیشه در بزنگاه‌ها سر می‌رسد و از نقطه‌ضعف افراد وارد می‌شود. این تصمیم شیمورا نانا مبنی بر رها کردن پسرش، درنهایت موجب تباهی نسلش و خسارات جبران‌ناپذیری برای مردم می‌شود. اما اگر به دنبال مقصر می‌گردید، هنوز زود است.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

کوتارو به‌تنهایی بزرگ می‌شود و خانواده خود را تشکیل می‌دهد اما همواره نسبت به مادر خود و تمام قهرمانان دیگر احساس نفرت می‌کند. این وسط، آل فور وان که تغییر چهره داده است، در پوشش یک دکتر با او ارتباط برقرار می‌کند تا نقشه شیطانی خود را اجرا کند. او کوسه‌ی شیمورا تنکو، پسر کوتارو را بدون اینکه پدر و مادرش متوجه باشند، از بدو تولدش می‌دزدد.

کوتارو که عمیقاً معتقد است قهرمانان به درد نمی‌خورند و در مواقع نیاز هیچ‌وقت حضور ندارند، در خانه‌اش یک قانون مطلق گذاشته است. اینکه هیچ‌کس حق ندارد درباره قهرمانان صحبت کند. برعکس، تنکو مانند اکثر کودکان هم سن و سال خودش، دوست دارد ابرقهرمان شود و گه گاه قانون مطلق پدرش را زیر پا می‌گذارد که باعث می‌شود از طرف او به‌شدت تنبیه بدنی شود. کوتارو که می‌بیند موهبت تنکو هنوز آشکارنشده و به خیال اینکه دیگر بروز نخواهد کرد، بیشتر بر پسر سخت می‌گیرد تا رؤیای قهرمان شدن را از سرش دور کند.

در این خانه کسی روی حرف کوتارو حرف نمی‌زند. نه مادر، نه خواهر و نه پدربزرگ و مادربزرگِ تنکو، هیچ‌کدام به او کمک نمی‌کنند و جلوی پدرش را نمی‌گیرند. تنکو در برابر پدر سختگیرش، هیچ پشت و پناهی ندارد. آل فور وان که منتظر چنین روزی بوده از راه می‌رسد و با یک لمس، قدرتی که آن را برای تباهی و فساد پرورده است، به تنکو منتقل می‌کند.

وقتی‌که تنکو به سرحد تحمل خودش می‌رسد و درحالی‌که قلبش مالامال از نفرت نسبت به خانواده‌اش است، کوسه‌ی فساد بروز می‌کند، از کنترل خارج می‌شود و تمام خانه و خانواده‌اش را نابود می‌کند. هرچند که در مورد پدر، تنکو با آگاهی کامل انتخاب می‌کند که او را بکشد، به دلیل کینه‌ای که از تنبیه‌های او در دل دارد.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

بعدازآن، پسرک پریشان‌حال آواره‌ی کوچه و خیابان می‌شود. رهگذرانی که از کنار او رد می‌شوند هیچ‌کدام دوست ندارند به او کمک کنند. همه با بی‌تفاوتی از او دوری می‌کنند و حتی به خود زحمت نمی‌دهند که قهرمانی را برای کمک به این بچه خبر کنند. هیچ قهرمانی هم حضور ندارد که دستش را به سمت تنکو دراز کند. پیرزنی او را می‌بیند و از او حالش را می‌پرسد اما با دیدن صورت پریشان کودک، می‌ترسد، کنار می‌کشد و دست کمک به سمت او دراز نمی‌کند.

بازهم شیطان در بزنگاه منتظر است، آل فور وان تنکو را پیدا می‌کند و درحالی‌که همه او را رها کرده بودند، او را می‌پذیرد و به سرپرستی می‌گیرد. نامش را به شیگاراکی تومورا تغییر می‌دهد و تبعابه آن سمتی هدایتش می‌کند که خودش می‌خواهد. به سمت تبدیل‌شدن به یک ضدقهرمان تمام‌عیار.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

در سمت قهرمانان چه می‌گذرد؟

در سمت دیگر داستان، شیمورا نانا که وان فور آل را به توشینوری یاگی یا همان All might واگذار کرده، توسط آل فور وان کشته می شود. قدرت وان فور آل که تاکنون بسیار پرورده شده، از آلمایت، یک قهرمان استثنائی و پرزرق‌وبرق می‌سازد که باعث می شود جامعه‌ی ابرقهرمانی بیش‌ازپیش به وجود قهرمان‌ها وابسته شود. شخصیت قدرتمند و درعین‌حال مهربان، شوخ‌طبع و خوش‌روی آلمایت آن‌چنان درخشان است که همه را مبهوت خودساخته و آرزوی خیلی‌ها شده است. او در همه‌ی مهلکه‌ها و حوادث، همه‌ی تبه‌کاران را شکست می‌دهد و همه مردم را نجات می دهد. حضور او چنان مایه‌ی دلگرمی مردم است که او را در جهان به نماد صلح تبدیل می‌کند.

در یک نبرد تن‌به‌تن سخت، آلمایت، آل فور وان را شکست می‌دهد(فکر می‌کند که او را شکست داده درحالی‌که شیطان خودش را پنهان کرده) اما خود نیز آسیب جبران‌ناپذیری می‌بیند که رفته‌رفته از توانایی فیزیکی‌اش می‌کاهد و ناگزیرش می‌کند که وان فور آل را به دست شخص دیگری بسپارد. همان میدوریا ایزوکو که شخصیت اصلی ماجرا است و هیچ کوسه‌ای ندارد.

میدوریا ایزوکو

پسری با موهای فرفری، تیزبین و باهوش اما کمی خجالتی که همیشه رؤیای این را داشته است که با یک لبخند بزرگ مثل آلمایت، همه را نجات دهد. او فردی بسیار مسئولیت‌پذیر است و برای نجات دیگران آن‌چنان خود را به‌زحمت می‌اندازد که بارها و بارها تا پای مرگ می‌رود.

آلمایت معلم مدرسه‌ی قهرمانی می شود و شاگردش میدوریا(دکو) را آموزش می‌دهد تا این‌که سروکله‌ی شیگاراکی تومورا و گروهش(لیگ تبه‌کاران) پیدا می شود. شیگاراکی با کینه‌اش نسبت به قهرمانان و مخصوصاً آلمایت، بارها و بارها سعی می‌کند او را که ضعیف‌تر شده، شکست دهد. درنهایت طی نبردی که دوباره بین آل فور وان و آلمایت رخ می‌دهد، آل فور وان شکست می‌خورد و دستگیر می شود. آلمایت هم که از تمام قدرتش استفاده کرده، بازنشسته می شود.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

بعد از آلمایت، تودوروکی اِنجی با نام قهرمانی اندور(endeavor به معنی: سعی بلیغ، کوشش، سر و دست شکستن، تلاش کردن) می شود قهرمان اول ژاپن. او مردی بسیار مغرور، سرد و جاه‌طلب است که همیشه در آرزوی نفر اول شدن بوده و وقتی‌که نمی‌تواند آلمایت را پشت سر بگذارد، تصمیم می‌گیرد با ازدواج با خانواده‌ای که ازنظر ژنتیکی، ضعف‌های کوسه‌ی او را جبران کند، فرزندی به دنیا بیاورد که مایه‌ی افتخارش شود و از همه‌ی قهرمانان پیشی بگیرد. به همین دلیل بسیار بر خانواده خود سخت گرفته است تا آنجا که اولین پسرش را از دست می‌دهد و روح و ذهن همسرش از درون فرومی‌پاشد و راهی آسایشگاه روانی می شود. در نگاه اول او فردی خودخواه و سنگ دل به نظر می‌رسد اما در طول داستان که بیشتر با ابعاد شخصیتی وی آشنا می‌شویم، می‌بینیم که قلب او هم مانند هر انسان دیگری شکننده است. او خانواده‌اش را بسیار دوست دارد و به آن‌ها اهمیت می‌دهد اما به دلیل مشکلات ارتباطی‌اش، نمی‌تواند این محبت را درست بروز دهد.

اندور حس مسئولیت بالایی دارد و بااینکه درخشش و خوش‌رویی آلمایت را ندارد، به روش خودش بار قهرمان اول بودن را به دوش می‌کشد و اعتماد جامعه را به دست می‌آورد.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

 بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

همچنان که دانش آموزان رشته قهرمانی در حال کسب تجربه برای به دوش گرفتن بار عنوان «قهرمان» هستند، شیگاراکی تومورا هم که استاد خود آل فور وان را ازدست‌داده، باید روی پای خود بایستد و رشد کند تا به «ابر شرور نهایی» تبدیل شود. او به این نتیجه می‌رسد که می‌خواهد نه‌تنها جامعه‌ی قهرمانی، بلکه تمام زندگی‌ها را نابود کند. او به قدرت بیشتری نیاز دارد. در تقابل بین لیگ تبه‌کاران و ارتش آزادی‌بخش متا (که بعداً راجع به آن‌هم صحبت می‌کنیم)، شیگاراکی خاطرات فراموش‌شده خود را بازیابی کرده و این قدرت را به دست می‌آورد. در فصل ششم انیمه مدرسه قهرمانانه من، او و ارتشی که برای خود دست‌وپا کرده، موفق می‌شوند که وجه قهرمانان را خدشه‌دار کنند، خرابی عظیمی به بارآورند و جامعه را دچار فروپاشی کنند.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

ارتش آزادی‌بخش متا

«بعد از هرج‌ومرجی که با ظهور اولین ابرقدرت‌ها رخ داد و زمانی که مردم برای اولین بار تلاش کردند تا راهی صلح‌آمیز برای کنار آمدن با آن‌ها پیدا کنند، تفکر محبوبی بین ابر انسان‌ها به جریان افتاد: سرکوب نه بلکه آزادی… این باور که آزادی استفاده از ابرقدرت‌ها یک حق طبیعیه…» چیکارا یوتسوباشی، بنیان‌گذار این تفکر بود. او لقب دسترو(Destro) را برای خود برگزید، به معنای کسی که شرایط فعلی را نابود خواهد کرد. دسترو مدافعان آزادی را دورهم جمع کرد و ارتش آزادی بخشی ابر انسان‌ها را تشکیل داد اما بعد از رویارویی با حکومت(ژاپن) و بعد از چندین سال درگیری، شکست خورد. بسیاری از اعضای ارتش دستگیر شدند که منجر به منحل شدن آن شد. دسترو هم بعد از نوشتن کتابش در زندان، دست به خودکشی زد. دسترو نمی‌دانست که یک بچه دارد. فرزندی که بار آرزوهای او را مشتاقانه به دوش خواهد کشید و فرمانده جدید ارتش آزادی‌بخش می شود. ارتشی که نسل به نسل، آرام و موذیانه در افکار جامعه ریشه می‌دواند و آماده مقابله با حکومت و قوانین آش می‌گردد.

برمی‌گردیم به زمان حال، این ارتش به سرکردگی فردی به نام ری دسترو، متشکل از ابر انسان‌هایی ست که نمی‌خواهند زیر قیدوبند اجتماعی و قوانین مربوط به قدرت‌های ابر انسانی بروند. آن‌ها معتقدند که باید هر جا که دلشان خواست و هر طور که دلشان خواست از کوسه‌های خود استفاده کنند. این افراد قانون نمی‌خواهند، آزادی بی‌حدوحصر می‌خواهند که به‌بیان‌دیگر همان هرج‌ومرج است. آن‌ها که عقاید خود را به‌وسیله‌ی پخش کتاب‌های خود و سخنرانی‌های مهیج ترویج می‌دهند، درصدد ساخت ارتشی بزرگ برای براندازی حکومت ژاپن هستند و حتی بین افراد سیاست‌مدار و قهرمانان هم طرفدار دارند. در فصل پنجم انیمه مدرسه قهرمانانه من، شاهد تقابل ارتش آزادی‌بخش متا و لیگ تبه‌کاران یا همان دار و دسته‌ی شیگاراکی تومورا هستیم.

هدف ارتش آزادی‌بخش متا، بی‌شباهت به هدف لیگ تبه‌کاران نیست، زیرورو کردن جامعه، مطابق میل خودشان. آن‌ها برای اینکه تک قدرت دنیای تبه‌کاران باشند. تصمیم می‌گیرند که لیگ تبه‌کاران را به چالش بکشند و نابودشان کنند. ازاین‌رو آن‌ها را به شهر دایکا در استان آیچی دعوت می‌کنند. مکانی که کاملاً تحت نفوذ فکری و فرهنگی ارتش آزادی‌بخش است. یعنی تمام افراد این شهر، پیر و جوان، زن و مرد، همه خواهان آزادی‌های بی‌قیدوشرط قدرت‌های ابر انسانی هستند.

نبردی عظیم شکل می‌گیرد، آن‌هم بین دو گروه از تبه‌کارانی که بی‌قیدوشرط کوسه‌های خود را آزاد می‌کنند. طی این نبرد مرگ وزندگی، شیگاراکی تومورا موفق می شود که خاطرات گذشته‌ی خود را بازیابی کند و خانواده‌اش را به یاد آورد. این یادآوری، به کینه و نیروی او جان تازه‌ای می‌دهد تا ری دسترو را شکست دهد و فرمانده جدید ارتش آزادی‌بخش شود. ادغام لیگ تبه‌کاران و ارتش آزادی‌بخش متا، همان چیزی است که آرامش و امنیت جامعه‌ی ابرقهرمانی داستان را به‌یک‌باره نابود می‌کند.

ری دسترو، فرمانده کنونی ارتش، در مکالمه‌ای با تومورا می‌گوید: «هدف ما آزادسازی قدرت‌های متا است. از بین بردن چارچوب فعلی و ساختن دنیایی که آدما می تونن خودشون باشن و از 100% توانایی هاشون استفاده کنن… ما جنگجویان ارتش آزادی، برای روز موعود، خودمون رو آماده می‌کنیم. نسل‌هاست که صبر کردیم، ایستادگی کردیم، ریشه دواندیم و آماده شدیم… 116516 جنگجوی مخفی‌شده ارتش آزادی‌بخش، ما همین‌الان آماده‌ایم تا کار رو شروع کنیم.»

کمیسیون امنیت عمومی قهرمانی

کمیسیون امنیت عمومی قهرمانی(Hero Public Safety Commission) یک آژانس دولتی است که مسئولیت مدیریت و تعامل بین قهرمان‌ها و جامعه را بر عهده دارد. یک کمیته متشکل از افراد غیر قهرمان سرپرستی آن را بر عهده‌ دارند تا تعادلی میان قهرمان‌ها و اعضای معمولی جامعه برقرار کنند. همچنین این کمیسیون یک سازمان تحقیقات جنایی و مسئول بسیاری از مسائل مرتبط به قهرمانان است ازجمله آزمون مجوز قهرمانی موقت که به پذیرفته‌شدگان آزمون، مجوزهای قهرمانی می‌دهد.

این کمیسیون همکاری نزدیکی با نیروی پلیس برای هماهنگی با گروه‌های قهرمانی دارد. همچنین بر رسیدگی و حل پرونده‌های خطرناک هم نظارت دارد(منبع). به‌علاوه این سازمان، کودکان بااستعداد را شناسایی می‌کند و آموزش می‌دهد که بتوانند به‌عنوان یک قهرمان در جامعه فعالیت کنند. درحالی‌که در دنیای خلاف‌کاران هم به‌عنوان یک جاسوس، نفوذ کرده‌اند.

این سازمان باهدف تأمین امنیت ملی، در خفا و به‌دوراز چشم مردم، دست به عملیات‌هایی می‌زند که گاهی برخلاف مرام و منش قهرمانی است. حتی با دست بردن در کتاب‌های درسی، قسمت‌هایی از تاریخ قهرمانان را حذف می‌کند یا تغییر می‌دهد. سازمانی که سعی می‌کند همه‌جوره، آبروی همه‌ی قهرمانان را حفظ کند و آن تصور آرمانی و پرزرق‌وبرق از قهرمانان را در جامعه زنده نگه دارد. تصوری چنان متعالی که گویی قهرمانان قدیسانی از جنس بشرند که هیچ خطایی از آن‌ها سر نمی‌زند.

یکی دیگر از نکات مهم داستان، این است: تنها افرادی می‌توانند از کوسه‌های خود در جامعه استفاده کنند که از این سازمان دولتی، مجوز داشته باشند. در حقیقت، این سازمان باهدف برقراری نظم در جامعه و کاهش آسیب‌های ناشی از استفاده‌ی غیرحرفه‌ای از کوسه‌ها، محدودیت‌هایی را برای مردم اعمال کرده است. محدودیت‌هایی که نهایتاً منجر به کنار کشیدن تمام‌قد مردم از مسائل جامعه و بی‌تفاوتی آن‌ها می شود.

به‌عبارتی‌دیگر، این سازمان تمام بار هدایت و نجات جامعه را بر گردن قهرمانان می‌اندازد. در ادامه بیشتر به این مسئله می‌پردازیم.

انتهای داستان مدرسه قهرمانانه من، چه می شود؟

در انتهای داستان معلوم می شود که لیگ تبه‌کاران به فرماندهی شیگاراکی تومورا که ارتش آزادی‌بخش متا را هم به خود اضافه کرده و بسیار پرجمعیت شده، قصد دارند که جامعه ابرقهرمانی را نابود کنند. به این منظور تومورا برای تکامل و افزایش قدرت خود، تحت یکسری آزمایش‌ها زیست‌شیمیایی قرارگرفته است. قهرمانان پیش‌دستی کرده و قبل از اتمام تکامل تومورا به پایگاه‌های آن‌ها حمله می‌کنند. در این نبر سخت، شهرهای زیادی ویران می‌شوند و تعداد زیادی از قهرمانان کشته می‌شوند. معلوم می شود که یکی از سرکردگان لیگ تبه‌کاران، همان پسر اندور است که همه گمان می‌کردند مرده و به‌این‌ترتیب اعتماد مردم به قهرمانان خدشه‌دار می شود.

دابی(با نام اصلی تودوروکی تویا) که ضدقهرمانی است با شعله‌هایی فوق‌العاده سوزان، اولین فرزند اندور است که آرزوی پدرش یعنی نفر اول شدن و پشت سر گذاشتن آلمایت را در دل پرورانده است اما بدنش تحمل شعله‌هایش را ندارد و دکتر او را از استفاده از کوسه‌اش منع کرده است. اندور که سلامت پسر را در اولویت می‌داند، دیگر به تعلیم او نمی‌پردازد و در آرزوی رسیدن به کوسه‌ای بی‌نقص، دوباره و دوباره فرزند دار می شود. او خیال می‌کند که اگر خواسته‌های کودک را نادیده بگیرد، باعث می شود که او دیگر به کارهای خطرناک و استفاده از شعله‌هایش رو نیاورد. بی‌اطلاع از اینکه پسر نیاز دارد که پدرش او را ببیند و به رسمیت بشناسد.

 

تویا احساس می‌کند که پدر با به دنیا آمدن کودک مدنظرش، دیگر او را نمی‌بیند و درنتیجه برای دیده شدن، بیشتر و بیشتر تمرین می‌کند اما بیشتر و بیشتر هم نادیده گرفته می شود. مادر خانواده که اتفاقاً از زندگی‌اش راضی نیست و به‌زور آن خانه را تحمل می‌کند، نمی‌تواند پسر را متقاعد کند که راه دیگری غیر از قهرمان شدن در پیش بگیرد و شاید دلیل آن، این باشد که پدر خانواده احترام او را نگه نمی‌دارد و اساساً او جایگاه محکمی در خانه ندارد. برادر و خواهر دیگر تویا هم نمی‌توانند درست با او ارتباط برقرار کند و حتی آن‌چنان اهمیتی هم نمی‌دهند. نهایتاً، تویا با فوران احساساتش، در شعله‌های خودش می‌سوزد.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

درحالی‌که بدن بی‌جان او در کوهستان افتاده، بازهم شیطان(آل فور وان) از راه می‌رسد و او را به آزمایشگاه دکتر دستیارش می‌برد تا احیایش کند(او یکی از گزینه‌های موردنظر آل فور وان برای پادشاه شیطانی شدن است) و درنتیجه دابی متولد می شود. فردی که از اندور متنفر است و هم‌جهت با شیگاراکی تومورا، می‌خواهد از پدرش انتقام بگیرد. برگردیم به زمان حال و نبرد شروران و قهرمانان.

در انتهای نبرد، اعضای اصلی لیگ تبه‌کاران می‌گریزند و در عملیاتی آل فور وان و مجرمان دیگر را از زندان آزاد می‌کنند. جامعه‌ی ژاپن دچار فروپاشی می شود. هرج‌ومرج همه‌جا را فرامی‌گیرد. مدارس قهرمانی برای مردم، پناهگاه فراهم می‌کنند اما ازآنجایی‌که اعتماد مردم به قهرمانان از بین رفته، خیلی‌ها تصمیم می‌گیرند که خود اسلحه به دست شوند و با یاغیان و زندانیان فراری مبارزه کنند که یعنی هرج‌ومرج بیشتر. سیل انتقادات و ناشکری‌ها روانه‌ی قهرمانان می شود و خیلی از قهرمانان که امید خود را ازدست‌داده‌اند، کنار می‌کشند. اوضاع به‌جایی می‌رسد که دانش آموزان رشته‌ی قهرمانی مجبور می‌شوند در خیابان‌ها برای برقراری امنیت، گشت بزنند.

میدوریا ایزوکو که بار تمام این اتفاقات را بر دوش خود می‌بیند، سعی می‌کند که خودش آل فور وان را پیدا کند و شکست دهد. روزها و شب‌ها، پیوسته به دنبال سرنخی از او می‌گردد و با تبه‌کاران دیگر شاخ‌به‌شاخ می شود. این روند کم‌کم انرژی او را تحلیل می‌برد و از پای درمی‌آورد. نزدیک است به دام تبه‌کاران بیفتد که همکلاسی‌هایش، بچه‌های کلاس آ، او را نجات می‌دهند و راضی می‌کنند که به پناهگاه مدرسه برگردد تا تجدیدقوا کند.

اما هنوز قسمت سخت کار باقی‌مانده. مردمی که در پناهگاه‌ها هستند، حاضر نیستند دکو را بپذیرند. آن‌ها فهمیده‌اند که مغز متفکر شروران(آل فور وان) به دنبال دکو است تاوان فور آل(قدرت برادرش یوئیچی) را از او بگیرد. آن‌ها اصلاً به میدوریا اهمیت نمی‌دهند (و حتی می‌پرسند که چرا باید اهمیت بدهند؟…) و نگران این هستند که لیک تبه‌کاران به پناهگاه حمله کند. کار سخت، راضی کردن آن‌هاست. اینجاست که با اجرای قابل‌توجه و چشمگیر همکلاسی دکو، اوراراکا اوچاکو، مواجه می‌شویم. او موفق می شود مردم را راضی کند تا به دکو پناه بدهند.

توضیحات از صمیم قلب او و چند تن دیگر از مردم حاضر درصحنه، قلب‌های سنگ دیگران را هم به تپش درمی‌آورد. آن‌ها بالاخره حضور میدوریا را در پناهگاه می‌پذیرند. با دیدن این قسمت از داستان، به یاد فرمان جهاد تبیین می‌افتیم. اوراراکا واقعاً از تمام دل مایه گذاشت تا صادقانه حقیقت را به مردم نشان دهد. انیمه مدرسه قهرمانانه من این تلاش امیدوارانه و صادقانه را به زیبایی به تصویر می‌کشد و این پیام را می‌رساند که توقع نداشته باشید مردم آنچه را که شما می‌بینید و درک می‌کنید، از چشم شما ببینند و درک کنند. اگر می‌خواهید که آن‌ها با شما هم دردی کنند و هم‌صدا شوند، باید برایشان حقایق را تبیین کنید.

پس‌ازاین اتفاق، قهرمانان دوباره و به‌سرعت خود را بازیابی می‌کنند و این بار با نقشه‌ای دقیق‌تر لیگ تبه‌کاران را غافلگیر می‌کنند. البته لیگ هم که نقشه‌های خود را کشیده است، با دست‌پر به میدان می‌آید. آل فور وان از گسل‌ها و نا عدالتی‌های موجود در جامعه استفاده می‌کند تا بخشی از مردم را به جان‌ بخشی دیگر بیندازد. دراین‌بین دانش آموزان کلاس آ بسیار تلاش می‌کنند تا به مردم ناراضی بفهمانند که راه مقابله با بی‌عدالتی، نابودی جامعه نیست. آن‌ها در این مبارزه، هم از مشت و هم از بیان(جهاد تبیین) استفاده می‌کنند.

آن‌طرف، خانواده‌ی تودوروکی برای مهار پسرشان، تویا، به مصاف او می‌روند و در آخر، وقتی‌که او شعله‌هایش را با تمام قدرت آزادکرده، او را در آغوش می‌کشند تا همگی باهم تاوان گناهانشان را پس بدهند. پدر، مادر، خواهر و برادرها، هر آنچه می‌خواستند به تویا بگویند اما نتوانسته بودند، می‌گویند و در آخر شعله‌هایش را خاموش می‌کنند.

در طرف دیگر مبارزات، میدوریا ایزوکو موفق می شود که به ناخودآگاه شیگاراکی تومورا وارد شود و او را از رنج دوران کودکی‌اش برهاند و درنبرد آخر، بالاخره آل فور وان شکست می‌خورد. شیگاراکی تومورا هم پودر می شود و از صحنه روزگار محو.

قهرمانان جنگ را برده‌اند اما چیزی در درون آن‌ها درست نیست و آزارشان می‌دهد. آیا می‌شد تبه‌کاران را قبل از اینکه به این حد از جنایت برسند، نجات داد؟

زندگی از نو آغاز می شود. قهرمانان و مردم با کمک هم جامعه را از نو می‌سازند. قهرمانان به مردم یاد می‌دهند که چطور هوای همدیگر را داشته باشند و به هم کمک کنند و داستان خاتمه می‌یابد.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

 طرح مسئله انیمه مدرسه قهرمانانه من

این انیمه مشکلات و مسائل زیادی را مطرح می‌کند، تبعات آن‌ها را نشان می‌دهد و تقریباً برای هرکدام هم راه‌حل ارائه می‌دهد. قصد داریم در این مقاله، بخشی از آن‌ها را بررسی و با اعتقادات دینی خود مقایسه کنیم:

بحران خانواده و نقش مادر

در انیمه مدرسه قهرمانانه من، الگوهای متعددی از خانواده را نشان می‌دهد که بیشترشان ناموفق هستند. در این الگوهای ناموفق یک‌چیز مشترک است. خانواده قادر نیست از کودک حمایت و او را به مسیر درست هدایت کند. خواه مادر بدکاره‌ی آل فور وان باشد و خواه خانواده‌ی شیمورا یا تودوروکی.

ما مسلمانان اعتقادداریم که وقتی انسانی به دنیا می‌آید، پاک و بی‌گناه است و بسته به شرایط زندگی و انتخاب‌هایش در آن شرایط است که می‌تواند در آینده انسانی درستکار یا تبه‌کار شود. شیگاراکی تومورا و آل فور وان هم از این قاعده مستثنا نیستند. چه می‌شد اگر آل فور وان در یک خانواده سالم، مشروع و سرشار از محبت پدری و مادری رشد می‌کرد؟

چه می‌شد اگر خانواده‌ی تنکو راه آسان گیرانه تری را برای منصرف کردن او از قهرمان شدن در پیش می‌گرفتند؟ اگر محیط خانواده‌ی شیمورا محیطی امن برای کودک بود، توطئه‌های آل فور وان دیگر جواب نمی‌داد. اصلاً چرا کوتارو به‌شدت از قهرمانان دلگیر بود؟ بی‌شک تجربه تلخ رها شدن توسط مادرش او را در مورد قهرمانان بسیار لجباز کرده بود.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

اینجاست که به یاد سخن حکیم فرزانه، امام خمینی (ره) می‌افتیم که درباره نقش مادرانه‌ی زن چنین می‌گوید: «بچه‌ای که از مادرش جدا شد، پیش هر که باشد، عقده پیدا می‌کند. عقده که پیدا کرد، مبدأ بسیاری از مفاسد می شود. بچه محبت مادری لازم دارد. مادر یک شغل دارد که همان شغل انبیاست. شغل انبیا این است که مردم را تزکیه بکند، آدم بکند. این همینی است که مادر باید بکند…» (کتاب قدرت و شکوه زن، چاپ سیزدهم، صفحه 53)

جالب اینجاست که نه‌تنها این انیمه، بلکه انیمه های دیگر هم خواسته یا ناخواسته به نبود مادر در عقده کردن کودکان اشاره می‌کنند. برای مثال انیمه انتقام جویان توکیو که مادری بالای سر اغلب کاراکترهای خلاف‌کار آن نیست. متأسفانه انیمه مدرسه قهرمانانه من برای این مورد، فقط مشکل را مطرح می‌کند و راه‌حل درستی ارائه نمی‌دهد. مادر منشأ تمام خوبی‌هاست(کتاب قدرت و شکوه زن)، از دامن مادر است که انسان تربیت می شود و به معراج می‌رود. اگر قرار باشد که مادر، فرزندِ سالم و مفیدی به جامعه تحویل بدهد، باید خودش را اصلاح کند و درستکار باشد، باید منظومه‌ی فکری‌اش سالم و پاک باشد. از مادر ناپاک، فرزندی ناپاک زاده می شود و دنیایی را ناپاک و فاسد خواهد کرد.

متاسفانه در انیمه ها ازجمله انیمه مدرسه قهرمانانه من، برای اصلاح مادران و پاکی نسل‌ها نه‌تنها راه‌حلی ارائه نمی‌شود، بلکه غافلانه و یا آگاهانه و مغرضانه سبک زندگی‌ای تبلیغ می شود که حاصل آن، همین روابط نامشروعی ست که موجب فروپاشی خانواده‌ها، افزایش تولد فرزندان نامشروع و بزه‌کاری در جامعه می شود.

مشکلات ارتباطی

چه می‌شد اگر اندور مانند یک پدر واقعی پای دل صحبت‌های اعضای خانواده‌اش می‌نشست؟ به‌راستی‌که او و تقریباً تمام اعضای خانواده تودوروکی، در برقراری ارتباط صحیح و مؤثر مشکل داشتند. خانواده‌ی شیمورا هم همین‌طور. هیچ‌کدام از این افراد نتوانستند احساسات واقعی و افکارشان را با اعضای خانواده‌شان در میان بگذارند. چه می‌شد اگر کوتارو به‌جای تنبیه بچه‌ها، داستان زندگی‌اش را برای آن‌ها تعریف می‌کرد و اجازه می‌داد که آن‌ها هم در احساسات او شریک شوند؟

در دین اسلام مسئله ارتباطات بسیار حائز اهمیت است. درآیات و روایات بسیاری اشاره‌شده است که برای تأثیر بر نگرش افراد و یا حتی تغییر رفتار آن‌ها، باید رابطه‌ای مؤثر و بر پایه مهر شکل بگیرد. مثلاً در آیه‌ی 159 سوره مبارکه‌ی آل‌عمران می‌فرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» ترجمه: «[ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ!] ﭘﺲ ﺑﻪ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺭﺣﻤﺘﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺮم ﺧﻮﻱ ﺷﺪﻱ، ﻭ ﺍﮔﺮ درشت‌خوی ﻭ سخت‌دل ﺑﻮﺩﻱ ﺍﺯ ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻧﺖ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ می‌شدند; ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻛﻦ، ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﺨﻮﺍﻩ، ﻭ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻛﻦ، ﻭ ﭼﻮﻥ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻲ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻦ; ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ توکل‌کنندگان ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ.»

در این مورد انیمه مدرسه قهرمانانه من به‌خوبی تبعات ارتباط ناصحیح بین اعضای خانواده را نشان می‌دهد. چه در خانواده‌ی شیمورا که آخرسر موفق نمی‌شوند این رابطه را اصلاح کنند و چه در خانواده تودوروکی که در طول داستان و کم‌کم، همه سعی می‌کنند اشتباهات گذشته را جبران کنند و دست‌آخر هم با در آغوش گرفتن پسر تبه‌کارشان، او را مهار می‌کنند.

در آخر داستان که تویا دستگیرشده است و لحظات آخر عمرش را در زندان سپری می‌کند، برادر کوچک‌ترش، شوتو، از او غذای موردعلاقه‌اش را می‌پرسد و معلوم می شود که هر دو یک غذا را دوست دارند. شاید اشک‌های تویا در این صفحات آخر داستان، نشان‌دهنده‌ی التیامی باشد که رابطه‌ی محبت‌آمیز خانواده به زخم‌های روح و جان او داده است. چقدر مخاطب حسرت می‌خورد که چرا نباید این گفت‌وگو زودتر، قبل از اینکه این‌همه اتفاق ناگوار بیفتد، صورت می‌گرفت…

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

سرپرستی شیطان

شاید بتوان مهم‌ترین عامل گمراهی شیمورا تنکو را حضور آل فور وان در کنار او دانست. هم‌نشین بد، انسان را در گمراهی فرومی‌برد. اعتماد به شیطان و قبول سرپرستی او، فرد را تا قعر جهنم می‌کشاند. در اینجا هم به چند آیه از کلام‌الله مجید اشاره می‌کنیم.

آیات 27، 28 سوره مبارکه فرقان:

«يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا»: ﺍﻱ ﻭﺍﻱ، ﻛﺎﺵ ﻣﻦ ﻓﻠﺎﻧﻲ ﺭﺍ [ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﻣﻦ ﺷﺪ] ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﻓﺘﻢ.

«لَّقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا»: بی‌تردید ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ، پس‌ازآنکه ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺁﻣﺪ، ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻛﺮﺩ. ﻭ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ [ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﻏﺮﻳﺐ ﺩﺭ ﻭﺍﺩﻱ ﻫﻠﺎﻛﺖ] وامی‌گذارد.

شاید فکر کنید که مسیری که شیمورا تنکو پیمود تا به شیگاراکی تومورا تبدیل شود، اجتناب‌ناپذیر بود، آن‌هم باآن‌همه نقشه‌هایی که آل فور وان برای او کشیده بود. اما خواهیم دید که می‌شد جلوی این اتفاق را گرفت. داستان به‌خوبی این راه‌حل را به تصویر می‌کشد. راه‌حلی که موضوع اصلی بحث ماست.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

آزادی‌های بی‌حدومرز

در نگاه اول، شاید هدف ارتش آزادی‌بخش بسیار آرمانی به نظر برسد. جامعه‌ای که از 100% قدرت خود برای امیال فردی‌اش استفاده کند. بدون اینکه نیاز به آموزش یا صدور تصدیق‌نامه از طرف دولت داشته باشد. آیا این همان شکوفایی نیست؟ تصور کنید که افرادی در جامعه ادعا کنند که رانندگی در خونشان است و برای انجام آن نیازی به گواهی‌نامه رانندگی ندارند، چه خواهد شد؟ آیا چنین رفتاری منجر به هرج‌ومرج نمی‌شود؟ آیا با دور زدن قوانین حکومتی و انتظامی، دیگر مرجعی برای تعیین مقصر در حوادث رانندگی وجود خواهد داشت؟ برایتان الگوی آشنایی نیست؟

شکی نیست که ارزش‌های مطرح‌شده در انیمه مدرسه قهرمانانه من، ارزش‌هایی برخاسته از جامعه‌ی ژاپن و عقاید نویسنده هستند و با جامعه‌ی ما تفاوت‌های بسیاری دارند. اما بحث آزادی بی‌حدومرز که به میان بیاید، قطعاً الگوی اغتشاشات ایران را برای مخاطب ایرانی تداعی می‌کند. اغتشاشاتی که منجر به خسارات انسانی و مالی در کشور شد. اما آیا داستان هم به پیامدهای این نوع تفکر اشاره می‌کند؟

نویسنده به‌خوبی تبعات آزادی‌های بی‌قیدوشرط را نشان می‌دهد. هم لیگ تبه‌کاران و هم ارتش آزادی‌بخش، تمام قدرت خود را درنبرد دایکا آزاد می‌کنند و برای آن حدومرزی قائل نمی‌شوند. حتی درصحنه‌هایی می‌بینیم که سرتیم های ارتش آزادی‌بخش، برای رسیدن به اهداف خود، دوستانشان را هم بازیچه‌ی قدرت خود می‌کنند. نهایتاً، نتیجه این می شود که افراد زیادی جان خود را از دست می‌دهند و شهر دایکا ویران می شود. درست شبیه خساراتی که طرفداران جنبش ززآ بر کشور تحمیل کردند.

بعد از نبرد دایکا و ادغام شدن ارتش آزادی‌بخش متا در لیگ تبه‌کاران، به‌ظاهر آرامشی نسبی برقرار می شود ولی این گروه بزرگ از تبه‌کاران، همچنان به فعالیت‌های زیرزمینی خود ادامه می‌دهند. مانند آتشی که زیر خاکستر پنهان‌شده باشد. شبیه خونی که قهرمانان به این گروه می‌زنند، باعث می‌شوند که شعله‌های پنهان، باز خود را نشان دهند. آتش گُر می‌گیرد و بازهم خرابی‌های زیادی به بار می‌آورد، همان خرابی‌هایی که فروپاشی جامعه ژاپن را به دنبال دارد که پیش‌تر درباره آن صحبت کرده‌ایم.

این موضوع، زنگ خطری را برای جامعه‌ی ما به صدا درمی‌آورد. شاید اغتشاشات سال 1401 فروکش کرده باشند، اما تبعات و آثار آن را که همین نافرمانی مدنی به شکل کشف حجاب است، در جامعه می‌بینیم. این همان آتش زیر خاکستر است و هرلحظه منتظر بادی است که جان تازه‌ای بگیرد و زبانه بکشد. اما برای خاموش کردن این آتش چه راه‌حلی وجود دارد؟ بیایید با داستان همراه شویم تا راه‌حل آن را ببینیم.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

 اشتباهات محاسباتی دولت ژاپن

همان‌طور که گفتیم، کمیسیون امنیت عمومی قهرمانی(نماد دولت)، چنان تصویر معصومانه و اغراق‌آمیزی از قهرمانان می‌سازد که انگارنه‌انگار آنان بشرند. قهرمانان ممکن است اشتباه کنند، خسته می‌شوند و یا حتی نمی‌توانند که همه‌جا حضورداشته باشند و حواسشان به همه‌چیز و همه‌کس باشد. محدودیت‌هایی که کمیسیون امنیت عمومی قهرمانی در جامعه اعمال می‌کند، برای این است که خسارت ناشی از استفاده‌ی غیرحرفه‌ای از کوسه‌ها کاهش یابد. اما به نظر می‌رسد که این قوانین و محدودیت‌ها نیاز به اصلاح دارند. چراکه شکاف اجتماعی بزرگی بین قهرمانان و مردم عادی ایجاد کرده‌اند.

شکافی که عملاً قهرمانان را به ایدول(idol) یا همان بت تبدیل کرده‌اند. بت‌هایی سنگ تمام و الگوهایی بی‌نظیر. به همین دلیل است که بعد از رسوایی خانوادگی اندور، تمام اعتماد و اعتباری که تودوروکی انجی به‌عنوان قهرمان اول ژاپن به دست آورده بود، فرومی‌ریزد و مردم به‌یک‌باره با این حقیقت روبه‌رو می‌شوند که نه‌تنها قهرمانان، آن انسان‌های همه‌چیزتمامی که ما تصور می‌کنیم نیستند، بلکه ممکن است در زندگی آن‌ها نقاط تاریک زیادی وجود داشته باشد. این اتفاق شوک بزرگی به باورهای جامعه وارد می‌کند. طوری که ورق را 180 درجه برمی‌گرداند و کاخ هیمنه‌ی قهرمانان را فرومی‌ریزد.

ثانیاً، این محدودیت‌ها باعث شده‌اند که بار تمام اتفاقات بر دوش افراد محدودی بیفتد. ممکن است اینجا یک سؤال مطرح شود. چرا یک شهروند عادی باید خودش را قاتى ماجرا کند؟ مگر نجات انسان‌ها، وظیفه قهرمان‌ها نیست؟ سپردن تقابل با مجرمان به قهرمانان چه اشکالی دارد؟ اساساً مگر وظیفه آن‌ها نیست که به چنین افرادی رسیدگی کند؟ درست است که وظیفه حکومت است که برای حفظ امنیت و آرامش به مبارزه با فساد برود، اما آیا این به‌تنهایی کافی است؟

جوابش در انیمه مدرسه قهرمانانه من موجود است. آنجایی که شیگاراکی در فصل دوم دلیل تنفرش از آلمایت را این‌گونه بیان می‌کند: «چون اون جوری می خنده که انگار کسی نبوده که نتونسته نجاتش بده!» آلمایت هم در جواب میدوریا که از او می‌پرسد: «وقتایی هست که تو هم نتونی کسی رو نجات بدی؟»، می گوید: «نمی تونم مردمی که دستم بهشون نمی رسه رو نجات بدم.»

از دیگر نکاتی که به ذهن می‌رسد، محدودیت‌های قانونی‌ای است که کمیسیون امنیت عمومی قهرمانی اعمال می‌کند. محدودیت حداکثری برای کوسه‌ها، به‌طوری‌که برای استفاده از کوسه‌ها دو راه بیشتر وجود ندارد. یا باید آزمون بدهی و از دولت مجوز بگیری، یا باید بدون مجوز از کوسه‌ات استفاده کنی و مجرم قلمداد شوی. اتفاقی که در فصل چهارم انیمه مدرسه قهرمانانه من به آن اشاره می‌شود. توبیتا دانجورو فردی است که آرزو دارد قهرمان شود و اسمش در تاریخ بماند اما مرتبط در آزمون گواهی موقت مردود می شود.

روزی، او از قدرتش برای کمک به کارگری که در حال سقوط است، استفاده می‌کند ولی باعث خرابی‌های بیشتر می شود و به همین خاطر به دردسر می‌افتد و طرد می شود. اما او که هنوز رؤیای این را دارد که نامش در کتاب‌های درسی ثبت شود، به سمت تاریک دنیای ابرقهرمانی کشیده می شود. نام جنتل تبه‌کار را برای خود برمی‌گزیند و با کمک دستیارش(لابراوا) سعی می‌کند که با اعمال مجرمانه و انتشار فیلم آن در فضای مجازی، در یاد مردم بماند. آن‌ها نهایتاً دستگیر می‌شوند.

جالب اینجاست که انیمه در آخر داستان، راه‌حلی هم به این دسته افراد می‌دهد، قهرمان‌ها سعی می‌کنند آن‌ها را متنبه کنند و موفق هم می‌شوند. درنهایت از قدرت آن‌ها درنبرد نهایی علیه شیگاراکی تومورا کمک می‌گیرند. کمکی که بسیار هم به کارشان می‌آید.

و اما در انتهای داستان و درزمانی که ژاپن دارد خود را بازیابی می‌کند، کمیسیون امنیت عمومی قهرمانی به ریاست جدید قهرمانی به نام هاوکس، تغییراتی را در قوانین ایجاد می‌کنند که باعث می شود در کنار قهرمانان حرفه‌ای، مردم هم بتوانند نقشی فعال در حل معضلات داشته باشند. چراکه حتی بزرگ‌ترین قهرمان تاریخ هم فقط می‌تواند به تعدادی از مردم کمک کنند، نه همه‌ی کسانی که نیاز به کمک دارند. پس دامنه‌ی افرادی که می‌توانند به دیگران کمک کنند باید وسیع‌تر شود.

مردم بی‌درد

رسیدیم به اصل ماجرا و موضوع اصلی این مقاله. به نظر شما، آیا راهی بود که بتوان شیگاراکی تومورا یا همان شیمورا تنکو را نجات داد؟

بعد از خراب شدن خانه و آواره شدن تنکو، مردمی را داریم که انگار قلبشان از سنگ است. آن‌قدر بی‌تفاوت و بی‌درد که هیچ‌کدام دست کمکی به سمتش دراز نمی‌کنند، هیچ قهرمان یا پلیسی را خبر نمی‌کنند و خودشان را با این جمله که حتماً قهرمانی پیدا می شود که به او کمک کند، گول می‌زنند تا خدای‌نکرده عذاب وجدان نگیرند.

بی شک، شیگاراکی تومورا محصول یک جامعه‌ی بی‌تفاوت است. جامعه‌ای که مردمش، کمک به هم نوع و هدایت درست دیگران را به قهرمانان واگذار کرده و خود را کنار کشیده‌اند. مردمی که جمله روزمره‌شان این است: «به من ربطی نداره… حتماً یه قهرمان پیداش میشه تا اوضاع رو درست کنه…» حتی پیرزنی، حال تنکو را می‌پرسد اما با دیدن قیافه‌ی پریشان او، می‌ترسد که به او کمک کند و پا پس می‌کشد.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

و آنگاه‌که قهرمانان در محاسباتشان دچار اشتباه شوند و خسارت به بار بیاید، همه تقصیرات، نه بر گردن مردمِ بی‌تفاوت همیشه پرادعا و پرتوقع، بلکه بر گردن قهرمانان شکست‌خورده می‌افتد. واقعیت این است که شیگاراکی تومورا، از اول شیگاراکی تومورا به دنیا نیامده بود. اما انسان‌هایی که اطرافش بودند، به او کمکی نکردند که راه درست را پیدا کند، نخواستند که کمک کنند و یا راه درست کمک کردن را بلد نبودند.

مردمی که قهرمان‌های درونشان را کشتند و به زندگی‌های بی‌تفاوتشان راضی شدند. اگر اعضای خانواده شیمورا، به تنکوی کوچک در برابر پدر بی‌رحم کمک کرده بودند، اگر به‌طورجدی پدر را از تنبیه فرزندان نهی کرده بودند، شاید نهایت خطایی که از آن بچه‌ی 5 ساله سر می‌زد، به خاک تبدیل کردن سگشان بود. نه بر باد دادنِ کل خانه و خانواده‌اش.

اگر مردمی که تنکو را در خیابان دیده بودند به او کمک کرده بودند و دستش را می‌گرفتند، هیچ‌گاه دستش در دست آل فور وان قرار نمی‌گرفت که او را گمراه‌تر و پریشان‌تر از قبل کند و تا جایی پیش ببرد که بخواهد جان تک‌تک آدم‌ها را بگیرد. احتمالاً هیچ‌کدام از آن انسان‌های بی‌درد، عقلشان هم نمی‌رسید که روزی چوب این بی‌تفاوتی‌شان را بخورند.

داستان به‌خوبی مشکل بی‌تفاوتی و بی‌دردی مردم را مطرح می‌کند. به‌خوبی هم تبعات آن را نشان می‌دهد و در انتها راه‌حل را هم به مخاطب می‌نمایاند. در انتهای داستان قهرمانان به مردم یاد می‌دهند که چطور بی‌تفاوت از کنار کسی که به کمک نیاز دارد رد نشوند و به او کمک کنند. هر خوبی و احسانی، هرچند کم، می‌تواند زنجیره‌ای از خوبی‌ها را ایجاد کند و باعث گسترش آن شود. در صفحات پایانی، داستان مدرسه قهرمانانه من نشان می‌دهد کودکی که خانواده‌اش ظلم‌های زیادی در حقش کرده‌اند، او را به خاطر متفاوت بودن در زیرزمین حبس کرده‌اند و دهانش را دوخته‌اند که جیغ نزند. او زخم‌های روحی و جسمی فراوانی دارد و مردم را می‌بیند که دارند با خوشحالی خرابی‌ها را درست می‌کنند. او که از اتفاقات دنیای بیرون بی‌خبر است. وی درست مثل تنکو، فقط لبخندهای دیگران را می‌بیند و از خود می‌پرسد که چرا همه این‌قدر شاد هستند؟ چرا فقط من هستم که رنج می‌کشم؟

در حالی که درونش پر از ناراحتی ست، در خیابان قدم می‌زند. بذرهای نفرت در دل او دارند جوانه می‌زنند؛ اما ناگهان همان پیرزنی که چندین سال پیش حاضر نشده بود به تنکو کمک کند، دست او را می‌گیرد: «نترس! مادربزرگ اینجاست که کمکت کنه.» پیرزن که به خاطر کمک نکردن به تنکو عذاب وجدان دارد، باراهنمایی قهرمانان، یاد گرفته است که دیگر بی‌تفاوت از کنار هم نوع خودش رد نشود. اشک‌های کودک سرازیر می‌شوند. همین یک‌قدم کوچک روبه‌جلو، جلوی پدیدار شدن شیگاراکی تومورایی دیگر را می‌گیرد.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

جامعه‌ی مدرسه‌ قهرمانانه من، نمادی از جوامع امروزی بشری

در دنیای حقیقی و در ایران خودمان هم جامعه پر است از شیمورا تنکو هایی که خواسته یا ناخواسته، آلوده به خطا یا گناه می‌شوند. جالب اینجاست که جامعه پر است از آن‌هایی که از کمک کردن و هدایت این افراد شانه خالی می‌کنند و خود را کنار می‌کشند. وقتی انسان‌های درستکار اما بی‌تفاوت، به کمک گمراهان نشتابند، کسانی به سراغشان می‌روند که می‌خواهند برای رسیدن به اهداف شوم شان، آن‌ها را بازیچه دست خود قرار دهند و گمراه‌ترشان کنند. آنگاه ضرر این گمراهی، دامن همه‌ی افراد جامعه را می‌گیرد. حتی آنانی که خود درستکار بودند. درستکارانِ بی‌تفاوت.

مگر نه این است که تخم‌مرغ دزد عاقبت شتر دزد می شود؟ اگر جلوی فساد کوچک را نگیریم، بزرگ و بزرگ‌تر می شود تا آنکه دامن خیلی‌ها را می‌گیرد. جامعه‌ای که مردمش، مقابله با فساد و گناه را فقط بر عهده پلیس و نهادهای دولتی بگذارد و خود را کنار بکشند؛ آن جامعه، جامعه‌ی بی‌دردی می شود که در آن مردم فقط به فکر خودشان‌اند و بس. جامعه‌ای سرد و خشک، بی‌رحم و به‌دوراز انسانیت. چنان‌که جرج برنارد شاو، نویسنده‌ی انگلیسی، می گوید: «بدترین گناه در برابر هم نوعانمان، این نیست که از آن‌ها بیزار باشیم، بلکه [آن است که] نسبت به آن‌ها بی‌تفاوت باشیم. این عین انسان نبودن است.»

سعدی شیرازی هم به زیبایی آن را به زبان شعر می‌نویسد: «بنی‌آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند- چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار- تو کز محنت دیگران بی‌غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی»

یعنی انسانی که برای نجات هم نوع خود تلاش نکند و نسبت به او بی‌درد و بی‌تفاوت باشد، دیگر انسان نیست.

انیمه مدرسه قهرمانانه من، این بی‌تفاوتی را با خلق دو شخصیت متفاوت به چالش می‌کشد. میدوریا ایزوکو که نمی‌تواند نسبت به دیگران بی‌تفاوت باشد و می‌خواهد همه را نجات دهد و شیگاراکی تومورا که زخمی بی‌تفاوتی مردم است و می‌خواهد دنیای بی‌تفاوت و مردمش را نابود کند.

متاسفانه بی‌دردی و بی‌تفاوتی مشکل بسیاری از جوامع بشری است. مسلمان، مسیحی و یا حتی آتئیست هم نمی‌شناسد. فقط مصادیقش در هر جامعه متفاوت است. امروزه مسئله بی‌تفاوتی با دو مصداق بسیار مهم به چالش کشیده شده است، یکی مسئله غزه که وجدان انسان‌ها را در جهان بیدار کرده و دیگری، مسئله‌ی حجاب در کشور خودمان.

تا سالیان سال مردم جهان نسبت به ظلمی که اسرائیل به فلسطین می‌کرد، ناآگاه و بی‌تفاوت بودند. ناگهان، طوفان الاقصی مانند رعدی مردم خواب‌زده‌ی دنیا را بیدار کرد و بسیاری از جان‌های پاک را به خود آورد. مردمی که به روزمرگی خود عادت کرده بودند و فلسطینیان را به حال خود گذارده بودند. مردمی که چشم بر جنایات اسرائیل بسته بودند و حتی انتقاد از آن‌ها را تابو می‌دانستند.

متاسفانه مردم کشور ما هم از نوعی بی‌تفاوتی رنج می‌برند. بی‌تفاوتی نسبت به گناه بی‌حجابی که مقدمه‌ای ست برای بسیاری از گناهان خانمان‌سوز دیگر و تبعات سنگینی دارد. ازجمله افزایش آمار طلاق و افسردگی، فروپاشی بنیان خانواده، افزایش روابط خارج از چارچوب خانواده و مشکلات دیگری که به‌تبع مشکلات اول پدید می‌آیند مانند افزایش شیوع بیماری‌های جنسی، افزایش تولد فرزندان نامشروع، افزایش بزهکاری و حتی روی کار آمدن گناهان جنسی جدید که در غرب شاهد آن هستیم، از هم‌جنس‌بازی گرفته تا کودک‌آزاری (پدوفیلی: Pedophilia) و حیوان آزاری (زوفیلی: Zoophilia).

همچون جنایات اسرائیل علیه مردم غزه، بی‌حجابی هم نوعی جنایت علیه مردم است. جنایتی بی‌درد و بی‌صدا که کم‌کم جامعه را به تباهی و فساد می‌کشد. درست مانند آنچه در غرب اتفاق افتاد. ماجرا از کشف حجاب شروع شد تا اینکه اروپا و آمریکای مسیحی و متدین، به این لجنزاری تبدیل شدند که پیش‌تر به آن اشاره کردیم. (برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید به کتاب ترگل نوشته‌ی عماد دولت‌آبادی و کتاب ناگفته‌های صورتی اثر سید محمدحسین راجی مراجعه کنید.)

اما متاسفانه جامعه‌ی ما در مقابل این حرام شرعی و سیاسی، همان رویه‌ای را در پیش‌گرفته است که جامعه‌ی ژاپن در انیمه مدرسه قهرمانانه من در پیش‌گرفته بود. راه نادیده گرفتن گناه و بی‌تفاوتی نسبت به گناهکار. راهی که در آن به‌جای گرفتن دست گناهکار و نجات او، بی‌تفاوت از کنارش رد می‌شوی و وظیفه‌ی هدایت او را به دیگرانی که حضور ندارند واگذار می‌کنی.

اگر مسجد و هیئت گمراهان را به خود جذب نکند و تغییرشان ندهد، برایشان حقایق را تبیین نکند، امربه‌معروفشان نکند، نهی از منکرشان نکند، در دام فرقه‌ها و گروه‌های ضاله می‌افتند. اگه مذهبی‌ها و هیئتی‌ها با بی‌تفاوتی از کنار گناهکاران رد شوند و برای از بین بردن گناهشان کاری نکنند، بهایی‌ها و نفوذی‌ها به سراغ آن‌ها می‌آیند و گمراه‌ترشان می‌کنند. آنگاه ضرر این گمراهی، دامن همه‌ی افراد جامعه را می‌گیرد، حتی آنانی که خود درستکار بودند، درستکاران بی‌تفاوت.

شاید آن دختر بی‌حجابی در خیابان با بی‌تفاوتی از کنارش رد شده‌ایم، در دام کسانی بیفتد که او را جامعه‌ستیز کنند و به جان مردم بیندازند. نمونه‌هایش را به چشم در اغتشاشات سال 1401 در کشورمان دیدیم. می‌دیدیم چگونه از سال‌ها قبل، جوانانمان را گول زدند، منحرف کردند، کینه در دلشان کاشتند و بعد به جان خودمان انداختند. افرادی که اگر درست تربیت می‌شدند و همه مردم در تربیت درستشان می‌کوشیدند، هیچ‌گاه دستان خود را به خون هم‌وطن آلوده نمی‌کردند. جالب است که این روند بسیار شبیه داستان انیمه مدرسه قهرمانانه من است.

خدا را شکر انیمه مدرسه قهرمانانه من، هم تبعات این رفتار را نشان می‌دهد و هم راه‌حل آن را ارائه می‌دهد که مفصل درباره آن توضیح دادیم، بی‌تفاوت نبودن.

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)

آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم

برای جلوگیری از گمراهی و تباهی افراد جامعه، لازم نیست که به این انیمه استناد کنیم. چراکه دین مبین اسلام راه‌حل را 1400 سال پیش جلوی روی ما گذاشته است. جالب اینجاست که انیمه مدرسه قهرمانانه من دقیقاً همان راه‌حل را، به بیان خودش و با مصداق مدنظر خودش به مخاطب نشان می‌دهد.

راه‌حل همان است که حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بیان می‌کند: «خداوند امربه‌معروف را براى اصلاح مردم واجب کرد». (بحار الأنوار، ج ۶، ص ۱۰۷) واجبی فراموش‌شده که بیش از 120 آیه از قرآن کریم به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به آن اشاره می‌کند. ازجمله این آیه که مقام معظم رهبری، خطبه‌های نماز جمعه سیزدهم مهرماه 1403، یعنی جمعه نصر را با آن آغاز کردند (سوره توبه، آیه 71):

«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولَٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» ترجمه: ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﻳﺎﺭ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ; ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﻧﻴﻚ ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ می‌دهند ﻭ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺯﺷﺖ ﻭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ بازمی‌دارند، ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ می‌کنند، ﻭ ﺯﻛﺎﺕ می‌پردازند، ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺍﻃﺎﻋﺖ می‌نمایند; ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺣﻤﺖ ﻗﺮﺍﺭ می‌دهد; ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﺍﻧﺎﻱ شکست‌ناپذیر ﻭ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ»

امربه‌معروف و نهی از منکر، مصداق بارز انسانیت است، مصداق بارز نوع‌دوستی است. یعنی ای تویی که دارم به تو تذکر می‌دهم، تو برای من مهمی، آینده تو برای من مهم است. آینده تو در آینده من اثر دارد. آینده تو، آینده من است. به بیانی بهتر، یعنی: ای تویی که دارم به تو تذکر می‌دهم، تو مثل خواهر خودمی، مثل برادرمی، مثل فرزندمی… و حتی مفهومی برتر از آن، تو خودِ منی! به خاطر همین دستت را می‌گیرم و نمی‌گذارم آلوده به گناه شوی، نمی‌گذارم در میان تندباد گناهان تنها بمانی و یا در مرداب فساد غرق شوی. دستت را می‌گیریم و همراه خودم سر سفره‌ی خدا می‌برمت، تک‌خوری نمی‌کنم. خودخواه نیستم که فقط کلاه خودم را بچسبم باد نبرد.

و چه زیبا انیمه مدرسه قهرمانانه من این مسئله را در پایان داستان نشان می‌دهد، دیگر «من» و «تو» یی بین مردم نیست، همه «ما» شده‌اند و برای آبادانی کشورشان به هم کمک می‌کنند. دیگر مردم خودشان را کنار نمی‌کشند، خودخواه نیستند، به دنبال آسایش «فقط خودشان» نیستند، بی‌تفاوت نیستند و همه‌چیز را به دوش قهرمانان نمی‌اندازند، بلکه خودشان پا به‌پای قهرمانان تلاش می‌کنند و هم نوعانشان را نجات می‌دهند.

حال در نظر بگیرید که جامعه‌ای، امربه‌معروف و نهی از منکر را رها کند؛ چه خواهد شد؟ حضرت امام صادق (علیه‌السلام) از پدرشان امام محمدباقر (علیه‌السلام) نقل می‌کنند: حضرت رسول (صلی‌الله علیه و آله وسلم) فرمودند: معصیت، هنگامی‌که بنده آن را در خفا انجام دهد، به‌جز به انجام دهنده و عاملش به کسی ضرری نمی‌رساند؛ اما هنگامی‌که بنده‌ای آن را علنی انجام دهد و کسی هم بر او تغیّر نکند (خرده نگیرد، مانع کارش نشود، گناه او را تغییر ندهد)، به عموم مردم ضرر و آسیب می‌رساند. بحار الأنوار (ط – بيروت)؛ ج ٩٧، ص ٧.

امیر المومنین علی (علیه‌السلام) در وصیتشان مؤمنان را چنین توصیه فرمودند: (بعد از من) امربه‌معروف و نهی از منکر را وانگذارید که اشرار (و بدکارانتان و فاسدها) بر شما مسلط (حاکم) می‌شوند و آنگاه (هر چه) دعا کنید، برایتان مستجاب نمی‌شود. نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)؛ نامه ۴۷.

انیمه مدرسه قهرمانانه من این را هم به تصویر می‌کشد: جامعه‌ی بی‌درد ژاپن که از شروران شکست می‌خورد، ویران و دچار فروپاشی می شود، زندانیان جنایتکار از زندان می‌گریزند و با سلطه بر خیابان‌ها و محله‌ها، خواب را بر مردم حرام می‌کنند و حالا قهرمانان باید انرژی بیشتری بگذارند تا بتوانند صلح و آرامش را به جامعه بازگردانند. در حالی که اگر مردم راه بی‌تفاوتی را در پیش نمی‌گرفتند و جلوی گناه و فساد را از همان اول که کم و کوچک بود، می‌گرفتند، هرگز به چنین روزی دچار نمی‌شدند.

ملتی که امربه‌معروف و نهی از منکر نکند، محکوم‌به فناست چراکه به تعبیر مولا علی علیه‌السلام، کسی که امربه‌معروف و نهی از منکر نکند، مانند مرده‌ای بی‌خاصیت در میان زندگان است (نهج‌البلاغه، حکمت 374). می‌میرد و چنان مرده‌ها، نمی‌تواند از خودش در برابر تندباد حوادث دفاع کند. درست همانند آنچه در اندلس اسلامی رخ داد و موجب سقوط آن شد.

دنیای انیمه مدرسه قهرمانانه من و جامعه ایران امروزی

بی شک تفاوت‌های زیادی بین ارزش‌ها و دیدگاه انیمه با جامعه امروزی ما وجود دارد. از نوع پوشش کاراکترها گرفته تا انگیزه‌های آن‌ها و اعتقادات قلبی‌شان نسبت به کشورهای دیگر مانند آمریکا. اما چیزی که اهمیت دارد، این است که در انیمه مدرسه قهرمانانه من، نه‌تنها “کار داشتن به کار بقیه” مضموم نیست، بلکه ویژگی اصلی شخصیت‌های مثبت داستان است و اصلاً محور داستان حول همین ویژگی می‌چرخد: دخالت در کاری که بهت مربوط نیست، جوهره‌ی قهرمان بودنه!

در بسیاری از انیمه های دیگر هم همین‌گونه است، از تاچیبانا هیناتای انتقام جویان توکیو که در قطار شهری به دانش آموزان پرسروصدا تذکر می‌دهد، گرفته تا شین-یه نوزن انیمه 86 که به پوشش نامناسب یک دختر در مرکز نظامی، گیر می‌دهد و حتی به تذکر زبانی هم اکتفا نکرده و برای اصلاح آن، متوسل به‌زور (مرحله عملی نهی از منکر) می شود.

شکی نیست که سیاست کلی صنعت انیمه بر پایه تبلیغ و عادی‌سازی برخی گناهان ازجمله برهنگی، شراب‌خواری و… است اما این نکته به نظر می‌رسد که در انیمه ها، امربه‌معروف و نهی از منکر تبدیل به یک تابو نشده و به‌صورت یک امر عادی نشان داده می شود، هرچند کم.

حال این سؤال اساسی پیش می‌آید که چرا در کشور اسلامی ما که امربه‌معروف و نهی از منکر یکی از واجبات اساسی دین به شمار می‌رود، مسئله‌ی تذکر دادن و مخصوصاً تذکر دادن به حجاب این‌قدر مسئله‌ی پیچیده‌ای شده و به یک تابو تبدیل‌شده است؟ چرا مردم به‌جای اینکه جلوی گناه را بگیرند، به بهانه‌ی آزادی جلوی نهی از منکر را می‌گیرند؟ این حساسیت منفی نسبت به امربه‌معروف و نهی از منکر در جامعه‌ی اسلامی ما از کجا نشاءت می‌گیرد؟

کمی تاریخ بخوانیم

متاسفانه در عصر معاصر، بسیار سعی شده بی‌تفاوت نبودن نسبت به بقیه یا همان امربه‌معروف و نهی از منکر که در اصل، یکی از اساسی‌ترین دستورات اسلام است و مثل نماز واجب، در نظر مسلمانان کوچک شمرده شود و فراموش گردد. کشور ما هم از این رویه مستثنا نیست. اگر به کتاب دست‌های ناپیدا، خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی، مراجعه کنید، در می یابید که مستکبران عالم از مدت ها قبل، عنصر امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یکی از بزرگ ترین نقاط قوت اسلام شناسایی کرده و بسیار کوشیده اند که آن را از زندگی زورمره مسلمانان حذف کنند. از جمله اقداماتی که در این زمینه صورت گرفته می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • ترویج ضرب المثل های مخالف این فریضه مانند عیسی به دین خود، موسی به دین خود، هر کسی را در قبر خودش می گذارند، هر کسی کار خودش بار خودش آتیش به انبار خودش و…

  • دست بردن در احادیث و روایات و حتی جعل داستان رطب خورده کی منع خرما کند (با مراجعه در تمامی متون دینی معتبر شیعه و سنی، مشخص می شود که چنین حکایتی از پیامبر اکرم صلی الله وجود ندارد و سندی هم که بعضا برای داستان ذکر می کنند، سندی جعلی می باشد). (رجوع کنید به کتاب «دروغی به نام رطب»)

  • ایجاد شبهات فراوان در زمینه احکام امر به معروف و نهی از منکر

  • ایجاد فشار روانی رسانه ای بر علیه امر به معروف و نهی از منکر

  • جا انداختن این عقیده که امر به معروف و نهی از منکر فقط وظیفه ی حکومت است و مردم عادی نباید دخالت کنند

  • و حتی آموزش مقابله با ناهیان از منکر که از شبکه های معاند ماهواره ای پخش می شود

راه جلوگیری از پیدایش شیگاراکی تومورا های جامعه ایرانی چیست؟

در کنار وظیفه هر حکومت در بستر سازی، فرهنگ سازی و در نهایت هم کنترل و نظارت بر جامعه، راه حل معضلات اجتماعی و فساد، زنده کردن روحیه ی نوع دوستی و افزایش مسئولیت پذیری اجتماعی آحاد مردم است و این کار میسر نیست جز با احیای واجب فراموش شده ی امر به معروف و نهی از منکر، چه در میان مردم و چه در میان مسئولین. در انتهای داستان مدرسه قهرمانانه من دیدیم که هم مردم عادی و هم قهرمانان، دست به دست هم و دوشادوش هم برای بازسازی ژاپن تلاش می کنند، هرچند که توانایی ها و وظایف شان متفاوت باشد. هیچ کس خودش را کنار نمی کشد. روحیه قهرمانی در همه زنده شده است.

راه نجات جامعه ی ما و هر جامعه ی بشری دیگری، همین است. به بیان امام خمینی رحمه الله، همه ی آحاد یک ملت باید آمر به معروف و ناهی از منکر باشند، مسئولین در جایگاه خود و با وظایف خاص خود و مردم عادی هم در جایگاه خود. همه در قبال هم نوعان و جامعه ی خود وظیفه دارند.

برای تحقق این هدف، لازم است هر کسی امر به معروف و نهی از منکر را به درستی بیاموزد تا بتواند به درستی به کار برد.

لکن، مرجع صحیح یادگیری امر به معروف و نهی از منکر چیست؟ آیا اگر هر سخنرانی بالای منبر برود و درباره آن صحبت کند، می توان به گفته های او استناد کرد؟ آیا می توانیم با استناد بر انیمه مدرسه ی قهرمانانه من دل را به دریا بزنیم و در کوچه و خیابان با مردم درگیر شویم؟ مثلا با یک حرکت پرشی و چرخشی قهرمان مآبانه، سیگارِ در دست یک نفر را بقاپیم تا ریه های او را از سرطان نجات دهیم؟  آیا صحبت های فعالین مجازی که راه و بیراه درباره امر به معروف و نهی از منکر اظهار نظر می کنند و برای خودشان تبصره می دهند، قابل اعتماد است؟

خیلی از افرادی که درباره امربه‌معروف و نهی از منکر صحبت می‌کنند، درواقع دارند فاتحه‌ی آن را می‌خوانند؛ چراکه با آموزش‌های اشتباه، دیگرکسی به انجام آن و یا انجام صحیح آن مبادرت نمی‌ورزد. مردم از حد اعتدال خارج می‌شوند و افراط‌وتفریط می‌کنند و نتیجه می شود این معضلات اجتماعی که امروزه گریبان گیر جامعه ما شده‌اند.

پس ملاک سنجش چیست؟ ملاک قطعاً دین است و دین را هم باید از متخصصانش آموخت، یعنی از مراجع تقلید. بهترین کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته‌شده‌اند، کتاب واجب فراموش‌شده (راهبردهای مقام معظم رهبری درزمینهٔ امربه‌معروف و نهی از منکر) و گزیده‌ی رساله تخصصی استفتائات 44 نفر از مراجع تقلید هستند که خواندن آن توسط نویسنده مقاله، اکیداً توصیه می شود.

پیشنهاد تحقیقاتی

انتقاداتی که به داستان مدرسه قهرمانانه‌ی من وارد است، بسیارند. از نوع پوششی که برای کاراکترها طراحی کرده‌اند تا سرنوشت جبرگرایانه‌ای که برای برخی ویلن‌ها ترسیم‌شده و شانسی که اتفاقی در خانه میدوریا ایزوکو را می‌زند و غیره. این انتقادات موردنظر موضوع مقاله ما نبودند و برای بررسی آن‌ها و همین‌طور بررسی ابعاد دیگر داستان، نیاز به پروژه‌های بیشتر است.

سخن آخر

در این برهه‌ی حساس زمانی که چشم یک دنیا به کشور ما دوخته‌شده، در این زمان که وجدان‌های عالم، خسته از ظلم و جور قوم صهیون، انتظار منجی موعود، حضرت صاحب‌الزمان عجل الله تعالی را می‌کشند، نقش ما به‌عنوان جامعه‌ای که داعیه‌دار حکومت اسلامی است و آرزو دارد که آن را به حکومت جهانی امام زمان عجل الله متصل کند، چیست؟

خداوند در قرآن، سوره‌ی رعد آیه‌ی 11 می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ» ترجمه: «ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻫﻴﭻ ﻣﻠﺘﻲ ﺭﺍ [به‌سوی ﺑﻠﺎ، ﻧﻜﺒﺖ، ﺷﻜﺴﺖ ﻭ ﺷﻘﺎﻭﺕ] ﺗﻐﻴﻴﺮ نمی‌دهد ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ [ﺍﺯ ﺻﻔﺎﺕ ﺧﻮﺏ ﻭ رفتار شایسته ﻭ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪﻩ] ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ زشتی‌ها ﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﻫﻨد.»

خداوند بر ملت ما منت نهاد و آن‌ها را از یوغ استکبار جهانی و حکومت بی‌کفایت دست‌نشانده‌اش نجات داد و به برکت انقلاب اسلامی، دین و دنیایمان را آباد کرد. درست است که هنوز با چشم‌انداز یک تمدن اسلامی فاصله‌داریم اما اگر به‌جای شکر نعمت‌ها و تلاش برای حفظ هویت اسلامی‌مان، به دنبال غرب برویم و دست به‌سوی فرهنگ منحط آن دراز کنیم، طبق سنت‌های خداوند، سزاوار شکست خواهیم بود.

حال، آیا رواست که باندانم کاری و مسامحه با گناه و گناه‌کاران داخلی و خارجی، موجب اضمحلال حکومت اسلامی‌مان شویم و ظهور را عقب بیندازیم؟ مگر نه آنکه امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: «مهدی و یارانش، امربه‌معروف و نهی از منکر می‌کنند.» (بحارالانوار، ج 51، ص 47) امربه‌معروف و نهی از منکر، پازل گمشده و راز سربه‌مهر ظهور است.

آیا وقت آن نشده که با یادگیری، اقامه و احیای امربه‌معروف و نهی از منکر، جامعه‌ی خود و جهان را آماده‌ی ظهور کنیم و جلوی کربلاهای دیگر را بگیریم؟ چراکه امام حسین علیه‌السلام شهید شد به دلیل شانه خالی کردن مردم زمانش از امربه‌معروف و نهی از منکر.

آیا وقت آن نیست که به فرموده‌ی امام باقر علیه‌السلام، با واجب بزرگ امربه‌معروف و نهی از منکر، از دشمنان انتقام بگیریم؟ (وسائل الشیعه، ج 11) که شهید مطهری هم دراین‌باره می‌فرماید: «اگر می‌خواهید اسرائیل را نابود کنید، اول باید امربه‌معروف و نهی از منکر را همگانی و رایج کنید.»

نقد و بررسی برخی ابعاد اجتماعی انیمه مدرسه قهرمانانه من (My Hero Academia)
بابا دیگه اون ژاپنی بودایی هم فهمید که برای حفظ و اصلاح جامعه باید بی تفاوتی رو گذاشت کنار، اگه با این همه صغری کبری ایی که چیدم هنوز متوجه اهمیت مسئله نشدی، از همین جا بهت صبح به خیر میگم

منابع:

قرآن کریم

اپلیکیشن واجب تمدن ساز

کتاب واجب فراموش شده، راهبرد های مقام معظم رهبری در زمینه امر به معروف و نهی از منکر

کتاب قدرت و شکوه زن در کلام امام و رهبری

نویسنده: سمن حسینی

نوشته های مشابه

‫7 دیدگاه ها

  1. سلام آقای عبداللهی خسته نباشید مثل همیشه خیلی جامع و خوب بود . یه سوال داشتم ممکنه که شما سراغ مانگا هم برید؟ چون مدیوم مانگا واقعا از انیمه جلوتره مخصوصا به لحاظ محتوایی ، در حدی که الان از بین ۱۰۰ تا مانگای برتر تاریخ ۲۰ تا اقتباس موفق انیمه ای هم نداریم و واقعا بیشتر میشه روش بحث کرد …
    کاش یه سر به انیمه پلوتو هم بزنید

    1. سلام علیکم
      به شرط اجازه وقت بله حتما
      خودم الان مدت هاست می خوام مانگای اوشی نوکو رو بخونم ولی نمیشه
      وقت کنیم حتما می خونیم و نقد می کنیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *