فیلم سینمایی
رمزگشایی سریال خاتون؛از حقایق تاریخی تا دوگانه سخت دفاع از میهن و عشق!
خاتون با دست گذاشتن روی مضمون همیشگی اما جذاب جنگ برای دفاع از میهن و غریبی عشق، سریالی است که در ابتدای امر زمینه این درام عاشقانه و حماسی را در بستر و مقطعی از تاریخ که این ظرفیت را دارد، به خوبی ایجاد کرده است.

خاتون عنوان سریالی است که بتازگی از نمایش خانگی پخش خود را آغاز کرده است. سریالی پربازیگر که در صورتی که بتواند با سیر درست و جذاب قصه خود را برای مردم تعریف کند، حضور بازیگران مختلف و متعدد در این سریال یکی از عوامل جذابیت و دیده شدن آن خواهد بود.
خاتون در بستر تاریخ معاصر ما و همزمان با حمله متفقین به ایران در شهریور 1320 روایت میشود. خانواده ملک، خانوادهای ارتشی است که در رشت زندگی میکنند. پدر خانواده مرحوم “ناصر ملک لاهیجی” در قید حیات نیست و حالا مرد خانواده کسی نیست جز شیرزاد ملک با بازی اشکان خطیبی. مرد ارتشی جوانی که وظیفه ملی و ارتشی خود را پاسداری از خاک وطن میداند و برای دفاع از آن احساس مسئولیت میکند. او پیگیر اتفاقاتی است که در سطح شهر بهصورت غیر رسمی و شفاف از جانب نیروهای روس در حال رخ دادن است. بوی ناامنی و خیانت را احساس کرده و میخواهد با مطلع شدن از باقی جزئیات از همه چیز آگاه شود و وظیفه ارتشی خود را یعنی رو کردن دست نیروهای دشمن و وابستگان آنان را انجام دهد.
فضای مملکت اصلاً و ابدا آماده مقابله با دشمن نیست زیرا ولیعهد در خیال خوشی بتازگی در اختتامیه برنامه اردوهای تابستانی شرکت کرده است. برخی از ارتشیان نیز با اطلاع از حمله ارتش شوروی قصد همکاری و کمک به آنان را دارند و میخواهند همه چیز را عادی و ساده جلوه دهند.
گم شدن دایی شیرزاد که همسری آلمانی دارد، نیز کمی مشکوک است که در شب مهمانی معلوم میشود که با خروج از کشور و سفر به برلین شرایط را برای خروج دایی به آلمان فراهم میکند که همین نیز باعث شک بیشتر شیرزاد مبنی بر یک آشوب و تهدید بزرگ در داخل است.
همسر او خاتون با بازی نگار جواهریان، در سوی دیگر زنی است عاشق فرهنگ و هنر که در خانه پدر همسرش و با سختگیریهای مادر شوهرش “فخر النسا” با بازی “شبنم مقدمی” احساس تنهایی و غمناکی دارد که در خود آن را پنهان کرده است و منتظر است تا همسرش با گرفتن انتقالی از رشت به تهران به محل زندگی کودکیاش بازگردد و به زندگی خود ادامه دهد. او عاشق همسر و زندگی خود است اما کار سنگین و نبود آزادی کامل همسر ارتشیاش، باعث شده تا این رنج و سختی را با ناراحتی تحمل کند. سالگرد ازدواج آنان در اولین روز از شهریور و همزمانی آن با حمله متفقین که در نهایت همسر ارتشی را به پیکار و جنگ خواهد برد، در ایجاد زمینه درگیری میان عشق و نبرد کارساز شده است.
خاتون برای فراهم شدن زندگی شیرین در نبود سایه کسی لحظه شماری میکند، غافل از آنکه با حملات متفقین و حس مجدانه شیرزاد برای وظیفه جدی ارتشی خود یعنی دفاع از کشور، گویا قرار است تا همه چیز تغییر کند.

سریال خاتون با انتشار تیزر خود و دیگر تبلیغاتش از همان اول نشان داد که یک اثر تاریخی ملتهب درباره روزهای اشغال متفقین است که حس دغدغه نسبت به میهن و کشور در آن لمس میشود. ساخت موسیقی سریال توسط کیهان کلهر با تم دلهرهآفرینی که دارد فضای حمله و حضور نیروهای دشمن را در میان ما ایجاد میکند و مانند هشداری نسبت به آن عمل میکند.
آنچه که در تاریخ ثبت شده است میگوید که حاکمیت زمان خود همیتی برای مقابله با ورود نیروهای دشمن به خاک نداشته است و آنان که برای مبارزه و مقابله با دشمن ایستادگی کردند تنها سربازان و ارتشیانی بودهاند که عرق و غیرت ملی داشتند و میخواستند تا در قالب یک ارتشی فدای کشور شوند. بخشهایی از سریال «در چشم باد» همین لحظات تلخ و البته غرورآفرین که در بندرهای شمال کشور رخ داد را به خوبی نمایان کرد و باید دید که در قسمتهای بعد شاهد این برش مهم و حساس تاریخ معاصر در خاتون نیز هستیم یا خیر؟

در نهایت قسمت اول خاتون نشان داد که با سریالی روبرو هستیم که حس وطنپرستانه را به مخاطب القا میکند. لحظات پایانی قسمت اول و صحبتهای میان خاتون و شیرزاد به خوبی نشاندهنده عشق و علاقه آنان به ایران است. ایران نام محبوبی است که آنها میخواهند روی دخترشان در آینده بگذارند.
آنچه مهم است اینکه آیا خاتون در روایت این بخش مهم و حساس تاریخ میتواند یک اثر مستند، موثق و ملیگرا باشد و این حس را تا انتهای سریال با خود ادامه دهد، و یا با توجه به خط درام و عاشقانه آن، عاشقانهای سوزناک و هندی از آب درمیآید که طبق فضا و جریان مرسوم سینمای ایران، بدون بیان حقایق تاریخی و ظلمهایی که وابستگان و دولتهای غربی در حق این خاک کردهاند، عشق را قربانی سیاست بداند و بس؟
نکته مهم دیگر:”خاتون” چه مقدار به “حقایق تاریخی” وفادار خواهد بود؟/ کولاژی ناهمگون از عناصر تکراری!
ساخت سریال در فضای تاریخی، زمانی غول مرحله هفتم فیلمسازی در سینما و تلویزیون ایران محسوب می شد، چرا که به علت پیچیدگیهای محتوایی و اجرایی این گونه آثار، مؤلف اثر باید به سطوحی از دانش و بینش سینمایی و همچنین تسلط بر مباحث تاریخی و تمدنی رسیده باشد که از پس ساخت اثر «تاریخی» برآید.
معالأسف، در دستکم یک دههی اخیر، ورود چهرهها و افراد صفر کیلومتر و آماتور به عرصه فیلم و سریال تاریخی، به ویژه در صدا و سیما، آنچنان عیار کار تاریخی، به ویژه در حوزه قاجار، پایین آمده، که این ژانر را به انتخاب دمدستی و سهلالوصول تبدیل کرده است. وقتی عصر مهم ناصری، که بستر تحولات تاریخی و تمدنی مهمی در ایران و جهان بود، عرصه سیاهمشق و طبعآزماییهای پی در پی چهرههایی بیعقبه و بدون سابقه و پرنسیب فیلمسازی، آن هم با بودجه عمومی، تبدیل شده، طبیعی است که امروز شاهد باشیم همان عصر تاریخی، همزمان سوژه چند سریال نمایش خانگی (با سطح کیفی عامی که بر این عرصه غالب است و میدانیم) برای صفرکیلومترهای عرصه سریالسازی قرار گیرد. جالب اینجا است، در حالی که صدا و سیما مرتب از نبود بودجه مینالد و سریال «مختارنامه، برای دوازدهمین سال (و البته چراغ خاموش!) در کنداکتور پخش قرار میگیرد و نسل سریال «الف ویژه»، به جز سریال «سلمان فارسی» (آن هم احتمالا در رودربایستی با استاد کهنهکاری چون میرباقری) ورافتاده، ناگهان بودجههای قابلتوجه صرف سریالهایی با زمینه تاریخی در حوزه نمایش خانگی میشود، بسیار قابل تامل مینماید.
قسمت نخست سریال «خاتون» به کارگردانی تینا پاکروان در پلتفرم نماوا منتشر شده است. گرچه شاید در نگاه اول، پخش تنها یک قسمت از یک مجموعه، دستمایه لازم برای نقد کلیت اثر را در اختیار منتقد قرار ندهد، اما در این مورد خاص، یک قسمت به مصداق «مشت نمونه خروار»، به خوبی فضای کلی حاکم بر این اثر و سایر آثار «تولید به مصرف» نمایش خانگی را در ژانر تاریخی روشن میکند.
خانم پاکروان که از قضاء سابقه دستیاری و برنامهریزی در کنار استاد بزرگی چون زندهیاد سیدضیاءالدین درّی را نیز داشته، در قسمت نخست سریال خود، کولاژی از شخصیتها، رویدادها، فضاها و حتی نوع حرکات انتخابی دوربین از سریالهای ماندگار و شاخص این ژانر به نمایش گذاشته است.
الگوهای به شدت تکراری یک مادر شوهر متبختر، تنگنظر و خودبرتربین (با بازی شبنم مقدمی) که به شدت نسبت به عروس خود حسادت میورزد، به شدت یادآور سریال «پس از باران» (سعید سلطانی) است. شیرزاد (اشکان خطیبی) گویی مستقیم از سریال «در چشم باد» (مسعود جعفری جوزانی) آمده است. مهمانی شام خانه سرهنگ (پژمان بازغی) و حتی نحوه چرخش دوربین بین مهمانان، عینا شبیه آثار زنده یاد ضیاءالدین دّری از کار درآمده است. حتی صحنهای که «خاتون»(نگار جواهریان) به سرباز گماشته پول میدهد که با پسرش بستنی بخورد، یادآور صحنهای از سریال جاودانه «هزاردستان» زندهیاد استاد علی حاتمی است که مرحوم اسماعیل محمدی به درشکهچی و نوهاش پول میدهد که دم در گراندهتل بستنی بخورند. فرخ نعمتی در نقش فرماندار نظامی گیلان، تکرار تقریبا بیتغییر نقشهای مشابه متعدد او در این ژانر است.
حتی لوکیشن استان گیلان هم در همه این سالها(از سریال کوچک جنگلی در سال 63 تا همین سریال «کلبهای در مه» که اخیراً پخش آن به پایان رسید) به شدت تکرار شده، چنان که گویی، همه رویدادهای تاریخی 120 سال اخیر در استان گیلان متمرکز بوده و در هیچجای دیگر جغرافیای پرحادثه و پر از روایت ایران، خبری نبوده است. و خندهدار این که مکان رویدادها در رشت است، اما هیچکدام از شخصیتهای اصلی، حتی شیرزاد و مادرش(که دستکم نام خانوادگی «لاهیجی» را یدک میکشند)، یا کتابفروش(سروش صحت) و حتی شاگرد کتابفروش(که طبعاً بچه ناف رشت است) کوچکترین لهجه گیلکی ندارند!
مسئله مهم دیگر این که، حقیقتا در سال 1320 چه اندازه مسئلهای به نام «سالگرد ازدواج» در فرهنگ ایرانی شناخته شده بود که برای آن مراسم خاصی در نظر گرفته شود و فراموشی آن موجب دلگیری زوجین شود؟ یا این که در همان سال، آیا ایرانیها، حتی قشر «منورالفکر» و فکل و کراواتی، آن هم در شهرستان، در خانهی مفروش، با کفش راه میرفتند؟
بازیهای سریال هم البته چنگی به دل نمیزند و جدای از ضعف در پرداخت شخصیت و دیالوگنویسی، مشکل به کَست نامناسب بازمیگردد. اشکان خطیبی انتخابی کاملاً نامناسب برای شخصیت شیرزاد است، چرا که هم برای نقش یک «سرگرد» ارتش دوره پهلوی(با خصلتهای ثبت شده و آشنایی که از نظامیان آن مقطع میشناسیم) زیادی ظریف و «ولنجکی» است و هم رمانتیکبازیهای پلاستیکی و «عشق من» گفتنهای او بیش از حد دهه نودی است. نگار جواهریان هم سالهاست که از سایه پرسونای دختر خجالتی و «حنا دختری در مزرعه»وار خود خلاص نشده و ابدا در نقش زنی «خاص» و «مستقل» که قرار است محور کار باشد و بار دراماتیک اثر را به دوش بکشد، جا نمیافتد.

«خاتون» مشخصاً درباره طبقهای است که در عصر پهلوی اول، با حمایت مادی و معنوی دربار ایجاد شد تا خلاء وفاداری ایدئولوژیک در کف جامعه را جبران کند. رضاخان زمانی که به قدرت رسید، سه ضلع روحانیت، بازار و عشایر را با روشهای مختلف، از داغ و درفش تا ایجاد انحصار تجارت خارجی در دست دولت، از دور خارج کرد و دچار خلأ پایگاه اجتماعی بود. مضافاً اینکه بخش مهمی از قشر «روشنفکر» که در دوره انقلاب مشروطه عمدتاً حول اندیشه چپ سوسیالیستی شکل گرفته بود و نماد آن در عصر پهلوی اول، گروه 53 نفر دکتر تقی ارانی بود، با شدیدترین وجه سرکوب شده بود. رضاخان و مشاوران حکومتش تلاش کردند با احیاء و ترویج اندیشههای باستانگرایانه در قشر تحصیلکرده از یک سو، و ایجاد طبقهای از «بوروکرات»ها(وابستگان و کارمندان نهادهای دولتی و حکومتی که به قشر «ادارهجاتی» معروف شدند) و البته سرمایهگذاری روی «ارتش» جبران کند. البته، همه اینها در یومالواقعه، یعنی 3 شهریور1320، روز اشغال ایران توسط قوای متفق به کار او و حکومتش نیامدند. فارغ از تبلیغات آناکرونیستی سلطنتطلبان در شبکهها و رسانههای ایشان، حقیقت آن است که رضاخان پهلوی در زمان اشغال ایران و کنارهگیری از حکومت، در سطح تودهای به شدت نامحبوب بود، چرا که او نه تنها(به اصطلاح امروزیها) با بولدوزر از روی مخالفان و حتی منتفدان خود رد شده بود، که حتی وفادارترین عناصر حکومتش را، که تاج و تختش را مدیون ایشان بود، از جمله تیمورتاش، علی اکبر داور، نصرت الدوله فیروز و سردار اسعد سوم را هم دم تیغ داده بود. مصطفی فرزانه در کتاب معروفش، «آشنایی با صادق هدایت» از قول هدایت نقل میکند که آن زمان در سینماها، پیش از نمایش هر سانس، سرود شاهنشاهی پخش میشد و همه باید از جا برمی خاستند و اگر کسی به هر علت بلند نمیشد، توسط پاسبان حاضر در سینما با او برخورد می شد و حتی کارش به نظمیه و حبس میکشید!
از قضاء، «فهیمه اکبر» خانم آوازهخوانی که در سریال با نقشآفرینی غزل شاکری، حضور دارد و ظاهراً الگوی ذهنی «خاتون» است، وابسته به همین طیف «بوروکرات» بود که با حمایت حکومت پهلوی اول شکل گرفت و همسرش محسن اکبر، در آن عصر نماینده رشت در مجلس بود. فهیمه اکبر نماد سنخی از زنان بود که حکومت پهلوی اول می پسندید و حمایت و تبلیغ میکرد. طنز تلخ حکومت رضاخانی اینجا بود که کفیل نظمیه(شهربانی)، رکنالدین مختار، معروف به سرپاس مختار که تسمه از گرده مردم کشیده بود و به بیرحمی و قساوت در برخورد با زندانیان سیاسی شهره بود، نوازنده برجسته ویولون بود و آرشه خوب میکشید!(برای آشنایی با نحوه اداره شهربانی توسط سرپاس مختار به کتاب «پلیس خفیه ایران» نوشته قمی تفرشی رجوع شود)
تاریخ شاهد بود که ارتش پهلوی، که رضاخان به شدت به آن می بالید و بیشترین سهم را از درآمد ملی به خود اختصاص میداد و پرنفوذترین وبرخوردارترین قشر اجتماع، افسران همین ارتش بودند، حتی به اندازه یک گروه چریکی هم در برابر تهاجم نظامی دولتین روس و انگلستان مقاومت مؤثر نکرد. در بدرقهی خودروی رضاخان به بندرعباس(برای تبعید به آفریقای جنوبی) هم هیچ عضوی از همان طبقه بوروکرات که حاملان ایدئولوژیک حکومتش بودند، حضور نداشت. اولویت دستگاه فرهنگی پهلوی اول این بود که خلأ اعتقادی ناشی از حذف معتقدات آیینی را، با جعل ایدئولوژی باستانگرایی، آن هم با روایتی خاص از تاریخ ایران باستان، ان هم صرفاً حول بخشی از تاریخ سلسله هخامنشی، پر کند. از این رو، نوعی از ناسیونالیسم باستانگرا به تقلیدی سطحی و بدونعمق از باستانگرایی پادگانی رایش سوم در آلمان سکه رایج اواسط حکومت رضاخان شد. «ایران»گرایی امثال شیرزاد را هم اگر در زمینه و بستر تاریخی آن و با نگاه پدیدارشناسانه(نه زمانپریشانه) بنگریم، در همین پازل جای میگرفت. آنچه که باعث درهم کوبیدهشدن ارتش شاهنشاهی ایران در عرض چند روز شد، بیش از ضعف تجهیزات و نابرابری نفرات، خلأ ایدئولوژیک، ضعف ایدئولوژیک و نبود اراده بود، وگرنه در جریان جنگ جهانی اول و تلاش دولت انگلیس برای اشغال جنوب ایران، رئیسعلی دلواری با حدود 300 تفنگچی، شکستهای سنگینی به نیروهای امپراتوری بریتانیا تحمیل کرد و عاقبت برای کشتنش، انگلیسیها به روش معهود و معمول خود، یعنی توسل به عامل نفوذی و هدف قرار دادن رئیسعلی از پشت سر توسط یکی از یاران نزدیکش متوسل شدند.
حال باید دید در ادامه، سریال «خاتون» چه اندازه به «تاریخ» وفادار خواهد بود و چه اندازه تصویری که از مقطع 1320 ارائه میکند، به حقیقت نزدیکتر است.
نکته مهم دیگر:تکلیف قهرمان خاتون با خودش مشخص نیست/ چطور یک فرمانده روی بام خانهاش نماد دشمن را پهن میکند؟
خاتون در قسمتهای جدیدش خط اصلی روایت و قصه خود را حفظ میکند اما به دلیل بیسرانجام ماندن سکانسهای جنگی و تاریخی خود و همینطور عدم انسجام در شخصیتسازی قهرمان دچار لحن الکن و تُنُک شده است که آن را از فضای آرمانی آن دور کرده است.
خاتون در دو قسمت تازه خود نشان داد که در بیان محتوا و پیام خود قصد بازی و فریب مخاطب را نداشته است و بر سر آنچه که در ابتدای تیتراژ آغازین با محوریت ستایش افرادی که برای دفاع از خاک میهن جنگیدند ایستاده است اما این باور و حس در این دو قسمت با مشکلات متعدد در فیلمنامه و پرداخت در شخصیت قهرمان داستان روبرو است که به آن اشاره میکنیم.
قسمتهای دوم و سوم خاتون کمی در روند ریتم دچار اختلال میشود و گاهی تند و یکباره کند است؛ گاهی کولاکی از شعار و حرفهای مهم و گاهی یکباره روبه خاموشی میرود. اما در کل مسیر بیان کلام فیلم از دست نمیرود و حفظ میشود اما فراز و نشیبهای ناهمخوان این دو قسمت باعث میشود که حسی که سریال به مخاطب میدهد بیهوده از دست برود و حیف شود. کارگردان تلاش کرده تا خط اصلی قصه را با کمک چند سکانس آمادهباش و ارسال مهمات و حضور کوتاه مدت در بندر و مشاجره شیرزاد با سرهنگ سنگری خائن و قتل او حفظ کند. این سکانسها میتوانست با تدوینی بهتر به یکدیگر وصل شوند و از قطع و وصل شدن مسیر و خط قصه جلوگیری کند.
بعد از آنچه که در پایان قسمت اول با آن روبرو بودیم، یعنی سقوط بمبی در حوالی خودروی شیرزاد و همسرش مشخصاً جنگ و تجاوز دشمن به کشور آغاز شده است. بنابراین مخاطب نیز انتظار دارد در قسمت دوم با یک اپیزود جنگی و بشدت ملتهب روبرو شود. این حس در قسمت دوم بعد از ورود شیرزاد و خاتون به خانه که البته از نظر طراحی لباس و گریم کمی با افرادی که از زیر بمباران بیرون آمدهاند فاصله دارد، آغاز میشود. صحنههای پادگان و اعزام نیروها و همینطور نمایش داوطلبی افرادی مانند نامجو برای دفاع از کشور در مجموع قابل قبول است اما طبیعتاً و خصوصاً زمانی که مخاطب سریال با اثر گران و پرهزینهای چون خاتون روبرو میشود انتظار دارد که لحظاتی از میدان نبرد نیز دیده شود اما کارگردان تا لبه میدان نبرد میرود و برمیگردد. ما در بندر پهلوی تنها شاهد حمله هواپیماهای دشمن و رد شدن آنها از آسمان هستیم و از تماشای یک سکانس جنگی جاندار محرومیم. کشتیها نیز از دور دیده میشوند و حس جنگ و پیکار میان نیروهای خودی و دشمن به خوبی ایجاد نمیشود.

از این گذشته این صحنهها خیلی زود تمام میشوند و با فرمانده نظامی ما شیرزاد ملک روبرو میشویم که مانند یک شب عادی و آرام در روزهای معمولی اداری به خانه بازمیگردد و بجای دیدن حس التهاب، نگرانی و دغدغهمندی خونسردی و آرامش را بجای خصلتهای اشاره شده میبینیم و تنها چند دیالوگ نرم و کند از او به همسرش درباره وقایع اتفاقیه میشنویم.
باید اشاره کرد که اشکال اصلی خاتون در پرداخت ناقص و معیوب قهرمان یعنی شیرزاد ملک است. شیرزاد شخصیت دغدغهمندی نسبت به میهن است و به قول خودش نگران زمینهایش نیست بلکه نگران سرزمینش است. اما این حس باید در تمام وجود و افکار و رفتار او بطور کامل دیده شود. مگر میشود که یک میهنپرست نظامی در زمان حمله دشمن به کشورش آن هم به این صورت که محل زندگی و کارش در خط مقدم باشد، در زمان اداری آنقدر پر تکوتا و جسورانه و از عصر تا آخر شب در منزل آسوده و آرام باشد؟ باز در نیمه دوم او را میبینیم که شب هم در اداره ارتش مانده است اما آنجا هم در ماشین به سیگار کشیدن مشغول است و تا صبح میخوابد تا یک خبر ملتهب به او بدهند و یکباره یادش بیافتد که دشمن به مملکت حمله کرده است.

از سویی رفتارهای او نسبت به همسرش نیز کمی عجیب و غریب است. سکانس کتک زدن فرهاد سرباز او در حیاط منزل بسیار دور از انتظار و غیرمنطقی است. منظور از این همه خشونت و سبعیت یکباره نسبت به یک سرباز آن هم برای اینکه نگذاشته تا خانمِ فرماندهاش شکار نکند، نشانه چیست؟ آیا شیرزاد بسیار غیرتی و دو آتیشه است و روی همسرش حساسیت بسیار زیاد دارد؟ این تیپ شخصیتها در حافظه تاریخی و تصویری ما عموماً بسیار لمپن، بیادب و خشناند و هیچ چیز غیر از امیالشان برای آنها اهمیت ندارد، اما این رویه او با دیگر خلقیاتش مانند مهربانی نسبت به خانواده، وطندوستی، باشخصیت و اتوکشیده منافات دارد.
یک گاف دیگر خاتون تصمیم شیرزاد برای پهن کردن پرچم قرمز روی پشتبام خانهاش برای مصون ماندن از شر دشمن است! چگونه امکان دارد چنین شخصیت وطنپرستی نشانهای از امان و پناه به دشمنش بدهد؟
یک گاف دیگر خاتون تصمیم شیرزاد برای پهن کردن پرچم قرمز روی پشتبام خانهاش برای مصون ماندن از شر دشمن است! چگونه امکان دارد چنین شخصیت وطنپرستی نشانهای از امان و پناه به دشمنش بدهد؟ در خوشبینانهترین حالت شیرزاد میخواهد ببیند که واکنش دشمن نسبت به این عمل او چیست که مشخصاٌ زمانی که میبیند کنسولگری روس همین کار را انجام میدهد روشن است که این کار چه معنایی دارد. برای همین باید گفت شخصیت شیرزاد گویا در عمل و ظاهر بسیار بر وطنپرستی تأکید دارد اما در باطن پایش روی پوست خربزه میرود.
