فیلم سینمایی
نقد و بررسی فیلم روانی آمریکایی (American Psycho)؛ به همراه تحلیل سیگما
چه کسی پاتریک بیتمن را دیوانه کرد؟
سطح اینترنت جایی است پُر از میم(جوک اینترنتی). در میان کوه میم های اینترنتی که از آثار مختلف سینما و تلوزیون نیز تاثیر پذیرفته اند. در این آشفته بازار چیز های عجیب و غریب زیاد است. اما یکی از آن ها حائز توجه است: روانی آمریکایی
فیلم سینمایی که اقتباس از رمانی به همین نام اثر برت ایستون الیس است. کارگردانی اقتباس این رمان را هم خانم ماری هرون به عهده داشتند. چرا باید این اثر که راجبه یک تاجر و در عین حال قاتل آمریکایی است حائز اهمیت باشد؟ مگر غیر از این است که آثاری همچون فایت کلاب، جوکر و… نیز در سطح اینترنت میم های زیادی دریافت کردند و مشهور شدند؟
حرف زدن از روانی آمریکایی آنجا ارزش مییابد که عده قابل توجهی تحت تاثیر این اثر(یا بهتر است بگوییم میم های اینترنتی آن) قرار میگیرند. برسی کوتاهی است و طبیعتا قابلیت لو دادن خط داستانی این اثر را هم دارد. البته لو رفتن داستان این اثر چندان چیز بدی نیست. چون که در این داستان حکم فرماست چیزی جز خشونت و شهوت عریان نیست.
نقد فرم؛ حکایت آدم به ظاهر خوبی که باطنی بد تر از شیطان داشت
پاتریک یک تاجر موفق در والاستریت است. در ظاهر خوش مشرب، کاریزماتیک و بسیار چشمگیر است. البته که بازی کریستین بیل نیز بسیار بر این امر اثر گذار است. در میان دوستانش از مقابله با آپارتاید، حمایت از حقوق زنان و … سخن میگوید. به نظر آدم بدی نیست. اما همانطور که خود پاتریک در اثر میگوید پاتریک بیتمنی که دوستان و اطرافیانش میشناسند بیشتر یک ایدهآل است تا یک شخص واقعی. پاتریک به وضوح واقف است که یک جای کار عمیقا میلنگد.
فیلم بازیگران واقعا قوی دارد. جرد لِتو ، ویلام دفو و شاید درخشان ترین ستاره فیلم کریستین بیل، اما فقط وجود بازیگران خوب در اثر علت خوبی بر تماشای اثر است؟
داستان جلو میرود، ما با پاتریک و خشونت دیوانه وارش، شهوت مریضش و ترس و وحشت عمیق باطنی اثر روبه رو میشویم. پاتریک شخصیت محوری فیلم است، اما بقیه شخصی ها مثل سایه های گذرایی از طمع و حرص و ولع دائما دور و اطراف سرمان تاب میخوردند. حتی شخصیت پُل آلن که قتلش در اثر مهم است نیز چندان شخصیت پردازی ندارد. اگه پاتریک به جای آلن هر کدام از همکارانش را میکشت چندان فرقی نمیکرد.
کمدی سیاه عنصر مهمی است. اساسا کمدی سیاه با مفاهیمی بحث برانگیز همچون قتل ، تجاوز و… شوخی میکند. فیلم روانی آمریکایی در این امر واقعا عملکرد خوبی داشته. ترس برای یک اثر نسبتا اسلشر مثل روانی آمریکایی عنصر مهمی است و اثر از این عنصر نیز استفاده میکند.
وقتی به پایان اثر میرسیم مسئله پیچیده تر میشود. پس از آن همه قتل پاتریک دور و اطرافش را نگاه میکند و میبیند هیچ اتفاقی نیافتاده است! پُل آلن زنده است و هیچ کس قرار نیست یقه او را بابت قتلی که نکرده بگیرد. انگار نه انگار که اتفاقی اُفتاده. پایان بحث بر انگیز اثر تا حد زیادی عجیب است.
گرچه وقتی دقیق تر نگاهی میکنیم این پایان غریب الوقوع است(کسی جز کاراگاه نگران پُل نیست، هیچ کس در طول اثر حتی به پاتریک شک هم نمی کند. شاید چون واقعا اتفاقی نیافتاده).
روانی آمریکایی بازیگری خوب، کمدی سیاه خوب و تعلیق زیادی با خود دارد. اما پایانی گیج کننده، شخصیت های تکراری و یک رنگ، خشونت و شهوت بسیار دارد.
نقد محتوایی روانی آمریکایی
بخش اول:چه کسی پاتریک را دیوانه کرد؟!
مُشکل پاتریک چیست؟
بدون هیچ شک و شبهه ای، پاتریک بیتمن یک بیمار روانی است. وقتی به رفتار های پاتریک نگاه میکنیم نشانه های اختلال های روانی زیادی را درون پاتریک مشاهده میکنیم. برای مثال پاتریک ویژگی های اختلال شخصیت خود شیفته را دارد. ناتوانی یا عدم تمایل به شناخت نیازها و احساسات دیگران(روابطش با نامزدش و عدم درک احساسات وی)
به دیگران حسادت می کنند و باور دارند که دیگران به آنها حسادت می کنند. نمونه اش کشتن پُل آلن است. زیرا به اینکه پُل از او با نفوذ تر، قوی تر و بلند مرتبه تر بود حسادت میکرد. همچنین سکانس کارت ها را به یاد آورید که پاتریک چگونه از دیدن طرح های بهتر کار های دیگران عصبی میشد.
پاتریک اصرار دارند که بهترین ها را داشته باشد، به عنوان مثال بهترین ماشین یا دفتر(پاتریک یک تاجر بسیار موفق بود).
باور دارد که برتر است و فقط می توانند با افراد به همان اندازه خاص، معاشرت کنند. نحوه رفتار پاتریک با فرد بی خانمان را به یاد بیاورید.
پاتریک همچنین دارای ویژگی های یک شخص جامعه ستیز نیز هست. نشان دادن گرایش به خشونت فیزیکی(قتل ها و خشونت پاتریک نسبت به اشخاص مختلف)، استفاده از هوش، جذابیت یا کاریزما برای دستکاری ذهن و رفتار دیگران(رفتار پاتریک با مدیر دفترش جین)، داشتن روابط سطحی با دیگران(رابطه پاتریک با نامزدش و همچنین همکارانش) و… .همچنین با توجه به پایان اثر میتوان احتمال داد وی به اسکیزوفرنی نیز مبتلا باشد.
در مجموع پاتریک یک انسان روانی، خود شیفته و جامعه ستیز است که به احتمال کثیر مبتلا به اسکیزوفرنی نیز هست. به مجموع اختلال های روانی پاتریک بی اخلاقی مُفرط او را هم اضافه کنید. طبعا پاتریک از اعمالی مانند کشتن، تجاوز کردن و… لذت میبرد. اما با همه این ها وقتی به رفتار های پاتریک دقت میکنیم میبینیم با تمام گرایشی که به خشونت و قتلی که دارد اما با یک تعارض درونی مواجه است. پاتریک اذعان دارد که از اعمالش لذت بُرده است. با این وجود چرا وقتی پاتریک با نامزدش به هم میزند به نظر از گرایشش به آدم کُشی زِله شده است؟
منشاء مُشکلات پاتریک
اکثران وقتی به دنبال علت اختلال های روانی در انسان ها میگردیم ناچاریم به وجوه زندگی شخص بپردازیم(الخصوص کودکی شخص). از این حساب اگر به شخصیت پاتریک بخواهیم نگاه کنیم تنها چیزی که به آن واقف میشویم این است که پاتریک فرزند طلاق است(گفت و گوی پاتریک و پُل در رستوران پیش از قتل پُل).
پس نمیتوانیم با بررسی و نگاه به شخص پاتریک پی به چرایی دیوانگی وی ببریم. چاره چیست؟ خب بیایید به اطراف پاتریک نگاه کنیم تا شاید علت دیوانگی پاتریک را پیدا کنیم. روانی آمریکایی در دهه ۸۰ میلادی روایت میشود. ویژگی هایی همچون موسیقی های مورد علاقه پاتریک، اشاره به بعضی از اشخاص معروف در آن دهه، مصرف گرایی شدید و… همه گواهی بر این مدعا هستند.
اما دنیایی که روانی آمریکایی در آن روایت میشود و فضای روایی آن صرفا به آن دهه محدود نمیشود. حسادت دیوانه وار، خودشیفتگی شدید و بی اخلاقی برای بر آوردن امیال شخصی. مطمئن باشید اینها مُشکلاتی نبوده اند که مُختص و مخصوص آن دهه باشند.
جامعه ای که اساس آن بر پایه هدونیسم(لذت گرایی) است. جامعهای که در آن ظاهر گرایی اصل امر است.جامعه ای که اخلاق را برای اهداف قربانی میکند. اینها ویژگی هایی هستند که در جامعه حال حاضر بشری وجود دارند و از بد روزگار درون روانی آمریکایی هم همین است!
رفتار های خودخواهانه، خودشیفته گونه اطرافیان را شاید به توان عاملی دانست که در رفتار های پاتریک حداکثر تاثیر را میگذارند.
بی اخلاقی دوستان پاتریک، خوشیفته دوستان پاتریک، قدرت طلبی دوستان پاتریک، همه و همه انعکاس های آینه واری از رفتار های پاتریک به شمار میروند. جامعه مُدرنی که در روانی آمریکایی شاهد آن هستیم جامعهای لذت گرا، مصرف گرا، بی اخلاق و دیوانه است. از جامعه دیوانه ها چه چیزی جُز دیوانه بیرون میآید؟
چیزی که به این دیوانگی دامن میزند سرمایه داری است. سرمایه داری با تشویق به مصرف گرایی عمرش را طولانی میکند. با لذت گرایی مصرف گرایی را قدرتمند میکند و با بی اخلاقی راه بر آورده کردن این لذت هدونیسمی را هموار میکند.
روانی آمریکایی در طرح مسئله سنگ تمام گذاشته. به خوبی نشان میدهد که چگونه سرمایه داری، لذت گرایی، فرهنگ مصرف گرایی، حسادت، طمع و… دست به دست هم میدهند و یک روانی را پدید میآورند.
یک نکته جالب در اینجا ذکر کنم. نقلی از کارگردان فیلم وجود دارد که این اثر را یک “شاهکار فمینیستی” معرفی میکند. شبیه لطیفهاست اما طرفداران این گفتار خانم هارون اعتقاد دارند تمام مُشکلات پاتریک ریشه در مردانگی سمی او دارد. باید پُرسید چه کسی یا چه چیزی مردان را به سمت مردانگی سمی سوق میدهد؟
جواب سرمایه داری است. فرهنگ سرمایه داری است که به افراد(نه، بگذارید قدم را فراتر برداریم، فکر را صرفا به مردان محدود نکنیم از این کار سرمایه داری زنان هم ضربه خوردهاند) گوش زد میکند شما باید به سخت ترین شکل و بی رحمانه ترین شکل کار کنید. در این صورت مرد که هیچ، انسان هم نیستید.
چرا یک روانی”آمریکایی”؟
در سر تا سر دنیا ما مُشکل روانی داریم ، اما چرا روانی این اثر لزوما آمریکایی است؟
ایده آل های ایالات مُتحده در مفهمومی به نام “رویای آمریکایی” تبلور پیدا میکند. مفهومی که برای بیان آن از الفاظی همچون شرایط برابر برای آمریکایی ها، حق آزادی، برابری، حق داشتن یک زندگی بی نقص و… استفاده میشود. خب این چیز های زیبا و محصور کننده چه رابطهای با زشتی روانی آمریکایی دارند؟
سرمایه داری و جامعه مُدرن اُستاد دروغگویی هستند. یک زندگی بی نقص، ثروت برای همه، آزادی، برابری، زیباست اما در عین حال فریبنده است. درمو سیندی در مقاله “رویای آمریکایی؛ رویکردی نظری به فهم سرمایهداری مصرف گرا” از رویای آمریکایی به عنوان یکی از ابزار های سرمایه داری برای گُسترش مصرف گرایی یاد میکند. تبلیغاتی که به ما میگویند “فلان چیز را بخر، این چیز تو را خوشبخت میکند”.
رویای آمریکایی رویایی است که تنها در بر دارنده امیال جسم است. تنها میخواهد بُعد مادی آدمی را سیرآب کند. و حالا به پاتریک نگاه کنید. پاتریک و حال و احوال فیلم فضای مصرف گرایی و سرمایه داری را با خوبی نشان میدهند. پاتریک تجلی رویای آمریکایی است. تجلی گاه حرص و طمعی که سرمایه داری با نقابی چون “رویای آمریکایی” آن را پوشانده.
این رویای کمال گرایانه آمریکایی، پاتریک را با حرص و حسد کشاند. این رویا پاتریک را چنان نسبت به پُل آلن کینهای کرد که طی اقدامی با تبر مغز سر پُل را به زمین پاشید. گرچه مُشکل فقط این رویا نیست. اشخاص مسموم اطراف پاتریک، کمالگرایی وی، خوشیفتگی او، مُشکلات روانی اش (مثل اسکیزوفرنی اش)، همه و همه علل مشکل او هستند. شکست کاسه کوزه صرفا بر سر سرمایه داری و مصرف گرایی فقط پاک کردن صورت مسئله است.
سرانجام مُشکل پاتریک چیست؟
پاتریک مُشکلات فراوان دارد. از اختلال های شخصیتی اش، تا مُحیط اطرافش، همه در پدید آمدن این هیولا دخیل اند. دید تک بُعدی به ماجرای پاتریک هیچ سودی ندارد. کاملا بی فایده و وقت تلف کردن است. متاسفانه همواره در طول تاریخ مُشکلات بشر بیشتر از یک دلیل داشته اند. این در مورد پاتریک صادق است. فرهنگ سرمایه داری، دوستان سمی، فرزند طلاق بودن اینان همه با هم ریشه های مُشکلات پاتریک اند.
اکثرا در برخورد با مُشکلات آدمیان به دنبال فقط یک مورد و یک علت واحد اند. حال اینکه تجربه نشان داده علل مُشکلات یک امر کُلی نیستند. بلکه اُمور جُزئی در کنار هم قرار گرفته و مُشکل را پدیدی میآورند. داستان پاتریک تا حدی این امر را یاد آور ما میشود.
پایان بندی روانی آمریکایی
پس از آنکه پاتریک تمام آن آدم ها را با بی رحمانه میکشد. دیوانه وار وارد دفتری میشود. با وکیلش تماس میگیرد و خطاب با وکیلش تمام آنچه در طول فیلم انجام داده را میگوید. اعترافی دیوانه وار، بار دیگر به ما یاد آوری میشود در عین اینکه “پاتریک از تمام این ها لذت بُرده” اما در عین حال پاتریک با این لذت مُشکل نیز دارد.
میگذرد و پاتریک به دیدار با وکیل و دوستانش به رستوران میرود. و واکنش وکیل پاتریک به حرف های پاتریک چیست؟ او به تمام گفته های پاتریک میخندد! درست است، اتفاقی نیافتاده و البته جنازه کسی هم پیدا نشده. اما آیا وکیل پاتریک با شنیدن آن حرف ها نباید حداقل برای موکلش نگران شود؟ خب، این اتفاق نمیاُفتد. به پاتریک و مُشکل پاتریک اهمیتی داده نمیشود. بعد آن مونولوگ را از پاتریک داریم. مونولوگی که تنها در چند کلمه به ما اثبات میکند که دیگر اُمیدی وجود ندارد:
“دیگه هیچ مانعی برای رد شدن وجود نداره. از تمام وجوه مُشترکی که من با این جنون و اعمال غیر قابل کنترل دارم، از تمام اعمال زشت و شیطانی و جراحت هایی که باعثش شدم و سهل انگاری های محضی که به همراه اونا انجام دادم گذشتم و خیلی از اونا جلوتر رفتم. رنج من مُشخص و پایداره و دیگه برای هیچ کس آرزوی دنیای بهتری نمیکنم. در واقع میخوام که رنجم به دیگران هم تحمیل بشه. نمیخوام هیچ کسی قصر در بره… حتی بعد از این اعترافات، هیچ تطهیر و پاکسازی در کار نیست. هیچ درک عمیقی از خودم به دست نیاوردم. هیچ شناخت جدیدی از گفته هام استخراج نخواهد شد. این اعتراف، هیچ معنایی نداره”.
پاتریک فهمیده که هرگز رستگار نمیشود. حق رستگاری از پاتریک سلب شده. اما چرا؟بی توجهی اجتماع به زخم ها، رنج ها و تمام فلاکت ها علت آن نا اُمیدی پاتریک است. پاتریک توقع یک مجازات را داشت. مجازاتی که او را بابت آنچه به سر خود آورده باز خواست کند. اما آن را نیافت. اکنون این نااُمیدی در آن بخش که پاتریک میگوید:”در واقع میخواهم رنجم را به دیگران هم تحمیل کنم”. به شکل ترسناک خود در میآید. حالا که هیولای پاتریک مُجازات نشد وقت آن است که رویای شوم خود را به حقیقت بدل کند.
اما آیا تنها جامعه از او حق رستگاری را گرفت؟ آیا پاتریک تنها قربانی جامعه بود؟ نه، ظالم دیگری که به پاتریک ظلم کرد خود پاتریک بود. با پذیرش این نااُمیدی پاتریک خواسته یا ناخواسته در پی توجه عملش است. پاتریک با نااُمید شدن خیانتی بزرگ تر از آنچه جامعه به او کرده بود را به خودش کرد. در نهایت اثر حرفش این است. سرمایه داری و دنیای مُدرن شما را روانی میکند و اجازه نمیدهد از آن رها شوید. حال چون اجازه نمیدهد پس از روانی بودنتان لذت ببرید.
بخش دوم: هدیهای که پاتریک در روانی آمریکایی برایمان به ارمغان آورد
فضای مجازی حقیقتا جای عجیبی است. مکانی برای اشتراک گُذاری اطلاعات، سرگرم شدن و خب تا حد زیادی هم اتلاف وقت. گرچه در همین فضا میتوان بر هویت و شخصیت افراد اثر گذاشت و یا هویت های جدیدی پدید آورد.
اگر یک آشنایی هرچند کم با میم و جُک های اینترنتی داشته باشید حداقل یکبار تا به حال با واژه سیگما روبه رو شدهاید. بنابر گزارش هایی آغاز نقطه اوج و آغاز و محبوبیت اینگونه میم ها از دوره همه گیری کرونا آغاز شد(به بخش منابع بنگرید). همچنین اصطلاح سیگما برای نخستین بار توسط فعال راست افراطی، تئودور رابرت بیل، در سال ۲۰۱۰ ابداع شد.
خب حالا مضمون اینگونه میم ها چه بودند؟ اکثریت میم ها مطالبی با محوریت موفقیت تجاری، کنار زدن زنان و تمرکز بر موفقیت مادی و… بودند. هویت اینترنتی سیگما در آغاز خود و حتی الان بیشتر با یک شوخی شبیه است. اما به دلایلی برای عدهای یک شوخی و یا لطیفه نیست. وقتی به خوانش افرادی همچون اندرو تیت از مردانگی نگاه میکنیم کم و بیش با چیزی هچون سیگما مواجه میشویم. حتی اگه اسمش را عوض کرده و تاپ جی گذاشته باشیم.
در ستایش و نکوهش این هویت اجتماعی بر خواسته از اینترنت
هویت اجتماعی سیگما دارای وجه تشابهات های چشمگیری با هویت مردانه آلفا است. اگرچه تفاوت هایی نیز دارند. هر دوی این هویت ها داری ذات پیشرفت گرایانه هستند. هر دوی این هویت ها پیش از آنکه در مقصود و مقصد خود اهداف معنوی و معنا دار را دنبال کنند بیشتر به دنبال اهداف مادی اند. در هر دوی این هویت ها به سلامت بدنی و قرار گرفتن بدن انسان مُذکر در حد نهایی خود بسیار بسیار تاکید میشود.
در حیطه تفاوت یکی از مهم ترین تفاوت ها درونگرایی بیشتر و فردگرایی بیشتر سیگما ها را شاهد هستیم. چنان چه قابل مشاهد است و میتوان از نمونه های ارائه شده برای مرد سیگما فهمید مردان سیگما به قرار داد های اجتماعی چندان علاقهای ندارند و حتی ضد آن طغیان هم میکنند.
برای مثال جوکر یا تایلر دردنرهِ فایت کلاب هر دو از معروف ترین نمونه های سیگما شناخته میشوند. این را شاید بتوان عاملی دانست که موجب گرایش مردان جوان نسل زد به هویت سیگما شده است. زیرا خود نسل زد نیز علاقه بسیاری به طغیان علیه قوانین و ارزش ها دارند. گرایش با این هویت همان طور که گفته شد در دوره همه گیری کرونا چند برابر شد. در دوره همه گیری انسان ها و الخصوص نسل زِد تا حد زیادی منزوی شدند.
برای ستایش این هویت باید به مسائلی همچون تمرکز بر موفیقت شخصی، و به ساخت جسمی فیزیکال که از آمادگی خوبی بهره مند است اشاره کرد. در دورهای زندگی میکنیم که به عللی همچون مصرف گرایی سلامت فزیکی انسان ها کمابیش خوب نیست. این گرایش به ورزش و بدن سازی میتواند نکته خوبی محسوب شود.
اما وقتی از دید منفی نگرانه به این امر نگاه میکنیم چه میبینیم؟ اِنزوا طلبی، هرگز یک نکته مثبت برای بشر محسوب نمیشود. چیزی که متاسفانه در اُلگو های این هویت یافت میشود. برای مثال خود پاتریک یا جوکر تادفلیپس را نگاه کنید. هر دو دارای شخصیتی کم یا بیش جامعه ستیز هستند. به علاوه تمرکز بر فرد گرایی نیز این انزوا طلبی را عمیق میکند.
یکی از گذاره های مُهم این هویت میرسیم. عدم پایبندی زیاد به قوانین و قرار داد های اجتماعی. گفتیم این امر در کنار انزوای تحمیل شده به نسل زد از عوامل گرایش به این هویت بوده است. شکی در آن نیست که اگر قانونی یا قرار دادی اجتماعی با عقل در تضاد باشد و حقوق فرد را پایمال کند باید آن قانون رو لگدمال کرد. اصل و اساس یک جامعه عادلانه به قوانین عادلانه آن جامعه باز میگردد.
اما سرکشی و خود محوری در مقابل قوانین و عدم پذیرش قرار دار های اجتماعی در این هویت اجتماعی و نسل زد یک امر خیلی خیلی افراطی است. شاید اینجا شما خواننده عزیز با خود بگویید: خب اینما که دوباره نسل زد مُقصر شد!
باید بگویم در وهله اول اینجا قصد ندارم تقصیر را گردن قشر خاصی بی اندازم. تازه اگر قرار باشد، آن اشخاصی مقصر اند که وظیفه تربیت این نسل را داشتند. باید یقه نویسنده را گرفت، نه قهرمان داستان را! بگذریم…
علاوه بر فرد گرایی و انزوا طلبی و قانون گریزی در این هویت اجتماعی، باید اشاره کرد گرایش تک محوری آن هم تنها به جسم، ماده و پول، این هویت را هویتی تک ساحتی و تک بُعدی مُعرفی میکند.
چیزی که در آخر باید به آن اشاره کرد، متاسفانه گرایش هایی اندک اما زن ستیزانه در این هویت است. در اُلگو های این هویت ما پاتریک را داریم. شخصی که اساسا زن ستیز است. زنان خیابانی را خفت کرده، تجاوز کرده و سپس میکشد. رگه هایی هرچند کم در میم های سیگما محور از نوع زن ستیزانه وجود دارد. الان شاید پیش خودتان بگویید: نویسنده مقاله میخواهد بگوید میم نبینید، در اینترنت هم فعال نباشید! خیر. اتفاقا بخشی از میم های سیگما محور به شکلی انتقاد علیه این هویت محسوب میشوند.
هویت سیگما شاید به سلامت فردی و موفقیت فردی خود اهمیت بسیار دهد، اما در عین حال به طور افراطی انزوا طلب است. در برخورد با جنس مونث نیز رفتار های متناسبی ندارد. یا مثلا مقابل قوانین سر سرکشی بر میدارد. در معنای دقیق و صریح این هویت یک هویت تکساحتی است. این هویت متاسفانه ناکامی های اساسی دارد و از این نظر باید در آن تجدید نظر کرد. مهم ترین بخش گرایش نسل جوان یا همان نسل زد به این هویت است. نسلی که واقعا لیاقتش بهتر از این هاست متاسفانه در فضای مجازی به این شکل از هویت محدود میشود. کاری که وظیفه من بود اینجا تمام میشود.
اینجا دیگر سوال این نیست که چه چیزی این نسل را دیوانه کرده یا چه نوع دیوانه گی پیش آمده. سوالی که در انتها پیش میآید این است: “پس از درک درد های این نسل دوای این درد ها چیست؟”
منابع و مطالعه بیشتر:
Why are Gen Z men obsessed with Patrick Bateman from ‘American Psycho’? | Culture | EL PAÍS English
Rise and grind: how ‘sigma males’ are upturning the internet | Dazed
American Psycho (2000): A Feminist Masterpiece (sort of) – Oxygen.ie
بررسی روانشناختی فیلم روانی امریکایی | مجله روانشناسی مانگ
مرد سیگما کیست و تفاوت آن با مرد آلفا چیست؟
رویای آمریکایی؛ رویکردی نظری به فهم سرمایهداری مصرف گرا – نورمگز