انیمه سریالیانیمه سینمایی
نقد و برسی سری انیمه فیت؛ نبرد حماسی اسطوره ها
ایده آل های قهرمان عدالت و مصائب آن
سری انیمه فیت نام پُر آوازه ای در تاریخ انیمه محسوب میشود. نامی که به واسطه هنرمندی استودیو یوفوتیبیل و انیماتور های این استودیو محبوبیتی بسیار برای خود به دست آورده. سری فیت داستان طولانی دارد، از شروع این سری، ادامه اش و سود رسانی بسیارش برای استودیوی سازنده دیمن اسلیر.
در سال ۲۰۰۴ استودیو تایپ مون با ساخت ویژوال ناول فیت استی نایت نخستین ریشه های سری فیت را به وجود آورد. این ویژوال ناول بعد ها در۶ ژانویه سال ۲۰۰۶ نخستین اقتباس انیمه ای خود را از طرف استودیو دین دریافت کرد. اقتباسی که میتوان آن را بدترین شروع تاریخ انیمه برای یک سری دانست.
اقتباس استودیو پرُ از اشکالات بُزرگ و کوچک بود، اشکالاتی مانند ضعف در انیمت و داستان که واقعا غیر قابل چشم پوشی بودند. همچنین در ۲۹ دسامبر همان سال اولین جلد لایت ناوله فیت زیرو منتشر شد که وقایع پیش از ویژوال ناول را تعریف میکند. حدود پنج سال بعد از نخستین اقتباس استودیو دین از ویژوال فیت استی نایت، استودیو یوفوتیبیل این شجاعت را به خود داد تا دوباره اقتباسی از این مجموعه بسازد.
اقتباسی که با انتخاب خوب و درست استودیو یوفوتیبیل بنابر اقتباس از فیت زیرو موجب شد که این استودیو به موفقیت بزرگ و بسیار بسیار سودمندی دست پیدا کند. شاید اگر فیت زیرو شکست میخورد و اقتباس یوفوتیبیل نیز به سرنوشت استودیو دین دچار میشد امروزه شاهد موفقیت و شهرت سری فیت نبودیم.
حال که پیش زمینه ای در مورد سری فیت خدمت شما عزیزان ارائه دادم، لازم است ذکر کنم این مطلب تنها نقد جهان اول سری فیت (تمام فیت استی نایت ها و فیت زیرو) را شامل میشود.
فیت های برسی شده در این مطلب به ترتیب تماشا:
۱.فیت زیرو
۲.فیت استی نایت۲۰۰۶(توصیه به تماشا نمیشود مگر برای درک جزئیات بسیار کوچک در مورد فیت)
۳.فیت استی نایت/آنلتیمد بلید ورکس
۴.فیت استی نایت/ هیونز فیل
نکته:تمام استی نایت ها مسیر یکسانی را دنبال میکند اما با روایتی متفاوت، بنا برنظر عموم طرفداران این سری بایستی فیت زیرو را در ابتدا و سپس به سراغ استی نایت/بلید ورکس ، و بعد هیونز فیل رفت.
هشدار: متن حاوی اسپویل شدید از سری فیت است، توصیه میشود بدونه تماشای مسیر اول نزدیک این مطلب هم نشوید!
تحلیل فرم
فیت/ زیرو
شاید اگه استودیو یوفوتیبیل در اقتباس از لایت ناول فیت زیرو شکست میخورد. اکنون شاهد موفقیتاین سری نبودیم.
داستان فیت زیرو روایتگر چهارمین جنگ جام مقدس است. در این جنگ که میتوان آن را اشتراک بزرگ تمام انیمه های سری فیت دانست هفت جادوگر با هفت سرونت خود بر سر جام مقدس میجنگند.
تمرکز داستان زیرو بر امیا کریتسوگو است. جادوگری که به نمایندهگی خاندان آیرسیول(یکی از سه خاندان بنیان گذار جنگ جام) وارد این نبرد همه جانبه میشوند.
بزرگ ترین دلیل موفقیت فیت زیرو شاید هنرمندی انیماتور های استودیو یوفوتیبیل باشد. هنرمدانی که با نهایت ظرافت نبرد های این اثر را به زیبایی به مخاطب خود عرض کردند.
این هنرمندی بود که باعث شد ما شاهد نبردی به زیبایی نبرد پایانی بین کوتومینه کیره و امیا کریتسوگو باشیم.
دومین دلیل شخصیت پردازی های این اثر است. فیت زیرو به خوبی از پتانسیل کاراکتر هایش بهره میبرد و کم پیش میآید که کاراکتری را دور بیاندازد. نمونه بارز کاراکتر پردازی های خوب را میتوان کوتومینه کیره، سیبر، اسکندر، کریتسوگو دانست. البته نمیتوان از این غافل شد که فیت زیرو به کاراکتر اساسین، مایا و چندی از کارکتر ها نپرداخت.میتوان گفت که کلا جهان اول سری فیت میانه خوبی با اساسین ندارد.
مسئله دیگر که در برسی فرم فیت زیرو ارجعیت دارد اشاره به مهارت کارگردان در پردازش کاراکتر کریتسوگو دارد. کارگردان دقیقا گذشته تلخ و غمانگیز کریتسوگو را پیش از قوس داستانی آخر برایمان روایت میکند. اینکار موجب میشود تا مخاطب برای پایان تراژدیک و فوق العاده اثر آماده شود. و بایستی برای این کار در مقابل این کارگردان سر فرود آوریم.
در ادامه شاید بهتر است که به دیالوگ های فیت نیز نیم نگاهی داشته باشیم. فیت زیرو اثری است که شاید بتوان آن را پُر از دیالوگ های مختلف دانست. گرچه باز هم از لحاظ دیالوگ آثاری هستند پُر حرف تر باشند. اما باید دید که آیا دیالوگ های زیاد این اثر در خدمت اثر بود یا به اثر خیانت کرده؟ دیالوگ هابه طور عمده برای مفاهیم اثر و کاراکتر پردازی مورد استفاده قرار میگیرند.
دیالوگ های فیت زیرو نیز عمدتا برای نشان دادن ایدئولوژی های شخصی های و اخلاقیاتشان مورد استفاده قرار میگیرد. برای مثال وقتی سیبر و اسکندر با یک دیگر بحث میکنند ما به خوبی راجبه دیدگاه های این دو راجبه چگونگی حکومت ها و وضعیت های روانی آن دو اطلاع پیدا میکنیم. به یاد بیاورید که اسکندر با چه استحکام و اطمینانی در مقابل سیبر ایستاد و سبک تفکر او را محکوم کرد. و صد البته واکنش و دیالوگ های سیبر در چه وضعیتی بود.
نمونه دیگر برای اینکه نشان از استفاده درست از دیالوگ در اثر است مکالمات کوتومینه کیره با گیلگمش است(به طور مفصل در بخش کاراکتر پردازی سرش بحث خواهیم کرد). این گفت و گو به خوبی نشان میدهد کوتومینه چطور انسان و گیلگمش نیز چگونه انسانی است. فیت زیرو با دیالوگ هایش سبک تفکر های کارکتر هایش و مفاهیمش را توضیح میدهد و صد البته از دیالوگ ها در جهت کاراکتر پردازی بهره هم میبرد.
شاید بتوانیم پُر گویی های فیت زیرو را به این مسئله نسبت دهیم که این اثر اقتباس از لایت ناول است. و خب لایت ناول ها نیز به خاطر اینکه فقط متن هستند ناچاراند دیالوگ های زیادی داشته باشند. فیت زیرو تعلیق هایی نیز دارند گرچه این تعلیق ها به شدت پیش بینی پذیراند.
برای مثال مرگ لنسر و ارباب وی با توجه به اخلاقیات کریتسوگو پیش بینی پذیر اند. گرچه مرگ آن دو نیز رخ دادی برای این است که ما بهتر کریتسوگو را بشناسیم.
فیت استی نایت۲۰۰۶
فاجعه کلمه برازنده برای وصف این اثر است. بی شک اگر فیت زیرو ساختهنمیشد استی نایت ۲۰۰۶ کج ترین خشت برای بنای سری فیت بود. بزرگ ترین و در دید ترین مُشکل فیت ۲۰۰۶ انیمیشن افتضاخ اثر است. چیزی که به برکت استودیو دین بی شک یک فاجعه واقعی است.
شاید در استینایت ۲۰۰۶ تمرکز بر روی کارکتر ها به یک اندازه باشد. اما هرگز، هرگز اجازه این فکر را به خودتان ندهید که فکر کنید این به معنای کارکتر پردازی خوب است. رابطه سیبر و شیرو به بدترین شکل پیاده سازی شده است. موسیقی سوهان روح است، روایت اثر کش دار و مزخرف است.
علارقم تمرکز روی کارکتر ها اما بهره وری از آنان به عمل نمیآید و جزئیات بی ارزش و بی فایده برجسته سازی میشود. فیت استی نایت ۲۰۰۶ با تمرکز درستی که بر روی جزئیات داشت میتوانست عالی باشد. اما افسوس که کش دادن بیهوده داستان، کارگردانی ، انیمیشن و… همه و همه با هم در به مسلخ کشاندن این اثر سنگ تمام گذاشتند.
در یک کلام “فاجعه” در مصداق عینی میشود استی نایت ۲۰۰۶! شاید جزئیاتی مانند نام سلاح ها یا قهرمان های فیت جذاب باشد. اما بی شک این مسئله نمیتواند استی نایت را از فاجعهای که هست نجات دهد.
فیت استی نایت/آنلیمیتد بلید ورکس(Fate/stay night: Unlimited Blade Works)
کمتر کسی بعد از به یاد آوردن فاجعه نسخه ۲۰۰۶ فیت استی نایت تنش به لرزه نیافتد. تا آنکه فیت استی نایت: آنلمیتد بلید ورکس توسط یوفوتیبیل ساخته شد. بدون شک میتوان گفت که هیچ کدام از استی نایت های بی نقص نیستند. ولی به قطع هر آدم عاقلی استی نایت آنلمیتد و سه گانه هیونز را بر استی نایت ۲۰۰۶ مقدم و برتر میداند.
انیماتور های یوفوتیبیل بی نهایت نبرد های آنلمیتد زیبا از آب در آورده اند. انیماتورینگ این اثر و نبرد های یاد ماندنی این استی نایت هیچ گاه تکرار نخواهند شد. پیچش های داستانی استی نایت آنلمیتد تا حد زیادی قابل ستایش اند. شاید کمتر کسی این احتمال را بدهد که آرچر همان شیرو باشد تابرگشته و جلوی خودش را بگیرد؟
شخصیت پردازی در سری استی نایت واقعا مقوله عجیبی است. یک کاراکتر گاه نابود میشود گاهی به یک کاراکتر پرداخت زیبایی داده میشود. به توسکا رین پرداخت خوبی میشود اما خواهرش کاملا دور انداخته میشود. رایدر کاملا حیف و میل میشود و آنقدر مرگش زود هنگام است که مخاطب جا میخورد.
نباید از ویلن های خوبی مثل کستر چشم پوشی کرد گرچه گیلگامش میتوانست کاراکتر پردازی بهتری داشته باشد. روابط میان کاراکتر ها نیز اعجاب انگیز و جذابند. روابطه برزرک و ایلیاسویل عالی پیاده شد و رابطه شیرو و توساکا نیز به دل مینشیند.
سه گانه فیت استی نایت/ هیونز فیل(Fate/Stay Night: Heaven’s Feel)
چیزی که هیچ کس نمیتواند آن را درباب سه سینمایی هیونز فیل منکر شود کیفیت انمیشن این سه سینمایی است. چیزی که اگر بر آن نام شاهکار را نگذاریم پس چه میتوانیم بگوییم؟ گواه این ادعا نبرد میان سیبر و برزرک و پس از آن نبرد سیبر و رایدر است. یوفوتیبل یک شاهکار بصری به ما تحویل میدهد که تا مدت ها فراموشس نخواهیم کرد.
این نبردها از لحاظ انیمیشن و زیبایی سکانس با آن موسیقی فراموش نشدنی جزو برترین نبرد هایی است که شاید در سری فیت بتوان آن را دید. روایت بی نهایت روان و جذاب داستان در سه سینمایی عالی است. تماشای فساد ساکورا، تلاش شیرو و دوگانه ذهنی که دارد و هزاران بحث دیگر فوق العاده است.
قوس های داستانی بی نهایت زیبا و شوکه کننده اند. چه کسی باور میکند سیبر با آن روحیه عدالت طلب به آن موجود وحشتناک تبدیل شود؟ چه کسی وحشتی که سکانس بلعیده شدن گیلگامش را فراموش میکند ، وقتی آن نور لعنتی چراغ روی ساکورا میافتد و ماهیت وحشتانکش را نمایان میکند؟
رابطه بین دو خواهر نیز در این اثر نیز خوب از آب در آمده. گرچه به توساکا رین نیز کمی کم توجهی شد. کاراکتر پردازی ها اوج میگیرند. قوس شخصیتی سیبر به یاد میماند. کینه ساکورا به نهایت عمیق و محسوس است. و صد البته شیرو نیز عمیق تر میشود ، ما به قطع عمیق ترین شیرو را در اینجا داریم.(در تحلیل کارکتر توضیح خواهم داد چرا)
هیونز فیل زیبا و چشم نواز است. موسیقی زیبایی دارد . کارکتر های اصلی اش عمیق اند. سیر داستان و شخصیت ها بی نهایت زیباست . گرچه مانند همیشه اشتباه همیشگی دامن گیر اثر میشود. لنسر بی نهایت زود حذف میشود، کستر حتی فرصت نمیکند نفس بکشد. صد البته رایدر با وجود مدت زیاد حضورش اما فقط به ما ثابت میکند وفادار است.
اما بی شک ساکورایی که روایت میشود تمام و کمال است. ماتو زوکن به خوبی نماد یک هیولای نفرت انگیز است. و بی شک شیرو در اینجا با شیرو باقی سری غیر قابل قیاس است. فیت در بعضی کارکتر های افراط میکند و در بعضی تفریط شاید اگر کاراکتر ها کمتر بودند این اتفاق رخ نمیداد.
نقد و برسی محتوای مسیر اول سری فیت
تراژدی ها و ایدآلیسم ها
بهترین و رضایت بخش ترین قسمت فیت زیرو بی شک وقتی است که اثر دارد داستان تراژدیک امیا کریتسوگو را برایمان نقل میکند. مصائب کریتسوگو ، اسطور های گناه کار، دیدگاه کوتومینه کیره و ارتباط آن به ماهیت جام مقدس. همه و همه در موشکافی محتوای این اثر دارای اهمیت اند. پیش از هر چیز بیایید چیز هایی را راجبعه ماهیت جام مقدس مشخص کنیم.
جام مقدس یا جام نامقدس؟!
فیت از همان آغاز ما را در مورد ماهیت جام مقدس به فکر میاندازد. در همان لحظات آغازین فیت زیرو ما شاهد گفت و گویی بین کوتمینه کیره، توساکا توکیومی و پدر کیره هستیم. این گفت و گو نکات بسیاری را برای ما راجبه جام توضیح میدهد. توساکا توضیح میدهد جام یک شئ با موجودیت الهی نیست(حرف هایش راجبعه اثر افسانه ای پسر خدا را یاد آور میشوم). سپس توضیح میدهد که به دست آوردن جام از آنجا دارای اهمیت است که میتواند وی را به موجودی ماورای انسان بدل کند.
این ادعا تا حدی مشکوک است و در جایی حتی توساکا توضیح میدهد رسیدن به جام به خاطر رسیدن به هدفی دیگر است. و آن هدف همان دست یافتن به ریشه درخت دانش است. بر طبقه آنچه میدانیم این مسئله و رقابت جنگ جام و به وجود آمدن جام همه و همه به یک آرزوی مشترک در خاندان های ماتو، آیزنبرن و توکیومی بوده است.
هر سه این خاندان ها به دنبال جاودانی بودند و این جاودانی جُز با دست یافتن به جام مقدس ممکن نبود. وجودیت جام به گونهای بود که فقط یک آرزو را برآورده میساخت. پس جنگ جام بر سر دست یافتن به جاودانگی آغاز شد. مسئله دست یابی به جاودانگی و هدف وجود جام بار دیگر در گفت و گوی گیلگمش و کوتومینه مطرح میشود. اما ما همه میدانیم که ماهیت جام اگر صرفا این بود هرگز شهر فیوکی در پایان انیمه به آن صورت در آتش نمیسوخت.
اگر صرفا جام با گرفتن روح هفت سرونت رضایت پیدا میکرد آن موقع چه نیازی به آن فاجعه بود؟ در حقیقت تنها دو شخص ماهیت حقیقی جام را درک کردند: امیا کریتسوگو و کوتومینه کیره.
ماهیت حقیقی جام در حقیقت آن چیزیست که کوتومینه کیره آن را انگرهماینیو مینامد. ماهیت جام شرارت و تباهی بی حد و مرزی است. انگرهمینو یا همان انگرهمانینو در الاهیات زرتشتی و دنیای ایران ایران باستان به عنوان روح شر، و شرارت محض شناخته میشود .
این موجود همواره سعی میکند دنیا و حقیقت را ویران کند و به انسان ها و حیوانات آسیب بزند. زندگی در این جهان بازتابی از مبارزه کیهانی اهورامزدا و انگرهمینو است. به موجب تعالیم زرتشت اهورا مزدا تجسم خیر مطلق است. کلیه انسان ها باید میان خیر و شر دست به انتخاب بزنند. انگرهمینو همچنین سعی میکند همه مخلوقات و حتی خود زرتشت را اغوا کند.(منبع:اسطوره های ایرانی ، نوشته وستا سرخوش کرتیس/ترجمه عباس مخبر)
از دید اسطوره شناسی یکی از ویژگی های مهم انگرهمینو حیلگری و فریبکاری اوست. همچنین او تلاش بسیار برای هلاکت و نابودی بشر میکند. این دو ویژگی به ما را به یاد همسان و هم شکل اسطورهای انگره مینو در ادیان ابراهیمی میاندازد . ابلیس یا همان شیطان. همان گونه که شیطان سعی میکند با فریبکاری انسان را به تباهی و نابودی بکشاند، انگره مینو نیز همچنین کاری میکند. در نهایت ما میتوان اینطور جمع بندی کنیم: جام مقدس استعاره از شیطان است.
در مجموع گِن اوروبوچی نام انگره ماینیو یا شیطان را به محتویات جام میدهد زیرا: جام با سوءاستفاده از اهداف شرکت کنندگان در جنگ سعی در بر پا کردن یک آشوب و به نوعی رقم زدن یک فاجعه دارد. میتوان این گونه استدلال کرد که اثر دارد میگوید: شیطان گاه از مقصود های آدمیان استفاده میکند تا شرارت بر پا کند، فارق از نیکی و بدی این مقصود ها.
او میتواند با وعده برآورده کردن آرزو هایی همچون دست یابی به جاودانگی ، ثروت ، احترام و… ما را به کار هایی به شدت مخرب مجبور سازد. اما یک سوال آیا شیطان نمیتوان از مقصود های درست ما برای برپا ساختن هرج و مرج استفاده کند؟ اثر این سوال را به شکلی زیبا پاسخ میدهد:
تراژدی امیا کریتسوگو؛ چگونه ایدهآل های درست قربانی روش های غلط میشوند؟
به قطع یکی از جذاب ترین و زیبا ترین بخش های سری فیت روایت فوقالعاده داستان امیاکریتسوگو است. فارق از اینکه کارگردان آرک شخصیتی و سرگذشت کریتسوگو را به شکل به شدت زیبایی روایت کرد و در موقیعیت مناسب از آن بهره گرفت، مسئله ارتباط معنایی میانه قصه کریتسوگو و محتوای اثر است.
امیا کریتسوگو به واسطه رویداد های کودکی اش شاهد فاجعه ای بسیار بسیار وحشتناک بود. بعد ها که تحت تعلیم قرار گرفت نیز شاهد بی عدالتی ها و خون و خون ریزی های بسیاری بود. این مسئله و رویای کودکی کریتسوگو برای بدل شدن به قهرمان عدالت و آرمان بزرگش برای پایدار ساخت عدالت و صلح در جهان کریتسوگو را به این فکر سوق داد: “برای برآورده کردن آرمان های کمال گرایانه ام به یک معجزه نیاز دارم!”
پیش از اینکه وارد بحث اصلی شویم لازم است بگویم ایده آل کریتسوگو یعنی برابری و عدالت در سطح جهانی واقعا برای برآورده شدن به یک مجزه نیاز است. این آرمان یک آرمان به شدت کمال گرایانه است. این دیدگاه در تفکر کریتسوگو بود که موجب شد او جذب جام شود. به علاوه بی رحمی که او دیده بود موجب شده بود که اون به روش هایی همچونقتل و ترور روی آورد. اما مشکل حقیقی کریتسوگو چه بود ؟
کریتسوگو از دو مشکل بزرگ رنج میبرد:
۱. ایده آل های غیر واقعی
۲. روش های غلط
کریتسوگو سعی داشت تا بتواند همه انسان ها را نجات دهد. تلاش برای نجات بخشیدن دیگران کاری بسیار بزرگ است اما نجات دادن همه کاری غیر ممکن است. زیرا ممکن است شخصی خودش علارقم آنکه میداند راه تباهی و نادرستی آخر عاقبت ندارد پا در آن راه بگذارد. و به نوعی اختیاری وجود خود را تباه کند و این کار نتیجه اش میشود تلاش بیهوده و وارد کردن رنج بیهوده به خود.
به قول قرآن کریم : ما راه رابه او نشان دادیم یا سپاس گذار خواهد بود و یا ناسپاس .(سوره انسان، آیه۳)
نجات یافتن یا نجات پیدا نکردن یک شخص عملی است که بیشتر از هر چیز به خود آن شخص باز میگردد. در نهایت این انسان است که با اختیار خود راه نجاتش را انتخاب میکند. امیا کریتسوگو خاستار آن بود که به هر روشی که شده این کار را به انجام برساند. او در جستجوی معجزه ای برای برآورده ساختن خواسته اش وارد جنگ مقدس شد.
روش غلط کریتسوگو برای رسیدن به هدفش نیز معضلی برای اون بود. یکی از ویژگی های بارزکرییسوگو این بود که حاضر بود برای تحقق رویایش حتی به ناجوانمردانه ترین شکل دشمنش را از پای درآورد. البته این مسئله بارز بود که کریتسوگو دنبال توجیه عمل خود نبود. به همین دلیل آن توضیحات راجبه قهرمان پروری و شرافت را به سیبر گفت و این مسائل را نوعی جوک و لطیفه تلقی کرد. کریتسوگو روش بدی را انتخاب کرد اما توجیهاش نکرد این خصیصه واقعا خصیصه جذابی در مورد کاراکتر وی بود.
کریتسوگو روشی غلط را پی گرفت و هنر سری فیت این است که به خوبی نشان میدهد چگونه یک روش غلط برای یک هدف درست چقدر عواقب بدی دارد. فیت زیرو نشان میدهد که هدف نیک حتی اگر با روش های غیر انسانی و ناجوانمردانه همراه شود به جایی نخواهد رسید. روش غیر اخلاقی کریتسوگو در نهایت او را به جایی رساند که در قسمت های آخر فیت زیرو دیدیم. گرچه ذات نیک و نیکوی کریتسوگو باعث شد که محتوای جام یا همان انگره ماینیو نتواند به صورت کامل به روی زمین ظاهر شود.
سری فیت استی نایت و پرسش به یک پاسخ؛ آیا میتوان قهرمان عدالت شد؟
سری استی نایت روایتگر داستان فرزند خوانده امیا کریتسوگو است. امیا شیرو شخصیتی است که معروف به دیالوگ های عجیب و غریبش است. پرسش اصلی که این سری به دنبال پاسخ به آن است به دین صورت بیان میشود:
آیا واقعا میتوان به قهرمان عدالت بدل شد؟
ریشه این پُرسش را میتوان در پایان فیت زیرو یافت وقتی پدر خوانده شیرو در محقق کردن رویایش شکست خورد. اما پاسخ به این پُرسش در استی نایت چیست؟ پاسخ اثر به این سوال در هر سه سری در نهایت بله است، اما چه استدلالی پشت این حرف است؟
امیا شیرو به واسطه همنشینی با کریتسوگو تحت تاثیر منش و کردار کریتسوگو قرار گرفت. البته این مسئله که کریتسوگو ناجی او بود و او را از جهنمی که به پا شده بود نجات داد باعث شد تا شیرو هدف خود را همان هدف کریتسوگو قرار دهد. رابطه شیرو با کریتسوگو باعث و بانی بسیاری از اتفاقات است که در سری استی نایت رُخ میدهد.
در سه مسیر این اثر ما شاهد مقابله شیرو با انسان هایی هستیم که همه ناامید اند. از ساکورا در سه سینمایی هیونز فیل که امیدی به رستگاری ندارد، کوتومینه کیره که امیدی به یافتن معنایی برای زندگی ندارد جز نابودی بشر تا ناامید گیلگمش که از نسل بشر در دنیای حال حاضر. اثر به خوبی نشان میدهد که چگونه ناامیدی میتواند اشخاص را به سمت و سوی کار هایی فاجعه بار بکشاند. از دید فیت اهداف غلط و ناامیدی دو چیزی اند که انسان را به سمت تبدیل شدن به بازیچه شیطان بدل میکنند.
از اصل پُرسش دور نشویم، سری استی نایت بر چه پایه و اساسی قهرمان عدالت بودن شیرو را میپزیرد؟
مگر پیش از این ما متوجه نشدیم که بدل شدن به قهرمان عدالت از منظر فیت زیرو امری است غیرممکن؟
به علاوه مگر در سری استی نایت بار ها و بار ها شاهد این نیستیم که کاراکتر آرچر به شیرو یادآور میشود که او بابت سرشت غلطی برخی از افراد قابلیت نجات آن ها را ندارد؟
پس دقیقا فیت استی نایت چگونه ما را به این سو میکشاند که شیرو میتواند قهرمانی برای عدالت تمام و کمال باشد ؟
برای پاسخ به این پُرسش در قدم اول به دید شیرو به مسئله قهرمان عدالت شدن برمیگردیم :
شیرو به خاطر احترام به کریتسوگو وارد این مسیر شد. او کاملا تحت تاثیر رفتار و کردار کریتسوگو داشت. به نوعی برداشت او از این امر یک برداشت تقلید گونه بود. شیرو همچون یک طوطی این مفهوم را به تقلید از کریتسوگو فرا گرفته بود. اما با گذشت زمان او به وضوح فهمید که این برداشت تقلید گرانه نه تنها سودآور نیست؛ بلکه موجب تباهی و شکستگی او میشود. با نگاهی به سرانجام شیرو در پایان هر استی نایت میتوان به وضوح فهمید که شیرو تغییری در آرمان کریتسوگو نداده. بلکه صرفا آن را به صورتی صادقانه و اخلاقی تر از کریتسوگو پیش برده. شیرو شاید در پایان استی نایت آنلمیتد با خوش شانسی زنده ماند. ولی واقع گرایانه تر آن بود که در پایان هیونز فیل دیدیم. شیرو نمیتواند بدونه از دست دادن جانش به آرمان دیرین کریتسوگو دست یابد.
از این مقوله دو نتیجه قابل برداشت است :
۱. فیت استی نایت سعی دارد با نشان دادن پایان تراژدیک شیرو به صورت زیر لفظی و غیر مستقیم آرمان گرایی را نفی کند.(با توجه به مرگ شیرو در هیونز فیل)
۲. فیت استی نایت آرمانگرایی را میپذیرد، اما یاد آور میشود، در تفکرات آرمانگرایانه بایستی قید جان را زد و تماما در راه آرمان فدا شد. البته که در حین همین موضوع ممکن است آدمی به غیر آرمان ها هم برسد.(عشق رین در پایان آنلمیتد، رستاخیز شیرو در هیونز)
به هر صورت، مُشکلاتی اینجا وجود دارد:
۱. آیا فنا شدن در آرمانی که مُحقق نمیشود کاری عقلانی است! با فرض اینکه شیرو عده ای را نجات میدهد. آیا از دست دادن عده ای در این میان هدف وی را نقص نمیکند؟
۲. در صورت پذیرش نتیجه اول آیا همه اقسام آرمان گرایی (از جمله آنکه آرمان هایش واقعی باشد) غلط است و باید نفی شود؟
میتوان به این امر دست یافت: آرمانگرایی در صورتی درست و صحیح است که بر اساس حقایق باشد، نه بر اساس آرزو ها و یا تقلید ها. اگر آرمان های شخص واقعی نباشد، یا روش های آن درست نباشد آنگاه شخص بازیچه دست شیطان میشود.
یک پُرسش: آیا آرمانی را میتوان اخلاقی خواند که عده ای را نجات و عدهای را رها میکند؟
در پاسخ به این پُرسش باید این مسئله را یادآور شد: انسان دارای قوه تعقل و تفکر است. این قوه به انسان داده شده تا با آن آنچه به سود اوست و آنچه به ضرر اوست را بشناسد. این قوه با درک این مسئله که چه چیزی نیک است و چه چیزی غلط است میتواند به انسان کمک کند تا خود را از شر و شرارت دور کند.
از همین روست که پذیرش اینگونه آرمانی که برای آدمی ویژگی هایی همچون عقل ، اختیار و تفکر را قائل است، امری است بسیار درست و حقیقت مدار.
نیم نگاهی به شخصیت های مسیر اول سری فیت
امیا کریتسوگو
جذاب ترین و برترین کاراکتر سری فیت شاید کریتسوگو باشد. مردی که در جستجوی راه برآورده کردن آرمانش تراژدی تلخی را از سر گذراند و پذیرفت که نمیتوان همه گان را نجات داد. کریتسوگو یک ایدهآلیسم (آرمانگرا) بود با این تفاوت که عمیقا میدانست جهان با آرمان های او جلو نمیرود. پس خودش را به هر دری زد تا این ایده آل و جهان را به هم برساند. گرچه در نهایت پذیرفت که راهی برای این امر نیست. این تراژدی کریتسوگو است، تراژدی آرمان ها و حقیقت ها.
امیا شیرو
امیا شیرو هرگز به محبوبیت پدر خوانده اش نرسید و نخواهد رسید، گرچه باز هم مشهور شدن بابت دیالوگ هایی مثل: “مردم میمیرند اگر کشته شوند” هم چیز چندان کمی نیست.
فارق از شوخی، کارکتر شیرو گرچه در هر سه مسیر و روایت استی نایت یک مسیر را طی میکند اما هیچ کدام از آن مسیر ها آن را به اندازه مسیر هیونز فیل پُخته نمیکند. شیرو در فیت استی نایت هیونز فیل با این مسئله مواجه میشود که آیا کُشتن ساکورا که هم عاشق اوست کار درستی است؟
در عین حال شیرو نیز میداند که اگر او را نکشد افراد زیادی را به کشتن خواهد داد. این وضعیت آدم را به مسئله تراماوا میاندازد. این مسئله علاوه بر اینکه بر جذابیت فیلم میافزاید اما در عین حال بلوغ شخصیتی بسیار جذابی را برای شیرو به همراه میآورد.
نکته دیگری که در باب شیرو و کریتسوگو صادق است، این است که هر دوی این اشخاص انسان هایی آرمان گرا و کمالگرا هستند. زیرا هر دو میخواستند آرمان ها و آرزو های خود را به شکلی بی عیب و نقص به حد کمال برآورده کنند. این ویژگی بود که باعث شد کریتسوگو پس از شکست در دستیابی به هدفش دچار افسردگی و یاس شود.
کوتومینه کیره
دورغ نگفته ایم اگر بگوییم یک از جذابیت های سری فیت این کشیش خُشک و بیرحم است. تقابل میان این کشیش و کریتسوگو از جذابیت های بسیار فیت زیرو است. نخستین نکته درباب کوتومینه رابطه او با باور های مسیحی است. بعید به نظر میرسد که یک مسیحی دست به چنین جنایت هایی بزند، آدم کشی کند و حتی تلاش کند تا پای انگره مینو را به زمین باز کند. اما باید پرسید چرا؟
چرا باید یک مسیحی وجود انسان را شرارت در نظر بگیرد؟ (یادآوری : سکانس گفت وگوی کتومینه با آیریسویل پیش از مرگ آیریسویل)
بیش از هر چیز نگاهی بیاندازیم به انسان شناسی در مسیحیت:
در مسیحیت نیز مانند دیگر ادیان ابراهیمی انسان در ابتدا موجودی تماما نیک و پاک بود. تا آنکه میوه باغ عدن را خورد و نخستین گناه را به پای تود ثبت کرد. این مسئله در الهیات مسیحی موجب شد تا مفهومی به نام “گناه نخستین” پدیدار شود. به واسطهی این اتفاق آدمی موجودی گناه کار و بیچاره است، که باید خود را از این گناه که پیش از تولید بر او نوشته شده بیرون کشد.
مسحیت راه نجات انسان را در وهلهی اول پیروی از عیسی(ع)میداند. اما کدام یک از تعالیم عیسی(ع)؟ در مسیحیت غرایزی طبیعی همچون شهوت از هفت گناه کبیره شمرده شدند. نفس و ذات انسان گناه کار معرفی شده است است و تنها با دوری از لذات دنیوی است که آدمی میتوان به جاایگاه اصلی خود باز گردد. پس مشخصا دنیای مادی و لذات مادی در نظر مسیحیت گناهان بزرگ و خطرناکی هستند که آدمی باید از آنان کناره بگیرد.
به کتومینه باز گردیم. او شخصیتی است که پیش از دیدار با گیلگمش از لذت های دنیا دوری میجوید، و تلاش میکند تا پاسخی برای چرایی وجودش بیابد. او از اینکه معنایی برای خودش بیابد ناامید است. پس از دیدار با گیلگمش، گیلگمش به او توصیه میکند میکند تا برای خلع وجودی که در دل دارد رو بیاورد به انجام کاری که برای او لذت در پی دارد.
در واقع کوتومینه اینجا با توجه به اعتقادات مسیحی که داشت و واقعت عینی که با آن مواجه شده قیاسی انجام داد. او فهمید که که اعتقادات مسیحی او با واقعیت عینی قابل همسان سازی نیست. در حقیقت او فهمید بر خلاف دید مسیحیت لذت های دنیوی بخش جدایی ناپذیر آدمی اند. او اینجا نیز متوجه شد که دیگر هیچ راه نجاتی برای او از بحران هویت و بحران وجودی او نیست. روح او اینجا از هم پاشید.
و اینجاست که کوتومینه متوجه میشود تنها یک چیز برای او لذت بخش است: دیدن رنج و بدبختی دیگران.
و اینجاست که کوتومینه به حد اعلای خود میرسد. او فهمید که باید خلع وجودیش را با لذتش یعنی دیدن رنج دیگران پُر کند.
او دیگر دلیلی برای سرکوب امیالش رفتار اخلاقی نداشت. زیرا فهمیده بود که رفتار او بر اساس طبیعت لذت گرای او بود. این امر همچنین موجب شد که او در بخش پایانی هیونز فیل از شیرو بپرسد وقتی اخلاقیات ، آرمان ها و ارزش ها بر اساس چیز هایی است ، که با واقعیت در تضاد اند، چرا باید به آنان عمل کرد. این علتی بود که موجب شد کوتومینه تمام آن جنایت ها را مرتکب شود.
سیبر(آرتور)
نخستین نکته درباره سیبر کمالگرایی و آرمان گرابودن او است. او به شدت به ارزش و آرمان هایی چون جوان مردی وفادار است. چنان چه وقتی حرکت غیر اخلاقی کریتسوگو را در باره کینث و لنسر میبیند به سختی بر میآشوبد و شروع به انتقاد به کریتسوگو میکند. سیبر میخواهد آرمان هایش را به حقیقت بدل کند. درست همانند کریتسوگو و شیرو. (گرچه با این تفاوت که کریستوگو عمیقا با حقیقت امر آشنا بود و پذیرفته بو که آرمان ها را نمیتوان بدونه بها دادن محقق کرد.)
از این نکته میتوان دریافت که در سری فیت تناسبی کُلی میان سرونت و مستر وجود دارد(مصادیق دیگر این موضوع را در ادامه ذکر خواهم کرد). نکته دیگر درباب سیبر نگاه او به مسئله حکومت کردن است. نگاهی که با موجب زاویه دیدگاه با اسکندر و آن مباحثه در باب حکومت شد.
سیبر قائل براین امر بود که حاکم به تنهایی بایستی بار حکومت را به دوش بکشد. در مقابل اما اسکندر قائل بر این است که حاکم تنها در کنار دیگران معنا پیدا میکند. این تفاوت دیدگاه موجب بحثی میان سیبر و اسکندر میشود که بینهایت جذاب است.
توساکا رین و ساکورا ماتو
فرزندان توساکا توکیومی به لطف رفتار های پدرشان کودکی خوبی نداشتند. پدری که حاضر بود ساکورا را ماتو زوکن واگذار کند را نمیتوان پدر خوبی دانست.
نخست به رین میپردازیم.
رین نور چشمی خانواده اش بود. او به علت قلبه داشتن خون خاندان توکیومی در رگ هایش به عنوان میراث دار خاندان انتخاب شده بود. این مسئله موجب شد که نسبت به خواهرش ساکورا با او برخورد بهتری صورت بگیرد. چیزی که بعد ها در هیونز فیل نتایجش را دیدیم.
رین به ناچارا از کودکی برای اینکه نماینده خاندان شود شخصی قوی بار آمد. او یادگرفته بود که باید قوی باشد. این روحیه بود که به او جرات داد تا دوستش را از دست کستر نجات دهد. او پس از مرگ پدرش تصمیم گرفت که این روحیه را در خود تقویت کند. او سعی داشت تا به شخصی تبدیل شود که نیازی به دیگران نداشته باشد. ایندلیل تنها بودن رین در مدرسه پیش از آشنایی با شیرو بود.
نکته دیگر در باب رین رعایت اخلاقیات در نبرد است. برخلاف اکثر سرونت ها مستر های درگیر نبرد رین سعی میکند شخصی باشد با رفتار های اخلاقی. او کسی است که حاضر است برای جبران لطف امیا شیرو به رایدر دستور صلح دهد. نمونه دیگر این رُخ داد ها وقتی است که رین حاضر میشود برای نجات شینجی(آن حیوان پست فطرت!) به دل جام بزند. شخصیت سوندره رین شاید بسیاری از این موارد را دارا باشد اما بی شک اثر گذار ترین بخش بر زندگی و شخصیت رین توجه مادر و پدرش بود.
در مقابل ما ساکورا را داریم. کسی که به خاطر سیاست های پدرش گیر پدر بزرگی اُفتاد که خداوند نسیب گرگ بیابان نکند ساکورا به خاطر ترد شدن از خانواده اش درگیر حسادت ورزی به رین شد. این حسادت به صورت کینه در قلب ساکورا پرورش یافت و در هیونز فیل نمود یافت.
رفتار هایی که با او در خاندان ماتو شد به شدت ضد انسانی بود. رفتار های زد انسانی پدر بزرگش، خشونت های شینجی به عنوان همخونش، همه گواه این است که ماتو ها ساکورا رو نابود کردند. ساکورا به قطع قربانی بود اما وقتی بزرگ شد این قربانی شدن به شکل بدتری نمود یافت. ساکورا دیگر یک دخترک ضعیف نبود او تبدیل شده. او حالا حامل انگره ماینیو بود.
فساد روح او به صورت یک ماشین کشتار پدیدار شد. ماشین کشتاری که دیگر اُمیدی به رستگاری خود نداشت. و این ناامیدی او را به سر حد جنون رساند. در نهایت این خود ساکورا بود که انگره را بر خود حاکم کرد، آن هم با ناامیدی. حکایت این دو خواهر گواهیست بر این مدعا که چگونه تربیت غلط و مهرورزی یا بی مهری والدین چگونه یک شخصیت را شکل میدهد.
البته در نهایت نباید از این نکته غافل شد. ساکورا و یا هرکس دیگری میتوانست با اُمید داشتن به خود آن دوران سیاه را کنار بزند و زندگی اش را بهبود بخشد. نااُمید بود که این مسیر را در قلب ساکوورا پدید آورد. تربیت غلط ماتو ها تنها دلیل لانه کردن شیطان در قلب ساکورا نبود، دلیل دیگرش نااُمیدی شخص ساکورا بود.
ماتو کاریا
در دنیای پُر تراژدی فیت، تراژدی ماتو کاریا شاید چشمگیر نباشد. مردی که میخواست ساکورا را به زندگی عادی باز گرداند. ماتو کاریا قربانی سود جویی پدرش ماتو زوکن شد. تربیت نادرست زوکن به علاوه وقتی که از بند پدر عوضی اش آزاد شد متوجه ماجرای ساکورا شد.
کاریا میدانست که ساکورا با چه جهنمی روبه رو است. او نمیخواست شخص دیگری زجر بکشد و همین شد که وارد جنگ جام شد. البته مورد دیگری که شاید موجب این اتفاق بود دیدن همسر توساکا بود. شاید داشتن عشقی سابقش به همسر توساکا باعث این اتفاق بود. همان گونه که سرونت او، لنسلوت به همسر شاهش آرتور عشق میورزید. ماتو نیز به همسر توساکا عشق میورزید.
با تمام دلسوزی کاریا، اراده پولادینش و همه این مسائل اما وقتی که مادر ساکورا ، ساکورا را رها کرده بود دیگر چه کاری از دست کاریا بر میآمد؟ کاریا به پوچی عملی که در پی آن بود رسیده بود. امید او از ساکورا ناامید نشده بود، او از اطرافیانش ناامید شده بود.
مردمی که به جای کمک کردن به دیگران در پی اهدافشان و آرزو های شان اند، او ناامید شده بود از این چنین آدم هایی. برخلاف او شیرو بود، ایدآلیسمی که اهمیتی به دیگران نمیداد و در پی نجات دیگران بود. وای که چقدر غم انگیز است لحظه ای که ماتو به ساکورا می رسد اما ساکورا او را پس می زند. مرگ از این ناامیدانه تر و غم انگیز تر مگر ممکن است؟ او از درون بخاطر سرونتش و نفرت و از دست رفته هایش خورده شد و نابود شد. در آخر که چی؟
گیلگمش
چه افسانه اصلی خود گیلگمش و چه شخصیت گیلیگمش در سری فیت همواره جذاب و زیباست. در اینجا صرفا قرار است نگاهی به کاراکتر در سری فیت داشته باشیم. در انتهای مقاله نیز اشاره ای کُلی به داستان اسطور های به کار رفته در سری فیت میکنیم. گیلگیمش از هر لحاظ در سری فیت به نسخه اسطوره ای اش شبیه است. به جز یک مورد که آن هم داشتن ریش است!
بنابر گزارشات لوح های اَکدی که داستان گیلگمش را روایت میکنند. وی شخصی زیبا رو، قوی و ظالم و ستمکار است. از لوحه ها که فاصله بگیریم و به نسخه فیت گیلگمش نگاهی بیاندازیم، متوجه ویژگی دیگری نیز میشویم:لذت گرایی.
سکانس هایی که در فیت زیرو گیلگمش کوتومینه را به میگساری دعوت میکرد به یاد بیاورید. او به کوتومینه بار ها و بار ها میگوید که لذت یک شکل خاص از روح است. این دید گیلگمش به لذت بی شباهت به دید اِپیکور ، بنیانگذار لذت گرایی در فلسفه نیست. شخصی که وجود انسان را محصور به تن میدانست و لذت را غایت وجود انسان میدانست.
صحبت های گیلگمش در باب پی لذت و شوق رفتن دلیل تبدیل کوتومینه به آن هیولا بود. نکته دیگر درباب گیلگمش که به شدت حائز اهمیت است ناامید او از بشر امروزی است. برای ناامیدی از بشریت در این روزگار دلایل زیادی است. اما دلیل گیلگمش چیست؟
انسان معاصر از دید گیلگمش بی هدف است. گیلگمش بار ها و بار ها علارقم خودشیفتگی که دارد در طول اثر اشخاص بسیار را ستایش کرده است. سیبر و اسکندر دو شخصی بودند که مورد احترام گیلگمش قرار گرفتند. زیرا هر دوی آنان اشخاصی بودند که در طول زندگیشان برای اهدافشان جنگیدند و تلاش کردند. و در عین حال آن دو اشخاصی بودند که باتوجه به جایگاهشان زندگی میکردند.
بشریت امروز یک موجود بی هدف است. گیر کرده در روزمرگی محض. به علاوه گیلگمش در زمانه خود شاهد این بود که هر شخص متناسب با جایگاهش رفتار کند. اما بشر امروز تموم کنش هایش ، فکر هایش و در یک کلام زندگی اش با جایگاه و طبیعت انسانی جور نیست. چنان چه میبینیم گیلگمش عامل پدیداری جام را زیاده خواهی به وجود آوردنگان آن و طلب بیش از نیازشان میدانست. واپسین نکته در باب گیلگمش غرور او و خود شیفتگی محض اوست. او خودش را برتر از دیگران میدید و باقی را مشتی”رعیت” میدید.
آرچر
آیا آرچر هویتی متفاوت از امیا شیرو است که برای بررسی او این پاراگراف را باید نوشت؟ جواب این سوال بله است. آرچر در تضاد مطلق با امیا شیرو است. او تمام آن چیزی است که هزاران برابر از کتومینه و گیلگمش برای شیرو خطرناک تر است.
اما چرا؟ چه خصیصه ای در آرچر است که این چنین برای شیرو تهدید محسوب میشود؟ آرچر راهی که شیرو رفته است را پیموده است. او تمام آنچه شیرو میبایست به انجام برساند را دیده است.تمام رنج های شیرو وناکامی هایش در آرچر نهفته است. آرچر بیش از اینکه آینده امیا شیرو باشد تجسم ترس های شیرو از شکست خوردن ایده آل هایش است. آرچر ترس و لرزی است که آینده بر تن شیرو میاندازد.
وضعیت شیرو در مواجهه با آرچر آدمی را به یاد گفتار از یک فیلسوف میاندازد. سورن کیرکگورد فیلسوف مسیحی اسکاتلندی تبار کتابی دارد تحت عنوان ترس و لرز. در این کتاب کیرکگورد ترس را حاصل از برخورد آدمی با احتمالات بیشمار در مواجهه با آینده میبیند. احتمالاتی که آدمی کنترلی بر آن ها ندارد. از دید او آدمی در مواجهه با آینده نامعلوم دچار ترسی وحشتناک میشود. ترسی که لرز را به همراه میآورد و آدمی را فلج میکند. در مقابل این ترس کیرکگورد ایمان را قرار میدهد.
ایمان به اینکه علارقم احتمالات و ممکنات بسیار آدمی همچنان میتواند بر مسیر اصلی اش بماند. گرچه کیکگورد ایمان به خدا را با برسی داستان حضرت ابراهیم(ع) راه نجات از ترس و لرز را میداند و ما در انیمه این چنین چیزی نداریم . اما میتوانیم از این امر برای تحلیل خود کارکتر شیرو و آرچر استفاده کنیم. آرچر که نماد تر از شکست شیرو بود زمانی شکست از شیرو شکست خورد که شیرو ایمان به هدفش را بازیابی کرد.
ماتو زوکن
لقب بدترین پدر بزرگ دنیای انیمه برازنده این شخص است. یک سودجوی عوضی که تمام عمرش در آرزوی جاودانی لَهلَه زده است. کسی که زندگی ساکورا را نابود کرد و شینجی یک فرد عقده ای بار آورد. فارق از خراب کاری های تربیتی ماتو زوکن. چیزی که درمورد وی و دیگر بزرگان خاندان های آیزنبرن صادق است. عطش بی پایان برای رسیدن با جاودانگی است.
تلاش برای فرار از مرگ همواره در قلب آدمی وجود دارد. و بشر بسیار تشنه زندگی است. تشنگی برای زندگی و وحشت از مرگ آدمی را به جایی میکشاند که ماتو زوکن را کشاند. این دو (ترس از مرگ و میل به زندگی) همواره با آدمی اند. اما آدمی باید با مرگ کنار بیاید. در غیر این صورت تبدیل به یک هیولا میشود.
پدر رین، پدر بزرگ ساکورا، آیزنبرن ها آنان ضعف آدمی و حقیقت اینکه روزی آدمی میمیرد را نپذیرفتند. آنان در پی آن بودند تا راهی برای نجات جسم مادی آدمی از مرگ پیدا کنند. فارق از آنکه روحشان توسط ترس از مرگ و دنیا طلبی فاسد شده بود.
اسکندر
تنها سرونتی که بدونه هیچ حسرتی بود. این جمله برای وصف اسکندر کافی است. شاید کوتاه باشد اما مفید است. شخصیت اسکندر را باید در سایه رفتار ها و گفتارها با اربابش یعنی لرد ال ملوی شناخت. او شخصی بود که از شرق تا غرب عالم را به زیر دستانش درآورده بود. دشمنانش را مغلوب کرده بود. محترم بود و البته محبوب. در مقابل الملوی جوان چه بود؟ شخصی که از تمام دارایی های اسکندر بی بهره بود.
تضاد میان این دو رابطه ای جذاب و پُر کشش آفرید. رابطه ای که ال ملوی را به بلوغ رساند. در این رابطه اسکندر به الملوی آموخت که اهدافی که از نفس انسان سرچشمه میگیرند حتی اگر محقق شوند نیز پس از مدتی حس پوچ را به شخص میرساند. اسکندر هر آنچه که در دنیا یک انسان آرزویش را داشت را به دست آورده بود. از مقام و احترام گرفته تا لذت و جلال. اما پس از رسیدن به آنها به پوچیشان پی برده بود.
اسکندر فهمیده بود که ذات این دنیا پوچ و پست و بی ارزش است. این دیدگاه اما موجب ناامیدی او نشده بود. بلعکس به او آموخته بود که باید در برخورد با زندگی دو کار کرد:
۱. تلاش کردن و واقع بین بودن برای رسیدن به هدف.
۲.شور و شوق برای زندگی و غم نخوردن در مقابل رنج ها.
هر دوی اینان موجبات این شده بود که اسکندر شخصی شود سر خوش و فارق از غم دنیا. البته این دیدن نیز به شدت در مقابل سیبر و گفت و گو با وی محسوس بود. در مجموع اسکندر شاید درست ترین پاسخ به این حالت باشد که باید در مقابل دست یافتن یا از دست رفتن اهداف چگونه عمل کرد. غم از دست رفته را نخوردن، تلاش برای رسیدن به آنچه نرسیدی و واقع بینی. این سه برترین درس های اسکندر اند.
نیم نگاهی به اسطوره های به کار رفته در این مسیر از سری فیت
در این بخش به بخشی از اسطور های حاضر در سری فیت به شکل خلاصه مورد بحث قرار میگیرند. نکته مهم این است که شاید برخی نظرات نویسنده در این بخش از نظر اسطوره شناسی دقیق نباشند.
سعی شده در انتخاب اسطوره های مورد بررسی به موارد مفهومی و تا حد امکان کامل پرداخته شده در انیمه پرداخته شود. برای اطلاعات بیشتر درباره این اسطوره ها حتما به منابع مقاله مراجعه کنید.
آرتور
قصه شاه آرتور برای بار نخست در کتاب شاهان بریتانیا از جفری آف مونوث نقل میشود. پیش از آن اشخاصی مثل بید (پدر تاریخ نویسی انگلستان) با وجود نقل داستان ها و قضایا از شاهان بسیار امانامی از آرتور نبرده است.
دیدگاهی که نسبت به آرتور وجود دارد به طور کلی شخصی است که در مقابل مهاجمان آنگلوساکسون میایستد. افسانه آرتور جنبه ای منجی گونه دارد. آرتور کسی است که مقابل بربر ها میایستد و آنان را شکست میدهد. از بریتانیا دفاع میکند.
همان گونه که در کتب حماسی قهرمانان و شاهان بسیار داریم مومنوث نیز در تلاش است قهرمانی خلق کند. آدمی همواره میل به قهرمانان، دلاوران و رهبران نیکو خصال دارد. آرتور نیز نمادی است از اینگونه قهرمانی. جامعه آن هنگام بریتانیا نیز بی نیاز از یک قهرمان آرمانی نبوده است.
روم پس از تقسیم شدن به دو بخشه غربی و شرقی به شدت در ناحیه غربی ضعیف شد. شاه کنستانتین به دلایلی از جمله وسعت بسیار امپراطوری برای اداراه روم را دو قسمت کرد. قسمت شرقی که مدت زیادی استوار ماند و قسمت غربی که در زیر حمله بربر های آنگلوساکسون و ژرمن نابود شد.
جامعه وحشت کرده و جنگ زده ای که ساسکون ها وژرمن ها خلق کرده بودند ، برای بازیابی خود دست به دامن مسیحیت شد. البته اینجاست که داستان هایی مثل داستان آرتور پدیدار میشود. جامعه بحران زده به قهرمان نیاز دارد و آرتور قهرمانی است که برای این بحران خلق شده.
چنان چه وینستون چرچیل در کتاب تاریخ تاریخ مردم انگلیس زبان میگوید:
…و هرگاه آدمی در برابر بربریت، استبداد و کشتار با توجه به ارزش آزادی، قانون و عزت و شرف ایستادگی می کند و می جنگد، باید بداند که آوازه ی این عملش، حتی اگر خود به کلی نابود شود، (باقی می ماند و) تا زمانی که دنیا دنیاست ارج نهاده می شود. پس بگذارید اعتراف کنیم که شاه آرتور و شوالیه های نجیبش که آتش مقدس مسیحیت را حفظ کردند و با دلیری، قدرت بدنی زیاد و اسب های توانا و جوشن و زره تعداد بی شماری از سپاه ناپاک بربرها را کشتند، نجابت آدمی را به عنوان الگویی در سراسر تاریخ قرار دادند.»
همچنین در بُطن داستان شاه آرتور ما دیگران شوالیه های میز گرد را داریم. لنسلوت دریاچه که با همسر شاه آرتور به او خیانت کرد. درباب مرگ شاه آرتور نیز باید گفت که وقتی خیانت لنسلوت آشکار شد لنسلوت طی تبانی با موردرد (فرزند خواهر ناتنی آرتور) سعی در قتل آرتور کرد.
درنهایت در نبردی به نامنبرد کاملن آرتور به سختی توانست موردرد را از پای در آورد. آرتور زخمی پس از از نبرد به جزیره آوالون منتقل میشود و آنجا به یک خواب طولانی فرو میرود.
افسانه گیلگمش
افسانه گیلگمش بی شک یکی از رمز آلود ترین و پیچیده ترین افسانه های زمانه است. در این افسانه ما شاهده روایت زندگی شاه گیلگمش افسانه ای هستیم. قدمت داستان گیلگمش به دوران حکومت سومریان در بین النهرین باستان میرسد. میتوان به جرائت این داستان را نخستین حماسه و افسانه تاریخ بشر بدانیم. داستان گیلگمش نخست با روایتی مبنا بر ولادت او آغاز میشود. به دستور پدر بزرگش و برای پایداری حکومت وی نوزادان نباید متولد میشدند.
این امر موجب میشود نخستین شباهت داستان گیلگمش با داستان های پس از او آشکار شود. تولد یک نوزاد که باید از تولدش جلوگیری میشد. این حکایت بی شباهت به تولد کوروش، موسی نبی(ع) و ابراهیم نبی(ع) نیست. گویا گیلگمش خواسته یا ناخواسته موجب پیدا شدن کهن الگو های خاص شده. پس از تولد و به قدرت رسیدن گیلگمش زور گویی خود را آغاز میکند. او آنقدر بر مردم به سختی پادشاهی میکند که مردم دست به دامان خدایان شده تا او از بین برود.
اینگونه انکیدو توسط خدایان پدید میآید. توسط یک زن از یک انسان وحشی متمدن میشود. و سپس به مقابله با گیلگمش میرود. این دو با هم مقابله کرده و سپس با هم به صلح میرسند. حکایت این دو را میتوان کنایه از رابطه میان طبیعت و فرهنگ آدمی دانست. در ابتدا متضاد هم و سپس رفته رفته با هم کنار میآیند.
آن دو با هم و در کنار هم به مقابله با هوووه یا هومبابا میروند و او را شکست میدهند. سپس ایشتار الهی عشق سعی میکند علاقه گیلگمش را بر انگیزد اما نمیتواند. از همین رو در مقام انتقام بی میآید. ایشتار در قدم نخست سعی میکند با استفاده از نره گاو آسمان که آورنده خشکسالیست(داستان یوسف) از خجالت گیلگمش در آید اما ناموفق است.
در ادامه اما او طی اقدامی رای خدایان را میزند تا انکیدو که اکنون دوست نزدیک گیلگمش است را بکشند. پس از مرگ او ما شاهد رویارویی گیلگمش با مفهوم مرگ هستیم. این رویارویی بطن حماسه را شکل میدهد. گیلگمش متوجه شده بزرگ ترین ضعفش چیست و حال میخواهد آن را بر طرف کند. این مسئله موجب می شود ما برای اولین بار در تاریخ بشر حکایت شوریدن آدمی بر ضد سرونشتش را بشنویم.
گیلگمش میرود تا اوتهنهپیشتیم را پیدا کند. تنها انسان جاودان. در اینجا دوباره یک کهن الگو میان داستان اوتهنهپیشتیم و حضرت نوح(ع) پیدا میکنیم. هر دو به فرمان خدایان کشتی ساختند تا بشر را از سیل نجات دهند. و هر دو توسط خداوند یا خدایان گرامی داشته شدند. اوتهنهپیشتیم به گیلگمش میگوید که راهی برای فرار از مرگ نیست و باید حقیقت را بپذیرد. اما گیلگمش همچنان کنار نمیکشد.
در نهایت اوتهنهپیشتیم راه جاودانگی را نشانش میدهد. گیلگمش گیاهی که او معرفی میکند را پیدا میکند اما با سر به هوایی گیاه را از دست میدهد. داستان گیلگمش داستان شوریدن و شکست خوردن در میابل سرنوشت انکار ناپذیر هر انسان یعنی مرگ است. حالا میتوان فهمید که چرا گیلگمش در درون انیمه از اول میدانست تلاش برا کسب جام کاری ابلهانه است.
مدئا(کستر در سری استی نایت)
کستر در سری استی نایت در واقع همان اسطوره مدئا است. اما داستان این اسطوره از چه قرار است؟ مدئا در داستان و اسطوره اصلی اش یکی از بزرگ ترین جادوگران یونان بود. او دختر شاه کولخیس آئیتس بود و زندگی خوبی داشت.
تا آنکه سر و کله یاسون پهلوان نامدار پیدا شد. یاسون با قدرت، دلاوری و تلاش خود برای به دست آوردن پشم زرین دل مدئا را ربود. به این صورت بود که یاسون توانست از کمک ها و راهنمایی های مدئا برای رسیدن به پشم زرین بهره مند شود.
پس از به دست آوردن پشم زرین ، مدئا و برادرش(آبستریس) تصمیم به فرار به همراه یاسون گرفتند. شاه کولخیس آنان را تعقیب کرد. اما مدئا برای فرار دست به کار وحشتناکی زد. او آبستریس برادرش را تکه تکه کرد تا جلو حرکت تعقیب کنندگان را بگیرد.
مدئا در ابتدا فکر میکرد پس از ازدواج با یاسون همه چیز به کام او خواهد بود اما خیال باطل! در زادگاده یاسون وقتی مدئا و یاسون ازدواج کردن اتفاقات زیادی رُخ داد. مدئا در قدم اول پدر مرده یاسون را به زندگانی باز گرداند.
در حین ورود به زادگاه یاسون مشکل پدیدار شد. پلیاس کسی بود که در مرگ پدر یاسون حکومت میکرد. مدئا با کمک یاسون دختران پلیاس را به سوی کشتن پدرشان سوق داد. پس از این اتفاق آنان از زادگاهه یاسون نیز رفتند. مدئا دو فرزند برای یاسون آورده بود همه چیز وقف مراد بود.
تا آنکه یاسون یک کار غیر منتظر کرد. او مدئا و فرزندانش را رها کرد تا با دختر شاه کرئون ازدواج کند. او به مدئا خیانت و ظلم کرد. این خیانت و ظلم او به مدئا فرزندان مدئا را به کشتن داد و موجب آوارگی مدئا شد. او بدترین کار را با مدئا کرد.
مدئا پس از آن گلاوکه (دختر شاه)، کرئون شاه و فرزندانش را کشت. او جسد فرزندانش را با خود بُرد تا حتی جسد فرزندانش را هم یاسون ندیده باشد. مدئا پس از این اتفاق با ایگویس شاه آتن ازدواج کرد. و بچه دار شد. اما مدئا حتی پس از آن نیز تلاش کرد فرزند دیگر شاه آتن را بکشد. و در این امر ناکام ماند. سالیان بعد فرزند مدئا مدوس حاکم شهری شد که نامش مدئا بود.
قصه مدئا قصه خیانت ها و غم هاست. اینکه مدئا چگونه گاه زندگی اش توسط خودش و گاه توسط دیگران خراب شد. قصه مدئا عجیب است. حالا میتوان فهمید که چرا کستر آنقدر در انیمه دلتنگ خانه اش بود. او فهمیده بود که مشکلاتش از زمان ترک خانه شروع شده بود.
مدوسا(رایدر در فیت استی نایت)
رایدر هیچ گاه آنگونه که باید در سری استی نایت پرداخته نشد. حقیقتا ایراد بزرگ استی نایت ها ضعف کارکتر پردازی هاست در بعضی از کارکتر هاست. رایدر در هیونز فیل به عنوان شخصی که ساکورا را درک میکرد شناخته شد. ریشه این دیدگاه به خود افسانه او یعنی مدوسا بر میگردد. از افسانه مدوسا دو روایت موجود است. ریشه اختلاف در روایات به خانواده مدوسا یعنی گرگون ها باز میگردد.
گرگون های خانواده یا خاندانی بودند که به ظاهر کریه خود و وحشی گریشان شناخته میشدند. در روایت اول مدوسا از خادمان معبد آتنا بود. او زیبا رو بود و اندکی به زیبایی مغرور. روزی پوسایدون ایزد دریا ها او را اغفال کرد. این اتفاق موجب ناپاکی معبد آتنا شد. و آتنا مدوسا را نفرین کرد و زیبایی اش را از او گرفت. جای مو هایش مار ظاهر شد و هرکس او را میدیدسنگ میشد پس مدوسا به یک غار گریخت تا به بقیه آزار نرساند.
در روایت دوم او از ابتدا یک گرگون بود و این اتفاق موجب میشود که او از اول منفور باشد. در پایان هر دو روایت مدوسا توسط پرسئوس کشته میشود.
شاید در نگاه اول مدوسا نمادی باشد درباره چشم زخم. امااگر بیشتر دقت کنیم در مییابیم در داستان و روایت اول ظلم پوسایدون و آتنا به او عامل فلاکت او بود. میدنیم خداباوری در عهد یونان باستان چندان بر پایه منطق نبوده. و افرادی منطقی مانند سقراط نیز با آن مقابله میکردند. خدایان یونانی پُر از طمع و حرص و غرور بودند.
و امثال سقراط و دیگر اندیشمندان مثل او میدانستند این خداین قابل پرستش نیستند. داستان مدوسا نیز گواهی بر این است که خدیان یونانی و هلنیسم یونانی دارای ایرادات عظیمی است. رایدر به علت قابلیت نبردی که داشت و در عین حال همدردی شدیدی که با ساکورا داشت به روایت اول نزدیک است. داستان رایدر نیز از غم چیزی پیش کستر کم ندارد.
هرکول(برزرک استی نایت)
هرکول فرزند نیمه خدای زئوس احتمالا معروف ترین اسطوره یونان است. او از زمان تولدش تا به هنگام مرگ زیست شگفت انگیزی داشته است. هرکول فرد بسیار قوی بود اما به هیچ وجه عاقل نبود. نمونه ای از دفعاتی که بی عقلی او کار دستش داد وقتی بود که در جوانی در حین یادگیری موسیقی استاد خود را کُشت! فقط برای بازخواست شدن برای به خاطر یاد نگرفتن درس هایش!!!
نمونه دیگر وقتی بود که او به معبد آپولو اهانت کرد و به خاطرش برده شد. او در حین بردگی به شکل مضحکی تحقیر شد. در مجموع، هرکول به هیچ وجه شخص عاقلی نبود. نخستین دربافت از افسانه هرکول با فکر تصمیم گرفتن است. برزرک هم به معنای وحشی می باشد و این نقش برای هرکول کاملا مناسب است.
فارق از این اما بزرگ ترین و بی شک مهم ترین مسئله زندگی هرکول دوازده خان او بود.
هرا نامادری هرکول از هرکول متنفر بود. او از بدو تولد در تلاش برای کشتن هرکول بود. در ابتدا او دو مار را به گهواره هرکول انداخت اما هر دو توسط هرکول خفه شدند. بار دیگری که هرا تلاش کرد زندگی هرکول را نابود وقتی بود که هرکول خانواده داشت. هرا توانست هرکول را دیوانه کند و قربانی این اتفاق همسر و فرزندان هرکول بود.
این اتفاق غم انگیز وجه تشابه و همدردی هرکول و ایلیاسویل فرزند کریتسوگو بود. هر دوی آنان عزیزانشان را از دست داده بودند و این مایه ارتباط آنها شد. ما میدانیم دختران به پدرانشان حس تعلق و محبت میکنند. ایلیا نیز همین گونه بود. بر طبق نظریات فروید نیز این امر که علاقه فرزند به پدر و مادر شخصیت را شکل میدهد. فروید همچنین تاکید میکند در صورتی که فرزند اگر نتواند با پدر یا مادر خود رابطه صحیح نداشته باشد دچار عقده های روانی میشود. ایلیاسیول با از دست دادن پدرش دچار بحران عاطفی شد. بحرانی که موجب شده بود او قصد کشتن شیرو را داشته باشد. گرچه آشنایی او با هرکول این عقده را در او کم کرد.
در نهایت هرکول برای جبران گناهانش به پیشگاه پادشاه موکنای به مدت دوازده سال خدمت کند. و داوزده کار غیر ممکن را انجام دهد:
۱.کشتن شیر نیمیایی، هیولایی که هیچ سلاحی قادر به نفوذ در پوستش نبود. هراکلس آن را بدون هیچ دردسری خفه کرد.
۲.کشتن مار نه سر هیدرا. وقتی یک سر هیدرا بریده میشد دو سر جدید به جای آن میرویید و یکی از سرهای آن جاودانه بود و با هیچ سلاحی آسیب نمیدید. هراکلس ۸ سر آن را سوزاند و سر جاودانه را زیر تخته سنگی قرار داد.
۳.گرفتن گوزن کرینیا. پس از چند ماه تعقیب و گریز بالاخره آن را در تله انداخت.
۴.کشتن گراز وحشی اریمانتوس. جدالی وحشیانه اما فوقالعاده آسان؛ هراکلس برنده شد.
۵.تمیز کردن اصطبل شاه آوگیاس. هرکول با جاری کردن رودی در نزدیکی اصطبل موفق به شستن آن شد.
۶.کشتن پرندگان گوشتخوار در سواحل استومفالوس. هراکلس پرندگان را ترسانده و به پرواز درآورد. سپس با پیکانهای خود، تعداد زیادی از آنها را کشت.
۷.گرفتن و کشتن گاو وحشی واقع در کریت.
۸.گرفتن مادیانهای دیومدس.
۹.به دست آوردن کمربند هیپولیتا، ملکه آمازونها (که درحقیقت کار آسانی نبود).
۱۰.گرفتن گله گروئون. او جنگجویی غولپیکر بود دارای سه سر، سه بدن و شش دست که در مجموع بر روی پاهایی سوار بودند. او دارای گله گاوی باشکوه به رنگ قرمز بود که توسط یک چوپان و سگی دوسر به نام ارثروس (که برادر سربروس بود) محافظت میشد. هراکلس هردو آنها را کشت و سپس به جنگ با گروئون پرداخت و او را با تیری زهرآلود از پای درآورد.
۱۱.به دست آوردن سیبهای زرین از باغ هسپریدس، که همیشه به وسیلهٔ اژدهای صد سر لادون نگهبانی میشد. هرکول اطلس را با پیشنهاد نگه داشتن زمین فریب داد تا سیبها را برایش بیاورد. وقتی او با سیبها بازگشت، هرکول از او خواست که زمین را برای چند لحظه نگه دارد تا او بتواند بالینی برای درد شانههایش بیاورد. اطلس این کار را کرد، و هرکول با سیبهایش آنجا را ترک کرد.
۱۲.آوردن سربروس، سگ سه سر هادس، بر روی سطح زمین
پس این رُخ داد ها هرکول آزاد شد و ماجرا جویی هایش را ادامه داد. تا آنکه در نهایت به المپ و رفت و در آنجا با هبه ازدواج کرد و ابدی شد.
جمع بندی از سری فیت و ذکر نکات
۱.نگذارید آرزو هایتان شما را بازیچه کنند.
در سری فیت ما به خوبی درک کردیم که چگونه بنده یک آرزو بودن میتواند ویرانگر باشد. آرزو ها ارزشمند اند اما نباید بازیچه دستشان شد. این فقط راجب آرزو ها صادق نیست. اهداف، طرز تفکر ها، آدمی باید مواظب باشند اصرار بر آن ها او را فاسد نکند. اما از آنجایی که آرزو های هر کاراکتر فیت جنبه مادی داشت این بسیار عمیق تر است. کستر(استی نایت) میخواست به خانه اش باز گردد. شینجی در پی دست یافتن به زنان بود. کستر(فیت زیرو) در پی راضی کردن میل خود به قتل بود. کینث ال ملویی که در پی قدرت بود و همسرش که در پی لنسر بود.
تمام این داستان ها در نهایت به یکجا میرسد: بازیچه جام مقدس شدن. و جام چه بود جز شیطانی که به فعل در نیامده بود؟ (راجبه اش مفصل حرف زدیم). فیت پیروی از آرزو ها را عامل بازیچه شیطان شدن میداند.
۲. برداشت درست از یک داستان غم انگیز.
داستان های غم انگیز بسیاری در تاریخ وجود دارد، اما باید چگونه از آنها برداشت کرد؟
عده ای از افراد از داستان های غم انگیز برداشت های یک جانبه ای مانند: بی رحمی هستی، پوچی زندگی و … میکنند. چنان چه امثال نیچه در زایش تراژدی پوچی عالم را از بُطن هر تراژدی استخراج میکند. نیچه و امثال آن در پی نقل حکایاتی اند تا پوچی هستی راثابت کنند(گرچه حکایاتی که نیچه بر آن دست میگذار نیز خاص هستند). دریافت این گونه مسائل از داستان ها غم انگیز به چیزی جز عدم حرکت، افسردگی و جبر گرایی نمیانجامد.
در مقابل اگر از دل یک تراژدی برداشتی خوب حاصل شود آنگاه راه را درست رفته ایم. و برداشت درست از تراژدی ها چیز جز ادب آموختن از بی ادبان نیست.
حال بر این اساس دو نکته مهم را از داستان کریتسوگو بیرون میکشیم:
۳.شرگرا نباشیم!
وقتی شما راه رسیدن به یک هدف خوب را بپندارید راهی جز انجام اعمال شرارت آمیز نیست آنگاه شما شر گرا هستید. کریتسوگو تنها راه رسیدن به هدفش را تلاش کشتن و جنایت میدید. چنان که کینث الموی را به طرز فجیعی کشت. روش های خشن و صد البته بی رحمانه کریتسوگو سیبر را هم به خشم میآورد. کرتسوگو یک شر گرا بود. البته او میدانست که کارش غلط است. او هرگز اعمالش را ماست مالی نکرد. او انسان حقیقت گرایی بود.
۴. ایده آلیسم نباشیم!
کریتسوگو میدانست که هدفش امکان ناپذیر است. اما فرزند خوانده اش شیرو این مسئله را نمیپذیرد و حاضر است بر سر ایده آل هایش جان هم بدهد. چنانچه آرچر به زیبایی میگوید:بگذار ایده آل هایت تا قبر همراهی ات کنند امیا شیرو.
این ایده آل گرایی اما یعنی چه؟ وقتی شما ماهیت فکری خود را بر حقیقت عینی ارجعیت دهی مرتکب ایده آلایسم شدید. در نقطه رو به رویی ایده آل ایسم ما رئالیسم را داریم. بسیاری هگل را بنین گذار ایده آلایسم میدانند. داشتن یک ایده آل چنان که پیش از این گفتیم، اگر با حقیقت عینی بی ارتباط باشد بی فایده است. اشخاص باید سعی کنند ایدهآل های خود را با واقعیت همسان کنند. در غیر این صورت مانند کرتسوگو میشکنند.
۵.اهداف و ارزش های انتخابی را باید چگونه پذیرفت؟
این مسئله بیشتر به امیا شیرو مربوط است. شیرو بار ها مورد پرسش قرار میگیرد که آیا ایده آل هایش درست است و آنان را خودش انتخاب کرده یا نه؟
چنان که رین وقتی از شیرو میپرسد که چه چیزی شیرو را خوش حال میکند شیرو گفت: خوشحالی بقیه!
مسئله اینجا ماهیت هدف شیرو نیست، مسئله نحوه اتنخاب هدف شیرو است. هدف او بخشی از ماهیت و وجودش شده است. هویت او بر اساس اهدافش شکل گرفته. ولی آیا او این اهداف را خودش برگزیده یا صرفا تقلیدی ناچیز از اهداف کریتسوگو است. شیرو خودش معترف است که اهدافش تقلیدی از آنچه کریتسوگو میخواسته بود. فیت اینجا نکته مهمی میآموزد : اهداف و عملی که هویتتان را شکل میدهد را باید خود شخص انتخاب کند.
در غیر این صورت صرفا یک تقلید بی فایده است. البته شیرو یادآوری میکند که هدف خوب خوب است و تقلید در خوبی نیز کم و زیاد ندارد. اما آیا نباید پرسید که:آیا تقلید کور کورانه و طوطی وار یک امر خوب با گزینش کردن عقلانی یک امر خوب ارزش یکسانی دارند؟ خیر، زیرا یکی از روی اختیار و انتخاب است و دیگری تنها یک تقلید ابلهانه!
۶.نیاز ها، معنا ها و دیانت کوتومینه
کوتومینه به عنوان یک مسیحی ابتدا از لذت ها میپرهیزد. به اصرار گیلگمش شراب مینوشد و وادی لذت را کشف میکند. پس از آن کوتومینه با بحران معنویت روبه رو بود. او عاری از معنا بود و حال معنایی برای زندگی خود یافته بود. میل او به شرارت شده بود معنای زندگی اش. چیزی که او را به لذت میآورد این بود و لذت برای او معنای زندگی بود. پس روبه شرارت آورد چون لذت بخش بود و لذت برایش معنای زندگی بود.
اما آنچه کوتومینه را به این سو کشانده بود چه بود؟ جواب به طور کلی عقده هایش بود. او عقده هایی سرکوب شده توسط مسیحیت داشت. اما عقده های او فقط محصور به جسمش نبود. او عقده هایی داشت که حاصل از درک نشدن و تایید نشدن از طرف پدرش داشت. ایدئولوژی ناقص مسیحیت در برخورد با نفس، لذت گرایی گیلگمش، بحران معنای کوتومینه، عقده های عاطفی، همه و همه منجر به تبدیل شدن کوتومینه به آن هیولا شد.
۷.خاندان های بنیاگذار جام و جاودانگی
جاودانگی بشر یک مسئله به شدت پیچیده است. در نگاه اول شاید پاسخ خیر باشد اما در صورت عمیق شدن در این پرسش مسئله بحث برانگیز میشود. به هر صورت موضدع بحث ما در اینجا این مسئله نیست. بیشتر قرار است موشکافی داشته باشیم از اهداف سه خاندان بنیاگذار جنگ جام مقدس. سه خاندان خواهان آن بودند که با دست یابی به جام خود را به موجودی جاودان و فرا انسان بدل کنند. انسان همواره در جستوجوی جاودانگی بوده است.
در اندیشه های بدوی بشر گمان میکرد با انجام مناسکی مثل قربانی کردن برای خدایان(به واژه خدایان دقت کنید) میتواند جاودان شود. برخی از اندیشه ها نیز مثل کابالا در پی آن بودند تا با مناسک جادوگری جاودانی را به دست بیاورند.مراسم جام بی شباهت به دو مورد نامبرده نیست. قربانی کردن قهرمانان، استفاده از جادو همه و همه یادآور مناسک بالا هستند. فیت با نشان دادن این روش ها و نتایج آنان در پی نقد آنان است.
۸. گردهمایی شاهان و گفت گوی میان رایدر و سیبر
در فیت زیرو گفت گوی میان رایدر و سیبر در ملک کریتسوگو دارای نکات مهمی است. نخستین مسئله در مورد کمال گرایی سیبر است. در تحلیل کارکتر گفتیم که او مانند شیرو و کریتسوگو کمال گرا است. این کمال گرایی در سبک حکومت او نیز برجسته است. او معتقد است که یک حاکم کامل خود را صرف مطلقا مردمش و بیشتر آرمانهایش میکند. چنانچه دیدیم او معتقد بود پادشاه باید برای مردم تصمیم بگیرد. کمال گرایی او و تاکید او بر آرمان هایش به مهم ترین مسئله برای سیبر در حکومت است. در مقابل اسکندر اما نقطه مقابل اوست.
اسکندر اما قائل بر این است که حکومت رابطه تنگاتنگی با اجتماع دارد. اسکندر شخصیتی دارد نه چندان آمار گرا، در واقع میتوانم بگوییم آرمان های حکومت او طمع ها خواسته های نفسانی اوست. سیبر حکومت را برای مردم میداند، در مقابل اما اسکندر مردم را در خدمت حاکم میبیند. سیبر قائل است که حاکم باید تنهایی تصمیم بگیرد، اما اسکندر قائل بر کمک گرفتن از زیر دستانش در حکومت است. به معنای دیگر اگر قدرت را یک ظرف در نظر بگیریم، سیبر تنها شاه را صاحب آن ظرف میداند. ولی اسکندر کمی از آن ظرف قدرت را در اختیار مردم میداند.
مشکل این دو حکومت در وهله اول پادشاهی بودن آنان است. درست است که در نوعی که اسکندر اجرا میکند مردم به ظرف قدرت دسترسی دارند اما در نهایت پادشاه همه کاره است. ایده و طرز حکومت پادشاهی همچنین در طول تاریخ تحت مسئله حمایت الهی قرار داست. چنان چه در قرون وسطی رابرت فیلمر در شده ششم در پی گسترش این عقیده بود. این اندیشه در شرق نیز وجود داشته است. برای نمونه در اندیشه امام محمد غزالی حاکم و پادشاه توسط خداوند انتخاب میشود.
البته حمایت الهی از فرمان روا رفته رفته در غرب محو شد، زیرا دموکراسی گسترش یافت و سپس نقش کلیسا نیز در دولت کم شد. در عین حال که ما بحث حاکیمت به صورت پادشاهی را در فیت زیرو داریم. اما تسلیم و سستی سیبر در مقابل رایدر برای پاسخ دادن به او نیز مسئله قابل توجهی است. رایدر از گذشته اش راضی است و با از دست رفته اش کنار آمده. اما سیبر نپذیرفته و این عامل تقلای او میشود. همچنین میتوان این مسئله رد عامل بدل شدند به آلتر سیبر دانست.
باتشکر از :
حمید سهرابی
خانم کدخدایی
منابع:
اساطیر ایرانی نوشته:وستا سرخوش کرتیس ترجمه: عباس مخبر
ترس و لرز نوشته: سورن کیرکگور ترجمه: عبدالکریم رشیدیان
بنیاد های علم سیاست عبدالرحمن عالم
به نظر جالب میاد
بالاخره بعد از کلی انتظار
واقعا به همچین تحلیلی روی سری اول فیت نیازه… چون ما میبینیمش ولی واقعا گاهی توی درک این مفاهیمش مشکل داریم… اینجوری هدف انیمه میسر نمیشه اما با این تحلیل کامل روشن میشه برامون
ماشالله دمت گرم سلمانی جان خدا قوت.
خیلی زحمت کشیدی برای این کار و واقعا هم خیلی خیلی خوب درستش کردی.
دمت گرم🌹🌹🌹
ممنون از کامنتتون عزیز دل
احسنت
یکی از بهترین و کامل ترین نقد های این مجموعه بود.
واقعا دست اقا محمد مهدی درد نکنه با این نقد بسیار کامل،دقیق و حرفه ای و حساب شده.
خسته نباشید و خدا قوت به سلمانی عزیز🌹🌹🌹
فقط می توانم بگم دمتون گرم خسته نباشید
همچنان ممنون
سلام و نور
ضمن خداقوت
قطعا اگر این روند و نگاه شما در معرفت و اگاهی محتوایی و… مخاطبان و سازندگان اثار هنری در ایران اثر گذار نباشد(که اثر گذار است،کمترین هاش در تقویت نگاه انتقادی است).
بر پیشرفت فنی این خانواده موثر است و از این نظر جامعه رسانه صوتی تصویری و… ایران اسلامی مدیون این چنین مقالاتی است.
به شخصه انیمه باز نیستم و مقاله رو نخوندم ولی لازم دونستم این نکات رو عرض کنم،
ان شاء الله ماجور باشید.
نکات ارزنده ای بود.
به قطع حرف های امثال بنده زیاد اثر گذار نیست.(حساب مناز کُل سایت جداست ،نویسنده های سایت برای هر نقدشون شاهکار نمیویسند و ما یک مُشت کلمه پشت سر هم میچینیم ، کار اونا صد البته اثر گذاره اما من نه)
فی المجموع به شدت سخن محترمی داشتید ، حالا ما که نه ولی باقی نویسنده ها کار هاشون اثر گذاره
سلام به نظر شما دنیاهای دیگه فیت ارزش دیدن رو داره؟ میدونم که نمیشه به طور قطع گفت و سلیقه ای اما می خوام بدونم در حد سری اولش هست؟
سلام علیکم
حقیقتش من خودم که اصلا و ابدا باهاشون حال نکردم و خیلی سطحشون پایین تره… مخصوصا گاردن اف سینر و فیت گرند اوردر
نقد عالی و فوق العاده ای بود اما برعکس شما اصلا با سینماییش حال نکردم یه جورایی خیانت بود به استی نایت بلید ورکس کلا از اینکه خط داستانی عوض بشه زیاد خوشم نمیاد
ببینید سه تا سری در ادامه فیت زیرو هست که هرکدوم خط داستانی متفاوتی دارند. پس ذاتا اهل خط عوض کردنه. حالا این وسط هرکی از یک خطش خوشش اومده. به شخصه خودم خط آنلیمیتد رو دوست داشتم اما با در نظر گرفتن انصاف خط سه گانه سینماییش از نظر گرافیکی از همه بهتر و چشم نواز تر بود
عوض شدن خط داستان توی اثر شاید دلیلش برگرده به اینکه اقتباس از ویژوال ناول بوده. از این لحاظ شبیه اشاتین گیت هستش که چند تا مسیر متفاوت را میگذرونه (گرچه توی فیت تغیرات به مراتب عمیق تر اند).
فوق العاده و عمیق
واقعا دستتون درد نکنه نقدی در خور این انیمه بود هم نکات مثبت و هم نکات منفی رو به خوبی بیان کرده بودید دم شما گرم
سری های داستانی دیگه فیت به اندازه این سری عمیق نیستن ولی به نظر اگه وقت وحوصله داشتید حتما اونارم نقد کنید چون خالی از لطف نیست همینطور سوکیهیمه هم کم از فیت نیست
در هر حال بابت این نقد دستتون درد نکنه واقعا نکات زیادی در رابطه با رابطه سرونت ها و مستر ها و داستان گذشتشون یاد گرفتم
پیشنهاد میکنم ویژوال ناول رو حتما بازی کنید چون تفاوت در کیفیت واقعا قابل قیاس نیست. هونز فیل به احتمال زیاد مدیوم مورد علاقه من هست و با وجود اینکه سه گانه یوفتابل فیلم های خیلی خوبی هستن ولی خوب وقتی یک داستان بیست و چهار ساعتی رو به شیش ساعت خلاصه میکنی طبیعتاً مشکلاتی ایجاد میشه.
شخصا دوست دارم ویژوال را بازی کنم گرچه خب متاسفانه دست رسی ندارم
ای کاش دسترسی داشتم