فیلم سینمایی

نقد و بررسی فیلم کرونوس (Cronos)؛ عیسی سوسک‌پرست می‌شود!

فیلم کرونوس اولین اثر گیرمو دل تورو، کارگردان اسپانیایی است.این فیلم در گیشه موفق نبود و با بودجه‌ی دو میلیون دلاری، فقط حدود نیم میلیون فروش رفت.

کرونوس درباره‌ی اثر ماورائی یک تخم مرغ طلایی است که شبیه به سوسک اسکاراب است. این سوسک در مصر باستان با خِپری مرتبط بوده است که نماد رشد و سازندگی است. از طرفی نام کرونوس نیز اشاره‌ی به خدای زمان یا صورت انسانی زمان در یونان باستان دارد.

کرونوس

اشاره به خدایی سوسک درون تخم مرغ

در فیلم می‌بینیم که سوسک درون تخم مرغ طلایی می‌تواند با تزریق ماده‌ای خاص به اسنان، باعث نامیرا شدن وی شود. یعنی به رشد بدن و بهبود بیماری ها منجر می‌شود. در نتیجه انسان فانی می‌تواند بر زمان غلبه کند. ترکیب بین کرونوس و اسکاراب از این باب است.

کرونوس

کرونوس
تخم مرغ همانند زخم های دست مسیح، از جیزز یک منجی می‌سازد؛ اما از نوع خون آشام!

اما نکات جالبی در زنده شدن دوباره‌ی جیزز، شخصیت اصلی فیلم، وجود دارد. جیزز (Jesus) همان عیسی است که نام حضرت مسیح علیه‌السلام می‌باشد.

شخصیت اصلی فیلم پس از مرگ به واسطه‌ی تزریق ماده‌ از آن سوسک داخل تخم زنده شده و به زندگی باز می‌گردد. اشاره‌ای کاملا واضح به رستاخیز و زنده شدن مسیح از دید مسیحیان دارد. زیرا مسیحیان بر اساس کتاب تحریف‌شده‌ی انجیل بر این باورند که پس از کشته شدن، حضرت زنده شده و به آسمان عروج کردند. البته بعضی اناجیل مسیحی نیز برخلاف اناجیل اصلی، این ادعا را رد کرده و شخص مصلوب شده را شخص دیگری معرفی می‌کنند.

سوسک اسکاراب که در مصر باستان پرستیده می‌شد، کاملا شبیه به تخم مرغ طلایی کرونوس است

برخلاف کتاب مقدس مسلمانان که بدلیل دور ماندن از تحریف، از این دوگانگی خالی بوده و عروج حضرت را می‌پذیرد و عقیده‌ی کشته شدن ایشان را یک اشتباه و سوء تفاهم می‌داند.

به هر حال زنده شدن جیزز کاملا اشاره به رستاخیز مسیح دارد. اما این رستاخیز این بار نه با کمک خدای یگانه، بلکه یک سوسک رخ می‌دهد!

کرونوس

خون‌خواری و خون‌آشام شدن جیزز

فیلم از این هم یک گام جلوتر رفته و در دیالوگ هایی، سوسک را یک خدا معرفی می‌کند. یعنی اساسا نگاه فیلمساز در این فیلم، تمسخر زنده شدن مسیح و نسبت دادن یک کار خداگونه به یک سوسک است.

البته این سوسک در عقائد مشرکانه‌ی مصر باستان، نماد سازندگی بوده که به آن اشاره شد. اما جالب است که یک فیلمساز هالیوودی، به جای ترویج عقائد مسیحیت، بدنبال ترویج عقائد اسطوره‌ای مصر باستان است.

در جایی از فیلم می‌بینیم که جای زخم تخم بعد از تزریق روی دستان جیزز مانده است. اشاره به میخ هایی که به گمان مسیحیان هنگام به صلیب کشیده شدن مسیح، در دستان ایشان فرو شد.

پایان داستان نیز تکان دهنده است. جیزز با پوست اندازی خود تبدیل به خون‌آشام یا ومپایر شده و به برکت تزریق سوسک می‌تواند ادامه‌ی حیات دهد. درواقع شخصیت اصلی فیلم پس از خونخواری هایی که انجام می‌دهد، می‌تواند جاودانه شود و فیلم نیز این اعمال را با حق دادن به جیزز، تایید می‌کند.

هر چند این فیلم از آثار شاخص دل تورو نیست و به شدت خسته کننده و کلیشه‌ای‌ است، اما می‌توان تفکر وی را در این فیلم پیدا کرد. طرفداری از عجیب و غریب ها و محکوم کردن انسان های شیطان‌صفت.

نوشته های مشابه

‫5 دیدگاه ها

  1. سلام علیکم روند این فیلم و آثار مشابه مثل کوچه کابوس به این صورت است که شخصیت اصلی دچار مشکل و نفرینی می شود که البته در همان ابتدا می شود توجه به آن و نکته مثبتی که در اصل اتفاق است و کارگردان می خواهد را فهمید ( مثلا در کوچه کابوس حمایت از سحر و کار های جادویی عینا به صورت معنویت و مبارزه با مادی گرایی به تصویر کشیده می شود ) سپس شخص در ادامه دچار مشکلاتی می شود که در عین ربط داشتن به قضیه اصلی ، جدا یا مستقل نمایان می شوند ( مثل وجود شخصیتی با انگیزه های شخصی که جدا از بحث یا موضوع اصلی و مورد ترویج باشد ) و در انتها شخصیت بعد از رهایی از مشکل یا نفرین به همان نکته به ظاهر مثبت می رسد و خودش به شکوفایی یا نتیجه ای تعیین کننده می رسد اما نکته ای که این وسط به لطف بازی با ذهن ، مخاطب متوجه نمی شود تقلیل معنا و جهت بندی تصنعی ، اجباری و غیر عقلی و شرعی است که انجام می شود

    1. سلام عزیز
      خیلی ممنونم
      فقط سخت بود متنتون
      ولی کلیت اینکه فیلم میاد راه چاره رو، جادو و اینجا، اتصال به یک خدای سوسکی باستانی معرفی می‌کنه، دقیقا درسته

      1. سلام مجدد
        منظور این است که کارگردان برای فریب مخاطب و انحراف توجه اش مسئله اصلی که واقعا هم دچار مشکل و غلط بودن است را بد و دچار مشکل نشان می دهد اما در عین حال نکته ای را در آن قرار می دهد که آن را توجیه پذیر می کند و شخصیت اصلی پس از کش و قوس های فراوان با عواقبی که جدا از مسئله اصلی نمایان می شود ( با اینکه در واقع از آن جدا نیستن ) به همان نکته مثبت و اساسی در مسئله اصلی می رسد که حالا با زدوده شدن تصنعی کارگردان از جنبه های منفی ، مثبت جلوه می کند
        شاید کارگردان از این روند مشهور استفاده می کند : تز ، آنتی تز ، سنتز و تز نهایی یا غایی

  2. آقا همینطوری ادامه بدین واقعا آدم از خوندن نقد هاتون سیر نمیشه⚘️

    1. عزیزین شما
      با داشتن مخاطبینی مثل شما ما هم از نوشتن سیر نمی‌شیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *