تا به امروز چند بازی کامپیوتری و فیلم با اقتباس از رمان تلماسه نوشتهٔ فرانک هربرت، ساخته شده است. ازفیلم ها، یکی ساختهٔ دیوید لینچ، دیگری به کارگردانی آلخاندرو خودوروسکی که به دلایلی به سرانجام نرسید و دو مینی سریال که آن هم خیلی نتوانست رمان های جذاب و البته پیچیدهٔ هربرت را به خوبی به تصویر بکشد. با اینکه از نظر بعضی، کتاب های هربرت بدلیل غلظت مطالب فلسفی، روانشناختی و دینی اصلا نمیتواند اقتباس سینمایی خوبی داشته باشد، آمار ها میگوید دِنی ویلنِو توانسته این بت را بین مخاطبین جهانی بشکند. تلماسهٔ یک و دو به کارگردانی دنی ویلنو توانست مجموعا بیش از یک میلیارد دلار بفروشد و نمره های کمنظیری را از منتقدین دریافت کند. تلماسهٔ ویلنو علاوه بر محبوب بودن، از نظر منتقدین هم در سطح خوب هنری قرار دارد.
هر چند به نظر میرسد امروزه منتقدین سینما اغلب بر اساس سلیقهٔ عموم مخاطبین رای میدهند و شأن خود را در حد ابزارهای تبیلغاتی فیلمساز پایین آوردهاند. اما به هر حال رضایت مخاطبین این فیلم نشاندهندهٔ تاثیرگذاری اثر در دل بیننده هاست.
البته کسانی که کتاب های هربرت را خوانده باشند، شاید نتوانند به خوبی با اثر، خصوصا قسمت دوم آن ارتباط برقرار کنند. چرا که فیلم به جای پرداخت درست شخصیت ها، بر جلوه های ویژه و نماهای بسیار زیبا و کارتپستالی متمرکز شده است. به همین دلیل قسمت اول و دوم تلماسه با اینکه فقط روایتگر کتاب اول از شش جلد کتاب هربرت بود، به جز پاول که کمی ابعاد شخصیتی وی برای ما واضح است، چانی، هارکونن ها، بنیجزِرِت ها و… در بهترین حالت در حد تیپ های کلیشهای باقی ماندهاند.
فیلم های ویلنو به جز موسیقی قوی، ستاره های سینمایی و جلوه های ویژه، چیزی برای عرضه ندارد و از ضعف شدید فیلمنامه رنج میبرد. هدف نگارش این یادداشت، بررسی محتوایی اثر است، اما در غیرمنطقی بودن جهان تلماسه همین بس که در بعضی سکانس ها سربازان با سلاح های لیزری با هم میجنگند و ناگهان، شمشیر کشیده، به جنگ تنبهتن مشغول میشوند! چانی که در قسمت اول در غالب مکاشفات پاول مشاهده میشود، در قسمت دوم حضور موثری ندارد و ما علت مخالفتش با به قدرت رسیدن پاول را به هیچ وجه نمیفهمیم.
حتی خود پاول در ابتدای فیلم در گفت و گویی که با پدرش دارد، از رسیدن به قدرت و جانشینی پدرش اظهار نارضایتی میکند. اما معلوم نیست که چرا دوست ندارد این منصب را بپذیرد. مجموعا فیلم های ویلنو کاملا وابسته به کتاب ها بوده و نمیتواند جهان فانتزی و علمی-تخیلی کتاب را به شکلی باورپذیر به تصویر بکشد.
ضعف های فرمی فیلم باعث شده است پیام های فیلمساز بدرستی منتقل نشود و اگر مضامین ضد اسلامی آن نبود، مطمئنا در اولویت نقد قرار نمیگرفت. به همین علت در این تحلیل صرفا به مطالبی خواهیم پرداخت که فهم آن در اثر برای مخاطبین حداقل به صورت ناخودآگاه و با توجه به مدیوم سینما، میسر باشد.
سرگذشت تلماسه
فرانک هربرت تلماسه را پس از نگارش شش جلد، ناتمام گذاشت و قبل از نگارش جلد هفتم که قرار بود پایان داستان باشد، مُرد. البته پسر وی با همکاری نویسندهای دیگر، بعد از مرگ هربرت ده ها تلماسه را تحویل مخاطبین داد و به پایان در جلد هفتم راضی نشد.
آنطور که گفته شده است، اولین جلد کتاب هربرت در زمانی که وضعیت مالی خوبی نداشت، بسیار پرطرفدار شد و هربرت انگیزهای قوی برای ادامهٔ تلماسه پیدا کرد. فارغ از گمانهزنی های موجود، از اثر هربرت مشخص است که تحقیقات خوبی در شناخت فرهنگ اسلامی/عربی انجام داده است.
رمان هربرت بسیار طولانی است و فعلا برای نقد رمان اول که منبع اقتباس دو فیلم تلماسه از ویلنِو بوده، ذکر تمام ماجرا لزومی ندارد. اما برای تحلیل بهتر اثر، بایستی شخصیت پاول اَترِیدیس و عاقبتش روشن شود. لذا در نقد سعی میکنیم بخش هایی از قسمت های بعدی دون را نیز بازگو کنیم تا تحلیل این دو قسمت نیز واضحتر شود.
به نظر نگارنده، مهمترین پیام های فیلم پیرامون فرمن ها، دینداری اسطورهزدهٔ این مردم و پاول اتریدیس به عنوان منجی ادیان است.
۱. دون(تلماسه/تلشنی) کجاست؟
سرزمین های افسانهای و موجودات خارقالعاده در اساطیر ملل جهان بسیار متنوع است. مثلا در مغولستان، صحرایی به نام گُبی وجود دارد و عدهای این صحرا را محل زندگی کرم های عظیمالجثه میدانند. یا مثلا بیابان های صحاریٰ در شمال افریقا که به گمان عدهای، شهر افسانهای زرزروة (Zerzura) که پر از گنج های گرانبهاست، در همین صحرا قرار دارد.
حتی در بعضی نقل ها، شهری افسانهای و مخفی به نام نورستان در کویر لوت ایران هست که یکی از منابع آب حیات نیز در آنجاست. (کتاب چشمهٔ آب حیات از حمزه سردادور، پیرامون همین شهر نوشته شده است و به نظر عدهای، بعضی مطالب کتاب خالی از حقیقت نیست.)
در فیلم تلماسه، ماجرای فیلم نه در منطقهای خاص بر روی کرهٔ زمین، که سیارهای به نام آراکیس/دون رخ میدهد. در کنار شرایط جغرافیایی، بایستی فرهنگ مردم این سیاره و ویژگی های ممتاز و منحصر به فردش نیز بررسی شود.
۲.فرِمِن ها در تلماسه چه دینی دارند؟
هر چند هربرت مثل باقی نویسنده های علمی-تخیلی، زبانی جدید را برای فرمن ها (ساکنان بومی سیارهٔ دون) وضع کرده است، اما پوشش و سبکزندگی فرمن ها شاهد خوبی برای شناخت این قوم است. با توجه به زندگی صحرانشین های دون که شباهت زیادی با عرب های بدوی و بادیهنشین دارد، در کنار پوشش اسلامی زنانشان و پایبندی اکثر فرمن ها به دین و خصوصا انتظار منجیای به نام مهدی، بدون شک فرمن ها همان مسلمان های غربآسیا هستند. البته در مناسک فرمن ها رگه های بودیستی نیز دیده میشود. مثلا نماز آن ها، دقیقا نماز اسلامی نیست. به همین علت بعضی تحلیلگران دین فرمن ها را ذن-سنی، یعنی ترکیب اسلام و ذن بودیسم دانستهاند. (Dune and filosophy ,edited by jeffrey nicholas,open court chicago, p72)
فرِمِن ها کرم های بزرگی به نام شیئ خلود (موجود جاودانه) را میپرستند. چرا که به برکت همین کرم های عظیمالجثه، آراکیس مرکز اسپایس (نوعی مواد روانگردان که بوسیلهٔ آن رهیابی سفر های فضایی ممکن شده و لذا برای تمام جهانیان ضروری و ارزشمند است) شده و آب حیات نیز از همین موجودات خداگونه بدست میآید.
عدهای شیئ خلود را به خاطر اشاراتی که در کتاب موجود است، تمثیلی از اژدهایان دانستهاند. چرا که همچون اژدها از گنج های گرانبها(در تلماسه، اسپایس) محافظت میکنند. اما به نظر میرسد کرم های عظیمالجثهٔ پربرکت در آراکیس، مقتبس از داستان معروف هفتواد باشد. در شاهنامه و بعضی کتب دیگر، داستان هفتواد این چنین نقل شده است:
در کرمان، دختر هفتواد کرمی را از درون سیبی پیدا کرده و هنگام نخریسی، متوجه میشود دوبرابر حالت عادی کار کرده است. کرم هفتواد باعث برکت هفتواد و پیروزی وی بر حاکم منطقه میشود. کرم کمکم بزرگ شده، درون حوضی قرار گرفته و وقتی به اندازهٔ فیل شد، مردم کرم هفتواد را میپرستند. در کتاب تاریخ کرمان کرم را به اژدها تشبیه کرده است. هفتواد و دخترش بتپرست بودند و در نهایت توسط اشکانیان تار و مار شدند. البته واژه کرمان از کرم گرفته نشده و ریشهٔ دیگری دارد. کرمان از کارمانیا می آید که نام این منطقه در نقشه های بسیار قدیمی است. بسیار قدیمی تر از قدمت داستان هفتواد. (اسطورهٔ هفتواد، سید شمسالدین نجمی، پژوهشنامه تاریخ سال نهم پاییز 1393 شماره 36)
دقیقا در تلماسه، کرم های شیئ خلود پرستیده شده، باعث برکت سیاره آراکیس بوده و بعضی از این کرم ها درون حوض قرار میگیرد. هر چند احضار کرم با ابزار های فرمن ها، به مناسک خاصی مرتبط نیست و از روشی مرسوم برای جذب کردن و خارج ساختن کرم ها در فیلم استفاده شده است. البته کرم های شامیر نیز ممکن است مایهٔ اقتباس بوده باشد، اما با توجه به فرهنگ مردم فرمن، به سختی میتوان این کرم ها را به فرهنگ عبری مرتبط دانست.
جالب توجه است که مرکز آراکیس، آراکین، که مرکز ذخیرهٔ مادهٔ گرانبهای اسپایس نیز است، معماری شبیه به زیگورات دارد. زیگورات از اماکن مذهبی در بینالنهرین بوده و بقایای آن در ایران و عراق هنوز باقی مانده است. زیگورات چغازنبیل از معروفترین و بزرگترین زیگورات های جهان است. اسپایس و نقش محوری آن در حمل و نقل نیز یادآور نفت به عنوان مهمترین منبع در صنایع و حمل و نقل جهان باشد که اتفاقا غربآسیا مملو از آن است.
پس در مجموع میتوان هویت فرمن ها را با اعراب یا مسلمانان غربآسیا، یکی دانست.
بعضی از فرمن های شمالی به منجی باور ندارند و بعضی دیگر مثل جنوبی ها، معتقد به ظهور منجی هستند. در بین اساطیر مشرکانهٔ عربی قبل از مبعث حضرت نبیاکرم صل الله علیه و آله، خدایان متعددی وجود داشتند که در بین اعراب شمالی و جنوبی، این خدایان متفاوت مینمود. شاید تفاوت فرهنگی فرمن ها در جنوب و شمال به این نکته بازگردد.
مطلب عجیب در داستان هربرت و فیلم تلماسه این است که دین فرمن ها نه بر اساس واقعیات جهان، که تعالیمی نشأت گرفته از فرقهای باطنی به نام بنی جِزِرِت است. معنی نام این فرقه در اثر مشخص نیست، اما نقش آنان در تمام رمان های هربرت تا پایان داستان، بسیار اساسی است. گروهی از زنان اهل ریاضت که قدرت های ماورائی داشته و به دنبال ظهور فردی به نام کویساتز هَدِراخ هستند. این فرقه در امپراطوری نیز نفوذ زیادی داشته و میتوان گفت از متنفذترین گروه های سیاسی و عروسکگردان های پشتصحنهٔ جهان به حساب میآیند.
هر چند در فیلم این گروه آنطور که باید بازنمایی نشدهاند. اما دین فرمن ها با ملبغین بنی جزرت شکل گرفته و درواقع حاصل فریب های خواهران این فرقه است. مهدی/منجی فرمن ها نیز مفهومی جعلی از طرف همین فرقهٔ متنفذ است. در تلماسه بنی جزرت ها قصد دارند با تغییرات ژنتیکی و حفاظت از نسل ها، به انسان کاملی برسند که توضیحات آن در بخش بعدی خواهد آمد. پس مجموعا در مورد دین فرمن ها، خصوصا عقائد منجیگرایانهٔ این مردم شبه مسلمان، میتوان گفت که چیزی جز بافته های بنی جزیرت نیست.
نکته بعدی در شناخت فرهنگ فرمن ها، مسالهٔ آب حیات است. در تلماسه، کارکرد آب حیات، باز شدن ذهن و رسیدن به آگاهی بسیار زیاد و دیدن آینده است. پاول نیز برای شکوفا شدن کامل قدرتش و تبدیل شدن به کویساتز هادراخ، نیاز به استفاده از آب حیات دارد. ماجرای آب حیات نیز در اساطیر مختلف ذکر شده است.
مثلا در کتاب مقدس مسیحی، عبارات مختلفی در مورد نوشاندن یا مشاهدهٔ آب حیات توسط حضرت مسیح یا خداوند وجود دارد (رجوع شود به مکاشفه ۲۱ : ۱-۸، مکاشفه ۲۲ : ۱، یوحنا ۴ : ۱-۱۹). اما به نظر میرسد آب حیات در تلماسه، به جز کارکرد اسطورهای در خود اثر، اشارهٔ خاصی به مکاتب و ادیان نداشته باشد.
مطلب بعدی در شناخت دین فرمن ها، مسالهٔ بنی جزرت است. گروهی از زنان اهل معنویت که قدرت های ماورائی ویژهای دارند. در فیلم های ویلنو، به جز پاول و استیلگار که کمی شخصیت پرداختشدهای دارد، باقی شخصیت ها هیچ اصل و نسبی نداشته و لذا مخاطب نمیتواند ارتباط خاصی با چانی، جسیکا، هارکونن ها و… برقرار کند. لذا در تحلیل هم پرداختن به این افراد بیفایده است چرا که برخلاف کتاب، نقش مهم و واضحی در پیشبرد داستان ایفا نمیکنند.
بنی جزرت هم در فیلم صرفا فرقهای قدرتمند و ذینفوذ است که میتواند پادشاه تعیین کند. این فرقه بدنبال دستیابی به کویساتز هادراخ هستند. کویساتز هدراخ عبارتی عبری بوده که معنایی معادل طیالارض و طی مسیر های طولانی در مدت زمانی کوتاه دارد. به نظر عدهای، استفادهٔ این نام عبری برای پاول/منجی، اشارهای به عقائد یهودزدهٔ بنیجزیرت ها داشته باشد که البته چنین چیزی در فیلم وجود ندارد و کویساتز هادراخ هم در حد یک عبارت ساده، باقی میماند. وقتی اثر از رساندن معنای مورد نظر خود الکن است، منتقد نباید تاویلی خارج از فیلم را بر اثر تحمیل کند.
البته در کتاب، بنیجزیرت ها روش خاصی برای جنگیدن دارند که با حرکت های سریع و فوقالعاده در مبارزه همراه است و ممکن است این عبارت اشاره به نوع جنگیدن این فرقه داشته باشد. اما در فیلم این روش جنگیدن به کلی حذف شده و کویساتز هادراخ بیشتر از کتاب، بیمعنی جلوه میکند.
بنیجزرت ها برای رسیدن به این موجود متکامل، نسل های خاصی را کنترل میکنند تا به زاد و ولد کویساتز هادراخ نزدیک شوند. طبق ادعای بعضی، فرقه های شبه ماسونی همچون پگاه صبح طلایی نیز مثل بنیجزیرت ها، نسل های انسانی را جهتدهی کرده و سعی دارند با حفظ الگو های ژنتیکی خاص به انسان کامل برسند(منبع).
اینکه در فیلم تاکید میشود این شخصیت یک دختر بوده و پاول نیست، در پایان قسمت دوم نقض شده و پاول با نوشیدن آب حیات تبدیل به کویساتز هادراخ میشود. با توجه به سرنوشت پاول که جلوتر خواهد آمد، درمییابیم که این عبارت نه برای یک شخص، که برای درجهای از ادراک یا قدرت معنوی به کار میرود و کویساتز هادراخ بودن پاول، منافاتی با کویساتز هادراخ بودن خواهرش ندارد.
فرقهٔ کویساتز هادراخ به مهندسی ادیان(ایجاد تفکر های دینی در بین مردم یک منطقه با هدف جهتدهی رفتاری آنان) مشغول بوده و دین فرمن ها و منجی موعودشان ساخته و پرداختهٔ همین گروه باطنی است. درواقع فرمن ها به آن چه که بنیجزرت ها میخواهند باور کنند، اعتقاد دارند و ریشهٔ دین فرمن ها، وحی الهی نیست. اینجاست که بررسی هویت واقعی مهدی/پاول/منجی اهمیت دوچندان پیدا میکند.
۳. پاول، مؤدِّب و چند اسم دیگر!
در کتاب اول و دوم هربرت، شخصیت محوری داستان پاول اترِیِدیس است. جوانی که پس از مرگ پدرش قرار است جای خالی وی را پر کند. پاول از نظر بومیان آراکیس، منجی وعدهدادهشدهٔ آن هاست.
هر چند بازی تیموتی شالامی(یک بازیگر یهودی) به عنوان مهمترین شخصیت فیلم، قوت کافی را ندارد(که البته بخشی از این ضعف ناشی از آشفتگی فیلمنامه است) اما ویژگی های شخصیتی پاول قابل بررسی است. اولا اسم وی پاول یا همان پولس است. پولس در مسیحیت تداعیگر شخصیت پولس قدیس، یهودی به ظاهر مسیحی شده در سدهٔ اول میلادی است. در نگاه دقیقتر به تاریخ، پولس قداستی نداشته و مهمترین عامل تحریف آیین حضرت عیسی است. اما به هر حال مسیحیان امروزی از وی به نیکی یاد میکنند.
از طرفی وی در نظر بومیان آراکیس، مهدی خطاب میشود. درواقع پاول/مهدی به عنوان منجی اهالی آراکیس، نه فقط بازنمایی توهمی کارگردان از شخصیت منجی اسلامیست، بلکه اشارهای به منجی مسیحی نیز دارد. این اشارات زمانی پررنگ میشود که میبینیم پاول دریافت های باطنی بسیاری دارد و همچون بعضی قدیسان و اهل دل، در مکاشفاتش آینده های محتمل را میبیند. همچنین فرمن ها چند بار تکرار میکنند که پاول ویژگی های گفته شده پیرامون منجی را داراست و شخصیت وی با کتاب و نوشته ها همخوانی دارد.
در سکانس های پایانی قسمت دوم، پاول همچون مسیح یا بعضی دیگر از پیامبران کتاب مقدس، شروع به پیشگویی کرده و از زندگی شخصی مردم خبر میدهد. این قدرت های غیبی باعث میشود فرمن ها پاول را به عنوان مهدی/منجی تایید کنند و به وی ایمان بیاورند. باید دقت کنیم که پاول نه یک منجی دروغین و کلاهبردار، که دقیقا مطابق با پیشگویی های فرمن ها(که البته ریشه در مهندسی دینی بنیجزرت ها داشته و درواقع آن ها ویژگی های کویساتز هادراخ را به عنوان مهدی برای فرمن ها بازگو کردند) پاول وظایفش را انجام داده و به هیچ وجه درصدد فریب آن ها نیست. به بیان دیگر، پاول دقیقا همان کسی است که فرمن ها انتظار وی را کشیده و مهدی مینامند.
نکتهٔ عجیب و توهینآمیز اثر این است که نام مقدس مهدی در این فیلم، اسمی بومی برای همان کویساتز هادراخ است. پاول در مکاشفاتش به دنبال مقام کویساتز هادراخ میگردد، نه مهدی شدن. درواقع مقام واقعی منجی همان مقامی است که بنیجزرت ها به آن باور داشته و مهدی بودن، لفظی ساخته و پرداختهٔ بنیجزرت هاست.
جالب توجه است که پاول در ابتدای فیلم از سیارهای خوش آب و هوا به آراکیس که منطقهای سخت برای زندگیست آمده. گویی فرمن ها لیاقت اینکه مهدی از خودشان باشد را ندارند. علاوه بر اسم غربی پاول، شهرتش (اتریدیس) نیز به معنای منسوب به اَتریِس، یکی از پادشاهان مشهور یونانیست. درواقع عقبهٔ خانوادگی پاول نه از آراکیس و غربآسیا، که ریشه در غرب دارد.
ماجرای سفر پاول به عنوان منجی به آراکیس، یادآور سفر جاسوسانی همچون لورنس عربی و گرترود بل به غربآسیاست که به اسم استعمار(عمرانی بخشیدن به ممالک) آمدند و رسما استثمار و بهرهکشی کردند تا آیندهٔ غربآسیا و ژئوپولیتیک کشور های عربی طوری باشد که انگلیس و دستگاه های جاسوسی غربی میخواهند.
مادر پاول نیز شخصیتی مقدس بوده که باز یادآور حضرت مریم، مادر منجی مسیحیان و مسلمانان است.
در شناخت شخصیت پاول، بایستی کمی بیشتر دقت کنیم. اولا پاول عصمت ندارد و خودش هم نمیداند کیست و کدام مکاشفاتش درست است و کدام شیطانی. این مساله شبههٔ معروف و البته سستی است که شاید برای یهودیان و مسیحیان که عصمت انبیاء را قبول ندارند، صعب به نظر برسد. در اسلام که اعتقاد به عصمت به معنی رسیدن انبیاء و ائمه به خداوند متعال و مشافههٔ باطنی با خداوند جل جلاله و دریافت وحی الهی از خود خدا، وجود دارد. لذا چنین اشکالی به نظام عقیدتی اسلام وارد نیست. وقتی سخن از وحی میشود، منظور هر مکاشفه یا تجربهٔ ماورائی نیست، بلکه پاکترین دریافت ها و ادراکات باطنی الهی و معصومانه وحی نامیده میشود.
به همین علت، شخصیت پردازی پاول برای مسیحیان و یهودیان چالشبرانگیز است. چرا که اگر کسی که مدعی پیامبری است، معصوم نباشد و در دریافت های باطنیاش خدشه وارد شود، ممکن است وی مامور شیطان بوده، با هدف اغوای مردم دست به کار های عجیب و غریب و خوارق عادات بزند. درواقع تعالیم ضدعقل در کتاب مقدس مسیحی یا عبری نیز به خاطر دست بردن و تحریف انسان های غیرمعصوم در این کتاب است. مثل مکاشفات غلط پاول که چون عصمت ندارد، مطمئنا نمیتواند رهبری مناسب برای راهبری مردم باشد.
نکتهٔ سوم این است که مردم و پیروان فرمن وی، واقعا تمام ویژگی های منجی را در وی یافتهاند و با بعضی کار های خارق عادت وی، به مهدی/پاول ایمان آوردهاند. یعنی مخاطب مسیحی یا یهودی کاملا همچون فرمن ها، باید در دین خود شک کند که چگونه به صرف اخبار از غیب یا کار های خارق عادت دیگر، نبوت پیامبران یهودی که عصمت ندارند را پذیرفته است.
اما در اسلام به برکت معجزهٔ جاویدان حضرت که در قرآن کریم تجلی تام و تمام یافته. ما با رجوع به مطالب بلند این کتاب که در جامعهای بدوی و بدور از علم و دانش نوشته شده است، درمییابیم که مطمئنا ریشهٔ این تعالیم بلند، نمیتواند ذهن انسانی باشد که تحصیلات آکادمیک هم ندارد. درواقع به برکت قرآن کریم که برخلاف کتاب مقدس نه تناقض درونی دارد و نه بیرونی، انسان در مواجههٔ عقلانی با کتاب مطالبش را تصدیق میکند. اما چون در کتاب مقدس مسیحی-یهودی، خرافات زیادی بیان شده، معتقدان به این ادیان نیز مجبورند یا دین خود را کنار گذاشته یا به تعالیم ضدعقل و شیطانی کتاب کورکورانه باور پیدا کنند.
اینجاست که رذالت هربرت در معادلگذاری اسلامی برای پاول و فرمن ها بسیار دور از انصاف جلوه کرده و در خوشبینانهترین حالت ناشی از یکی دانستن عقائد اسلامی با مسیحیت و یهودیت است. پاول چون عصمت ندارد منجی مناسبی نیست و عاقبتش هم ذلتباز است. یادآوری میشود که تنها کنش های پاول و قدرت های ماورائی همچون استفاده از صدا یا مکاشفاتش، همگی به کویساتز هادراخ بودنش وابسته است و آن مقامی واقعیست، نه مهدی بودن.
پاول هر چند منجی و نجاتدهندهٔ فرمن ها از دست ظلم امپراطوریست، اما اقدامات وی باعث شعلهور شدن جنگ در تمام جهان خواهد شد. پاول اتریدیس در کتاب دوم هربرت که تلماسه:منجی (Dune:Messiah) نام دارد، تبدیل به رهبری خونریز شده و به عنوان مؤدّب/مهدی (مهمترین شخصیت در دین فرمن ها) فرمان جهاد (همین لفظ در کتاب آمده است) صادر کرده و تمام جهان را به خاک و خون میکشد. پس از چندی، پاول از بار حکومتی که به آن رسیده شانه خالی کرده و بعد از کور شدن در یک ترور ناموفق، سر به بیابان میگذارد. قدرت نیز بدست عالیه(Alia) خواهر پاول و فرزندانش، غنیمه (Ghanima) و لِتوی دوم سپرده میشود.
پس از سال ها پاول بازمیگردد تا دینی را که با محوریت خودش بنیانگذاری شده، نابود کند اما کشته میشود.
رگه های ضددینی در تلماسه، خصوصا در قسمت های آینده که فصل نتیجهگیری زندگی پاول است، بسیار پر رنگ میشود. دقت شود که پاول فقط منجی اسلامی نیست، بلکه با ویژگی های شخصیتی وی در تلماسه، هر دینداری در جهان که منتظر منجی است فردی نادان و بالقوه تروریست شناخته میشود. بر اساس منطق تلماسه هر منتظر دینداری فارغ از دینی که دارد، اگر منجیاش ظهور کند، پیاده نظام جنگ های وحشیانه خواهد شد. هر چند مهدی و جهاد، ضد اسلامی بودن اثر را چندچندان کرده و مسلما ضدیت اثر با اسلام، بیش از ضدیت اثر با آیین های منجیگرای دیگر است.
پاول کسی است که ویژگی های مکتوب منجی را داراست. پس تلماسه به ملاک تشخیص منجی از نگاه زرتشتی، هندو، یهودی، مسیحی و مسلمان حمله کرده و دین و رهبری دینی را مایهٔ هلاکت معرفی میکند. میتوان گفت هربرت و به تبع وی، ویلنو، با تخریب شخصیت منجی و ترسیم چهرهای کریه از ظهور وی، میخواهد مردم زا از گشایش الهی در این دنیا ناامید کرده و قانع بودن به همین لجن زار مدرنیستی یا شبه مدرن را تجویز کند.
شاید به همین دلیل باشد که تالکین نویسندهٔ هابیت و ارباب حلقه ها (که در مجموع ترسیمگر منجی مسیحی است) وقتی کتاب های هربرت را خواند در نامهای چنین نوشت: به شدت از کتاب ها خوشم نیامد!
جمعبندی و نتیجهگیری از تلماسه
در کتاب چهارم هربرت، شاهد قدرت گرفتن پسر پاول به نام لتوی دوم هستیم. لتو خودش را با کرم های عظیمالجثه ترکیب کرده و تبدیل به کرم/خدای آراکیس میشود. شبیه به بعضی اساطیر ناستیک(رجوع شود به نقد سهگانهٔ ماتریکس) یا اسطورهٔ اِمبیر در امریکای جنوبی که خالق جهان را کرمی انسانگونه میداند. (Encyclopedia of ancient dieties, Charles Russell Coulter and Patricia Turner, P921)
لتو با منع رفت و آمد های بینسیارهای در کل جهان، چنان استبدادی ایجاد میکند که مردم پس از مرگ وی نفسی راحت میکشند. در تلماسه گفته میشود آراکیس توسط منجی به سرزمینی سرسبز و بهشتگونه تبدیل میشود. هر چند پاول/مهدی موفق به چنین کاری نشده و برعکس دوزخی را برای جهانیان به ارمغان میآورد. اما لتو با نابود کردن شیئ خلود ها (کرم های عظیمالجثه)، صحرای آراکیس را به سرزمینی سرسبز تبدیل میکند. این خدای بدقیافه و مستبد هم پس از سال ها میمیرد و داستان نیز با جریاناتی دیگر و با محوریت فرقهٔ بنیجزرت ادامه پیدا میکند.
درواقع هربرت اسامی دینی را استفاده کرده اما مسمی و واقعیت جهان را مشرکانه، اساطیری و فرقهای ترسیم میکند. مهدی، جهاد، منجی، ظهور، دینداری، پرستش و… در اثر موجود است، اما خدا یا نمایندهٔ خدایان بر اساس اساطیر مشرکانه به تصویر کشیده میشود.
به صورت کلی میتوان گفت تلماسه هدفی جز ناامید کردن مردم از منجی و اصلاح این جهان ندارد. از طرفی با استفاده وارونه از مضامین ماورائی مخاطبین را از هر چه معنویتگرایی و دینداریست بیزار میکند.
بنیجززت ها تنها گروهی هستند که قدرت های ماورائی حقیقی دارند، اما بدلیل اعمال خودخواهانهشان، مخاطب را پس میزنند. خدای فرمن ها هم که کرم هایی آدمخوار بوده که به انسان ها سواری میدهند. درواقع مفاهیم ماورائی نیز در خدمت بهبود زندگی این دنیایی انسان هاست.
پاول نیز عاقبت خوشی ندارد و قرار است تمام امید های مردم به منجی در قسمت های بعدی تلماسه، تبدیل به ناامیدی، پشیمانی و حسرت شود. دقت شود که پاول علاوه بر شخصیت تحریفشدهاش، تصویری تقلیلیافته از منجی و امام در اسلام است. چرا که امام زمان علیه اسلام در اسلام واسطهٔ فیض بوده و همین الآن تمام جهان به برکت باطن امام روزی میخورد. اینکه فیلم مقام امامت را به ظهور و تغییر این جهانی تقلیل داده است، از کژتابی های مهم فیلم است.
طبیعیست که هالیوود با سابقهٔ تاریخی یهودی-ماسونیاش، چنین آثاری را برای تثبیت نظام های ضد دینی بسازد و حاکم و حکومت دینی را وارونه جلوه دهد. اما از ما دینداران جهان تعجب است که چنین آثاری در جهان بازدید های میلیونی پیدا کرده ولی ما هنوز آثار ترازی برای ترسیم آخرالزمان حقیقی و متکی بر پیشگویی های الهی، تولید نکردهایم.
مطمئنا در شرع مقدس اسلام، سعادت انسان ها وابسته به عمل صالح، شفاعت ائمه علیهم السلام و رسیدن به رستگاری در عوالم بعدیست. اما به هر حال در حکومت مهدوی سلام الله علیه و زیر سایهٔ عدل و نورانیت حکومت حضرت، سلوک انسان ها بسیار سادهتر خواهد شد.
لذا با اینکه هدف اسلام رسیدن به کمال باطنی است و آبادانی این دنیا در هدف اصلی خلقت مستقیما دخیل نیست، اما نیل به الله جل جلاله با زیست در بیعدالتی و ذیل حکومت های کفر، بسیار سختتر خواهد بود. چنانکه امروز در قریب به اتفاق کشور های جهان به دلیل سیستم های الحادی حاکم بر جامعه، بخش زیادی از مردم نه دین حق را میشناسند و نه سبک زندگی الهی را به کار میبندند. لذا همهٔ ما وظیفه داریم علاوه بر جهاد فردی و اجتماعی، برای ظهور عاجل حضرت صاحب الزمان علیهالسلام دعا کنیم.
سلام و عرض تشکر از شما
متاسفانه متن بیش از حد به نقد ها و تحلیل ساده و ظاهری سایر سایت ها شبیه است و نکته جدیدی را نمی رساند یا نثر و نگاه ویژه یا مقتدرانه ای نسبت به فیلم ندارد و گاهی اوقات متاسفانه بیش از حد ایدئولوژی زده و فاقد نگاه واقعی و طبیعی مسلمانانه است
آقا عرفان نکته منفی که در بعضی نقد های شما نمایان است نگاه فلسفی زده ، ایدئولوژی زده و متاثر از متون غربی و متفاوت با یک نگاه طبیعی و ساده اسلامی است
سلام، مخلصم
ادعا های بیسند ارزشی نداره، هر جای تحلیل اشتباهه بفرمایید
راجب ایدئولوژی، اگر سیر تطور کلمه ایدئولوژی رو دقت کنین، میبینین که هر مکتب فکری رو میشه گفت ایدئولوژی. کسی که در یک فرهنگ بزرگ بشه، لاجرم ایدئولوژی هم داره و به قول روانشناس ها، فقط نوزاده که بیفرهنگه
پس هر انسان عاقل و بالغی دارای ایدئولوژیه، بله تنوع داره چپ راست دینی غیر دینی ولی همشون یه نوع جهانبینی و ایدئولوژین
پس بنده رو متهم نکنین، حضرتعالی هم مثل من ایدئولوژی دارین و ازش دفاع میکنین. به تعبیر استاد فرجنژاد نقد محتوایی بدون استناد به یک تفکر و جهانبینی ممکن نیست
در مورد تاثر از متون غربی و نگاه فلسفهزده، جسارتا این پیام شما حاکی از اینه که نه غربو میشناسین و نه اسلام رو. در اسلام و نگاه قرآنی، عرفان فلسفه و متون وحیانی از خم جدایی ندارن و شما احتمالا مسیحی هستین که نگاه دینی رو از نگاه فلسفی و عقلی جدا میدونین
ممنونم از اظهار نظرتون، لطفا دفعه بعدی بخشی از یادداشت که مورد پسندتون نبوده رو دقیق بنویسید و بعد نقد کنید تا نظرتون مفیدتر بشه
سلام آقا عرفان
در بحث مناقشه ای که پیرامون فلسفه اسلامی و عرفان خالی از شریعت و صوفی منشانه وجود دارد همین شعر ذیل کفایت می کند :
خردهکاریهای علم هندسه / یا نجوم و علم طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش / ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخورست / که عماد بود گاو و اشترست
بهر استبقای حیوان چند روز / نام آن کردند این گیجان رموز
علم راه حق و علم منزلش / صاحب دل داند آن را با دلش
۲- در خصوص ایدئولوژی هم باید عرض کنم ایدئولوژی زدگی و فلسفه زدگی به معنای نبود ایدئولوژی و فلسفه نیست بلکه غرق شدن ، غوطه ور شدن و تعلق بیشاز حد به اصطلاحات و چارچوب های برساخته ای است که از غرب ریشه می گیرد و نوشته شما را از سادگی و بی تکلف بودن خارج و وارد فضایی از تصورات ذهنی و انتزاعی می کند همانطور که جن زده بودن به معنی انکار وجود جن یا ارتباط با آنها نیست
۳- در خصوص متن ساده و معمولی ای که نوشته اید متاسفانه علیرغم هدف ایدئولدژیک به معنای نگاه و فرهنگ اسلامی نه چارچوب های فردی و انسانی متاثر از غرب متن شما بیش از حد توصیفی و اخباری بوده و نگاه تحلیلی و مقتدرانه ای به فیلم عرضه نمی کند و به دیگر سخن جان تازه ای برای نقد محتوایی از فیلم ندارد و به سایر سایت ها همانند زومجی شبیه است
سلام گرامی
۱. ممنونم از شعرتون، ولی خوب شعر بود دیگه در این بحث مهم ارزش علمی نداشت
۲ و ۳. ادعا های کلی و برچسب هایی که زدید به من کمکی نمیکنه، هر جای یادداشت ایراد داره دقیق بفرمایید تا بررسی کنم.
۱و۲- شعر از مولانا است اگر به شعر دقت کنید به معنای آن پی می برید که نباید در اصطلاحات و چارچوب های مختلف ذهنی غرق شد و از سادگی و بی آلایش بودن و البته هدف خارج می شوید
چند و چند از حکمت یونانیان؟
حکمت ایمانیان را هم بدان
چند زین فقه و کلام بیاصول
مغز را خالی کنی، ای بوالفضول
صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف
از اصول عشق هم خوان یک دو حرف
شیخ بهایی
۳- کل متن متاسفانه توصیفی و اخباری است که با هدف ایدئولوژیک در تضاد است و آن را خنثی می کند و ناگهان در پایان متن نتیجه گیری ایدئولوژیک و احساسی می کنید در حالی که باید متن تحلیلی ، احساسی و جهت مند تر داشته باشید و به دیگر سخن قلم با صلابت تری داشته باشید تا متن حق خود را ادا کند در این خصوص می توانید به وبلاگ در آن نیامده ایام حسن صنوبری سر بزنید و آن را با متن خود مقایسه کنید
ممنونم از شعر، عرض نکردم در حایگاه خودش ارزشمند نیست، عرض کردم در بحث ما شعر خوندن دردی رو دوا نمیکنه
سایتی که ارجاع دادید رو دیدم، اما نقد دون نداشت. احساس میکنم یک مقدار دچار تشویش ذهنی هستید، بالا فرمودید متن فلسفهزده هست، الان میفرمایید توصیفیست و ساده!
دقت بفرمایید که نقد فیلم در کنار تحلیل، ارائه شده و رگه های ضد دینی اثر قبل از نتیجهگیری عیان شده؛ اینکه صرفا ادعا میکنید و از متن نمونه نمیارید به من کمکی نمیکنه، مثلا بگید کجای متن فلسفهزده است
۱- شعر در خصوص فلسفه زدگی بود که متاسفانه طبیعی بودن را از متن می گیرید
۲- منظورم از ساده بی آلایش بودن از اصطلاحات و چارچوب های ساخته شده است که می توان به استفاده از تعابیر پیچیده در بحث منجی اشاره کرد اما در قسمت بعدی منظور از سادگی خام و توصیفی بودنه که با هدف ایدئولوژیک در تضاده
۳- ارجاع به وبلاگ حسن صنوبری جهت آشنایی با قلم ایشان بود نه خواندن نقد تلماسه
۴- نقد های بنده یا به کل متن است یا کلی است پس اینقدر نگوئید که به سراغ جزئیات بروم و متوجه مضمون صحبت باشید
متشکرم، اگر در متن دقت بفرمایید متوجه جهتگیری ایدئولوژیک نقد میشید
وقتی برای نقدتون شاهدی بیان نکنید طبیعتا کارایی هم نداره
عجیبه، تمام متن رو قضاوت میکنین ولی از ارائه یک نمونه امتناع میکنین
خیره
برای فلسفه زدگی می توان به قسمت هایی که حول اصطلاحات و تعابیر خاص فلسفی و عرفانی پیرامون مبحث منجی و انسان کامل در متن اشاره کرد یا در پست قبل یعنی دگردیسی به قسمتی که حول فرگشت یا تکامل داروینی صحبت کردید و برای سادگی خام گونه متن ایدئولوژیک که فاقد تاثیر و گیرایی یا جان تازه است را می توان به قسمت های عمده متن از قسمتی که وارد بحث فیلم می شوید تا پیش از نتیجه گیری دینی اشاره کرد
پ ن : اما باز هم می گوئیم بخش عمده و اصلی نقد من به کل متن و به صورت کلی به مطالب شما است نه تنها نمونه ای خاص که بر آن مُصِر هستید
سلام و عرض تشکر از شما
متاسفانه متن بیش از حد به نقد ها و تحلیل ساده و ظاهری سایر سایت ها شبیه است و نکته جدیدی را نمی رساند یا نثر و نگاه ویژه یا مقتدرانه ای نسبت به فیلم ندارد و گاهی اوقات متاسفانه بیش از حد ایدئولوژی زده و فاقد نگاه واقعی و طبیعی مسلمانانه است
آقا عرفان نکته منفی که در بعضی نقد های شما نمایان است نگاه فلسفی زده ، ایدئولوژی زده و متاثر از متون غربی و متفاوت با یک نگاه طبیعی و ساده اسلامی است
سلام، مخلصم
ادعا های بیسند ارزشی نداره، هر جای تحلیل اشتباهه بفرمایید
راجب ایدئولوژی، اگر سیر تطور کلمه ایدئولوژی رو دقت کنین، میبینین که هر مکتب فکری رو میشه گفت ایدئولوژی. کسی که در یک فرهنگ بزرگ بشه، لاجرم ایدئولوژی هم داره و به قول روانشناس ها، فقط نوزاده که بیفرهنگه
پس هر انسان عاقل و بالغی دارای ایدئولوژیه، بله تنوع داره چپ راست دینی غیر دینی ولی همشون یه نوع جهانبینی و ایدئولوژین
پس بنده رو متهم نکنین، حضرتعالی هم مثل من ایدئولوژی دارین و ازش دفاع میکنین. به تعبیر استاد فرجنژاد نقد محتوایی بدون استناد به یک تفکر و جهانبینی ممکن نیست
در مورد تاثر از متون غربی و نگاه فلسفهزده، جسارتا این پیام شما حاکی از اینه که نه غربو میشناسین و نه اسلام رو. در اسلام و نگاه قرآنی، عرفان فلسفه و متون وحیانی از خم جدایی ندارن و شما احتمالا مسیحی هستین که نگاه دینی رو از نگاه فلسفی و عقلی جدا میدونین
ممنونم از اظهار نظرتون، لطفا دفعه بعدی بخشی از یادداشت که مورد پسندتون نبوده رو دقیق بنویسید و بعد نقد کنید تا نظرتون مفیدتر بشه
سلام آقا عرفان
در بحث مناقشه ای که پیرامون فلسفه اسلامی و عرفان خالی از شریعت و صوفی منشانه وجود دارد همین شعر ذیل کفایت می کند :
خردهکاریهای علم هندسه / یا نجوم و علم طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش / ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخورست / که عماد بود گاو و اشترست
بهر استبقای حیوان چند روز / نام آن کردند این گیجان رموز
علم راه حق و علم منزلش / صاحب دل داند آن را با دلش
۲- در خصوص ایدئولوژی هم باید عرض کنم ایدئولوژی زدگی و فلسفه زدگی به معنای نبود ایدئولوژی و فلسفه نیست بلکه غرق شدن ، غوطه ور شدن و تعلق بیشاز حد به اصطلاحات و چارچوب های برساخته ای است که از غرب ریشه می گیرد و نوشته شما را از سادگی و بی تکلف بودن خارج و وارد فضایی از تصورات ذهنی و انتزاعی می کند همانطور که جن زده بودن به معنی انکار وجود جن یا ارتباط با آنها نیست
۳- در خصوص متن ساده و معمولی ای که نوشته اید متاسفانه علیرغم هدف ایدئولدژیک به معنای نگاه و فرهنگ اسلامی نه چارچوب های فردی و انسانی متاثر از غرب متن شما بیش از حد توصیفی و اخباری بوده و نگاه تحلیلی و مقتدرانه ای به فیلم عرضه نمی کند و به دیگر سخن جان تازه ای برای نقد محتوایی از فیلم ندارد و به سایر سایت ها همانند زومجی شبیه است
سلام گرامی
۱. ممنونم از شعرتون، ولی خوب شعر بود دیگه در این بحث مهم ارزش علمی نداشت
۲ و ۳. ادعا های کلی و برچسب هایی که زدید به من کمکی نمیکنه، هر جای یادداشت ایراد داره دقیق بفرمایید تا بررسی کنم.
۱و۲- شعر از مولانا است اگر به شعر دقت کنید به معنای آن پی می برید که نباید در اصطلاحات و چارچوب های مختلف ذهنی غرق شد و از سادگی و بی آلایش بودن و البته هدف خارج می شوید
چند و چند از حکمت یونانیان؟
حکمت ایمانیان را هم بدان
چند زین فقه و کلام بیاصول
مغز را خالی کنی، ای بوالفضول
صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف
از اصول عشق هم خوان یک دو حرف
شیخ بهایی
۳- کل متن متاسفانه توصیفی و اخباری است که با هدف ایدئولوژیک در تضاد است و آن را خنثی می کند و ناگهان در پایان متن نتیجه گیری ایدئولوژیک و احساسی می کنید در حالی که باید متن تحلیلی ، احساسی و جهت مند تر داشته باشید و به دیگر سخن قلم با صلابت تری داشته باشید تا متن حق خود را ادا کند در این خصوص می توانید به وبلاگ در آن نیامده ایام حسن صنوبری سر بزنید و آن را با متن خود مقایسه کنید
ممنونم از شعر، عرض نکردم در حایگاه خودش ارزشمند نیست، عرض کردم در بحث ما شعر خوندن دردی رو دوا نمیکنه
سایتی که ارجاع دادید رو دیدم، اما نقد دون نداشت. احساس میکنم یک مقدار دچار تشویش ذهنی هستید، بالا فرمودید متن فلسفهزده هست، الان میفرمایید توصیفیست و ساده!
دقت بفرمایید که نقد فیلم در کنار تحلیل، ارائه شده و رگه های ضد دینی اثر قبل از نتیجهگیری عیان شده؛ اینکه صرفا ادعا میکنید و از متن نمونه نمیارید به من کمکی نمیکنه، مثلا بگید کجای متن فلسفهزده است
۱- شعر در خصوص فلسفه زدگی بود که متاسفانه طبیعی بودن را از متن می گیرید
۲- منظورم از ساده بی آلایش بودن از اصطلاحات و چارچوب های ساخته شده است که می توان به استفاده از تعابیر پیچیده در بحث منجی اشاره کرد اما در قسمت بعدی منظور از سادگی خام و توصیفی بودنه که با هدف ایدئولوژیک در تضاده
۳- ارجاع به وبلاگ حسن صنوبری جهت آشنایی با قلم ایشان بود نه خواندن نقد تلماسه
۴- نقد های بنده یا به کل متن است یا کلی است پس اینقدر نگوئید که به سراغ جزئیات بروم و متوجه مضمون صحبت باشید
متشکرم، اگر در متن دقت بفرمایید متوجه جهتگیری ایدئولوژیک نقد میشید
وقتی برای نقدتون شاهدی بیان نکنید طبیعتا کارایی هم نداره
عجیبه، تمام متن رو قضاوت میکنین ولی از ارائه یک نمونه امتناع میکنین
خیره
برای فلسفه زدگی می توان به قسمت هایی که حول اصطلاحات و تعابیر خاص فلسفی و عرفانی پیرامون مبحث منجی و انسان کامل در متن اشاره کرد یا در پست قبل یعنی دگردیسی به قسمتی که حول فرگشت یا تکامل داروینی صحبت کردید و برای سادگی خام گونه متن ایدئولوژیک که فاقد تاثیر و گیرایی یا جان تازه است را می توان به قسمت های عمده متن از قسمتی که وارد بحث فیلم می شوید تا پیش از نتیجه گیری دینی اشاره کرد
پ ن : اما باز هم می گوئیم بخش عمده و اصلی نقد من به کل متن و به صورت کلی به مطالب شما است نه تنها نمونه ای خاص که بر آن مُصِر هستید
ممنونم از شعر
ایهام سنگینی داشت
خوشم اومد