هر یک از افراد جامعه(بسته به سواد و فهم سیاسی شان) پدیده انقلاب اسلامی 57 را به نوعی تحلیل می کنند. غالب اهالی سینما و هنرمندان با ژستی روشنفکرانه به تحلیل این مقوله می پردازد. دیدگاهی که غالبا پر از نق زدن و ایراد گرفتن است. در این دیدگاه همه نقطه ضعف های کشور بپای اصل انقلاب نوشته می شود و مسببان اصلی مشکلات(مسئولینی که در سال های پس از پیروزی انقلاب با حفظ ظاهر به آرمان های انقلاب خیانت کردند و به سمت اشرافی گری و ثروت اندوزی و رانت خواری رفتند که برخی شان هم با اهالی رسانه بسیار رابطه خوبی دارند) از هر انتقادی مصون می مانند.
خلاصه داستان مطرب
“مصطفی کیایی” در ” مطرب ” انقلاب اسلامی را عامل همه ناکامی های قهرمان فیلمش می داند. انقلابی که اگر بجای بهمن ماه در اسفند به وقوع پیوسته بود همه چیز درست پیش می رفت. قهرمان فیلم، ابراهیم خوش لحن در آستانه ستاره شدن بود که وقوع انقلاب همه چیز را خراب کرد. او به زندان می افتد و پس از سال ها زندگی در شرایط سخت با کمک دخترش تصمیم میگیرد تا به کشور بیگانه برود و در آنجا با کمک یک خواننده زن به آرزویش برسد.
ابراهیم
ابراهیم اگر چه خواننده آهنگ های کاباره ای و کوچه خیابانی به سبک شماعی زاده است اما خود را هنرمند می داند. در سکانسی که او متوجه می شود کنسرتش لغو شده است، نماینده سفارت به او می گوید: « میگن شما مطربی؟ اونم مطرب قبل انقلاب؟ فکرکردی به همین راحتی می تونی با آبروی یه مملکت بازی کنی؟» و ابراهیم میگوید: « مگه مطربی بده؟ مطربی هنره به جون مادرم….»(با توجه به شخصیت پردازی ها، حرف ابراهیم توسط بیننده تا حد زیادی تایید می شود). ابراهیم بخصوص در دوران جوانی مقید به اصول نبوده و اتفاقا شخصیت الواطی داشته که از لو رفتن الواطی هایش پیش دخترش شرم دارد. در سکانس درون هتل با حضور ماشالا و زیبا وقتی می بیند پسرش جواب تلفن را نمی دهد، ماشالا میگوید: « معلومه دیگه…. شب تا صبح با دخترا میرن الواطی می کنند بعدش تا لنگ ظهر می خوابند. » و ابراهیم می گوید: «تو چرا فکر می کنی همه آدم ها شب تا صبح الواطی میکنند؟» و ماشالا می گوید: «تو خودت جوونی هات شب تا صبح چه کار میکردی؟ من چه کار میکردم؟ اینم توله خودته دیگه… بگم جلو زیبا…؟ » و ابراهیم با چشم غره می گوید بس کن. اینگونه حرف های ماشالا تایید می شود.
ماشالا
ماشالا نوازنده ای بوده که وقوع انقلاب آرزوهای او را نیز به باد داده و او مجبور شده تا در یک گاراژ مکانیکی راه بیندازد. او اهل نوشیدن است، در فرودگاه از ترس نماینده سفارت بی خیال بطری هایش می شود. البته هیچ کس در فرودگاه استانبول مایحتاجش را تامین نمی کند بلکه آن را از سطح شهر می خرد. در سکانس دزدیده شدن کیف مدارک، او تلو تلو می خورد و ابراهیم به او می گوید: « خوب یه استکان کمتر بخور بی جنبه….» و در ادامه ماشالا می گوید: «چه شب نحسی شد امشب… هر چی خورده بودیم پرید…» و ابراهیم میگوید : « تو از همون قدیمشم هر وقت این زهر ماری رو خوردی یه گل خیری به آب دادی». ماشالا دوست دارد به هر نحوی خود را به آمریکا برساند تا به آرزویش برسد.
فواد
جوانی که در آرزوی شهرت و خوانندگی به ترکیه رفته تا از آنجا خود را به آمریکا برساند اما مشکلاتی برایش پیش آمده. او در نهایت در همان ترکیه با کمک نازان آکمان و درکنار پدرش به آرزویش می رسد.
آرزو
دختری که از بچگی صدای خوبی داشت اما به علت اینکه در داخل کشور امکان خوانندگی و رشد و پیشرفتش وجود ندارد، او تصمیم می گیرد تا به ترکیه برود و از آنجا خود را به آمریکا برساند تا در آنجا به رویاهایش برسد. شاید اگر محدودیت های مجوز برای اکران فیلم وجود نداشت، کاگردان فیلم، زیبا را نیز در کنار نازان به روی سن می برد تا او هم در انتهای فیلم به آرزویش برسد. با توجه به فرهنگ خانواده ابراهیم، اینکه زیبا در ترکیه حجاب خود را رعایت می کند کاملا مسخره است و در فیلم نمی گنجد.
هیچ یک از شخصیت های فیلم مقید به هیچ اصولی – مذهبی یا باستانی و یا ملی – خاصی نیستند. همگی زخم خورده انقلابند و می خواهند به آمریکا بروند تا به آرزویشان برسند.
نماینده سفارت
جوانی ریشو که در ظاهر مقید به اصول و مراقب آبروی کشور است اما مخفیانه به کنسرت نازان می رود و ظاهرا او هم اهل الواطی است. فیلم جز خود تحقیری ملی که از دیدگاه کارگردان و نویسنده(کیایی) نشات می گیرد، چیز دیگری برای گفتن ندارد. در طول فیلم تکه پرانی های کارگردان در مورد لغو کنسرت ها و… از زبان بازیگران شنیده می شود. همچنین تعریف و تمجید از کشور ترکیه که در نهایت جایی است که قهرمان فیلم و دیگر شخصیت ها در آنجا به علت نداشتن قوانین اسلامی به آرزویشان می رسند.
نقدی بر بی هدف بودن مطرب
مطرب می توانست فیلم خوب و موثری باشد. اگر نویسنده و کارگردان فیلم سعی می کرد با دلسوزی و دغدغه مندی مشکلات خوانندگان را در جامعه و دوران پس از انقلاب بیان کند و تصمیمات مسئولین را در باب موسیقی و خوانندگی به بوته نقد گذارد. نقاط ضعف و قوت این تصمیمات را در سکانس های فیلم به رخ آنها بکشد و در نهایت با ساخت مطرب موجی انتقادی اما سازنده با زبان طنز در باب هنر موسیقی کشور بوجود آورد. اما همه این ها نیازمند یک چیز است و آن دغدغه اصلاح داشتن و دلسوز بودن نویسنده و کارگردان نسبت به جامعه است.
اما در اینجا مشخص است که کارگردان دغدغه ای برای ساخت فیلم ندارد، مگر گیشه. در جهت اصلاح کمبودها حتی یک پلان هم ضبط نکرده. چرا که ذهنیت کارگردان ذهنیتی غربگرا است. غربگرایان کسانی اند که عمده درآمد و شهرتشان را در ایران بدست می اورند اما از نظرشان ایران جای ماندن نیست و برای پیشرفت کردن باید بفکر مهاجرت و تهیه ویزا بود. افراد غربگرا چه کارگردان و بازیگر و چه نویسنده و فوتبالیست و خواننده و…. غالبا دلسوز مردم و جامعه نیستند و هیچگاه برای حل مشکلات مردم از خودشان هزینه نمیکنند بلکه تنها به منافع خودشان و درآمد و شهرتشان فکر میکنند و البته این ها را در تحقیر هر چه بیشتر کشورشان می بینند. اینان خوب بلدند نق بزنند و تکه بی اندازند و مسخره کنند. کاری که کیایی در مطرب انجام داده.
چیدمان فرم برای رسیدن به محتوای مد نظر کارگردان و یا میزانسن و دکوپاژ و نحوه استفاده از نور و موسیقی و مفاهیم ظریف گنجانده شده در پلان ها و… در مورد این فیلم کاملا خنده دار است. چرا که اینها مربوط به مهارت کارگردانی و فهم صحیح او از هنر سینما است.
شوخی های جنسی
فیلم تعداد قابل توجهی شوخی سخیف جنسی دارد که واقعا دیدنش را برای هر پدر و مادر متشخصی در حضور فرزندانشان بسیار سخت می کند. چرا که فیلم بی محتوا و با فرم افتضاح برای نگه داشتن مخاطب در سینما چاره ای جز استفاده از شوخی های جنسی ندارد. این دقیقا نشانه ناتوانی کارگردان در تولید یک فیلم مناسب می باشد.
فیلم در گیشه بسیار موفق بود. فروش قریب 40 میلیارد تومان در مقابل هزینه ساخت حدود 4 میلیارد تومان. این یعنی فیلم بیننده را حسابی سرگرم می کند، به طور کلی سینما از پس سرگرمی میاید و فیلمی که سرگرم نکند، لاجرم نمی فروشد و موجب سرخوردگی همه عوامل تولید می شود.
اما هدف فیلمساز نباید تنها سرگرم کردن باشد، بلکه احساس مسئولیت فیلمساز نسبت به جامعه و دغدغه مندی او به همان میزان مهم است و نشانه ای از انسانیت و وجدان بیدارش است. ” فیلم سرگرم کننده ” و ” کارگردان دغدغه مند” در کنار “شناخت صحیح او از هنر فیلمسازی” (فرم و محتوا) مثلث سینمای ایده آل را تکمیل می کند.
فیلمسازی که کاری به این مسائل انسانی نداشته باشد و تنها به فکر گیشه یا جشنواره باشد در رده ” فیلمساز گیشه پرست” و یا ” فیلمساز عشق جشنواره های خارجی” رده بندی می شود.
بازی پرویز پرستویی در نقش مطرب
یکی از عوامل فروش بالا بازی استاد پرستویی در فیلم بود. در خوشبینانه ترین حالت شاید استاد پرستویی با قبول بازی در این فیلم خواسته تا صدای قشری از جامعه باشد. جامعه مطربان که بعد از انقلاب نتوانستند به کار خود ادامه دهند. اما همانطور که گفته شد این حرف ها در صورتی مصداق پیدا می کند که کارگردان دغدغه مند با فیلمنامه ای قوی پیشنهاد کار را به ایشان بدهد و نه کارگردانی با سابقه شناخته شده. شاید بهتر بود که استاد پرستویی قبل از بازی در این نقش به ” فیلمنامه ضعیف ” و ” دغدغه گیشه کیایی” و ” میزان شناخت کارگردان از هنر سینما ” توجه می کرد.
شخصیت پردازی غیرواقع گرایانه مطرب
نازان آکمان از فواد(پرستار بچه اش) می خواهد تا شب ها نیز در خانه او بماند. او همچنین حاضر می شود تا نقش نامزد فواد را پیش خانواده اش بازی کند. نازان وقتی می فهمد که فواد مخفیانه وارد اتاقش شده و از او فیلم گرفته هیچ برخورد تندی با او نمی کند. در سکانس های پایانی فیلم، نازان می گوید: « من و بچه ام به تو وابسته شدیم…. وقتی فارسی حرف زدی منو یاد مادر بزرگم انداختی که ایرانی بود… برای دیدن من به ترکیه اومد… اما تو راه تصادف کردند». هیچ یک از حرف های نازان در فیلم بدرستی جا نمی افتد. رابطه نزدیک یک خواننده مشهور و ثروتمند با پرستار بچه اش به این شکل کاملا غیرواقع گرایانه است.
کاست دادن در بحبوحه انقلاب
در روز های منتج به انقلاب، عده ای متصل به دربار فرار کرده بودند و تقریبا همه اقشار جامعه حتی روشنفکران آن دوران نیز به فکر انقلاب کردن بودند و جو غالب جامعه تنها انقلاب بود و این که یک خواننده تصمیم می گیرد تا در اسفند ماه 57 کاست خود را بیرون بدهد یک تصمیم مسخره و حاصل تخیلات نویسنده است.
استقبال بالای تماشاگران
حضور ستاره ها، زبان طنز، شوخی های زشت و زننده، کمی قبح شکنی، تکه اندازی های سیاسی به علاوه مسخره بازی و شلوغ کاری، معجونی می شود که غالبا با استقبال بالای تماشاگر ایرانی مواجه می شود. دیگر نه فیلمنامه مهم است و نه کاربلدی کارگردان متاسفانه. این فیلم ها با فرهنگ ایرانی در تعارض است اما دلیل استقبال بالای مخاطب واقعا چیست؟ شاید این استقبال را بتوان پاسخی جمعی به فشارهای روانی که در زمینه ” سبک زندگی” به مردم وارد می شود دانست. تبلیغات این فیلم در سینما ها بسیار حائز اهمیت بود.
نوشته هایی که می گفتند “اگر قر توی کمرته بیا این فیلم رو ببین و خودت رو خالی کن”.
خسته نباشید میگم خدمت شما و تیم خوبتون نقد عالی و همه جانبه بود و همونطور که گفتید و بنده کاملا با این نظر موافقم که میتونست فیلم خیلی خوب و اصلاح خواهی باشه ولی به عللی که ذکر کردید اثری ضعیف و سخیف از آب در اومد… صد حیف که کمتر کسی در حال حاضر به دنبال اصلاحه در سینما ایران
خسته نباشید میگم خدمت شما و تیم خوبتون نقد عالی و همه جانبه بود و همونطور که گفتید و بنده کاملا با این نظر موافقم که میتونست فیلم خیلی خوب و اصلاح خواهی باشه ولی به عللی که ذکر کردید اثری ضعیف و سخیف از آب در اومد… صد حیف که کمتر کسی در حال حاضر به دنبال اصلاحه در سینما ایران