انیمه سریالیانیمه سینمایی

 نتیجه گیری نهایی انیمه اتک ان تایتان (attack on titan)؛ حیات انسان پوچ است

نتیجه تمام اندیشه های هاجیمه ایسایاما

انیمه اتک ان تایتان را شاید بتوان موفق‌ترین اثر سریالی انیمه ای تاریخ ژاپن در دو دهه اخیر نامید. اثری که بیشتر از ده سال با مانگا و انیمه خود جهان را به خود مشغول کرد و داستانی بی‌نظیر را به همراه انواع جلوه‌های بصری، موسیقی و سایر تکنیک‌های جذاب به مخاطب ارائه داد. با اتمام این انیمه تمام رازها و سؤالات پاسخ داده شدند و در چند سکانس شخصیت‌ها با دیالوگ‌هایشان به ما نتیجه تمام تلاش نویسنده این اثر را افشا کردند.

اتک ان تایتان پشتوانه بسیار قوی ازنظر محتوایی داشت و این را نشان می‌داد که نویسنده اثر سال‌ها مطالعه و تلاش برای تولید این داستان به خرج داده است. همان‌طور که در سلسله مقالات زیرلایه های مختلف اتک ان تایتان را بررسی کردیم این انیمه ازنظر اسطوره‌ای، فلسفی، سیاسی، دینی_مذهبی، تاریخی، عرفانی (کابالا) و روانشناسی بسیار دقیق و باظرافت کارشده است. این‌همه مطالعه و نمود داستانی تمام این مطالعات در این انیمه اثبات می‌کنند که نویسنده اثر در یک سیر مطالعاتی عمیق به سر می‌برده و به دنبال پاسخ‌هایی بسیار بنیادی در تمام این زمینه‌ها گشته است. حال نتیجه این مطالعات چه می‌شود؟ چکیده اسطوره‌ها، تاریخ ملل مختلف، سیاست حاکم بر دنیا، ادیان و مذاهب، عرفان و فلسفه در این انیمه کارشده است و رفرنس‌های فراوانی از آن را می‌بینیم. اینجا خواهیم فهمید که نتیجه نویسنده اثر که چنین مطالعات متنوع و دقیقی داشته، پس از اتمام تحقیقات خود به چه نتایجی رسیده است.

 نتیجه گیری نهایی انیمه اتک ان تایتان (attack on titan)؛ حیات انسان پوچ است

با توجه به سیر مطالعاتی هاجیمه ایسایاما که تک‌تک آن‌ها را به‌طور دقیق در سایر مقالات موشکافی کرده‌ایم، گرایش او به سمت تفکرات شرقی، باستانی و غربی بوده. در بحث فلسفه بیشتر سراغ فیلسوفان غربی رفته، در بخش اسطوره به اسطوره‌های باستانی مراجعه کرده، در بحث ادیان و مذاهب به سراغ دین مسیحیت، یهودیت و ادیان و فرقه‌های مرتبط با آن‌ها و حتی ادیان باستانی رفته، در بحث تاریخ گرایش به‌کل دنیا داشته اما خلوص اتفاقاتی که در غرب رخ‌داده و مخصوصاً بازه جنگ جهانی کمی بیشتر است و برای بحث عرفان بی‌هیچ شکی به سراغ عرفان کابالا رفته است.

او اقتباس‌ها و مطالعاتی در حوزه شرق و سایر تفکرات موجود در جهان هم داشته و نمونه‌هایش را در اتک ان تایتان می‌بینیم؛ اما همان‌طور که گفته شد خلوص تفکرات باستانی و غربی در وی بیشتر است. حال قرار است در قسمت نهایی نتیجه حاصله از مطالعه وی را حول عرفان کابالا یا همان عرفان یهود، فلسفه غرب و ادیان، مذاهب، اساطیر و تاریخ غربی را مشاهده کنیم.

بیاید با تک‌تک کلیدواژه‌های مهم اتک ان تایتان شروع کنیم. برای هر کلید واژه برش مربوطه از قسمت آخر انیمه قرار داده شده است.

 نتیجه گیری نهایی انیمه اتک ان تایتان (attack on titan)؛ حیات انسان پوچ است

کلید واژه های اتک ان تایتان: پوچی

در سکانسی که زیک و آرمین با همدیگر صحبت می‌کنند زیک صراحتاً بیان می‌کند که دنیا، حیات وزندگی انسان پوچ است؛ یعنی همان مکتب نهیلیسم یا پوچ‌گرایی را در اینجا شاهد هستیم. انسان هدفی ندارد، فداکاری‌هایش بی‌نتیجه است، تنها دلیلی که زندگی می‌کند و تنها چیزی که از او باقی می‌ماند نسل تکثیرشده‌اش است، تحمل شکست را ندارد، از مرگ می‌ترسد و برای زنده ماندن تقلا می‌کند. همه این‌ها در شرایطی است که در انتها هم قرار است بمیرد و حتی اگر از شرایط سخت جان سالم به درببرد بازهم مرگ درزمانی دیگر سراغ او می‌آید.

بله. اتک ان تایتان زندگی انسان را پوچ می‌داند چون انسان به چیز خاص یا همان هدف غایی بزرگی نمی‌رسد. بااینکه ذات او این‌گونه است که می‌خواهد به چنین چیزی برسد. پس سرنوشتش چون با فطرتش در تضاد است بسیار موجود پوچی است و عاقبتش هم شدیداً غم‌انگیز است.

تنها دلیلی که می‌تواند برای زنده ماندن وزندگی کردن ارائه بدهد خوشی‌های لحظه‌ای و خواسته فطری زنده ماندن است. هاجیمه ایسایاما در مطالعاتش به هیچ نتیجه‌ای برای هدف خلقت انسان نرسید و تنها دلیلی که برای شیرین کردن این زندگی پیدا کرد همین خوشی‌های لحظه‌ای هستند که از بیرون عبس به نظر می‌رسند. مثل بیس‌بال بازی کردن زیک یا مسابقه دو آرمین با میکاسا و ارن. هدفی از خلقت انسان وجود ندارد و تنها چیزی که می‌توان به آن دل‌خوش کرد همین لذت‌های کوچک و در ظاهر بی‌اهمیت هستند. این‌ها عیناً در دیالوگ‌های شخصیت‌ها نمود پیداکرده‌اند.

 

 

 

 

 

 

 

 

کلید واژه های اتک ان تایتان: آزادی

از اولیه‌ترین مسائلی که در اتک ان تایتان مشخص شد مقوله آزادی بود. ارن به دنبال آزادی بی‌حدوحصر بود. او به منطقه وسیع داخل دیوارها راضی نبود. وقتی از دیوارها خارج شد به‌کل جزیره هم قانع نشد و می‌خواست آن‌سوی دریاها را هم فتح کند. طبق اعتراف آرمین در این سکانس حتی به همان هم راضی نشد و خواست دنیا را از سکنه خالی کند تا دنیای کاملاً شخصی‌سازی‌شده خودش را ببیند. او همه کاری کرد تا این منظره صاف و خالی را ببیند.

انتهای مسیر آزادی همین است. آزادی بی‌حدوحصر و عدم وجود چهارچوب درنهایت به اینجا ختم می‌شود. نابودی. نتیجه نهایی ایسایاما از فلسفه غرب و مفهوم آزادی، همین نابودی است. درست هم هست. غرب دهه‌هاست به اسم آزادی هر کاری می‌کند و نتیجه‌اش طبق گفته ایسایاما فقط نابودی جهان است.

سؤال

درنهایت ارن و آرمین خوشحال همدیگر را در آغوش گرفتند و جوری رفتار کردند انگار به یک نتیجه مطلوب رسیدند. آن نتیجه چیست؟ آن‌ها یک سؤال داشتند و جوابش را گرفتند. به همین دلیل خوشحال شدند و جوری رفتار کردند که گویا همه این اتفاقات ارزشش را داشت. تنها ویژگی که انسان را از تمام مخلوقات متمایز می‌کند همین تعقل اوست. سؤال کردن اولین نشانه‌های فکر کردن و تلاش برای پاسخ به سؤال کمال تعقل محسوب می‌شود. پس این دو شخصیت با رسیدن به جواب مهم‌ترین سؤالشان عملاً به کمال رسیدند. حال شاید جالب باشد این سؤال را بپرسیم، مهم‌ترین سؤالی که بشر باید به دنبال جواب آن بگردد چیست؟

 

 

 

 

 

 

 

 

کلید واژه های اتک ان تایتان: عشق

سؤال بزرگی برای همه ما وجود داشت. چرا یمیر باآن‌همه قدرت از فریتز فرمانبراری می‌کرد؟ چرا او همچنان پایبند عهد خود مانده؟ این سؤالات را زیک نتوانست جواب دهد اما ارن به آن رسید. عشق؛ مبدل آدمی برای هرکاری که می‌کند عشق است. این نظر هاجیمه ایسایاماست. وگرنه شاید هیچ دلیل عقلی برای انجام خیلی از کارها وجود نداشته باشد. جالب است که این عشق را هم با هیچ دلیل عقلی نمی‌توان اثبات کرد. به همین دلیل است که یمیر جواب خود را در میکاسا پیدا می‌کند. کسی که عاشق ارن است و از اول داستان هر کارکرده به خاطر عشقش به او بوده است. دو عاشقی که دنیا را برای ژرفای عشق تاریک خود بهم ریختند.

پس از نظر ایسایاما این دوست داشتن و علاقه به دوست داشته شدن است که محرک انسان برای خیلی کارهاست. تا حدود زیادی هم درست می‌گوید. کسی که هرکاری برای قدرت می‌کند به خاطر عشقش به قدرت این کار را می‌کند. کسی که با یک نفر دیگر ازدواج می‌کند به خاطر عشقش به اوست. یا کسی که فرزندی به دنیا می‌آورد به خاطر عشقی است که به زندگی و حیات بخشیدن دارد. البته که ایسایاما بین عشق و هوس مرزی تعیین نمی‌کند که این را می‌توان نقص کار او دانست. حال سؤالی پیش می‌آید. بزرگ‌ترین عشق چه عشقی است؟ یعنی بزرگ‌ترین محرکه‌ای که می‌تواند انسان را به بزرگ‌ترین کار وادار کند چیست؟

کلید واژه های اتک ان تایتان: جبر

گویا سرنوشت از قبل تعیین‌شده. ارن اعتراف می‌کند که هر کار هم که می‌کرده اما بازهم اتفاقی که باید می‌افتاده، رخ می‌داده. پس اصلاً آزادی ممکن نیست چراکه انسان در جبر سرنوشت از پیش تعیین‌شده گیر افتاده. انسان نمی‌تواند از سرنوشت سرپیچی کند و چه‌بهتر که به آن پایبند باشد. ارن به اینکه خودش قاتل مادرش است اعتراف می‌کند. او همچنین اعتراف می‌کند که اشتباه کرده و دلیل اشتباهش احمق بودنش است. نه اینکه شخص ارن احمق است بلکه ایسایاما کل نژاد انسان را احمق می‌پندارد. انسان احمق اگر به قدرت دست پیدا کند چیزی جز نابودی رخ نخواهد داد. مثل قضیه بمب اتم.

جالب است به این مسئله اشاره‌کنیم که شاید حماقت ریشه نابودی نیست. شاید این عقاید هستند که ریشه نابودی‌اند. عقیده پاک می‌تواند باقدرتی که دارد به بشریت رفاه و آسایش ببخشد و عقیده ناپاک یا ناقص بشریت را به نابودی بکشاند؛ اما ایسایاما کل هژمونی غرب را قورت داده و به چنین نتیجه‌ای نرسیده. پس درک او از این مسئله این است که عقاید انسان خودساخته و پوچ‌اند. انسان ذاتاً احمق است و هر عقیده‌ای هم که داشته باشد احمقانه است. پس با هر عقیده‌ای وقتی به قدرت برسد نتیجه‌ای جز نابودی را دنبال نمی‌کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه چرخه پوچی

در تیتراژ انیمه شاهد هستیم که باز هم بشیریت به سمت جنگ و نابودی می رود. انگار آخرالزمان ارن دوباره در عصری دیگر تکرار می شود. شروع این آخرالزمان نیز با رخدادی همچون یازده سپتامبر است (برخورد هواپیما به برج)؛ یعنی ایسایاما به این نتیجه رسیده که زمانه فعلی در نزدیک ترین حالت به آخرالزمان ارن به سر می برد.

همانطور که آرمین تاکید کرد هیچ وقت جنگ تمام نمی شود. حتی برای تمام کردن جنگ هم باید جنگید؛ یعنی ذات این دنیا بر ظلم بنا نهاده شده. یا می کشی یا کشته می شوی. یا ظلم می کنی یا مظلوم واقع می شوی. همچنین به قانون جنگل هم می رسیم. همانطور که لیوای به روح اروین می گوید: نکنه تمام جان هایی که فدا کردی برای گرفتن جان آدم های دیگه بوده باشه!

ذات این دنیا ناپاک است. این ناپاکی تقصیر هیچکس نیست. در این قسمت نهایی تصور می شود تقصیر موجود کرم شکلی است که از فضا به زمین آمده؛ اما در تیتراژ معلوم می شود بدون او هم این روند جریان دارد. پس چون نظام دنیا به این شکل است، هرکس هر کاری که بکند حق دارد. حتی ارنی که دنیا را قتل عام کرد و نباید او را مقصر یا گناهکار دانست.

 

 

 

 

 

 

 

 

جهان پس از مرگ

سکانس انفجار آرمین به‌عنوان غول عظیم‌الجثه همراه است با نمایشی کوتاه از لحظات زایمان شخصیت هیستوریا؛ یعنی ارن پس از مرگ در بدن فرزند هیستوریا تناسخ پیدا می‌کند. کاملاً توجیه‌پذیر هم هست چون دلیل دیگری وجود نداشت که ارن بخواهد در قسمت‌های قبلی هیستوریا را به گوشه‌نشینی و بچه‌دار شدن وادار کند. او به خاطر قدرت آینده‌بینی‌اش فهمید که در جلد کودک او دوباره متولد می‌شود به همین دلیل هیستوریا را مجبور کرد تا برود و بچه‌دار شود. هیچ علت دیگری برای این کار وجود ندارد.

پس از نظر ایسایاما پس از مرگ ما دوباره در کالبدی دیگر به دنیا می‌آییم و هیچ‌چیز جز دنیای فعلی وجود ندارد. در آخر کودکی به سمت درختی که ارن زیر آن دفن شده است می‌رود و احتمالاً همان چرخه قبلی که یمیر آن را رقم زد را تکرار می‌کند. علاوه بر پوچی بیش‌ازحدی که این سکانس القا می‌کند شاهد هستیم که احتمالاً این شخص یا یمیر یا ارن و یا حتی میکاسا (به خاطر شال دور گردن) هستند که در این کالبد تناسخ پیداکرده‌اند. یک چرخه لایتناهی.

آرمین می‌گوید باید به جهنم برویم و تقاص کاری را که کرده‌ایم پس بدهیم، اگر جهنمی وجود داشته باشد. وقتی ما مقوله تناسخ را می‌بینیم بدون اینکه هیچ اشاره‌ای به بهشت یا جهنم بشود که یکی از شخصیت‌ها به آنجا رفته باشد و این دیالوگ منظور دار را هم می‌بینیم، می‌فهمیم که از نظر هاجیمه ایسایاما تمام زیست انسان در همین دنیا خلاصه می‌شود. پس از زندگی خدا و سیاهی یا همان عدم شدن مطرح نیست ولی چیزی به اسم زندگی پس از مرگ وجود ندارد.

این اندیشه دقیقاً همان دلیل پوچ پنداشتن انسان وزندگی انسان توسط این نویسنده است. وقتی همه‌چیز همین است که در این دنیا اتفاق می‌افتد و جهانی فرا مادی وجود ندارد، معلوم است که زندگی انسان پوچ می‌شود. دلیلی که یمیر به مسیرهای رفت و 2000 سال در آنجا زندگی کرد همین بود. او می‌خواست از چرخه پوچ مرگ وزندگی خارج شود به همین دلیل به جهانی رفت که در آن مرگ وجود نداشت. ارواح مردگان هم در دنیا تا زمان تناسخ باقی‌مانده بودند مخصوصاً پدر ارن. همه جوره ایساباما به تک‌بعدی بودن زندگی یعنی مادی بودن آن اعتقاد دارد.

پس می‌فهمیم که بزرگ‌ترین سؤالی که باید پاسخ داده شود اتفاقی است که پس از زندگی انسان رخ می‌دهد. نتیجه اعمال انسان کجا و چگونه محاسبه می‌شوند و او چگونه پاداش یا جزای اعمالش را می‌بیند؟ همچنین هدف از خلقت انسان چیست؟ آیا انسان واقعاً در پوچی به سر می‌برد؟ گرچه اگر حسابرسی وجود داشته باشد می‌فهمیم که زندگی انسان پوچ نیست و کوچک‌ترین کارهایی هم که می‌کند روزی برای او نتیجه خواهند داشت حتی اگر هیچ انسانی این اعمال را ندیده باشد. در ضمن پیش‌تر پرسیدیم بزرگ‌ترین عشق و والاترین عشق چه می‌تواند باشد؟ عشقی که هم به‌قدری پاک باشد تا قدرت حاصله از آن موجب نابودی نشود و هم آن‌قدر قوی باشد که این انسانی را که فطرتاً خواهان رسیدن به جاودانگی، آزادی و کمال بی‌حدوحصر است را سیر کند.

در ادبیات سینما نوزاد به معنای امید است. اگر نوزاد زنده بماند یا شاهد تولد یک نوزاد باشیم یعنی اوضاع سامان می گیرد

آنچه از اتک ان تایتان می توان فهمید

همه این‌ها اثبات کردند انسان به راهنما نیاز دارد. هاجیمه ایسایاما با داستان پر اقتباس و پر رفرنسی که نوشت اثبات کرد تمام اندیشه‌های باستانی و غربی را قورت داده. او به پوچی انسان رسید و تنها دل‌خوشی برای زندگی انسان را در خوشی‌های لحظه‌ای و میل به زندگی کردن پیدا کرد. میلی که ارن درنهایت از آن یاد می‌کند و می‌گوید: می‌خواهم زنده بمانم.

همین‌طور که می‌بینید یک انسان عادی مثل همه ما و شاید حتی بااستعدادتر و باسوادتر از ما به انتهای خط تفکرات غربی و مادی رایانه رسید. این اندیشه درنهایت همان پوچی، نابودی و بی‌ثمری را نتیجه می‌دهد. این انتهای مسیر تفکر غرب و تمام هژمونی و دژهای پوشالی‌اش است. بنیادی‌ترین سؤال انسان را هم نتوانست جواب دهد. اینکه علت خلقت انسان چیست؟ هدف انسان از زندگی چیست؟ و در آخر چه سرنوشتی در انتظار انسان‌هاست؟ وقتی به این سؤال‌های بنیادی پاسخ داده نشود نتیجه‌گیری جز پوچی و دل‌خوشی به خوشی‌های مادی و لحظه‌ای انتظار نمی‌رود.

این انتهای تمام اندیشه‌های هزاران ساله غیرتوحیدی بود. اندیشه‌ای که در ادیان تحریف‌شده، مذاهب و فرقه‌های انحرافی، عرفان‌های پلید، اساطیر مشرکانه و فلسفه‌های مادی گرایانه بروز پیداکرده بود. خوب است از ایسایاما این درس را یاد بگیرم که انتهای این مسیر چیزی جز پوچی نیست. باید در جای دیگر به دنبال پاسخ سؤالات خود باشیم؛ اما سؤال مهم. آنجا کجاست؟ اگر جواب این سؤال را می‌دانید بسیار خوشبخت هستید؛ زیرا حتی ایسایاما بااین‌همه مطالعه و تحقیق نتوانست به این سؤال پاسخ دهد؛ اما شما جواب را در دست دارید.

 نتیجه گیری نهایی انیمه اتک ان تایتان (attack on titan)؛ حیات انسان پوچ است

سخن پایانی در خصوص قسمت آخر اتک ان تایتان

نکته پایانی یک تئوری اثبات‌شده است. علاوه بر اینکه ممکن است ایسایاما حاصل تحقیقاتش را این‌گونه بیان کرده باشد، این احتمال هم وجود دارد که این کارها و این داستان‌پردازی قدرتمند هدفمند بوده باشد؛ یعنی با دست انداختن به تمام اقتباس‌های نام‌برده شده و استفاده به‌جا از هرکدام از آن‌ها و نتیجه‌گیری خاصی که از این داستان داشت با المان‌هایی همچون تناسخ و با مفاهیمی همچون آزادی، عشق و… می‌خواسته منظوری هدفمند را در ذهن مخاطب خود بکارد. احتمال این کار هم بیشتر است؛ زیرا چنین هزینه‌ای و چنین محبوبیتی برای اثری که غیر هدفمند پیش برود قابل‌درک نیست.

همچنین می‌دانیم ایسایاما از پایان مانگا راضی نبوده و عذرخواهی کرده و آن را اشتباه تلقی کرده. همچنین کمی قبل از پخش قسمت آخر بیان کرده که این اشتباه را دوباره تکرار خواهند کرد. این یعنی خارج از محدوده برنامه‌ریزی‌شده و مجموعه هدفمندی که طراحی‌شده نمی‌شود قدمی برداشت و حتی نویسنده حق دست‌کاری در آن را ندارد. در مقاله نقد و بررسی لایه سیاسی انیمه اتک ان تایتان (انتشار به‌زودی) به ریز جزئیاتی در این اثر پرداخته‌ایم که هدفمند بودن این انیمه را اثبات خواهند کرد و با تک‌تک کلیدواژه‌هایی همچون 11 سپتامبر همخوانی عجیبی خواهند داشت.

 نتیجه گیری نهایی انیمه اتک ان تایتان (attack on titan)؛ حیات انسان پوچ است

پس دو برداشت وجود دارد. اول اینکه این انیمه با رفرنس‌هایی که ارائه داد حاصل تحقیقات و نتایج شخص نویسنده بوده که به بررسی این مقوله در این مقاله پرداختیم. دوم هم اینکه نویسنده با کمک گرفتن دقیق و به‌جا از هرکدام از عناصر سعی در القای مفهومی خاص به ذهن مخاطب خود دارد و این کارها را هدفمند انجام داده است. برای موشکافی برداشت دوم در مقاله نقد و بررسی لایه سیاسی انیمه اتک ان تایتان همراه ما باشید.

در کل نتیجه اولیه‌ای که به‌راحتی و بدون موشکافی می‌توان از انیمه اتک ان تایتان گرفت همین مطالبی است که در این مقاله بیان شد. این‌گونه می‌توان فهمید که انتهای اندیشه‌های ایسایاما به پوچی می‌رسد و حتی اگر کار او هدفمند هم باشد نتیجه نهایی حرف‌هایی که می‌زند تغییر نمی‌کند. حرف‌ها و سوا لاتی که همگی در جای دیگر و در تفکری دیگر پاسخ‌داده‌شده‌اند اما دریغ از یک جوان دغدغه مند و فعال همچون ایسایاما تا آن‌ها را به چنین قدرتی به داستان تبدیل کرده و برای مردم ملموس سازد. امیدواریم از خواندن این مقاله لذت و استفاده برده باشید.

نوشته های مشابه

‫16 دیدگاه ها

  1. اینم از این
    اتک هم تموم شد…
    ممنون که زحمت می‌کشید

  2. بررسی دقیقی بود اما انتهای مقاله بنظرم درست نبود. بنظرم خالق اثر تمام موارد را بررسی کرده و به نتیجه درست رسیده حتی منابع ما ملت خاورمیانه. حتی اگر فکر کنیم که منابع ما، تافته جدابافته هستند اما حقیقتا فرق زیادی با بقیه منابع ندارند. سوالاتی که در انتهای مقاله از ایسایاما پرسیده شد دارای فرضیاتی بود که اصلا اثبات نشده…از جمله خلقت و آیین نامه زندگی‌…. همه صرفا ساخته و پرداخته ذهن آدمی هست و ایسایاما در ابتدای سریال جواب همه آنها را داد.

    اما آینده انسان چیست؟ با توجه به بینهایت بودن جهان،هر احتمالی حتی ناچیز بالاخره اتفاق خواهد افتاد و تناسخ از این لحاظ امکانپذیر است. در جهانی که بینهایت است،هرچیزی قابل وقوع است.

    1. سلام علیکم
      تمام فرهنگ و تمدن ها دارای اشتراکاتی هستند و در اصل به مفاهیمی مشترک و اساسی می رسند زیرا همه از یک ریشه هستیم اما شدت و ضعف آنها به یک اندازه نیست ؛ ادیان الهی ابراهیمی مسیحیت ، یهودیت و اسلام هر سه از یک اساس هستند که مورد استناد و استفاده هاجیمه ایسایاما هم قرار گرفتند اما چرا ایسایاما بیش از اسلام به مسیحیت و به خصوص یهودیت توجه داشت ؟! و حتی ادیان شرقی و اولیه هم در این بین بودند با این حال به چنین نتیجه ای تکان دهنده و بیمار رسید ؟! علت کار دقیقا در توجه بیش از حد انسان به خودش است و تحریفی که جای واقعیت صورت می دهد و فلسفه مرده غرب هم بیش از پیش به آنها بها می دهد اما هیچ گاه به سبب اندیشه ای که پیش خود قرار داده نمی تواند و نمی خواهد به اسلام و معارف آن توجه کند اسلام تنها یک جغرافیا نیست بلکه جهان بینی و راهنمایی است که بالاتر از کوته فکری های خودبینانه انسان ها ( که اتفاقا آن ها هستند که ساخته و پرداخته اش هستند ) به او معارفی را عرضه می کند تا خود و زندگی اش را بشناسد و اینگونه در چاهی که زمانی راه و مشعل حقیقت خود می دانست نیفتد اما افسوس از افرادی که چه در اینجا و چه در هرجا خود را خواسته یا ناخواسته از راه های نجات و شناخت بهتر زندگی خود دور می کنند حتی اگر پیش رویشان باشد .
      سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
      وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

  3. سلام، ممنون از مقالات جذاب و عالی تون در مورد انیمه ها و مخصوصا انیمه اتک

    پاراگراف آخر واقعا جالب توجه بود… جوان دغدغه مند کم نداریم، نمونه اش تمام کسانی که مجموعه مقالات رو دنبال کردن…
    مشکل اینجاست که این جوان دغدغه مند میترسه که سواد دینی کافی برای جواب دادن به این سوال ها رو نداشته باشه و یا بدتر از اون، ناخودآگاه از آموزه های دیگر ادیان و فرقه ها تاثیر گرفته باشه و به سبک اونها به سوالات جواب بده…

    پس کسی که می خواد داستانی هم تراز با تلاش های ایسایاما اما با جواب های حقیقی بنویسه، باید مثل نویسنده های مقالات، محقق و مسلط بر مباحث دینی و فلسفی و سیاسی باشه…

    حالا جوان دغدغه مندی که این تسلط بر مباحث رو نداره باید چیکار کنه؟ یا میتونه سالیان سال صبر کنه تا یاد بگیره و بعد داستان بنویسه، یا اینکه همین الان شروع کنه و با کمک کارشناسان، داستانش رو به رشته ی تحریر دربیاره.

    اینکه ایسایاما میگه از پایان داستان راضی نیست اما نمیتونه تغییرش بده، شاید اشاره به این مسئله باشه که نه فقط یک نفر، بلکه یک اتاق فکر در نوشتن داستان دخیل بوده، البته اگه حمل بر جبر گرایی و پوچ گرایی حاکم بر تفکرات نویسنده نکنیم.

    پیشنهاد من به شما اینه که یا خودتون شروع به داستان نویسی کنید، یا در جایگاه کارشناس، فراخوان داستان نویسی بدید و به پرورش ایده های افراد مستعد و تبدیلشون به داستان های پرمایه کمک کنید.

  4. سلام
    راجب بارداری هیستوریا منم متوجه اشاره به تناسخ شدم ولی ارن به هیستوریا گفت بچه دار بشه تا به تایتان تبدیل اش نکنن
    و زنده بمونه‌و نقشه بقیه شکست بخوره خب این یعنی بی دلیل نبود.
    البته همش یاد یه مسئله میوفتم که میگفتن اگه قدرت تایتانی به کسی منتقل نشه میرسه به یه نفر از فرزندان یمیر که این مسئله در مرگ‌ ارن مشکوکه.

  5. خداوکیلی میخوام برم از تولیدکنندگان انیمه بپرسم:بالاخره چیکار کنیم؟!خدایی من که واقعا قاطی کردم از دست اینا.تو Fullmetal alchemist یک قسمتی بود اون معبد خورشید که نماد دین تو انیمه بود اومد اعلام کرد باید علیه کفار بجنگیم بعد همانجا جنگ راه انداختند که خب منظورش این بود که دین عامل نزاع و جنگه و انگار مانگاکای اثر رفت جلوی در تمامی امکان دینی یک سیلی تو صورتشان زد که چرا شما جنگ راه می‌اندازید بعد تو همین انیمه اتک آن تایتان یک بخشی بود اون کشیش رو هانجی گرفت و گفت که شما یک مشت انگل بی مصرفید بعد یک صحنه دیگه اون کشیش رو بردن که ازش حرف بکشند بعد اونجا اون کشیشه آواره هارو دید دلش به حالشون سوخت که لیوای برداشت بهش گفت:اونجا رو ببین اگر شما مسئول همه چیز بودید وضع ما الان از این بدتر بود،ایسایاما به شکلی تابلو منظورش این بود که دین عامل نفی خشونت است پس اگر روزی به ما حمله بشه این ادیان مانع ما هستند اینجا هم ایسایاما رفت دم در اماکن دینی یک سیلی تو صورتشان زد اومد.مسخره است اونجا میگن دین عامل جنگه باید نابود بشه اینجا میگن دین مانع جنگه باید نابود بشه طفلک دین و مذهب هرکی از راه میرسه یکی میزنه تو صورتش میره هرکی هرجوری دلش خواسته معنیش کرده برای اینکه یکی بزنه تو صورتش یا مثلا تو بحث روابط جنسی آثاری مثل بازی تاج و تخت میان میگن دین عامل انحراف جنسی است بعد تو آثاری مثل وکیل مدافع شیطان و … میان میگن دین عامل سرکوب جنسی است باید نابود شود یا مثلا تو بحث علم میان کلی فیلم از قرون وسطی میسازن و میگن که دین به خاطر بنیادگرایی مانع علم است بعد از اون طرف یکسری فیلم دیگه میسازن مثل رزیدنت اویل که دکتر آیزاک مسئول کل پروژه های علمی وحشتناک رو یک آدم فوق العاده مذهبی نشان میدن یا مثلا تو سریال دارک هم اون کشیشه میرفت برای آزمایشهای زمان از بچه ها استفاده می کرد که خب منظورش اینه که دین مروج افراطی علم است و باید نابود شود و جالبیش میدونید چیه اینکه میلیارد ها مخاطب میشینند پای این آثار و همه رو هم دیدن و هیچکس هم برداشته بگه که خب تهش چیشد؟چرا اینقدر متناقض گویی می‌کنید؟!نه تنها اینکار رو مخاطبان نمی‌کنند بلکه این مزخرفات رو تائید هم می‌کنند!اصلا الان من دیگه موندم اینا که دیگه شیپور های سکولاریسم هستند تهش هم نتونستند بگن چرا دین و خدا باید حذف شوند،ولی الان هم دین و هم خدا از معادلات جهانی حذف شدند.

      1. وضعیت دین در دنیای امروز مثل ارن یگر در فصل ۱ بخش نجات تروست است،هم تایتان ها می‌خواستند بکشنش هم انسان ها سوال همشونم این بود:تو آدمی یا تایتان؟تهش هم بردنش تو دادگاه و لیوای با بازنمایی اون جمله معروف نیچه:”هر آنچه مرا نکشد قوی‌ترم می‌کند” همه چیز رو تموم کرد و دقیقا به خاطر همان نگاه ابزارگرایانه است که مذهب حقیقی رو نمیشه به این جهان عرضه کرد.

    1. والا اون کشیش لِتو تو فولمتال آدم دروغگویی بود ، همچین تخریب خدا و دین تو فولمتال نداشتیم.

      1. چطور نداشتیم؟! دروغگو بودن اون کشیشه یعنی اینکه دین صرفا یک ابزار ساختگی است توسط مشتی شیاد که از جاهلیت مردم(استفاده کشیش از سنگ فلاسفه،سنگی که کیمیاگران(نماد علم) بدنبال آن هستند،و جالبه که کشیش اعظم هم وجود سنگ فلاسفه را تکذیب می‌کند و این اعمالی رو که خودش انجام می‌دهد بواسطه سنگ فلاسفه به خود منسوب می‌کند.یعنی دین صرفا یک ابزار ساخته دست مشتی شیاد است که این شیادان از جاهلیت مردم استفاده می‌کنند و این شیادان خود از علم استفاده می‌کنند ولی علم را تکذیب می‌کنند،چرا؟چون اگر مردم عاقل شوند هرگز به سراغ دین نمی‌روند.اصلا از این تابلو تر نمیتونست تخریب کنه و حتی پارو فراتر گذاشت و گفت که اگر شیطانی هم وجود داشته باشه اون خودش دین رو کنترل میکنه اینجا دیگه حتی شیطان رو هم منسوب به دین دانست[تونل‌هایی که شیاطین می‌کندند توسط پدر دوشخصیت اصلی زیر کلیسا کشف میشود،شیاطین به شکل کشیش لتو در می‌آیند و کلیسا(نماد دین) را کنترل می‌کنند]).با این همه حرف که Fullmetal زد الان سوال اینه که چیو داری ماست مالی میکنی؟دین رو که رسما تخریب کرد خدا رو هم که بدتر(تعریفش از خدا:خدا یک موجود حقه باز و ظالمه که بهترین راه رستگاری اینه که ارتباط باهاش رو قطع کرد و به یک علم آتئیستی دست یافت،درخواست تخریب دروازه توسط خود شخصیت اصلی در پایان فیلم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *