بازی
نقد و بررسی بازی دروغ های پی (Lies of P)؛ دروغگویی، نردبان کمال!
بازی دروغ های پی از کمپانی نه چندان مشهور نِئوویز از بازی های جذاب در سبک سولز لایک است. این بازی توانست نمرات خوبی را از سایت های مشهور کسب کند و نامزد جوایز مختلفی شود.
بازی دروغ های پی با اقتباس از رمان پینوکیو اثر کارلو کالودی، روایتی واژگونه از انسانشدن پینوکیو را روایت میکند. در بازی P مخفف puppet به معنای عروسک خیمهشب بازی است و نه پینوکیو. اما اثر با اقتباس از پینوکیو و استفاده از مضامینی مثل انسان شدن پینوکیو، دروغ، رستگاری، فریب از روباه مکار و… اثری جدید را خلق کرده است.
در قفسه کتاب های هتل کرَت (محل امن در بازی) کتاب پینوکیو نیز به چشم میخورد که بیانگر خیالی بودن داستان پینوکیو و یکی نبودن پی با پینوکیو در جهان اثر است.
داستان بازی در مورد شهری به نام Krat است که در دورهای توسط ماشین ها یا پاپِت ها که روبات های خدمتگزار انسان ها هستند، اداره میشده است. اما به دلیلی نامعلوم که بعدا مشخص میشود ژپتو پشت ماجرا بوده، پاپت ها علیه انسان ها قیام کرده و شهر به آشوب کشیده میشود. دشمن ما در بازی همین پاپت ها هستند. اما پی که رباتی است که اِرگو یا چیزی شبیه به روح در او دمیده شده، با هدایت سوفیا به عنوان منجی شهر از خواب بیدار شده و پس از پیدا کردن ژپتو، تک تک پاپت ها را میکشد تا به ریشهٔ ناهنجاری در شهر نزدیک شود.
پی در مسیر خود با انسان هایی آلوده که به چیزی شبیه به زامبی تبدیل شدهاند برمیخورد که ریشه در کیمیاگری دارد. همچنین پی در مسیر نجات شهر به مکان های مختلفی میرود، با اشخاص متعددی برخورد میکند و هیولا های زیادی را از سر راه خود برمیدارد و با هر بار کشتن این موجودات، مقدار بیشتری اِرگو کسب میکند. ارگو چیزی شبیه به روح است که در پاپت ها بوجود آمده و ریشه ادراک و طغیان آن هاست.
در پایان بازی متوجه میشویم که ژپتو بانی این آنارشی و هرج و مرج بوده تا پی (روباتی شبیه به پسر از دست رفتهاش) بتواند با نابودی تمام دشمنان به اندازهای روح کسب کند و دروغ بگوید، تا به انسانیت برسد!
جالب توجه است که ژپتو برنامهای را به نام عهد بزرگ (Great Covenant) برای جلوگیری از شورش روبات ها درون آنان قرار داده و اصلا نمیتوانند علیه خالق خود (ژپتو) قیام کنند. نامگذاری عهد بزرگ که با استفاده از کلمهٔ Covenant یا عهد خدای کتاب مقدس با انبیاءی همچوی موسی است المانی دیگر برای همسانسازی خدا با ژپتو را در ذهن مخاطب است.
دروغ های پی دارای نمادپردازی های مختلفی است که ماجرای دروغگویی و رسیدن به کمال نیز بخشی از آن است. اما برای شروع بهتر است واضحترین نشانهٔ اثر، یعنی فراماسون بودن پدر ژپتو شروع کنیم.
۱.ژپتو فراماسون است!
پدر ژپتو که خالق تمام پاپت هاست، کیفی دارد که نماد فراماسونری بر روی آن نقش بسته است. اما به جای حرف جی که مخفف God یا خدا/شیطان در آیین ماسون هاست، قلبی طلایی قرار دارد که نشانهٔ کمال انسانی یا انسان/خداست که در بخش های بعدی به آن میرسیم. ژپتو در طراحی بدن پی نیز از همین نماد ماسونی بهره برده است و قلب پی مزین به این نماد نامیمون است. در تمام بازی نیز پی باید صندوقچه هایی که همین نماد را دارا هستند، پیدا کند تا قدرت های جدیدی را کسب کرده و قویتر شود.
در توضیحات رئیس هتل کرت، آخرین دژ انسان های سالم در مقابل انسان های آلوده و پاپت های خونریز، میشنویم که این مکان قبلا تحت تصرف عدهای رازورز و اهل فرقه بوده که مویدی است بر ترویج فرقه های باطنی و شیطانی در این بازی.
درواقع این نماد های ماسونی که بر روی انگشتر و کیف شخصی ژپتو هم هست، مهر ژپتوست که ما نیز به عنوان بازیکن هر وقت صندوقچه های او را باز میکنیم، یک قدم به کمال نزدیکتر شده و میتوانیم دشمنانمان را راحتتر شکست دهیم.
۲. پی و مسالهٔ کمال
از ابتدای بازی که پی قدرت های چندانی ندارد، بازیکن سیر کامل شدن و انسان شدن یک ربات را طی میکند. داستان پینوکیو نیز همین است. داستان رسیدن به خالق و یکی شدن با او که به جای رسیدن به خدا و خدا شدن انسان، مخلوق یک انسان (همان پینوکیو) به مقام خالقش میرسد. علیرغم ادعای بعضی، نگارنده هنوز سندی را مبنی بر ماسون بودن کارلو کالودی نویسندهٔ پینوکیو نیافته است. اما داستان خدا شدن انسان که ریشه در مکاتب انحرافی عرفانی، من جمله عرفان یهود دارد، بعید نیست از یک شخصیت رازورز و ماسون تراوش کرده باشد.
دیزنی هم به عنوان اولین کسی که پینوکیو را به تصویر کشیده است، طبق گزارش سایت هالیوود ریپورتر ماسون بوده است. لذا بعید نیست چنین داستانی با مایه های انسانخداانگارانه، توسط یک ماسون نوشته شده باشد.
به هر حال در بازی دروغ های پی، پی علاوه بر کشتن پاپت های دیگر و ذخیرهٔ ارگو یا روح، باید برای رسیدن به کمال دروغ بگوید. نام اثر نیز مقتبس از همین مساله است و پی برای ورود به هتل کرت باید دروغ بگوید تا وارد شود. بازیکن نیز که میتواند بین دروغ و راستگویی انتخاب کند، اگر راست بگوید پشت درب هتل میماند و داستان بازی جلو نمیرود. پس چارهای ندارد جز دروغگویی!
به قول استاد فقید محمدحسینفرجنژاد، بازی های کامپیوتری به اسم تعاملی بودن و آزادی عمل دادن به مخاطب، ذهنیت بازیکن را طوری پیش میبرد که در انتها همان چیزی شود که مطلوب بازیساز است. در بازی ها فارغ از اینکه چه انتخابی انجام میدهیم، داستان طوری چیده شده تا اعمالی را انجام دهیم که بازیساز میخواهد و اختیاری در کار نیست.
پی با هر بار دروغ گفتن باعث میشود بینی یکی از نقاشی های هتل رشد کند. اگر بازیکن تا جایی که میتواند دروغ بگوید، آن بینی کاملا دراز شده و تبدیل به شمشیری طلایی میشود که هیچ شمشیری به قدرت آن در بازی وجود ندارد!
دروغگویی در پایان بازی نیز موثر است، اگر تا پایان بازی به اندازهٔ کافی دروغ نگوییم، ژپتو با ناامیدی به پی توهین میکند و میمیرد. اما اگر دروغ بگوییم، دو پایان اتفاق میافتد. اگر ژپتو کشته شود در لحظات پایانی به پی غبطه خورده و از انسان شدن وی احساس رضایت میکند. اگر زنده بماند با پی که دیگر با این همه دروغ تبدیل به یک انسان (همان کارلو، پسر ژپتو که مرده و پی قرار بود جای خالی وی را پر کند) شده است به هتل بازگشته، تمام انسان ها را میکشد و به جای هر کدام از آن ها، یک ربات میگذارد تا به پی خدمترسانی کنند!
در واقع پی به یک کمال شیطانی میرسد که نتیجهای جز نابودی دیگران ندارد. اما بازیکن در تمام بازی طرف همین شیطان است و مجبور است برای رسیدن به انسانیت/مقامِ خدایی، دروغ بگوید.
در جبههٔ مقابل، فردی به نام سایمِن مگِس وجود دارد. شخصیتی شبیه به پی که میخواهد به خالق خود برسد. با این تفاوت که خالق پی انسان است و نقطه کمال وی، انسانیت. اما سایمن یک انسان است و خالقش نیز خدای انسان ها. سایمن به دنبال جهانی عاری از دروغ است و درواقع در جبههٔ مقابل ژپتو و پی قرار میگیرد.
۳ سایمِن مگس و کیمیاگران
گفته شد که علاوه بر پاپت ها، بخشی از انسان ها نیز به موجوداتی شبهزامبی تبدیل شدند و با پی دشمن هستند. این تحول بدلیل آزمایش های کیمیاگرانه و تبدیل کردن انسان ها با مواد جادویی به اَبَر انسان است. البته این آزمایش ها به جای رسیدن به انسانی متکاملتر، باعث نابودی نسل انسانی شده است. پشت این آزمایش ها واعظی کیمیاگر قرار دارد به نام سایمِن مگِس.
سایمون مَگِس، نمادی از کفرکیشی و جادوی سیاه، به سایمونِ جادوگر نیز مشهور است. در کتاب مقدس نیز به جریان مواجهه حواریون با سایمون اشاره شده است.
در اعمال رسولان 8:9-24 چنین آمده است:
[9] در این میان، در شهر سامره مردی بود به نام شمعون که سالهای سال جادوگری میکرد و مردم را به حیرت وا میداشت و ادعا میکرد که شخص بزرگی است. [10] همگان، از کوچک و بزرگ، از او به عنوان «قدرت عظیم خدا» یاد میکردند. [11] ایشان بهدقت به سخنان او گوش فرا میدادند، زیرا وی برای مدتی طولانی با چشمبندیهایش باعث شگفتی آنان شده بود. [12] اما وقتی مردم به پیغام فیلیپ دربارهٔ ملکوت خدا و عیسی مسیح ایمان آوردند، هم مردان و هم زنان تعمید گرفتند. [13] سپس شمعون نیز ایمان آورده، تعمید گرفت. او از فیلیپ جدا نمیشد و از معجزات او مات و مبهوت میماند. [14] وقتی رسولان در اورشلیم شنیدند که اهالی سامره پیغام خدا را قبول کردهاند، پطرس و یوحنا را به آنجا فرستادند. [15] وقتی ایشان به سامره رسیدند، برای نوایمانان دعا کردند تا روحالقدس را بیابند. [16] زیرا ایشان فقط به نام عیسای خداوند تعمید گرفته بودند و هنوز روحالقدس بر هیچیک از ایشان نازل نشده بود. [17] پس پطرس و یوحنا دستهای خود را بر سر این نوایمانان گذاشتند و ایشان نیز روحالقدس را یافتند. [18] وقتی شمعون دید که با قرار گرفتن دستهای رسولان بر سر مردم، روحالقدس عطا میشود، مبلغی پول نزد پطرس و یوحنا آورد تا این قدرت را بخرد. [19] او گفت: «به من نیز این قدرت را بدهید. تا هر وقت دست بر سر کسی میگذارم، روحالقدس را بیابد!» [20] اما پطرس جواب داد: «پولت با تو نابود باد! گمان میکنی هدیهٔ خدا را میتوان با پول خرید! [21] تو از این نعمت بینصیب هستی، چون دلت نزد خدا پاک نیست. [22] از این شرارتِ خود توبه کن و دعا کن تا شاید خدا این افکار ناپاکت را ببخشد. [23] زیرا میبینم که پر از حسادت تلخ و اسیر گناه هستی!» [24] شمعون با التماس گفت: «برای من دعا کنید تا بلایی بر سرم نیاید!»
سایمونی، عبارتی است که برای گناه خرید و فروش عناوین دینی و کلیسایی استفاده میشود و از این جریان اقتباس شده است.
گفته شده است سایمون به روم رفته و با علوم خفیه و تردستی های جادوگرانه، توانست بین مردم و پادشاه روم، نِرو، اعتباری کسب کند. سایمون به جادوگر دربار نرو تبدیل شده و بعد ها در یک جدال معنوی با سنت پیتر (پطرس مقدس) کشته میشود.
فرقهای از ناستیک ها خود را منسوب به سایمون دانسته و سایمون را به همراه همسرش، به عنوان خدایان اولیه میپرستند. این فرقه توسط کلیسای کاتولیک طرد و کافر شناخته شدهاند.
(The Encyclopedia of Alchemy and Magic, rosemary ellen Guiley, Pp294&295)
در بازی به شکل نمادین، سایمن مگس، سایمن منس (Manus) نامیده شده است. اما به جز این تغییر کوچک در نام وی، ویژگی های شخصیتی مگس در منس وجود دارد.
جالب توجه است که مفهوم سوفیا، بانویی که از ابتدای بازی راهنمای بازیکن بوده و قدرت های جدید به پی میبخشد، در آیین انحرافی ناستیک ریشه دارد. میتوان گفت سوفیا در عرفان ناستیک، یکی از فرشتگان خدای پدر است که زادهای شیطانی بدنیا میآورد.
اما در دروغ های پی، سوفیا به همراه سایمِن منس، جفتی را میسازد که یادآور سایمن مگس و همسرش است. سایمن منس با اتصالی که به کیمیاگری دارد میخواهد با جادو و استفاده از درخت کابالا، خدا را احضار کند تا با اتصال به بازوی خدا، قدرتی خداگونه پیدا کند! هر چند سرنوشت سایمن و سوفیا، آنطور که میخواهند نمیشود.
۴. دست خدا یا بازوی شیطان؟
سایمن بدنبال احضار دست خدا و رسیدن به مقام خدایی است. سوفیا نیز ابزاری برای رسیدن به همین هدف است. در سه پایان بازی، سوفیا کشته میشود و سایمن نیز با اینکه خدا شده، توسط پی (یعنی ما/بازیکن/گیمر) کشته میشود!
توضیح آنکه در بخش پایانی بازی، سایمن در لحظاتی بسیار دلهرهآور و جالب، با تجمیع ارگو یا روح هایی که پی کشته است، میتواند دست خدا را احضار کند. درواقع دشمنان اصلی پی که در طول بازی نابود میشوند، روحشان توسط سایمن ذخیره شده و ژپتو که به دنبال همین ذخیرهٔ ارواح است، پی را به سمت کشتن سایمن و به چنگ آوردن ارواح سوق میدهد.
سایمن در بالای برجی شبیه به برج بابل، با استفاده از طلسم هایی شبیه به درخت کابالا و با نماد های کیمیاگری، دست خدا را احضار میکند. چیزی که تمام عمر آرزویش را داشته است. اما این اتصال باعث تحولی جسمانی و تبدیل شدن سایمن به انسانی قدرتمند اما کریه میشود. پی/بازیکن نیز در مقابل سایمن که دست خدا را نیز به عاریت گرفته جنگیده و وی را شکست میدهد! در واقع پی در مقابل نمایندهٔ خدا میایستد و سایمن را شکست میدهد.
جالب توجه است که خدایی که سایمن منس بدنبال وی است، نه خدای ادیان الهی، بلکه موجودی ماورائی است که توسط کلیسا نیز پرستیده میشود. این موجود بالدار که پی/بازیکن با زانو زدن در مقابل مجسمهاش میتواند قدرت کسب کند و درنتیجه راحتتر دشمنان را بکشد، همان خدایی است که سایمن بدنبال بازوی اوست.
طبق توضیحات بازی، دست خدا بخشی از یک خدای تکه تکه شده است که میخواست کسانی که دوست داشت را ابدی سازد و کیمیاگران به دنبال زنده کردن وی بودند. اما خدا در خواب عمیقی بود و دعای ایشان را جواب نداد.
ماجرای خدای تکهتکه شده در اساطیر یونانی ریشه داشته و عقیدهای مشرکانه است. در دروغ های پی نیز برج بابل، سایمن مگس، نمادی شبیه به درخت کابالا و دستی که همچون نقاشی مشهور میکل آنژ، خلقت آدم، به سمت سایمن میآید اما به جای دست راست، دست چپ است، نشانگر شیطان بودن خدای مگس دارد. درواقع خدای مورد پرستش در دروغ های پی، همان شیطان است و به همین علت باعث آشوب و هرج و مرج شده است.
در کتاب مقدس عبارات متعددی ناظر به دست خدا وجود دارد؛ مثلا در اشعیا ۶۳:۱۲ میخوانیم:
[12] و بازوی شکوهمندش را به دست راست موسی به حرکت درآورد؟ که آبها را پیش روی ایشان شکافت تا آوازهای جاودانی برای خویشتن کسب کند،
همچنین در اشعیا ۳۰:۳۰ :
[30] و خداوند آواز مَهیب خود را خواهد شنوانید و بازوی خویش را نمایان خواهد ساخت، بازویی که با خشم آتشین و آتش فرو برنده، و با باران سیلآسا و توفان و تگرگ، فرود میآید.
یا در اشعیا ۵۲:۱۰:
[10] خداوند بازوی قدوسش را در برابر تمامی قومها برهنه کرده است و تمام کرانهای زمین نجات خدای ما را خواهند دید.
در اشعیا ۵۳:۱ نیز آمده است:
[1] چه کسی پیام ما را باور کرده، و بازوی خداوند بر کِه مکشوف گشته است؟
(همچنین لوقا ۱:۵۱، تثنیه ۳۳:۲۷)
در برخی آثار عرفانی یهود موسوم به شیعور قوما که پیرامون توصیف جسمانی خدا نوشته شده است، همین عبارات دستمایهٔ جسمانی بودن خدای یهودی قرار داده شده است(Tree of souls, the mythology of judaism, howard schwartz, p22). پس این المان هم ریشه در نگاه های اسطورهای و ضد عقل کابالا به خدا دارد.
سوفیا نیز بیشتر شبیه به شخینا در عرفان یهود است، چرا که میتواند زمان را به عقب بازگردانده و هر دفعه که بازیکن کشته میشود، سوفیاست که با عقب بازگرداندن زمان پی را زنده نگه میدارد.
این اتصال سوفیا/شخینا با زمان، در کابالا ریشه دارد. چرا که شخینا با سفیروت دهم یکی بوده و سفیروت دهم به بعد زمان متصل است. چنانکه در آثاری دیگر مثل اتک ان تایتان یا بازی تاج و تخت نیز همراهی شخینا/درخت را با بعد زمان، شاهدیم(رجوع شود به اینجا و اینجا).
درواقع در یک طرف ماجرا، سایمن منس، درخت کابالا و کیمیاگران حضور دارند و در طرف دیگر، ژپتو و پی و آیین ماسونیاش.
جمعبندی و نتیجهگیری
در بازی دروغ های پی، پی باید برای رسیدن به کمال، دروغ بگوید. انسان ها نیز برای رسیدن به کمال بایستی به آیین شیطانی کابالا و مناسک سیاه کیمیاگری پناه ببرند. هر چند نتیجهای جز تباهی نخواهد داشت و پی به عنوان یک ربات مخلوق انسان، میتواند نمایندهٔ خدا را شکست دهد!
آثار جدید غربی که ذیل ترانس مدرنیسم/کابالیسم/شیطانپرستی دستهبندی میشوند. همگی مبلغ جهانی سیاه، بیهدف پوچ و شیطانی هستند. حتی اگر هم ماوراء ماده را ترسیم میکنند، درواقع مبلّغ مادهگرایی و دور شدن از معنویت است. در ماوراء ماده موجوداتی شیطانی در حال پرسه زدن هستند و خبری از خدا یا فرشتگان، نیست.
متاسفانه بازی های کامپیوتری بدلیل تعاملی بودن، تاثیرگذاری بسیار زیادی بر بازیکن خواهد داشت و بین دیدن کشته شدن نمایندهٔ خدا توسط قهرمان، با کشتن وی توسط خود بازیکن، بسی فرق است.
پایان بازی نیز با سکانسی بسته میشود که یکی از کیمیاگران مشهور قرون وسطی به نام پاراسلسوس، از درخت طلا سخن میگوید. درخت طلا در داستان پینوکیو ریشه دارد و مایهٔ گول زدن دیگران است. اما در بازی دروغ های پی، شیئی مورد توجه برای کیمیاگران و البته مفید برای قوتیافتن است.
به صورت کلی، اثر با ترسیم چند قطب منفی، قضاوتی در مورد هیچ کدام نمیکند و کیمیاگری در بازی مذموم نیست. بلکه در کنار آیین ماسونی ژپتو، یکی از ابزار های رسیدن به قدرت است. درواقع اثر با ترسیم یک جهان سیاه، منشا قدرت را نه خداوند متعال، که موجودات شیطانی و سیاه معرفی میکند.
البته قرار است قسمت دوم و بستهٔ الحاقی دروغ های پی بزودی عرضه شود و احتمالا شخصیت اصلی در این بخش، یک دختر باشد.
اگر در دورانی انیمیشن پینوکیو مروج خویشتنداری و تبعیت از والدین بود، امروزه در آثاری مثل پینوکیو اثر دلتورو، جهانی سیاه ترسیم میشود که بدون دروغ نمیتوان از مصائب آن نجات یافت. دروغگویی نمادی از طغیان در مقابل حق و حقیقت است. به همین علت یکی از شیطانپرستان معروف، کتاب خود را کتاب دروغ ها نامیده است.
بر خلاف این نگاه تیره به هستی، عرفان اسلامی نوید لقاء و ملاقات با حضرت دوست و موجود بینهایت را میدهد و کمال انسانی را در رسیدن به آرامش و لذت های بیانتهای دنیوی و اخروی، ترسیم میکند. انسان کامل در نگاه حق، کسی است که چیزی را برای خود نمیخواهد و هدفش در این دنیا، خیر رساندن به خلق خداست. خودش نیز از بهجت دیدن خدا در هر چیزی، در لذتی غرق است که میفرماید: [ای خدا] کیست که شیرینی محبتت را بچشد و غیر تو را طلب کند.
به امید روزی که مخاطبین بازی، فیلم، انیمه و هر رسانه-سرگرمی دیگری علاوه بر نقد های فرمی که لازم است، با نقد محتوایی انس گرفته تا حداقل بتواند در مواجههٔ با اینگونه آثار که مبتنی بر جهانبینی شیطانی، ضد معنویت و ضدخداست، رویکردی کنشمند و فعال پیدا کند.
خوب است بخوانید:
نقد و بررسی پینوکیو(Pinocchio)؛ انتقادی تاریخی و ماندگار به صنایع سرگرمی
آقا عالی بود. تقریباً بخش زیادی از بازی ها ریشه تو کابالا دارن.
مخلصم
درسته، متاسفانه بعضی بازی های معروف جدیدا رفتن به این سمت
سلام و خسته نباشید به ای نقد عزیز
واقعا مثل همیشه عالی و حرفه ای یه پیشنهاد داشتم اگه تیم قوی تون کتاب ها تو هر دسته بندی مثل فلسفه و رمان و روانشناسی و… رو نقد و یا معرفی به کنن خیلی عالی میشه ممنون از تیم حرفه ای آی نقد
سلام علیکم
وقت اجازه نداده تا الان
اگر وقت اجازه بده حتما این کا رو انجام می دیم
ماشاالله آقا عرفان عزیز.
نقد بسیار کاملی بود،واقعا نیاز بود تا این بازی به این زیبایی نقد بشه.
چون که توی رسانه های دیگه دارن این بازی رو بازی با محتوای خوب معرفی میکنن.
در کل ممنون از زحمتی که کشیدین.
مخلصم
متاسفانه اکثر سایت ها تبلیغاتچین، نه بیشتر
سلام و احترام
بنده خودم کارم نقد کردن گیم یا محتوای رسانه ایی نیست ولی نقد های زیادی رو از جاهای زیادی خوندم و این نقد شما خیلی خیلی سرتاپا ایراد است
اولا نقد باید تمام اثر رو بازتاب کنه و بررسی کنه اصلاحا به ما هو هو نیس این نقد و اونی که نوشته نقد رو به دنبال نقد اثر نبوده به دنبال پیدا کردن حرف های خودش تو گوشه های اثر بوده ساده ترین بخشش این گیم یکی از بولدترین نکاتش و حتی نکته خیلی مهمش موسیقی بینظیرش و نحوه ارئه اون موسیقی بود کلا نگاه اثر به هنر خیلی حرف ها توش داشت ولی نقد شما اونو ندیده برا همین میگم نقد شما بما هو هو نیس پیش زمینه ذهنتون مبنی بر اینکه اینا اومدن که بی فرهنگی و بدی و دروغ رو در ما رواج بدن اجازه نمیده که خود اثر رو ببینید
دوما خدا وکیلی اونی که نقد رو نوشته خودش بازی رو تموم کرده و تمام پایان هاش رو دیده؟؟
یا صرفا تو یوتیوب ویدیو پایان بازی رو دیده که حتی اونم کامل ندیده و متوجه پایان بازی نشده و اشتباه نوشته
بعد اینا بحث دروغ که در نقد شما خیلی بد اوردینش و حتی هی با عبارت شیطانی و کار شیطانی ازش یاد میکنید اگه خود گیم رو تجربه میکرید متوجه میشدید که دقیقا چه مدل دروغ هایی گفته میشه توی بازی که اونم آزادی عمل دارید و میتونید نگید ولی مدل دروغ ها اینطوریه که مثلا فردی یک هدیه برای کسی که نجاتش داده میده پلیر ببره برسونه بهش ما اون هدیه رو میدیم و اون فرد اصلا از هدیه خوشش نمیاد و کلی میگه این چی بود اصلا به درد نمی خوره خیلی بد برخورد میکنه حالا ما بر میگردیم پیش اونی که هدیه رو داده و اینجا میتونیم دورغ بگیم که اره اون فرد خیلی دوست داشت و تشکر کرد کل دورغ های بازی این شکلیه که شما بهش میگید کار شیطانی حتی خود اسلام هم مجوز هایی برای دروع گفتن ذکر شده
و کلی کلی ایراد دیگه که برگرفته از عدم آشنایی نقد کننده با اثر هستش
سلام عزیز
من خودم بازی رو تموم کردم و عکس ها رو هم با ایکس باکس گرفتم.
اینکه میگین نقد باید تمام بازی رو بازتاب بده، درسته و منم سعی کردم تمام محتوا رو بازتاب بدم؛ در نقد فرمی و روی خود اثر لازمه که به موسیقی پرداخته بشه ولی وقتی هدف نقد و بررسی محتواست، پرداختن به موسیقی چندان مهم نیست.
اینکه از عبارات آقای فراستی استفاده کنین باعث علمی شدن متن شما نمیشه، بما هو هو ربطی به روش نقد نداره، بلکه یعنی شما از جیبت به اثر چیزی نچسبونی، که من هم نچسبوندم پس به قول شما بما هوهو نوشتم
احتمالا انگلیسیتون قوی نیست و الا دروغ های پی از همون اول که میخواد وارد هتل بشه، منفعتطلبانهست و نه برای کمک به دیگران. اونی که مثال زدین جزو ساید کوئست هاست و اصلا مهم نیست چی بگی، ولی در تصمیم های اصلی مثل ورود به هتل باید دروغ بگی تا به هدفت برسی. این در همه ادیان مذمومه و از اسلام به اشتباه برای این بازی کابالیستی مایه گذاشتین
هر دفعه که بازیکن دروغ میگه، دسته شروع میکنه به لرزیدن و یک رنگ سیاهی هم چیره میشه، این یعنی خود بازیساز هم دروغ گفتن رو با سیاهی همراه میدونه و پلیر هم کاملا در اون لحظه استرش میگیره
اینکه شما بازی رو دوست دارین دلیل نمیشه بدون فهمیدن بازی به دیگران بتوپین، چند بار ادعا کردین که من بازی رو نفهمیدم، خوب کجای نقد بد نوشته شده دقیق بنویسین تا اصلاح کنم. این یادداشت چهار تا محور داره همش غلطه؟
توی عکس ها اشاره کردم بازی سه تا پایان داره ولی معلومه اوایل مقاله رو خوندین و باعجله اومدین نظرتونو نوشتین
منم بازی رو دوست داشتم و واسم جذاب بود، ولی دلیل نمیشه بدیهیات بازی رو نگم؛ متاسفانه اثر مملو از شعار های ضد خداست و عکس هاش رو هم آوردم
استدعا میکنم هر جای مقاله ایراد داره دقیق بنویسین تا اگر اشتباهه اصلاح کنم
اولا موسیقی در بازی با لایه های محتوا و حتی گیم پلی بازی رفته بود که به عنوان ریوارد به بازیکن داده میشد و با گوش کردن به اون ها انسانیت کسب میکردیم که همه جنبه گیم پلی داره هم داستانی هم محتوایی
دوما فراستی کی باشه بما هو هو یک اصلاح فلسفی است به معنای اینکه فقط به خودی خود و تنهایی و نه بخاطر علمی کردن متن استفاده کردم بلکه بخاطر اینکه عبارت جامع و کوتاهی است که منظورم رو بهتر برسونم
سوما انگلیسیم هم خدا رو شکر به اندازه کافی خوب هست شما انگار با سیر و مکانیک های گیمینک آشناییت ندارید در گیم ها اکثرشون بل قریب به اتفاق اول بازی شما رو با مکانیک های بازی آشنا میکنن و اولش شما رو مجبور میکنه که از اون مکانیک استفاده کنید حالا بعد اون آزادی که تا آخر گیم استفاده کنی یا نه اینجا هم سر اینکه اولش بتونه این نکنه رو برسونه که پی این امکان رو داره مجبورت میکنه و تا آخر بازی مخیری نوشتی که “تصمیم های اصلی باید دروغ بگی” کجاس این به جز اول بازی که فلسفه اش رو توضیح دادم اصلا برو درصد بگیر اونجایی که میتونیم دروغ بگیم چند درصد بخاطر منفعت طلبانه اس و چند درصد نه بعد بیا حرف بزنیم
نکته دیگر در مورد کلی سولز لایک ها که معمولا قریب به اتفاق در داستانشان این مسئله هست که اون داستان اصلی و پایه و جهان گذاری اون دنیا یک چیز خیلی عجیب و نا مفهومه و مهم هم نیس یعنی کسی دنبالش نمیره و اصل اون داستانی که خیلی براش بازی ساز وقت گزاشته اون ریز داستان های کارکتر هاس که واقعا جذابه مثلا الدن رینگ کلیتش یه خانواده اس که با هم دعوا دارن این اون اتفاق بیسیک هست که توجه زیادی بهش نمیشه ولی اون ریز کارکتر ها اون اتفاقات و داستان های جذاب برای همون ساید کارکتر ها اتفاق میفته و برای مخاطبین جذاب و به یاد ماندنی
بعدا اینا اینکه گفتی موقع دروغ گفتن دسته میلرزه همره با تاریکی تصویره پس دروغ گفتن همراه با تاریکیه والا ما تو منو هم گزینه شروع بازی رو میزنیم دسته میلزه دفاع هم میکنیم دسته میلرزه اصلا بک استپ هم میزنی دسته میلرزه و یه چیز سیاهی تو تصویر پخش میشه پس اینا هم همراه با تاریکه و اینا، این چه منطقیه که تو داری !!
در مورد پایان بازی سه پایان هس اولی ژپتو قلب رو میخواد و تو قلب رو بش میدی که پسرش زده میشه و همه رو میکشن که پایان بد بازی هستش و خود بازی ساز هم اینو نمیخواد چون اونقدر وقت و انرژی نزاشته برای دیزاین و ساختن نیملس پاپت که شما اسکیپش کنید دو تا پایان دیگه که قلب رو ندی با نیلمس پاپت میجنگی حین جنگ ژپتو خودشو برای محافظت از پی قربانی میکنه اونم نه بخاطر پی بلکه قلبش تنها چیزیه که میتونه پسرش برگردونه بخاطر محافظت از اون اینکار رو میکنه بعد اینا شما نسبت به تصمیات داخل بازی و نحوه برخوردتون با بدن فیزیکی سوفیا یا اونو به زندگی بر میگردانید یا نه حالا خود شما اینو مقایسه کن با چیزی که نوشتی
خیلی خوشحال میشم که برای ادامه بحث تو یک پیام رسانی چیزی حرف بزنیم اینحا یکم سخته البته اگه دوس داشته باشید 🌷
ممنونم که توضیح دادی
چند تا مطلب هست با شماره مینویسم که راحتتر بخونی:
۱.درمورد سری سولز لایک نوشتی جزئیات شخصیت ها مهمه و نه داستان اصلی؛ این دقیقا برعکس چیزی که من از Demon Souls تا Elden Ring دیدم. اتفاقا سولزلایک اصلا به جزئیات داستانی نمیپردازه و تمرکزش روی طراحی مکان ها، لباس، باس فایت ها و گیم پلیه. مثالی که از الدن رینگ زدی هم دقیقا همینو نشون میده که داستان بازی حتی با خوندن لور ها هم روشن نمیشه و اصلا میازاکی میخواد با ایجاد تصاویر و گیم پلی با ما حرف بزنه نه روایت کلاسیک داستان! هنرش همینه
۲. در مورد لرزش دسته و نور، این مساله برمیگرده که نکتهای که اول پیام قبلیت گفتی، نشناختن عمیق نقد بازی. تک تک حس هایی که ما از بازی میگیریم، تحت تاثیر نورپردازی و رنگه، اتفاقا اول بازی هایی مثل لایز آف پی یا رزیدنت ایول که وقتی بازی رو استارت میکنی، سیاهی چیره میشه و دسته میلرزه، هدف همینه که استرس و فضای سیاه بازی از همون اول به پلیر منتقل بشه.
۳. در مورد آمار گرفتن از دروغ ها، دقت نکردی من نوشتم بازی چند تا پایان داره که پایان The Real Boy اون چیزیه که ژپتو میخواد و ژپتو هم کسیه که تمام پیشرفت ما در بحث آپگرید قابلیت های پی، دست اونه و خالقشه. اتفاقا بازیساز این پایان رو خیلی روش کار کرده، اگر دقت کنین بعد از پایان بازی تمام NPC های داخل هتل کرت، با یک پاپت جایگزین شدن و حتی صداگذاری جدیدی هم انجام شده! پس اینو نفرما که کار نکرده
۴. بحث آمارگیری از دروغ، بازم به حرف خودت دقت کنی حل میشه، بازی برای نشون دادن مکانیکش اول بازی تاتوریال داره و خصوصا سولز لایک ها سیستم پیشرفت و مبارزه رو از همون اول یاد میدن، اینو شما هم میدونی. ولی دقت نکردی که وقتی اول بازی به بازیکن یاد میده با دروغ گفتن میتونه وارد هتل بشه، پلیر زرنگ میفهمه دروغ حلال مشکلاته و بعدا هم یکی از بهترین سلاح های بازی با دروغ بدست میاد! اینا رو نوشتم اگر دقیق میخوندی لازم به تکرار نبود
۵. بحث سوفیا و پایان های بازی که گفتی به این شکل نیست و احتمالا تحلیل خوندی، چون اگر سوفیا زنده بمونه با یک قیافه جدیدی آخر بازی ظاهر میشه و اصلا این سوفیا اون سوفیا نیست! بحثی داره که چون توی بازی درنیومده بود منم بهش نپرداختم. به هر حال دقت کن عزیز که اسم بازی دروغ های پی بود و اتفاقا بازیساز پایان مطلوبش رو اونی قرار داده که پی به حرف ژپتو گوش کنه و دماغ دراز شدهٔ کارلو رو به عنوان سلاح بدست بیاره. یکی از پایان ها که اینقدر مسخرهست فقط ژپتو میگه خاک بر سرت (نقل به مضمون 🙂 ) و تموم. اون یکی هم که نیملس پاپت رو میکشی و سوفیا نمایان میشه بازم هیچ امیدی نداره، چون پی انگاری سرشو میذاره و میمیره
جمعبندی:
هممون میدونیم داستان پینوکیو باید به انسان شدنش ختم بشه؛ در پایان های لایز آف پی، یکی که کلا پوچه و بعد از لیچار ژپتو تموم میشه، یکی «پسر واقعیه» که نشون میده کارلو برگشته و ژپتو به هدفش رسیده و پی انسان شده. سومی هم که شما مورد تاییدت بود رایز آف پیه، که ماجرای سوفیا پیش میاد و برای رسیدن به این پایان هم باید دروغ هات زیاد باشه و اصطلاحا Humanity زیادی داشته باشی!
پس بازی کاملا در دو پایان بدرد بخورش با محوریت دروغ پیش رفته و اگر دروغ هات کم باشه، پایان رها شدن از نخ خیمه شب بازی نصیبت میشه، همون لیچار گفتن ژپتوئه و تمام.
ممنونم که بهانه دادی دستم تا بازی رو بیشتر باز کنم، اینکه به سایمن منس، کیمیاگرها و کلیسا و خدا نپرداختی یعنی میخوای تفسیری از بازی ارائه بدی که خداپسندانه باشه، ولی متاسفم این بازی سیاهتر از این حرفاست 🙂
مخلصم، برای ارتباط به ادمین در ایتا پیام بده در خدمتم
هنوز بازیش نکردم. ولی شک دارم شما مقاله ای بنویسید که ایراد بزرگی داشته باشه. ممنون از تحلیلتون. یک سوال داشتم. چرا در فیلم هایی مثل آواتار که درخت بزرگ رو نماد رسیدن به جایگاه خدا و این چیزا می دونه و تقدیسش می کنه بعد از بین میره و سقوط می کنه؟ یا توی این بازی خدا (شیطان) به دست پی میمیره در حالی که می خواستن تقدیسش کنن؟ میدونی چی می گم یعنی تقدیسش می کنند بعد یک جایی یا آخر داستان همون از بین می ره. مگه نباید درخت بزرگ پابرجا بمونه تا حالت تقدس گونه خودش رو حفظ کنه (طبق افکار خودشون)
مخلصم
ببینین من آواتار رو نقد تخصصی نکردم، اما در کابالیسم شیطانگرا خدا مقصد نیست، بلکه اتفاقا میخوان بگن تمام این معنویات آخرش خبری نیست بچسب به همین دنیا. درواقع هالیوود حتی در غالب آثار عرفانیش ضد معنویته و نمیخواد یک نظام خاص معنوی رو ترویج کنه که مردم مثلا کابالیست بشن. میخواد شیطانگرایی رو در ذهن مخاطب کاشت کنه و شیطانگرایی نیازی به موفقیت در سلوک کابالیستی، نداره. اتفاقا یه جهان ماورائی پوچ، خیلی بدتره؛ کسی که توی پوچی مونده با عرفان میشه نجاتش داد ولی هالیوود با خرافاتش داره حتی عرفان رو هم پوچ جلوه میده که البته شیطان جز این رو نمیخواد.
هدف دور شدن انسان از خداست، حالا شیطانپرست هم بشه فعلا در اولویتشون نیست.